محاصرهء خارج از داخل؟
اسماعيل نوریعلا
اسماعيل نوریعلا
پيشگفتار روز سه شنبه، عده ای از اوباش حکومتی، به عنوان نمايندگان دادستانی، به خانهء آقای مهندس حشمت طبرزدی، سکولار دموکرات نامی ايران، هجوم آورده و او را به زندان بردند. طبرزدی خود احتمال چنين اتفاقی را می داد، چرا که پی برده بود اميدهای برانگيخته شده نسبت به دولت حسن روحانی کلاً بی پايه و اساس بوده است. در پی همين تشخيص، نوشته های تند او و جبهه گرفتن اش در مقابل عملکردهای حکومت اسلامی از «خط قرمزها»ی مقامات امنيتی رژيم فراتر رفت. اکنون او در زندان است و ما در خارج کشور بايد، مثل پيش از دوم دی ماه گذشته که او پس از چهار سال زندانی شدن به مرخصی آمد و اجازه يافت که تا اطلاع ثانوی در خارج زندان بماند، انرژی خود را ديگرباره در راه «کمپين آزادی طبرزدی» به کار گيريم.
اما، آنچه در ارتباط با اين مبارز سکولار دموکرات در خارج کشور رخ داد نيز نمی تواند در شکل گرفتن زندانی شدن او بی تأثير باشد چرا که، پس از ظهور حسن روحانی، عده ای در خارج کشور، کودکانه، معتقد شدند که حکومت در حال عقب نشينی در برابر سکولار دموکرات های داخل کشور است، امکان پيدايش آلترناتيو در داخل کشور فراهم شده، و وقت آن رسيده است که چهره ای را بعنوان رهبر جنبش سکولار دموکراسی در داخل کشور تعيين کرده و همهء انرژی و توان خود را برای مطرح کردن او بکار برند. به يک تعبير، می توان فکر کرد که طبرزدی اکنون قربانی اشتباه محاسبات اين «خارج کشوری ها» نيز هست. آنها به قهرمانی نياز دارند که یا «شهید» شود و یا در زندان حکومت بپوسد تا آنها بتوانند او را «علم کنند» و به خیال خود جهان را وادارند که خواستاری رفع خطر اتمی شدن ايران و جمع کردن بساط سپاه پاسداران در منطقه را با خواست آنها تاخت بزند. در واقع آنها غافل بودند که، همانگونه که خود طبرزدی معتقد بود، در شرايط کنونی کشور، حضور یک مبارز سیاسی در بيرون از زندان بسيار مؤثرتر از زندگی کردن اش در زندان است، و اگر به تفاوت ماهيت مبارزات خارج و داخل سکولار دموکرات ها عنايت بيشتری شد و توجهی به اين حقيقت وجود داشت که به هنگام ضعف حکومت در برابر غرب بهترين راه «مطالبه محوری»، آن هم در داخل خط قرمزها و در محدودهء همين قانون اساسی است، او وادار نمی شد تا وظایفی را که خارج کشوری ها در مسير انحلال طلبی بر عهده دارند خود در داخل کشور بر عهده بگيرد و چنين وضعيتی ايجاد شود.
البته فراموش نمی کنم که ما در عصری زندگی می کنيم که خودسوزی يک دستفروش تونسی می تواند جرقهء انفجاری باشد که تمام خاورميانهء عربی را به آتش می کشد؛ اما کار سياسی با نشستن به انتظار «جرقه» پيش نمی رود؛ که اگر می رفت هزار سال از عمر شيعيان متوهم به انتظار ظهور حضرت نمی گذشت. اين البته نافی وظايف حمايتی سکولار دموکرات های خارج کشور نيست؛ بخصوص که می بينم اصلاح طلبان جلو افتاده اند تا پستان داغ به تنور بازداشت مهندس طبرزدی بچسبانند و ميدان سکولار دموکراسی را در خارج کشور تصرف کنند.
اما اين ها همه تمام داستان نيست و، به نظر من، تنها بخشی از اشتباه محاسبه ای محسوب می شود که ناشی از «توهمی القائی» از جانب حکومت است. سلامم را از همين دور دست به رفيق ناديده ام، مهندس طبرزدی، می فرستم و نگارش اين مقاله را به او پيشکش می کنم.
يک چهارچوب نظری - اگر بپذيريم که «سکولار دموکراسی» (با تأکيد بر سکولار بودن دموکراسی بخاطر روشن کردن تکليف با آنها که به «دموکراسی دينی» اعتقاد دارند) تنها بديل امروزی، حقوق بشری و «حکومت اسلامی» است،
- اگر سکولار دموکرات ها در پی «انحلال» اين حکومت و استقرار يک حکومت مبتنی بر دموکراسی، و در نتيجه، سکولار هستند،
آنگاه، نتيجه گيری طبيعی آن خواهد بود که: «حکومت اسلامی نمی توانسته همواره بيشترين حساسيت را نسبت به شخصيت ها و جرياناتی نشان ندهد که، در مبارزات انحلال طلبانهء خود با اين حکومت، همواره بر راهکار استقرار يک جانشين سکولار دموکرات (به معنی جدا کردن قانون اساسی و حکومت ساخته شده بر مبنای آن از هر گونه مذهب و مکتب رسمی) تأکيد می گذارند».
شاهد آشکار استدلال بالا هم آن که اين حکومت، در سی سالهء اخير، راه های گوناگونی را برای خنثی کردن فکر سکولار دموکراسی امتحان کرده است:
- در فاز اول ِ «مخالف شکنی ِ» خود، دست به قتل سکولار دموکرات هائی همچون دکتر بختيار و دکتر قاسملو زده است،
- در فاز دوم، کار را بصورت آنچه سعيد امامی «قتل عام درمانی» و ديگران «قتل های زنجيره ای» اش خواندند ادامه داده است،
- و در پی ماجرای رستوران ميکونوس و محکوميت جهانی اش، فاز سوم عمليات خود را، بجای حذف فيزيکی سکولار دموکرات ها، بر بنياد ارسال نيرو به خارج کشور و تبلیغات نمايشی آنها، آن هم در هیئت اپوزیسیون حکومت اما علیه سکولاریسم، آغاز کرده است. اين مأموران آمده اند تا، در عين مخالفت ظاهری با رژيم، از طريق ارائهء نشانی ها و تعاریف غلط از سکولاريسم، فروپاشاندن درونی تشکلات سکولار دموکرات را سامان دهند.
حکومت همهء اين کارها را ظاهراً با موفقيت به انجام رسانده است، هر چند که روز به روز بر تعداد کسانی که بر اين شعبده بازی ها آگاه می شوند افزوده تر می گردد.
اما، به نظر من، در مسير مبارزه با سکولار دموکرات های خارج کشور، اکنون فاز چهارمی در کار آمده است که اين مقاله برخی از جوانب آن را به بررسی می کشد. و من می خواهم توضيح دهم که چرا راهکار جديد حکومت در برابر سکولار دموکرات ها در اين فاز چهارم را می توان «محاصرهء خارج از داخل» نام گذاری کرد.
مفروض اول اين بررسی آن است که در اردوگاه سکولار دموکرات های انحلال طلب پيشرفت های چشم گيری بوقوع پيوسته است. بقول مهندس حشمت طبرزدی، در يکی از يادداشت های اخيرش، «گروه ها و سازمان ها و شخصیت های سکولار دموکراسی خواه، و فعالین حقوق بشری و دگر باشان مذهبی، و همه ی ناراضیان از وضع موجود، به سرعت روند همگرایی را طی کرده و می کنند... انگار آگاهی و همبستگی تاریخی، برای رهایی و رسیدن به دموکراسی، عدالت و حقوق بشر، با نفی هر نوع تبعیض، در حال تحقق است و بی اعتنا به سرکوب و موانع، راه خود را می سازد و هموار می کند».
و اگر اين برداشت ها درست باشند، اگر براستی، در دو سوی مرزهای ايران، سکولار دموکرات ها می روند تا به تهديدی جدی در برابر حکومت اسلامی مبدل شوند، طبيعی آن است که رژيم نيز نخواهد دست روی دست بگذارد و اين «پيشرفت» ها را فقط تماشا کند. در اين صورت وظيفهء سکولار دموکرات های خارج کشور است که بکوشند تا گمانه زنند که حکومت مذهبی اکنون و اين بار از جيب شعبده های خود چه راهکاری را برای متفرق کردن آنها بيرون می آورد يا آورده است.
شرط بقای سکولار دموکراسی در خارج کشور اگر مسئلهء انحلال طلبی، آلترناتيوسازی و سکولار دموکراسی در خارج کشور مطرح نمی شد ما خارج کشوری ها برای حکومت اهميتی نداشتيم و نيروهائی که بر محور اين راهکارها گرد هم نمی آمدند خطری برای حکومت محسوب نمی شدند. چرا که، جز خطر همآوا شدن نيروهای سکولار دموکرات، بقيهء فعاليت های خارج کشوری ها نه امکان به ثمر رسيدن داشت و نه می توانست از گسترهء کنترل حکومت بيرون بماند.
مثلاً، مجاهدين، در همان صبحگاه فروريزی رژيم سلطنتی و آغاز مقابلهء رژيم با خواست های طبيعی مردم، با رفتن به عراق و همکاسه شدن با صدام خودکشی کردند؛ يا چپ های افراطی رفته رفته پايگاه های اجتماعی سنتی خود را از دست دادند، همچنين چپ های تجديد نظر کرده و راست های ليبرال جذب همکاری با نيروهای اصلاح طلب حکومتی شدند؛ و راست های افراطی نيز، بعنوان نيروهائی که انقلاب عليه شان صورت گرفته بود، جای چندانی برای جولان نيافتند.
اما سکولار دموکرات های خارج کشور، بعنوان نيروئی با توان گسترندگی روز افزون، که فرمول بندی راهکارهای خود را در تجربه های شکست خوردهء فوق شکل می دادند، با توسل به انحلال طلبی، سکولاريسم، آلترناتيو سازی، حقوق بشر، و اعتقاد به ضرورت تماميت ارضی ايران و نامتمرکز کردن قدرت، رفته رفته بصورت جذاب ترين بديل حکومت مذهبی درآمده و روند همگرائی آنان رشدی دم افزون يافت.
در عين حال، رمز بقا و رشد نيروهای سکولار دموکرات، بی آنکه از ابتدا صورتی حساب شده بخود گرفته باشد، پرهيز آنها از فروهشتن «استقلال» خود در برابر مدعيان و هواخواهان صديق سکولار دموکراسی در داخل کشور بوده است؛ چرا که رابطهء اين دو نيرو به معنای لغو مرزهای اجرائی آنها بوده است.
در يک تحليل ظاهراً بديهی می توان اين تفاوت ها را چنين بر شمرد:
- داخل کشوری ها تحت کنترل شديد حکومت اند حال آنکه خارج کشوری ها، با حفظ استقلال خود و پرهيز از رابطهء تشکيلاتی برقرار کردن با داخل، می توانند از اين آسيب در امان بمانند.
- داخل کشوری ها، اگر در فکر «ساختار شکنی» و «انقلاب» نباشند، که هنوز چنين امکانی در افق سياست داخل کشور مشهود نيست، حداکثر و در بهترين شرايط و بالاترين امکانات ناشی از ضعف های دايم التزايد حکومت، تنها می توانند خواست های «قانونی» (مبتنی بر قانون اساسی) و مشروع (بدون تضاد با شرع دوازده امامی) را مطرح کرده، و در گفتگو با حکومت و دولت (و نه قهر کردن و طرد گفتگو)، دست به «مطالبه گری» بزنند. اين در حالی است که نيروهای انحلال طلب نه با حکومت و دولت گفتگو می کنند و نه جز انحلال آن و استقرار جانشينی سکولار دموکرات هدفی دارند.
- داخل کشوری ها قادر به ايجاد شبکه های گستردهء علنی نيستند و حکومت لحظه ای در نابود کردن شبکه های مخالف خود ترديد نمی کند. اما برای خارج کشوری ها، اگر بتوانند خودخواهی های خود را کنار گذاشته و بر حول اصول سکولار دموکراسی متحد شوند، ايجاد تشکيلات، اتخاذ هدف، استراتژی و تاکتيک های روزآمد سهل و ممکن است.
- سکولار دموکرات های داخل کشور قادر به توافق بر سر ايجاد «رهبری» (چه فردی و چه جمعی) نيستند چرا که از اين طريق خود را آسيب پذيرتر از هميشه می کنند؛ حال آنکه، به گواهی مبارزات تاريخی مردمان کشورهای مختلف عليه ديکتاتوری، نيروهای سکولار دموکراتی که از دسترس حکومت استبدادی خارج اند قادر به توافق، ايجاد نهادهای هماهنگ کننده، و برساختن آلترناتيو لازم برای روياروئی با حکومت ايدئوولژيک هستند.
اين فهرست را می توان همچنان ادامه داد اما، برای روشن شدن تفاوت های اصلی دو نيروی مشابه و همگون اما قرار گرفته در دو سوی مرزهای سياسی ايران، همين اندازه کافی است.
جمع بندی اين نکات يک ضرورت گريزناپذير را تأکيد می کند و آن «حفظ استقلال خارج از نفوذ حتی دوستانهء داخل» است، چرا که چنين نفوذی قطعاً دست و بال سکولار دموکرات های خارج را بسته و آنها را به «مصلحت بينی»ی ناشی از ايجابات فعاليت سياسی در داخل کشور مجبور می کند.
حال، بر اين اساس است که می توان حدس زد که مهمترين آماج برنامه ريزی های حکومت اسلامی عليه نيروهای سکولار دموکرات خارج کشور همين «استقلال» است؛ چرا که هر کجا اين استقلال از بين رفته و خارج کشور همگام و تابع و پيرو داخل کشور شود تمام مهمات خود را از دست داده و به همان سرنوشتی دچار می شود که چپ ها و جمهوری خواهان و پادشاهی طلبان ليبرال، با آويزان شدن به نيروهای اسلامیست اصلاح طلب برای خود رقم زده اند.
سناريوی محاصرهء خارج از داخل به نظر می رسد که اکنون شطرنج کلانی در کار آمده که طی آن رژيم می خواهد تا انسجام نوپای نيروهای سکولار دموکرات انحلال طلب را از درون متلاشی کند و برای انجام اين کار، با تشويق ايجاد تشکلاتی که مرزی بين داخل و خارج قائل نيستند، و «پيدايش آلترناتيو در داخل» را از طريق فعاليت های خود ممکن می بينند، سناريوی خطرناکی را در راستای ايجاد نهادهای موازی در خارج کشور به منظور از ميان برداشتن «استقلال خارج کشوری ها» از یکسو، و در خطر انداختن شخصیت های سکولار دموکرات، از سویی دیگر، به اجرا در آورده است.
مجریان این سناريوی می کوشند تا، از طريق ايجاد توهم و استفاده از خوش بينی، خوش قلبی و، نيز آرزوها و جاه طلبی ها، يا کوته بينی ها و شتاب زدگی های عناصر خوش نيت جنبش سکولار دموکراسی انحلال طلب، و با کشاندن آنها به داخل تورهای اين سناريوی نامرئی اما مؤثر، موجب آن شوند که سکولار دموکرات های انحلال طلب، به دست خود، ريشه به تيشهء همگرائی نيروهاشان بزنند.
اين ضرورت در سال جاری شدت بيشتری يافته است. در سالی که به پايان می رسد (1392)، ما شاهد انتشار «پيمان نامهء عصر نو»، در تعريف ويژگی های يک انسان سکولار دموکرات انحلال طلب ايرانی، و نيز ايجاد نهادی با عنوان «جنبش سکولار دموکراسی ايران» و همچنين انتشار اولين بيانيهء مشترک بيش از ده سازمان و تشکل سکولار دموکرات در خارج کشور بوده ايم. اين حرکات با استقبال بخشی از روشنفکران و کوشندگان سکولار دموکرات ايران مواجه شده است؛ تا آنجا که، مثلاً، مهندس طبرزدی، بعنوان دبيرکل «جبههء دموکراتيک ايران» و نيز سخنگوی «همبستگی برای دموکراسی» و يا شاهزاده رضا پهلوی، بعنوان سخنگوی نهادی به نام «شورای ملی»، و آيت الله بروجردی، مذهبی مدعی اعتقاد به سکولار دموکراسی، نيز در جريان برگزاری «نخستين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران»، در مرداد ماه گذشته، شرکت کرده و برای آن پيام هائی مبنی بر حمايت فرستادند.
تفاوت کوشش های فوق با تلاش های ديگری که جهت معرفی کردن خود بعنوان نيروئی سکولار دموکرات به ميدان می آيند، در امتناع اينگونه نيروها از طرح انحلال طلبی، همراه با تائيد اصلاح طلبی، و مخالفت با آلترناتيو سازی بوده است. به عبارت ديگر، مردمان با همين نشانی ها می توانند سکولار دموکرات های واقعی را از بديل های جعلی شان، که مآلاً حافظ حکومت اسلامی اند، تشخيص دهند. در اين ميان، و متأسفانه، برخی از چهره های مدعی سکولار دموکراسی در داخل و خارج کشور (بخصوص در بدنهء اصلی داخلی جبهه ملی) ترجيح داده اند که با جريانات مدعی سکولار دموکراسی اما نزديک به اصلاح طلبان همکاری کنند.
اما، در اين ميانه، و همانگونه که پيش بينی می شد، حکومت نيز بی کار ننشسته و دست به اقدامات وسيعی زده است:
1. نخست با ايجاد اختلال در کار شکل گيری «شورای ملی ايران»، که علناً قرار بود تشکلی سکولار دموکرات باشد، و راندن آن به سوی اعلام موجوديت نابهنگام در فرصت کوتاه پيش از انجام انتخابات رياست جمهوری در ايران، اين شورا را، که می توانست فراهم آورندهء بخشی از نيروهای سکولار دموکراتی باشد که در مورد ضرورت هم اکنون تعيين نوع حکومت آيندهء ايران حساسيتی ندارند، در برابر پاسخگوئی به اينکه «مردم در انتخابات شرکت کنند يا نه؟» قرار داد و بی اعتنائی مردم و شرکت انبوه شان در انتخابات نيز از اعتبار اين تشکل سکولار دموکرات و خارج کشوری بشدت کاست. بخصوص وقتی که دست اندرکاران ناشناختهء آن اعلام کردند که در پی آلترناتيو سازی هم نيستند.
2. در عين حال، حکومت، با استفاده از فرصت انتخابات، و با بيرون آوردن حسن روحانی بعنوان منتخب مردم عليه ولی فقيه، از صندوق شعبده کاری های انتخاباتی خويش، دست به کار ايجاد توهماتی وسيع زد و به آرزوهای بلند سکولار دموکرات ها را نقبی از فريب زد. يعنی، در پی فضای ايجاد شده بخاطر انتخاباتی که بدينگونه هوشيارانه مهندسی شده بود، و من در مقاله ای ديگر به آن پرداخته ام، حکومت کوشيده است تا اين توهم را در ميان سکولار دموکرات ها، چه در داخل و چه در خارج، دامن بزند که، با آمدن روحانی، اين خود او و ولی فقيه است که در برابر سکولار دموکرات ها عقب نشسته اند. حال آنکه هيچ قرينه ای برای اين عقب نشينی داخلی وجود ندارد.
3. از سوی ديگر، با آزاد سازی تعداد اندکی از زندانيان سرشناس سکولار دموکرات، و ناديده گرفتن تماس های برخی از چهره های سکولار دموکرات داخل کشور با هيئت اعزامی پارلمان اروپا، و باز گذاشتن مجاری حضور و اظهار نظر برای فعالان سرشناس سکولار دموکرات در رسانه های خارج کشور، نشانه هائی از اين «عقب نشينی» را به آنها القاء کرده است. توهمی حباب وار که اکنون ترکيده و چهرهء فريبکار رژيم را رفته رفته آشکار می سازد.
4. با الغای توهم به اينکه در شرايط جديد می توان به پيدايش آلترنايوی سکولار دموکرات در ايران دل بست، و می توان اميدوار بود که بشود، با سست شدن پايه های رژيم، چهره های شاخصی همچون خانم نسرين ستوده يا آقای مهندس امير انتظام را حتی به مقام «رياست جمهوری» رساند، شرايطی وسوسه آميز را در خارج کشور فراهم آورده تا سکولار دموکرات ها انرژی خود را صرف برکشيدن يک «آلترناتيو سکولار دموکرات» در «داخل کشور» کنند.
(در حاشيه بگويم که هر فعال سیاسی، حتی با هوشی متوسط، می تواند بفهمد که مطرح کردن هر شخصیت سکولار دموکرات در داخل کشور به عنوان نماد آلترناتيو، بلافاصله او را در خطری جدی می اندازد. تجربیات تاریخی همواره نشان داده اند که اگر کسانی در زیر سلطهء یک حکومت دیکتاتوری بعنوان نامزد رهبری در نظر گرفته شوند، حداقل تا وقتی که همهء ابزار و وسایل کار از سوی فعالین مهیا نشده، و تا وقتی که این شخصیت خود اعلام رهبری نکرده، و تا وقتی که وجهه ای جهانی به دست نياورده، لازم است به صورتی مخفی فعاليت کند و نام بردن از او جز یک اشتباه خطرناک نيست).
5. در عين حال، حکومت داخل کشوری ها را نيز متوجه اين نکتهء انحرافی کرده است که اگر در داخل کشور امکان ايجاد رهبری وجود ندارد اما می توان خارج کشور را پايگاه يافتن «حقانيت رهبری» قرار داد؛ بخصوص که در خارج کشور افراد متعددی هستند که تاکنون از فعاليت های سياسی خود نتيجهء روشنی نگرفته و احساس می کنند که لازم است انرژی و توان مالی و اجرائی خود را در اختيار يکی از نامزدهای رهبری که در داخل کشور حضور دارد بگذارند.
6. اما، از آنجا که تمام قدرت سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور در امر «استقلال از داخل کشور» نهفته است، و از آنجا که همين استقلال مانع آن است تا سکولار دموکرات های خارج دچار مسائل و مصالح داخل کشوری ها شوند، و بتوانند، در بيرون از خط قرمزهای رژيم، از مطالبات قانونی داخلی ها (يعنی در محدودهء همين قانون اساسی آبکی) حمايت کنند؛ روشن است که رژيم در حال حاضر می کوشد تا تفاوت ماهوی و کارکردی آشکار بين دو اردوگاه سکولار دموکراسی را منتفی ساخته و از اين طريق به متلاشی شدن هماهنگی سکولار دموکرات های داخل و خارج دست يابد.
7. بر اين اساس است که معتقدم هم خواست داخلی ها و هم اشتياق خارجی ها می تواند همچون هيزم آتشی بکار گرفته شود که قرار است استقلال اردوگاه سکولار دموکرات های خارج را بسوزاند.
8. بدينسان، در حالی که هنوز شخصيت های داخل کشور (به دلیل شرایط بسته و غیر قابل انعطاف) نتوانسته اند قدمی در راه همکاری تشکيلاتی و وحدت عمل بردارند و، از اين طريق، پايگاهی اجتماعی را به دست آورند و، از سوی ديگر، نيروهای سکولار دموکرات خارج مورد اين انتقاد مدام قرار دارند که نمی توانند با هم به همآهنگی و وحدت عمل برسند، بهترين نسخه ای که حکومت برای متفرق کردن اردوگاه سکولار دموکراسی در خارج کشور پيچيده، هموار کردن راهی برای آن است که سکولار دموکرات های داخل کشور، تحت لوای اينکه می خواهند خارج کشوری ها را گرد هم آورند، دست به تشکيلاتی در خارج بزنند که از داخل هدايت می شود و از همهء نيروهای سکولار دموکرات بخواهند که زير چتر آن جمع شوند.
10. در عين حال، پيدايش تشکيلاتی که از داخل هدايت می شود، حتی در کمترين حد از توفيق، می تواند با طرح دعوتی در راستای جذب نهادهای سکولار دموکرات خارج کشور همراه شود و آنگاه امتناع اين نهادها برای پيوستن به آن تشکيلات خود بخود موجد تفرقه در صفوف سکولار دموکرات های خارج کشور خواهد شد. يعنی، چنين تشکيلاتی، بعلت شکنندگی مفرط داخل کشوری ها، نه تنها نمی تواند سکولار دموکرات های انحلال طلب واقعی را زير چتر خود گرد آورد بلکه، با ايجاد اردوگاهی نو در برابر همين کوشش های مختصری که در خارج کشور به عمل آمده، می تواند اردوگاه اصلی و قبلی را دچار تزلزل و ريزش کند.
هشدار ی به همرزمان به نظر من، و با عطف به آنچه که گفتم، در مرحلهء کنونی، مهمترين سنگر دفاعی جنبش سکولار دموکراسی در برابر برنامه های فريبندهء حکومتی که، در داخل کشور، هر آن کس را که بخواهد زندانی می کند و هر آنکس را که در سناريوی کلان خود هدف بگيرد آزاد می گذارد، نيفتادن در چالهء فروهشتن استقلال خارج کشور و ادغام داخل و خارج، و مآلاً پيروی خارج از داخل است.
از نظر من، هر کس که در اين راستا بکوشد، چه بخواهد و چه نه، و چه بداند و يا نداند، بازيچهء سناريوئی شده است که حکومت اسلامی برای در هم شکستن صفوف سکولار دموکرات های خارج و ممانعت از ايجاد اتحاد بين آنان نوشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر