۱۳۹۵ آذر ۲۹, دوشنبه

«ویتنام»
«ای زن، نامت چیست؟» «نمی دانم.»
«چند سال داری؟ اهل کجایی؟» «نمی دانم.»
«چرا این گودال را کنده ای؟» «نمی دانم.»
«چند وقت است که پنهان شده ای؟» «نمی دانم.»
«چرا انگشتم را گاز گرفتی؟» «نمی دانم.»
«نمی دانی که ما آزارت نخواهیم داد؟» «نمی دانم.»
«کدام طرفی هستی؟» «نمی دانم.»
«زمان جنگ است، باید انتخاب کنی.» «نمی دانم.»
«هنوز دهکده ات پابرجاست؟» «نمی دانم»
«اینان فرزندان تو اَند؟» «آری.»

«ویسواوا شیمبورسکا»
ترجمه:کامیار محسن


هیچ نظری موجود نیست: