یونس پارسا بناب: رابطه مکمل میلیتاریسم راس نظام با فاز فعلی جهانی گرائی سرمایه
درآمد
- نظام جهانی سرمایه داری در فاز فعلی جهانی گرائی ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) به مرحله از تمرکز و تجمع سرمایه رسیده که با شرایط حتی پنجاه سال گذشته نظام قابل مقایسه نیست . البته کنترل سرمایه توسط اولیگوپولی های عمومی تر گشته به هیچوجه و عنوانی تازگی نداشته و یک پدیده جدید در تاریخ سرمایه داری انحصاری ( از 1885 به این سو ) ، نیست . ولی آنچه که جدید و بی نظیر است تعداد محدود و معدود انحصارات است که در نیم قرن اخیر از نیمه اول دهه 1970 به این سو )آغاز شکلگیری و رشد بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه (،با تجمع و تمرکز بیش از پیش سرمایه ، تلاش کرده اند کنترل تصمیم گیری بر تمام امور اقتصادی جهان را تقریبا دربست در اختیار خود قرار دهند . این انحصارات و یا اولیگوپولی ها که بنام " انحصارات پنجگانه "معروف گشته و تعدادشان در درون بخش مسلط مرکزهای نظام جهانی ( کشورهای سه سره امپریالیسم ) به 500 شرکت فراملی می رسند ، برای بقاء و تامین هژمونی خود از دو وسیله که مکمل و لازم و ملزوم همدیگر هستند ، دائما استفاده می کنند :
1 – جهانی تر ساختن " بازار آزاد " نئولیبرالی برای گسترش و بسط سرمایه مالی تر گشته انحصارات پنجگانه در پنج قاره کره زمین .
2 – کنترل نظامی کره زمین توسط راس نظام جهانی و شرکایش ( کشورهای ناتو و اتحادیه اروپا ) و نابودی هر تلاشی از سوی هر کشوری در جهت رهائی و گسست از فرامین و مقررات بازار آزاد نئولیبرالی نظام
- در این نوشتار بعد از اشاره اجمالی به مولفه های جهانی گرائی عصر کنونی به تشریح نظامیگری راس نظام و فجایع آن در جهان کنونی بویژه در قاره آفریقا می پردازیم .
مولفه ها و ویژگی های
جهانی گرائی عصر کنونی
- تجمع و تمرکز سرمایه امروز بیش از هر زمانی در گذشته تاریخ سرمایه داری انحصاری منبع و سرآغاز مالی تر گشتن نظام سرمایه داری گشته است . از این طریق اولیگوپولی ها ارزش اضافی جهانی را که توسط بخش تولیدی نظام اخذ می گردد ، بلعیده و بدین وسیله در صد سود خود را بطور نجومی افزایش می دهند . این برداشت و وصول توسط اولیگوپولی ها با دسترسی بلامنازع و کنترل بی قید و شرط آنان بر بازارهای پولی و مالی میسر می گردد: بازارهائی که امروز به ابر بازارهای مسلط برتمام بازارهای تولیدی متعلق به بخش مولده نظام ، تبدیل گشته اند .
- مالی تر سازی ،بیش از پیش یک شرط ضروری برای بازتولید و رشد اولیگوپولی های عمومی تر شده است . به عبارت دیگر تا زمانی که این اولیگوپولی ها در بازار آزاد نئولیبرالی از امتیازات و موقعیت خصوصی بودن برخوردار بوده و الیگارشی های دولتی تحت فرمان آنها در " بازار آزادی " به بزرگی این جهان در خدمت حفظ منافع آنها ( انباشت سرمایه ) هستند ، عمومی تر و مالی تر شدن سرمایه به پروسه عمر خود به عنوان دو پدیده لازم و ملزوم هم ادامه خواهند داد .
- مضافا سرمایه داری عمومی تر و مالی تر اولیگوپولی ها نیز بطور روز افزونی به ویژه در 40 سال گذشته جهانی تر گشته اند . در اینجا دوباره باید بر این نکته اشاره کرد که جهانی گرائی سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) به هیچ عنوان نمی تواند یک ویژه جدید الخلقه و نوینی در سرمایه داری محسوب گردد. پیشینه جهانی گرائی سرمایه به آغاز تولد آن در دهه های آخر قرن چهاردهم می رسد . در طول متجاوز از پانصد سال گذشته ، حرکت سرمایه جهانی بوده و این جهانی گرائی پیوسته با ویژگی شکاف سازی = پولاریزاسیون ( ایجاد شکاف مادی و معنوی روز افزون بین مرکزهای مسلط نظام و پیرامونی های دربند ) در تمام مراحل تاریخی سرمایه داری ، بازتولید گشته است .
- اما آنچه که در فاز فعلی جهانی گرائی ( بازار آزاد نئولیبرالی ) شایان ذکر و توجه است این است که پروسه جهانی گرائی کنونی و بقای ویرانساز آن با ظهور و عروج امپریالیسم سه سره ( آمریکا ، اتحادیه اروپا ، ژاپن ) در 24 سال گذشته ( از 1991 به این سو تا به حال 2014 ) ارتباط تنگاتنگ و مستقیم داشته است . به عبارت دیگر جهانی گرائی عصر حاضر ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی در دوره بعد از پایان جنگ سرد = از آغاز دهه 1990 به این سو ) یک امر جداناپذیر از کنترل بلامنازع دسترسی به منابع طبیعی کره خاکی توسط امپریالیسم سه سره ( هسته گرهی جهان تک قطبی ) ، بوده است . توضیح اینکه در عصر کنونی تضاد بین مرکز ها و پیرامونی ( تلاقی شمال – جنوب ) یک گره مهم ( و کلید اصلی ) در روند هر نوع دگردیسی در جهت عبور از سرمایه داری واقعا موجود به " جهانی بهتر " محسوب می گردد . دقیقا به این جهت " کنترل نظامی جهان " از نظر سران سه گانه نظام جهانی یک ضرورت مطلق برای بقای آنها در دوران ما در آمده است بر این اساس راس نظام دست به جنگ ها و ماجراجوئی های نظامی خانمانسوزی در اکناف جهان بویژه در کشور های پیرامونی می زند که در تاریخ 125 ساله مرحله سرمایه داری انحصاری عموما کم سابقه و حتی بی نظیر می باشد
نظامیگری و جنگ های ساخت
آمریکا در اکناف جهان
- جنگ های ساخت آمریکا در جهت تامین بقاء و تامین موقعیت هژمونیکی خود به عنوان راس نظام سرمایه داری جهانی ( همراه با عبور از بحران ساختاری ) فقط محدود به جنگ های خانمانسوز مرئی و آشنا ( مثل جنگ های یوگسلاوی ، افغانستان ، عراق ، لیبی و... ) نمی شوند . بلکه امروز آمریکا و شرکا تحقیقا در 70 تا 120 کشور در اکناف جهان درگیر جنگ هائی هستندکه عموما برملا و رسانه ای نگشته و بلکه بطور مخفی و نامرئی به پیش برده می شوند . در این کشورها که آمریکا دارای پایگاه های عظیم نظامی ( و یا حضور نظامی قوی ) است این جنگ ها بطور مخفی توسط درون ها ( پهبادها ) و یا " نیروی های ویژه نظامی " متعلق به سازمان "سیا " و 25 سازمان نظامی – اطلاعاتی متعلق به " آژانس ملی امنیتی " آمریکا ، به پیش برده می شوند . اوضاع رو به رشد نشان می دهد که با گذشت مدت زمان و عروج امواج اندیشه ها و فعالیت های ضد جنگ در کشورهای آمریکا و اروپا نوع جنگ های نامرئی و مخفی در مقایسه با جنگ های مرئی و آشکار افزایش فوق العاده یافته است . بازیگر اصلی جنگ های مخفی مرکز فرماندهی عملیات ویژه ( جی. اس . او . سی )است که مسلح به آخرین تسلیحات نو ساخت پنتاگون ، منجمله پهباد ها است .
- "جی.اس.او.سی" در سال 1980 ( بعد از ناکامی آمریکا در آزادی گروگان های آمریکائی از سفارت آمریکا در تهران ) توسط رژیم رونالد ریگان و پنتاگون ایجاد گشت و بلافاصله به عنوان یک نهاد مرموز و اسرار آمیز در هیرارشی نظامی دولت آمریکا ، قرار گرفت این نهاد در دوره ریاست جمهوری جورج بوش پسر گسترش یافت و در دوره ریاست جمهوری اوباما به عنوان یک نهاد بزرگ تصمیم گیری در تاروپود نظام پلیسی – نظامی – امنیتی راس نظام ادغام گشت .
- با اینکه " سازمان نیروهای ویژه " در جنگ های نامرئی با سازمان سیا همکاری می کند ولی در مقابل صاحبان نظام با آن سازمان دو تفاوت اساسی دارد که اشاره به آنها حائز اهمیت هستند . یکم اینکه سازمان سیا که در سال 1947 در بحبوحه جنگ سرد ایجاد گشت به اصطلاح موظف است که عملیات خود را به کنگره گزارش دهد . در صورتی که " نیروی ویژه " موظف هستند که فعالیت های ( آنهم مهم ) خود را فقط به " شورای امنیت ملی " در کاخ سفید گزارش دهد . دوم اینکه سازمان سیا موظف است که مدارک مربوط به هر واقعه ای را که در آن شرکت داشته ( مثل کودتای 28 مرداد 1332 = 1953 ) بعد از گذشت پنجاه سال در معرض عموم قرار دهد . در صورتی که سازمان نیروهای ویژه این چنین وظیفه ای را ندارد . در نتیجه جنایات این نهاد ویژه امنیتی در کشورهای پیرامونی ( از یمن ، جیبوتی ، سومالی ، سودان جنوبی و... گرفته تا پاکستان ، برمه ، فلیپین و... که مشمول جنگ های " نامرئی " نظام گشته اند ) برملا و در دسترس عموم منجمله مردم آمریکا قرار نمی گیرند مگر از سوی روزنامه نگاران و گزارشگران والائی مثل سیمور هرش و یا رسواگران با وجدانی مثل ادوارد اسنودن .
- بهر رو امروز بر اساس تصمیم دولت اوباما در سال 2009 ، نهاد " نیروهای عملیات " موظف است که فعالیت های جاسوسی – امنیتی و نظامی آمریکا را در سراسر جهان گسترش دهد . این نیروی ویژه به ترتیب در کشورهای خاورمیانه ، آسیای جنوبی و آسیای مرکزی و سپس در کشورهای شاخ آفریقا ( سومالی ، اتیوپی ، جیبوتی ) و متعاقبا در شرق ، غرب ، شمال و جنوب قاره آفریقا در سال های اخیر ( از 2001 تاکنون 2014 ) حضور مخفی پیدا کرده و دست به فعالیت های جاسوسی و نظامی زده اند . ولی جنگ های نامرئی و فعالیت های امنیتی – نظامی – جاسوسی نیروهای ویژه فقط محدود به کشورها و مناطق آسیا و آفریقا نبوده بلکه در سال های اخیر ( از 2012 به این سو ) در کشورهای کناره اقیانوس آرام ( قاره اقیانوسیه ) و آمریکای لاتین ( کشورهای آمریکای مرکزی ، شمالی و جزایر کارائیب ) نیز حضور فعال پیدا کرده اند .
- نیروهای ویژه که نقش اصلی را در پیشبرد جنگ های مخفی – نامرئی دارند در تاروپود نیروهای نظامی از نظر هیرارشی تحت فرمان مقرهای فرماندهی آمریکا در مناطق گوناگون جهان هستند که تعدادشان در حال حاضر به شش مقر منطقه ای می رسند ، که عبارتند از:
منطقه استقرار سال تاسیس
1 – مقر اروپائی ( یوروکام ) 1947
2 – مقر کناره پاسیفیک و آسیا ( پاکام ) 1947
3 – مقر فرماندهی جنوب : آمریکای مرکزی ، جنوبی و
جزایر کارائیب ( سات کام ) 1963
4- مقر فرماندهی خارومیانه و آسیای مرکزی ( سنت کام ) 1983
5 – مقر فرماندهی آمریکای شمالی ( نورث کام ) 2002
6 – مقر فرماندهی آفریقا ( افری کام ) 2007
- برخلاف تصویری که دولتمردان متعلق به نظام سه سره امپریالیستی و رسانه های گروهی فرمانبر روزانه در اختیار مردم می گذارند در حال حاضر راس نظام و شرکا در متجاوز از 100 کشور یک رشته جنگ های مخفی و نامرئی را به پیش می برند که 75 در صد آن جنگ ها توسط ستاد " افری کام " و " نیروهای ویژه " در قاره آفریق به وقوع می پیوندند که برخلاف جنگ های عراق ، افغانستان ، لیبی ، سوریه و... برملا و رسانه ای تر نگشته اند . چون عطف توجه به بررسی جنگ های نامرئی ساخت آمریکا در آفریقا شایان بررسی و حائز اهمیت است , در اینجا بعد از اشاره کوتاه به دو نکته توضیحی در مورد این مقوله به چند وچون این جنگ های خانمانسوز و فلاکت بار در قاره آفریقا می پردازیم :
- افری کام ( مقر فرماندهی آمریکا در آفریقا ) نه در آفریقا بلکه در آلمان قرار دارد و تاکنون هیچ کشوری در آفریقا نخواسته و یا نتوانسته که مهمان داری مقر فرماندهی نظامی آمریکا را بپذیرد . علت این امر مخالفت جدی و فراگیر مردمان کشورهای آفریقا با این نوع " مهمان داری " است . اولیگارشی های حاکم در کشورهای سه سره امپریالیستی تلاش کرده و امیدوار بودند که بعد از سرنگونی رژیم معمر قذافی مقر فرماندهی آفریقا را از آلمان به کشور لیبی منتقل سازند ولی هنوز بعد از دو سال و نیم که از سرنگونی رژیم قذافی می گذرد ، آنها نتوانسته اند موفق به انتقال آن مقر به لیبی گردند .
- نکته دوم اینکه آفریقا در 24 سال گذشته ( از 1990 به این سو ) به تدریج به ثروتمندترین و سوق الجیشی ترین قاره در کره خاکی تبدیل گشته است . اکتشاف منابع طبیعی و مواد معدنی متنوع و متعدد در سراسر قاره آفریقا ( از لیبی گرفته تا آفریقای جنوبی در جنوب این قاره ) به خوبی نشان می دهند که چهار انحصار بزرگ ( تکنولوژی ، مالی ، اطلاعات – ارتباطات و تسلیحات کشتار همگانی ) نمی توانند بدون تسلط کامل برمنابع طبیعی و مواد معدنی ( انحصار پنجم ) به بقای خود ادامه دهند .
گسترش نظامیگری آمریکا
در قاره آفریقا
- از یازده سپتامبر 2011 به این سو ما شاهد حرکت های نظامی راس نظام در قاره آفریقا هستیم . علیرغم قول و قرارهای " افری کام " مبنی بر اینکه فعالیت های نظامی آمریکا در قاره آفریقا باید بسیار محدود و در " حد کم " باقی بمانند ولی طبق گزارش تحقیقی " تام دیس پیچ " در سال 2013 آمریکا در 49 کشور آفریقائی از کل 54 کشور موجود در قاره آفریقا ، حضور نظامی پیدا کرده و تقریبا در کلیه جنگ های مرئی و نامرئی آفریقا به عنوان یک عامل اصلی نقش اساسی ایفاء می کند . ولی بررسی اوضاع رو به رشد و ماجراجوئی های نظامی آمریکا نشان می دهد که اولیگارشی آمریکا علیرغم خواست و آرزوی " انحصارات پنجگانه " هنوز نتوانسته کنترل نظامی خود را بر کل قاره آفریقا ، اعمال ساخته و مقر " افری کام " را از آلمان به آفریقا منتقل سازد .
- بهر رو اهم کشورهائی که آمریکا توانسته در آنها حضور قوی نظامی داشته باشد ، عبارتند از : لیبی ، سومالی ، اوگاندا ، جمهوری آفریقای مرکزی ، سودان جنوبی ، مالی ، نیجر ، چاد ، موریتانیا ، نیجریه ، گینه ، بورکینافاسو ، ساحل عاج ، توگو ، لیبریا ، گامبیا ، سیرالئون ، کنیا ، کنگو ( کین شاسا ) ، بوروندی و.... کشورهای امپریالیستی غرب بعد از حمله های نظامی مستقیم و یا اشتعال جنگ های نیابتی در تعدادی از این کشورها ( بعد از فرسوده و درمانده ساختن آنها ) توانسته حضور نظامی قوی بوجود آورد . امروز سومالی ، مالی ، کنگو ، چاد ، جمهوری آفریقای مرکزی و... نمونه هائی از این نوع کشورها هستند .
- مضافا دولت های آمریکا و شرکا برای تشدید نفوذ و گسترش نظامی در قاره آفریقا به حیل و بهانه های دیگری متوسل گشته اند که حائز اهمیت هستند . بطور مثال ، در نیمه دوم دهه 2009 و سپس در سال 2010 ، دولت اوباما با تشدید حمایت نظامی خود از جدائی طلبان جنوب سودان موفق شد که در سال 2011 به بهانه حمایت از " حق تعیین سرنوشت ملی " از یک سو و با توسل به استراتژی " مداخله بشردوستانه " از سوی دیگر ، ملت – دولت سودان را طی یک رفراندوم قلابی به دو کشور سودان و سودان جنوبی ، تقسیم کند . هدف اولیگوپولی های پنجگانه ( و دولت های فرمانبر سه سره امپریالیستی آنها ) از تقسیم سودان به دو کشور در وهله اول تسلط کامل بر بخش اعظم کشور سودان که در بخش جنوب آن کشور قرار دارد ، بود . ولی تسلط کامل بر نفت سودان بخشی از سیاست جهانی نظام در ارتباط با مهار چین و جلوگیری از گسترش آن کشور در حال عروج در قاره آفریقا منجمله شرق آفریقا ( بویژه سودان ) ، می باشد .
- بر این اساس روشن است که سیاست آمریکا هیچ ربطی نه با خواست ملی مردم دینکا تبار در جنوب سودان داشته و نه یک حرکتی در جهت حمایت بشردوستانه از مردم سودان جنوبی بوده و امروز هم ندارد . توضیح اینکه هم اکنون ( تابستان 2014 ) کشور سودان جنوبی که با " حمایت و کرامت " راس نظام در سال 2011 بوجود آمد در باتلاق یک جنگ داخلی خانمانسوزی بین دو ملیت دینکا و نوئر فرو رفته که اگر ادامه یابد آن کشور را بعد از درماندگی و فرسودگی به صف ملت – دولت های وامانده و تحلیل رفته ( مثل سومالی ، مالی و... )ملحق خواهد ساخت .
- بررسی اوضاع به رشد سیاسی در آفریقا در 20 سال گذشته نشان می دهد که دولتمردان راس نظام در دوره بعد از پایان " جنگ سرد " برای تسلط کامل بر منابع طبیعی آفریقا و جلوگیری از نفوذ چین در آفریقا متوسل به جنگ های مستقیم و مرئی ( در سومالی ، لیبی و... ) و یا جنگ های نیابتی و نامرئی ( در مالی ، سودان ، جمهوری آفریقای مرکزی و... ) گشته است . در بخش ها و کشورهائی که آمریکا و شرکا نتوانسته اند به حربه های گوناگون جنگی دست بزنند لاجرم متوسل به حیل و بهانه های غیر جنگی گشته و نتیجتا در آن بخش ها و کشورها نیز موفق به گسترش و تقویت حضور نظامی خود ( در جیبوتی ، کنیا ، اوگاندا ، نامیبیا و....) گشته اند . یکی از نمونه های این حیل و بهانه ها که اخیرا آمریکا به آن متوسل گشت اعلام کمک های امنیتی و نظامی آمریکا به دولت نیجریه در جهت "رهائی " نزدیک به 300 دختر و زن جوان در شمال شرقی نیجریه است که توسط سازمان بنیادگرای بوکوحرام به عنوان گروگان ربوده شده اند .
- به عبارت دیگر آمریکا به بهانه رهائی این دختران و زنان می خواهد حضور نظامی خود را در کشور نیجریه ( که از نظر جمعیت و نیروی کار هشتمین کشور بزرگ جهان و از نظر اقتصادی اولین کشور ثروتمند قاره آفریقا است ) گسترش داده و در آنجا پایگاه نظامی " افری کام " را بنا سازد . با کمی دقت به روشنی ما شاهد یک شعبده بازی دیگر آمریکائی در قاره آفریقا می باشیم . توضیح اینکه نجات و آزادی این دختران و زنان بی گناه بدون قلع و قمع بوکوحرام ، امکان ندارد . ولی آیا رهبران و فعالین اصلی بوکوحرام با استقلال فکری خود به این جنایت دست زده اند ؟ نیم نگاهی به هویت بعضی از رهبران بوکوحرام ( محمد یوسف ، ابوبکر شیکائو و... ) نشان می دهد که پیشینه تعلیم و تربیت دینی – مذهبی ( فاندامنتالیستی ) و سپس آموزش نظامی – تروریستی آنها به دهه های 80 ، 90 و 2000 به افغانستان ، پاکستان و سپس به سومالی و کشورهای خلیج فارس می رسد و از نظر طبقه بندی نیز به سلفیست های تکفیری ( بخش القاعده ) تعلق دارند .
- پدیده سلفیه و جنبش ها و احزاب و سازمان های سیاسی برآمده از آنها صرفا از درون متون کلاسیک و سنتی اسلامی و یا از درون جوامع پیشا استعماری و پیشا مدرنیته مسلمانان در نیامده و تحقیقا پدیده جدید در عصر انحصاری سرمایه داری جهانی بویژه در دوره بعد از پایان جنگ سرد است . این امر در مورد تمام بنیادگرایان دینی – مذهبی دیگر نیز صدق می کند . بهر رو به صرف اینکه سازمان فاندامنتالیستی بوکوحرام مثل دیگر فاندامنتالیست ها پدیده " مدرن " و نو ظهور در تاریخ معاصر است ، کافی برای شناسائی آن نیست . ضروری است که ما بعد از بررسی دیدگاه ها و عملکردهای رهبران بوکوحرام ، دریابیم که آنها نیز مثل وهابی ها ، ولائی ها ، صهیونیست ها ، هندوتواها ، لامائیست ها ، ایونجلیکاها و... خواهان انتقال جامعه به پیش و شرکت در تغییر سیستم حاکم بر جهان فعلی و تنظیم " جهانی بهتر " نیستند . در یک کلام رهبران بوکوحرام نیز با مغز خود نیاندیشیده و سازمان های پلیستی – نظامی ، امنیتی – اطلاعاتی کشورهای سه سره امپریالیستی ( که دربست در زیر کنترل انحصارات پنجگانه اولیگوپولی های جهانی هستند ) به جای آنها می اندیشند .
نتیجه اینکه
- هدف الیگوپولی های عمومی تر ، مالی تر و جهانی تر گشته ( همراه با نیروهای سیاسی فرمانبر خود ) در کشورهای سه سره امپریالیستی عبور از بحران ساختاری نظام و تامین بقای هژمونیکی نظامی خود بر کلیه کره زمین است . ولی تامین بقای نظام بدون تاراج منابع طبیعی کشورهای پیرامونی از طریق اشتعال جنگ های بی پایان مرئی و نامرئی نمی تواند میسر گردد . لاجرم قربانیان اصلی این بقا و عبور از بحران ساختاری نظام ، ملیت – دولت ها و توده های میلیاردی در بخش جنوب خواهند بود . بر این اساس وقوع تلاقی های " جنوب – شمال " در آینده بیش از هر زمانی درگذشته فراگیرتر و شدیدتر خواهد بود . عکس العمل ها و راه حل هائی که مردمان " جنوب " در مقابله با جنگ ها و ماجراجوئی های راس نظام و شرکا ( که هدفشان تاراج منابع طبیعی قاره آفریقا است ) اتخاذ خواهند کرد به احتمال قوی در تغییر و دگردیسی نظام جهانی سرمایه نقش تعیین کننده ایفاء خواهند کرد .
- این پاسخ ها و استراتژی ها با اینکه در اول امکان دارد که خود سرمایه داری را ضرورتا بطور مستقیم زیر ضربه قرار ندهند ولی بدون تردید و مطمئنا خطوط و فرامین جهانی گرائی را در آینده نزدیک به چالش جدی تاریخساز ، خواهند کشید .
- در پرتو این اوضاع پر ازتلاطم و تاریخساز که روندش دائما تشدید می یابد ، چالشگران رادیکال ضد نظام چه باید بکنند ؟ به قول حوزه مرسی معاون رهبر جنبش زاپاتیستا ( که در بیستمین سالگرد قیام زاپاتیستاها در مکزیک طی اعلامیه ای به مردم آمریکای لاتین تهنیت گفت ) ما چالشگران ضد نظام که معتقد به “استقرار جهانی دیگر امکان دارد هستیم” نباید آرام بنشینیم زیرا زمان و نوبت ما با امیدواری عشق به زندگی برای استقرار جهانی بهتر فرا رسیده است .
منابع و مآخذ
1 – اندروجی مارشال ، " امپراطوری اوباما : جنگ های سری آمریکا در متجاوز از 100 کشور در اکناف جهان " ، در مجله زی ، دسامبر 2013 .
2 – نیک ترز ، " جنگ های نیابتی آمریکا در آفریقا " ، در مجله پمبازوکا ، شماره 672 ،چهار آوریل 2014 .
3 – سمیرامین ، " بخشی از نوشته های سمیرامین " در نشریه " چشم انداز کمونیستی " ، 23 دسامبر 2013 .
4 – امانوئل والرشتاین ، " نئو زاپاتیست ها : بیست سال بعد " ، در نشریه " بیگمتن یونیورسیتی " ، اول ماه می 2014 .
5 – درباره گروگانگیری " بوکوحرام " در نیجریه و سیاست آمریکا در قبال آن ، رجوع کنید به : روزنامه “واشنگتن پست” ، شماره های 5 تا 13 ماه می 2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر