بیانیه حزب کارایران(توفان) پیرامون همه پرسی در کردستان عراق
تجزیه طلبی کردستان عراق با پرچم همه پرسی، در خدمت منافع امپریالیسم و صهیونیسم
کمونیستها با یک اصل موافقند. اصل حق تعیین سرنوشت ملل آنهم به دست خود و نه با دست دیگران. کمونیستها در مبارزه با استعمار و امپریالیسم که نافی حقوق ملی بودند و هستند به این اصول دست یافتهاند. کمونیستها در عین به رسمیت شناختن این حق بر این نظر نیستند که درهر مورد مشخص با صدور چک سفید به پشتیبانی
از این جدائی بپردازند. در هر مورد پیش آمده باید تحلیل مشخص از شرایط مشخص انجام گیرد تا معلوم شود که تحقق این جدائی به مصالح والای مبارزه طبقه کارگر، مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی یاری میرساند و یا در خدمت ارتجاع جهانی و تقویت ضد انقلاب در جهان است. حزب ما با جدائی اسکاتلند و ایرلند از بریتانیا، جدائی کاتالونی و باسک از اسپانیا، کُرس از فرانسه و امثالهم موافق است، زیرا به این طریق جبهه بزرگ ضد انقلاب جهانی تضعیف میشود و زمینه مناسبتری برای رشد مبارزه طبقاتی در میان خلقهای این ممالک پدید میآید. حال آنکه با تجزیه یوگسلاوی که در خدمت ارتجاع جهانی قرار میگرفت، مخالف بود و هست. یک کاتالونی ضد سلطنت با الهام از مبارزه انقلابی جمهوریخواهان اسپانیا در سالهای 30 قرن گذشته، به مراتب برای پیشرفت جهان و بشریت مفیدتر است تا اسپانیای فالانژیست همدست فرانکو با سلطنت کنونی فاسدِ حاکم در آن. حال از اسپانیا به عراق بیائیم.
یکم- دولت خود مختار کردستان عراق تصمیم گرفته است با انجام یک همهپرسی سازمانیافته با حمایت رسمی و آشکار اسرائیل به جدائی کردستان عراق از کشور عراق بر خلاف قانون اساسیای که خود به آن رای داده است، دست زند و یک حکومت کردستان "مستقل" در شمال عراق ایجاد کند. آیا یک حکومت بورژوائی ناسیونال شونیست و همدست امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه واقعا مستقل است؟
در گام بعدی باید کردستان ترکیه، ایران و سوریه نیز به آنها بپیوندند و بهاصطلاح استقلال کشور واحد کردستان اعلام گردد. این استقلال مورد مخالفت همه دول منطقه و حتی شورای امنیت سازمان ملل متحد است. تنها کشوری که از این "استقلال" به طور رسمی و علنی به پشتیبانی پرداخته و کارشناسانش در کردستان عراق شلنگ تخته میاندازند و در منطقه به خرابکاری و تحریک مشغولند، کشور صهیونیستی و متجاوز اسرائیل است. عربستان سعودی نیز خودش را در پشت سر اسرائیل پنهان کرده است و امپریالیسم آمریکا نیز با احتیاط در پی ایجاد یک پایگاه مطمئن برای نیات شوم خویش در منطقه به فعالیت مشغول است. اسرائیل سالهاست که در کردستان عراق فعال است و ماموران موساد را اعزام کرده تا کُردهای عراقی را با آموزش نظامی و تقویت پیوندهایشان با کُردهای یهودی در اسرائیل که به منطقه نقل مکان کرده و به خریدن زمینهای کردستان اشتغال دارند، تقویت کنند. جریانهای اسرائیلی منصور حکمت از بعد از انقلاب با پشتیبانی مالی و تدارکاتی اسرائیل در منطقه جای پای خویش را در کردستان عراق گشودند و اکراد را به همکاری با صهیونیسم تشویق کرده و آنها را به آن سمت هول دادند. تئوریهای منصور حکمت در خدمت برداشتن موانع از سر راه "استقلال کردستان" بود و هست. تئوری مبارزه با میهندوستی مردم ایران، ولی حمایت از "میهندوستی" کُردهای ناسیونال شونیست که یکی را مظهر شونیسم و دیگری را مظهر انترناسیونالیسم جا میزدند، از این نمونهها بودند. به نظر آنها کمونیستهای غیر کُرد باید "انترناسیونالیست" باشند و به جدائی کردستان رای دهند، ولی "کمونیستهای" کُرد باید ناسیونالیست باشند و با تمام قوا تحت هر شرایطی به تجزیه ایران دست زنند. آنها حتی برای کُردها حقوق ویژه قایل شدند. آنها افسانهسرائی میکنند جدائی کُردهای عراق به تشدید مبارزه طبقاتی در کردستان منجر شده و دورنمای کردستان سوسیالیستی را نزدیکتر میکند. آیا پیدایش کشور مصنوعی اسرائیل، مبارزه طبقاتی برضد بورژوازی صهیونیستی را در درون این کشورِ در محاصره اعراب افزایش داده است و یا برعکس به سرکوب و خلع سلاح کمونیستهای یهودی منجر شد که سنت مبارزه قهرمانانه ضد فاشیستی داشتند؟ آیا مبارزه طبقه کارگر کردستان بر ضد بورژوازی کُرد شکوفا شده و افزایش مییابد یا برعکس در اثر شرایط جغرافیائی کردستان و تهدید واقعی و یا ساختگی دائمی همسایگان و استفاده از ابزار و بهانههای تبلیغاتی یکطرفه و گمراهکنندهی ناشی از "خطر خارجی" و "امنیت کردستان" و "دفاع از موجودیت خلق کُرد" ، و شستشوی مغزی کارگران و عموم مردم توسط کارشناسان تبلیغاتی امپریالیستی به نفع بورژوازی خودفروخته کُرد و تبدیل کردستان به پایگاه مستقیم امپریالیسم و صهیونیسم، سرکوب شده و کاهش مییابد؟ روشن است که بورژوازی کُرد که همدست امپریالیسم و صهیونیسم است در درجه اول با نیروهای فریب خورده کُرد تسویه حساب میکند و "محیط آرامی" برای استقرار ناسیونال شونیسم فراهم میآورد.
دوم - کردستان عراق در بعد از همدستی با امپریالیسم و صهیونیسم در تجاوز آنها به عراق و سرنگونی حکومت قانونی عراق، مخاذن نفت خویش را در اختیار اسرائیل قرار داد و از آنها برای تغییر جغرافیای منطقه و ایجاد یک پایگاه ضد انقلابی بر ضد همه نیروهای انقلابی و خلقهای منطقه، با دریافت دلارهای آمریکائی استفاده کرد و میکند.
در کنار این کُردهای ضد انقلابی که همدستان کلینتون و جرج بوش و صهیونیسم، در نابودی عراق بودند و در همدستی با اوباما به تقویت داعش دست زدند و آنها را با صحنهسازی و واگذاری انبارهای اسلحه، با تدارک قبلی به سمت بغداد کیش دادند و حالا نیز از جمله همدستان ترامپ در تخریب منطقه هستند، سازمانهای کُردی حضور دارند که خود را "انقلابی" و "کمونیست" جا میزنند، ولی حاضر نیستند با این حرکت ضد انقلابی و تقویت امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه مبارزه کنند. آنها مُهر سکوت برلب زدهاند. فعالیتی که آنها در پیش گرفتهاند، عبارت است از کسب "حق تعیین سرنوشت" به دست امپریالیسم و صهیونیسم، ایجاد یک پایگاه بزرگ ضد انقلابی و اسرائیل دوم در منطقه برای ایجاد تفرقه و در عین حال تثبیت موجودیت اسرائیل و کاهش وضع متزلزل فعلی اسرائیل از طرفی و سرکوب مبارزات انقلابی و کمونیستی از طرف دیگر. این کردستان ضد انقلابی در بستر سیاستهای راهبردی امپریالیستی و صهیونیستی، فقط دشمن خلقهای منطقه نخواهد بود که کمر به تجاوز و اخلال در امور داخلی آنها را خواهد بست، بلکه باید با پیدایش جنبش انقلابی و نهضت کارگری در درون خود کردستان نیز مبارزه کند.
ملا مصطفی بارزانی رهبر بلامنازع کُردها و پدر مسعود بارزانی فارغ التحصیل دانشگاه تلآویو، بارها خواستار حمایت آمریکا از کردستان شد و حتی ابراز تمایل کرد که کردستان عراق به عنوان ایالت پنجاه و یکم به آن کشور ملحق شود(به صفحه 57 Carl Brown, International Politics and the Middle East) مراجعه کنید. آیا چنین درخواستی در خدمت منافع خلقهای منطقه و حتی خلق کُرد است؟ همین ملا مصطفی بارزانی شکست اعراب در جنگ شش روزه توسط اسرائیل را به صهیونیستها تبریک گفت. ملامصطفی با شاه ایران و عمال ساواک و موساد بر ضد خلق عرب جنگید و اپوزیسیون کُرد انقلابی در کردستان را که با شاه ایران مبارزه میکردند، از دم تیغ گذرانید. در اکتبر 1998 امپریالیسم آمریکا 97 میلیون دلار به اپوزیسیون خودفروخته عراق برای همدستی با امپریالیسم آمریکا کمک نظامی و 2 میلیون دلار کمک تبلیغاتی کرد، تا بتواند عراق را اشغال و غارت کند، از جمله به دو گروه اصلی کرد عراق، اتحادیه میهنی و حزب دموکرات و همچنین جنبش اسلامی کُرد در عراق. آیا شما تشکیلات کُردی را میشناسید که این دسیسههای ضد خلقهای منطقه و حتی ضد زحمتکشان کُرد را محکوم کرده باشد؟
حال آقایان! تئوری را کنار بگذاریم، مگر غیر از این است که پیدایش یک چنین مرکز ضد انقلابی و دستِ راستِ صهیونیسم و امپریالیسم در منطقه به طور عینی به ضرر جنبشهای انقلابی ملی و کارگری همه خلقهای منطقه و حتی خلق کُرد است؟
مگر غیر از این است که پیدایش چنین مرکز ضد انقلابی به طور عینی به وحدت انقلابی و دموکراتیک طبقه کارگر خلقهای درون هر کشور مربوطه، صدمه میزند و بیراههای خواهد بود که هرگز به سوسیالیسم نمیرسد؟
مگر غیر از این است که چنین تصمیم ضد انقلابی، منطقه را در خدمت منافع امپریالیسم و ارتجاع به آشوب میکشد و در خدمت تقسیم مجدد جهان به مناطق جدید، تحت نفوذ امپریالیستی میکشاند؟. اگر چنین است که حتما بر اساس تاریخ و واقعیت چنین است، آنوقت نمیشود از این حرکت به استناد یک اصل کلی به حمایت برخاست و خود را با پنهان کردن زیر عبای "حق ملل در تعیین سرنوشت"، آنهم به دست امپریالیسم و صهیونیسم، موافقت کرد. کُردهای ناسیونال شونیست مدعیاند به کسی مربوط نیست که ما "سرسپردگی" چه کسی را میخواهیم قبول کنیم و یا زیر بار چه کسی میخواهیم برویم. همکاری با اسرائیل و آمریکا تنها تصمیم مستقل خود ما خواهد بود و ما تعیین میکنیم که دوستان و دشمنان ما کیان هستند.
خوب، اگر این شبه استدلال را بپذیریم و آنوقت این کُردهای ناسیونال شونیست هستند که باید پاسخ دهند، چرا خلقها و طبقه کارگر منطقه باید "ماری را در آستین خود پرورش دهند" که قصد دارد به پایگاهی بر ضد موجودیت سایر کشورها بدل شود؟ آیا این اقدام از زمره عملیات انتحاری برای خلقها و طبقه کارگر منطقه نیست؟ آیا خودپرستی و کوربینی ناسیونالیستی نیست که از همه نیروهای انقلابی درخواست شود به پیدایش مستعمرهای تن دهند که در آن برای بریدن سر همسایگان چاقوهای خویش را تیز میکنند؟ آیا میشود مجاز دانست که چون نیروئی "داوطلبانه" و "دموکراتیک" همدستی با اسرائیل و امپریالیسم را میپذیرد، کارش دموکراتیک و قابل احترام و تصمیمش خالی از ابهام و اشکال است؟. این حقی که به نابودی حقوق دیگران منجر میشود، و زندگی سایرین را تهدید میکند، حق نیست، دسیسه و توطئه است. همانگونه که حق آدمکشی و تجاوز وجود ندارد، حقی هم برای سرکوب و دسیسه علیه سایر ملل وجود نخواهد داشت. هیچ خلقی نمیتواند حساب خویش را از حساب خلقهای منطقه و همسرنوشتی با آنها جدا کند و گلیم خویش را در همدستی با امپریالیسم به خیال خود بیرون بکشد و برایش بیتفاوت باشد که سایر خلقهای منطقه در زیر سرکوب خونین ارتجاع منطقه که دشمن مشترک همه آنها بود قرار دارند. خلقهای منطقه با خلق فلسطین که قربانی تجاوز صهیونیسم هستند، همسرنوشت بوده و از مبارزه آنها بر ضد کشور مصنوعی اسرائیل حمایت میکنند. کسانی که سرکوب ملت فلسطین، تاراندن آنها و قتلعام و نسل کشیشان را تائید میکنند و برای پیروزی صهیونیستها بر اعراب هلهله نموده و دست افشانی میکردند و میکنند، نمیتوانند هوادار دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و مدافع حق تعیین سرنوشت خلقها باشند. نباید از این حقیقت غافل بود که در رویداهای مخاطره آمیز آینده و محاصره اقتصادی و نظامی "کردستان مستقل" وضعیتی پیش خواهد آمد که دودش در درجه نخست به چشم خلق کُرد خواهد رفت و متاسفانه کُردها مانند تجارب گذشته در همدستی با ارتجاع منطقه و جهانی اولین قربانیان این تجزیه طلبی و نزاع منطقهای خواهند بود.
سوم- دراین مبارزه طبقاتی که درگرفته است به جز افراد معدودی، جای گروهها، تشکلها و سازمانها کمونیست کُرد و انقلابی متاسفانه خالی است تا به عنوان مدافع طبقه کارگر به دفاع از مصالح طبقاتی کارگران و حمایت از وحدت آنها برای نابودی دشمن مشترک و سرکوبگر در هر کشور مشخص به میدان آیند. وقتی کمونیستهای غیر کُرد در ایران و یا عراق از رفع ستم ملی، آنهم در عرصه فرهنگی و آموزش زبان مادری سخن گفته از این خواست انسانی و محقانه خلقهای ایران، اعم از کُرد و یا آذری دفاع میکنند، طبیعتا وظیفه کمونیستهای خلقهای اقلیت، در تبلیغ وحدت ملی، همکاری با سایر خلقها و تبلیغ مزایای وجود یک کشور بزرگ و همکاری پرولتاریای همه این ملتها در تحت رهبری حزب واحد طبقه کارگر ایران و یا عراق است. حمایت کمونیستها ایران از خواست محقانه خلقهای اقلیت، باید دست بورژوازی ناسیونال شونیست این خلقها را با نیت فریب طبقه کارگرِ خودشان رو کند و به امر وحدت مشترک مبارزه طبقاتی یاری رساند. مسخره است که کسی خود را مترقی، چه برسد به کمونیست، جابزند و از کمونیستهای غیر کُرد بخواهد که از مبارزه تجزیه طلبانه آنها بدون قید و شرط دفاع کنند. به زعم آنها کمونیستهای غیر کُرد باید خواهان جدائی ملی باشند ولی "کمونیستهای کُرد" نیز باید از جدائی ملی دفاع کنند و منافع و مصالح مبارزه طبقاتی و کارگران را در پای منافع کور ناسیونال شونیسم ملی قربانی نمایند. این رابطه طبیعتا رابطه دیالکتیکی نیست. در این منطق، "کمونیستهای کُرد" در جستجوی همدستان غیر کُرد هستند تا جدائی آنها را با "مُهر کمونیستی" مورد تائید قرار دهند.
چهارم- حق ملل در تعیین سرنوشت خویش که لنین مطرح میکند ناظر به حقوق ملتها برای ایجاد دولتهای ملی خویش به ویژه در دوران مبارزه ضد استعماری است که سوسیالیستهای انترناسیونال دوم آنرا به رسمیت نمیشناختند و مدعی بودند چون ما "متمدن"تریم و کشور ما پیشرفتهتر است از لحاظ منافع تحول جهانی و رشد نیروهای مولده جایز است که این ممالک آفریقائی و یا آسیائی و یا... مستعمره ما باقی بمانند. لنین هرگز به مسئله حق تعیین سرنوشت ملل که آنرا به درستی یک حق دموکراتیک بورژوائی میدانست، از منظر احترام به دموکراسی ناب برخورد نمیکرد. چنین حق دموکراسی نابی وجود ندارد. دموکراسی همیشه طبقاتی است و لذا برخورد به حق ملل در تعیین سرنوشت خویش نیز باید با همین درک صورت پذیرد. حق ملل باید از لحاظ مصالح جنبش کمونیستی مورد ارزیابی و پشتیبانی عملی قرار گیرد. از نقطه نظر مارکسیسم لنینیسم صدور چک سفید برای هر گروه و دستهای که برای "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" در فضای مجرد میرزمد، در تناقض کامل با مارکسیسم است. در شوروی نیز، کمونیستها هرگز زیرا بار دسیسههای "رادای" اوکرائین و یا حکومت "مساواتیست"ها و "داشناکها"ی همدست امپریالیسم در قفقاز نرفتند و آنها را با یاری گارد سرخ و کمونیستهای قفقاز سرکوب نمودند. مصالح سوسیالیسم و طبقه کارگر ایجاب میکرد که بخشهای بورژوائی این حکومتها سرکوب شوند. در فنلاند نیز جنبش طبقه کارگر در اثر خیانت سوسیالیستهای دست راستی و دخالت مستقیم آلمانها و بورژوازی مرتجع ممالک بالتیک سرکوب شد و راه حل فنلاند که نتایج بعدی اسفانگیز آنرا به عنوان پایگاه نازیها برای حمله به شوروی در جنگ جهانی دوم دیدیم، ناشی از همین وضعیت ضعف بلشویکها در زمان جنگ اول بود و هرگز نیز تکرار نشد. کُردهای ناسیونال شونیست که تاریخچه این جدائی را نیز نمیدانند بیهوده به آن چسبیدهاند و به آن با نادانی استناد میکنند.
از نقطه نظر کمونیستها در دوران امپریالیسم نمیشود از هر گونه جدائی ملی اگر در خدمت مصالح پرولتاریائی نباشد به دفاع برخاست. تجزیه یوگسلاوی، تجزیه سودان، تجزیه لیبی، تجزیه عراق، تجزیه سوریه، تجزیه نیجریه، تجزیه کنگو و... به نفع سیاست راهبردی امپریالیسم در تفرقه ملتها و کشورها و تسلط برآنهاست، تاریخ معاصر هنوز تجزیه ویتنام، کره را بیاد دارد. سیاست تقسیم کن و حکومتنما، بطوریکه امکان موجودیت مستقل و امکان ادامه بقاء متکی بر اراده خویش را از این کشورها بگیرد نمیتواند مورد تائید کمونیستها باشد.
در دورانی که انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر به نتیجه رسید، سیاست امپریالیستها بر آن بود که کشورهای متفرق و جدا جدا را که قادر نیستند در مقابل نفوذ کمونیسم مقابله کنند، متحد نموده، دولت مرکزی را در آن کشورها تقویت کرده و این کشورها را برای مقابله با سوسیالیسم تقویت نماید. کودتای رضاخان در ایران و سرکوب شیخ خزعل و سمیتقو و یا روی کار آوردن حکومت مرکزی در عراق به رهبری ملک فیصل را، باید در همین کادر دید و بر بستر همین تحلیل بررسی نمود. حال که شوروی فروپاشیده است و قدرت رقیب نابود شده و چین نیز نمیتواند هنوز نقش جهانی سابق سوسیال امپریالیسم شوروی را بازی کند، تقسیم و تجزیه کشورها برای اینکه توسط امپریالیستها بلعیده شوند، در دستور کار آنها قرار گرفته است. به زیر سلطه گرفتن چندین کشور فاقد توانائی بقاء مانند مقدونیه، مونتنگرو، بوسنی هرزهگوین، کرواسی، کوزوو، صربستان بسیار راحتتر است تا کشور قدرتمندی مانند یوگسلاوی. ناگفته نماند که بوسنی هرزهگوین و یا کوزوو اساسا کشور نیستند و زندگیشان به موئی بند است.
رفیق استالین در توصیف نظریات لنین و درک مارکسیستی لنینیستی از مسئله ملی در دوران امپریالیسم نوشت: "سابقا این فکر "معمول بود" که یگانه متد آزاد شدن ملل ستمدیده متد ناسیونالیسم بورژوازی، متد تفکیک ملل از یکدیگر، متد تجزیه و جداکردن آنها و متد تشدید خصومت ملی بین تودههای زحمتکش ملل مختلف است. این افسانه را اکنون باید رد شده دانست. یکی از مهمترین نتایج واقعی انقلاب اکتبر اینست که به این افسانه ضربه مرگباری وارد آورده عملا نشان داد که متد پرولتاریائی انترناسیونالی آزاد شدن ملل ستمدیده به منزله یگانه متد درست میباشد، عملا نشان داد که اتحاد برادرانه کارگران و دهقانان ملل بسیار مختلف، که مبداء آن داوطلبی و انترناسیونالیسم باشد ممکن و عاقلانه است. وجود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که نمونه اتحاد آینده زحمتکشان تمام ممالک در اقتصاد واحد جهانی میباشد مستقیما شاهد بر این مدعاست"(جنبه بینالمللی انقلاب اکتبر/لنینیسم صفحات 298 و299).
پنجم - ناگفته نماند که کُردهای مارکسیست لنینیست جایشان در کنار سایر کمونیستهای ملل ساکن ایران است که برای آرمان مشترکی متحدا مبارزه کنند. و بازهم ناگفته نماند که سازمانهائی با هویت کُردی که خود را کمونیست ایرانی جا میزنند کوچکترین گامی در جهت افشای همدستی کُردهای ارتجاعی با صهیونیسم و امپریالیسم و ارتجاع منطقه از جمله عربستان سعودی بر زبان نیآوردهاند. همین عملکرد نشان میدهد تا به چه حد در تارعنکبوت شبکههای مالی صهیونیستی و نفوذ امپریالیستی در منطقه گرفتارند و امکان کوچکترین حرکت مستقلانهای را ندارند. این به ویژه وظیفه سازمانها و گروههای کُرد است که نقش مخرب صهیونیسم و امپریالیسم در همکاری با کُردها و به ویژه کردهای عراق، بر اساس تجارب غمانگیز و انکارناپذیر گذشته در منطقه افشاء کنند. متاسفانه در این زمینه نورافکن ناسیونال شونیسم چشمها را کور کرده است و اپورتونیسم اپوزیسیون فرصتطلب و حسابگر و لیبرال ایرانی به این آسیاب آب میریزد. روشن است که با خفت نمیشود رهبری مبارزات مردم را کسب کرد. سازمانهای منحرف کُرد برای این اپوزیسیون تره هم خورد نمیکنند و در خفا به ریششان و خدمتی که از بزدلی به صهیونیسم میکنند، میخندند.
زنده باد اتحاد و همبستگی خلقهای منطقه علیه ارتجاع، امپریالیسم وصهیونیسم!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهایی بشریت!
حزب کارایران(توفان)
تجزیه طلبی کردستان عراق با پرچم همه پرسی، در خدمت منافع امپریالیسم و صهیونیسم
کمونیستها با یک اصل موافقند. اصل حق تعیین سرنوشت ملل آنهم به دست خود و نه با دست دیگران. کمونیستها در مبارزه با استعمار و امپریالیسم که نافی حقوق ملی بودند و هستند به این اصول دست یافتهاند. کمونیستها در عین به رسمیت شناختن این حق بر این نظر نیستند که درهر مورد مشخص با صدور چک سفید به پشتیبانی
از این جدائی بپردازند. در هر مورد پیش آمده باید تحلیل مشخص از شرایط مشخص انجام گیرد تا معلوم شود که تحقق این جدائی به مصالح والای مبارزه طبقه کارگر، مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی یاری میرساند و یا در خدمت ارتجاع جهانی و تقویت ضد انقلاب در جهان است. حزب ما با جدائی اسکاتلند و ایرلند از بریتانیا، جدائی کاتالونی و باسک از اسپانیا، کُرس از فرانسه و امثالهم موافق است، زیرا به این طریق جبهه بزرگ ضد انقلاب جهانی تضعیف میشود و زمینه مناسبتری برای رشد مبارزه طبقاتی در میان خلقهای این ممالک پدید میآید. حال آنکه با تجزیه یوگسلاوی که در خدمت ارتجاع جهانی قرار میگرفت، مخالف بود و هست. یک کاتالونی ضد سلطنت با الهام از مبارزه انقلابی جمهوریخواهان اسپانیا در سالهای 30 قرن گذشته، به مراتب برای پیشرفت جهان و بشریت مفیدتر است تا اسپانیای فالانژیست همدست فرانکو با سلطنت کنونی فاسدِ حاکم در آن. حال از اسپانیا به عراق بیائیم.
یکم- دولت خود مختار کردستان عراق تصمیم گرفته است با انجام یک همهپرسی سازمانیافته با حمایت رسمی و آشکار اسرائیل به جدائی کردستان عراق از کشور عراق بر خلاف قانون اساسیای که خود به آن رای داده است، دست زند و یک حکومت کردستان "مستقل" در شمال عراق ایجاد کند. آیا یک حکومت بورژوائی ناسیونال شونیست و همدست امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه واقعا مستقل است؟
در گام بعدی باید کردستان ترکیه، ایران و سوریه نیز به آنها بپیوندند و بهاصطلاح استقلال کشور واحد کردستان اعلام گردد. این استقلال مورد مخالفت همه دول منطقه و حتی شورای امنیت سازمان ملل متحد است. تنها کشوری که از این "استقلال" به طور رسمی و علنی به پشتیبانی پرداخته و کارشناسانش در کردستان عراق شلنگ تخته میاندازند و در منطقه به خرابکاری و تحریک مشغولند، کشور صهیونیستی و متجاوز اسرائیل است. عربستان سعودی نیز خودش را در پشت سر اسرائیل پنهان کرده است و امپریالیسم آمریکا نیز با احتیاط در پی ایجاد یک پایگاه مطمئن برای نیات شوم خویش در منطقه به فعالیت مشغول است. اسرائیل سالهاست که در کردستان عراق فعال است و ماموران موساد را اعزام کرده تا کُردهای عراقی را با آموزش نظامی و تقویت پیوندهایشان با کُردهای یهودی در اسرائیل که به منطقه نقل مکان کرده و به خریدن زمینهای کردستان اشتغال دارند، تقویت کنند. جریانهای اسرائیلی منصور حکمت از بعد از انقلاب با پشتیبانی مالی و تدارکاتی اسرائیل در منطقه جای پای خویش را در کردستان عراق گشودند و اکراد را به همکاری با صهیونیسم تشویق کرده و آنها را به آن سمت هول دادند. تئوریهای منصور حکمت در خدمت برداشتن موانع از سر راه "استقلال کردستان" بود و هست. تئوری مبارزه با میهندوستی مردم ایران، ولی حمایت از "میهندوستی" کُردهای ناسیونال شونیست که یکی را مظهر شونیسم و دیگری را مظهر انترناسیونالیسم جا میزدند، از این نمونهها بودند. به نظر آنها کمونیستهای غیر کُرد باید "انترناسیونالیست" باشند و به جدائی کردستان رای دهند، ولی "کمونیستهای" کُرد باید ناسیونالیست باشند و با تمام قوا تحت هر شرایطی به تجزیه ایران دست زنند. آنها حتی برای کُردها حقوق ویژه قایل شدند. آنها افسانهسرائی میکنند جدائی کُردهای عراق به تشدید مبارزه طبقاتی در کردستان منجر شده و دورنمای کردستان سوسیالیستی را نزدیکتر میکند. آیا پیدایش کشور مصنوعی اسرائیل، مبارزه طبقاتی برضد بورژوازی صهیونیستی را در درون این کشورِ در محاصره اعراب افزایش داده است و یا برعکس به سرکوب و خلع سلاح کمونیستهای یهودی منجر شد که سنت مبارزه قهرمانانه ضد فاشیستی داشتند؟ آیا مبارزه طبقه کارگر کردستان بر ضد بورژوازی کُرد شکوفا شده و افزایش مییابد یا برعکس در اثر شرایط جغرافیائی کردستان و تهدید واقعی و یا ساختگی دائمی همسایگان و استفاده از ابزار و بهانههای تبلیغاتی یکطرفه و گمراهکنندهی ناشی از "خطر خارجی" و "امنیت کردستان" و "دفاع از موجودیت خلق کُرد" ، و شستشوی مغزی کارگران و عموم مردم توسط کارشناسان تبلیغاتی امپریالیستی به نفع بورژوازی خودفروخته کُرد و تبدیل کردستان به پایگاه مستقیم امپریالیسم و صهیونیسم، سرکوب شده و کاهش مییابد؟ روشن است که بورژوازی کُرد که همدست امپریالیسم و صهیونیسم است در درجه اول با نیروهای فریب خورده کُرد تسویه حساب میکند و "محیط آرامی" برای استقرار ناسیونال شونیسم فراهم میآورد.
دوم - کردستان عراق در بعد از همدستی با امپریالیسم و صهیونیسم در تجاوز آنها به عراق و سرنگونی حکومت قانونی عراق، مخاذن نفت خویش را در اختیار اسرائیل قرار داد و از آنها برای تغییر جغرافیای منطقه و ایجاد یک پایگاه ضد انقلابی بر ضد همه نیروهای انقلابی و خلقهای منطقه، با دریافت دلارهای آمریکائی استفاده کرد و میکند.
در کنار این کُردهای ضد انقلابی که همدستان کلینتون و جرج بوش و صهیونیسم، در نابودی عراق بودند و در همدستی با اوباما به تقویت داعش دست زدند و آنها را با صحنهسازی و واگذاری انبارهای اسلحه، با تدارک قبلی به سمت بغداد کیش دادند و حالا نیز از جمله همدستان ترامپ در تخریب منطقه هستند، سازمانهای کُردی حضور دارند که خود را "انقلابی" و "کمونیست" جا میزنند، ولی حاضر نیستند با این حرکت ضد انقلابی و تقویت امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه مبارزه کنند. آنها مُهر سکوت برلب زدهاند. فعالیتی که آنها در پیش گرفتهاند، عبارت است از کسب "حق تعیین سرنوشت" به دست امپریالیسم و صهیونیسم، ایجاد یک پایگاه بزرگ ضد انقلابی و اسرائیل دوم در منطقه برای ایجاد تفرقه و در عین حال تثبیت موجودیت اسرائیل و کاهش وضع متزلزل فعلی اسرائیل از طرفی و سرکوب مبارزات انقلابی و کمونیستی از طرف دیگر. این کردستان ضد انقلابی در بستر سیاستهای راهبردی امپریالیستی و صهیونیستی، فقط دشمن خلقهای منطقه نخواهد بود که کمر به تجاوز و اخلال در امور داخلی آنها را خواهد بست، بلکه باید با پیدایش جنبش انقلابی و نهضت کارگری در درون خود کردستان نیز مبارزه کند.
ملا مصطفی بارزانی رهبر بلامنازع کُردها و پدر مسعود بارزانی فارغ التحصیل دانشگاه تلآویو، بارها خواستار حمایت آمریکا از کردستان شد و حتی ابراز تمایل کرد که کردستان عراق به عنوان ایالت پنجاه و یکم به آن کشور ملحق شود(به صفحه 57 Carl Brown, International Politics and the Middle East) مراجعه کنید. آیا چنین درخواستی در خدمت منافع خلقهای منطقه و حتی خلق کُرد است؟ همین ملا مصطفی بارزانی شکست اعراب در جنگ شش روزه توسط اسرائیل را به صهیونیستها تبریک گفت. ملامصطفی با شاه ایران و عمال ساواک و موساد بر ضد خلق عرب جنگید و اپوزیسیون کُرد انقلابی در کردستان را که با شاه ایران مبارزه میکردند، از دم تیغ گذرانید. در اکتبر 1998 امپریالیسم آمریکا 97 میلیون دلار به اپوزیسیون خودفروخته عراق برای همدستی با امپریالیسم آمریکا کمک نظامی و 2 میلیون دلار کمک تبلیغاتی کرد، تا بتواند عراق را اشغال و غارت کند، از جمله به دو گروه اصلی کرد عراق، اتحادیه میهنی و حزب دموکرات و همچنین جنبش اسلامی کُرد در عراق. آیا شما تشکیلات کُردی را میشناسید که این دسیسههای ضد خلقهای منطقه و حتی ضد زحمتکشان کُرد را محکوم کرده باشد؟
حال آقایان! تئوری را کنار بگذاریم، مگر غیر از این است که پیدایش یک چنین مرکز ضد انقلابی و دستِ راستِ صهیونیسم و امپریالیسم در منطقه به طور عینی به ضرر جنبشهای انقلابی ملی و کارگری همه خلقهای منطقه و حتی خلق کُرد است؟
مگر غیر از این است که پیدایش چنین مرکز ضد انقلابی به طور عینی به وحدت انقلابی و دموکراتیک طبقه کارگر خلقهای درون هر کشور مربوطه، صدمه میزند و بیراههای خواهد بود که هرگز به سوسیالیسم نمیرسد؟
مگر غیر از این است که چنین تصمیم ضد انقلابی، منطقه را در خدمت منافع امپریالیسم و ارتجاع به آشوب میکشد و در خدمت تقسیم مجدد جهان به مناطق جدید، تحت نفوذ امپریالیستی میکشاند؟. اگر چنین است که حتما بر اساس تاریخ و واقعیت چنین است، آنوقت نمیشود از این حرکت به استناد یک اصل کلی به حمایت برخاست و خود را با پنهان کردن زیر عبای "حق ملل در تعیین سرنوشت"، آنهم به دست امپریالیسم و صهیونیسم، موافقت کرد. کُردهای ناسیونال شونیست مدعیاند به کسی مربوط نیست که ما "سرسپردگی" چه کسی را میخواهیم قبول کنیم و یا زیر بار چه کسی میخواهیم برویم. همکاری با اسرائیل و آمریکا تنها تصمیم مستقل خود ما خواهد بود و ما تعیین میکنیم که دوستان و دشمنان ما کیان هستند.
خوب، اگر این شبه استدلال را بپذیریم و آنوقت این کُردهای ناسیونال شونیست هستند که باید پاسخ دهند، چرا خلقها و طبقه کارگر منطقه باید "ماری را در آستین خود پرورش دهند" که قصد دارد به پایگاهی بر ضد موجودیت سایر کشورها بدل شود؟ آیا این اقدام از زمره عملیات انتحاری برای خلقها و طبقه کارگر منطقه نیست؟ آیا خودپرستی و کوربینی ناسیونالیستی نیست که از همه نیروهای انقلابی درخواست شود به پیدایش مستعمرهای تن دهند که در آن برای بریدن سر همسایگان چاقوهای خویش را تیز میکنند؟ آیا میشود مجاز دانست که چون نیروئی "داوطلبانه" و "دموکراتیک" همدستی با اسرائیل و امپریالیسم را میپذیرد، کارش دموکراتیک و قابل احترام و تصمیمش خالی از ابهام و اشکال است؟. این حقی که به نابودی حقوق دیگران منجر میشود، و زندگی سایرین را تهدید میکند، حق نیست، دسیسه و توطئه است. همانگونه که حق آدمکشی و تجاوز وجود ندارد، حقی هم برای سرکوب و دسیسه علیه سایر ملل وجود نخواهد داشت. هیچ خلقی نمیتواند حساب خویش را از حساب خلقهای منطقه و همسرنوشتی با آنها جدا کند و گلیم خویش را در همدستی با امپریالیسم به خیال خود بیرون بکشد و برایش بیتفاوت باشد که سایر خلقهای منطقه در زیر سرکوب خونین ارتجاع منطقه که دشمن مشترک همه آنها بود قرار دارند. خلقهای منطقه با خلق فلسطین که قربانی تجاوز صهیونیسم هستند، همسرنوشت بوده و از مبارزه آنها بر ضد کشور مصنوعی اسرائیل حمایت میکنند. کسانی که سرکوب ملت فلسطین، تاراندن آنها و قتلعام و نسل کشیشان را تائید میکنند و برای پیروزی صهیونیستها بر اعراب هلهله نموده و دست افشانی میکردند و میکنند، نمیتوانند هوادار دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و مدافع حق تعیین سرنوشت خلقها باشند. نباید از این حقیقت غافل بود که در رویداهای مخاطره آمیز آینده و محاصره اقتصادی و نظامی "کردستان مستقل" وضعیتی پیش خواهد آمد که دودش در درجه نخست به چشم خلق کُرد خواهد رفت و متاسفانه کُردها مانند تجارب گذشته در همدستی با ارتجاع منطقه و جهانی اولین قربانیان این تجزیه طلبی و نزاع منطقهای خواهند بود.
سوم- دراین مبارزه طبقاتی که درگرفته است به جز افراد معدودی، جای گروهها، تشکلها و سازمانها کمونیست کُرد و انقلابی متاسفانه خالی است تا به عنوان مدافع طبقه کارگر به دفاع از مصالح طبقاتی کارگران و حمایت از وحدت آنها برای نابودی دشمن مشترک و سرکوبگر در هر کشور مشخص به میدان آیند. وقتی کمونیستهای غیر کُرد در ایران و یا عراق از رفع ستم ملی، آنهم در عرصه فرهنگی و آموزش زبان مادری سخن گفته از این خواست انسانی و محقانه خلقهای ایران، اعم از کُرد و یا آذری دفاع میکنند، طبیعتا وظیفه کمونیستهای خلقهای اقلیت، در تبلیغ وحدت ملی، همکاری با سایر خلقها و تبلیغ مزایای وجود یک کشور بزرگ و همکاری پرولتاریای همه این ملتها در تحت رهبری حزب واحد طبقه کارگر ایران و یا عراق است. حمایت کمونیستها ایران از خواست محقانه خلقهای اقلیت، باید دست بورژوازی ناسیونال شونیست این خلقها را با نیت فریب طبقه کارگرِ خودشان رو کند و به امر وحدت مشترک مبارزه طبقاتی یاری رساند. مسخره است که کسی خود را مترقی، چه برسد به کمونیست، جابزند و از کمونیستهای غیر کُرد بخواهد که از مبارزه تجزیه طلبانه آنها بدون قید و شرط دفاع کنند. به زعم آنها کمونیستهای غیر کُرد باید خواهان جدائی ملی باشند ولی "کمونیستهای کُرد" نیز باید از جدائی ملی دفاع کنند و منافع و مصالح مبارزه طبقاتی و کارگران را در پای منافع کور ناسیونال شونیسم ملی قربانی نمایند. این رابطه طبیعتا رابطه دیالکتیکی نیست. در این منطق، "کمونیستهای کُرد" در جستجوی همدستان غیر کُرد هستند تا جدائی آنها را با "مُهر کمونیستی" مورد تائید قرار دهند.
چهارم- حق ملل در تعیین سرنوشت خویش که لنین مطرح میکند ناظر به حقوق ملتها برای ایجاد دولتهای ملی خویش به ویژه در دوران مبارزه ضد استعماری است که سوسیالیستهای انترناسیونال دوم آنرا به رسمیت نمیشناختند و مدعی بودند چون ما "متمدن"تریم و کشور ما پیشرفتهتر است از لحاظ منافع تحول جهانی و رشد نیروهای مولده جایز است که این ممالک آفریقائی و یا آسیائی و یا... مستعمره ما باقی بمانند. لنین هرگز به مسئله حق تعیین سرنوشت ملل که آنرا به درستی یک حق دموکراتیک بورژوائی میدانست، از منظر احترام به دموکراسی ناب برخورد نمیکرد. چنین حق دموکراسی نابی وجود ندارد. دموکراسی همیشه طبقاتی است و لذا برخورد به حق ملل در تعیین سرنوشت خویش نیز باید با همین درک صورت پذیرد. حق ملل باید از لحاظ مصالح جنبش کمونیستی مورد ارزیابی و پشتیبانی عملی قرار گیرد. از نقطه نظر مارکسیسم لنینیسم صدور چک سفید برای هر گروه و دستهای که برای "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" در فضای مجرد میرزمد، در تناقض کامل با مارکسیسم است. در شوروی نیز، کمونیستها هرگز زیرا بار دسیسههای "رادای" اوکرائین و یا حکومت "مساواتیست"ها و "داشناکها"ی همدست امپریالیسم در قفقاز نرفتند و آنها را با یاری گارد سرخ و کمونیستهای قفقاز سرکوب نمودند. مصالح سوسیالیسم و طبقه کارگر ایجاب میکرد که بخشهای بورژوائی این حکومتها سرکوب شوند. در فنلاند نیز جنبش طبقه کارگر در اثر خیانت سوسیالیستهای دست راستی و دخالت مستقیم آلمانها و بورژوازی مرتجع ممالک بالتیک سرکوب شد و راه حل فنلاند که نتایج بعدی اسفانگیز آنرا به عنوان پایگاه نازیها برای حمله به شوروی در جنگ جهانی دوم دیدیم، ناشی از همین وضعیت ضعف بلشویکها در زمان جنگ اول بود و هرگز نیز تکرار نشد. کُردهای ناسیونال شونیست که تاریخچه این جدائی را نیز نمیدانند بیهوده به آن چسبیدهاند و به آن با نادانی استناد میکنند.
از نقطه نظر کمونیستها در دوران امپریالیسم نمیشود از هر گونه جدائی ملی اگر در خدمت مصالح پرولتاریائی نباشد به دفاع برخاست. تجزیه یوگسلاوی، تجزیه سودان، تجزیه لیبی، تجزیه عراق، تجزیه سوریه، تجزیه نیجریه، تجزیه کنگو و... به نفع سیاست راهبردی امپریالیسم در تفرقه ملتها و کشورها و تسلط برآنهاست، تاریخ معاصر هنوز تجزیه ویتنام، کره را بیاد دارد. سیاست تقسیم کن و حکومتنما، بطوریکه امکان موجودیت مستقل و امکان ادامه بقاء متکی بر اراده خویش را از این کشورها بگیرد نمیتواند مورد تائید کمونیستها باشد.
در دورانی که انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر به نتیجه رسید، سیاست امپریالیستها بر آن بود که کشورهای متفرق و جدا جدا را که قادر نیستند در مقابل نفوذ کمونیسم مقابله کنند، متحد نموده، دولت مرکزی را در آن کشورها تقویت کرده و این کشورها را برای مقابله با سوسیالیسم تقویت نماید. کودتای رضاخان در ایران و سرکوب شیخ خزعل و سمیتقو و یا روی کار آوردن حکومت مرکزی در عراق به رهبری ملک فیصل را، باید در همین کادر دید و بر بستر همین تحلیل بررسی نمود. حال که شوروی فروپاشیده است و قدرت رقیب نابود شده و چین نیز نمیتواند هنوز نقش جهانی سابق سوسیال امپریالیسم شوروی را بازی کند، تقسیم و تجزیه کشورها برای اینکه توسط امپریالیستها بلعیده شوند، در دستور کار آنها قرار گرفته است. به زیر سلطه گرفتن چندین کشور فاقد توانائی بقاء مانند مقدونیه، مونتنگرو، بوسنی هرزهگوین، کرواسی، کوزوو، صربستان بسیار راحتتر است تا کشور قدرتمندی مانند یوگسلاوی. ناگفته نماند که بوسنی هرزهگوین و یا کوزوو اساسا کشور نیستند و زندگیشان به موئی بند است.
رفیق استالین در توصیف نظریات لنین و درک مارکسیستی لنینیستی از مسئله ملی در دوران امپریالیسم نوشت: "سابقا این فکر "معمول بود" که یگانه متد آزاد شدن ملل ستمدیده متد ناسیونالیسم بورژوازی، متد تفکیک ملل از یکدیگر، متد تجزیه و جداکردن آنها و متد تشدید خصومت ملی بین تودههای زحمتکش ملل مختلف است. این افسانه را اکنون باید رد شده دانست. یکی از مهمترین نتایج واقعی انقلاب اکتبر اینست که به این افسانه ضربه مرگباری وارد آورده عملا نشان داد که متد پرولتاریائی انترناسیونالی آزاد شدن ملل ستمدیده به منزله یگانه متد درست میباشد، عملا نشان داد که اتحاد برادرانه کارگران و دهقانان ملل بسیار مختلف، که مبداء آن داوطلبی و انترناسیونالیسم باشد ممکن و عاقلانه است. وجود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که نمونه اتحاد آینده زحمتکشان تمام ممالک در اقتصاد واحد جهانی میباشد مستقیما شاهد بر این مدعاست"(جنبه بینالمللی انقلاب اکتبر/لنینیسم صفحات 298 و299).
پنجم - ناگفته نماند که کُردهای مارکسیست لنینیست جایشان در کنار سایر کمونیستهای ملل ساکن ایران است که برای آرمان مشترکی متحدا مبارزه کنند. و بازهم ناگفته نماند که سازمانهائی با هویت کُردی که خود را کمونیست ایرانی جا میزنند کوچکترین گامی در جهت افشای همدستی کُردهای ارتجاعی با صهیونیسم و امپریالیسم و ارتجاع منطقه از جمله عربستان سعودی بر زبان نیآوردهاند. همین عملکرد نشان میدهد تا به چه حد در تارعنکبوت شبکههای مالی صهیونیستی و نفوذ امپریالیستی در منطقه گرفتارند و امکان کوچکترین حرکت مستقلانهای را ندارند. این به ویژه وظیفه سازمانها و گروههای کُرد است که نقش مخرب صهیونیسم و امپریالیسم در همکاری با کُردها و به ویژه کردهای عراق، بر اساس تجارب غمانگیز و انکارناپذیر گذشته در منطقه افشاء کنند. متاسفانه در این زمینه نورافکن ناسیونال شونیسم چشمها را کور کرده است و اپورتونیسم اپوزیسیون فرصتطلب و حسابگر و لیبرال ایرانی به این آسیاب آب میریزد. روشن است که با خفت نمیشود رهبری مبارزات مردم را کسب کرد. سازمانهای منحرف کُرد برای این اپوزیسیون تره هم خورد نمیکنند و در خفا به ریششان و خدمتی که از بزدلی به صهیونیسم میکنند، میخندند.
زنده باد اتحاد و همبستگی خلقهای منطقه علیه ارتجاع، امپریالیسم وصهیونیسم!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهایی بشریت!
حزب کارایران(توفان)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر