۱۳۹۵ آذر ۲۹, دوشنبه

واقعیتِ حیوانیتِ انسان، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
هرگاه از حیوانیت انسان سخن گفته یا نوشته شده برخی به اعتراض آن را توهین به انسان و دیگرانی اهانت به حیوان تلقی کرده‌اند. واقعیتِ جاری در جهان پیامی دارد، توهینی در کار نیست، پارۀ حیوانیِ انسان دست نخورده و پا بر جا بر این حیوانیت شهادت می‌دهد ۱
دربابِ ساختار روانی انسان، که اصلی ترین سامان سازِرفتارآدمی و کنترل کنندۀ آن است، به اندازه عمرانسان سخن ها گفته اند، پژوهش ها کرده اند و نوشته ها نوشته اند. از فیلسوفان بگیرید تا روانکاوان، از دین داران و دین کاران تا بی دینان، و حتی شاعران و نویسندگان به کار آمده اند. به تقریب می توان گفت اهل خواندن و نوشتن از نظرها و تحقیق های ارزشمند و سنجیدۀ معاصران، به ویژه فروید و یونگ و پاولف در بارۀ ساختار روانی انسان ( یا با کمی تسامح ساختار ذهنی انسان) آگاهند. قلمروهای مختلف روان آدمی: غریزه های چندوجهی، خودآگاهی و ناخودآگاهی ، روابط میان " من و فرامن و نهاد" و لیبیدو، بازتاب های شرطی و غیرشرطی، و نو و "کهن الگو" سازی های مختلف، وریختنِ همۀ واژگان و مفاهیم روانشناسانه و روانکاوانه به دامان تاریخ و جامعه و فرهنگ و علم و ادبیات، دراین راستا بوده اند تا ضمن شناختن و نمایاندن و شناساندنِ پاره های مختلف روانِ انسان، شاید تمهیداتی یافت شوند تا کمکی باشند برای کاهش حیوانیتِ انسان، اما دریغ که چنین نشده است.
رخدادهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی گواه اند که مدرنیته و پست مدرنیته و " نیته" ها و " کراسی" ها و " ایسم" های خُرد و کلان، تاثیری بربخشی ازساختارروانی انسان که پاره ی "حیوانی" آن است، نگذاشته اند. دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی تنها در جامعه و مناسبات فردی، خانوادگی و اجتماعی جاری بوده اند و براین پارۀ ساختارروانی در راستای " آدم شدن" اثری دگرگون کننده نداشته اند. وهرآنجا که انسان منافع معنوی و مادی اش را درخطر دید، غرائزتخریب و حذف و کشتار برای صیانت آن منافع پا به میدان گذاشته اند.

بحث های شیرین تنها بساط فیلسوفان و جامعه شناسان و سیاسیون و روانشناسان و " شناسان" دیگررا با واژه پردازی ها و مفهوم سازی ها رنگین کرده اند، بی آنکه، حتی نسبت به نگاه " منطقیون" که انسان را " حیوان ناطق" خواندند، و انسانیت و خلاقیت اش را در " دست و زبان" اش دانستند، گامی به پیش برداشته شود. هنوزبساط بحث و جَدَلِ " کسبیون واکتسابیون " با " طبیعتیون وفطریون"، " ماتریالیست ها و ایده آلیست " ها و باورمندان به بُعدهای مختلفه " اجتماعیت وطبیعت و فطرت" پهن است. اینکه ماهیت انسان، به عنوان یک موجود اجتماعی عبارت است از مجموعه کلیه مناسبات اجتماعی هم مایه ای در راستای حل معضل " حیوانیت" انسان از خود نشان نداده است. مفاهیمی همچون "لایه غیرعقلانی و خردگریز، و لایه ها و زیر لایه های انحراف و عفریت درونی"، وغریزه های " انسانی" ِ تخریب و جنگ و تجاوز و دیگر آزاری و بی رحمی و خشونت و کشتار و... و ناخودآگاه و خودآگاه فردی وجمعی وحافطه نوعی به نظر می رسد دست نخورده نسل به نسل به ارث رسیده اند تانشان دهند انسان گرگ انسان بوده و هست. تاثیر گذاری ها ی سرشتی و محیطی برساختارروانی و رفتاری آدمی بیش از هرچیز خود را در نو کردن و مدرن شدن در شیوه ی سلطه جوئی و آزار وکشتن همنوع و جنایت بشرعلیه بشر و بشریت نشان داده است.
۲
پدیده های دین ( ومذهب)، ایدئولوژی های همجنس دین، سیاست، اقتصاد، ملیت و قومیت به نظر می رسد در خوشبینانه ترین حالت بی تاثیربرپارۀ حیوانیِ روان و رفتارآدمی بوده اند. برخی ازادیان آسمانی و آن ۱۲۴ هزار پیامبر ادعائی برخی از مذاهب- که فقط چهل پنجاه تن از آنان شناخته شده اند- درعمل و کردار تدوام دهنده حیات و تقویت کنندۀ پارۀ حیوانیِ روان و رفتار انسان بوده اند. ادیان و پیامبران و پیروان شان تعبیر و تحلیل خود از انسان و حیوانیتِ انسان دارند. اینان ساختاری حدودا" یکدست از روان آدمی بدست می دهند چرا که به تکامل و تحول مادی ( ماتریالیستی) و حیوانی- انسانی باور ندارند. برخی ازمذاهب نه از پاره ی حیوانی ساختار روانی انسان که از" طبیعت و فطرت و سرشت" و " نفسانیت و صورت های نفسانی "،" باطن و ظاهر" و"مسخ"ِ آدمی گفته و نوشته اند. اینان وانمود کرده اند انسانیتِ انسان که " مظهرالله" ست، به عنوان یک کلّیت مسخ شدنی نیست و اعتبار و رفتار انسانی در اصطلاح قرانی و روایی به بهانه گناهکاری های انسان حیوانی تر و زشت تر نمی شوند. در واقع صورت ِحیوانیِ گناهی که انجام شده، در همین دنیا روی صورت انسانی قرار می گیرد و ظاهرِ انسان تبدیل شده به موجودی مسخ شده و مغضوب، به نوعی حیوان بَدَل می شود.اهل تشیع به حد مسخ در طبع، ماجرا را فیصله و درحالت انسانی در " نفس ملکوتی " ختم به خیرش کرده اند، که گفته و نوشته اند مسخ در طبع رخ می دهد، یعنی انسان گناهکار، برای مثال به صورت حمار درنمی آید ولی طبیعت حمار خواهد داشت، و تکمیل حیوانیت انسان را نیز با تبدیل وی به حیوانات غیردرنده و کم خطر، مثل میمون و خوک بسنده کرده اند. راه جلوگیری از مسخ را هم خواندن نماز دانسته اند و گفته اند: "نماز انسان را ازحیوان شدن بازمی دارد" وبُعد طبیعی انسان را تعدیل می‌کند. ازامام باقر روایت شده است که: "کسانی که خدا و رسولِ خدا را تکذیب کنند، در روز قیامت به صورت میمون و خوک از قبرهای شان بلند شده و محشور می شوند." و حضرت علی هم در نهج البلاغه آورده است که: برخی از انسان‌ها هستند که "الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان"، یعنی چهره انسانی دارند و در باطن حیوان هستند. گفته اند "توضیح و تبیین تعییر صورت و مسخ طبع آدمی از عهده ی علوم انسانی و اجتماعی نیزخارج است واصولاً این علوم، توانایی اثبات مسائلی از این قبیل را ندارند."
ساختار روانی و رفتاری نیز دربُعد طبیعت و فطرت ویژگی های متفاوت به رفتارانسان می دهند." اگرهمه گرایش‌های انسان به سمت طبیعتش باشد محصول چنین انتخابی و چنین گزینه‌ای چیزی جز حیوانیت نیست"، حیوانیِتِ انسانی که توان دارد معراج در عقول و جبروت وحشر با ملکوتیان و جبروتیان پیدا کند.
۳
حیوان یا جانور که " در متون دینی به موجود ذی روحِ فاقد خرد و تعقل اطلاق شده است " بربنای غریزه و الگوهای رفتاریِ موروثی و سرشتی عمل می کند. حیوان برای تامین نیازهای خودو بقا و حفظ و صیانت حیات خود حیوان دیگر – و به ندرت همنوع خود را- می کُشد و می دَرَد. بسیاری از حیوان ها حتی برای دست یابی به نیازهای ثانویه و " غیر ضرور" رفتاری تا حد آزارو کشتن موجود دیگراز خود بروز داده اند. حیوان چه اسم ذات پنداشته شود، که به تمام جاندارانِ غیرانسان گویند، چه حیوانیّت اش به عنوان صفتی که دلالت برخوی حیوانی اش کند، و چه اسم معنى، در این بحث مشخص اشاره و كنايه است به رفتارخشونت آمیز و وحشیانه، و آزارو کشتاردیگری. بدیهی ست بسیاری ازحیوان ها ویژگی های بر شمرده را ندارند، همچنان که برخی از انسان ها گوئی بر پاره ی حیوانیِ ساختار روانی شان تسلط وکنترل دارند، این ها اما گرایش های غالب در میان حیوان ها و انسان ها نیستند.

روشن است که انسان در مرحله حیوان بودن باقی نمانده وکارو زبان و فکر و عقل و شعور، و فرهنگ و تمدن سازی اش از جهان حیوان ها جدای اش کرده است بی آنکه تمامی ویژگی های حیوانی از دست بدهد. فکر و اندیشه و عقل مولودِ حس و ادراک و عاطفه و روندها و پویش های روانی متعدد اند که بازتولید کنندۀ نوعی احساس و عاطفۀ پیچیده و شعورمند اند، انسان دوستی ( و حیوان دوستی ) و همزیستی صلح آمیزو کنترل غرائز نکوهیده (مجموعه حیوانیتی که از آن سخن گفته شده ، یعنی غرائز تخریب و جنگ و سلطه جوئی وتجاوز وپرخاشگری و خشونت و کشتار...) در زمره ی این نوع احساس و عاطفه اند .
۴
می باید مبتنی برسند و مدرکِ مستدل از" حیوانیت" انسان درزندگی و کردارهای سیاسی و اجتماعی اش سخن گفت، والّا هم توهین به ساحت انسانی که خیال شده مظهرالله و خليفة الله ست و ابعاد لاهوتي و جبروتي و ملكوتي و ناسوتي دارد، تلقی می شود و هم اهانت به ساحت عالی ترین و تکامل یافته ترین شکل " ماده" ، و هم در مواردی توهین به بسیاری از حیوان هائی که نمونه های درخشان مهرو زیبائی و" انسانیت"اند. به گمان من بهترین دلائلِ مستدل، شنیدن و دیدن ۲۴ ساعت اخبار و تصاویرِ رخدادهای جهان است، آنهم با اندکی مکثِ بیشتردر خاورمیانه و رفتاری که این روزها انسان ها در سوریه و عراق از خود بروز می دهند، آنگاه سیمای "حیوانی"ِ انسان های " بالغ" را روشن تر خواهید دید. نه درسیما و رفتار داعشیان و حزب الهن ها و مزدوران پوتین و سربازان اسرائیلی و جنگ آوران حماس، در چهره و گفتار و رفتارموجوداتی چون پوتین، ترامپ، نتانیاهو،خامنه ای، اسد، بغدادی و موجودات مشابه درگوشه و کنارجهان، برجستگی و برآمدگی پاره ی حیوانیِ ساختار روانی و رفتاری انسان را به سهولت خواهید دید، سبعیتی که انسان قرن هاست به یاری و تحریک دین، ایدئولوژی، سیاست، اقتصاد، ملیت و قومیت بیش از ظرفیت اش از خود بروزداده است. علیرغم هیاهای گوشخراش، فرهنگ و تمدن بنا شده برمفاهیم گفته شده نه نقش " مهار" حیوانیتِ انسان که انگیزش بیش از پیشِ آن را سبب شده اند.
تاریخ سیاهه ای از جنایت های هولناک انسان علیه انسان است، جنایت هائی که ازهنگامه ی پیدائی انسان تا کنون، با وجوه اشتراک و شباهت های فراوان ادامه یافته است. در این میانه قدرت های دینی و سیاسی، درابعاد درشت و ریز، یکی از مهمترین عوامل تحریک، برانگیختگی و تقویت کنندۀ پاره ی حیوانیِ روان و رفتار آدمی بوده و هستند.

هیچ نظری موجود نیست: