سالروز یک انقلاب رنگ باخته و فقدان روایتهای غیر حکومتی
گزارش میدانی
حمید رضایی
تصاویر مستند انقلاب ۵۷ ایران در صدا و سیمای جمهوری اسلامی جای خود را به مجموعهای از سخنرانیها و میزگردهای بی انتهای وابستگان حکومت داده است. در سریالهای ساخته شده به مناسبت آنچه که حاکمان آن را «دهه فجر» مینامند، دیگر اثری از مردم، اسلحه، تظاهرات و فعالیتهای انقلابیون عملگرا نیست؛ در عوض مدام آخوندها جلوه میکنند. شخصیت سریالهای حکومت به مناسبت سالروز انقلاب ۵۷ معمولا روحانی شیعهای است که به دلیل وجهه دینی خود مورد احترام مردم محل، روستا یا شهر است و ساواک او را به دلیل سخنرانیهای مذهبیاش دستگیر یا تبعید میکند.
رنگ باختن انقلاب در تلویزیون
به نظر میرسد جمهوری اسلامی هر روز بیشتر تلاش دارد که اتفاقات منجر به انقلاب ۵۷ را از ذهن مردم ایران پاک کند. گویی حاکمان جمهوری اسلامی دوست ندارند که نسل جدید ایران مطلع شوند که آنها چگونه و با چه روشی به قدرت رسیدهاند.
محمد یک مهندس ایرانی است که تقریبا همسِن نظام جمهوری اسلامی ایران است. میگوید که گاهی اوقات به این مسئله فکر کرده است اما به نتیجه قطعی نرسیده است: «… کم کم سرودها کمتر شد. قبلا فیلم اجرای زنده سرودها را پخش میکردند ولی مخصوصا این سالها که پخش نمیکنند. فیلمها هم کم شده است. فیلم تظاهرات و راهپیمایی خیلی کم نشان میدهند نسبت به قبل. چندتا فیلم تکراری هست که فقط آنها را پخش میکنند. در همین حد که روزنامه شاه رفت و امام آمد را دست مردم نشان بدهند.
از خود خمینی هم خبری نیست. دیگر زیاد از او چیزی نشان نمیدهند. شاید من چون تلویزیون خودمان را زیاد نگاه نمیکنم اینطوری فکر میکنم، ولی وقتی صحبت میشود مردم هم میگویند از خامنهای بیشتر از خمینی پخش میکنند. از خمینی در حد چند جمله و اگر بخواهند علیه کسی پخش کنند، پخش میکنند. قبلا تلویزیون دهه فجر از صبح تا شب از این چیزها پخش میکرد. سریال، فیلم تظاهرات، سرود و بقیه فیلمهایی که مربوط به انقلاب بود.»
در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ و در ناآرامیهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری، اخباری بر روی سایتهای خبری منتشر شد که مطابق آن، از مدیران صدا و سیما خواسته شده بود برای جلوگیری از تشویق و تهییج مردم معترض، از پخش تصاویر مربوط به راهپمایی مردم ایران در ایام انقلاب ۱۳۵۷ خودداری شده و صحنههای تیراندازی و حمله مردم به خودروها و اماکن نظامی پخش نشود. بسیاری از افرادی که در آن زمان این خبر را خوانده و به یاد دارند، درستی آنرا تایید میکنند. به طور نمونه، یکی از کارمندان دولت که از معترضان بوده است میگوید: «خوب یادم هست. گزینش کرده بودند. خیلی تابلو بود. مثلا نشان میدادند که مردم خیابان را برای آمدن خمینی جارو میکنند. صحنهها بیشتر از زمانی بود که شاه رفته بود. آن سال برنامه دهه فجر را ماستمالی کردند چون هنوز بیشتر این مردم، مردمی هستند که یکبار انقلاب کردهاند. اگر جمهوری اسلامی با انقلاب مردم روی کار آمده، مردم حق دارند با انقلاب اینها را بردارند و یک سری دیگر را روی کار بیاورند. این حق مردم است.»
پیش از انقلاب، پس از انقلاب
یک پیرمرد اهل مشهد درباره تفاوت نسلها و تفاوت تفکرات حاکم بر آنها میگوید: «…حالا هر جوانی به ما میرسد برای اینکه نیشی بزند میگوید “حاجی شما شکمتون سیر بود، دلتون خوش بود، انقلاب کردید ما بدبخت شدیم.” کجا از این خبرها بود؟ هم الان، این همه کشور در عالم وجود دارد که شکمشان سیر است، دلشان خوش است؛ پس اینها چرا انقلاب نمیکنند؟ به یکی از این جوانها گفتم تو آخر داری برای خودت حرف میزنی. همینطوری که نمیشود بگویی “مردم سیر بودند، مردم سیر بودند.” مردم کجا سیر بودند؟ بروید عکسهای آن موقعها را نگاه کنید. تنبان درست و حسابی پای مردم نبود. بدبختی و مریضی پر بود. نه اینکه الان خوش باشیم، الان هم بدبختیم. آن موقع هم بدبخت بودیم. توی این مملکت کسی برای مردم دل نسوزاند. هر کس را که دلش با مردم بود کشتند. هر کسی دولت را میگیرد، رژیم را میگیرد، با خودش میگوید تا جایی که بتوانم از همه میدزدم و میبرم. کاری نمیکند که مملکت را درست کند، بهتر کند. دلیلش هم این است که در این مملکت به دزد کاری ندارند. رژیم قبلی میگفتند درباری و ساواکی است، این رژیم میگویند آخوند و اطلاعاتی است. با هیچ کدامشان هم کاری ندارند.»
انقلاب تمام شده است
یک ساندویجی کوچک دارد. به زور یک دست میز و صندلی پلاستیکی چهارنفره در مغازه جا داده شده است. طبق قانون اداره اماکن، این مغازه نیز به اجبار عکس خامنهای و خمینی را در مغازهاش نصب کرده است: عکس رهبر پیشین و فعلی جمهوری اسلامی در این مغازه کوچک، و در کنار آن یک پوستر مقوایی متعلق به سالهای نخستین روی کار آمدن جمهوری اسلامی که به مرور زمان و با دلیل تابش آفتاب و وجود رطوبت، کمرنگ و فرسوده شده است. از صاحب مغازه میپرسم:
اداره اماکن از شما نخواسته این عکس را عوض کنید؟
− چرا؟
به خاطر اینکه کم رنگ شده و دیگر چهرهها قابل تشخیص نیست.
− دلت خوشه شما هم. کی به این چیزها کار داره؟ اگر عمامه بگذارم سر بابام و عکسش را بزنم اینجا هم گیر نمیدهند. میخواهند این عکس باشه که یادمون نره زیر آخوندهاییم. بقیهاش تعارف است.
من شنیدهام خیلی روی این مسئله حساس هستند و هرکس عکس این دو نفر را در مغازهاش نداشته باشد، مغازه را میبندند.
− داریم دیگه. این که شما میبینید، پس چیه؟
تا به حال به کهنه بودن عکس، گیر ندادهاند؟
− ای آقا شما هم کلید کردی به ما و در نمیآوری. بیخیال داداش من، این همه دزدی توی مملکت هست. برو سراغ آنها. من با این یک وجب مغازه پنج سر عائله را نان میدهم.
شاکی شدن صاحب این ساندویجی کوچک با خودش یک دنیا حرف میآورد. از جمله اینکه: «این انقلاب همه جوره تمام شده است. آخرین داستانش این بود که یک روزی گفتهاند آب و برق را مجانی میکنیم. یک دلخوشی بود برای مردم که جلو آخوندها همچین مفت هم وا ندادهایم. یک روزی این چیزها بوده. این حرفها بوده. امسال که کلا زدهاند زیر قضیه و گفتهاند خمینی از این حرفها نزده. یکی از این…های بسیجی داشت کوفت میکرد گفت یکجای اینترنت نوشتهاند که خمینی این را اصلا نگفته.
من کار ندارم گفته یا نگفته؛ ولی ببین ۳۵ سال همه سر کار بودهایم. چه گفته باشه و چه نگفته باشه مردم دو سر باخت هستن. کم حرفی نبوده که آن موقع صحبت آب و برق مجانی بشه. خیلی از پاپتیها با همین حرفها خام شدند. یکیش پدر خود من، یکیش برادر خود من؛ مردم همه دلشان لرزید که خدایا یعنی میشه زندگی راحت بشه؟ اما تموم شد. داستان آخوندها هم مثل داستان آب و برق مجانی تمام شده است؛ فقط مانده چطوری بروند.»
افسانه استقلال
بخش عظیمی از مردم مخالف حکومت در ایران، جمهوری اسلامی را رژیمی وابسته به روسیه و چین میدانند. درصد کمی هم باور دارند که جمهوری اسلامی حاصل و زاده دولت انگلستان است و پشت پرده بین این دو روابطی وجود دارد. درصدی از طرفداران جمهوری اسلامی که اغلب آنان را جوان هستند معتقدند که مذاکرات هستهای ایران و آمریکا در دولت روحانی، پایانی بر استقلال کشور از قدرتهای غرب و شرق است، اما در همین حال تعداد کسانی که مذاکرات هستهای را به شرط “رعایت مصالح” و “رهنمودهای آقا”، برای حفظ استقلال کشور لازم میدانند، در بین میانسالان و افراد مسنی که طرفدار جمهوری اسلامی هستند، دارد افزایش مییابد.
حجت کارگری ۳۳ ساله است که در یک فروشگاه مصالح لوکس ساختمانی کار میکند. میگوید حقوقش به دلیل قدرت بدنی بالا و تجربهای که دارد نهصد هزار تومان است اما صاحب فروشگاه «حداقل ماهی بیست میلیون سود خالص دارد». نظرش را درباره استقلال کشور با شرح وضعیت خودش توضیح میدهد: «قضیه چین و ایران مثل قضیه من و صاحب اینجاست. هر جفت ما مستقل هستیم اما واقعیتش این همه کاره ماست. دو روز توی عید مرخصی میخواهم که زن و بچهام را ببرم شهرستان، از سه ماه قبل دارم زمینه چینی میکنم و مخش را میزنم. چین اقتصاد بزرگ دنیا است… از چاپیدن کشورهای بیسر و سامان مثل ایران پولدار میشود. چین مثل صاحب فروشگاه است، ایران مثل من. برد، طرف آنهاست. همیشه.»
یک شهروند بازنشسته معتقد است که «نباید بد و خوب را با هم بسوزانیم.» او میگوید: «…این حرف خود کسانی است که زمان شاه کارهای بودهاند. حالا ارتشی یا وزیر. که ما وابسته بودم و اجنبی برای مملکت تصمیم میگرفت. آمریکاییها هر دستوری میدادند همان میشد.این را بردارند، آن را بگذارند.
این کار خوبشان است. نگوییم این را اینطوری کنید. کار درست، خوب است. درستترش کنیم. بگوئیم با روسیه و چین همینطوری بکن که با اینها کردی. با منطق، با فحش درست نمیشود. کشورها مختلف را نگاه کنید. هر کشوری که قوی است و اعتبار دارد، مردمش خونها دادهاند برای اینکه اول مستقل باشند. اول خودشان اختیاردار کشور خودشان باشند. این درست بشود، پشت سرش پیشرفت و ثروت میآید.»
یک دانشجوی اهل شهرستان سبزوار میگوید با وجود اینکه از حکومت ایران راضی نیست اما دلش نمیخواهد اسرائل یا کشورهای عربی به ایران حمله کند. او میگوید: «در دنیا، زور و قدرت نظامی است که حرف اول و آخر را میزند. کشورها اگر از نظر نظامی قوی باشند، میتوانند پیشرفت کنند و اگر ضعیف باشند، کشورهای دیگر اجازه نمیدهند. کشورهای ضعیفتر مجبور هستند با کشورهای قویتر متحد شوند.»
او در قسمت دیگری از حرفهایش میگوید: «آمریکا چون با اسرائیل متحد است هیچ وقت با کشور ما متحد واقعی نمیشود. مذاکره ایران و آمریکا هم فایده ندارد. قیمت نفت برای این آمد پایین که عربستان راضی نیست رابطه ایران و امریکا خوب شود. تنها کشوری که باقی میماند روسیه است. خیلی ما را عقب نگه داشتند و از ایران پول زیادی گرفتند اما هرچه باشد نیروگاه بوشهر را تحویل دادند. این کار را کشورهای دیگر برای ایران نمیکردند.»
یک دانشجوی گرگانی نظر کاملا متفاوتی با دانشجوی قبلی دارد. او میگوید: «میدانید از چه چیز روحانی خوشم میآید؟ اینکه واقعگرا است. وقتی میگوید آمریکا کدخدای دنیا است و باید مشکلاتمان را با کدخدا حل کنیم یعنی آدم واقعگرایی است… و امروزی فکر میکند.»
او درباره میزان استقلال ایران از قدرتهای خارجی در دوره شاهنشاهی و جمهوری اسلامی میگوید: «همین کارهایی که شیخهای خلیج فارس میکنند آن زمان شاه انجام میداد. معلوم است که خوب نیست. منتها ببینید ما به همان اندازه زمان شاه و حتی بیشتر وابسته هستیم. وقتی ایران وارد کننده است فرقی ندارد از آمریکا باشد یا چین. اتفاقا بهتر از است از آمریکا جنس بهتر وارد کنیم چون خودمان قرار است استفاده کنیم. به نظر من بعد از انقلاب ما استقلال خودمان را از دست دادیم برای اینکه در جامعه جهانی منزوی شدیم و قدرت خودمان را از دست دادیم. معنی استقلال اگر این باشد که مردم کشورها بتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند ما این را نداریم. مردم ما از سال ۵۷ به بعد دیگر نتوانستند تصمیم بگیرند. روحانیون و سپاهیها به جای همه تصمیم میگیرند. آمریکا با متحدان خودش بهتر رفتار میکند تا روسیه و چین که بارها سر ایران معامله کردهاند و ما را تنها گذاشتهاند..»
نداشتن حافظه تاریخی
خانمی که از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۱ فعالیت جدی سیاسی داشته است و سالها زندان سیاسی را تحمل کرده است از خصلتهای فرهنگ ایرانی میگوید: «…من و شما هم همینطور هستیم. این خصوصیت فرهنگ ماست. نمیشود به صورت مطلق گفت که بد است. بخشی از انسانیت ما، کمکهایی که مردم به هم میکنند و گذشتهایی که اختلاف میان مردم را از بین میبرد از همین فرهنگ است. ولی این فرهنگ در سیاست نتیجه منفی دارد. دوران سیاه دهه ۶۰ و اعدام کسانی که میشود گفت از بهترین و خوشفکرترین افراد آن نسل بودند، یکی از نتیجههای گذشت نابجای سیاسی بود.»
این خانم «گذشت سیاسی» در انقلاب سیاسی سال ۵۷ را اینگونه توضیح میدهد: «کسی به طور جدی از خودش نپرسید که خمینی کیست؟ خمینی خودش را معرفی نکرد. خمینی را نهضت آزادیچیها آنطور که میخواستند به ما معرفی کردند و سازمانهای سیاسی نتوانستند ماهیت او و پایگاه طبقاتی او را به درستی تحلیل کنند. یکی از تنها گروههایی که مسیر خمینی و خطراتش را تشخیص داد، سازمان پیکار بود که در آن سالها ما مرزبندی جدی با آنها داشتیم… من هنوز هم معتقدم راهی که آنها انتخاب کردند راه صحیح نبود ولی میدانید اگر یک گروه توانسته است تشخیص بدهد پس بقیه گروهها با آنهمه نیروی سیاسی برجسته هم اگر میخواستند و تلاش میکردند، بی جهت از خمینی دفاع نمیکردند. این اعتراف تلخی است اما بخش بزرگی از کسانی که مثل ما بودند بدون اینکه فکر کنند به تحلیلهایی که از بیرون ایران آمده بود اعتماد کردند.»
یکی دیگر از فعالان انقلاب سیاسی سال ۵۷ که سالهاست فعالیت سیاسی را کنار گذاشته، از فقدان آشنایی نسل جدید با مهمترین حادثه کشور خود میگوید: «…رسیدهایم به اینجا که نزدیک ۲۲ بهمن جک میفرستند برای هم. حق دارد این نسل؛ هم آزادی سیاسیاش را از دست داده و هم آزادی اجتماعیاش را. الان تا دلتان بخواهد وسایل ارتباطات جمعی در اختیار مردم است. ماهواره، موبایل، اینترنت و…! مردم و نسل جدید خودشان را مقایسه میکنند با کشورهای دیگر. زندگی خودشان را نگاه میکنند… سرخورده هستند؛ ولی مگر چند نفر از مردم روی زمین فرصت دارند یک انقلاب را تجربه کنند؟
نسل جدیدی چیزی از مهمترین اتفاق زندگی خودش را نمیداند. سی و پنج سال میگذرد و تازه یک شبکه سلطنتطلب یک سری فیلم جدید نشان میدهد و به نسل جدید میگوید انقلاب این بوده است. بقیه فیلمها کجاست؟ آن همه کتاب و مجله و عکس. آن همه مصاحبه. آخوندها مثل ناپلئون جمهوری را دزدیدند. جمهوری دوباره شد سلطنت. وقایع انقلاب را از نسل پنهان میکنند چون جامعهای که نسل جدیدش آگاه باشد، بیدقتی سیاسی نمیکند. همینی که شاملو میگفت این مردم حافظه تاریخی ندارند. ما را میگفت. بچههای ما را میگفت… تاریخ ما را نشان خودمان نمیدهند. بجایش دروغ تحویل نسل جدید میدهند چون اتفاقی که یکبار افتاده، باز هم ممکن است بیافتد. انقلاب را میگویم.»
منبع: رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر