۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۹, جمعه

وجدان بیدار برای تاریخ نگاری



وجدان بیدار برای تاریخ نگاری


 http://eshtrak.files.wordpress.com/2012/09/cherikha-ba-naghshehye-iran.jpg
نام صمد بهرنگی بطور اخص و نام چریکهای فدایی خلق ایران بطوراعم،با نام سوسیالیسم
و کمونیسم درایران گره خورده است؛لذا فدایی ستیزی ازسوی هرکس ونا کس،همانا
اسمِ رمزِ بی اعتبارکردن سوسیالیسم و کمونیسم درایران است
اخیرأ آقایان تراب حق شناس و"زندیک"هم به جمعِ فدایی ستیزان(کیهان شریعتمداری-حزب توده؛
حزب ک.ک و سیامک ستوده پیوسته اند. باهم مرورمی کنیم
----------------------------

لازم می دانم این توصیه را به تراب حق شناس بکنم که برای کسب امتیاز، در صدد یافتن لیست افرادی نباشد که به زعم او نوار های مزبور را در اختیار داشته ولی آن ها را منتشر نکردند، خود وی در راس این لیست قرار دارد. این برخورد ذره ای از بار مسئولیت وی که با وجود در اختیار داشتن این نوارها تا بیش از سه دهه از انتشار آن ها خودداری کرد نمی کاهد - در حالی که اکنون انتشار آن نوارها را هم وسیله ای برای اثبات خود و فدایی ستیزی قرار داده است
پاسخی به ادعای تراب حق شناس
نگارش : اشرف دهقانی
متن کامل را درلینک ذیل جستجوکنید

http://www.siahkal.com
در این جا برای آگاهی خواننده، مقاله "ملاحظاتی در باره یک سند تاریخی" را هم ضمیمه این متن می کنم تا هر کس با خواندن آن خود قضاوت کند که "برخورد شایسته" در نزد تراب حق شناس چه مفهومی دارد.
12 اردیبهشت1393 (دوم ماه مه 2014)
ملاحظاتی در باره یک سند تاریخی !
لینک مطلب:
http://www.ashrafdehghani.com/pdf/PF148-molahezate-yek-sanad-tarikhi.pdf
----------------------------------

بی اعتبارکردن لنینیسم وکمونیسم درپوشش شعر
شعری از زندیک
آری، آگه سخنت می دانم
حرف ناگفته تو
ناگفته میخوانم
که به جز راه رهائی نروی
واله داد و ستد های شبح گونۀ هر شاه و گدائی نشوی
که نه «حزبی»، نه «فدائی» نشوی
بندۀ هیچ خدائی نشوی

-----------------------------------------------
چرا مرتجعان،رفرمیست ها،رویزیونیست ها، قلم به مُزدان سرمایه وشبه روشنفکران، فدایی ستیزی میکنند؟
پاسخ روشن است؛
احمد شاملو درسوگ چریک فدایی خلق صمد بهرنگی می گوید؛

آنچه مرگ صمد را تلخ‌تر می‌کند از دست رفتن موجودی یگانه است: مرگی که به‌راستی ایجاد خلاء می‌کند. شهری است که ویران می‌شود، نه فرونشستن بامی؛ باغی است که تاراج می‌شود، نه پرپر شدن گلی؛ چل‌چراغی است که در هم می‌شکند، نه فرو مردن شمعی؛ وسنگری است که تسلیم می‌شود، نه از پا در افتادن مبارزی! صمد چهره‌ی حیرت‌انگیز تعهد بود. تعهدی که به حق می‌باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود. غول تعهد! هیولای تعهد! چرا که هیچ‌چیز در هیچ دوره و زمانه‌یی هم‌چون "تعهد روشن‌فکران و هنرمندان جامعه" خوف‌انگیز و آسایش‌برهم زن و خانه‌خراب‌کن کژی‌ها و کاستی ها نیست
  چرا که تعهد، اژدهایی است که گران‌بهاترین گنج عالم را پاس می‌دارد. گنجی که نامش آزادی و حق حیات ملت‌هاست
برای آشنائی با آثار و نوشته های رفیق صمد بهرنگی ازلینک ذیل استفاده کنید

آثار صمد بهرنگی - وب سایت یادبود صمد بهرنگی

http://samadbehrangi.com/books.html
----------------------------
علی اشرف درویشیان درباره چریک فدایی خلق بهروز دهقانی می گوید؛

او مرگ را سُرودی کرد؛این عنوان،شایسته ی بهروزدهقانی(این اسطوره مقاومت)است
تا زنده بود،زندگیش را درخدمت به خلق صرف کرد و با مقاومت قهرمانانه ی خود و با
مرگ حماسی اش درزیرشکنجه های رژیم شاه وتأثیری که درجامعه به جای گذاشت
درواقع - " مرگ را سُرودی کرد " یادش گرامی

نگاهی به بعضی از آثار ادبی بهروز دهقانی - Azer-online

http://www.azer-online.com/azer/?p=6489
ملخ ها،لمپن های نهضت مشروطه،پیکره طلائی،بُزهای مُلا رجب،نقد کتاب بچه های کوچک این قرن؛
درباره چوب به دستهای ورزیل،وازجمله کارهای مشترک با صمد یکی افسانه های آذربایجان
و روزنامه دیواری "خنده"و"سوره باجی"درنوجوانی است

بهروزدهقانی معلم روستاهای آذربایجان دوشادوش رفقای همرزمش صمدبهرنگی و کاظم سعادتی، روستاها را به قصد شناخت دقیق وعینی شرایط زندگی و مشکلات آنها،مورد تحقیق قرارداد.او نتیجه این تحقیقات را تا جائی که شرایط خفقان اجازه می داد را منتشرودراختیار دیگران قرار می داد.جمع آوری ادبیات شفاهی مردم آذربایجان وهمچنین انتشار“افسانه های آذربایجان”به همراه صمد بهرنگی،نمونه هایی ازتلاش های اوست.افسانه های آذربایجان آینه ای است ازشرایط زندگی،آمال وآرزوهای مردم آذربایجان وتلاش آنان برای بهتر زیستن
http://19bahman.net/letrature/behrouz.htm
---------------------------

رفیق سعید سلطانپوردرباره چریک فدایی خلق امیرپروزپویان می گوید؛

درزندان بودم که خبررسید. عکس رفیق با دیگررفقایش درروزنامه بود.
نگاهم روی عکس ماند….  شگفتا…..  آغاز کردند…..  پس آن سفرهایش به روستاها، آن دوستی‌هایش با مردمانِ جوراجور…..  آن جوان با آن لبا سِ چرب و روغنی درقهوه خانه…..  آن یادداشت‌ها…..  آن شیوه‌های مختلفِ لباس پوشیدن‌هایش….. شکل مردم بود….. مثلِ مردم حرف می زد….. آن کتاب‌ها….. آن ترجمه‌ها….. آن غیبت‌های ناگهانی….. یک روزدرمشهد….. یک روزدرشهرهای لرستان…..  یک روز درتبریز…..  همیشه در میانِ مردم و به ندرت در میان ما روشنفکران…..  براستی شگفت انگیز بود. وآن روز…..  کنار چمن دانشگاه…..  نوشته‌ایی از جرج حبش ترجمه می‌کرد. کنارش نشسته بودم، سر برداشت. آن چهره سبزِ تند. آن چشم‌های نافذِ مهربان و آن لحن بومیِ صدایش: «نیروهای انقلابی ایران چوب خیانت حزب توده را می‌خورند. این خیانت تاریخی است. تنها با یک حرکتِ تاريخی می‌توان آن را شست.» ، «این دیکتاتوری گندیده است. مردم باید باورکنند.» «ازمارکسیسم حرف زدن بد نیست. به مارکسیسم عمل کردن دشواراست.» و بعد…..  با لحنی ساده پرسید: «می‌توانی به من گریم یاد بدهی؟!»، تعجب کردم و به آرامی گفت: به تئاترعلاقه‌مندم، شاید بیایم بچه‌ها را گریم کنم….. وآ ن شب….. زمستان بود. نفس روی سبیل‌ها یخ می‌بست. آن جثه‌ی مقاوم و چالاک….. آن پیکر ریز اما یکپارچه تحرک و تلاش…..  می‌لرزید…..  با آن پیراهن و ژاکت تازه، با آن کُتِ معمولی….. عجیب اصرار داشت سرد نیست….. گفت: «لباس زیاد دست و پاگیر است.»…..  گفتم: «آخراین هم شد لباس.»  گفت: «خیلی هم اشرافیه.» و دستش را که درجیب داشت ازآستربال کُت بیرون و با پنجه‌اش اَدا درآورد. خنده‌ام گرفت. خندید: «شاید تو هم روزی لازم باشد آستر کُتت را پاره کنی.» سر در نیاوردم. در آن یخبندان هزاران متر قدم زدیم و او از زندگیِ کارگران می‌گفت. از زندگی دهقانان، ازسندیکاها، ازشرکتهای زراعی…  ازبانکها…  از وام‌های مردم تهیدست… و بعد….. از روشنفکرانِ بورژوایی می‌گفت: «همه در خلوت و در حرف مبارزاند!!» گفتم: «چه می‌شود کرد؟» خندید. گفت: «اگر برایم با دقت بگویی چه نمی‌شود کرد، به توخواهم گفت چه می‌شود کرد
خواموش ماندم.» برای آن که حتا بفهمی چه نمی‌شود کرد باید کارکنی، باید جامعه را بشناسی. به دهات بروی. ازکارخانه خبر داشته باشی. باید بدانی زیرِ این سقف‌ها چه می‌گذرد.» و به آلونک‌های پُشتِ مجسمه اشاره کرد.
از آن شب دیگر او را ندیدم. فکر می‌کنم آن شب همین که با تکان سر و تندی نگاه به آلونک‌ها اشاره کرد درمیان همان آلونک‌ها از من جدا شد. هر وقت به او فکر می‌کنم آلونک‌ها را در آن زمستان سرد می‌بینم وآن رفیقِ ریز نقش را که مثلِ گوزنی سرما زده درلابه لای آلونک‌ها ازمن دورشد.
مبارزی هنرمند بود. گاه شعر می‌سرود و گاه قصه‌یی می‌نوشت. درنقد هنر و هنرمند اگر چه بیش از چند نوشته ندارد. اما بنیان گذارِ نگرش و شیوه‌ای مارکسیستی در نقدِ هنر است. آن آخرین شبی که دیدمش ازخانه‌ی تیمی به تئاتر آمده بود و من نمی‌دانستم. مثلِ کودکی روستایی ساده و مثلِ توسنی کوهی هوشیار بود. رفیقی ساده و هوشیار، نقاد و مهربان… رفیقی انقلابی که به ما درس‌ها آموخت.
برخی ازآثار رفیق امیرپرویز پویان را درلینک ذیل جستجوکنید
 
http://19bahman.net/letrature/Pouyan.htm
---------------------------------------

رفیق اشرف دهقانی می گوید؛
ما نمی خواهيم در گذشته بمانيم و بايد ببينيم که از آفتابکاران جنگل چه درس هايی می شود برای تغيير شرايط ظالمانه کنونی آموخت
دليل بررسی تاريخ همين است که می خواهيم از آن درسی برای شرايط حال و آينده گرفته شود و به همين خاطر هم هست که تاريخ را تحريف می کنند چون نمی خواهند نسل جوان به درس های نهفته در مبارزات گذشته دست پيدا کند
برای آشنائی با سایت رفیق اشرف دهقانی وبرخی ازآثارونوشته های او،به دولینک ذیل مراجعه کنید
http://www.ashrafdehghani.com/index.php

http://www.ashrafdehghani.com/asar.php
تکثیراز جهانگیر محبی
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
انترناسیونال است؛نجات انسانها
صلح اعترافِ آشکاربه حقیقت است

تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است

کارگران و زحمتکشان جهان؛آگاه،متحد و مسلح شوید
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی به دست کارگران وزحمتکشان





هیچ نظری موجود نیست: