۱۳۹۶ مهر ۵, چهارشنبه

تقی روزبه: دفاع از حق تعیین سرنوشت از کدام منظر؟


مقدمه: بالأخره همه پرسی استقلال در کردستان برگزارشد، اما بحث نقد و بررسی این تجربه و حق تعیین سرنوشت هم چنان گشوده باقی خواهدماند. در نخستین واکنش دودولت همسایه، ایران و ترکیه،، به آن چنگ و دندان نشان می دهند. دولت ایران در واکنش به برگزاری رفرندوم عراق، دست به مانورنظامی در منطقه صفرمرزی، بستن آسمان ایران به روی اقلیم کردستان و گلوله باران کردن مناطق کردستان عراق مبادرت کرده است و به نوعی ایران و ترکیه در هماهنگی با هم شروع به اعمال فشارکرده اند. صرفنظر از این که در موردمحتوای حق تعیین سرنوشت و شیوه برگزاری همه پرسی چه نظری داشته باشیم، بی تردید باید با صدای بلند رویکردهای جنگ افروزانه دولت ایران و ترکیه را محکوم کرد و از همزیستی مسالمت آمیز همسایگان قدیم و جدید دفاع قاطع کرد.
با حق تعیین سرنوشت هم مثل همه پدیده های اجتماعی -سیاسی می توان از موضع ترقی خواهانه برخوردکرد یا واپسگرایانه. در انقلاب بهمن ۵۷ حتی خمینی نیز مدعی بود که برای تعیین سرنوشت، یعنی استقلال و رهائی از کاپیتولاسیون و سیطره "استکبار" و مزدورانش مبارزه می کند و اکثریت بزرگی از مردم را که تشنه استقلال و آزادی بودند به همراه خود بسوی سراب و ناکجاآباد کشاند. داعش در همین زمانه ما برای تعیین حق سرنوشت مسلمانان منطقه قیام کرد و علیه پیمان استعماری ی که منطقه را به مرزهای مصنوعی دچارساخته بود برخاست و در اولین فرصت هم مرزعراق و سوریه را برچید. برای او حق تعیین سرنوشت بازتولیدخلافت بود و در فداکاری و مقاومت و توده ای کردن عملیات انتحاری هم که یک طرف تمام دنیا قراردارد و یکطرف هم او. بنابراین یک نیروی چپ و ترقی خواه تردید ندارد که با حق تعیین سرنوشت می توان از موضع واپسگرایانه و ارتجاعی که دفاع از مناسبات گندیده سرمایه داری هم از ان جمله است، و  یا از موضع ترقی خواهانه برخوردکرد. یعنی محتوای اجتماعی و سیاسی حق تعیین سرنوشت اساس است و نه شکل مجردی که رویکردهای واپس گرایانه را هم پوشش دهد. البته اصل دولت ملت سازی با عمده کردن صف‌آرائی جامعه حول بورژوازی و بی رنگ کردن آرایش طبقاتی و مبارزه طبقاتی و به محاق بردن سوسیالیسم، تضادماهوی داشته و دارد. یعنی راه سوسیالیسم و برابری اجتماعی از طریق آن نمی گذرد و تجربه های گذشته هم فرجام همین رویکرد، یعنی سرگذشت چپ ملی و جمع کردن مردم حول ناسیونالیسم را نشان داده است. کلیشه سازی های گذشته و در بسترمناسبات کهن، نیز پاسخ نبوده و در عصرکنونی خودمزید برمشکل شده است. جالب است که هم اکنون هم در همین منطقه خودمان -در مناطق کردنشین- دو مدل و دو تجربه و آزمون و دو رویکرد با همه کاستی و جالش هائی که با آن مواجهند بطورهمزمان جریان دارد. و چپ را نیز به دو دسته چپ ملی خواه و چپ اجتماعی تقسیم کرده است
 در باره حق تعیین سرنوشت کردها نقدا دو مدل در منطقه وجود دارد*: مدل مبتنی بر دولت-ملت که هم اکنون بارزانی در رأس آن قراردارد و دیگری مدل کنفدرال دموکراتیک و بدون دولت-ملت. اولی از ملت کرد سخن می گوید و نگاهش معطوف به قدرت است و دومی از جوامع خاورمیانه و نگاهش به نقش آفرینی جامعه. در قطعنامه مربوط به آن آمده: «هدف سیستم فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه ایجاداتحادی دموکراتیک در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میان تمام جوامعی است که در خاورمیانه زندگی می‌کنند، اتحادی که به واسطه آن از مرزهای دولت-ملت عبور کرده و همزیستی را در سایه صلح، امنیت و برادری بنا نهند» ( البته باید معادل مناسبی برای "برادری" پیداکرد که همخوان با تأکیداین جریان به نقش و اهمیت زنان در کناراکولوژی و دموکراسی باشد). اگر با رویکرددوم بخواهیم به مساله نگاه کنیم در موردعراق بهترین راه، همان می شود که رژوا به عنوان یکی از حلقه های این کفندرالیسم منطقه ای در سوریه دنبال می کند.
*- دو راهی استقلال: کنفدرالیسم در برابرناسیونالیسم
https://www.radiozamaneh.com/359284
تجربه خودگردانی فدراسیون دموکرایتک سوریه
گزارش جالبی است که برخی چالش های واقعی را که فدراسیون دموکراتیک سوریه شمالی(رژوا) با آن مواجه است به تصویرمی کشد. از جمله اعتراضی که در مناطق خودگردان نسبت به ممنوعیت پالایشگاه های دستی برای تولیدبنزین که آلاینده است، و این درحالی است که از محورهای مهم قرارداداجتماعی، اهمیت مسأله اکولوژی است. یا اعتراضی که برسرکاهش بحران آب فرات که دولت ترکیه مانع آن شده است، یا سنت انتقام گیری خانوادها دربرابرقتل یکی از اعضاء خود، صورت می دهند.
گزارشاتی از این دست اجازه می دهند که به دور از مفاهیم تجریدی صرف پیرامون دونوع رویکرد و تجربه کمابیش موازی حول حق تعیین سرنوشت یکی شکل دادن به دولت- ملت کرد در اقلیم و دیگری  تجربه کنفدالیسم جوامع خاورمیانه (و یا فدراسیون جوامع سوریه ) که پا به پای هم جریان دارد کمی بیشتر درنگ کنیم. در گزارش می خوانیم که چگونه کردهای طرفداراقلیم کردستان در کانتون های سوریه، انتخابات مناطق را بدلیل مخالفت با این مدل و دفاع از دول- ملت کرد تحریم می کنند. و این نشان دهنده فاصله دو رویکرد و تعیینات متفاوتی است که از حق تعیین سرنوشت وجوددارد. اما هم چنین نشان دهنده آن است که چالش های تجربه در سوریه تنها از جانب رسوبات  کهن و ارتجاعی جامعه با اهداف قرارداداجتماعی نیست، بلکه نحوه رابطه با دشمنان حق تعیین سرنوشت هم هست. چنان که گزارشگر از قول فرمانده نسرین عبداله (از فرماندهان معروف) می گوید که «رابطه با آمریکا صرفا حمایت نظامی است و نه سیاسی و اقتصادی، که خدشه ای باستقلال رژوا وارد نمی کند. بنا به نظربسیاری از مسئولان کردی که با آنها دیدار داشتیم، این توافقی است موقت، شفاف و تاکتیکی».
اما برخلاف این نگاه خوشبینانه، ابعاداین همکاری چنان است که می تواند یک خطرجدی برای استقلال این جریان باشد و به چنددلیل آن را از مسیراصلی خود خارج کند که باید نسبت به آن حساس بود و آژیرکشید: واقعیت آن است که رژوا عملا نقش نیروی زمینی برای آمریکا را بازی می کند و در پیشروی های خود حتی اکنون از محدوده نواحی خودمختار نیز خارج شده است. هر جریانی خواه ناخواه به اندازه ای که در سوخت و ساز و رشد خود به جریانی بیرون از خود وابستگی پیداکند به همان اندازه وابسته می شود و در صورت قطع آن کمک ها دچاربحران می گردد و  عموما هم بتدریج جریان و گرایش نیرومندی در دفاع از تداوم همکاری و پذیرش پیش شرط های آن، شکل می گیرد. نباید فراموش کرد که اولا انسان ها و سازمان ها در عین حال محصول پراتیک و نتایج برآمده از عملکردخود نیزهستند و در این رابطه منافع متفاوت و رویکردهای متفاوت و منناظربا آن شکل می گیرد. ثانیا آمریکا به عنوان یک ابرقدرت امپریالیستی-ارتجاعی که بدنبال منافع خوداست درگیریک حرکت و بازی بزرگی در منطقه است و همزمان نه فقط دریک نقطه بلکه در وسعت منطقه بدنبال اهداف امپریالیستی و هژمونی طلبانه خود است و لازم است که مسأله را نه در لحظه  و سطوح  کوچک و از دایره افق های تنگ که در کلیت خود و در چهارچوب اهداف استراتژیکی  یک ابرقدرت دید. ثالثا آیا سیاست های دولت آمریکا و  مشخصا ترامپ را باید افشاکرد یا نسبت به آن سکوت و مماشات رواداشت؟ طبیعی است که یک نیروی ترقی خواه و مدافع رهائی نمی تواند به شیوه صرفا پراگماتیستی  نسبت به این سیاست های ارتجاعی سکوت پیشه کند و از افشاگری آن ها سرباززند تا چه برسد که خود ولو ناخواسته و یا برخلاف میل، به عنوان بخشی از نیروی پیش برنده این اهداف استراتژی ایفاء نقش کند. برای آمریکا مساله و هدف فقط داعش نیست بلکه بسیاروسیع تراست و این هدف وسیع تر را نه در آینده که از اکنون دنبال می کند. هدف آمریکا در منطقه ای استراتژیک و دستخوش بحران، در درجه نخست ترمیم و اعمال هژمونی و اقتدارآسیب دیده و تقویت موقعیت هم پیمانان خوداست و از همین منظر برای بازسازی اقتدارخدشه دارشده خود در تلاش است. ازهمین رو باید نسبت به پی آمدهای این استراتژی و همکاری با آن  و سیاست سکوت  بحث و پرسش و انتقاد شود و گرنه فردادیراست و همانطور که اشاره شد قطعا یک جریان نیرومند در جمایت از ادامه این نوع همکاری ها، اگر هم تا کنون شکل نگرفته باشد شکل می گیرد و معلوم هم  نیست که سر از کجا در بیاورد.  بنابراین این نوع پرسش ها  که این همکاری تا کجا ادامه می یابد و کجا قراراست قطع شود و این که اگر تاکتیکی و موردی است، سکوت کردن در موردسیاست های کلان (فراتر از داعشن) و نقشه های این قدرت امپریالیستی در منطقه ای استراتژیک خاورمیانه، رواست یا سزاست، باید از هم اکنون انتقادشود تا جامعه نسبت به آن ها آگاهی لازم و آمادگی لازم را داشته باشد.
بدیهی است که آگاهی و آمادگی جامعه و جنش مقاومت هم به نوبه خود در گام نخست مستلزم وجودیک  جریان نیرومندانتقادی  در صفوف فعالان و نیروهای چپ حول این «اتحادتاکتیکی» و پی آمدهای محتملآن است. 
*- آرمانشهری  در قلب هرج و مرج سوریه- لوموند دیئلماتیک

هیچ نظری موجود نیست: