۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

سرنوشت جنگ جهانی اول در کجا معلوم شد؟ در میادین جنگ فرانسه؟ در جبهه روسیه؟ یا در سواحل گالیپولی؟



هیات آلمانی، همراه با همپیمانان ترکی و هندیشان در کابل در سال ۱۹۱۶
سرنوشت جنگ جهانی اول در کجا معلوم شد؟ در میادین جنگ فرانسه؟ در جبهه روسیه؟ یا در سواحل گالیپولی؟
کتاب جدیدی به‌قلم جولز استوارت، کارشناس تاریخ افغانستان، به ماجرای فراموش شده اعزام جاسوسان آلمانی به کابل می‌پردازد و به‌ ما یادآوری می‌کند که یکی از مهم‌ترین عوامل پیروزی متفقین در جنگ، افغانستان بوده است.
افغانستان با هند تحت کنترل بریتانیا حدود ۲۶۰۰ کیلومتر مرز مشترک داشت (خط جنجال برانگیز "دیورند"). در آن موقع هم مثل حالا بسیاری از مناطق در امتداد این خط بی‌ثبات و دستخوش نا آرامی بود. در ۶۰ سال پیش از جنگ جهانی اول، بریتانیا برای برقراری نظم و قانون در این منطقه تقلا می‌کرد. واحدهای بزرگی از ارتش در آنجا مستقر بودند تا از شورش فراگیر قبایل پشتون ساکن این مناطق جلوگیری کنند.این ادعا در وهله اول عجیب بنظر می‌رسد. افغانستان از صحنه‌های اصلی درگیری فاصله زیادی داشت و در تمام طول جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود. اما گوشه‌گیری این کشور به این معنی نبود که نمی‌تواند برای متفقین مشکل ایجاد کند.
در سال ۱۹۱۴ با آغاز جنگ شمار زیادی از نیروهای بریتانیایی و هندی برای جنگیدن در فرانسه و بین‌النهرین (عراق امروزی) از هند اعزام شدند. شمار نیروهای مستقر در هند به حداقل ممکن رسید، و امکانات دفاعی در ایالت سرحد شمال غربی (خیبر پختونخوای امروزی) در امتداد خط دیورند دیگر توان کنترل اوضاع را نداشت.
برای استراتژیست‌های آلمانی روشن شده بود که ایالت سرحد شمال غربی هند یکی از نقاط ضعف عمده امپراتوری بریتانیا است. آنها متوجه شده بودند که اگر بتوانند قبایل پشتون ساکن نواحی مرزی را به شورش وا دارند، بریتانیایی‌ها مجبور خواهند شد صدها هزار نیرو را برای حفاظت از هند از فرانسه و بین‌النهرین به آنجا اعزام کنند.

دشواری سفر به افغانستان

کتاب جدیدی به‌قلم جولز استوارت، کارشناس تاریخ افغانستان، به ماجرای فراموش شده اعزام جاسوسان آلمانی به کابل می‌پردازد
چنین اتفاقی می‌توانست تأثیر سرنوشت‌سازی در تعیین پیروز جنگ داشته باشد. دولت آلمان دریافت که بهترین راه انجام این کار تماس مستقیم با پادشاه افغانستان، امیر حبیب‌الله، است که نفوذ زیادی بر قبایل نواحی مرزی داشت. اما انجام این کار فقط در حرف آسان بود. از سال ۱۸۷۹، سیاست خارجی افغانستان رسما تحت کنترل بریتانیایی‌ها بود، و پادشاه افغانستان هر سال کمک مالی قابل توجهی از بریتانیایی‌ها دریافت می‌کرد. در نتیجه، بعید بود که امیر حبیب‌الله علیه حامیان بریتانیایی‌اش اقدام کند.
از آن دشوارتر نفس فرستادن یک هیأت دیپلماتیک آلمانی به کابل بود. آنها نمی‌توانستند از روسیه یا هند تحت حکومت بریتانیا عبور کنند، چرا که آلمان با هردوی این کشورها در حال جنگ بود و بریتانیا از طریق هند مرزهای شمالی و جنوبی افغانستان را کنترل می‌کرد. تنها راه باقی‌مانده پرشیا (ایران امروزی) بود.
اما این هم چالشی بزرگ بود. بعد از آغاز جنگ جهانی، شمال و جنوب ایران بین بریتانیا و روسیه تقسیم شده بود، و کشور پر از جاسوسان و گشت‌های نظامی متفقین بود. تنها راه موجود برای رسیدن به افغانستان، عبور از بیابان صعب‌العبور دشت کویر بود.
در کتاب استوارت بنام هیأت اعزامی قیصر به کابل این داستان نقل می‌شود که چطور یک هیات سری آلمانی در سفری پرمخاطره به افغانستان رفت تا سعی کند امیر حبیب‌الله را با خود همراه کند و ایالت سرحد شمال غرب هند را به آتش بکشد. این حکایت واقعا شبیه داستان‌های جاسوسی پرماجراست، و طرف‌های درگیر در آن همه توان خود را بکار می‌گیرند.
دو افسر اشرافی آلمانی که تجربه سفر به ایران را داشتند، بنام‌های اسکار ریتر فون نیدرمایر و ورنر اوتو فون هنتیگ، از خط مقدم جبهه فراخوانده، و مأمور شدند که رهبری این مأموریت را بدست بگیرند. مأموریت از قسطنطنیه (استانبول امروزی) و با همراهانی از آلمانی‌ها، ترک‌ها و انقلابیون هندی آغاز شد. آنها توانستند با عبور از دشت کویر از رویارویی با جاسوسان متفقین، راهزنان عشایر، مارهای سمی، رتیل‌ها و درجه حرارتی که بعضا به ۶۰ درجه سانتی‌گراد می‌رسید، جان بدر ببرند، و به شهر هرات در غرب افغانستان برسند.

"استقبال آلمانی‌ها مصرف داخلی دارد"

حبیب الله به‌خوبی از مسائل مربوط به سیاست خارجی مطلع بود، و می‌دانست که رد کردن بلافاصله پیشنهاد آلمانی‌ها کاری احمقانه است، به‌خصوص که ممکن بود ورق جنگ به‌نفع آنها برگردد.
وقتی در آغاز اکتبر سال ۱۹۱۵ به کابل رسیدند، مشکلاتشان تازه شروع شد. آنها به‌خوبی می‌دانستند که جانشان هیچگاه در امان نیست؛ از زمانی که در سال ۱۸۷۹ یک هیأت دیپلماتیک بریتانیایی تحت رهبری سر لوئیس کاوانیاری در کابل بدست جمعیتی خشمگین قتل عام شد، مدت زیادی نگذشته بود. اما مشکل دیگر جلب حمایت امیر حبیب‌الله و موفقیت مأموریت بود.
با گذشت زمان، تمایل امیر حبیب‌الله به رها کردن بریتانیایی‌ها کمتر می‌شد. آنها همان کنار در هند مستقر بودند، در حالی که آلمان بسیار دورتر بود. به‌علاوه، او از نظر مالی به بریتانیا وابسته بود، و نمی‌توانست به‌راحتی آنها را کنار بگذارد. برخی اعضای دیگر خاندان سلطنتی، از جمله برادر او نصرالله و پسرش امان‌الله، بشدت ضد بریتانیایی بودند. آنها از فرستادگان آلمان به کابل به گرمی استقبال کردند، و نسبت به دعوت آنها به جهاد علیه بریتانیا، و امکان استقلال افغانستان و بازپس‌گیری پیشاور و بلوچستان اشتیاق نشان دادند.
این مناطق در قرن نوزدهم از افغانستان جدا، و به هند منضم شده بودند. حبیب‌الله می‌دانست که اگر بلافاصله فرستادگان آلمان را مرخص کند، ممکن است نصرالله و جناح طرفدار جهاد را خشمگین کند، و آنها ممکن است این خشم را بهانه‌ای کنند برای یک کودتای بدون خونریزی.
"بی‌دلیل نیست که بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، کنفرانس صلح افغانستان در شهر بُن برگزار شد. خروج امسال نیروهای ناتو از افغانستان با صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول مصادف شده است. داستان سفر هیأت آلمانی یادآور آن است که بریتانیا به‌خاطر حمایت‌های افغانستان در جریان آن جنگ به این کشور مدیون است، و همچنین می‌تواند از منظر تشخیص بهترین راه تعامل قدرت‌های خارجی با افغانستان بسیار پند آموز باشد."
حبیب‌الله همچنین در اواخر سال ۱۹۱۵ می‌دانست که عاقبت جنگ نامشخص است. او به‌خوبی از مسائل مربوط به سیاست خارجی مطلع بود، و می‌دانست که رد کردن بلافاصله پیشنهاد آلمانی‌ها کاری احمقانه است، به‌خصوص که ممکن بود ورق جنگ به‌نفع آنها برگردد. به همین علت، حبیب‌الله که مذاکره کننده‌ای زیرک و ماهر بود، سعی کرد زمان بخرد.
او چند ماه هیأت آلمانی را در کابل نگاه داشت و سعی کرد همه امتیازات ممکن را از حضور آنها بگیرد. او از آنها خواست که در دوران حضورشان در کابل ارتش افغانستان را آموزش دهند. همچنین معاهده‌ای موقتی بین آلمان و افغانستان منعقد کرد که به موجب آن، آلمان سلاح و ۱۰ میلیون پوند کمک مالی در اختیار افغانستان قرار می‌داد. اما در عین حال به بریتانیایی‌ها اطمینان داد که استقبال گرمش از آلمانی‌ها مصرف داخلی دارد، و همچنین بریتانیایی‌ها را وادار کرد که کمک مالی سالیانه‌شان به او را افزایش دهند.
اما در ماه مه سال ۱۹۱۶، با ناکامی آلمانی‌ها در عبور از خطوط دفاعی فرانسوی‌ها در نبرد وردن در فرانسه، معلوم شد که پیروزی آلمان در جنگ بعید است، و حبیب‌الله با آلمانی‌ها متحد نخواهد شد. هنتیگ و نیدرمایر مجبور شدند کابل را ترک کنند. آنها سعی کردند به آلمان بازگردند. هنتیگ در سفری استثنایی به‌دور دنیا از چین، اقیانوس آرام و آمریکا گذشت.
نیدرمایر هم مسیر ایران را انتخاب کرد. حبیب‌الله آرامش را در ایالت سرحد شمال غرب حفظ کرد، و بریتانیایی‌ها هم مجبور نشدند نیروهایی را که در اروپا و بین‌النهرین بشدت به آنها نیاز داشتند، به افغانستان منتقل کنند.

موضع برابر با افغان‌ها

با وجود ناکام ماندن مأموریت آلمانی‌ها، آثار آن تا به امروز پابرجاست. مأموریت هنتیگ و نیدرمایر شاید اولین سفر دیپلماتیک به افغانستان بود که در آن هیأت خارجی از موضع برابر با افغان‌ها رفتار می‌کرد. این با نحوه برخورد قبلی بریتانیایی‌ها و روس‌ها تفاوتی فاحش داشت. فرستادگان آلمانی با وجود تفاوت‌های قومی و مذهبی از بالا به افغان‌ها نگاه نمی‌کردند. آنها هیچ تلاش نکردند این شایعه را که قیصر آلمان مسلمان شده، و در نتیجه از تلاش‌های مسلمانان برای رهایی از سلطه اروپایی‌ها حمایت می‌کند، انکار کنند.
"امان‌الله (طرف راست) پسر حبیب الله، بشدت ضد بریتانیایی بود."
این طرز رفتار آلمانی‌ها بعد از جنگ هم در یاد افغان‌ها ماند. وقتی افغانستان بعد از سومین جنگ افغان و انگلیس (جنگ تل) توانست کنترل سیاست خارجی خود را بدست بگیرد، آلمان به‌وضوح در افغانستان نقش عامل متوازن کننده را در مقابل منافع بریتانیا و روسیه برعهده گرفت.
حجم سرمایه‌گذاری‌های آلمان در این کشور خیلی زود از حجم سرمایه‌گذاری‌های بریتانیا فراتر رفت. جمع زیادی از مهندسان و تکنیسین‌های آلمانی برای زندگی به کابل رفتند. تدریس زبان آلمانی در کابل رواج پیدا کرد و اولین پرواز میان افغانستان و اروپا بین برلین و کابل برقرار شد.
بی‌دلیل نیست که بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، کنفرانس صلح افغانستان در شهر بُن برگزار شد. خروج امسال نیروهای ناتو از افغانستان با صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول مصادف شده است. داستان سفر هیأت آلمانی یادآور آن است که بریتانیا به‌خاطر حمایت‌های افغانستان در جریان آن جنگ به این کشور مدیون است، و همچنین می‌تواند از منظر تشخیص بهترین راه تعامل قدرت‌های خارجی با افغانستان بسیار پند آموز باشد.

هیچ نظری موجود نیست: