روزهای پایانی تیرماه مصادف با مرگ حسین علاء یکی از چهره های تاریخی ایران در عصر پهلوی می باشد، لذا بر آن شدیم در گزارشی با شخصیت او بیش از پیش آشنا شویم.
حسين علاء فرزند محمدعلی علاء السلطنه در سال 1260ش در تهران متولد شد. وی تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در لندن به اتمام رسانيد و چون پدرش وزيرمختار ايران در لندن بود به استخدام سفارت ایران درآمد. او که به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی تسلط داشت پس از مدتي نايب سوم و نايب دوم سفارت شد و همزمان تحصیلات خود را در رشته حقوق دانشگاه لندن پی گرفت. تصویر فوق علاء را در مقطع تحصیل در لندن نشان می دهد.
وی بعد از پایان تحصیل و هنگامی که پدرش به وزیر امور خارجه انتخاب شد، ریاست دفتر وزارت خارجه را به عهده گرفت و تا سال 1296 در این سمت باقی ماند. علاء در پاييز 1297 به همراه هيئت اعزامي ايران که متشکل از وزير خارجه و رئيس ديوان عالي تميز براي کنگره صلح ورساي به فرانسه رفت. وی هنوز در پاریس بود که به پیشنهاد نصرت الدوله و توافق وثوق در 17مرداد 1300ش. از سوی احمدشاه به سمت وزیر مختار ایران در امریکا و سفیر اکرودیته در مکزیک، آراژانتین و گواتمالا منصوب شد. او پس از کودتای رضاشاه در مرداد 1306 ش به سمت وزیر مختار ایران در پاریس منصوب شد و یک سال بعد نیز به نمایندگی از سوی ایران در اجلاسیه جامعه ملل در ژنو شرکت کرد. همچنین در سال 1307 سرپرستی دانشجویان ایرانی مقیم پاریس را نیز برعهده گرفت و با خشونت و دیکتاتوری به این کار پرداخت. علاء حتی نامه ها و تلفن های دانشجویان را سانسور می کرد و اجازه هیچگونه مطالعه¬ای در مکتب های سیاسی به آنان نمی داد. چنان که در آذرماه سال 1308 سه داشنجو را که به مسائل سیاسی پرداخته بودند از فرانسه بیرون راند و به ایران بازگشت داد. تصویر فوق حسین علاء و همسرش در لیون در دوره وزیرمختاری در فرانسه (1930) را نشان می دهد.
مستوفی الممالک در دی 1296 به ریاست وزرا انتخاب شد. او میرزا حسین خان علاء را که در آن هنگام «معینالوزاره» لقب گرفته بود به سمت «وزیر فواید و تجارت» معرفی کرد. حسین علاء بعد از کناره گیری مستوفی الممالک، سمت وزارت تجارت و فواید عامه را در کابینه صمصمام السلطنه بختیاری حفظ کرد. حسین علاء تا ۳۴ سالگی در کنار علاءالسلطنه پدر تربیت شد. هرچند که تا حد زیادی سیاست علاءالسلطنه هم توسط او طرحریزی و هدایت میشد، اما او تا این زمان چندان شناخته شده نبود. اکنون او در موقعیتی قرار گرفته بود که شخصیت و افکارش بیشتر تجلی مییافت. وزارت تجارت، فلاحت و فوائد عامه از جمله وزارتخانههای مهم همانند خارجه یا داخله به شمار نمیآمد، ولی مسائل اقتصادی و رفاهی در حیطه بسیار گسترده در آن مطرح میشد و به خصوص مملکت پس از سالیان جنگ جهانی دوم با مشکلات بیشماری روبرو بود که اهمیت این وزارتخانه را دو چندان میکرد. در مدت هشت ماهی که علاء در این سمت قرار داشت، چند بار اعلام کرد که تصمیم دارد یک مجاهده فوقالعاده در بسط و ترویج امور تجارت و فلاحت مبذول دارد. علاء وقت نکرد و سه هفته بعد از آن که دست به کار شد، نامهای به وزارت خارجه نوشت مبنی بر اینکه چون امور مربوط به معادن، طرق و شوارع، جنگلها، تجارت و فلاحت به وزارت تجارت، فلاحت و فوائد عامه مربوط است و برای اینکه دولت مرکزیت داشته باشد، وزارت داخله و وزارت خارجه باید مسائل مربوط به اتباع خارجی ـ که تقاضای امتیاز دارند ـ را مستقیما به آن وزارتخانه ارجاع دهند، بنابراین از وزارت خارجه خواست که اطلاعات جامعی درباره تجار ایرانی و خارجی که با ایران داد و ستد دارند را به اطلاع آن وزارتخانه برساند. در همان تاریخ او خبر میدهد در آن وزارتخانه برای امور فلاحتی و تجارتی اداره مخصوص تاسیس شده است، بنابراین از وزارت خارجه خواست که مانند گذشته هر ماه قنسولها و نمایندگان دولت ایران درباره مسائل فلاحتی و تجارتی اطلاعات مفید جمعآوری کنند و گزارش دهند. همچنین قوانین مربوط به مسایل را نیز ارسال کنند. حسین علاء همچنین در فکر استخدام چند متخصص فلاحت و تجارت از کشورهای هلند، دانمارک و سوئیس بود. در ضمن او درصدد بود تا مدرسهای برای پیشرفت امور تجارت و فلاحت تاسیس کند و معلمینی از این سه کشور برای این مدرسه استخدام نماید.
حسین علاء در مقطعی از ابتدای زندگی اش به نمایندگی مجلس نیز در آمد. از آغاز دوره نمایندگی خود در مجلس، به صف نمایندگان روشنفکرو گاها غرب زده پیوست که مشیرالدوله و مستوفی الممالک، مؤتمن الملک، تقی زاده و دکتر مصدق از جمله آنها بودند، و از آن میان، با تقی زاده بیش از همه نزدیک بود. او هنگام طرح ماده واحده مربوط به خلع قاجار در مجلس پنجم، از نمایندگان مخالف آن بود. او در مجلس پنجم به همراه سه وکیل دیگر، سیدحسن مدرس، سیدحسن تقیزاده و دکتر محمد مصدق با طرح پادشاهی رضاشاه مخالفت کرد، اگرچه نطق علاء در اینباره مختصر بود و منطق حقوقی داشت. او در نطق خود این چنین سخن راند: «آقایان همه میدانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجراجو هم نیستم، حتیالمقدور میل دارم که قضایا به خونسردی گذشته باشد، ولی در عین حال وجدان یک نفر وکیل هیچ اجازه نمیدهد که در مقابل یک جریانات خلاف قانون سکوت اختیار کرده و تسلیم قضایا و حوادث شود. بنده به طور واقع و مختصر عرض میکنم که ماها هیچ اختیار نداریم که وارد این مذاکره و طرح این مساله بشویم، زیرا رای دادن به همچو طرحی را بنده به کلی مخالف قانون اساسی که ما حافظ آن هستیم میدانم، ]بابی[ مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضر خواهد بود.» علاء پس از نطق خود از مجلس خارج و منتظر رای گیری مجلس نشد. رایگیری ۹ آبان ۱۳۰۴ انجام گرفت. از ۸۵ نفر حاضر در جلسه، ۸۰ نفر رای موافق دادند، چند نفر هم رای ندادند یا در جلسه حضور نداشتند و یا جلسه را ترک کردند. مجلس موسسان ـ که نمایندگان آن با دقت انتخاب شدند ـ با ۲۷۰ رای موافق سلطنت را به رضاشاه تفویض کرد. تصویر فوق میرزا حسین علاء و وزیرمختار بلغار و همسرش در امریکا در سال 1923 را نشان می دهد.
علاء در اردیبهشت سال 1311 پس از اتمام دوران ماموریت خود (حضور به عنوان زیر مختار) و بازگشت به ایران به جای لیندن بلات آلمانی (نخستین رئیس بانک ملی ایران) به سمت ریاست هیئت مدیره بانک ملی ایران منصوب شد. در این سال پس از الغای قرارداد دارسی علاء در کنار افرادی چون سید حسن تقی زاده و محمدعلی فروغی در گفتگوهای مربوط به تجدید قرارداد نفت شرکت کرد و به اتفاق علی اکبر داور وزیر عدلیه وقت و نصرت الله انتظام به ژنو رفت و امتیاز 60ساله نفت ایران را به انگلیس واگذار کرد و برگ ننگین در کارنامه خود قرار داد. قرارداد تمدید نفت معروف به قرارداد 1933 به سعی تقی زاده در اردیبهشت 1312 تنظیم گردید. گفته شد که طرح تجدید قرارداد اول بین سرجان سیمون نماینده انگلیس با داور و علاء و انتظام مطرح شده و همان مذاکرات مبنای اصلی قرارداد 1933 گردیده است. گفتی است که در راه امضای این قرارداد ننگین بیش از آن که انگلیسی ها پیشقدم باشند چهره هایی چون علاء و تقی زاده پیشقدم و مشتاق بودند؛ تا به قیمت غارت منابع ملی کشور خوش خدمتی خود را به اجانب به اثبات برسانند: نکته گفتنی درباره قرارداد این است که تقی زاده در سال 1308 هنگامی که وزیر مختار ایران در لندن بود برای نخستین بار پیش از آنکه قرارداد لغو شود و انگلیس ها تمدید آن را بخواهند مساله تمدید را عنوان کرد و چهار سال بعد خودش عامل تمدید شد. ناصر نجمی یکی از نوسیندگان تاریخ معاصر ایران در این باره می نویسد:علاء را یکی از عاقدین قرارداد منحوس 1933 نفت می دانند که از دوستان و همکاران سید حسن تقی زاده بود و رفیق گرمابه و گلستان تقی زاده محسوب می گشت. تصویر فوق علاء را در کنار سید حسن تقی زاده نشان می دهد.
حسین علاءدر اردیبهشت ۱۳۱۶ رییس اداره کل بازرگانی استان تهران و سپس در کابینه محمود جم وزیر بازرگانی شد. او در مهر ۱۳۲۰ رییس بانک ملی و در دی ۱۳۲۱ وزیر دربار شد. تصویر فوق میرزا حسین و ذکاء الملک فروغی را در کنار یکدیگر نشان می دهد.
علاء در شهریور 1324 در شرایطی بحرانی که در پی بروز اغتشاش در آذربایجان و خودداری دولت شوروی از تخلیه ایران به وجود آمده بود با سمت سفیرکبیر ایران، راهی واشنگتن شد. او در جلسات شورای امنیت سازمان ملل متحد، از حقوق ایران دفاع می نمود. و با این كار خدمت قابل توجهی كرد. وی همچنین طرح شکایت ایران را بدون توجه به نخستوزیر وقت(قوام) به موقع اجرا كرد و کوشش او در قبولاندن حقانیت ایران، اثر فراوانی داشت.
سالها بعد زمانی که علاء نخستوزیر بود، در مصاحبهای در پاسخ به اینکه مهمترین خاطره و بزرگترین افتخار او چیست؟، چنین پاسخ داد: مهمترین خاطره دوران سیاسی من شکایت به شورای امنیت و واگذاری دفاع از حقوق ایران به من بود. در آن موقع مسوولیت بس خطیر، در یک موقعیت حیاتی به عهده من گذاشته شده بود و من با اطلاع کامل از محظورات دولت مرکزی، مجبور شدم به خاطر حفظ استقلال و تمامیت ارضی میهن عزیز از دستورات دولت مرکزی خارج... مشکل را به نفع میهن خود حل کنم و در نتیجه فشار روحی شدید ناشی از این ماموریت تا مدتی مریض و بستری بودم و این خاطره هیچ وقت برای من فراموش نخواهد شد و آن را بزرگترین افتخار برای خود و خانوادهام میدانم.
گرچه تقیزاده در خاطراتش مینویسد که از حسین علاء پشتیبانی کاملی نشد، چون مظفر فیروز ـ معاون نخستوزیر ـ فتنهانگیزی میکرد، اما علاء اصولگراتر از آن بود که میدان را به جاهطلبیهای قوام و دسیسهبازیهای فیروز بسپارد. تقیزاده در خاطراتش نوشته است: فیروز از طرف قوام به علاء تلگراف میکرد که «کوتاه بیاید» و از طرفی علیه علاء به روزنامهها اظهاراتی مخالف میکرد. تقیزاده مینویسد: مصلحتبینی من این شد که آقای علاء آن تلگراف طهران را ندید بگیرد و فردای آن روز به بحث خود مداومت بکند. او نیز چنین کرد و چنانچه معلوم است عاقبت به تقویت آمریکا و شورای ملل متحد و بیش از همه به وسیله مجاهدت مرحوم علاء، روسها ایران را تخلیه کردند. علاء اگرچه با پرنسیپ و قانونمند بود اما موفقیت و اثرگذاری او زمانی بود که از دستور قوام ـ نخستوزیر وقت ـ سرپیچی کرد و خود به راه خویشتن رفت. متن نامه تند قوام آشکارا از کجروی علاء پرده بر میدارد: «واشنگتن ـ جناب آقای علاء سفیر کبیر ایران، متن نامه جنابعالی به عنوان دبیرکل سازمان ملل در دیلینیوز منطبعه طهران منتشر و در روابط ایران و شوروی تاثیر بسیار بد نموده است و جای تعجب است که با تجربهای که باید در امور سیاسی داشته باشید، چرا بر خلاف دستور و نظریات وزارت متبوع خود اظهاراتی نموده، دولت و شخص اینجانب را در عسر و حرج میگذارید. من به جنابعالی تلگراف کرده بودم که هنوز قضیه آذربایجان خاتمه نیافته و ارتباط مستقیم با مامورین نداریم، هیئتی برای تحقیقات میفرستم پس از تحقیق، تخلیه آذربایجان را به جنابعالی اطلاع میدهم. جنابعالی هم لازم بود که فقط در زمینه همین دستور به شورای امنیت توضیح دهید. آنچه را علاوه بر دستور گفته یا نوشته باشید، در حکم این است که از طرف اینجانب گفته و مرا در محظور بزرگ گذاردهاید، زیرا اگر بگویم نماینده دولت برخلاف امر دولت اقدام نموده قبول نمیکنند و اگر اظهارات جنابعالی را تصدیق کنم، با نظراتی که در حل مشکلات و رفع غائله آذربایجان دارم وفق نمیدهد و خود را به خدعه و تزویر معرفی نموده و «دوبل ژو» بازی نمودهام و از هدف خود که رفع مشکلات را با صدق گفتار در نظر دارم دور افتادهام. این است که لازم میدانم فوری نامهای را که به دبیر سازمان ملل نوشتهاید پس بگیرید.». تصویر فوق دیدار علاء با رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا را نشان می دهد.
فساد حاکم بر دستگاه پهلوی تا بدان حد بوده که زمینه انتقاد شخصیت های نزدیک به محمد رضا شاه را نیز فراهم آورده است. علاءدر نامهای به سیدحسن تقیزاده دوست دیرین سالهای جوانیاش در آبان ۱۳۲۶/ ۱۹۴۷ که در آن زمان سفیر ایران در انگلستان بود، از درگیریها و چشم و همچشمی خواهران شاه، اشرف و شمس، و رفتار ملکه مادر زبان به شکوه میگشاید و مینویسد: «ملکه مادر در همه امور دربار دخالت میکند و نفوذ زیادی دارد که در راه غلط استعمال میشود. اطرافیانش همه فاسدند... اگر ممکن بود اعلیحضرت مادر خود را به مشهد یا به سوئیس فرستادند، عین صلاح است.» تصویر فوق اشرف پهلوی را در حال بازدید از سازمان زنان ایران نشان می دهد.
علاء در دولت ساعد مراغهای ـ اسفند ۱۳۲۸ـ وزیر خارجه بود. سرانجام در ۱۸ اسفند ۱۳۲۹ و در پی ترور رزمآرا نخستوزیر شد. او هنگام قتل رزمآرا، وزیر دربار و نخستین کسی بود که شاه برای تعیین جانشینی رزمآرا با وی مشورت کرد. او نیز پاسخ داد: تنها کسی که در این شرایط میتواند، مملکت را اداره کند، دکتر مصدق است و اگر خود او حاضر به قبول مسوولیت نخستوزیری نشود، باید در تعیین نخستوزیر آینده با وی مشورت شود. شاه، خود علاء را برای مذاکره درباره تعیین جانشین رزمآرا نزد دکتر مصدق فرستاد و او ضمن گفتوگو با مصدق، آمادگی شاه را برای برگزیدن وی برای نخستوزیری بازگو کرد، ولی مصدق که در آن هنگام، آمادگی پذیرش این مسوولیت را نداشت، خودِ علاء را برای احراز این سمت پیشنهاد کرد.
روز 21 اسفند ماه 1329 بود که حسین علاء با رای تمایل دو مجلس از طرف محمدرضا شاه فرمان نخستوزیری را گرفت. «آمدن به رضا... رفتن با چوب و عصا» این جملهای بود که علاء اسفند ۱۳۲۹ به شوخی به دربان کاخ گفت؛ چند روزی بعد از اینکه مامور بلند قد دربار پاکت بزرگ حاوی فرمان خوش خط با امضای خوانای محمدرضا شاه پهلوی را به مرد ریز اندامی داد که روزی در جمع وکلای مجلس گفته بود: «زمامدار در ایران یا باید مانند حکیمالملک کر باشد و یا مانند ساعد و بیات بیحواس. اگر قدری مانند رزمآرا یا هژیر زرنگ از آب درآمد بدن سالم تحویل مرده شور نمیدهد.». او برای تشکیل دولت شتاب نکرد و 18 فروردین ماه 1330 بود که دولت خود را به مجلس معرفی کرد.
مجلس شورای ملی پس از طرح و مذاکره در چند جلسه، سرانجام روز 27 فروردین ماه با اکثریت 77 رای از 84 رای حاضر در جلسه نخستزویری علاء قانونی شد.
اعضای کابینه پنجاه و هفتم را افرادزیر تشکیل میدادند:
1- حسین علاء نخستوزیر و وزیر امور خارجه
2- محمدعلی وارسته وزیر دارایی
3- شمسالدین امیرعلایی وزیر دادگستری
4- علی دشتی وزیر مشاور
5- حبیبالله آموزگار وزیر فرهنگ
6- ضیاءالملک فرمند قرهگزلو وزیر کشاورزی
7- سرلشگر محمود میرجلالی معاون وزارت جنگ
8- دکتر عباس نفیسی وزیر بهداری
9- مهندس حبیبالله نفیسی معاون وزارت کار
10- مهندس احمد مصدق معاون وزارت راه
11- دکتر جمشید مفخم معاون وزارت اقتصاد ملی
12- مهندس احمد زنگنه معاون وزیر پست و تلگراف
13- تیمسار فضلالله زاهدی وزیر کشور.
موضوع قرارداد الحاقی که در دولتهای منصور و رزمآرا ناتمام مانده بود، در دولت علاء نیز پیگیری و از مباحث اختلافبرانگیز شد. کمیسیون نفت میخواست ملی شدن نفت را پیش ببرد، اما ناآرامیهای کارگران در خوزستان کار را سخت کرد. مجلس شورای ملی سرانجام قانون ملی کردن نفت را تصویب کرد و مجلس سنا نیز در ۲۹ اسفند همان سال آن را به تصویب رساند. هدف علاء در سیاست داخلی آرامسازی اوضاع کشور بود و با انحلال مجلسین موافقت نداشت. پس از ترور زنگنه، وزیر فرهنگ، علاء حکومت نظامی برقرار کرد که با مخالفت جبهه ملی مواجه شد. تصمیم مجلس برای ملی کردن نفت خشم انگلیسیها را برانگیخت و آنها، مقامهای ایرانی را از عاقبت این کار میترسانند. نارضایتی و اعتصابهای استان فارس نیز وضعیت را پیچیدهتر کرد. علاء که مردی از خانواده اشراف بود تاب چنین موقعیتی را نیاورد و در ششم اردیبهشت 1330 استعفا داد. تصویر فوق حسين علاء را در سفر به عراق براي شركت در كنفرانس پيمان بغداد نشان می دهد.
حسین علاء یک و ماه و نیم بیشتر تاب نیاورد؛ در اردیبهشت ۱۳۳۰ که استعفا داد، شاه، سیدضیاءالدین طباطبایی را به کاخ فراخواند تا حکم نخستوزیریاش را صادر کند و منتظر اجرای دستورش به سردار فاخر حکمت، رییس مجلس شورای ملی برای اخذ رای تمایل نمایندگان به نخستوزیری سیدضیاءالدین بود که حکمت شتابان و هراسان به دربار بازگشت و خبر آورد مجلسیان به محمد مصدق رای تمایل دادهاند. خبر به مصدق رسیده بود که «علت استعفای نخستوزیر [حسین علاء] را که از بعضی نمایندگان سوال کردم، یکی از دوستان گفت حضرات که مقصود انگلیسیها بودند، چنین تصور کردهاند از این نخستوزیر و امثال او کاری ساخته نیست و میخواهند آقای سیدضیاءالدین طباطبایی را که هماکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رای تمایل در آنجا نشسته است، وارد کار کنند.» و هراس دوباره به آن چنان که مصدق می گوید از این بود که: «تصدی آقای سیدضیاءالدین سبب خواهد شد که همان بگیر و ببند کودتای سال ۱۲۹۹ تجدید شود»، پس جمال امامی که چند روز پیش از ترور رزمآرا (قبل از نخستوزیری علاء) پیغام شاه را به مصدق رسانده بود که نخستوزیری را بپذیرد و جواب رد شنیده بود، پس از استعفای علاء در مجلس باز به مصدق تعارف زد و این بار به قول مصدق «هیچ تصور نمیکرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم و این پیشامد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه به اتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند. موافقت من هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چنانچه آقای سیدضیاءالدین نخستوزیر میشد، دیگر مجلس نمیگذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقیب کنم. مرا هم با عدهای توقیف و یا تبعید میکرد. به طور خلاصه مملکت را قرق میکرد تا از هیچ کجا و هیچ کس، صدایی بلند نشود و او کار خود را به اتمام رساند. چنانچه شخص دیگری هم متصدی این مقام میشد، باز هم من نمیتوانستم صنعت نفت را ملی کنم.». تصویر فوق مصدق را در کنار حسین علاء نشان می دهد.
نهم اسفند سال بعد (۱۳۳۱) که مصدق پس از اعلام خروج شاه از کشور همان ۳۰۰ قدم را برداشت و به کاخ رفت، قصد جانش را کردند، گرچه علاء در گزارشی به شاه (۳۲/۲/۲۲) هر نوع دخالت دربار در تعرض به نخستوزیر را منکر شد. رشته روابط مصدق و علاء از آن پس گسست، علاء می گوید: «در آن روز نهم اسفند، پس از استماع بیانات جناب نخستوزیر در جلسه خصوصی، بسیار متاسف شدم از اینکه زحمات دو ساله من به قصد ایجاد حسن تفاهم بین دولت و دربار به هدر رفت... [اینجانب] ملاقات با نخستوزیر را دیگر بیفایده دانست و از رفتن به خانه ایشان خودداری نمود.» علاء در سوم اردیبهشت ۱۳۳۲ از وزارت دربار کناره گرفت.
ملی کردن صنعت نفت، اعمال سیاست خلع ید، کاستن از قدرت دربار، طرح دعاوی نفتی ایران و انگلیس در دادگاه لاهه و ابراز تمایل اجباری به آمریکاییها و تودهایها تنها سرفصلهایی از حوادث دوران مصدق است. مصدق در 27 تیر 1331، پس از استنکاف شاه از سپردن وزارت جنگ به او، از سمت نخست وزیری استعفا کرد، اما پس از قیام سی تیر، پس از سه روز بار دیگر عهدهدار سمت نخستوزیری شد. کودتای 28 مرداد 1332، که دسیسهای طراحیشده از سوی سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس بود، موجبات سقوط دولت مصدق را فراهم آورد.
گزارشی که علاء پنج روز بعد از کودتای ۲۸ مرداد به شاه داد نقطه فرجام ارتباط او با مصدق بود که سالها قبل همراه با او در مجلس پنجم شورای ملی با سلطنت رضاخان پهلوی مخالفت کرده بود، اما این بار پس از بازگشت شاه پسر به تاج و تخت به وی نوشت: «رسالههایی از اعمال خلاف قانون دکتر مصدق تهیه و انتشار دهید تا اذهان عامه متوجه حقایق باشد.» علاء توصیهای نیز به شاه داشت: «اعلیحضرت صمیمانه از دولت پشتیبانی فرمایند.» غافل از اینکه یک روز پیش از این گزارش، وقتی ساعت ۶ بعدازظهر اول شهریور ۱۳۳۲ لوی هندرسون، سفیر امریکا در تهران از در عقبی وارد دربار شده و به طور خصوصی و محرمانه به دیدار شاه رفته بود، پیرنیا رییس تشریفات دربار که به اقتضای شغلش بیشترین فرصت را برای دیدن شاه داشت، در گوش او گفته بود: «شاه عوض شده است، او دیگر همان آدمی نیست که ما پیشتر میشناختیم.» پیرنیا اولین کسی بود که این تغییر حال را در شاه دید و دریافت و آنچه را که خود دریافته بود با سفیر امریکا در میان گذاشت. سفیر امریکا در گزارش ملاقات محرمانۀ اول شهریور مینویسد: پیرنیا راست میگفت. شاه با حرارت و مصممانه حرف میزد و کمتر نشانی از سردرگمی و پریشیدگی فکر در او پیدا بود. آن شاه که تا یک هفتۀ پیش همه از لاعلاجی و درماندگی میگفت و عبارتهایی چون «چه کنم؟ چه چاره سازم؟ از دست من چه برمیآید؟» ورد زبانش بود، اینک محکم و سنجیده و تا حدی طلبکارانه سخن میگفت.
جدال شاه و زاهدی که از زمان بازگشت شاه (نیم ساعت پیش از ظهر ۳۱ مرداد ۳۲) آغاز شده بود، در ۱۶ فروردین ۱۳۳۴ با استعفای نخستوزیر دولت کودتا به سود شاه پایان یافت. انگلیسیها چنانکه از یادداشتهای ان لمبتون، وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران بر میآید نظر به سیدضیاءالدین طباطبایی داشتند: «تنها کسی که قادر به حل مسائل ایران و نجات مملکت میباشد، سیدضیاءالدین طباطبایی است.»
تجربه کار با نخستوزیران مقتدری چون قوامالسلطنه، رزمآرا و محمد مصدق و حتی فضلالله زاهدی، باعث شد طبق تحلیل دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه امریکا، «شاه تنها کسانی را به صدارت برگمارد که به شخص او وفادار بودند. حسین علاء یک درباری وفادار بود؛ اقبال مدیری پرکار، شریف امامی مهندسی کارمند مسلک و علم دوست نزدیک و قدیمی شاه بود. منصور هم تکنوکراتی بلندپرواز بود و پس از مرگ منصور نیز هویدا سرکار آمد که کاردان اما بیجذبه بود.» با این حال نخستوزیری برای علاء ۷۱ ساله با آن ضعف بنیه جسمی و شرایط خطیر مملکت، کار آسانی نبود، چنانکه در روزهای پرجنجال آغاز نخستوزیری به پسرش فریدون گفته بود: «... به شرطی که آبرویم را نبرند.». تصویر فوق علاء را در کنار آیت الله بروجردی نشان می دهد.
در ۱۷ فروردین ۱۳۳۴ متعاقب برکناری سپهبد فضلالله زاهدی از شاه فرمان نخستوزیری دریافت کرد. او در این دوره از نخستوزیری ریاست هیاتهای نمایندگی ایران برای عضویت در پیمان بغداد را بر عهده داشت. انعقاد پیمان سنتو، اعدام سران فدائیان اسلام و برگزاری انتخابات نوزدهم مجلس شورای ملی از جمله رویدادهای مهم دوران دوم کابینه حسین علاء بود. عجیب آن که دوران نخستوزیری علاء چندان دوران پر تب و تابی نیست. در این دوران بعضی اصلاحات و اقدامات در زمینههای فرهنگی، قضایی، عمرانی، اجتماعی و امنیتی به ثمر رسید. در زمینه فرهنگی پیشرفتهای محسوسی انجام گرفت، از جمله تعلیمات اجباری در ۱۹ نقطه کشور، تحصیل رایگان در دانشگاه، اصلاحات در وزارت فرهنگ برای توسعه آموزش جدید و تجدیدنظر در برنامه آموزشی. اصلاحات همچنان در ثبت احوال و دادگستری نیز ادامه داشت، تصویب لایحه سازمان امنیت کشور از اقدامات این دوره بود. در مورد مسائل اجتماعی، مبارزه با گرانفروشی، بیسوادی و زمینخواری آغاز شد. همچنین مبارزه با امتیاز و کشت تریاک و سرشماری ایران نیز در این دوره انجام گرفت. از قوانین مصوبه مهم این دوره، قانون استخدام کشوری و مساله بازنشستگی کارمندان دولت و لایحه برنامه هفت ساله عمران کشور بود. بعضی اقدامات عمرانی در این زمان آغاز شد، ولی بعدها به بهرهبرداری رسید که از جمله آن ساختمان سد دژ، سد لار، سد کرج و عمران کشاورزی خوزستان بود. تصویر فوق علاء را در کنار شاه و هری ترومن نشان می دهد.
در سال 1334، حسین علاء نخست وزیر وقت پهلوی، تصمیم گرفت تا ایران را به پیمان استعماری سنتو ملحق سازد. این عمل بامخالفت فدائیان اسلام مواجه شد و آنان نیز ترور علاء را پیریزی میکنند. در 25 آبان به مناسبت درگذشت سیدمصطفی کاشانی، فرزند آیتاللَّه سیدابوالقاسم کاشانی رهبر مذهبی ملی شدن صنعت نفت، مراسمی در مسجد شاه تهران برگزار شد و در ساعت چهار بعداز ظهر، حسین علاء نخست وزیر پهلوی وارد مسجد شد. در شبستان مسجد، به طرف او شلیک شد ولی گلوله در لوله گیر کرد و خارج نشد. در نتیجه، ضارب با اسلحه به شدت به سر علاء کوبید که این عمل، خونریزی مختصری در سر او ایجاد کرد. پس از دستگیری ضارب، معلوم شد که وی عضو جمعیت فدائیان اسلام است و مظفرعلی ذوالقدر نام دارد. تصویر فوق شهید ذوالقدر را نشان می دهد.
حسین علاء در خرداد 1335 از نخستوزیری استعفا کرد که مورد موافقت قرار نگرفت و مجدد تشکیل کابینه داد و بالاخره در فروردین 1335 از نخستوزیری استعفا کرد و دوباره به وزارت دربار تعیین شد.
سرانجام اما شاه همین علاء که در دوره اول نخستوزیریاش به باور انگلیسیها، «نسبت به محاسن شاه رفتاری کاملا مبالغهآمیز دارد و برای مهار بلندپروازیهای وی به ویژه برای حکومت بر کشور به شیوه ی پدرش، تلاش چندانی نمیکند» را هم تاب نیاورد و کناری گذاشت. علاء آخرین تن از رجال استخواندار و یادگار دوران قاجار بود که صدارت گرفت. از پی او نسلی وارد حکومت شد که فعالیتهای سیاسی خود را همچون محمدرضا شاه پس از شهریور ۱۳۲۰ آغاز کرده بود. از جمله ویژگیهای نسلی که علاء آخرین فرد آن بود، نرمش و میانهروی، دلبستگی به دموکراسی نوع انگلیسی، برخوردار بودن از سواد و دانش اجتماعی و شیفتگی به رعایت قانون، بدون توجه به چگونگی تدوین آن بود. با سقوط کابینه علاء خطی که از انقلاب مشروطیت شروع شده بود، از حاکمیت پاک شد. پس به دربار بازگشت اما نه شاه همان جوان سابق بود که به حرف پیران گوش فرا دهد و نه علاء همان وزیر درباری بود که نصیحتهای پدرانهاش تحمل شود، چنانکه توصیهاش به شاه پس از رخدادهای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که گفته بود «بس است، آدمکشی بس است، دولت (اسدالله علم) را بیندازید، با آخوندها کنار بیایید»، جواز عزلش از وزارت دربار را صادر کرد و شد همان «علاء پیر و ضعیفی» که شاه به مقامی امریکایی گفته بود: «دیگر کاری از دستش بر نمیآید.» و آن امریکایی هم نوشت: «علاء و دوستانش در لحظات بحرانی به دیدار شاه رفتند و در کمال تذبذب خواستار تغییر هر چه سریعتر دولت بودند.»
حسین علاء تا سال 1342 که به عنوان سناتور انتصابی از شیراز به مجلس راه یافت و یک سال بعد در سن 82 سالگی در تهران درگذشت. همسر وی فاطمه قراگزلو دختر ناصرالملک، نایبالسلطنه احمدشاه بود.
علاء را رکورددار مناصب سیاسی در عصر پهلوی میدانند. علاء سیاستمداری بود که طی بیش از ۶۰ سال از عمر خود صاحب مشاغل مهمی چون نخستوزیری، وزارت، نمایندگی مجلس و یا وزیرمختاری بود. او فرزند میرزا محمدعلی خان علاءالسلطنه از رجال عصر قاجار بود که به مدت ۲۰ سال سفارت ایران را در لندن برعهده داشت. علاءالسلطنه دو بار به رییسالوزرائی منصوب شد. تصویر فوق او را در کنار خانواده اش نشان می دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر