تکذیب ادعایی در چرند بافی شلغمکارانه
ایرج شكری
ایرج شكری
در یکی از مطالبی که اخیرا
شلغمکاران مرید مسعود و مریم، به حمله به دکتر قصیم اختصاص داده اند،
نویسنده سلسله مطالبی را که نوشته زنده یاد کمال رفعت صفایی است، کار و
نوشته من دانسته است.
اندکی توجه و اندکی تعقّل
در مورد نوشته های کمال رفعت صفایی و نیز اندکی اطلاع از نوشته های من از
جمله در پاسخ به «بیانیه تفصیلی» شورای تحت امر و انقیاد مسعود رجوی که در
آن چگونگی رابطه و کارم با مجاهدین آمده است، به خوبی روشنگر این است که
ادعای نویسنده شلغمکاران یک چرند گویی ناشی از پیروی از «خط امام غایب»
است. رابطه و همکاری من با مجاهدین رابطه یی در کادر «شورای ملی مقاومت» و
همکاری در انتشار نشریه شورا و بعد «ایران زمین» بود. چگونه ممکن است آن
اطلاعات و شهادتهایی را که کمال رفعت صفایی به خاطر آن که خود تجربه کرده و
در آنها حضور داشته داده است را، من نوشته باشم؟.
شلغمکار حتی مساله را به
شکل حدس و گمان هم مطرح نکرده بلکه با یقین و به طور قطعی آن را نوشته من
دانسته است. آن نوشته کمال حتی در اختیار من هم نبوده است و من هم با
انتشار اینترنتی آن از آن مطلع شدم. اگر به فرض کمال آن یادداشتها را بمن
سپرده بود، حتما با مقدمه و توضیحی آن را منتشر می کردم. به هرحال وقتی
رهبری دستگاهی پاسخ انتقاد هر حامی و همراهی را، با حذف منتقد و اتهام زنی
به منتقد می دهد، یا در برابر استعفای اعتراض آمیز، دست به چرند بافی
تفصیلی میزند و بیش پانصد امضا هم زیر آن جمع می کند، یا تحلیلهایی از
اوضاع می دهد که به فاصله چند ماه یا در ضرب الاجل تعیین شده برای تحقق
برآوردهایی که شده بود، معلوم می شود چرند گویی هایی بیش نبوده(مثل داستان
«جرقه و موتور» یا ممکن شدن واگذاری اشرف به مجاهدین در پیام ده دیماه87)*،
از مریدها و کفن پوش ها چه انتظاری می شود داشت؟
شاید انتشار شعر در ماه کسی
نیست با مقدمه یی که من برای آن نوشته ام در یکسال پیش و این که آن شعر
همراه نوشته های کمال در آرشیو پژواک ایران قرار دارد، مبنای این نتیجه
گیری مشعشع آن مرید باشد. به هر حال من آن را تکذیب می کنم. آشنایی من با
کمال از نزدیک، به همان زمانی مربوط است که او یاد نامه فروغ فرخزاد را
برای نشریه شورا نوشت (در قسمت اول مطلب به آن اشاره کرده است) . در آن
زمان او همراه نفر دیگری که از اعضای سابق مجاهدین و زندانی سیاسی زمان شاه
بود و او هم با تشکیلات اختلاف پیدا کرده بود و جدا شده یا «اخراج» شده
بود و گاه در مهمانی شام که به طور هفتگی که در پایگاهی در حومه شمال پاریس
که دبیرخانه شورا و تحریریه نشریه شورا در آن قرار داشت، برگزار می شد و
دوستان شورایی و یا بیرون از شورای مجاهدین به آنجا می آمدند، می آمد. این
آمدن آنها به آنجا هم زمانی قطع شد که در یکی از همین دیدارهای شام، گپ
زدنهای بعد از شام خیلی طول کشید. ساعت از نیمه شب گذشته بود و دیگر قطاری
برای باز گشت به پاریس یا رفتن به جایی نبود. در آن زمان میهمانانی که می
آمدند اگر وسیله نقلیه نداشتند، نفرات مجاهدین با ماشین های خودشان آنها را
به خانه می رساندند. در آن شبی که آخرین باری بود که کمال با آن عضو سابق
دیگر به آنجا آمدند، نفری که بازگشت مهمانان را سامازندهی می کرد بمن که
کمال و آن نفر دیگرکه اشاره کردم کنار من بودند، گفت شما هم به ماشینی که
آقا و خانم متین دفتری را می برد سوار شوید برای یک نفر در آن جا هست. به
این ترتیب به آن دو فهماند که آنها خودشان باید مساله بازگشت حل کنند. من
که می دانستم آن دو ماشین ندارند و این رفتار مجاهدین را بسیار زشت و تحقیر
کننده دیدم، روبه آن دو کردم و گفتم منهم با شما می آیم آنها مخالفت کردند
و اصرار من نتیجه نداشت و از من مصرانه خواستند که با ماشین تعیین شده
برگردم.
بعد شیندم که آنها آنشب از
آن حومه یی که فاصله یی نزدیک 30 کیلومتر با پاریس داشت، ساعتها پیاده و با
مشقت راه طی کرده بودند. به هر حال نیاز به توضیح ندارد که من نمی توانم
نویسنده آن مطالبی باشم که کمال از تجربیات خودش بیان کرده(اطلاعاتی که من
نمی توانم داشته باشم) و تحلیل های خودش را هم از مسائل ارائه کرده است و
آن ادعای مطرح شده از سوی شلغمکاران، بی اساس است. چیزی هم از اهمیت مطالب
مطرح شده کم نمی کند. هم چنان که چرندبافی های تفصیلی و غیر تفصیلی و
لمپنیسم موزیکال دستگاه ورشکسته تبلیغاتی رهبری متوّهم و متکّبر مجاهدین،
چیزی از وخامت وضع و انزوای روز افزونی که مسعود رجوی با رفتار خود
محوربیانه و تصمیمات مستبدانه و فاجعه بارش برای مجاهدین، برای خود به
وجود آورده، کم نمی کند
۱۸اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۸ مه ۲۰۱۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر