بهروز سورن: بازخوانی برگی از آن جنایات - وقتی که مقتدائی در زندان دستگرد اصفهان بور شد!
در وجود اختلافات رفتاری در میان بازجوها, زندانبانان و حضار! در اتاق شکنجه شک و شبهه ای نبود. اما در بسیاری از این افراد خشونت مقوله ای آمیخته با ویژگی های اخلاقی و تربیتی بود. این افراد به لحاظ سوابق خود پیش از انقلاب نیز در محلات و مناطق مسکونی خود به عناصر شرور و فاسد معروف بودند و این امر از نظر زندانیان سیاسی اصفهان, نجف آباد, سده, شهرضا و روستاهای کوچک دور و ناشناخته نبود. چاقوکشان و قداره بندانی که پس از ظهور جمهوری وحشت و ترور با پیوستن به نهادهای سرکوب رژیم و دستجات غیر علنی و لباس شخصی ها به تمایلات رذیلانه و درنده خویانه خود جنبه قانونی داده و از مواهب حکومتی! نیز برخوردار می شدند.
...........
محل تیرباران زندانیان سیاسی زیاد دور نبود, چینه های اطراف زندان دستگرد, درخت کهنسالی که صدها بار شاهد جنایات حکومت بود, در سکوت نیمه شب و یا سحرگاه صدای شلیک های پی در پی و تنفر انگیز قاصدان مرگ که بر سینه انقلابیون می نشست, شنیده می شد. این کشتارها اغلب در گروههای چند نفره صورت می گرفت. ( هر شب ستاره ای بزمین می کشیدند و باز این آسمان پر ستاره سرشار از ستاره بود )
شنیدن صدای شلیک ها نیز از جمله شکنجه هائی بود که بر زندانیان سیاسی میرفت و پایانی نداشت. در طول چند ماهی که در این بند بودم هرگز روز آرامی را بخاطر ندارم.
هر روز تلاطمی یا انتقالی هستی سوز در جریان بود. اما با تمامی این حوادث که هر کدام از آنها می توانست تعادل روحی زندانیان را بر هم زند, علاوه برعشق به زندگی و تنفر عمومی نسبت به جابران زمانه از تحرک و شادابی زندانیان نیز باید یاد کرد. پس از هشت ماه تحمل سلول های انفرادی و جمعی برای اولین بار روزنامه های رژیم را در این بند دیدم. این روزنامه ها بخشا منبع خبری زندانیان سیاسی در سراسر کشور بود. بخصوص آنکه منعکس کننده اقدامات جنایتکارانه رژیم در قبال زندانیان سیاسی بود. ضمن آنکه بعضا لیست اعدام شدگان در اصفهان نیز پیش از اطلاع زندانیان در این روزنامه ها منتشر می شد.
در سال 61 و 62 بندرت روزی بود که در روزنامه ها لیستی از اعدام شدگان و یا دستگیری های سراسری به کمک امدادهای غیبی! منعکس نشده باشد و این موضوع برای زندانیانی که از هرگونه اطلاعاتی محروم بودند اهمیت بسزائی داشت.
این روزنامه ها مصرف دیگری نیز داشتند. با ابتکار یکی از زندانیان دو رژیمه ( زندانیان دو رژیمه افرادی بودند که هم زندانهای رژیم شاه و ساواک را تجربه کرده بودند و هم اکنون نیز در زندان های جمهوری اسلامی بسر می بردند) روزنامه ها را بسیار فشرده لوله می کردند, طوری که به محکمی چوب می شد. از طریق بهم بستن آنها چارچوب کمدی را می ساختند. با مقوا بدنه, درب ها و کشوهای آن را آماده کرده, با مشمعی آنها را می پوشاندند و کمدی برای نگهداری ظروف و اشیاء زینتی تهیه می کردند. تقریبا هر سفره ای برای خود کمدی تهیه دیده در کنار تخت ها چیده بودند و هر یک با ابتکاری زیبا و مختص به خود, تنوع و زیبائی خاصی به آن داده بود.
ابداع کمد ها و سرگرمی زندانیان در حفظ روحیه آنان بسیار موثر واقع شده بود, شور و تحرک جدیدی در میان آنها ایجاد کرده بود و همچنین بعنوان محملی جا افتاده برای گفتگوهای جمعی و جنبی شده بود. این همه خاری در چشم مسئولین زندان و زندانبانان بود. کاملا واضح و روشن بود که دیر یا زود زندانیان از گسترش ابتکارات و ادامه کارهای دستی محروم خواهند شد.
مقتدائی( سخنگوی شورای عالی قضائی ) به همراه هیئت عالی رتبه ای! از جلادان رژیم برای بازدید از بندهای زندان های اصفهان به زندان دستگرد آمد و کمد ها را در بند3 دید. به هنگام ورود به بند چند معمم و چند لباس شخصی و تعدادی زندانبان و اخروی رئیس زندان و سایر دستیارانش همراه وی بودند.
فاتحان! جنگ غیرعادلانه علیه انسانها وارد بند شدند و در مقابل زندانیان بند که در کنار سفره ها به گفتگو و یا روی تخت دراز کشیده بودند, صف کشیدند و منتظر ماندند. از مجموع زندانیان بند که بالغ بر صد نفر بودند حتی یکنفر از خود واکنشی نشان نداد و هیئت مربوطه پس از دقایقی انتظار مجددا بند را ترک کردند.
مقتدائی در اولین واکنش خود نسبت به این استقبال! در بند سه به زندانبانان دستور جمع آوری کمدها را داد و تمامی آنها را از زندانیان گرفتند و طبق اطلاعی که بعد از آن کسب کردیم, مقتدائی دو عدد از بهترین کمدها را با خود به تهران برد و از این پس کار دستی به هر شکل آن در بند سه ممنوع شد.
در واقع این عمل مکرر اتفاق می افتاد. کوچکترین رویدادی کافی بود تا قوائد و قوانین حاکم میان زندانی و زندانبان به هم ریخته و در بند تغییرات کیفی ایجاد شود و بر حجم محرومیت ها و فشارهای موجود افزوده گردد. تردیدی نبود که سیاست عمومی حاکم بر زندان ها, دلواپس و عصبی نگاه داشتن دائمی زندانیان سیاسی برای تخریب و درهم شکستن تدریجی روحیه مقاومت در آنان بود. تقریبا روزی نبود که شاهد تغییراتی در داخل بند نباشیم. روزی هواخوری را قطع می کردند و روز دیگر کاردستی و سپس ورود روزنامه به بند ممنوع و یا ملاقات ها قطع می شدند. این مجموعه تابعی از سیاست زجرکش کردن و شکستن روحیه مبارزاتی زندانیان سیاسی بود.
اخروی رئیس زندان اصفهان و توتیان و زنجیره ای, بوذری و جان نثاری مسئول بند زنان سیاسی از کارگزاران و معاونان وی بودند که سیاستگذاری در درون بندها را بعهده داشتند و گفته می شد که حاجی بوذری خود در تیرباران زندانیان سیاسی محکوم به مرگ شرکت مستقیم داشته است و هیچگاه نیز تنفر خود را از دگر اندیشان پنهان نمی کرد.
وی بارها پیش از دادگاهی شدن به زندانیان می گفت که حکم اعدامشان نوشته شده است و اعدامی هستند. در وجود اختلافات رفتاری در میان بازجوها, زندانبانان و حضار! در اتاق شکنجه شک و شبهه ای نبود. اما در بسیاری از این افراد خشونت مقوله ای آمیخته با ویژگی های اخلاقی و تربیتی بود. این افراد به لحاظ سوابق خود پیش از انقلاب نیز در محلات و مناطق مسکونی خود به عناصر شرور و فاسد معروف بودند و این امر از نظر زندانیان سیاسی اصفهان, نجف آباد, سده, شهرضا و روستاهای کوچک دور و ناشناخته نبود.
چاقوکشان و قداره بندانی که پس از ظهور جمهوری وحشت و ترور با پیوستن به نهادهای سرکوب رژیم و دستجات غیر علنی و لباس شخصی ها به تمایلات رذیلانه و درنده خویانه خود جنبه قانونی داده و از مواهب حکومتی! نیز برخوردار می شدند.
صفحاتی از کتاب سیمای شکنجه
بهروز سورن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر