قتل عام زندانيان سياسي در سال ١٣٦٧- زندان اهواز
در ادامه گزارش های مربوط به قتل عام زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ مصاحبه ای داریم با منوچهر (نام مستعار) که دهه ٦٠ را در زندان های خوزستان گذرانده است. منیره برادران، تاریخ مصاحبه اول مردادشما در تابستان ٦٧ در کدام زندان بودید؟مرا یکماه قبل از کشتار دستجمعی به زندان فجر اهواز منتقل کردند. این بار دومی بود که مرا به این زندان می فرستادند. از آنجا همزمان با کشتار زندانیان بهمراه عده دیگری به زندان دستگرد اصفهان منتقل شدم. اجازه بدهید اول از مشاهداتم در زندان اهواز بگویم و بعد از طریق شنیده هایم در تماس با زندانیان مسجد سلیمان از کشتار در زندان این شهر خواهم گفت. مرا در اهواز به بند عمومی نفرستادند، بلکه در اتاقی بودم که فرنطینه نامیده می شد. این اتاق یکی از اتاق هائی بود که به «بندهای شرعی» معروف بود. یعنی گاه بگاه زندانیان متاهل را در آنجا با همسران شان ملاقات می دادند. در این اتاقها همچنین زندانیان بیمار اعزامی از دیگر شهرها را نگه می داشتند.در قرنطینه تنها بودید یا اینکه کسان دیگری هم با شما بودند؟کسان دیگر هم بودند. مثلا یکی از آنها نوه شیخ خزعل بود که در ارتباط با یک گروه جدائی طلب دستگیر شده بود. یک پسر مجاهدی بود اهل «در خزینه»، که نیم فارس نیم عرب بود. فکر کنم او را اعدام کردند بعدها.چگونه متوجه حالت غیرعادی شدید؟در یکی از شبهای اوائل مرداد ٦٧ صداهای وحشتناکی به گوش مان خورد. عده ای روی سقف زندان می دویدند و همزمان از بالا صدای رگبار مسلسل می آمد. فکر کنم فردای آن روز بود که آمدند تلویزیونها را بردند و دیگر روزنامه ندادند. ملاقات هم قطع شد. سرامی، رئیس زندانهای خوزستان که فکر کنم اصلیتش مربوط باشد به مبارکه اصفهان ( در مصاحبه با علی، سرامی اهل دزفول قید شده است) آمد به بندها برای سواکردن زندانیها.عده ای از جمله مرا جدا کردند و فرستادند زندان دستگرد اصفهان. ظاهرا آنهائی را که بنا داشتند اعدام کنند، نگه داشتند در اهواز و بقیه را فرستادند اصفهان. در حین جدا کردن زندانیها از همدیگر، همین سرامی از زندانیها می خواست که بگویند مثلا مرگ بر رجوی یا مرگ بر مجاهد.درود بر خمینی ولی بعضی از هواداران مجاهدین می گفتند درود بر رجوی مرگ بر خمینی بهرحال وقتی کسی طبق میل سرامی شعار نمی داد به همراهانش می گفت اسم او را بنویسید برای آزادی. (نا گفته نماند که هیچ زندانی چپی هم حاضر نشد که شعار مرگ بر مجاهد مرگ بر رجوی را تکرار کند.)با شما چه کردند؟در مرداد ماه مرا به همراه تعدادی دیگر سوار اتوبوس کرده و به زندان اصفهان بردند. در بین راه ما را دو به دو دستبند زده بودند. چهار یا پنج اتوبوس می شدیم. در هر اتوبوس چند نگهبان هم نشسته بودند. فکر کنم تعدادمان به ٨٠ نفر می رسید.به شما گفتند که کجا منتقل می شوید؟نه. چیزی نگفتند. اما ما از لهجه اصفهانی راننده و شاگرد راننده می توانستیم حدس بزنیم که کجا می رویم. در زندان دستگرد اصفهان ما را بعد از انگشت نگاری فرستادند به جائی که حالت قرنطینه داشت و کاملا جدا از بندها بود. البته بعد از مدتی رئیس زندان آنجا آمد و گفت: می خواهیم شما را ببریم بند عمومی. آنجا ورزش دسته جمعی است سفره دسته جمعی، دعای دسته جمعی و غیره. می دانستیم اینها مراسم ارشاد است، ما تعدادی بهانه آوردیم که ما نمی توانیم صبحها زود بیدار شویم؛ یا مثلا گفتیم کلیه درد داریم و از این بهانه ها. ما را نبردند. اما عده ای پذیرفته و رفتند. مقامات هم برای مجازات ما کارهائی کردند مثلا آب گرمکن را قطع کردند و ما باید با آب سرد حمام می کردیم، ظرف می شستیم و . .شما را برای چه به اصفهان بردند؟ گمان تان چه بود؟واقعا نمی دانستیم که چرا ما را در آن مقطع بردند به زندان اصفهان.آیا حدس می زدید که چیزی غیرعادی در زندانها در شرف وقوع است؟نشانه هائی بود. روز اولی که به آنجا رسیدیم، حوالی ساعت ٦ عصر ما را یک ساعتی بردند هواخوری. نگهبان یک سرباز بود. عده ای سر او را گرم کردند و بقیه توانستند با زندانیان دیگری که پنجره شان رو به هواخوری باز می شد، تماس بگیرند. آنجا بند عادی بود. آنها گفتند که از ورود ما خبردار شده اند. یک روزنامه هم به ما دادند. فکرکنم روزنامه اطلاعات یا کیهان بود. در آنجا خطبه های نماز جمعه موسوی اردبیلی را خواندیم. او گفته بود: مردم شعار می دهند که منافق زندانی اعدام باید گردد. این اولین بار بود که از یک تریبون رسمی این شعاربر علیه زندانیان سیاسی داده می شد. یکی از بچه ها گفت: می خواهند مجاهد کشی راه بیاندازند. این یک نشانه بود. نشانه دیگر این بود که در اهواز موقع سوار شدن به اتوبوس سرامی به یکی از زندانیها،به اسم احمد عشق ترکی ، گفته بود: پسر برو که خوب قسردررفتی. احمد عشق ترکی که به احمد عشقی معروف بود، یکی از خویشان دور سرامی بود. احمد قبلا هوادار مجاهدین بود. اما در زندان به نفی مجاهدین رسیده بود و خمینی را قبول داشت. اما رابطه عاطفی قوی با بچه های مجاهد داشت و با توابها خیلی بد بود. بعد از اینکه ما را دوباره به اهواز بازگرداندند، احمد را در اهواز اعدام کردند.حدس هائی می شد زد. اما کسی به خود جرات نمی داد یا نمی خواست چنین واقعه دهشتناکی را پیش بینی کند و یا باور کند.کی شما را به زندان اهواز برگرداندند؟بعد از ٤٠ یا ٥٠ روز ما را به اهواز برگرداندند. این را هم بگویم که در روزهای آخر اقامت مان در زندان دستگرد به ما روزنامه می دادند. همه را برگرداندند به جز یک نفر. این یک نفر، سیروس بهداروند بود که در اصفهان اعدام شد. او هوادار سازمان راه کارگر بود. در اصفهان که بودیم یک بار موقع بگومگو با رئیس زندان بر سر آبگرمکن او خیلی عصبانی شد و شروع کرد با صدای بلند با رئیس زندان حرف زدن. او را بردند به انفرادیو به او گفتند می خواهیم اعدامت کنیم بعد از این برخورد . بچه ها شنیده بودند که او شعار می داد و مرگ بر خمینی می گفت. مدتها بود احساس می کردیم او زیر فشارهای عصبی است.در اهواز چه موقع زندان به حالت قبلی برگشت و ملاقاتها دوباره شروع شد؟بعد از بازگشت از اصفهان دوباره مرا به انفرادی فرستادند. اما بعد از اینکه اعتراض کردم، مرا بردند به بند نزد کسانی که در زندان اصفهان با هم بودیم. چند هفته بعد از آن ملاقات دادند. قطع ملاقاتها تقریبا چهار ماه شد. در ملاقات اول، که حضوری بود، مادرم گفت که در مسجد سلیمان همه را کشته اند. حاجت فدائی هم در ملاقات شنید که برادر جوانتر او، فرهنگ، اعدام شده است. در اهواز ٥٧ الی ٦٠ زندانی سیاسی را در آن تابستان اعدام کردند. یک نفر دیگر را هم در زمستان آن سال، یک- دو هفته قبل از عفو خمینی در اهواز اعدام کردند. او رحیم اسداللهی نام داشت و یکی از مسئولین سازمان فدائیان اکثریت بود. در دادگاه به او گفته بودند اگر انزجار بدهی، شاید اعدامت نکنیم. او نپذیرفته بود. وقتی که تلویزیون داشتیم، می توانستیم با کمی دستکاری در آن، برنامه های مجاهدین را ببینیم. تا جائیکه یادم هست آنها فقط اسم دو نفر را جزو اعدامی های ٦٧ گفته بودند. سر همین کانال تلویزیون هم کلی اختلاف نظر بود. عده ای مخالف گرفتن آن کانال بودند به دلایل امنیتی. من در اسفند آن سال از زندان اهواز آزاد شدم. اسامی اعدام شدگان اهواز:نام کسانی را که در اهواز اعدام کردند، من خوب نمی دانم. چون من زندانی مسجد سلیمان بودم و آنها را نمی شناختم. اما آنهائی را که می دانم عبارتند از:فرهنگ فدائی، هوادار مجاهدین، هنگام دستگیری ١٥ سال داشت و موقع اعدام ٢١ ساله بود.احمد عشق ترکی، مجاهدسیروس بهداروند، راه کارگری، زندانی اهواز که در تابستان ٦٧ در زندان اصفهان اعدام شد.رحیم اسداللهی، فدائیان خلق- اکثریت، تاریخ اعدام زمستان ١٣٦٧در مسجد سلیمان حدود ١٧ تا ٢٠ زندانی مجاهد در تابستان ٦٧ اعدام شدند. همگی آنها قبلا دادگاهی شده و محکومیت داشتند. نامهای زیر را به خاطر دارم:- شاهرخ نامداریمحمدرضا عباسی، که به اتفاق برادرش، که مجاهد بود، قصد فرار از ایران را داشت، که دستگیر شد.برادرش فرار کرد. محمدرضا هوادار اقلیت بود اما پرونده اش به نوعی به سازمان محاهدین مربوط می شد.داریوش یوسفیحمید راکیعبدالرضا راکیمحمدحسین صالحیمحمدرضا درویش ونداحمد رضوی، که یک بار آزاد شده و مجددا دستگیر شده بود.کشور فردی پور، (زن)فیروز محمدیتیمور قنبریفرخ کیانیعلیرضا عباسیغلام رشیدیانمنوچهر ذلفقاریعلی صالحیاسداله افروشتهعلی جمعه سبزدلوحید ولی وندیک لیست دیگری هم قبلا دوستان بختیاری تهیه کرده بودند، که تفاوتهائی با لیست ما دارد. آن را هم اینجا می آورم.۱_احمد رضوی ۲_تيمور قنبری ۳_شاهرخ نامداری ۴_فرخ کيانی ٥_حميد راکی ۶_ عبدالرضا راکی ۷_فيروز محمدی ۸_عليرضا عباسی ۹_محمدرضا عباسی ۱۰_غلام رشيديان ۱۱_منوچهر ذوالفقاری ۱۲_محمد حسين صالحی ۱۳_علی صالحی ۱۴_اسدالله افروشته ۱۵_علی جمعه سبزدل ١٦- وحيد وليوند ۱۷_جهانبخش صالحی ۱۸_محمدرضا درويشوند ۱۹_پروين فرديپور ۲۰ـداريوش يوسفی ۲۱ـتاجميری ۲۲ـسيروس تصگری ۲۳ـجمشيد رستمی ۲۴ـشجاعی ۲۵ـ يعقوب صالح ابراهيمی ۲۶ـ مهران صالح ابراهيمی ۲۷ـ علی قنبری ٢٨ـمحمد محمدی ٢٩ـمهدی محمدی ۳٠ـ يوسف هيبدینام کسانی که در دهه ٦٠ از مقامات زندان و دادستانی مسجد سلیمان بودند:از سال ٦٠ تا اواخر ٦٤ بهرامی حاکم شرع بود، خزاعی دادستان، رشیدی (مجید اژکان) ساجدی(خلف رضائی) تهرانی، دریاباری و خادم دادیار بودند.سال ٦٣ رشیدی جانشین دادستان و مهدوی و رازی دادیار.- سال ٦٥ به بعد احمدی حاکم شرع رشیدی دادستان . رازی دادیار و تا سال ٦٧ پیش از شروع کشتار مرادی رییس زندان بودهنگام کشتار سال ٦٧ هردوانه با اسم مستعار صابر دادستانبود و رازی دادیار .و شخصی بنام حمید موسوی بازجوی وزارت اطلاعات بودمحل دفن اعدام شدگان مشخص است؟در اهواز در کنار جاده ماهشهر، بعد از باسکول در مسجد سلیمان اعدام شده ها را جدا- جدا و پراکنده در کنار گورستانهای محله های مختلف خاک کرده اند:در کنار قبرستان محله بی بی یان
قبرستان نی نردبان
در کنار قبرستان محله باورصادها، محله یکی از بومی های شهر
امام رضا تمبی. در این قبرستان فبر کشور فردی پور قرار دارد
قبرستان نمره ١١، که بر اساس شماره گذاری های چاه های نفت نمره گذاری شده.در تمام این قبرستانها- در حاشیه آنها- بچه های اعدام شده دهه ٦٠ را خاک کرده اند.گور اعدام شدگان را با سمنت پوشانده اند به این خاطر که نتوان آن را کنار زد. شنیده بودیم که در سال ١٣٦٠ هواداران مجاهدین می رفتند قبرستان و قبر اعدام شدگان را می کندند و از جسد آنها، که همگی شکنجه شده بودند، عکس می گرفتند. بعد مامورین قبرها را سمنت کردند که دیگر امکان کندن آنها نباشدخیلی ممنون از شما به خاطر این مصاحبه و تشکر از دقت تان در یادآوری حوادث
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر