فراموشی روحانی، بیتفاوتی رای دهندگان
و بیمسوولیتی بسیاری از اهالی رسانه
۰۹/ارديبهشت/۱۳۹۳ نیک آهنگ کوثر
حسن
روحانی پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بارها بر داشتن راهحلهایی ۱۰۰
روزه برای حل مشکلات تاکید میکرد. اما بعد از انتخابات گفت که «مشکلات
چندین ساله در چند ماه و چند روز حل نمیشود».
بخش نظر خودنویس:
یکی از خطرهای همراهی اهالی رسانه با نهاد قدرت، تلاش برای پنهانکاری به
جای کشف حقیقت است. بسیاری از اهالی رسانه با توجیه عدم تفکیک فعالیت
رسانهای با فعالیت سیاسی، رسما به ابزار قدرت و نهادهای سیاسی تبدیل
شدهاند.
یکی از اصول پایه روزنامهنگاری، استقلال از نهادهایی است که میبایستی بر آنها نظارت کرد. اگر رسانه و اهالی مطبوعات از نهادهای مختلف مستقل نباشند، ضررش حتما متوجه جامعه میشود. استقلال روزنامهنگاران واشینگتن پست از دولت و قدرت بود که خطاهای بزرگی چون دخالت گروهی نزدیک به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا به کمپین ریچارد نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۲تبدیل به یکی از بزرگترین داستانهای دوران معاصر شد و «واترگیت» را ماندنیتر از نیکسون و تیمش کرد.
اما وابستگی بسیاری از اهالی رسانه و طرفداریشان از یک جناح سیاسی باعث میشود خطاها و قولهای برنده انتخابات نادیده گرفته شود و برخی روزنامهنگاران بهنام عملا نقش حل کنندگان بحران و «محلل» را بازی کنند.
وقتی روزنامهنگاری در روز روشن از همه میخواهد جنایتهای رژیم در دهه ۶۰ فراموش شود و برای تبرئه جناحهای جنایتکار آن روزگار تلاش میکند، و از سوی همکارانش سین جیم نمیشود، میتوان حدس زد که منافع مشترک چه بر سر رسانههای ما آورده است.
آنگاه که رسانههای بزرگ برای سرپوش گذاشتن نقاط تاریک سوابق روحانی تلاش میکنند، و از سوی اهالی رسانه مورد سوال قرار نمیگیرند، مبادا بختشان برای استخدام در روز مبادا از بین برود، با نوعی محافظهکاری منفعت طلبانه روبرو هستیم.
یک سال پیش حسن روحانی ادعا میکرد که برای حل مشکلات راهحلهایی ۱۰۰ روزه دارد، بسیاری از روزنامهنگاران با توجیه و تبلیغ ادعاهای او تلاش کردند فضایی وهم آلود به نفع روحانی ایجاد کنند.
اما فقدان احساس مسوولیت نزد بسیاری از این دوستان چنان سر به آسمان زده که نه تنها حاضر نیستند قولهای روحانی را به رخ او و یارانش بکشانند، که تلاش میکنند با انحراف افکار عمومی، توجه مردم را به نکاتی دیگر جلب نمایند.
وقتی همه میفهمند که به خاطر سخنرانی حسن روحانی، راهپیمایی کارگران لغو میشود، از خودشان باید سوال کنند که تمام تلاش نهادهای کارگری برای به قدرت رسیدن یک مدیر امنیتی برای چه بوده است؟
وقتی روحانی سعی میکند با توجه به نگاه غالب نظام برای کاهش ظرفیت دختران در دانشگاهها تلاش کند، فمینیستهایی که از واشینگتن و لندن و پاریس برای تشویق مردم به رای دادن به روحانی فریاد میکشیدند، اینک کجا هستند؟
روشنفکر نماهایی که بنا به منافع، پروژه دفاع از آمدن روحانی را اجرا میکردند چه مسوولیتی دارند؟
امروز روحانی با «شیب ملایم» افزایش قیمت سوخت باعث نگرانی شدید بسیاری از شهروندان شده است. آیا پیش از انتخابات حرفی از افزایش بهای سوخت زده بود؟
---
وقتی درباره سوابق و «دروغ»های ثبت شده روحانی سوال میشد*، حامیانش میگفتند «همه دروغ میگویند»، اما کسی نمیگفت که «رئیس جمهوری باید صادق باشد». گیرم ۹۹٪ افراد جامعه دروغ میگویند؛ آیا تمامی این ۹۹٪ میخواهند قدرت را به دست بگیرند یا قرار است «بهترین بهترینها» برگزیده شود و مسوولیت بپذیرد؟
بدون تردید، گفتههای آرشیو شده روحانی، چیزی نیست که رسانههای بزرگ و دولتی کشورهای متمایل به برقراری رابطه با دولت فعلی علاقهای به زنده کردنشان داشته باشند. بررسی نحوه استخدام برخی رسانههای بزرگ و ترکیب مستخدمینشان از نظر جذب نیروهای همراه با یک جناح سیاسی امید را برای کسب و انعکاس حقیقت به نا امیدی تبدیل میکند. نگاهی که مدعی بود «دانستن حق همه است» اما در عمل تنها نکاتی را به جامعه منتقل میکرد و بازتاب میداد که به نفع همان گروه سیاسی بود. از اسکلههای غیر قانونی سخن میگفت، اما در برابر دزدیهای حزب حاکم در حوزهها سدسازی و راهسازی و صنعت و نفت کاملا ساکت بود. من به آرشیو روزنامه شرق و روزنامههای مشابه دسترسی ندارم، اما میپرسم که مجموعه گزارشهای روشنگرانه در باره نقش وزارت نفت دوران زنگنه در ماجرای کرسنت در کجاها منعکس شده، و آیا همکاران رسانهای میتوانستهاند به سادگی در باره یکی از مشکوکترین قراردادهای نفتی تحقیق کنند، وقتی عضو «اتاق فکر» کاندیدایی مرتبط با این ماجرا بودهاند؟
برای پا گرفتن انجمنی صنفی برای روزنامهنگاران غیر وابسته و روشنگر باید دعا کرد، و امیدوارم بولتن نویسان و توجیهگران حزبی از روزنامهها داوطلبانه بیرون بروند و به بولتننویسی و توجیه سیاستهای حزب و دولت در همان چارچوب بپردازند.
ــــــ
*یکی از دوستان خودنویس که تلاش میکند در یکی از دانشگاههای اروپایی برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا جذب شود، چندی پیش میپرسید که با عنایت به استانداردهای سختگیرانه دانشگاههای اروپایی در حوزه تحقیق و اطمینان یافتن از اصالت کار دانشجوی دکترا، چگونه به روحانی «دکترا» دادهاند؟ کسی که سالهای سال نماینده تمام وقت مجلس بوده و دبیر شورایعالی امنیت ملی؟ شغلهایی که حداقل ۱۶ ساعت وقت از زندگی روزانه چنین مسوولی را میگرفته. حال چگونه ممکن است چنین فردی به طور همزمان حتی وقت حضور در کلاسها پیشنیاز را مییافته؟ مگر کسی که ۲۰ سال از کلاس و درس دور بوده را بدون طی کردن دورههایی تکمیلی سر کلاس کارشناسی ارشد و دکترا مینشانند؟
یکی از اصول پایه روزنامهنگاری، استقلال از نهادهایی است که میبایستی بر آنها نظارت کرد. اگر رسانه و اهالی مطبوعات از نهادهای مختلف مستقل نباشند، ضررش حتما متوجه جامعه میشود. استقلال روزنامهنگاران واشینگتن پست از دولت و قدرت بود که خطاهای بزرگی چون دخالت گروهی نزدیک به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا به کمپین ریچارد نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۲تبدیل به یکی از بزرگترین داستانهای دوران معاصر شد و «واترگیت» را ماندنیتر از نیکسون و تیمش کرد.
اما وابستگی بسیاری از اهالی رسانه و طرفداریشان از یک جناح سیاسی باعث میشود خطاها و قولهای برنده انتخابات نادیده گرفته شود و برخی روزنامهنگاران بهنام عملا نقش حل کنندگان بحران و «محلل» را بازی کنند.
وقتی روزنامهنگاری در روز روشن از همه میخواهد جنایتهای رژیم در دهه ۶۰ فراموش شود و برای تبرئه جناحهای جنایتکار آن روزگار تلاش میکند، و از سوی همکارانش سین جیم نمیشود، میتوان حدس زد که منافع مشترک چه بر سر رسانههای ما آورده است.
آنگاه که رسانههای بزرگ برای سرپوش گذاشتن نقاط تاریک سوابق روحانی تلاش میکنند، و از سوی اهالی رسانه مورد سوال قرار نمیگیرند، مبادا بختشان برای استخدام در روز مبادا از بین برود، با نوعی محافظهکاری منفعت طلبانه روبرو هستیم.
یک سال پیش حسن روحانی ادعا میکرد که برای حل مشکلات راهحلهایی ۱۰۰ روزه دارد، بسیاری از روزنامهنگاران با توجیه و تبلیغ ادعاهای او تلاش کردند فضایی وهم آلود به نفع روحانی ایجاد کنند.
اما فقدان احساس مسوولیت نزد بسیاری از این دوستان چنان سر به آسمان زده که نه تنها حاضر نیستند قولهای روحانی را به رخ او و یارانش بکشانند، که تلاش میکنند با انحراف افکار عمومی، توجه مردم را به نکاتی دیگر جلب نمایند.
وقتی همه میفهمند که به خاطر سخنرانی حسن روحانی، راهپیمایی کارگران لغو میشود، از خودشان باید سوال کنند که تمام تلاش نهادهای کارگری برای به قدرت رسیدن یک مدیر امنیتی برای چه بوده است؟
وقتی روحانی سعی میکند با توجه به نگاه غالب نظام برای کاهش ظرفیت دختران در دانشگاهها تلاش کند، فمینیستهایی که از واشینگتن و لندن و پاریس برای تشویق مردم به رای دادن به روحانی فریاد میکشیدند، اینک کجا هستند؟
روشنفکر نماهایی که بنا به منافع، پروژه دفاع از آمدن روحانی را اجرا میکردند چه مسوولیتی دارند؟
امروز روحانی با «شیب ملایم» افزایش قیمت سوخت باعث نگرانی شدید بسیاری از شهروندان شده است. آیا پیش از انتخابات حرفی از افزایش بهای سوخت زده بود؟
---
وقتی درباره سوابق و «دروغ»های ثبت شده روحانی سوال میشد*، حامیانش میگفتند «همه دروغ میگویند»، اما کسی نمیگفت که «رئیس جمهوری باید صادق باشد». گیرم ۹۹٪ افراد جامعه دروغ میگویند؛ آیا تمامی این ۹۹٪ میخواهند قدرت را به دست بگیرند یا قرار است «بهترین بهترینها» برگزیده شود و مسوولیت بپذیرد؟
بدون تردید، گفتههای آرشیو شده روحانی، چیزی نیست که رسانههای بزرگ و دولتی کشورهای متمایل به برقراری رابطه با دولت فعلی علاقهای به زنده کردنشان داشته باشند. بررسی نحوه استخدام برخی رسانههای بزرگ و ترکیب مستخدمینشان از نظر جذب نیروهای همراه با یک جناح سیاسی امید را برای کسب و انعکاس حقیقت به نا امیدی تبدیل میکند. نگاهی که مدعی بود «دانستن حق همه است» اما در عمل تنها نکاتی را به جامعه منتقل میکرد و بازتاب میداد که به نفع همان گروه سیاسی بود. از اسکلههای غیر قانونی سخن میگفت، اما در برابر دزدیهای حزب حاکم در حوزهها سدسازی و راهسازی و صنعت و نفت کاملا ساکت بود. من به آرشیو روزنامه شرق و روزنامههای مشابه دسترسی ندارم، اما میپرسم که مجموعه گزارشهای روشنگرانه در باره نقش وزارت نفت دوران زنگنه در ماجرای کرسنت در کجاها منعکس شده، و آیا همکاران رسانهای میتوانستهاند به سادگی در باره یکی از مشکوکترین قراردادهای نفتی تحقیق کنند، وقتی عضو «اتاق فکر» کاندیدایی مرتبط با این ماجرا بودهاند؟
برای پا گرفتن انجمنی صنفی برای روزنامهنگاران غیر وابسته و روشنگر باید دعا کرد، و امیدوارم بولتن نویسان و توجیهگران حزبی از روزنامهها داوطلبانه بیرون بروند و به بولتننویسی و توجیه سیاستهای حزب و دولت در همان چارچوب بپردازند.
ــــــ
*یکی از دوستان خودنویس که تلاش میکند در یکی از دانشگاههای اروپایی برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا جذب شود، چندی پیش میپرسید که با عنایت به استانداردهای سختگیرانه دانشگاههای اروپایی در حوزه تحقیق و اطمینان یافتن از اصالت کار دانشجوی دکترا، چگونه به روحانی «دکترا» دادهاند؟ کسی که سالهای سال نماینده تمام وقت مجلس بوده و دبیر شورایعالی امنیت ملی؟ شغلهایی که حداقل ۱۶ ساعت وقت از زندگی روزانه چنین مسوولی را میگرفته. حال چگونه ممکن است چنین فردی به طور همزمان حتی وقت حضور در کلاسها پیشنیاز را مییافته؟ مگر کسی که ۲۰ سال از کلاس و درس دور بوده را بدون طی کردن دورههایی تکمیلی سر کلاس کارشناسی ارشد و دکترا مینشانند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر