۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

جناح تندرویی که در دولت و شورای انقلاب و در سطح جامعه برای لشکرکشی به کردستان تبلیغ می‌کرد، سرانجام حرفش را به کرسی نشاند. مصطفی چمران که به نظر می‌رسید، سخنگو و رهبر این جناح باشد توانست وزارت دفاع را در دست بگیرد و با چراغ سبز فرمان جهاد آیت‌الله خمینی، ارتش و پاسداران را به کارزار کردستان بکشاند"

قهرمان نبرد پاوه: مصطفی چمران یا کاک فواد؟


صادق خلخالی و مصطفی چمران
در هر دو حکومت پهلوی و اسلامی، تنها روایت‌هایی که حکومت از نزاع‌های دولت مرکزی و کردستان ارائه کرده‌اند، تاریخ رسمی قلمداد شده‌اند. طبعا در ترازوی این تاریخ حکومتی، همه خطاها در کفه کردها بوده است.
اکنون جمهوری اسلامی به لطف امکانات مدرن تر، به طور جذابتر و قابل توجیه‌تری این تاریخ معاصر را ارائه می‌دهد. آخرین تلاش در این راستا، ساختن فیلم 'چ' به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا بوده است. در این فیلم به بهانه بررسی مقطعی کوتاه از حضور طولانی مصطفی چمران در کردستان، سعی شده سیاست رسمی حکومت، این بار از نگاهی هنری و به شیوه‌ای حماسی به مخاطبان ارائه شود.
اما اگر بخواهیم از زاویه‌ای متفاوت از این نگاه، به عملکرد چمران در کردستان بپردازیم، از نگاه کسانی که قربانی این جنگها شده‌اند، آیا او را کماکان قهرمان می‌یابیم؟ اگر بپذیریم قهرمان اصلی جنگ کردستان چمران بوده، ضدقهرمان این جنگ چه عنصر نامطلوبی بوده؟ آیا مصطفی چمران واقعا دارای همان شخصیت لیبرال و عارف مسلکی بوده که در این سال ها از او ساخته شده؟ آیا ممکن است که روایت حکومتی، همه یا بخشی از حقیقت را تحریف کرده باشد؟
در این نوشته سعی می‌شود به اختصار، روایتی متفاوت از روایت حکومت از حوادث کردستان در سال اول انقلاب ارایه شود، بدون آنکه اصراری بر درست بودن این روایت باشد. تنها هدف آن، آشناکردن خوانندگان به نظری متفاوت از نظر رسمی حکومت است.
"در یادداشت سیاسی شماره بیست مجله جمعه نوشته شده: "جناح تندرویی که در دولت و شورای انقلاب و در سطح جامعه برای لشکرکشی به کردستان تبلیغ می‌کرد، سرانجام حرفش را به کرسی نشاند. مصطفی چمران که به نظر می‌رسید، سخنگو و رهبر این جناح باشد توانست وزارت دفاع را در دست بگیرد و با چراغ سبز فرمان جهاد آیت‌الله خمینی، ارتش و پاسداران را به کارزار کردستان بکشاند"."
مطمئنا تا زمانی که دسترسی آزادانه به اسناد و مدارک مربوط به رویدادهای آن دوران فراهم نباشد، هیچ روایتی کامل و دقیق نخواهد بود. اما نگارنده به عنوان فردی سیاسی که خود در جامعه کردستان حضور داشته است، معتقد است که این روایت، روایت رایج و غالب در بین مردم کردستان و احزاب و سازمانهای کردستان است، با همه تنوع و تفاوت هایشان.
پس از این توضیح کوتاه، نخست به اختصار، نگاهی به منشا جنگهای ماه‌های پس از انقلاب و نقش چمران در وقوع و تشدید آن جنگها انداخته می‌شود، سپس 'ضدقهرمان' داستان که در واقع، قهرمان آن سوی دیگر میدان است، معرفی می‌شود.
در ماههای اول انقلاب، تهران و کردستان بیشتر به مانند دو واحد سیاسی مجزا بودند تا آنکه جزیی از یک کشور واحد باشند. به هر دلیلی که بررسی آن از حوصله این نوشتار خارج است فضای سیاسی و اجتماعی این دو کاملا متفاوت بود. در تهران بر لزوم برقراری جمهوری اسلامی، بدون یک کلمه بیشتر یا کمتر تاکید می‌شد، در کردستان کلیت رفراندوم جمهوری اسلامی، نادمکراتیک قلمداد و تحریم می‌شد.
فضای سیاسی مرکز، اسلامی-چپی بود، فضای سیاسی کردستان لیبرال، چپی بود. دانشگاهها در تهران به مکان سرکوب دگراندیشان و قمه کشی پیروان خط امام تبدیل شده بود، در کردستان خیابانها هم به فضای دانشگاه و بحث آزاد تبدیل شده بود.
اشغال سفارت آمریکا توسط آیت الله خمینی انقلاب دوم لقب می‌گرفت و تمامی جریانات سیاسی، به جز نزدیکان مهدی بازرگان، آن را تائید می‌کردند، در کردستان این اقدام توسط دکتر قاسملو و شیخ عزالدین حسینی به عنوان اقدامی اشتباه و پرخطر محکوم می‌شد. اگر در چند انتخابات اول (مجلس ملی، خبرگان رهبری، شوراها) در مناطق مرکزی، به هر طریقی نمایندگان نزدیک به روحانیون انتخاب می‌شدند، در کردستان شخصیتهایی چون غنی بلوریان، صدیق کمانگر و دکتر قاسملو برای حضور در تهران رای می‌آورند.
بدیهی است که در چنین شرایطی، دیر یا زود نزاع درمی‌گیرد، آن هم در فضای رادیکال آن زمان که بسیار آسان، القابی چون خائن و مزدور و مرتجع و ...رد و بدل می‌شد. جنگ هم در دو فاز متفاوت انجام شد. نخست به صورت پراکنده و یا کوتاه مدت (جنگ نوروز سنندج و همچنین جنگ سه ماهه از مرداد تا آبان پنجاه و هشت) که معمولا با میانجیگری‌ها خاتمه می‌یافت و فاز دوم که به جنگی سراسری و ایدئولوژیکی تبدیل شد و سالها طول کشید و از هیچ وساطتی فایده‌ای بر نیامد.
چند ماه قبل از سراسری شدن جنگ، در کلیک سرمقاله مجله کتاب جمعه- که در تهران و به سردبیری احمد شاملو منتشر می‌شد- تحلیلی کاملا متفاوت از روایت حکومت از جنگ سه ماهه کردستان و نقش چمران ارائه شده بود که در میان هیاهوی اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت موقت از نظرها گم شد.
کاک فواد در پاوه
در یادداشت سیاسی شماره بیست این مجله چنین نوشته شده بود: "جناح تندرویی که در دولت و شورای انقلاب و در سطح جامعه برای لشکرکشی به کردستان تبلیغ می‌کرد، سرانجام حرفش را به کرسی نشاند. مصطفی چمران که به نظر می‌رسید، سخنگو و رهبر این جناح باشد توانست وزارت دفاع را در دست بگیرد و با چراغ سبز فرمان جهاد آیت‌الله خمینی، ارتش و پاسداران را به کارزار کردستان بکشاند".
پس حداقل از نگاهی بخشی از ناظران مستقل هم، کسانی بودند که در تهران رویای این جنگ را در سر می‌پروراندند و در سطح جامعه برای آن تبلیغ می‌کردند. در این روایت، چمران بیشترین نقش را داشته است.
اگر فرض قهرمان بودن چمران در روایت رسمی را در این جنگ بپذیرم، طبعا فردی که در جبهه کردها نقش اصلی را ایفا کرده بود، باید شخصیت مقابل قهرمان این داستان باشد.
'ضدقهرمان' این جنگ، اما برای اکثر مردم ایران شناخته شده نیست حتی آن زمان که زنده یاد شاملو در مجموعه 'مدایح بی‌صله' او را شخصیتی پولادین نامید، چون در نسخه‌های داخل کشور، این قسمت از مقدمه شاملو حذف شد، نامش به گوشها آشنا نشد اما در کردستان به شخصیتی افسانه‌ای تبدیل شد.
فواد مصطفی سلطانی که تنها چند ماه قبل از انقلاب، در مهرماه پنجاه و هفت از زندان آزاد شده بود، عمر آزادی‌اش، به یک سال هم نرسید و در شهریور پنجاه و هشت توسط نیروهای تحت فرمان چمران کشته شد.
او اهل روستایی در اطراف مریوان بود. جوانی بااستعداد و سخت کوش که برای تحصیل در دبیرستان مجبور شد به همراه برادرهایش به سنندج برود و پس از پایان تحصیلات متوسطه در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی آریا مهر (صنعتی شریف کنونی) پذیرفته شد.
"کاک فواد در پی ماجرای پاوه و صدور فتوای آقای خمینی، نخست به سازماندهی حرکت تاریخی مردم مریوان برای تخلیه کامل شهر به نشانه اعتراض به جنگ پرداخت که بزرگترین اعتراض مدنی حتی تاکنون هم محسوب می‌شود. پس از قطعی شدن جنگ هم، فرماندهی بخشی از جبهه‌های کردستان را به عهده گرفت که نهایتا در شهریور پنجاه و هشت با شلیک تیربار هلی‌کوپتری که او را تعقیب می‌کرد کشته شد."
پس از فارغ‌التحصیلی به زادگاهش مریوان بازگشت و پس از مدتی کوتاه به خاطر فعالیتهای سیاسی بازداشت و به زندانی طولانی محکوم شد که تا مهرماه پنجاه و هفت طول کشید.
در پی آزادی از زندان، به تشکیل تشکلهای مدنی و سازمانهای صنفی پرداخت و بزرگترین اتحادیه دهقانان کردستان را تشکیل داد و به تدریج به رهبری محبوب و مردمی تبدیل شد. در پی جنگ خونین نوروز پنجاه و هشت، در مذاکراتی طولانی که با هیات دولت مرکزی داشت، نقش مهمی در پایان جنگ و بازگشت نسبی آرامش به کردستان ایفا کرد.
در پی ماجرای پاوه و صدور فتوای آیت الله خمینی، نخست به سازماندهی حرکت تاریخی مردم مریوان برای تخلیه کامل شهر به نشانه اعتراض به جنگ پرداخت که بزرگترین اعتراض مدنی حتی تاکنون هم محسوب می‌شود. پس از قطعی شدن جنگ، فرماندهی بخشی از جبهه‌های کردستان را به عهده گرفت که نهایتا در شهریور پنجاه و هشت با شلیک تیربار هلی‌کوپتری که او را تعقیب می‌کرد کشته شد.
مدتی قبل از این رویداد، دو تن از برادرهایش توسط صادق خلخالی در پادگان سنندج اعدام شده بودند، و پس از جان باختن او هم، دو تن دیگر از برادرهایش در زندان اعدام شدند. یعنی کشته شدن پنج فرزند یک خانواده طی مدتی کوتاه.
علی‌رغم تعلق سیاسی فواد مصطفی سلطانی به کومله، شخصیت او مورد احترام سایر جریانات از جمله حزب دمکرات و حتی شخصیت‌های مذهبی مستقل هم است و داستانهایی که از زندگی و رشادت‌های او ذکر می‌شود، بعد از گذشت سه دهه هنوز هم نقل محافل کردستان است.

هیچ نظری موجود نیست: