۱۳۹۶ فروردین ۲۳, چهارشنبه

استفاده از سینما توسط فرومایگان برای توجیه جنایات رژیم در دهه ۶۰
ایرج شكری


  رژیم اسلامی که مثل سرطانی بر پیکر جامعه ایرانی افتاد، به سرعت اینجا و آنجا «غده» های مختلف ایجاد کرد و همه آنها را با «صفت» اسلامی و در مورادی «مسلمان» می شناسند. انجمن های اسلامی هسته ها و واحدهای اطلاعاتی و پرونده سازی این رژیم علیه ناراضیان در همه جا بوده اند. این رژیم از هیچ نوع دروغبافی و تحریف حقایق برای توجیه جنایات خودش رویگردان نبوده و وقاحت عناصر و گماشتگانش حد و مرزی ندارد. رژیم از فیلم و سینما هم برای تزریق «ایدئولوژی» و اسلام آخوندی و روضه خوانی هم برای تحریف حقایق رویدادهای قبل و بعد از انقلاب به نفع خودش استفاده می کند. یکی از این فیلمها، فیلم «ماجرای نیمروز» است که به جشنواره پر مساله و انتقاد فجر سال 95 هم رفت و چهار «جایزه »هم دریافت کرد و این جشنواره که انتقادات زیادی به کار هیات داوران آن وارد بود، با این کار به کلی به گند کشیده شد.
انتقادهای زیادی به کار جشنواره فجر 95 وارد شد که بخشی از آن مربوط به کار هیات داوران بود؛ این که فیلمهایی و بازیگرانی که شایسته توجه و دریافت جایزه سیمرغ بودند مورد توجه قرار نگرفتند و ایرادهای دیگر. اما در میان فیلمهای جشنواره سال 95 ، فیلم  «ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمد حسین مهدویان با جوّ سازی و شانتاژ به جشنواره رفت و در همان جوّ هم جایزه گرفته است. کارگردان این فیلم قبلا فیلم «ایستاده در غبار» را ساخته بود که مربوط به زندگی پاسدار «حاج احمد متوسلیان» است بنا بر ادعای رژیم در سال 1361 به همراه سه «دیپلمات» سفارت رژیم در لبنان ربوده شده است.عناصر و محافل و باندهای رژیم با «بَه بَه و چَه چَه» فراوان «هزاران آفرین صد بارک الله» نثار سازنده «ماجرای نیمروز» کرده اند. سناریوی فیلم را کارگردان به همراه یک عوضی دیگر مثل خودش به اسم ابراهیم امینی نوشته است. فیلم که در تعطیلات نوروز روی اکران بود(شاید هنوز هم باشد) مربوط رویدادهای دهه 60 و عملیات مسلحانه مجاهدین است. شانتاژ برای پذیرفته شدن این فیلم در جشنواره فجر و تعلق «سیمرغ بلورین» به آن، از جمله این بود که بنا بر گزارشها بهروز افخمی گرداننده برنامه 7 شبکه 3 تلویزیون رژیم که در آن برنامه به همراه یک توّاب از اعضای یکی از گروههای کوچک چپ(رنجبران) متلاشی شده بعد از خرداد 1360 که حالا «نقد فیلم» می کند، کارش حمله به سینما گران غیرخودی به ویژه آنها که در جشنواره های بین المللی جوایزی دریافت کرده اند است، در همین برنامه با انگشت گذاشتن روی این مساله که چند تن از اعضای هیات داوران جشنواره، دو تابعیتی هستند، مدعی شده بود که اینان از ترس این که با جایزه دادن به «ماجرای نیمروز» ممکن است در خارج کشور از سوی مجاهدین مورد حمله قرار بگیرند، به این فیلم جایزه نخواهند داد.
من این فیلم را ندیده ام، اما این را می دانم که پاسدار مقدم فر، مدیرعامل و رئیس سابق خبرگزاری متعلق به بسیج وسپاه(خبرگزاری فارس) و در حال حاظر مشاور «فرهنگی و رسانه‌ای فرمانده کل سپاه»، که این فیلم را در جشنواره دیده است، در مصاحبه با خبرگزاری فارس که نظرش را در مورد این فیلم پرسیده بود، گفته است « به نظرم بسیار فیلم خوب و قابل دفاعی است، باید تبریک گفت؛ هم به آقای سیدمحمود رضوی[تهیه کننده] که دومین کار ایشان بعد از سیانور در این ژانر است و هم به عوامل فیلم از جمله کارگردان». این پاسدار نظام جهل و جنایت، تبریکش را اول به تهیه کننده فیلم می گوید که ظاهرا سرمایه گذار فیلم است (در واقعیت امر هم کارگزار سپاه برای تولید فیلم و هم از دریافت کنندگان پولهای کلان بدون حساب و کتاب است، مثل مورد فیلم وزارت اطلاعاتی قلاده های طلا و آن یک میلیارد تومانی که شمقدری معاون سینمایی وزارت ارشاد، بدون سرو صدا به کارگردان آن پرداخت کرده بود). فیلم سیانور که قبل از این فیلم توسط تهیه کننده نامبرده تولید شده است، مربوط به ماجرای «تصفیه» و قتل شریف واقفی است. هدف از تولید سیانور که من آن را دیده ام و چیزی از فضای سیاسی و اجتماعی زمان رویداد ماجرای فیلم را در آن نمی شود دید، باید زمینه سازی برای تولید همین فیلم دانست. به این معنی که با مطرح کردن مساله قتل شریف واقفی، رویدادهای دهه 60 را هم از جنس همان اقدام جلوه داده و به خورد تماشگران بی اطلاع بدهند. علاوه بر آن مطرح کردن ترور آمریکائی ها هم مد نظر بوده است. اگرچه مسئولیت قتل شریف واقفی به عهده کسانی که تغییر ایدئولوژی داده بودند بود که اینها بعدا اسم سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر را برای خود برگزید و رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران بعد از انقلاب به این بخش تعلق نداشت.
پاسدار مقدم فر در پاسخ به این سوال که فیلم چقدر مبتنی بر واقعیت است جواب داده «فیلمنامه را پیش از ساخت دیده بودم و با آن مشاهداتی که در انقلاب داشتیم، به نظرم خیلی کار واقعی است، مخصوصاً برای ما که آن روزگار را درک کردیم. این واقعی بودن فقط به متن فیلم منحصر نمی‌شود، فیلمبرداری و تکنیک فیلم هم به گونه‌ای است که آن را واقعی‌تر کرده است». ملاحظه می کنید. مشاور رسانه ای فرمانده کل سپاه، فیلمنامه را قبل از ساخته شدن دیده است و لابد رهنمود های لازم را هم برای رفع کم و کاست «فیلمنامه» برای «واقعی تر کردن» آن، به الدنگهایی که آستین بالا زده بودند تا دست بکار تحریف حقایق دهه 60 از طریق فیلم وسینما شوند و فیلمی برای توجیه و به حق بودن اقدامات رژیم در کشتار و جنایت دهه 60 بسازند، داده است. مشاور فرهنگی سپاه چنان از این فیلم رضایت خاطر دارد که در ادامه تعریفش از فیلم می گوید:«به نظرم داستان، داستانی است که حس دیدن فیلم مستند را دارد، نه یک فیلم بلند داستانی. بنابراین اصل فیلم کاملاً قابل استناد و به دور از دروغ یا حتی غلو است. مهم‌تر این است که جرأت کرده‌اند و به بحث منافقین در مدیوم سینما پرداخته‌اند»! وقتی مقدم فرِ مشاور رسانه ای فرمانده سپاه، سپاهی که نه تنها در کشتار مجاهدین و زندانیان سیاسی و در اعدامهای گروه کروه هوداران سازمانهای سیاسی در کنار لاجوردی بود و در قتل و کشتار مردم کردستان و ترکمن صحرا دست داشته است، بلکه همچنان به کار خودسرانه دستگیری و بازداشت منتقدان می پردازد و بازداشتگاه و بند ویژه خود در زندان اوین را دارد، چنین رضایت خاطری از فیلم دارد و در هندوانه گذاشتن زیر بغل دست اندار کاران تهیه و ساخت، آنها را صاحب «جرأت» خطاب می کند، معلوم است که اوضاع از چه قرار است و این فیلم از چه قماشی است. دروغ پردازی در مورد مجاهدین در ام القرای اسلام، در حالی که باقی مانده اعضای جان بدر برده از اقدامات جنایتکارانه نیروهای امنیتی و ارتش تحت فرمان نوری المالکی دست نشانده رژیم در یورش به مجاهدین در اشرف و اقدامات گروههای سازمان دهی شده توسط سپاه قدس مثل «جیش المهدی» در حمله تروریستی به لیبرتی و نیز اقدام جنایتکارانه ترور و کشتار مجاهدین با سلاح مجهز به صدا خفه کن در 10 شهریور 92 - که به اعتقاد من مستقیما توسط سپاه قدس و تحت هدایت پاسدار سلیمانی صورت گرفت و پاسخی بود به پیامهایی که مسعود و رجوی در مورد انتخابات ریاست جمهوری رژیم صادر کرد و در آن رهنمودهایی«البته رهنمودهای مهمل» به رفسنجانی داده بود تا با متحد شدن با حوزه و بازار، «ولی فقیه درهم شکسته ارتجاع» را کله پاکند-، از کمپ لیبرتی در عراق به جای دور دستی مثل آلبانی فرستاده شده اند و سالهاست که عملیات مسلحانه هم نکرده اند، به چه جراتی نیاز دارد؟ تحریف حقایق که نیاز به جرأت ندارد، بلکه وقاحتی مثل  وقاحت امامشان که گروههای مبارز را متهم به آتش زدن خرمنهای کشاورزان می کرد، و مثل آنچه آخوندها و امثال مقدم فر و فرماندهان سپاه و گردانندگان رسانه های رژیم و امثال پاسدار شریعتمداری به شکل تغلیظ شده اش دارند، می خواهد.
پاسدار ضرغامی هم که از کارنامه سیاه های برنامه ریز و اعمال سانسور و اشاعه خرافات و مهملات و ابتذال از از طریق رادیو تلویزیون طی مدیریت ده ساله آن دستگاه عظیم است، از این فیلم ستایش کرده است. این پاسدار فرومایه زمانی که مهندس میرسلیم وزیر ارشاد بود، یعنی در سیاه ترین دوران سانسور در رژیم جمهوری اسلامی، معاون امور سینمایی آن وزارتخانه بود و یک حزب اللهی پلید به اسم حمید خاکبازان را مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی معاونتی که تصدی آن را داشت کرده بود. در بیوگرافی حمید خاکبازان آمده است که او در اشغال «لانه جاسوسی» شرکت داشت و در «انقلاب فرهنگی» فعال بود و در زمان کاندیدا شدن محمود احمدی نژاد برای ریاست جمهوری از فعالان ستاد انتخاباتی او بود.
اما صادق زیبا کلام که اورا به دیدن این فیلم(ماجرای نیمروز) در جشنواره دعوت کرده بودند در گفتگویی که علی معلم(چندی پیش درگذشت) با او کرده است، این فیلم را بشدت دور از واقعیت رخداد های اوائل دهه 60 و کلا فیلمی تهیه شده با هزینه کلان دولتی و یکطرفه دانسته که اصلا در آن به این که چه شد که مجاهدین به آن راه کشیده شدند، اشاره ای هم نشده است و تاکید می کنه که گویی آنها «یک عده آدم سادیست بودند» که از «بقال و عطار» و هرکه دم دستشان می رسید ترور می کردند، اما طرف مقابل که پاسداران بودند آدمهای «دل رحمی بودند». او یاد آوری می کند که « ما هم در اوین مثل شمر مجاهدین را کشتیم» و بعد هم مساله اعدامهای 67 را یاد آوری می کند.
علاوه بر«جدال در نیمروز» و فیلم سیانور به کارگردانی بهروز شعیبی که تهیه کننده آن همان تهیه کننده «جدال در نیمروز است»، فیلم «امکان مینا» که فیلمنامه آن را کسی به اسم فرهاد توحیدی نوشته و کمال تبریزی آن را کارگردانی کرده است از همان فیلمهای در خدمت تحریف حقایق و در خدمت وزارت اطلاعات رژیم است. کافیست نگاهی به مصاحبه خبرگزاری ایلنا با این دو نفر(توحیدی و تبریزی) بکنید تا ببینید که در مورد وقایع اوائل انقلاب که منجر به راهپیمایی 30 خرداد مجاهدین و بعد از آن عملیات مسلحانه آنها شد چگونه دروغ می گویند. اینها در حالی این دروغها را می گویند و از همین موضع برای تحریف حقایق آن دوران فیلم می سازند که انبوهی از اخبار مربوط به رویدادهای آن دوران و موضعگیری های خمینی پلید و انعکاس عملکرد دست اندر کاران نظام، را در روزنامه های کیهان و اطلاعات دو سه سال اول بعد از انقلاب، که در قطع کوچک تری به شکل جلد شده سالها پیش منتشر شد وبرای همگان قابل دسترسی بود و حتما در کتابخانه ها از جمله کتابخانه دانشگاهها هم می توان یافت، قابل دسترس است. این دو خدمتگزار دستگاه سرکوب و جنایت رژیم(فرهاد توحیدی و کمال تبریزی) در دروغهایی که در مصاحبه با ایلنا بدون هیچ شرم و حیایی سرهم کرده اند می گویند شروع کننده خشونت مجاهدین بودند!
فرهاد توحیدی می گوید« بعد از انقلاب اسلامی و پیروزی آن شرایط به خوبی پیش می‌رفت ولی عملکرد سازمان مجاهدین خلق باعث شد تا شعارهای مردمی که انقلاب کرده بودند و خواستار آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی بودند، به خطر بیفتد. عملکرد این سازمان باعث شد انقلاب اسلامی و حکومت نوپای جمهوری اسلامی به نوعی رادیکالیزه شود و تحقق جمهوریت و آزادی به دلیل عملکرد سازمان مجاهدین خلق به مخاطره بیفتد. انقلاب اسلامی ایران، انقلابی برآمده از حرکت مردم و برای تحقق مردم‌سالاری بود. اما عملکرد سازمان مجاهدین خلق باعث شد تا فضا امنیتی شود و این فضای امنیتی همچنان نیز ادامه دارد». این فرومایگان اگر روزنامه های کیهان یا اطلاعات بعد از سرنگونی رژیم شاه تا 30 خرداد 1360 را ورق زده بودند، یا حتی دو سه سخنرانی خمینی تا تابستان1358 را خوانده بودند، خودشان با تمام کودنی حتما متوجه می شدند که ادعای این که خشونت را مجاهدین شروع کردند، اینقدر نامربوط است که دستشان را پیش همه رو می کند. این بی پدر مادرها اگر فقط کیهان چند شماره کیهان بعد از روزکارگر(11 اردیبهشت) 1359 را ورق می زدند، می دیدند که 300 زخمی از هوداران مجاهدین و خسارت فراوان به پایانه اتوبوس های مسافربری بین شهری در خزانه، به خاطر خشونت از طرف مجاهدین نبود که اجازه برگزاری آن تجمع را از وزارت کشور داشتند و در آنجا جمع شده بودند، بلکه به خاطر حمله اوباش سازمان یافته توسط حزب جمهوری اسلامی که حرامزادهایی مثل «سردار قالبیاف» کنونی از اعضای آن بودند (او که هنوز هم افتخار می کند که جزو دارو دسته «شهید بهشتی» بوده و مجاهدین را «چوب می زده»است) و در اعتراضات دانشجویان در سال 78 هم سورا بر موتور و چوب به دست برای مقابله با آنها به خیابان شتافتند، بود.
«انقلاب فرهنگی» و خشونت گسترده علیه دگر اندیشان در سراسر کشور را هم خمینی در اوائل اردیبهشت سال 59 برای تصفیه دانشگاه از هواداران گروههای سیاسی شروع کرد. اگر اینها را می دانند و اما با این حال به گمان بی اطلاعی مردم و به ویژه نسل جوان از آن روزها، دست به چنین تحریفی از وقایع و حقایق آن روزها می زنند، در این صورت از قماش سعید امامی ها و حسین شریعتمداریها هستند.  اعتراض به حمله به تجمع مجاهدین در پایانه خزانه که البته بخشی از سوی محافل رژیم به خاطرات خسارات شدیدی که به تأسیسات آن وارد آمده بود، صورت گرفت، چنان بالا بود که فردا یا پس فردای آن بود که از وزارت کشور به اخبار رادیو تلویزیون تلفن شد و خواستار اعزام گروه برای ضبط و پخش توضیحات سوی وزارت کشور شدند. من که خبرنگار مسائل سیاسی بودم به همراه فیلم بردار و صدا بردار به وزارت کشور رفتیم و در آنجا مصطفی میرسلیم معاون سیاسی وقت وزارت کشور بود که برای توضیح و پاسخ به سولات آمده بود و در  مصاحبه ای که با او کردم اول این سوالها را مطرح کردم که آیا این تجمع با اطلاع وزارت کشور بود و مجوز داشت یا نه که او گفت با اطلاع و اجازه وزارت کشور بود. بعد از این جواب وقتی گفتم پس تقصیر با حمله کنندگان بوده است او راه گریز و سفسطه نداشت و ناچار شد تایید کند که تقصیر با حمله کنندگان بوده است. این تنها مجاهدین نبودند که مورد یورش چماقداران سازمان یافته رژیم که شعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله می داند قرار می گرفتند، هواداران سایر گروههای سیاسی که در پیاده روهای اطراف دانشگاه تهران و هرجای دیگر که می خواستند نشریه و کتاب بفرشند، مورد یورش این حرمزادها قرار می گرفتند. فرومایه ای که مجاهدین را شروع کننده خشونت می داند و آن پاسدار فرومایه مشاور رسانه ای فرمانده سپاه که فیلم «ماجرای نیمروز» را مثل «فیلم مستند»ی می داند، اصلا به روی خودشان نمی آورند که یورش گسترده و سازمان یافته به تجمعی که به دعوت جبهه دموکراتیک ملی علیه تعطیل شدن روزنامه  آیندگان و علیه اختناق و سانسور در 21 مرداد سال 58 برگزار شد(*) و مردم با خانواده و بعضی همراه کودکان خود در آن شرکت داشتند و دهها تن با سنگ پرانی یا با ضربات چوب و چماق و چاقوی امثال قالیباف زخمی شدند، خشونت علیه تشکلی بود از زمان تشکیلش در بعد از هیچوقت دست به خشونت نزده بود. آیا چماق و سنگ پرانی از سوی حزب اللهی های همراه با شعار «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» که همه اجتماعات و راه پیمایی های مسالمت آمیز را مورد حمله قرار می دادند، هیچوقت از سوی دست اندرکاران رژیم محکوم شد یا این که برعکس آنها تحت حمایت نفرات کمیته و سپاه حاظر در محل سنگ پرانی و چماق کشی می کردند و همه مقامات رژیم هم را از آنها به عنوان «مردم مسلمان عصبانی از رفتار گروهها» حمایت می کردند؟
این خمینی نبود که بود در 3 خرداد 1358 سخنرانی در برابر «جمعی از بانوان اهواز»، به همه کسانی که حرف از آزادی و دموکراسی و جمهوری دموکراتیک و حتی دموکراتیک اسلامی می زنند اعلام جنگ کرد و ابلاغ آن را با گفتن «اللهم قد بلغت... من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم» ماموریتی از طرف خدا اعلام کرد وشرکت در آن جنگ را وظیفه و تکلیف برای آنان قرار داد و تاکید کرد که شما باید با اینها مبارزه ای بکنید بدتر از مبارزه ای که با شاه کردید. خمینی به صراحت یاد آور شد که شاه را به کسانی که فریاد آزادی سرداده اند ترجیح می دهد چرا که:« او[شاه] در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. اینها همچون فرار می کنند از اسلام وقرآن و احکام اسلام که حاظر نیستند دروغ هم بگویند ولو خلاف هم باشد بگویند و بروند.بعضی از این نویسنده هی ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان یک کلمه اسلام بکار ببرند ولو برای این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که بارمحمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است. نه قضیه آزادی. آزادی [بله] لکن توطئه نه. جمع آوری قشرها را در هم و برهم و راه انداختن [ آنها] به هر بهانه ای، برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و [به ] دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست»(کیهان 5 خرداد58). منظورش از متینگ برای هر استخوانی، تجمعات عظیمی بود که هم در سالگرد درگذشت مصدق در اسفند 57 و هم چند روز قبل از این سخنرانی به مناسبت یکصدمین زاد روز مصدق برگزار شده بود. از تبلیغاتجی توجیه کننده جنایات رژیم باید پرسید که یک مورد فقط نشان بدهد که خمینی حرف از «مردمسالاری» زده باشد. خمینی نظریه و دکترین«ولایت فقیه» را داشت که کیهان 9 بهمن 1357 آن را با تیتر «طرز حکومت اسلامی و شرایط زمامدار مقاله یی از امام خمینی» درج کرد. او در مورد ولایت فقیه تصریح کرده که«قیّم برای ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد. مثل این است که امام(ع) کسی را برای حضانت حکومت یا منصبی از مناسب تعیین کند.در این موارد معقول نیست که رسول اکرم(ص) و امام با فقیه فرق داشته باشد». مرمسالاری، چه جایی در چنین دیدگاهی دارد؟
در پایان به کسانی که در چنین فیلمهایی به عنوان بازیگر شرکت می کنند یاد آور می شوم که حضور حتی در یک فریم از این فیلمهای پاسدار پسند و وزارت اطلاعات پسند و سفارش شده توسط این ارگانهای سرکوب و جنایت، مثل مالیدن کثافت به سر و صورتشان است که همیشه باقی خواهد ماند. بهتر است نظر و قضاوت مردم را در مورد شرکت کنندگان در فیلم «قلّاده های طلا» و انزجاری که نسبت به آنها ابراز شد، از نظر دور ندارند. همچنین به خاطر بسپارند که ادعای بی اطلاع بودن از از جنایت رژیم و آنچه گذشته است، سندی بر برائت آنان در مشارکت و همکاری با رژیم برای توجیه جنایات این رژیم پلید، شمرده نخواهد شد. به ویژه این که در عصر انقلاب اطلاعاتی و با وجود این همه اطلاعات از منابع گوناگون در مورد رویدادهای گذشته و امکان دسترسی سریع و رایگان به آنها، ادعای بی اطلاعی به کلی مردود است.
******************  
مصاحبه خبرگزاری فارس با پاسدار مقدم فر مشاور رسانه ای فرمانده سپاه در مورد فیلم ماجرای نیمروز

حرفهای صادق زیبا کلام در مورد فیلم ماجرای نیم روز در مصاحبه علی معلم 
اظهارات کمال تبریزی و توحیدی در مصاحبه با ایلنا
 سخنرانی خمینی در 3 خرداد 1358
*  مقاله ای از فریبا مرزبان در مورد تعطیلی آیندگان و تجمع اعتراض به اختناق و سانسور به فراخوان جبهه دموکراتیک ملی و یورش اوباش سازمان یافته به آن:
-------------------------  
23 فروردین 1396 - 12 آوریل 2017



هیچ نظری موجود نیست: