پیشبینی هشت سال پیش نتایج تحریم اقتصادی رژیم و خروج نیروهای آمریکایی از عراق
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
هشت سال پیش در حالی که بخشی از چپ ایران بی محابا در ضدیت با تحریم اقتصادی رژیم و خوشحالی از زمینگیر شدن نیروهای آمریکایی در عراق شعار خروج نیروهای اشغالگر از عراق را میداد و تحریم اقتصادی را زمینه سازی برای جنگ معرفی میکرد.، به سوالات سایت گزارشگران در این زمینه پاسخ دادم بد نیست بعد از گذشت هشت سال دوباره نگاهی به آن کنیم و ببینیم آیا تحریمهای بینالمللی منجر به جنگ شد و یا توقف رژیم و آیا خروج نیروهای آمریکایی از عراق به نفع مردم این کشور تمام شد و یا داعش و عقبماندهترین نیروها.
گزارشگر : لاريجاني نماينده ارشد مذاكرات هسته اي جمهوري اسلامي بتازگي اعلام كرده كه رژيم ايران آماده تفاهم با كشورهاي غربي است. اين زيگنال را چگونه تحليل ميكنيد؟
پاسخ:
رژیم فعلاً به دنبال باج خواهی است. اما اگر خطر را جدی و سنبه را پر زور ببیند میتواند کوتاه بیاید. در عمل بارها این موضوع را نشان داده است. فعلا فکر میکنند تا جدی شدن موضوع حالا حالا ها بایستی قطعنامه صادر شود. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت و قبول آتش بس از سوی خمینی یک نمونه پیش روی ماست. این سرشت و طبیعت رژیم است. فراموش نکنید آنها هیچگاه تمام درها را نمیبندند.
لابی رژیم برای آن که رژیم را از مخمصه در آورد و فرصت لازم را برای پیشبرد طرحهایش ایجاد کند، تبلیغ میکند که اگر رژیم تحت فشار قرار گیرد دست به اقدامات تلافیجویانه خواهد زد، مواضعاش سختتر خواهد شد، یکپارچهتر خواهند شد، مواضع رادیکالها تقویت خواهد شد و ...
به نظر من درست بر عکس در صورت افزایش فشارها رژیم چند پاره خواهد شد، اختلافات درونیاش اوج خواهد گرفت، زمینهی اعتراضات مردمی بیشتر خواهد شد و رژیم علیرغم تهدیداتش به ناچار کوتاه خواهد آمد.
این رژیم در مقابل هر نرمشی، سختسر تر خواهد شد. کافیست به گذشته نگاهی کنیم. مقامات رژیم پس از سرنگونی دولت عراق به شدت ترسیده وخواهان مصالحه بودند. وقتی متوجه شدند که خطر را پشت سر گذاشته و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی شبکههایش را در عراق راهاندازی کرد و توانست موی دماغ آمریکاییها شود، رژیم سطح خواستهها و مطالباتش را بالا برد. رژیمی که پس از سرنگونی دولت عراق به اختیار غنیسازی اورانیوم را برای دو سال متوقف کرده بود راضی به متوقف کردن آن برای یک روز هم نیست چرا که ضعف طرف مقابل را دیده است. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که مقامات رژیم صورتهای مختلفی را به نمایش میگذارند. در حالی که احمدینژاد شعار قطار بدون ترمز و دنده عقب میدهد، خاتمی و حسن روحانی در کنفرانسهای بینالمللی شرکت میکنند و به دادن وعده وعیدهای گوناگون میپردازند. ظاهراً تقسیم کاری در سطح رهبری رژیم انجام گرفته است. لاریجانی و احمدینژاد یک سیاست واحد را که توسط دفترخامنهای طراحی میشود با دو زبان متفاوت به پیش میبرند. آنها تلاش میکنند با این ژست ها در اردوی مخالف تشتت و چندگانگی به وجود آورند. از اینها گذشته لاریجانی تمرین ریاست جمهوری هم میکند. از طرفی رژیم همیشه مصالحه آخر را در میان شعر و شعار انجام میدهد. به آخرین روزهای قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و قبول آتش بس رجوع کنید، هیچکس به ذهنش خطور نمیکرد که رژیم عنقریب آتش بس را میپذیرد. به همین موضوع ملوانها نگاه کنید، در میان شعارهای مبنی بر محاکمه، مجازات و اعدام ملوانها، گروگانها آزاد شده و با بدرقهی رسمی و انواع و اقسام هدایا به کشورشان بازگشتند. این رژیم را نبایستی با معیارهای کلاسیک ارزیابی کرد. رژیم جمهوری اسلامی همه چیزش منحصر به فرد است.
گزارشگر: در حال حاضر چه تحليلي از افكار عمومي داخل و خارج كشور در مورد جنگ داريد؟ با توجه به اينكه برخي از احزاب و نهادهاي چپ در اروپا بنوعي همسوئي با رژيم ميپردازند و تنازعات موجود و سياستهاي جنگ افروزانه رژيم جمهوري اسلامي را كه ميتواند فجايعي غير قابل جبران بلحاظ انساني و اقتصادي ببار آورد، ناديده مي انگارند
منافع رژیم تشدید بحران در عراق را ایجاب میکند اما رژیم روی دوش جنبش جهانی و به حق ضد جنگ عراق در جهت منافع خود سوار شده است. جنبش ضد جنگ عراق در سطح بینالمللی در کنترل نیروهای چپ قرار دارد.رژیم جمهوری اسلامی تلاش میکند از طریق لابی خود در اروپا و آمریکا احزاب و نهادهای چپ را در دام خود بیاندازد. آنها تلاش میکنند خود را قربانی زیادهخواهیهای امپریالیسم و قدرتهای بینالمللی جا بزنند. با توجه به منازعات موجود در بین بلوک چپ و امپریالیسم که جنبهی حیثیتی هم به خود گرفته، متأسفانه رژیم در این تلاش موفق بوده است.
وظیفهی ماست که یک بار دیگر شرایط جنگ جهانی دوم و همسویی نیروهای چپ و نیروهای امپریالیستی (علیرغم وجود تضادهای ماهوی بین این دو نیرو) برای مقابله با خطر فاشیسم هیتلری را یادآوری کرده و از در غلتیدن نیروها به دامان رژیم جلوگیری کنیم.
این تنها رژیمی در دنیا است که متأسفانه در آن واحد حمایت راستترین نیروهای سیاسی از جمله نژاد پرستان اروپایی، احزاب و شخصیتهای سوپرراست اروپایی مانند ژان ماری لوپن، کوکلوس کلانها و... و همچنین چپ ترین نیروهای سیاسی اروپا و آمریکا را در جیب خود دارد! حمایت بخشی از این چپها و نیروهای مترقی متأسفانه به خاطر عملکرد غلط بخشی از نیروهای ایرانی است که تحت عنوان «چپ» فعالیت میکنند. اگر ملاحظه کنید احمدینژاد بلافاصله پس از راهپیمایی با اورتگا در مناطق فقیر نشین ماناگوا و روبوسی و همپیمان شدن با چاوز، با رهبر کوکلوس کلانها و راستترین نیروهای دنیا در تهران و در جریان کنفرانس نفی هولوکاست دیدار و روبوسی میکند.
حاکمان جمهوری اسلامی دست در خون بهترین فرزندان این آب و خاک دارند، آنها بسیاری از دوستان و رفقای ما را به خاک و خون کشیدند اما نگاه کنید کمترین اعتراض از سوی «چپ» های ایرانی نسبت به این دیدارها صورت میگیرد. این اعتراضها گاه آنقدر محدود و اندک است که صدایش به جایی نمیرسد.
سیاستهای بوش و حامیان او در عرصه بینالمللی، رعایت حقوق بشر، محیط زیست، مسائل داخلی آمریکا، قانون مهاجرت و... مخالفتهای عمدهای را برانگیخته است و افکارعمومی بخشهای وسیعی از اروپاییها و آمریکاییها را به حق بر علیه سیاست آمریکا تحت رهبری بوش و تیم همراه او برانگیخته و در این میان رژیم جمهوری اسلامی نیز از آب گل آلود به نفع خود ماهی میگیرد. این جا نقش نیروهای ایرانی برای تبیین منافع مردم ایران مهم است. نبایستی اجازه داد دافعهی سیاستهای بوش و آمریکا باعث این شود که نیروهای مترقی و ضد جنگ اروپایی و آمریکایی در دامان رژیم بیافتند. چنانچه این اتفاق روی دهد، روشنفکران و نیروهای سیاسی ایرانی مسئول آن هستند.
در سیاست بایستی سیال بود. برای روشن شدن بحث یک مثال میزنم. یکی از بزرگترین اشتباهات آمریکا که منجر به بروز فاجعهی غیرقابل جبرانی شد لشکرکشی به عراق بود. نتیجهی سرنگونی دیکتاتوری صدام حسین و بیرون آمدن دیوی که او به زور در شیشه کرده بود را همه شاهدیم. تاوان این لشکر کشی را مردم عراق به سنگین تر وجه روزانه میپردازند. درست است که این کشور اشغال شده است. درست است که اشغال فینفسه چیز بدی است. اما چون ما دیروز مخالف لشکرکشی به عراق و اشغال این کشور بودیم درست نیست که امروز بدون درنظر گرفتن مختصات منطقه و خطراتی که امنیت جهانی و منافع مردم منطقه را تهدید میکند، غیرمسئولانه شعار خروج نیروهای آمریکایی از عراق را سردهیم. این مبارزه با آمریکا و امپریالیسم نیست. این مبارزه با خود و با موجودیت خود است. این از چالهی اشغال و امپریالیسم در آمدن و به چاه بنیادگرایی و ارتجاع توأم نوع شیعه و سنی افتادن است. این یعنی قتلعام بیش از پیش مردم. آیا به پیامدهای آن توجه کردهایم؟ چه نیروهایی امروز در عراق فعال هستند؟ مگر نه این که زنان، کودکان و محرومترین اقشار عراق هدف حملات انتحاری روزانه طرفهای درگیر هستند؟ آمریکایی ها که بیرون بروند چه نیرویی جای آنها را پر خواهد کرد؛ نیروهای مترقی یا عقبمانده ترین نیروها؟
خروج نیروهای آمریکایی از عراق منجر به این میشود که من و شما در اروپا نیز امنیت نداشته باشیم. پیروزی بنیادگرایی در منطقه، امنیت اروپا و دنیا را مختل خواهد کرد. این یعنی کارت دعوت فرستادن برای عقبمانده ترین نیروهای موجود در دنیا. لشگرکشی آمریکا به عراق، بنیادگرایی را تقویت کرده است، اما بیرون آمدن نیروهای آمریکایی در این شرایط، منطقه و دنیا را با بحرای عظیم مواجه میکند. این به معنای نفت و بنزین ریختن روی شعلههای سرکش آتش بنیادگرایی است. بنابراین بایستی کل مجموعه را در نظر گرفت و بر اساس آن به دنبال راهکار گشت.
در داخل ایران متأسفانه مردم به درستی از آنچه که میگذرد خبر ندارند. تنها نقش تماشاگرانی را دارند که به زغم خود کاری از دستشان بر نمی آید. تبلیغات گمراه کننده رژیم به نوعی باعث غلیان احساسات زودگذر ناسیونالیستی در بخشهایی از مردم شده است. افکار عمومی داخل کشور خطر جنگ، مداخلهی نظامی و بحران را جدی نگرفته است یا بهتر است بگویم خود را به بیخیالی زده است.
پدر و مادر من، مانند هر سال از اواخر اسفند برای استفاده از آب و هوای بهتر به نطنز و بادرود رفتهاند. آنها شش ماه از هشت ماه اول سال را مانند هر سال در آنجا خواهند ماند. در صورت هرگونه حمله، نطنز اولین جایی است که مورد اصابت موشکهای آمریکایی قرار خواهد گرفت. اما هیچ یک از افراد خانواده، دوستان و آشنایانی که میشناسم درنگی در رفتن به آنجا و یا خرید مایملک از خود نشان نمیدهد.
حتا قیمت زمین و املاک نیز در منطقهی فوق رو به افزایش است، یعنی بازار نیز از خطر حمله متأثر نشده است.
از سوی دیگر نگاهی به جوک های درست شده در رابطه با غنیسازی هستهای، جنگ، دستگیری و آزادی ملوانها و همچنین حجم اس ام اس های ارسالی در این موارد، ما را با این حقیقت آشنا میکند، مردمی که خود را ناتوان از تغییر شرایط مییابند خود را به بیخیالی میزنند و تلاش میکنند با توسل به جوک و ... نگرانی خود را کاهش دهند.
تآثیر مستقیم و اولیه تأکید و تبلیغ روی «توطئههای امپریالیستی» در این مورد خاص، این استنباط را در افکار عمومی داخلی به وجود میآورد که گویا اجحافی در مورد حق مردم ایران صورت گرفته و یا میگیرد و این خود به خود آنها را به سمت رژیم که اتفاقاً خود را به دروغ مدافع «حق» مردم معرفی میکند سوق میدهد یا در بهترین حالت مردم منفعل میشوند. شما ملاحظه کنید تقریباً کمترین روشنگری از سوی نیروهای مستقل، صلحطلب و مترقی ایرانی در ارتباط با نقش رژیم در این بحران صورت میگیرد و یا این روشنگری جنبهی ثانوی دارد. کدام تلاش برای سازماندهی افکارعمومی داخلی در مسیر مخالفت با سیاستهای رژیم که زندگی روزمرهی مردم را دستخوش نابسامانی میکند صورت گرفته است؟ مردم و افکارعمومی در دنیای کنونی چگونه بسیج میشوند؟ مگر نه این که تبلیغات وجه اصلی آن است. اگر جنگی در بگیرد همهی ما که میتوانستیم کاری کنیم و نکردیم مسئولیم.
به بقیه سوالات و پاسخها میتوانید در این آدرس مراجعه کنید:
همچنین همان موقع به پرسشهای دیگری در زمینهی تفاوت تحریمهای اقتصادی ایران وعراق نیز پاسخ دادم
س: اما ممکن است سیاست تحریم به فاجعهای که در عراق اتفاق افتاد منجر شود، آیا نمیترسید که ایران، عراق دیگری شود؟
رژیم جمهوری اسلامی تمامی هم و غم خود را دست یابی به سلاح هستهای قرار داده است. همه جناحهای رژیم علیرغم تمامی تضادهایی که دارند در رسیدن به این هدف تاکنون هماهنگ و متحد عمل کردهاند. آنها برای باجخواهی در سطح بینالمللی، صدور ارتجاع و بنیادگرایی و تضمین امنیت خود به این سلاح نیاز دارند. غرب با توجه به منطقهی حساس خاورمیانه و شریانهای حیاتی اقتصاد غرب که از این منطقه میگذرد دستیابی به چنین سلاحی را خط قرمز خود قلمداد میکند و به هیچ وجه دست یابی رژیم به سلاح اتمی را تحمل نخواهد کرد. بنابراین به هر طریق برای پیشگیری از یک درگیری نظامی بایستی رژیم را در جایی متوقف ساخت وگرنه درگیری و به کار گیری زور در آینده به وقوع خواهد پیوست. تحریم اقتصادی میتواند رژیم را به زانو در آورد تا به خواستهی بینالمللی که منافع مردم ایران نیز در گرو آن است گردن بگذارد. تحریم در ارتباط با ایران لزوماً راه به جنگ نمیبرد. تحریم میتواند سد راه جنگ شود. جنگی که در چشمانداز است. در حالی که در عراق از ابتدا اینگونه نبود.
شرایط همیشه یکسان نیست. ایران و عراق نیز دو کشور کاملاً متفاوت هستند. سیاست آمریکا و اروپا در قبال این دو کشور نیز متفاوت است.
در ارتباط با عراق از ابتدا سیاست غرب تغییر رژیم عراق بود، آنها به دنبال تغییر سیاست دولت عراق و یا خلع سلاح این کشور نبودند. غرب و به ویژه آمریکا از ابتدا میدانست که عراق سلاحهای کشتار جمعیاش را تحت نظارت خودشان نابود کرده است. آنها میدانستند که در عراق چیزی پیدا نخواهد شد. عراق روزی دست در جیب آمریکا کرده بود و این دست میبایستی قطع میشد تا درس عبرتی برای بقیه شود. ۱۱ سپتامبر شرایطی را به وجود آورد که این دست قطع شود. تحریم اقتصادی عراق همان سال اول نتیجه داد و عراق به قطعنامههای بینالمللی گردن گذاشت و مطابق خواست بینالمللی به نابودی سلاحهای کشتار جمعی خود تحت نظارت بینالمللی پرداخت. اما آمریکا دست بردار نبود و تا صدام و حزب بعث را واژگون نکرد آرام نگرفت. صدام و حزب بعث بایستی مجازات میشدند و شدند.
در حالی که در مورد رژیم سیاست آمریکا و اروپا تا به امروز لااقل تغییر رژیم نبوده است. لحن مقامات اروپایی و آمریکایی در ارتباط با مقامات عراقی و رژیم را مقایسه کنید. الان که در بدترین وضع به سر میبریم خانم رایس میگوید اگر رژیم غنیسازی را متوقف کند حاضر است در هر کجا بدون پیش شرطی با رژیم بر سر هر مقولهای مذاکره کند. اتحادیه اروپا حتا بعد از هر تصمیم علیه رژیم به صراحت اعلام میکند که «اروپا هنوز بسته پیشنهادی خود به ایران را در ازای تعلیق برنامه غنیسازی در این كشور پس نگرفته است.» در ارتباط با عراق کجا چنین برخوردی بود. حتا در کمیسیون حقوق بشر که من از نزدیک حضور داشتم برخورد با رژیم و عراق کاملاً متفاوت بود. لحن قطعنامهها نیز کاملاً متفاوت بود. قطعنامه نقض حقوق بشر در عراق با شدیدترین لحن بدون حتا یک رأی منفی به تصویب میرسید اما قطعنامه نقض حقوق بشر در ایران با رقیق ترین لحن با یکی دو سه رأی اختلاف بین آرای مثبت و منفی به تصویب میرسید.
در ارتباط با لیبی هم تحریم بینالمللی برای تغییر رژیم نبود بلکه آنها به دنبال قبولاندن قطعنامههای بینالمللی به لیبی بودند و در این راه موفق نیز شدند و به جنگی نیز منجر نشد.
این را هم اضافه کنم موضوع تحریم در سالهای گذشته در ارتباط با آفریقای جنوبی هم بوده و به جنگی منجر نشد. فقط نمونه عراق نبوده است.
هیچ نیروی مترقی در دنیا پیدا نشد که تحریم آفریقای جنوبی را محکوم کند. تمام نیروهای مترقی رابطهی اقتصادی و سیاسی اروپا و غرب با پینوشه و دولتهای نظامی حاکم بر کشورهای آمریکای لاتین را محکوم میکردند و خواستار قطع این روابط بودند. آیا در آن موقع کسی به این موضوع فکر نمیکرد که قطع مبادلات اقتصادی میتواند خسارات عمدهای برای مردم این کشورها و به ویژه سیاه پوستان محروم در بر داشته باشد؟ چرا این استدلالهای عجیب و غریب را آن موقع کسی نمیکرد؟ نوبت به رژیم که میرسد همه این استدلالها شروع میشود؟ آیا عجیب نیست خانم شیرین عبادی برنده جایزه «صلح» نوبل تلاش یک رژیم قرون وسطایی برای دست یابی به سلاح اتمی را حق و خواستهی «ملی» جا میزند و اعلام میکند حاضر است تا آخرین قطره خون برای آن بجنگد. آن وقت همین خانم حاضر نیست برای نمونه به دفاع از حق محمد حسین توسلیان برادر همسرش که در نوجوانی به سیاهچالهای رژیم قرون وسطایی افتاد و پس از تحمل ۷ سال شکنجه و آزار و اذیت عاقبت در قتلعام ۶۷ جاودانه شد، حتا قدمی بردارد و یا کلامی بر زبان آورد.
بعضی از نیروهایی که امروز سیاست تحریم رژیم را محکوم میکنند و آن را تحریم مردم ایران جا میزنند از حمله نظامی آمریکا به افغانستان تحت عنوان مقابله با «اسلام سیاسی» دفاع کردند.
من حمله نظامی را مضر به حال مردم ایران و جنبش ایران و نیروهای آن میدانم. ضربه نظامی به رژیم برخلاف عراق و افغانستان به منظور سرنگونی رژیم نیست بلکه به منظور نابودی زیرساختهای اقتصادی و تواناییهای کشور است. این به ضرر مردم ایران است. بایستی به جای فکر کردن به حمله نظامی به تشدید تحریم اقتصادی پرداخت و از این طریق رژیم را وادار به اطاعت کرد. باید افکار عمومی بینالمللی را متقاعد ساخت که با فشار آوردن روی دولتهایشان مسئله رعایت حقوق بشر در ایران را به خواستهای بینالمللی تبدیل کنند. بایستی از آنها خواست با فشار آوردن روی دولتهایشان آنها را وادار به حمایت از نیروهای دمکرات، ملی و سکولار در ایران کنند تا بلکه با تغییر رژیم منطقه روی آرامش ببیند.
اما لابی رژیم به ویژه در آمریکا با صرف میلیونها دلار از سرمایههای ملی تلاش میکند تا رو در روی سیاست تحریم قرار گیرد. در این رابطه خوب است مقاله دوست عزیزم آقای حسن داعی[i][vi] [vi] را که در تارنماهای مختلف آمده و تحقیقی در مورد لابی رژیم در آمریکاست بخوانید تا با ترفندهای رژیم آشنا شوید.
سایت آفتاب وابسته به مجمع تشخیص مصلحت رژیم بلافاصله بعد از تصویب قطعنامه شورای امنیت با اشاره به اقداماتی که نیروهای طرفدار او در آمریکا انجام میدهند از آن به عنوان لابی رژیم نام میبرد. اتفاقاً سایت آفتاب نیز دست روی کسانی چون تریتا پارسی و دوستانش به عنوان «لابی رژیم» میگذارد که آقای داعی در مقالهشان به درستی از آنها نام برده است.
ترتیا پارسی کارگزار رژیم در آمریکا به عنوان «کارشناس» روابط ایران و اسرائیل به دروغ دست روی اظهار نظر برخی گروهها در اسرائیل گذاشته و مدعی میشود که آنها «دستیابی ایران به سلاح اتمی را "تحول مثبتی" برای صلح خاورمیانه می دانند زیرا نهایتا حکومت اسرائیل را وادار به حل و فصل اختلافات خود با اعراب می کند. »[ii][vii] [vii]
ملاحظه کنید برای توجیه دستیابی به سلاح اتمی تا کجا پیشمیروند. حتا صلح خاورمیانه را در گرو دستیابی به سلاح اتمی از سوی رژیم معرفی میکنند. احتمالاً خانم شیرین عبادی هم به عنوان مدافع «صلح» از همین استدلال برخوردارند.
بقیه پرسش و پاسخها را در آدرس زیر میتوانید ملاحظه کنید
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-87.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر