یونس پارسابناب: آموزه هائی از دو انقلاب بزرگ و پیروزمند در عصر امپریالیسم
پیش درآمد
- در تاریخ مدرن جهان بویژه در 230 سال گذشته انقلابات و دگردیسی های متعددی در اکناف جهان بوقوع پیوسته اند که هر یکی بنوعی در زندگی جوامع بشری تاثیرگذار بوده اند. ولی از بین این انقلابات به قول اکثریت عظیمی از مورخین ، سه انقلاب ( انقلاب کبیر فرانسه در 1789، انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و ا نقلاب چین در 1949 ) بیشتر از دیگر انقلابات و دگردیسی ها در زندگی بشر تاثیر گذار و دارای ارزش های جهانشمول بوده اند . از میان این سه انقلاب بزرگ ، دو انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین در قرن بیستم در کشورهای دربند پیرامونی جنوب و در بحبوحه فراز امپریالیسم درعصر و مرحله سرمایه داری انحصاری ، به وقوع پیوسته اند. در این نوشتار کوتاه به بررسی چندین آموزه تاریخی پیرامون این دو انقلاب ، می پردازیم.
آموزه هائی از انقلاب
1917 روسیه
- لنین و یارانش ( بوخارین ، تروتسکس ، استالین و...) در روسیه و سالها بعد مائو و یارانش ( چوئن لای و چوته و...) در چین در شکلگیری و رشد این دو انقلاب نقش های موثری ایفاء کرده و در پیروزی آنها سهم به سزایی داشتند. آنها به عنوان رهبران احزاب کمونیست انقلابی و بعدا به عنوان رهبران دولت های انقلابی با معضلات و چالش هائی روبرو گشتند که منبعث از این واقعیت تاریخی بودند که آن انقلابات پیروزمند نه در کشورهای مسلط مرکز بلکه در کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی نظام جهانی سرمایه ، به وقوع پیوستند. این معضلات و چالش ها رهبران این انقلابات را مجبور ساختند دست به اتخاذ انگاشت ها و برنامه هائی بزنند که ضرورتا در بعضی موارد با اندیشه ها و گفتمان های جاری در انترناسیونال دوم ، خوانائی نداشتند.بطور مثال ، لنین و بوخارین بیش از هابسن و هیلفردینگ در تحلیل های خود از بروز مرحله سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم ) روی این امر تاکید ورزیدند که وقوع جنگ امپریالیستی 1918-1914 بین کشورهای مسلط مرکز سرمایه داری بر سر تاراج و تقسیم کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی " مشرق زمین " شرایط وقوع انقلاب در آن کشورها را نه تنها ضروری وحتمی بلکه ممکن و حتی محتمل ساخته است.
- تمام اسناد و آثار منتخبی که از لنین و بوخارین و دیگر بلشویک های طرفدار آنها امروز در دسترس ماست ، نشان می دهند که به عقیده آنها سرمایه داری تاریخی همیشه در حرکت جهانی گرائی ( گلوبالیزاسیون ) خود روی خط تاراج و چپاول و لاجرم ایجاد پولاریزاسیون بین مرکزهای مسلط " مغرب زمین " ( به واژه کنونی شمال ) و کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی مشرق زمین ( به واژه کنونی جنوب ) ، بودند.
- براساس این دیدگاه جهانشمول وقتی که سه سال بعد از پیروزی انقلاب اکتبر لنین و یارانش متوجه شدند که جنبش های کارگری در اروپای مغرب زمین بویژه در آلمان با شکست روبرو گشتند., بیش از پیش به این حقیقت پی بردند که پولاریزاسیون منبعث از عروج دوره سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم ) و نتیجتا تاراج و استثمار کشورهای مشرق زمین در شکست جنبش های انقلابی کارگری در مغرب زمین نقش اساسی داشته و از سوی دیگر شرایط را برای شیفت پایگاه های انقلاب از غرب توسعه یافته و صنعتی به شرق توسعه نیافته غیر صنعتی مهیا ساخته است .
- در پرتو این دانش از اوضاع جهان ، لنین و یارانش در بحبوجه دوره " کمونیسم جنگی " در کشور شوراها ( 1921 – 1917 ) به این نتیجه رسیدند که انقلاب سوسیالیستی زمانی به پیروزی می رسد که آنها از یک سو دست به انقلاب دهقانی در شوروی جوان زده و از سوی دیگر به حمایت و اعلام همبستگی با امواج خروشان جنبش های رهایئبخش در کشورهای مشرق زمین ، برخیزند.این سیاست دولبه ( مصالحه در بازار در جهت پذیرش مالکیت دهقانان بر زمین های کشاورزی به موازات تجدید تجارت نه تنها با کشورهای توسعه یافته اروپا بلکه با کشورهای مشرق زمین آسیا ) از طریق برنامه " نپ " ( سیاست نوین اقتصادی ) در سال 1921 پیاده گشت.
- علیرغم این مصالحه دولبه بلشویک ها آگاه به این امر نیز بودند که قدرت های امپریالیستی هرگز انقلاب و حتی سیاست نپ را نیز پذیرا نخواهند گشت. تاریخ دوره های بین دو جنگ ( 1939 – 1918 ) و جنگ سرد ( 1990 – 1947 ) حقانیت و درستی این آگاهی را نشان داد که امپریالیست ها هرگز| .ر اندیشه و آرزو ی سرنگونی کشور شوراها دست برنخواهند داشت. این درست است که اتحاد جماهیر شوروی علیرغم آرمان و خواست و تقلای بلشویک ها در آن دوران نتوانست در مقابل نظام سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم ) به یک بدیل تاریخی ، تبدیل گردد و بالاخره در آغاز دهه 1990 با فروپاشی و تجزیه روبرو گشت. ولی شوروی در آن دوران توانست به طور موثری خود را از یوغ وابستگی به نظام جهانی سرمایه نجات داده و برای اولین بار در تاریخ سرمایه داری به عنوان یک چالشگر ضد نظام ( به موازات حمایت بی دریغ از جنبش های رهائیبخش ملی در سه قاره ) در صحنه بین المللی ، مطرح گردد.
- به هر رو در آن دوران که شوروی جوان موفق به گسست از محور نظام جهانی گشت چگونه می توانست به بقای خود ادامه داده و مسیر راه را برای استقرار سوسیالیسم میسر سازد؟ تلاش در جهت گسترش همزیستی مسالمت آمیز و حتی دادن امتیاز به کشورهای مغرب زمین در صورت لزوم ، در طول دهه 1920 یکی از ارکان های سیاست خارجی شوروی ( نپ ) را تشکیل داد. اما در عین حال رهبران شوروی به ضرورت این امر که باید خود را در مقابل تهاجم و حملات امپریالیست ها در آینده آماده سازند ، کاملا واقف بودند. لازمه آمادگی تسلیحاتی همانا صنعتی سازی سریع کشور شوراها بود. حرکت در آن جهت به نوبه خود شوروی جوان را در تلاقی با منافع دهقانان که به شکرانه انقلاب در نیمه اول دهه 1920 صاحب زمین شده بودند ، انداخت. رهبران دولت شوروی کاملا بر این امر واقف بودند که تلاقی و تضاد با دهقانان به تضیف و نابودی وحدت بین کارگران و دهقانان که پایگاه اساسی دولت انقلابی محسوب می شد ، منجر خواهدگشت. به هر حال بعد از مدتها مشورت و بررسی استالین دست به صنعتی سازی سریع و آمادگی تسلیحاتی در دوره 1930 تا 1933 زد.
- بدون تردید این تصمیم در آن دوره ( که هزینه سنگینی را برای آینده انقلاب به بار آورد ) رابطه نزدیک با عروج و گسترش فاشیسم هیتلری در آلمان داشت. امروز بعد از گذشت نزدیک به 80 سال از آن دوره برای خیلی از مورخین تاریخ معاصر بیش از پیش روشن گشته است که استالین و یارانش به حق راه دیگری بجزپرداخت این هزینه سنگین پیش روی خود نداشتند.: هزینه سنگینی که به خاطر صنعتی سازی سریع و اجرای سیاست های تاسیس مزارع دسته جمعی ( کلخوزها و سوخوزها ) از سوی حزب کمونیست شوروی به تلاشی اتحاد بین کارگران و دهقانان که پایگاه اصلی انقلاب سوسیالیستی بود ، منجر گردید. به نظر این نگارنده نیز اگر در آن دوره استالین و دیگر رهبران دولت شوروی حاضر به پرداخت این هزینه سنگین نمی شدند و خود را از نظر نظامی مسلح نمی کردند بدون تردید تهاجم وحمله قهار و درنده خوی ارتش آلمان فاشیستی به شوروی در 1941 نه تنها آن کشور را به عنوان یک نظام بدیل در مقابل نظام جهانی سرمایه تضعیف می ساخت بلکه آنرا حتی به عنوان یک چالشگر ضد نظام نیز به کلی منهدم می ساخت. ولی تاریخ نشان می دهد که پیروزی شوروی در نبرد استالینگراد نه تنها آغاز فرود و شکست آلمان هیتلری و دیگر نیروهای متحدین فاشیست ( ایتالیای موسولینی ، ژاپن هیروهیتو و.... ) در جهان گشت بلکه منجر به بقای ابرقدرت ضد نظام جهانی سرمایه در نیمه دوم قرن بیستم در صحنه بین المللی گشته و طبیعتا آن کشور را به یکی از حامیان اصلی امواج خروشان جنبش های رهایبخش کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب ) تبدیل ساخت.
آموزه های تاریخی از
انقلاب 1949 چین
- انقلاب چین سی و دو سال بعد از انقلاب بلشویکی روسیه به وقوع پیوست. مائو ، چوئن لای ، چوته و... درس های زیاد و گرانبهائی چه در زمینه های دستاوردها و چه در زمینه های کمبودها و محدودیت ها از انقلاب اکتبر روسیه و رهبران آن بویژه از لنین و بوخارین ، آموخته بودند که استفاده از آنها در پیروزی انقلاب چین سهم و نقش بزرگ داشت. انقلاب بلشویکی 1917 در کشوری به وقوع پیوست که در " حلقه ضعیف " امپریالیسم در بخش نیمه پیرامونی نظام سرمایه داری قرار داشت. ولی انقلاب 1949 چین در کشوری به وقوع پیوست که در " مناطق توفانی " نظام جهانی ( در بخش در بند پیرامونی = مشرق زمین نظام جهانی ) ، قرار داشت. دقیقا به خاطر نیمه پیرامونی بودن روسیه و پیرامونی بودن چین رهبران انقلاب روسیه و چین با چالش ها و مسائل مشترک و همگونی روبرو گشتند که هنوز هم چالشگران ضد نظام جهانی سرمایه با آنها روبرو هستند. تعدادی از این معضلات عبارتند از :
1 – وقوع انقلاب پیروزمند نه در کشوری سرمایه داری توسعه یافته صنعتی بلکه در کشوری نیمه پیرامونی روسیه و سپس در کشور پیرامونی چین ،
2 – ضرورت شرکت وسیع دهقانان در این دگردیسی انقلابی .
3 – دشمنی و تهاجم نیروهای امپریالیستی کشورهای مسلط مرکز نظام علیه این انقلابات
مائو با درس آموزی از دستآوردها و کمبودهای انقلاب اکتبر قادر گشت که به روشنی تشخیص دهد که انقلاب در کشور توسعه نیافته پیرامونی مثل چین یک انقلاب ضد امپریالیستی و دهقان محور ( ضد فئودالی ) است. انقلاب چین طبق نوشته های مائو ، چوئن لای ، چوته و... یک انقلاب نه " بورژوا – دموکراتیک " بلکه دموکراتیک توده ای بود. بر این اساس تعبیه و تنظیم ادامه و تامین اتحاد استراتژیکی بین کارگران و دهقانان برای باروری انقلاب سوسیالیستی در آینده نه تنها ممکن بلکه لازم و ضروری است. این تفاوت بطور قابل ملاحظه ای هنوز هم مهم است. رهبران چین اهمیت این امر را بخوبی درک کردند که ادامه اتحاد بین کارگران و دهقانان برای مدتهای مدید بعد از پیروزی انقلاب ضروری خواهد بود. به این علت چین قادر گشت که از اشتباه کشور شوراها پرهیز کرده و به عوض ایجاد کولخوزها و سوخوزها راه و روش دیگری را انتخاب بکند: تبدیل کلیه اراضی و مزارع کشاورزی از مالکیت خصوصی و گروهی به مالکیت دولتی و دادن حق دسترسی برابر به تمام دهقانان در کشت و زرع اراضی با تشکیل خانوارهای کشاورزی.
نتیجه اینکه
- ما با درس آموزی از آموزه های غنی و مثبت مارکسیسم تاریخی از یک سو و از اشتباهات و کمبودهای آن از سوی دیگر می توانیم در دگردیسی کیفی جهان نقش ارزنده تر و موثری ایفاء کنیم. انقلاب اکتبر 1917 تا حدی و انقلاب 1949 چین به نحو بارزتر و روشنتری به ما آموختند که برخلاف دانش و انگاشت اکثر رهبران انترناسیونال دوم پدیده سرمایه داری از آغاز شکلگیری و رشدش یک نظام متمایل به جهانی گرائی ( گلوبالیزاسیون ) بوده و مارکسیست ها باید پی آمدهای این تمایل را مورد بررسی و تحلیل دقیق قرار دهند: تمایلی که از آغازش جهان ما را از طریق پولاریزاسیون عمودی و افقی به کشورهای دربند پیرامونی و کشورهای مسلط مرکز تقسیم کرده و امروز این پیامد گلوبالیزاسیون ( یعنی پولاریزاسیون ) در سرتاسر کره خاکی به حد اشباع رسیده است.
- لنین و یارانش و سپس مائو و تعداد دیگر از مارکسیست های آسیا نه تنها حرکت سرمایه در سطح جهانی را به نحو منسجم و دقیقی مورد بررسی قرار دادند بلکه بطور بارزی به تحلیل این امر پرداختند که امپریالیسم منبعث از این حرکت جهانی سرمایه بویژه در عصر سرمایه داری انحصاری جهان ما را به دو بخش مکمل و لازم و ملزوم هم ( پیرامونی دربند و مسلط مرکز ) تقسیم کرده است.
- توضیح اینکه توسعه یافتگی پیشرفت و انباشت ثروت و سرمایه در کشورهای مسلط مرکز نظام ( امپریالیسم سه سره = کشورهای جی 7 ) وابستگی ارگانیک و لازم و ملزوم با توسعه نیافتگی و عقب ماندگی کشورهای پیرامونی دربند ( منبعث از تاراج منابع طبیعی و اعمال سیاست های ابر استثماری بر نیروهای کار و زحمت آن کشورها ) از سوی امپریالیسم جهانی دارند. با تضعیف و نابودی یک بخش عمر آن دیگری نیز به پایان خود می رسد.
- در بخش دوم این نوشتار به بررسی و تحلیل دیگر آموزه های تاریخی از دو انقلاب بزرگ در عصر امپریالیسم خواهیم پرداخت.
منابع و مآخذ
1 – جفری رابرتس ، " جنگ های استالین : از جنگ جهانی تا جنگ سرد ، 1939 – 1953” ، از انتشارات دانشگاه ییل ، 2007 .
2 – درباره انگاشت و درک یورو سنتریکی اکثر اعضای انترناسیونال دوم در باره مسئله ارضی و نقش دهقانان در انقلاب ، رجوع کنید به : کارل کائوتسکی ، " مسئله دهقانی " ، در دو جلد از انتشارات پلوتو در لندن ، 1988 .
3 – درباره انگاشت و درک مائو و دیگر مائوئیست ها درباره مسئله ارضی و نقش تعیین کننده دهقانان در پیروزی انقلاب ، رجوع کنید به : سمیرامین ، " چین در 2013 " ، در مجله “مانتلی ریویو “، سال 64 ، شماره 10 ، مارس 2013 و " امپریالیسم معاصر و مسئله ارضی – دهقانی " ، در مجله " ژورنال اقتصاد سیاسی " شماره 1 ، آوریل 2012 .
4 – " مصاحبه با سمیرامین درباره “چشم انداز سوسیالیستی در قرن بیست و یکم " ، در مجله “فرزندان ملکوم” ، 16 سپتامبر 2015 .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر