۱۳۹۴ دی ۱۹, شنبه


همه اش 
- با همان لباس خیس
و کفش های آب کشیده - 
ده کیلو نیست
کالبد کوچکش
در شن های ساحل
در خواب
*
کجا در آب افتادی
که مادر ندیدت؟
و قایقبان نخواست ببیند
و سودا گر گفت:
بکی کم تر...
*
از بمب بشکه ای
 گریخته بودی؟
یا دشنه های داعش؟
با برای یک شکم غذا؟
و یک خواب راحت؟
*
آرام بخواب
پسر کوچک من
گریه تو را کسی ندید؛ 
اما
دنیا برایت گریست 
و دل من هنوز 
از اشک تو خیس ست.
......................

نورالدین زرین کلک
۸.۱.۲۰۱۶


هیچ نظری موجود نیست: