ادیان سامی توفان نوح را از یادمانهای فرهنگ بابلی و اشوری گرفته و به آن رنگ گفتارهای اسمانی داده اند
كشف جرج اسميت ريشه آشورى - بابلى داستان توفان نوح مذكور در تورات را بر همگان آشكار كرد. البته بايد گفت داستان توفان بابلى هم بهنوبه خود از افسانههاى سومرى اخذ شده، با اين تفاوت كه روايت سومرى مختصرتر و پراكنده تر است، اما شكل بابلى آن داراى انسجام و شرح و بسط بيشترى است. پروفسور ساموئل كريمر،[۱۱] سومرشناس برجسته آمريكايى، در كتاب معروف خويش، الواح سومرى، متن كامل داستان توفان سومرى را ذكر كرده است.[۱٢] در اين مقال به تناسب قسمتهايى از آن را نقل مىكنيم[۱٣].
توفان نوح در اساطير بينالنهرين و تورات
- داستان توفان سومرى
- داستان توفان بابلى
- توفان نوح در تورات
- مقايسه روايات توفان نوح و جمعبندى بحث
- يادداشتها
- پینوشتها
- کتابنامه
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
هنگامى كه جرج اسميت،[۱] دانشمند انگليسى و از كاركنان موزه بريتانيا، لوحه يازدهم منظومه گيلگمش[٢] را كشف كرد و كليد رمز آن را گشود، معلوم شد كه داستان توفان نوح ساخته و پرداخته نويسندگان تورات نبوده است. وى در روز سوم دسامبر ۱٧٨٢ م طى بازديدى از انجمن تازه تاسيس يافته "باستانشناسى كتاب مقدس" نطقى ايراد و در آن اعلام كرد كه بر روى يكى از لوحههاى كتابخانه كهن آشوربانيپال،[٣] پادشاه آشور در قرنهفتم ق.م، داستان توفانى را خوانده كه شباهت بسيارى با داستان توفان در سفر پيدايش دارد.
اعلام اين موضوع شور و هيجان زايدالوصفى در محافل علمى آن زمان برانگيخت. پس از اعلام اين خبر، اسميت تفسير كلدانى توفان نوح و به همراه آن شرح كلى متن داستان گيلگمش را منتشر كرد، اما لوحه توفان ناقص بود. بنابراين جستوجو براى يافتن لوحه هاى بيشتر جهت تكميل لوحه هاى پيشين آغاز شد. روزنامه ديلى تلگراف،[۴] كه در لندن انتشار مىيافت، براى ادامه حفارى در نينوا، كه جرج اسميت براى موزه بريتانيا انجام مىداد، مبلغى مساعده داد. سميت بلافاصله پس از رسيدن به نينوا خطوط گمشده شرح توفان نوح را، كه از آن زمان تا كنون كاملترين و دست نخوردهترين قسمت كل حماسه است، پيدا كرد. لوحه هاى بيشترى در همان سال و سال بعد يافت شد و اسميت توانست نواقص طرح كلى متن آشورى را برطرف سازد. او در سال ۱٨٧٦ م، بهدليل سازگار نبودن آب و هواى آن منطقه با مزاجش، بر اثر بيمارى در سى و شش سالگى در نزديكى حلب درگذشت.[۵] اما در آن هنگام باب جديدى در زمينه مطالعه و تحقيق متون تورات، خصوصاً مقايسه آن با ساير آثار باستانى گشوده بود كه راهنماى دانشمندان و پژوهشگران پس از وى شد.
نام نخستين انسانها از آدم تا نوح، در بابهاى چهارم و پنجم سفر پيدايش تورات، ترديدى باقى نمىگذارد كه اين حكايت همان روايت سومرى است كه هزاران سال پيش سخن از ده پادشاهى آورده بود كه قبل از حدوث توفان حكمروايى داشتند. بنابر افسانهها سلطنت اين شاهان، كه همگى منصوب خدايان بودند، يكصد و بيست سارن[٦] يعنى ۴٣٢٠٠٠ سال، به طول انجاميده است. آخرين اين شاهان قهرمان توفان بود كه سومرىها آن را زىسودرا[٧] يا زيوسودرا[٨] به معناى "آن كه زيستن مىداند" و اكدىها و بابلىها او را اوتناپيشتيم[۹] به معناى "حيات را ديد" مىناميدند.[۱٠]
[↑] داستان توفان سومرى
[↑] داستان توفان سومرى
همانطور كه گفته شد، كشف جرج اسميت ريشه آشورى - بابلى داستان توفان نوح مذكور در تورات را بر همگان آشكار كرد. البته بايد گفت داستان توفان بابلى هم بهنوبه خود از افسانههاى سومرى اخذ شده، با اين تفاوت كه روايت سومرى مختصرتر و پراكنده تر است، اما شكل بابلى آن داراى انسجام و شرح و بسط بيشترى است. پروفسور ساموئل كريمر،[۱۱] سومرشناس برجسته آمريكايى، در كتاب معروف خويش، الواح سومرى، متن كامل داستان توفان سومرى را ذكر كرده است.[۱٢] در اين مقال به تناسب قسمتهايى از آن را نقل مىكنيم[۱٣].
از روايت سومرى، كه داراى افتادگىهاى بسيارى است و فقط قطعاتى چند از آن در دسترس است، چنين بر مىآيد كه با و انليل[۱۴] اراده مىكنند بشر را با توفانى عظيم از ميان بردارند. يكى از ايشان، موسوم به انكى[۱۵]، ارزشهاى زىسودرا شاه، يعنى فروتنی، فرمان بردارى و پارسايی را به خدايان يادآور مىشود. هموست كه پنهانى زىسودرا را در شوروپاك ياشروپك[۱٦] از اين تصميم آن و انليل آگاه مىكند.[۱٧] پروفسور كريمر مىنويسد: زىسودرا هنگام خواب و در ساعات خواندن ادعيه و اوراد منتظر وحى و الهام آسمانى است. تا اين كه روزى كه در كنار ديوارى ايستاده است، نداى يكى از خدايان او را متوجه مىسازد. بهوى اطلاع داده مىشود كه خدايان در مجمع خود مصمم شدند نوع بشر را نابود كنند.
زىسودرا در كنار همان ديوار ايستاده بود كه ندايى شنيد:"در كنار ديوار و در سمت چپ بايست ...؛[۱٨]
رازى با تو در ميان مىنهم، گوش دار؛
به سخنان من گوش فرا ده:
طبق ... ما، توفانى مراكز پرستش را واژگون مىكند،
و نسل بشر را به نابودى مىكشد ...؛
چنين است نظر و راى مجمع خدايان.
به فرمان آن و انليل ...
سلطنت و حكومتش [به آخر مىرسد]."[۱۹]
پروفسور كريمر در ادامه مىنويسد: لابد در متن اصلى افسانه به زىسودرا اندرز مىدهند كه كشتى بزرگى بسازد و خود را از مرگ و نيستى نجات دهد. اما شكستگى چهل خط از متن سند مانع دستيافتن به اين بخش از داستان شده است. پس از آن كه متن سند مفهوم مىشود در مىيابيم كه پس از هفت شبانه روز توفان بنيان برانداز، اوتو[٢٠]، خداى خورشيد، بار دگر بر جهان مىتابد؛ زىسودرا در پيشگاه وى به خاك مىافتد و به درگاهش قربانى مىفرستد:
گردبادهاى بنيانكن يكجا روى آوردند،و در همانحال توفان پرستشگاهها را از ميان برداشت.
پس از هفت شب و هفت روز،
توفان زمين را رفت؛
توفان كشتى غولآسا را بر روى آبهاى ژرف به هر سو پرتاب مىكرد؛
اوتو سر زد و زمين و آسمان را روشن ساخت؛
زىسودرا پنجرهاى در كشتى عظيم خود گشود؛
اوتوى قهرمان پرتوش را به درون كشتى افكند.
زىسودرا شاه،
در برابر اوتو سجده كرد؛
پادشاه گاوى و گوسفندى قربانى كرد.
پروفسور كريمر در پايان مىافزايد: سى و نه خط ديگر از متن در اين جا خرد شده است. در چند خط آخر افسانه به زىسودرا مقام خدايى عنايت مىشود. زىسودرا نخست در برابر آن و انليل سجده مىكند. آنان به وى زندگى خدايان و عمر جاويدان مىبخشند و سپس او را به "ديلمون"،[٢۱] جايى كه خورشيد برمىآيد، مىبرند:
آن و انليل زندگى در زمين و آسمان دميدند و بر اثر ... ايشان ... روى زمين گسترش يافت;از زمين گياه روييد.
زىسودرا پادشاه،
در برابر آن و انليل سجده كرد.
آن و انليل وى را گرامى داشتند،
و زندگى خدايان بدو عنايت كردند،
و عمرى جاودان بدو بخشيدند.
آن گاه زىسودرا پادشاه،
كسى كه نسل بشر و گياه را حفظ كرد،
در گـذرگـاه، در سـرزمـين "ديلمـون"، آن جـا كـه آفتـاب بـر مىدمـد، سـكونت گـزيـد.[٢٢]
[↑] داستان توفان بابلى
برخلاف داستان توفان سومرى كه تا اندازهاى دچار پراكندگى است، شكل بابلى آن تاحد بسيارى بسط يافته است و قسمتی از حماسه مشهور گيلگمش را تشكيل مىدهد. اين اثر ادبى بسيار برجسته را كه در آن تلفيقى از اسطوره، داستان حماسى و تاريخى بهچشم مىخورد، بهحق مىتوان شاهكار جاويدان ادبيات آشورى - بابلى بهشمار آورد. پروفسور اشپايزر در اهميت و ارزش اين حماسه چنين مىگويد:
براى نخستينبار در تاريخ جهان تجربه عميقى در چنين ابعاد پهلوانى، در سبكى شكوهمند امكان بيان داشته است. چشمانداز و ميدان عمل اين حماسه، همراه با توانايى شعرى آن سبب شده است كه اين حماسه جاودانه، توجه همگان را بهخود جلب كند. در دوران باستان، زبانها و فرهنگهاى گوناگونى زير نفوذ اين شعر قرار گرفتند.[٢٣]
البته با همه اهميت و جذابيتى كه اين حماسه داراست، در اين مقال مجال پرداختن بدان نيست و فقط بخشى از آن كه مربوط به داستان توفان بابلى است در اين جا ذكر مىگردد.[٢۴]
همانطور كه اشاره شد، داستان توفان بابلى با حماسه گيلگمش پيوند يافته و بخشى از ماجراهاى اين پهلوان اسطورهاى را تشكيل مىدهد. اين حماسه مشهور در دوازده لوح منقوش شده و در يازدهمين لوح آن داستان توفان آمده است. البته اين نكته قابل ذكراست كه از دوازده لوحى كه به حماسه گيلگمش مىپردازد، لوحه يازدهم از همه طولانىتر و نسبت به الواح ديگر سالمتر باقى مانده است. و اينك خلاصه داستان توفان بابلى:
بزرگ ايزدان آنو[٢۵]، انليل، نينورتا[٢٦] و انوگى[٢٧] در شهر شوروپاك، كه در سواحل فرات واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند كه زمين را طى توفانى غرقه سازند. اما اآ [٢٨]، كه در آن گردهمايى حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصميمگيرى ايزدان را بهكلبهاى نئين سپرد. همان گونه كه اآ تصميم گرفته بود، راز مزبور را يكى از ساكنان شوروپاك به نام اوتناپيشتيم شنيد:
انسان شوروپاك، فرزند اوبارا - توتو[٢۹]، خانهات را ويران كن؛ كشتىاى بساز.
ثروتهايت را نجات بده؛ حيات خويش را بجوى؛
و بذرهاى حيات را در آن انبار كن![٣٠]
ثروتهايت را نجات بده؛ حيات خويش را بجوى؛
و بذرهاى حيات را در آن انبار كن![٣٠]
اوتناپيشتيم به پند اآ گوش فراداد و بىدرنگ دستبه كار شد. كشتى بزرگى ساخت كه: "صد و بيست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود."[٣۱] اوتناپيشتيم بعدها سرگذشت خود را براى گيلگمش پهلوان چنين نقل كرده است:
وقتى از ساختن كشتى، كه محوطه كف آن يك جريب و اندازه هر طرف عرشه آن يكصد و بيست ذراع بود و چهارگوشهاى ايجاد مىكرد، در مدت هفت روز فارغ شدم، در روز هفتم بدنه كشتى را قيراندود ساختم. آن گاه كسان و خاندان خود را به كشتى بردم، و نيز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشى و اهلى، و پيشهوران هر صنف را سوار آن كردم. چون زمانى كه شمش [٣٢]، ايزد خورشيد، مقدر كردهبود، با گفتن "غروب، وقتى كه خالق توفان رگبار نيستى نازل مىكند، داخل كشتى شو و تختههايش را محكم ببند"[٣٣] به سرعت فرا رسيد، پس من به درون كشتى رفتم و درها را محكم فروبستم.
لحظه موعود نزديك شد. از افق ابرهاى سياهى برخاست و رعدى هولناك در محلى كه اداد[٣۴]، خداوندگار توفان[٣۵]، حكم و "هنيش"[٣٦] پيشقراولان توفان در حركت بودند. سپس خدايان مغاك ژرف برآمدند؛ نرگال[٣٧] موانع آبهاى زيرزمينى را برداشت؛ نينورتا، خداوندگار جنگ، سدها را در هم شكست و هفت داور جهنم "انوناكى"[٣٨] مشعل افراشتند و همهجا را با نوركبود آن روشن كردند. فرياد سرگشتگى و اندوه وقتى كه خدايان توفان روشنى روز را بهتاريكى بدل كردند، وقتى كه او سرزمين را چون جامى درهم شكست، به آسمان برخاست.[٣۹] يك روز تمام توفان خشمناك بههر سو رفت و آشوب بهپا كرد. سيلاب تمام سطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل كوهها بالاتر رفت و آب جاروى فنا بر روى نوع انسان كشيد. هيچ كس به ياد ديگرى نبود و هيچ كس اقتسر برداشتن و بر آسمان نگريستن نداشت. حتى خدايان از سيل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بناى استوار "آنو" گريختند. آنها چون سگها به لانهها خزيدند و در كنار ديوارها قوز كردند. سپس ايشتر[۴٠]، ملكه خوشآواى آسمان، چون زنى در هنگام زايمان فرياد زد: "افسوس كه روزگار كهن به خاكستر تبديل شده است، چرا كه ارادهام بر شر قرار گرفت. چرا در همراهى با خدايان به شر حكم راندم؟ جنگها را مامور نابودى مردمان كردم؛ اما آيا آنها مردم من نبودند، چون من مايه اعتلاى آنان شدم؟ اينك آنان چون تخم ماهيان در آب پراكندهاند."[۴۱] خدايان بزرگ آسمان و دوزخ گريستند و چهره خود را پوشاندند.
شش روز و شش شب باد وزيد. با آغاز سپيده روز هفتم توفان از سمت جنوب فروكش كرد. درياها ساكن شدند و سيلاب خاموش گشت. من دريچه كشتى را گشوده، به آن درياى بىكران نظر افكندم و شيون و زارى آغاز كردم، ولى همه آدميان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوى زمين نگريستم، چرا كه در هر سو آب بىحاصل بود. ليكن چهارده فرسنگ آنسوتر كوهى نمايان شد و در آن جا كشتى پهلو گرفت. روى كوه نيسير[۴٢] كشتى ثابت ماند. كشتى شش روز روى كوه نيسير ماند و تكان نخورد. با آغاز سپيده روز هفتم، من كبوترى را رها كردم و به بيرون فرستادم. آن پرنده پرواز كرد و رفت، اما چون جايى براى نشستن نيافت بازگشت. پس پرستويى را پرواز دادم. او نيز به هر سوپريد و چون جايى پيدا نكرد، ناگزير بازگشت. پس بار ديگر كلاغى را آزاد كردم. او فرورفتن آبها را ديد. پس آوازى داد و ديگر بازنگشت. سپس من هرچه داشتم در معرض چهار باد گذاشتم و بر فراز قله كوه قربانى گذرانيدم و شراب مقدس نوشيدم.[۴٣] در ادامه داستان مىخوانيم وقتى خدايان بوى مطبوع قربانى را استشمام مىكنند، همچون مگسان برگرد آن حلقه مىزنند. آنگاه ايشتر فرا مىرسد. گردنبند لاجوردى خويش را بلند كرده، به آن سوگند ياد مىكند كه هرگز اين رخداد را به فراموشى نسپارد. ايشتر انليل را به خاطر اين كه باعث نابودى قوم او شده است سرزنش مىكند. آنگاه انليل بر سر قربانيان مىرسد و از اين كه كسى توانسته از نابودى در امان بماند، بسيار خشمگين مىشود، نينورتا اآ را بهخاطر افشاى راز خدايان مورد عتاب قرار مىدهد، و اآانليل را دوستانه سرزنش مىكند و با وى چنين مىگويد:
اى خردمندترين خدايان، انليل دلاور، چگونه توانستى اينسان بىرحمانه سيل بهراهاندازى؟گناه را برگردن گناهكار بگذار، تجاوز را بر گردن متجاوز.
به هنگام زيادهروى قدرى تنبيهش كن، او را زياد آزار مده كه خواهد مرد.
شايد اگر شيرى بشر را بدراند، كه بهتر از سيل.
شايد اگر گرگى نوع بشر را بدراند، كه بهتر از سيل.
شايد اگر خشكسالى جهان را نابود كند، كه بهتر از سيل است.
ليكن من نبودم كه راز خدايان را آشكار كردم، مرد خردمند آن را در رؤيايى آموخت. اينك تدبير كن كه با او چه بايد كرد؟
سپس انليل به كشتى درآمد و براى تبرك پيشانى من و همسرم را لمس كرد و گفت: "در روزگاران گذشته اوتناپيشتيم مردى روحانى بود. از اين پس او و همسرش در دوردست، در دهانه رودها خواهند زيست." بدينسان بود كه خدايان مرا برگزيدند و در اينجا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگى كنم.[۴۴]
[↑] توفان نوح در تورات
[↑] توفان نوح در تورات
توفان نوح در تورات در سفر پيدايش از باب ششم تا نهم (٦:۱ تا ۹:٢۹) چنين آمده است:
چون آدميان در روى زمين شروع به تزايد كردند و از آنها دخترانى متولد شدند، پسران خدا ديدند كه دختران انسان چه زيبا هستند و از آنها براى خود همسرانى اختيار كردند. پس يهوه گفت: "روح من ديگر نبايد براى هميشه در انسان باقى بماند، زيرا كه او نيز از گوشت است، ليكن عمر او صد و بيست سال خواهد بود." در آن ايام مردان تنومند در زمين بودند و بعد از هنگامى كه پسران خدا به دختران آدميان درآمدند و آنها از ايشان اولاد زاييدند، ايشان جبارانى بودند كه در زمان سلف مردان نامور شدند. يهوه ديد كه شرارت بشر در روى زمين افزايش يافته است و توجه و دل او پيوسته به بدى و شر مىگرايد. پس يهوه پشيمان شد كه انسان را در روى زمين ساخته است و در دل محزون گشت. يهوه گفت: "انسان را كه خلق كردهام از روى زمين محو سازم و با او همه حيوانات، خزندگان و پرندگان هوا را؛ چون كه از خلقت آنها پشيمانم." اما نوح در نظر يهوه التفات يافت. (پيدايش، ٦: ۱-۹).
يهوه براى نابود كردن همه مخلوقات زمين به نوح فرمان مىدهد كه براى خود يك كشتى بسازد كه طول آن سيصد و عرض آن پنجاه و ارتفاعش سى ذراع باشد و درون و بيرونش را قيراندود كند. "زيرا اينك من توفان آب را بر زمين مىآورم تا هر جسدى را كه روح حيات در آن باشد از زيرآسمان هلاك گردانم و هر چه بر زمين است خواهد مرد" (پيدايش، ٦:۱٧). يهوه عهد خود را با نوح استوار مىسازد و به وى اطمينان مىدهد كه "تو و پسرانت و زوجهات و ازواج پسرانت به كشتى درخواهيد آمد." آنگاه يهوه از نوح مىخواهد تا از جميع حيوانات جفتى به كشتى ببرد تا زنده بماند و از هر آذوقهاى كه خوردنى است ذخيره نمايد. در گزارش ديگرى آمده: "از همه بهايم پاك هفت هفت نر و ماده با خود بگير و از بهايم ناپاك دو به دو نر و ماده. و از پرندگان آسمان نيز هفت هفتنر و ماده را تا نسلى بر روى تمام زمين نگاه دارى" (پيدايش، ٧: ٢-٣).
آنگاه يهوه به نوح اعلام مىكند كه بعد از هفت روز ديگر، چهل روز و چهل شب باران مىباراند و جميع موجودات را در زمين از بين مىبرد. پس آن روز (روز هفدهم از ماه دوم سال ششصدم عمر نوح) فرا رسيد. يهوه بارانى عظيم بر روى زمين جارى كرد و جميع چشمههاى لجه آسمان را باز كرده، چهل روز تمام آب بر زمين فرو ريخت تا همهجا را سيل فرا گرفت و قله كوهها نيز در آب فرو رفتند.
و يهوه محو كرد هر موجودى را كه بر روى زمين بود از آدميان و بهايم و حشرات و پرندگان آسمان؛ و نوح با آنچه همراه وى در كشتى بود فقط باقى ماند. و آب بر زمين صد و پنجاه روز غلبه يافت (پيدايش، ٧: ٢٣ و ٢۴).
عاقبت به خواست يهوه آبها ساكن گرديد و باران بند آمد و در روز هفدهم از ماه هفتم كشتى بر كوههاى ارارات[۴۵] قرار گرفت. بعد از چهل روز نوح دريچه كشتى را باز كرد. ابتدا زاغى را رها كرد؛ او بيرون رفت و بازگشت. پس كبوترى را رها كرد تا ببيند آيا آب از روى زمين كم شده است يا نه؛ اما كبوتر چون مكانى براى نشستن نيافتبه كشتى برگشت. هفت روز ديگر باز كبوتر را رها كرد. در وقت عصر كبوتر بازگشت و در منقاروى برگ زيتون تازهاى بود، پس نوح دانست كه سطح آب پايين رفته است. پس هفت روز ديگر كبوتر را باز رها كرد و او ديگر برنگشت. عاقبت در روز اول از ماه اول سال ششصدو يكم از عمر نوح زمين خشك شد و نوح و همراهانش به دستور يهوه در روز بيست وهفتم از ماه دوم از كشتى خارج شدند و دوران جديدى براى نشو و نماى موجودات و آدميان در جهان آغاز شد. در اين روز نوح مذبحى براى يهوه برپا كرد و از همه حيوانات و پرندگان پاك گرفته، بر مذبح قربانىهاى سوختنى تقديم كرد.
يهوه بوى خوش بوييد و در دل گفت: "بعد از اين ديگر زمين را بهسبب انسان لعنت نكنم؛ زيرا باطن انسان از طفوليت با شرارت آميخته است و بار ديگر همه حيوانات را هلاك نكنم، چنان كه كردم. مادامى كه جهان باقى است زرع و حصاد و سرما و گرما و زمستان و تابستان و روز و شب موقوف نخواهد شد" (پيدايش، ٨: ٢۱ و ٢٢).
در پايان اين داستان مىخوانيم يهوه با نوح و اولاد او عهد و ميثاق مىبندد تا آنها را بر روى زمين افزايش دهد و همه موجودات ديگر هراسى از آنان در دل داشته باشند. يهوه فرمود كه انسان از همه حيوانات و نباتات مىتواند تغذيه كند؛ فقط از گوشتى كه در آن هنوز خون وجود دارد نبايد بخورد. يهوه هرگز توفان ديگرى نخواهد فرستاد و زمين را فاسد و خراب نخواهد كرد. نشان اين ميثاق نيز رنگينكمانى است كه يهوه در آسمان ارائه مىدهد تا هرگاه بر آن مىنگرد به ياد اين ميثاق افتد.[۴٦]
[↑] مقايسه روايات توفان نوح و جمعبندى بحث
[↑] مقايسه روايات توفان نوح و جمعبندى بحث
داستان توفان نوح و به راه افتادن سيل بزرگ و نابودى موجودات زمين، تقريبا قدمتى سههزار ساله دارد و در افسانهها و داستانهاى عاميانه از جايگاه خاصى برخوردار بوده است. اين واقعه، بنابر شواهد علمى و نظريه برخى از دانشمندان، در اصل احتمالا بهدوره آب شدن آخرين يخچالهاى دوره يخبندان مربوط مىشود. اين افسانه در ياد و خاطره ملل مختلف جهان و اقوامى كه از دوران ماقبل تاريخ نيز زنده بودند، به اشكال مختلف نمايان شده است. در تعداد بسيارى از اين روايات كه در سطوح مختلفى از فرهنگها و اديان و مذاهب بشرى در سراسر دنيا مشهود است، توفان نتيجه گناه و يا خطاى مذهبى انسان تلقى شده، و نيز گاهى فقط و فقط خواست يك موجود الهى در پايان بخشيدن به وجود بشر است. روشن كردن علت حدوث اين توفان در روايات بينالنهرين كار دشوارى است. از بعضى اشارات چنين درك مىشود كه خدايان به سبب "معصيتكاران" چنين اراده كردهاند، و بر طبق روايتى ديگر هياهوى غيرقابل تحمل انسانها موجب شد تا خشم انليل برانگيخته شود. بنابراين اگر در فرهنگهاى ديگر نيزبه بررسى اسطورههايى بپردازيم كه توفان قريبالوقوعى را پيشبينى كردهاند، چنين در مىيابيم كه علت اصلى اين توفان بهطور كلى در گناهكارى انسانها، و يا در كهنگى و فرتوتى عالم خلاصه مىشود. بهحكم تنها واقعيت موجود، يعنى واقعيتى زنده و سودمند، عالم خود به تدريج و يرآن مىشود و بهسبب ناتوانى زوال مىيابد و اين دليلى است براى آن كه عالم دوباره آفريده و بازسازى شود. به عبارتى ديگر توفان نوح در بعد جهانى وقوع حادثهاى است كه بهصورت نمادين در جشن سال نو روى مىدهد؛ يعنى "پايان كار عالم" و كار بشرى گناهكار، جهت امكان بخشيدن به خلقتى نوين است.[۴٧]
درباره توفان نوح بيش از ششصد نوع مختلف افسانه و داستان گوناگون در ميان اقوام و ملل باستانى رواج دارد كه در چهارگوشه دنيا نسل به نسل به ارث رسيده است. تفاوتهايى كه در اين افسانهها ديده مىشوند، عموماً در نوع برداشت هر قوم از كم و كيف اين فاجعه خودنمايى مىكند؛ بهطورى كه هر يك از آنها نوع كشتى نجات، دلايل تفسيرى خشم خدايان و آسمان، روش زندگى بعدى نجاتيافتگان و حتى احتمال تكرار مجدد اين فاجعه را با توجه به محل جغرافيايى و زيستگاه خود تبيين و تعريف كردهاند. افسانههايى از اين دست كه در طول قرون به ياد بشر ماندهاند، جملگى نشان مىدهند كه اين فاجعه سيلى عالمگير بوده و بعضا سيلابهايى مهيب توام با آتش و زمينلرزه نيز روايت شده است. بنابر روايات، عامل چنين توفانى برخورد زمين با شهابى عظيم و يا آب شدن ناگهانى يخچالها و كوههاى يخ بوده كه سبب انحراف سياره زمين، جابهجايى رشته كوهها، و همينطور غرق شدن جزاير بزرگ در اقيانوسها شده است.[۴٨]
در فرهنگهاى جوامع پيش از مسيحيت، در سواحل غربى اروپا، خاطراتى از شهرهايى كه ناگهان در اعماق درياها فرورفتهاند باقى مانده است. در اين وقايع سيلابهاى وحشتناكى همه چيز را غرق كرده و جزاير متعددى از اقيانوس اطلس همراهبا ساكنان آنها يكى پس از ديگرى به عمق آبها فروغلتيده و تنها اندكى از فاجعه نجاتيافتهاند.[۴۹] توصيف واضحترى از اين فاجعه هولناك را مىتوان در حماسهاى از سرزمين ايسلند به نام ادآ[۵٠] يافت: "كوهها با شدتى بسيار به هم مىخورند و آسمان نيز به دو نيم مىشود. خورشيد به خاموشى مىگرايد، و زمين به اعماق درياها فرو مىرود. ستارگان تابناك ناپديد شده و همه جا را آتش فراگرفته و شعلههاى آن زبانه كشيده و تا اوج آسمان بالا مىرود".[۵۱] در داستانها و افسانههاى آمريكاى باستان نيز بارها به بروز حوادث ناگهانى و توفانهايى اشاره شده است كه علت اصلى آنها چيزى جز باران آسمان بوده است. در افسانههاى قبايل سرخ پوست هوپى[۵٢] ساكن بخشهاى غربى ايالات متحده، به توفانىاشاره شده است كه بدون باريدن باران و تنها بر اثر امواج كوهپيكرى كه از دريا برخاستهو خشكىها را فرا گرفته، بهوجود آمده است: "... قارهها از هم شكافتند و در اعماق امواج فرو رفتند. ...". در اين حادثه قوم هوپى به كوهى پناه برده و نجات يافتند؛ در حالىكه "... تمام شهرهاى بزرگ و ساكنان متكبرشان را آب فرا گرفته بود ...".[۵٣]
بابليان و سومرىها نيز در اساطير خويش طورى از امواج كوهپيكر و باران ياد كردهاند كه گويى همه از ژرفاى اقيانوس سرچشمه گرفتهاند. شايد هم همزمانى فجايع آسمان باامواج سهمگين برخاسته از اقيانوس گوياى اين واقعيت باشد كه در واقع سيل نيز فاجعهاصلى نبوده، بلكه نتيجه مجموعهاى از بلايا و حوادث وحشتناكترى بوده است.
بههرحال، وقوع توفان نوح، به هر علتى كه بوده باشد، در اين جا مورد بحث نيست،ولى با پيش رو داشتن سه داستان توفان سومرى، بابلى و آنچه در تورات ذكر شده است مىتوان به مقايسه و تطبيق آنها پرداخت. البته همان طورى كه در ابتداى بحث اشاره شد، داستان توفان بابلى، كه بهطور قطع از روايت سومرى اخذ شده، داراى شرح و بسطبيشترى نسبتبه داستان سومرىهاست، و از سويى در روايت بابلى، همانند آنچه در تورات آمده، در جريان گزارش واقعه به جزئيات حادثه و چگونگى آن توجه بيشترى شده است. در نتيجه مىتوان نوعى هماهنگى و همانندى بين دو داستان بابلى و روايت تورات مشاهده كرد. اين شباهتبه قدرى آشكار است كه محققان متفقا آنها را دو صورت از يك حكايت مىدانند. با اين همه، موارد اختلافى نيز بين دو داستان مشاهده مىشود.
بهطور كلى تشابهات موجود بين اين دو داستان را مىتوان به ترتيب ذيل خلاصه كرد:
۱- خبر سيل و توفان قريبالوقوعى توسط خدا به قهرمان داستان (زيوسودراى سومرى، اوتناپيشتيم بابلى و نوح تورات) داده مىشود؛
٢- به او ساختن يك كشتى بزرگ، همراه با دادن نقشه و مختصات دقيق آن، توصيه مىشود (در روايت بابلى اضلاع اين كشتى صد و بيست و ارتفاع آن صد و چهل ذراع،اما در روايت تورات طول آن سيصد و عرضش پنجاه و ارتفاع آن سى ذراع قيد شده است)؛[۵۴]
٣- بدنه كشتى براى جلوگيرى از نفوذ آب به داخل قيراندود مىشود؛
۴- وى انواع جانوران را بهصورت جفت، اعم از پرنده و چرنده و درنده و خزنده،وحشى و اهلى، با خود به كشتى مىبرد. (البته در گزارش ديگرى از تورات [پيدايش، ٧: ٢و ٣] آمده: "از همه بهايم پاك و پرندگان آسمان هفت هفت نر و ماده و از بهايم ناپاك دودو نر و ماده")؛
۵- زمان و مدت توفان معين مىشود (در روايت بابلى توفان هفت روز به طول مىانجامد اما در تورات چهل روز و چهل شب)؛
٦- بر اثر جارى شدن سيل تمامى موجودات و انسانها كه در خارج كشتىاند نابود مىشوند؛
٧- پس از انقضاى مدت تعيين شده توفان و سيل فرو مىنشيند و كشتى بر قله كوهى آرام مىگيرد (نام اين كوه در روايت بابلى نيسير و در تورات آرارات ذكر شده است)؛[۵۵]
٨- شخص نجاتيافته جهت اطلاع از وضعيت خشكى، پرندگانى را از كشتى بيرون مىفرستد كه آخرين آنها باز نمىگردد (در روايت بابلى سه پرنده رها شده به ترتيب كبوتر، پرستو و كلاغاند، اما در نقل تورات ابتدا زاغ و پس از آن سه بار و به فاصله هفت روز، كبوترى رها مىشود، البته با اين تفاوت كه كبوتر تورات با آوردن برگ زيتون تازه پيامى از اميد مىآورد؛ در حالى كه طبق داستان بابلى، كلاغ از كشتى نجات يافته دور شده، بهدليل دستيافتن بهغلات و دانههاى دورمانده از يغماى سيل ديگر باز نمىگردد)؛
۹- وى پس از يافتن خشكى و به شكرانه نجات يافتن، براى خدا يا خدايان قربانى مىگذراند (در روايت بابلى پس از گذرانيدن قربانى شراب مقدس مىنوشد، اما در روايت تورات از تقدس شراب خبرى نيست و نوح به شكرانه نجات، فقط از همه حيوانات و پرندگان پاك بر مذبح ساخته خويش قربانىهاى سوختنى تقديم مىكند)؛
۱٠- خدا يا خدايان قربانى را مىپذيرند؛
۱۱- به او از جهت آينده اطمينان داده مىشود.[۵٦]
با برشمردن اين تشابهات، بايد اذعان كرد كه بين اين دو روايت از نظر دينى و اخلاقى به اختلافات و تضادهايى نيز بر مىخوريم:
۱- در سفر پيدايش مىخوانيم كه توفان براى تنبيه انسانهاى گنهكار و نابودى شريران فرستاده شد: "يهوه به نوح گفت: انتهاى تمامى بشر به حضورم رسيده است؛ زيرا كه زمين به سبب ايشان پر از ظلم شده است و اينك من ايشان را با زمين هلاك خواهم ساخت" (پيدايش، ٦:۱٣)؛ در حالى كه در روايت بابلى اين واقعه بهخاطر هوىو هوس خدايان (و بهروايتى ديگر به جرم ايجاد سر و صداى آدميان و بر هم زدنآرامش خدايان) رخ مىدهد.
٢- به نظر نويسنده يا نويسندگان سفر پيدايش، نوح چون شخص برگزيدهاى بود وخدا او را در حضور خود عادل ديد، از خطر توفان محفوظ ماند؛ در حالى كه در داستان بابلى شخص نجات يافته (اوتناپيشتيم) به كمك يكى از خدايان (اآ) كه ظاهرا هواخواه و دوستدار او بود و در نقش جاسوسى راز تصميم خدايان را بر وى فاش كرد، از خطر جان سالم به در مىبرد.
٣- داستان تورات مبتنى بر يكتاپرستى است، در حالى كه روايت بابلى به ابتدايىترين نوع شرك و اعتقاد به خدايان متعدد متكى است؛ به اين معنا كه در روايت بابلى اين فكر بهطور كاملا آشكار مشهود است كه خدايان خود نيز بعد از انگيزش توفان از آن واقعه سخت به هراس افتادند، چنان كه پس از فرار به آسمان "به لانهها خزيدند و در كنار ديوارها قوز كردند؛ ليكن در روايت تورات خداوند (يهوه) را از شدت توفان هرگز بيم و هراسى روى نداد.
۴- بنا به روايت بابلى يكى از خدايان با وجود خشم و عدم رضايت ديگران شخصى را از خطر سيل مىرهاند و در آخر به كسى كه نجات يافته، عمر جاويد عطا شده است ودر ميان خدايان جايى بدو واگذار مىشود، در حالى كه به نوح تورات نه عمر جاويد داده مىشود و نه مقام خدايى.[۵٧]
با اين همه، از اين اختلافات كه بگذريم، بايد بگوييم كه اين دو روايت نقل يك واقعه با شالودهاى يكسان است كه يكى مؤيد ديگرى است. دكتر ادوارد شىيرا[۵٨] اين پرسش را مطرح مىكند كه آيا تطابق اين دو داستان، شاهد صحت كلام تورات استيا نه؟ و خود پاسخ مىگويد: "بعضى خواهند گفت: آرى، چنين است! اين خود برهانى مؤكد است بر وقوع حادثه توفان؛ ولى بعضى ديگر خواهند گفت: نه، چنين نيست، بلكه اين دليل محكمى است كه يهود اساطير خود را از بابلىها اقتباس كردهاند".[۵۹] اين گفته ادوارد شىيرا دقيقا نظريه دكتر هاوارد تيپل[٦٠] و برخى از ناباوران است كه اعتقاد به داستان نوح وكشتى او را نه تنها اشتباه، بلكه گمراهكننده مىدانند. دكتر تيپل در كتابى موسوم به ياوهاى به نام كشتى نوح آورده كه چگونه يهوديان و پيشگامان مسيحيت توانسته بودند افسانه سومرى - بابلى را به خود اختصاص داده و در سراسر جهان بهعنوان داستان بسيار مهيجى گسترش دهند، در حالى كه هيچ گونه مدرك تاريخى و زمينشناسانهاى نداشتند.[٦۱]
البته با وجود نظرياتى از اين دست، بايد گفت كه به هيچ وجه نمىتوان داستان توفان نوح را از اصل مورد شك و ترديد قرار داد. زيرا همانطور كه مىدانيم، علاوه بر عقيده پيروان اديان الهى (يهود، مسيحيت و اسلام)، اين داستان در افسانهها و اساطير اقوام و ملل مختلف جهان نيز وجود داشته و از جايگاه خاصى برخوردار بوده است.
[↑] يادداشتها
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۵]- ر.ک: ن.ک. ساندرز، حماسه گیلگمش، ترجمه اسماعیل فلزی (چاپ اول، انتشارات هیرمند، ۱٣٧٦) ص ۱٢ و ۱٣؛ ساموئل کریمر، الواح سومری، ترجمه داود رسایی (چاپ اول، انتشارات ابن سینا، ۱٣۴٠) ص ٢۱۹. [۱٠]- یوسف اباذری و...، ادیان جهان باستان، (چاپ اول، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱٣٧٢) ج ٢، ص ٣٢٠ و ٣٢۱؛ بروسوس، (Berossus) ،مورخ و پیشوای معروف بابل در قرن سوم ق.م، در کتاب خود تاریخ بابل و آشور، که قدما آن را خلدئیکا( (Xaldaika یا بابیلونیاکا، (Babyloniaka) نامیدهاند و در عهد سلطنت انتیوخس اول، ٢٦۱-٢٨٠) (Antiokhos Soter) ق م) تالیف شده است، وقوع توفان را در عهد پادشاهی بهنام زیسوتروس، (Xisuthros) بیان میکند:"نخستین خدیو روی زمین الاروس، (Alaros) بوده که ۴٣٢٠٠ سال پادشاهی کرد. پس از او ده پادشاه دیگر در مدت ۴٣٢٠٠ سال شهریاری داشتند. در عهد زیسوتروس، آخرین پادشاه این دوره، توفان روی داد و بعل، (Bel) ،ایزد بزرگ، جهان را نابود کرد. زیسوتروس چون پادشاهی خداپرست بود، از قبل وقوع توفان را توسط خدای خود کرونوس، (Chronos) میدانست؛ زیرا کرونوس بهوی گفته بود که چگونه کشتی بسازد و خود و زنان و فرزندان و کسان و جانوران را از آسیب برهاند".بروسوس در ادامه با لحنی قابل ستایش توضیح میدهد که حتی خدای زیسوتروس (کرونوس) بهوی دستور داده بود که نمونهها و گزارشهایی از کلیه اشیا و اخبار آن زمان را فراهم کرده، آنها را در شهر سیپار، (Sippar) مخفی یا مدفون سازد. ر.ک: پورداود (گزارش)، یسنا، (چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران، ۱٣۵٦) ج ۱، ص ۹۵؛ چارلز برلیتز، کشتی گمشده نوح، ترجمه احمد اسلاملو (چاپ اول، انتشارات کوشش، ۱٣٧۱) ص ۱٦۹. همچنین برای آگاهی از فهرست پادشاهان سومری - بابلی پیش از توفان و بعد از آن نگاه کنید به: اریک فون دانیکن، پیامآور گذشته ها، ص ٢٨۴ - ٢٧٨.[۱۱]- Samuel Kremer[۱۲]- برای آگاهی بیشتر از متن کامل داستان توفان سومری ر.ک: ساموئل کریمر، پیشین، ص ۱٧۵ - ۱٨٢. [۱٧]- یوسف اباذری و...، پیشین، ص ٣٢۱.
[۱۸]- نقطه چین علامت شکستگی و یا ناخوانا بودن اصل لوحه سومری است.
[۱۹]- ساموئل کریمر، پیشین، ص ۱٧۹ و ۱٨٠.[٢٠]- Utu[٢۱]- دیلمون، :(Dilmun) بهشت سومریان که در خلیج فارس واقع است و گاهی آن را تحت عنوان "مکان طلوع خورشید" و "سرزمین زندگان" توصیف میکنند. آن جا صحنه یک اسطوره آفرینش سومری و مکانی است که برای قهرمان الهی توفان سومری، زی سودرا، توسط خدایان برگزیده شد تا همیشه در آن بزید. ر.ک: ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱٢٢.
[٢۲]- ساموئل کریمر، پیشین، ص ۱٨٠ و ۱٨۱.
[٢۳]- ساموئل هنری هوک، اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور (انتشارات روشنگران، بی تا) ص ٦۵.
[٢۴]- برای آگاهی از متن کامل حماسه گیلگمش خوانندگان میتوانند به کتب زیر مراجعه کنند:- ن. ک. ساندرز، پیشین؛- احمد صفوی، پهلوان نامه گیلگمش، انتشارات امیرکبیر، ۱٣۵٦.[۳٠]- ف. ژیران و...، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور (چاپ اول، انتشارات فکر روز، ۱٣٧۵) ص ٨٣.
[۳۱]- جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت (چاپ پنجم، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱٣٧٢) ص ٧۱.[۳۲]- Shamash[۳۳]- ن. ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱۱.[۳۴]- Adad[۳۵]- شولات، :(Shullat) طلایه دار روحانی توفان و هوای بد. (ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱٢٧).
[۳۶]- هنیش (هانیش :(Hanish پیشاهنگ یزدانی توفان و هوای بد. (همان، ص ۱٢۴)؛ این نام در فرهنگ اساطیر آشور و بابل به صورت خانیش، (Khanish) ضبط شده است (ص ٨٣). [۳۹]- ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱۱.[۴٠]- Ishtar[۴۱]- ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱۱ و ۱۱٢.[۴۲]- Nisir[۴۳]- ر.ک: ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱٢؛ جان بی. ناس، پیشین، ص ٧٢.
[۴۴]- ر.ک: ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱٣ و ۱۱۴.
[۴۵]- واژه اراراط (ارارات) از کلمه اورارتو، (Orartu) که خود نام قدیمی ارمنستان بوده، مشتق شده است (چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱٢). جیمز هاکس مینویسد: "ارارات (ملعون)، مقاطعهای است در مرکز ارمنستان که ما بین رود ارس و دریای وان و ارومیه واقع است (کتاب دوم پادشاهان، ۱۹:٣٧؛ کتاب اشعیا، ٣٧:٣٨). بعضی اوقات این لفظ بر تمام آن مملکت اطلاق شده (کتاب ارمیا، ۵۱:٢٧) و موافق روایات کشتی نوح بر این کوه قرار گرفت. این کوه بلند که ارامنه آن را "مسیس" و ترکان "اگریداغ" یعنی سراشیب و ایرانیان کوه نوح، اروپاییان غالبا اراراط و اعرابش "جودی" گویند، صاحب دو قله است که یکی مقدار چهارهزار قدم از دیگری بلندتر و به سلسله کوههایی که بهطرف شمال مغربی و مغرب ممتدند میپیوندد و همیشه این کوه عظیم دارای رتبه عالی بوده، دائما بر قلهاش برف نمودار است. ۱٧٠٠٠ قدم از سطح دریا مرتفع و از جمله آتشفشانهایی است که انفجار آخریاش در سال ۱٨۴٠ میلادی بوده. ر.ک: جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، (چاپ دوم، کتابخانه طهوری، ۱٣۴۹) ص ٣٠.
[۴۶]- ر.ک: جلالالدین آشتیانی، تحقیقی در دین یهود، (چاپ دوم، انتشارات نگارش، ۱٣٦٨) ص ۱۹.
[۴٧]- یوسف اباذری و...، پیشین، ص ٣٢٢.
[۴۸]- ر.ک: چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱٦٢.
[۴۹]- افلاطون در رسالههای تیمائوس، (Timaios) و کریتیاس، (Kritias) به تاریخچه و سرنوشت آتلانتیس اشاره کرده است. وی ضمن اشاره به انحطاط اخلاقی مردم آتلانتیس پس از رسیدن به اوج تمدن، میگوید: این انحطاط زمانی پیش آمد که لئامت و خودخواهی بر صفات حسنه چیره شد. در آن موقع زئوس (خدای خدایان) چون مشاهده کرد "یک قوم مشهور باستانی به وضعی اسف انگیز گرفتار آمده" و "علیه تمام کشورهای آسیا و اروپا قیام کرده" تصمیم گرفت که عذاب مهیبی به مکافات عملشان بر ایشان نازل کند. بهگفته حکیم یونانی "چندی بعد زلزلههایی پیاپی روی داد و سیلها جاری گردید و در ظرف یک روز و یک شب شوم همه مردان جنگی در کام زمین فرو رفتند و نابود شدند. جزیره آتلانتیس نیز در دریا فرو رفت." ر.ک: اندرو توماس، اسرار آتلانتیس، ترجمه ابراهیم الفت حسابی (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱٣۵٣) ص ٢٢ و ٢٣؛ دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی (چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، ۱٣٧٦) ج ٣، ص ۱٨٣۴.[۵٠]- Edda[۵۱]- چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱٧٧؛ از میان دلایل متنوعی که به عوامل آسمانی، یا به علل زمینی و طبیعی مرتبط بوده و موجب نابودی بشر گردیده، میتوان بهنظریه جالبی اشاره کرد که در بین فرهنگها و معتقدات ملل باستان یونان، مصر، هندوستان و حتی قبایل سرخ پوست امریکا رایج بوده است. این نظریه علت اصلی وقوع حوادث هولناک را خود بشر و گسترش تمدن او دانسته و معتقد است که بشر رشد غیرعادی در علوم و تکنولوژی داشته ولی از امکانات فنی و نیروهای علمی خود در جهت مثبت استفاده نکرده است. بنابراین کنترل نیروهای مخرب را از دست داده، که نهایتا همین نیروها موجبات نابودی ناگهانی بشر را فراهم آوردهاند. بهطور مثال، قبایل سرخ پوست هوپی معتقدند که در زمانهایی بسیار دور جنگ سختی در گرفته بود که از وقایع آن جز چند نکته و خاطره کوچک چیزی برجای نمانده است. در افسانههای این قوم از شهرهای بزرگ و تمدنهای پیشرفتهای یاد شده که به قول آنان به علت گسترش حس زیادهطلبی و عدم توانایی کنترل آن جنگهای سختی در گرفت و در نتیجه تمدنشان به نابودی کشیده شد. همچنین درباره چگونگی نابودی شهرهای بزرگ آمده است که با بهکار بردن "پاتووتا" (سوپر بمبافکن)های پرنده، شهرها منهدم شدند و جنگها نیز زمانی به پایان رسیدند که تفاوتی بین خشکی و دریاها دیده نشد. همه چیز حتی شهرهای باشکوه، پاتووتاهای پرنده و گنجهای ارزشمندشان با شیطان در آمیختند و به اعماق اقیانوسها فرو رفتند ... ." ر.ک: همان، ص ٢۵٢ و ٢۵٣.[۵۲]- Hopi[۵۳]- چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱٨٢.
[۵۴]- یکی از آثار بابلی که در آن به اندازههای کشتی اشاره شده، طول آن را ششصد ذراع، ارتفاع و عرض آن را شصت ذراع ذکر کرده است. در یکی از آثار این قوم، ابعاد محیرالعقول دیگری ذکر شده و عرض و طول کشتی را به اندازه پنج استادیون (Stadion) (واحد طول برابر ٦٠٠ پای یونانی و معادل ۱٨۵ متر) طرح کرده است. البته ارائه این ابعاد حیرتانگیز از یک کشتی در میان بابلیان احتمالا به سیستم حساب و شمارش آنها که بر اساس ضرایب عدد دوازده استوار بوده، مربوط میشود. جالب است بدانیم که در اواخر قرن هفدهم ایزاک نیوتون، ریاضیدان و دانشمند معروف، توانست طی یک سری محاسبات ریاضی ابعاد کشتی را بهمیزان ۹٢/٦۱۱ فوت طول، ٢۴/٨۵ فوت عرض، ۵٦/۵۱ فوت ارتفاع (از صفحات ته کشتی تا دکل بالایی آن) تعیین کرده، وزن خالی آن را ۵٨/۱٨٢٣۱ تن اندازهگیری کند. ر.ک: همان، ص ۱٦٣ و ۱٦۹.
[۵۵]- به استناد افسانههای چندگانه ملل و قبایل سراسر جهان، تعداد کوههایی که کشتی پس از آرام شدن توفان بر آن قرار میگیرد تا پنجاه عدد رسیده است. برخی از این کوهها ناشناختهاند و فقط نام و نشانی در افسانهها دارند و یا نام قدیمیشان با گذشت اعصار تغییر کرده است، در حالی که بعضی از آنها نیز شناخته شده هستند. از سویی افسانههای فردی یا قومی مربوط به توفان که رهبران آنها از جمله ناجیان چنین سیلابهای مهیبی به شمار میرفتهاند، به یکصد عدد نیز بالغ میشوند. ر.ک: همان، ص ٢۴٠.
[۵۶]- جان الدر، باستانشناسی کتاب مقدس، ترجمه سهیل آذری (چاپ اول، انتشارات نور جهان، ۱٣٣۵) ص ٣٣.
[۵٧]- ر.ک: همان، ص ٣۴؛ ادوارد شی یرا، الواح بابل، ترجمه علی اصغر حکمت، (چاپ اول، انتشارات ابن سینا،۱٣۴۱) ص ۱۹۱ و۱۹٢.[۵۸]- Edward Chiera[۵۹]- ر.ک: ادوارد شی یرا، پیشین، ص ۱۹٣ و ۱۹۴.[٦٠]- HowardTeeple[٦۱]- ر.ک: چارلز برلیتز، پیشین، ص ٢٢٦.
[↑] کتابنامه
□ کتاب مقدس، انجمن کتاب مقدس، چاپ دوم، ایران، ۱۹٨٧.
□ دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، ۱٣٧٦، ج ٣.
□ اباذری، یوسف و...: ادیان جهان باستان، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱٣٧٢، ج ٢.
□ آشتیانی، جلالالدین: تحقیقی در دین یهود، تهران، نشر نگارش، چاپ دوم، ۱٣٦٨.
□ الدر، جان: باستانشناسی کتاب مقدس، ترجمه سهیل آذری، انتشارات نور جهان، چاپ اول، ۱٣٣۵.
□ برلیتز، چارلز: کشتی گمشده نوح، ترجمه احمد اسلاملو، تهران، انتشارات کوشش، چاپ اول، ۱٣٧۱.
□ بی. ناس، جان: تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، ۱٣٧٢.
□ پور داود (گزارش): یسنا، به کوشش بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱٣۵٦، ج ۱.
□ توماس، اندرو: اسرار اتلانتیس یا گنج ابوالهول، ترجمه ابراهیم الفت حسابی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱٣۵٣.
□ دانیکن، اریک فون: پیامآور گذشتهها، بدون نام مترجم و سال انتشار.
□ ژیران، ف. و...: فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران، انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧۵.
□ ساندرز، ن.ک.: حماسه گیلگمش، ترجمه اسماعیل فلزی، تهران، انتشارات هیرمند،چاپ اول، ۱٣٧٦.
□ شی یرا، ادوارد: الواح بابل، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات ابن سینا،چاپ اول، ۱٣۴۱.
□ کریمر، ساموئل: الواح سومری، ترجمه داود رسایی، تهران، انتشارات ابن سینا، چاپ اول، ۱٣۴٠.
□ هاکس، جیمز: قاموس کتاب مقدس، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ دوم، ۱٣۴۹.
۱٦. هنری هوک، ساموئل: اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران، انتشارات روشنگران، بی تا.
منبع
http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.fr/2011/03/blog-post_1421.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر