۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

جمعه 5 ارديبهشت 1393 نگاه متفاوت من، محمد مصطفایی و وحید پوراستاد به علیرضا آوایی، ایرج مصداقی

جمعه 5 ارديبهشت 1393

نگاه متفاوت من، محمد مصطفایی و وحید پوراستاد به علیرضا آوایی، ایرج مصداقی

ايرج مصداقی
پس از آن که صادق لاریجانی با صدور حکمی غلامحسین اسماعیلی را به جای علیرضا آوایی به عنوان رئیس کل دادگستری استان تهران و رئیس شعبه اول دادگاه تجدیدنظر تهران منصوب کرد، اظهار‌نظرهای متفاوتی راجع به علیرضا آوایی در فضای مجازی انتشار یافت صادق لاریجانی در حکم خود تأکید کرده است آوایی « به لحاظ تجارب طولانی در امر قضا حسب درخواست دادگاه عالی انتظامی قضات به عنوان مستشار دادگاه عالی انتظامی قضات منصوب شد. لازم به یادآوری است که در حال حاضر ریاست «دادگاه عالی انتظامی قضات» با حسینعلی‌ نیری رئیس هیئت کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ است.
شهادت محمد مصطفایی در مورد علیرضا آوایی
محمد مصطفایی حقوقدان و فعال حقوق بشر است و به خاطر ظلم و تعدی نظام جمهوری اسلامی در نروژ زندگی می‌کند. او پس از برکناری علیرضا آوایی با انتشار عکس وی در صفحه‌ی فیس‌بوکش می‌نویسد:

«نام صاحب این عکس علیرضا آوایی است. ایشان تا دیروز رییس دادگستری استان تهران بودند و حال منتقل شده اند به دادگاه انتظامی قضات و مستشار این دادگاه هستند و جایگزین ایشان آقای اسماعیلی هستند که قبلا رییس سازمان زندانها بوده اند.آقای آوایی به نظرم استحقاق این را داشته اند که بتوانند رییس قوه قضاییه باشند اما رییس قوه قضاییه و اطرافیانشان همه مانند هم شده اند و سعی می کنند افرادی با منش و اخلاق آقای آوایی را از بدنه قدرت به دور کنند. بارها هم بنده و همکارانم و هم بسیاری از قربانیان نقض حقوق بشر به ایشان مراجعه کرده اند و ایشان در حد توان پیگیر پروند‌ه‌ها بوده اند.
برای قوه قضاییه متاسفم که چنین تصمیم های را اتخاذ می کند. جای آقای آوایی بسیار بالاتر از این است که مستشار دادگاه عالی انتظامی قضات شوند هر چند می دانم که ایشان در این پست نیز آثار مثبت و به جایی را از خود به ارمغان خواهند گذاشت و با اختیاری که به دست آورده اند اجازه نخواهند داد تا قضات فراقانونی و سلیقه ای عمل نمایند»
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=268260030023505&set=a.137750943074415.1073741826.137743009741875&type=1&theater
روایت وحید پوراستاد از علیرضا آوایی
وحید پوراستاد روزنامه‌ نگار و حقوقدان است. او در مقاله‌‌ی «چرا پست جدید اسماعیلی «ارتقا مقام» است؟» به اعتراف «برخی از فعالان سیاسی نزدیک به اصلاح‌طلبان» اشاره کرده و در مورد آوایی می‌نویسد:‌
«آقای آوایی قبل از این سمت، رئیس دادگستری استان خوزستان بود و عموما از قضاتی است که در بیش از سه دهه اخیر پس از انقلاب سال ۵۷ ایران، سمت قضایی داشته و به اعتراف برخی از فعالان سیاسی نزدیک به اصلاح طلبان، فردی حقوقی بود و نگاهی سیاسی به پرونده‌های قضایی نداشت. »

http://www.radiofarda.com/content/f35_esmaili_new_position/25360315.html
آن‌چه در زیر می‌آید نیز نگاه من به علیرضا آوایی و نقش او در سه دهه «جنایت علیه بشریت» است که دو سال پیش انتشار یافت. مقاله‌ی من دو سال پیش و در مردادماه ۱۳۹۱ انتشار یافت. هدف من از انتشار این مقاله، تلاش برای «دادخواهی» و حرکت به سمت «اجرای عدالت» در ارتباط با ناقضان حقوق بشر در کشورمان و پژواک صدایی است که خاموش شد.
بین شهادت من و این دو حقوقدان تفاوت از زمین تا آسمان است. یکی از ما اشتباه می‌کند. داوری را به خوانندگان گرامی واگذار می‌ کنم.
علیرضا آوایی، غلامرضا خلف رضایی زارع و چند جنایتکار علیه بشریت
در آستانه‌ی بیست و چهارمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی لازم می‌بینم در مورد چند تن از عاملان کشتار ۶۷ و جنایتکاران علیه بشریت در جنوب ایران که در سال‌های گذشته ارتقا مقام یافته و بالاترین پست‌های قضایی کشور را در دست دارند روشنگری کنم.

سید علیرضا آوایی
آوایی متولد دزفول، در «دوران طلایی امام»، دادستانی انقلاب اسلامی دزفول و برای مدتی مسئولیت زندان یونسکو را به عهده داشت. نام وی در زمره‌ی ۳۹ نفری است که از طرف اتحادیه اروپا به عنوان ناقضین حقوق بشر اعلام شده و ضمن آن‌که
دارایی‌شان در اروپا مصادره شده اجازه ورود به این اتحادیه را نخواهند داشت.
سید علیرضا آوایی به همراه غلامرضا خلف رضایی زارع، شمس‌الدین کاظمی، هردوانه، نعمت‌الله کفشیری (۱)، غلامحسین نداف، (۲) علی نادی خلف،(۳) عبدالعظیم توسلی، عبدالرضا سامی‌نژاد، رشیدیان، عبدالحسین دعیجی، حبیب بلوایه، گندمی و ... ارکان اصلی دستگاهی را تشکیل می‌دادند که مرتکب بزرگترین جنایات در استان خوزستان شدند. این عده در دهه‌ی خونین ۶۰ مسئولیت اداره‌ی دستگاه قضایی و زندان یونسکو یکی از اصلی‌ترین مراکز شکنجه و سرکوب در جنوب ایران و یکی از مخوف‌ترین زندان‌های کشور را به عهده داشتند. دستگاه جنایت، از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی شکل گرفت و بعدها دامن گروه‌های سیاسی و مردم را گرفت. غالب افرادی که پس از انقلاب تحت عنوان «وابستگان رژیم سابق» به مرگ محکوم شدند توسط یک تیم حدوداً ده نفره از کمیته وسپاه دزفول که مقرآن در زندان یونسکو (۴) بود به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند. احمد وعلیرضا آوایی، خلف رضایی، غلامعلی رشید علی نور معروف به «سردار رشید» جانشین فعلی رییس ستاد کل نیروهای مسلح پای ثابت اعدام‌ها بودند و تیرخلاص زندانیان توسط آن‌ها زده می‌شد.

محل زندان «یونسکو» در دوران شاه بنیادی بود که با همکاری ملل متحد و به منظور کمک به درمان و بهداشت کودکان در دزفول تأسیس شد. در سال‌های پایانی دوران پهلوی این مرکز در اختیار اداره‌ی آموزش و پرورش دزفول گذاشته شد و عاقبت به باشگاه فرهنگیان تبدیل شد و در «دورن طلایی امام» که آمده بود کشور را آباد کند به زندان و شکنجه‌گاه و کشتارگاه انسانی مبدل شد.
April25IM1.jpg
در سال‌های ۶۰ تا ۶۲ این زندان دارای یک بندعمومی با هشت اتاق و دوازده سلول انفرادی و دو اتاق کوچک با گنجایش ۴ تا ۶ نفر بود. از سال ۶۴ تا ۶۷ تعداد سلول‌های انفرادی به بیست و چهار و تعداد اتاق‌های مجزا از بند، از دو به چهار رسید و شش سلول قرنطینه و چهار بند جدید برای معتادان و یک بند سیاسی برای زنان ایجاد شد.

سیدعلیرضا آوایی در مقام دادستانی و ریاست این زندان در حالی که برادر بزرگترش سید احمد در بالاترین پست‌های فرماندهی سپاه خوزستان قرار داشت (۵) مرتکب بزرگترین جنایات به مدت یک دهه شد.
محمدرضا آشوغ یکی از اسیران زندان یونسکو در مورد بخشی از جنایات صورت گرفته در این زندان که خود شاهد آن بوده می‌گوید:‌
«پشت حیاط خلوت این زندان محوطه‌ی پرت افتاده‌ای وجود داشت که زندانیان خردسال را دو یا سه نفره در این محل اعدام می‌کردند. بچه‌هایی که در این محل اعدام شدند از جمله عبارتند از عبد‌الرضا زنگویی، حمید آسخ، غلامرضا گلال زاده و ... در این محوطه‌ تعدادی درخت کهن و قطور وجود داشت. محکومان خردسال را به درخت می‌بستند و سپس با شقاوت تمام به آن‌ها شلیک می‌کردند. ما بارها این صحنه‌‌های فجیع را از سوراخ سلول دیده بودیم. درختان تنومند پر از شلیک گلوله‌ها، سوراخ سوراخ و خونین شده بود و تکه‌هایی از گوشت بدن انسان به درخت‌ها چسبیده بود. عاملان رژیم به قصد از بین بردن آثار جنایات خو،تعدادی از این درختان را قطع کردند.

نشریه آزادی شماره‌ی ۲۸ و ۲۹ صفحه‌‌های ۱۳۷ و ۱۳۸
شاهد دیگری در این زمینه می‌گوید:‌
«سال شصت هنگاهی می‌خواستند یکی از بهترین همکلاسی‌هایم یعنی عبدالرضا زنگویی در چمن زندان یونسکو اعدام کنند و پنچره ها را باز کرده بودند تا همگی شاهد این صحنه باشیم. فریدون گرجی( اکنون سرتیپ سپاه و فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا است که حفاظت تهران را بر عهده دارد ) از جوخه اعدام جدا شد و جلوی پنجره آمد و کلاه از صورت خود پایین اورد و روی به زندانیان کرد و گفت: " من برای اسلام می‌کشم و ترسی برای پوشاندن صورت خودم ندارم .»

http://dezfulzandan.blogspot.se
سید علیرضا آوایی به همراه شمس‌الدین کاظمی و حجت‌الاسلام محمد حسین احمدی، نعمت‌ا‌لله کفشیری مسئول سپاه دزفول و هردوایه رئیس زندان یونسکو (۶) در مرداد۶۷ مسئولیت کمیته‌‌ی مرگ در دزفول را به عهده داشتند. "حبیب بلوایه"، "گندمی (۷)"، "علی نادی خلف"، "عبدالحسین دعیجی" و... نیز در انتقال زندانیان و اجرای حکم اعدام شرکت داشتند.
محمدرضا آشوغ یکی از ۴۴ نفری که توسط این دادگاه به علت آن که حاضر نشدند با مجاهدین بجنگند به اعدام محکوم و در «مسیر اجرای حکم اعدام» موفق به فرار شد در مورد چگونگی تشکیل دادگاه و مراحل مختلفی که پیش از اجرای حکم اعدام پشت سرگذاشتند توضیحات تکان‌دهنده‌ای دارد.

وی از جمله می‌گوید که ابتدا زندانیان را به دفتر دادستانی دزفول برده و در آن‌جا صدور حکم اعدام را به آن‌ها ابلاغ کردند و سپس خواستار آن شدند که وصیت‌ خود را بنویسند. نیمه‌های شب محکومین به اعدام‌ را با دو مینی‌بوس همراه با ماشین‌های سپاه و آمبولانس به پادگان نظامی «ولی‌عصر» کنار پل کرخه منتقل و در آن‌جا آن‌ها را مجبور می‌کنند که در حمام غسل کرده و با سدر و کافور خود را بشویند و کفن‌هایی را که آماده کرده بودند پوشیده آماده اجرای حکم اعدام شوند. جانیان سپس محکومین را برای اجرای حکم اعدام با دست‌های بسته در حالی که کفن پوشیده بودند به میدان تیر منتقل می‌کنند.
سید علیرضا آوایی (۸) که در این کشتار بزرگ نقش تعیین کننده داشت، پس از پایان قتل‌عام مانند بسیاری دیگر از قاتلان ترفیع مقام گرفته و در دوران زعامت شیخ محمد یزدی بر قوه قضاییه، به ریاست کل دادگستری استان کرمانشاهان رسید و سپس در دوران شاهرودی ریاست کل دادگستری اصفهان را به عهده گرفت و نقش مهمی در سرکوب تظاهرات مردم اصفهان در خرداد ۸۲ داشت. در رشته تظاهراتی که در شهرهای اصفهان، شاهین شهر و خمینی‌شهر صورت گرفت بیش از ۳۰۰ نفر از مردم توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
آوایی در سال ۸۵ بعد از منصوب شدن عباسعلي عليزاده رئيس كل پيشين دادگستري استان تهران به سمت معاون اداري و مالي قوه قضائيه، سكان هدايت دادگستري پايتخت را بر عهده گرفت و همچنان در این پست خدمت می‌کند. در دوران وی علاوه بر زندانیان وکلا نیز مورد تعرض قرار گرفتند و سخت‌گیری و اهانت‌های بیشماری به همراه تضیقات گوناگون به هنگام ورودشان به مجتمع‌های قضایی و تلاش برای رسیدگی به پرونده موکلین‌شان به آن‌ها تحمیل شد.
بعد از فاش شدن حوادث بازداشتگاه کهریزک حمید درخشان‌نیا، قائم مقام آوایی اعلام کرد که آوایی دو سال پیش از سال ۸۸ پیشنهاد تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را داده بود، اما روابط عمومی دادسرای تهران ضمن تکذیب این سخنان صورت جلسه بازدید رئیس دادگستری استان تهران از بازداشتگاه کهریزک را منتشر کرد که در آن آوایی نوشته بود: «شخص یا اشخاصی از نحوه رفتار ماموران، شکایتی به اینجانب اعلام و اظهار نداشتند.» کمیته مجلس هم اعلام کرد که همه مسئولان قضائی از بالاترین رده از بازداشتگاه کهریزک مطلع بوده‌اند و «اینکه برخی مسئولان قضائی طی مصاحبه‌هایی از خود سلب مسئولیت نموده‌اند به هیچوجه قابل پذیرش نیست.»
April25IM2.jpg غلامرضا خلف رضایی زارع
خلف رضایی در سال ۵۴ در حالی که دانش آموز بود همراه با دو طلبه به نام‌هایی رحیم سعیدفر و محمد‌علی امین در دزفول دستگیر و به زندان محکوم شد.

http://www.iranemoaser.ir/files/fa/PDF/3/27/3_27_8.pdf
وی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در دادگاه انقلاب دزفول در مقام بازجو، شکنجه‌گر و قاضی مشغول به کار شد و جنایات زیادی را در این دوره که سیاه‌هترین سال‌های حکومت اسلامی است مرتکب شد.
محمدرضا آشوغ در مورد وی می‌گوید:‌
«از نمونه‌های عجیب و منحصر به فرد در زندان یونسکو دزفول، شلیک به درون سلول‌ها بود. روزی زندانیان علیه وضعیت صنفی غیرقابل تحمل زندان، دست به اعتراض زدند. در این هنگام خلف رضایی با هدف کشتن زندانیان دستور داد تا از بالای پشت بام و از راه هواکش به درون سلول‌ها شلیک کنند بر اثر این اقدام وحشیانه عده‌ای از جمله علی محمد جهانگیری مجروح شدند. علی محمد از ناحیه صورت به شدت مجروح گردید.

نشریه آزادی شماره‌ی ۲۸ و ۲۹ صفحه‌‌های ۱۳۷ و ۱۳۸
یکی دیگر از شاهدان عینی در مورد جنایات خلف رضایی می‌گوید:‌
«مادر علی محمد رحیمی پس از بازگشت از زندان با قطار تصادف کرده و جان خود را از دست داد.فرزندش علی را قبل از ۳۰ خرداد سال ۶۰ دستگیر کرده و به یک سال حبس محکوم کرده بودند.

بعد از ۳۰ خرداد محمد فرزند دوم مادر، دستگیر شد. آوایی و خلف رضایی، دادستان و سربازجوی دژخیم، علنآ می‌گفتند : از هر خانه وقتی دونفر دستگیر شوند یکی از آنها سهم امام است.
منظورشان این بود که یکی از دو فرزند مادر را اعدام خواهند کرد. یک روز خلف رضایی به مادر گفت : دیگر به ملاقات نیا، چون علی با ما همکاری نکرده است. دفعۀ بعد برای تحویل گرفتن جسدش بیا !
مادر از این حرف آشفته شده و به زندان یونسکو می‌رود. آنجا هم برخوردهای بسیار وحشیانه‌یی با او می‌کنند، به حدی که تعادلش را از دست می‌دهد. در بازگشت از زندان، مادر که دیگر تعادل روانی نداشت بر روی ریل قطار می‌رود و قطار در حال حرکتی به او می‌زند. مادر چند روز در بیمارستان راه آهن اندیمشک بستری می‌شود. در بستر تقاضا می‌کند قبل از مرگ یکبار با فرزندش علی ملاقات کند. اما خلف رضایی در جواب می‌گوید : می‌خواهم آرزو به دل بمیری تا بعد علی را پیشت بفرستم.
مادر در واقع دق مرگ شد. آن روزها مصادف با ماه رمضان سال ۶۱ بود و ما با علی در زندان بودیم. درست سر افطار بود که دژخیمان آمدند. با طعنه از علی پرسیدند : تو علی محمد هستی یا محمد علی ؟ علی همان لقمۀ اول افطار را زمین گذاشت، با استواری پاسخ داد : درست آمده اید من علی هستم.
بعد نوترین لباسش را پوشید و شروع به دیده بوسی و خداحافظی با ما کرد. به من که رسید، گفت : اگر زنده ماندی سلام مرا به ..... برسان . و مثل شیر برای اعدام رفت. دژخیمان بعد از اعدام او جسدش را درست در روزی که مراسم ختم مادرش را گرفته بودند به خانواده اش تحویل دادند.»

http://asemanigharghesetare.persianblog.ir/post/28
خلف رضایی که به «خلف رینگو» معروف بود پس از جنایات زیادی که در شهرهای مختلف خوزستان از جمله دزفول، مسجد سلیمان و اهواز مرتکب شد به کردستان منتقل شد و در دادگستری ان‌جا مشغول کار شد. گفته‌‌ می‌شود وی برای مدتی به علت سوءاستفاده از موقعیت شغلی از کار برکنار شد اما دوباره به خاطر خدماتی که در سرکوب و شکنجه و کشتار ارائه داده بود به پست‌های بالای قضایی منصوب شد. وی در این دوران ابتدا به ریاست کل دادگستری‌ استان‌ مرکزی ارتقا یافت و سپس طی حکمی از سوی شاهرودی به عنوان دادیار دادسرای دیوان علی کشور منصوب شد اما یک ماه بعد به در خرداد ۱۳۸۵ به ریاست کل دادگستری اردبیل رسید و سپس در سال ۸۹ به حکم لاریجانی به عنوان عضو معاون ديوان عالي كشور به خدمت مشغول شد.
شمس‌الدین کاظمی
وی متولد ۱۳۳۴، در دزفول، و یکی از بیرحم‌ترین بازجویان و شکنجه‌گران دادستانی دزفول و عاملان اصلی کشتار ۶۷ است. کاظمی که به مدت زیادی از خانواده‌ی زندانیان سوءاستفاده می‌کرد، سه سال پیش به اتهام زنای محصنه در دزفول دستگیر شد. پرونده‌ی او که در کنف حمایت برادران آوایی قرار داشت سر و صدای زیادی در شهر برانگیخت. عاقبت علیرضا آوایی که نفوذ زیادی در دستگاه قضایی منطقه داشت او را از زندان بیرون آورد و برای خوابیدن سر و صداها کاظمی را به تهران فرستادند. در حال حاضر گفته می‌شود وی در مغازه‌ی عمویش در بازار تهران به کار مشغول است.

محمدرضا آشوغ که پس از دستگیری دومش در سال ۶۵ شش بار به شدت توسط کاظمی مورد شکنجه قرار گرفته و آثار آن هنوز بر بدنش موجود است در مورد نقش کاظمی در کشتار ۶۷ می‌‌گوید: وی یکی از اعضای فعال هیئت کشتار بود و پس از ابلاغ حکم اعدام به آن‌ها در دفتر دادستانی دزفول در محوطه‌ی زندان یونسکو زندانیان را مجبور به نوشتن وصیت‌نامه می‌کند و از آن‌جایی که آشوغ حاضر به نوشتن وصیت‌نامه نمی‌شود به شدت از سوی او مورد ضرب و شتم قرار می‌‌گیرد و او را کشان کشان به حیاط زندان برده و در کنار سایر زندانیان که به صف روی زمین نشسته بودند می‌نشاند.
آشوغ همچنین توضیح می‌دهد بعد از آن که در حمام پادگان نظامی ولی‌ عصر از انجام غسل و پوشیدن کفن امتناع می‌کند کاظمی به همراه ۴ پاسدار دیگر او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و پیکر درهم‌کوفته‌اش را به مینی‌بوس حامل زندانیانی که عازم جوخه‌‌ی مرگ بودند منتقل می‌کنند. وی پیش از آن‌که به میدان تیر برسند با باز کردن دست‌هایش موفق به فرار می‌شود. (۹) داستان فرار وی در کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری و در نامه‌ی محمد‌حسین احمدی حاکم شرع ناراضی خوزستان به خمینی آمده است. احمدی جهت اعتراض در مورد نحوه‌ی صدور احکام اعدام نزد آیت‌الله منتظری رفته بود. (۱۰)
عبدالعظیم توسلی
توسلی متولد دزفول و یکی از بازجویان و شکنجه‌گران زندان یونسکو است که در سال‌های بعد ترفیع مقام یافت و به ریاست دادگستری خوزستان رسید. وی در دوران هاشمی شاهرودی مدیر کل امور اداری و استخدامی کارکنان اداری قوه قضاییه بود و در اسفند ماه گذشته از سوی وزیر اقتصاد به مدت دو سال به سمت عضو هيأت عالي نظارت سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي منصوب شد.
وی علاوه بر این صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول هفته‌ نامه «آیین زندگی» در اهواز است.

گفته می‌شود توسلی پیش از انقلاب به نام «فرخ» معروف بود و مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گرفت. وی در سال ۵۷ به بچه‌های مذهبی دزفول وصل شد و این بار از نام شناسنامه‌ای خود یعنی عبدالعظیم استفاده کرد.
پس از پیروزی انقلاب، وی با همدستی احمد آوایی، سعید توتونچی (برادر زن آوایی)، خلف رضایی، مهدی درویش زاده (نماینده سابق دزفول) و... پرونده ای علیه حسن صحرابدری یکی از لات‌های شناخته شده‌ی دزفول تشکیل دادند و وی را به جرم لواط و ... به جوخه‌ی اعدام سپردند. از قرار معلوم وی چند‌جایی مطرح کرده بود که با عبدالعظیم توسلی و تعدادی دیگر از «انقلابیون» رابطه‌ی جنسی داشته است.
ایرج مصداقی ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
www.irajmesdaghi.com
irajmesdaghi@gmail.com

پانویس:‌
۱- اولین مسئول عملیات ذخیره سپاه دزفول در سال ۱۳۵۹نعمت الله کفشیری در جریان کشتار حضورداشت. وی از چهره های بسیار خشن زندان یونسکو، و یکی از ماموران اعدام و تیرخلاص به زندانیان سیاسی ی این زندان است. عوامل رژیم در تعریف از او می‌نویسند: «روزهای نخستین جنگ بود و شور انقلابی ، او با کلاه لبه دار خاکی رنگ و یک قبضه کلت کمری ۴۵ ارتشی که به کمر بسته بود هیبت یک فرمانده خشن را برای کسی که اولین بار او را می‌دید داشت ....»
http://byzsd.blogfa.com/post-63.aspx
۲- غلامحسین نداف بازجو و شکنجه‌گری بود که از اولین روزهای پس از انقلاب در کنارعلیرضا آوایی و خلف رضایی بود. او بعدها قاضی مبارزه با مواد مخد رشد ولی به اتهام گرفتن رشوه و کمک به ترانزیت موادمخدر در زمان خدمت در مناطق شمال غرب وآذربایجان غربی به ترکیه دستگیرو ظاهراً شکنجه‌های سختی را نیز درزمان بازجویی، از قبیل استعمال باتون درهنگام بازجویی در قزوین متحمل شده بود. وی مدت زیادی نیز در سلول انفرادی به سر می‌برد و اموالش نیز مصادره شد. وی پس از تحمل ۸ سال زندان با اخراج از قوه قضاییه آزاد شد.
۳- نادی خلف احتمالا به کار آزاد و سرويس و نصب انواع كولرهاي گازي و يخچال و ... مشغول است.
۴- در بهمن ماه ۱۳۹۰ دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو از راه اندازی مجدد دفتر نمایندگی یونسكو در شهرستان دزفول خبر داد، بدون آن که بگویند دفتر سابق یونسکو در دزفول محل وقوع چه جنایاتی بوده است. (ایرنا ۱۲ بهمن ۱۳۹۰)
April25IM3.jpg
۵- سید احمد آوایی در سال ۱۳۳۰ به دنیا امد و در سال ۵۰ دستگیر و به زندان اهواز منتقل و در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد. وی پس از آزادی از زندان با شرکت در کنکور ۱۳۵۴ در رشته مهندسی آب دانشگاه تهران پذیرفته شد . وی در سال ۵۶ به سوریه رفت و به همکاری با چمران پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب به همراه چمران به ایران آمد. ضمن تشکیل کمیته انقلاب اسلامی دزفول در سال ۵۸ مسئولیت تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول بر عهده گرفت و به فرماندهی این سپاه رسید.
در سال ۱۳۶۰ به اهواز رفت و به مدت سه سال مسئولیّت آموزش عقیدتی ، سیاسی و نظامی سپاه منطقه ۸ ( خوزستان و لرستان ) را بر عهده گرفت و در تشکیل و سازماندهی و حمایت از لشکر ۷ ولیعصر و تیپ ابوالفضل العباس لرستان همکاری کرد.
اواخر سال ۱۳۶۳به مدت سه سال به عنوان قائم‌مقام سپاه مستقر در لبنان به آنجا اعزام شد و در تأسیس و راه‌اندازی حزب‌الله لبنان به یاری عباس موسوی اولین دبیرکل حزب‌الله و ... پرداخت. در اواخر سال 1366 به ایران بازگشت و در سپاه مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۹به مقام معاونت سیاسی استاندار خوزستان منصوب شد. پس از آن در سال۱۳۷۰ به مدت ۵/۴ سال به عنوان وابسته‌ی نظامی ایران به سوریه اعزام شد و سرانجام در سال 1۱۳۷۵به قائم‌مقامی مدیر عامل بنیاد تعاون کل سپاه منصوب شد و تا سال ۸۲ در این پست بود. وی در مجالس هفتم و هشتم نماینده دزفول و عضو کمیسیون امنیت ملی بود اما در انتخابات مجلس نهم صلاحیت‌اش توسط شورای نگهبان رد شد. وی که در جریان انتخابات از حامیان موسوی و کروبی بود پس از انتخابات با امضای بیانیه‌ای خواستار محاکمه‌ی آنان شد.
۶- احتمالاً وی یا یکی از اقوامش با نام مستعار صابر در جریان کشتار سال ۶۷ به عنوان دادستان در کمیته مرگی که در زندان مسجد‌سلیمان تشکیل شد به همراه رازی دادیار و حمید موسوی بازجوی وزارت اطلاعات شرکت داشت.
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=4139
۷- عبد‌الرضا سالمی نژاد در مورد «گندمی» دوست جنایتکارش که نقش مهمی در کشتار و شکنجه‌ داشته می‌گوید:‌
«قبل از اینکه خودروی جیپ سیمرغ از داخل سپاه دزفول به بیرون حرکت کند،دوستم گندمی را دیدم. او در حالی که لبخندی بر لبانش بود؛ یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی را که چند ساعت پیش به جبهه برده بود، خاکی و گِل مالی به سپاه می‌آورد. با تعجب از او پرسیدم، «گندمی! بیچاره را کجا بردی که اینقدر گِل‌مالی بود؟» او با لبخندی شیطنت آمیز گفت،«در جبهه در هر فاصله‌ای که صدای سوت خمپاره‌ها یا توپ ها بلند می‌شد، روی زمین دراز می‌کشیدم و به دکتر می‌گفتم،«روی زمین بخواب.» خصوصا جاهایی که پر از گل و لای بود، این کار را بیشتر می‌کردم، بیچاره او هم می‌خوابید.» گفتم، «بی انصاف! او از شخصیت های مملکتی است. برای چه این کار را با او کردی؟» او پاسخم داد،«پدر آمرزیده با کت و شلوار اتو کرده آمده جبهه سر و وضع خاکی من و تو را ببینه. مگه اینکه سالن همایش است یا سخنرانی؟»

http://abadanjami.persianblog.ir/post/388
۸- وی دارای ۴ برادر و یک خواهر به نام‌های عنایت‌الله، اسدالله، محمدعلی، احمد و بتول است. سید عنایت‌الله دبیر بازنشسته آموزش و پرورش، بتول، خانه دار، سید احمد آوایی، نماینده سابق مجلس، سید علیرضا رئیس دادگستری استان تهران، سید اسدالله آوایی است در قم طلبه و مسئول امور بین الملل ششمین همایش بین المللی دکترین مهدویت، سیدمحمدعلی معروف به وحید که وکیل پایه یک دادگستری و مسئول حقوق سازمان آب برق ناحیه‌ی شمالی دزفول است.
۹- آشوغ می‌گوید:‌ هنوز از منطقه پادگان بیرون نرفته بودیم، احساس کردم دست‌هایم چندان محکم بسته نشده. شروع کردم به باز کردن دست‌هایم. چشم‌بند را از چشمم برداشتم. صادق رنجبر و محمد انوشه دو طرف من نشسته بودند. به صادق گفتم من دست‌هایم باز است و می‌توانم فرار کنم. صادق با ناباوری گفت: پس منتطر چی هستی؟ برو معطل نکن. ... مینی‌بوس به خاطر وضعیت جاده آهسته می‌رفت. بلند شدم و این که حتی بیرون را نگاه کنم از پنجره مینی‌بوس خود را بیرون انداختم. ... دو مینی‌بوس حامل اعدامی‌ها و بقیه‌ی ماشین‌ها همراه به صورت ستون تپه‌ماهورها را طی می‌کردند. منطقه جنگی بود. به خاطر عبور و مرور تانک‌های زنجیردار، جاده ناهموار بود و به آهستگی حرکت می‌کرد. با این حال طوفانی از گرد و خاک همه را جا را فرا گرفته بود و به راحتی چیزی دیده نمی‌شد. من فقط چراغ ماشین‌هایی که در فاصله‌ی ۲۰ الی ۳۰ متری از عقب می‌آمدند می‌دیدم. گرد و خاک تمام جاده را پوشانده بود. ساعت حدود سه صبح بود و هوا کاملا ً تاریک، پنجره را پایین کشیدم و خود را تا آن‌جا که امکان داشت بیرون بردم به طوری که کاملاً از پنجره‌ی مینی‌بوس آویزان شده بودم. بعد با یک حرکت پاهای خود را جمع کردم و از پشت خود را به بیرون انداخختم. با پا روی زمین قرار گرفت و بعد با صورت به زمین خوردم. درد تا مغز استخوانم نفوذ کرد. ... با سرعت تمام می‌دویدم ۵ دقیقه بعد به موانع سیم خاردار پادگان رسیدم. بدون معطلی از سیم بالا رفتم. قسمت‌هایی از دستم پاره شد که هنوز آثارش هست. از سیم‌ها پایین پریدم و به دویدن ادامه دادم. اکنون قریب ۳ کیلومتر از سیم‌خاردارها دور شده بودم. ناگهان صدای شلیک مسلسل‌ها بلند شد. ....
۱۰- اشتباه نشود محمد حسین احمدی حاکم شرع خوزستان در جریان کشتار ۶۷ در زندان یونسکو در صدور حکم اعدام حد‌اقل ۴۴ نفر که همراه با محمدرضا آشوغ بوده‌اند مشارکت داشته است. این جنایتکار در این میان به صدور حکم اعدام برای چند نفر از آن‌ها معترض بوده است که نزد منتظری رفته و برای خمینی نامه می‌نویسد.

هیچ نظری موجود نیست: