۱۳۹۶ آذر ۸, چهارشنبه
ازیهای کبدی قهرمانی زنان آسیا در گرگان شاهد یکی از شگفت انگیزترین اتفاقات بود. انتشار عکسی از سر مربی مرد تیم دختران تایلند با روسری در داخل سالنی که فقط زنان اجازه حضور داشتند
حضور مربی مرد تیم زنان تایلند با روسری در ورزشگاه گرگان
بازیهای کبدی قهرمانی زنان آسیا در گرگان شاهد یکی از شگفت انگیزترین اتفاقات بود. انتشار عکسی از سر مربی مرد تیم دختران تایلند با روسری در داخل سالنی که فقط زنان اجازه حضور داشتند، ، نه تنها روسری سرکردن این مربی بلکه کلاه گیس داشتن اوست که مشخص نیست آیا به اجبار دست به چنین کاری زده یا فقط خواسته با این ترفند وارد سالن شود. ایلنا نوشته است: «دلیل حضور سرمربی که موی سر کمی داشته با کلاه گیس و روسری، ممنوعیت حضور مردان در سالن برگزار مسابقات بود و شواهد نشان میدهد او حداقل برای یکبار مجبور به انجام چنین کاری شده است.» جام جم آنلاین از رسانه های صدا و سیمای ایران عکس این سرمربی با روسری را «عکس تکان دهنده روز» توصیف کرده است. محمد رضا مقصودلو رئیس فدراسیون کبدی در گفتگو با خبرگزاری ایسنا این موضوع را رد کرده و تمام این ماجرا را «شیطنت رسانه ها» دانسته است. وی به ایسنا گفته است: «به محض دیده شدن این موضوع نیروهای حفاظتی داخل زمین آن عکاس و آن مرد تایلندی را به بیرون هدایت کردند.» وی افزوده است: «یک عکاس به آن مرد تایلندی روسری میدهد تا به داخل سالن برود و سر کند و از او عکس بگیرد. این ماجرا شیطنت بود و با این کار میخواستند این بازیها را زیر سوال ببرند.» ایسنا نوشته است که به رغم تکذیب این موضوع از سوی رئیس فدراسیون کبدی، افراد حاضر در سالن مسابقه این اتفاق را تایید کرده اند. کاربران شبکه های اجتماعی از جمله المیرا شریفی گوینده شبکه خبر عکس دیگری از سامپراچ فونچو سرمربی تایلند در سالن منتشر کرده اند که با یک حوله سفید سرش را پوشانده است.
پرستو فروهر: یادداشتی پیش از دادگاه
پرستو فروهر: یادداشتی پیش از دادگاه
ساعت ۱۰ صبح امروز شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برای محاکمهی من تشکیل جلسه میدهد.
شاکی وزارت اطلاعات است. همان وزارتخانهای که نوزده سال پیش کارمندانش پدر و مادر نازنینم را با ضربههای بیشمار چاقو کشتند. ۱۸ تن از این کارمندان دو سال بعد به اتهام شرکت در قتل پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده محاکمه شدند.
متهمان در اعترافهای خود در پرونده* بارها نوشتهاند که «حذف فیزیکی» مخالفان سیاسی از «وظایف سازمانی»شان بوده است و در گذشته نیز بارها چنین «مأموریتها»یی را انجام دادهاند. آنها در اثبات اعترافهای خود شواهد گوناگونی آوردهاند که در پرونده ثبت شده است. از جمله نوشتهاند که در شب قتل پدر و مادرم به علت طولانی شدن «زمان مأموریت» «اضافهکاری» گرفتهاند، که با «فیش حقوق»شان از سوی وزارتخانه به آنها پرداخت شده است. اما در پرونده هیچ نشانی از رسیدگی به این اعترافهای هولناک وجود نداشت. انگار نه انگار که آنچه آنها به عنوان «وظیفهی سازمانی» موظف به انجامش بودهاند، قتل بوده است. این عدم پیگیری تنها یک نمونه از انبوه تخلفات قضاییست که در جریان رسیدگی به این پرونده اعمال شده، تا پرونده به گفتهی رئیس وقت قوه قضاییه «جمع» شود، تا بستر فکری و ساختار اجرایی عاملان و آمران این جنایتها افشا نشود، تا بخشی از مجرمان از دادرسی معاف شوند، تا در دادگاه آنها که محاکمه میشوند هم ابعاد سیاسی جرم رسیدگی نشود.
با استناد به چنین موارد پرشماری از تخلفهای قضایی ما بازماندگان قربانیان و وکلایمان، از هنگامیکه آن دادگاه نمایشی را در سال ۱۳۷۹ برپا کردند تا کنون که نوزده سال از فاجعه قتلهای سیاسی پاییز ۷۷میگذرد، خواهان دادرسی عادلانه این پرونده بوده و هستیم. یادآوری این دادخواهی ناتمام و تلاش برای پیشبرد آن برای من تعهدی انسانی و اخلاقیست که به آن پایبند بوده و خواهم بود.
سال گذشته پروندهی دیگری برای من باز شد که جدای از آن پرونده قابل درک نیست. این پرونده ساخته و پرداخته شده تا دیگر از زبان من آنچه در آن پرونده آشکار و مسلم شد، گفته نشود.
حذف تنها در سرکوب و قتل اتفاق نمیافتد بلکه در تحمیل سکوت و فراموشی و تحریف تاریخ نیز دنباله مییابد. و تاریخ تنها گذشتهی ما نیست، که چگونگی آیندهی ما را رقم میزند. اگر روی حقیقت تاریخی ایستادگی نکنیم نه تنها گذشته که آیندهی خود را نیز به آنها که حذف میکنند، باختهایم.
هفته پیش به همراه وکیلم در این پرونده، خانم مانوش منوچهری، دو بار برای خواندن پرونده به دادگاه انقلاب مراجعه کردم. آنچه در شرح اتهامهای من از سوی کارشناسان مربوطه نوشته شده آشکارکنندهی هدف اصلی شاکی در خاموش کردن صدای اعتراض و دادخواهی من است.
از جمله در اثبات اتهام «تبلیغ علیه نظام» نوشتهاند: «متهم» با ارائهی «تحلیل سیاسی نادرست»، دستگاه امنیتی را در «کشته شدن» پدرومادرش متهم میکند، «متهم» دستگاه قضایی را مسئول عدم رسیدگی صحیح به پرونده قتل پدرومادرش معرفی میکند، «متهم» «بازرسیها و جمع آوریهای» «اسناد و مدارک حزبی مربوط به فعالیتهای پدرش» را که «تاکنون نیز پس داده نشده است» غارت سیاسی میخواند. (به روال معمول مادرم لابد به دلیل زن بودن حذف شده است.)
در این پرونده سفرهای هرسالهی من به تهران برای برگزاری مراسم بزرگداشت پدر و مادرم، نوشتههای انتقادیام دربارهی مشاهدهها و تجربههایم در این سفرها، نوشتههایم درباره پیگیری دستبردهای پیاپی به خانه و قتلگاه پدر و مادرم در سالهای پیش، گفتگوهای من با رسانههای جمعی دراینبارهها، دیدار با همراهان سیاسی پدر و مادرم یا عزیزانی که در مسیر دادخواهی یافتهام، حتی یک بار رفتن من به احمدآباد در همراهی با نوهی گرامی دکتر مصدق و تعداد انگشتشماری از شخصیتهای ملی نسل پیش از خودم، همگی در فهرست اتهامهای من آمده و تبلیغ علیه نظام فرض شده است.
نوشتهاند که من در طی سالهای گذشته به «هشدارها و تذکرات دستگاههای اجرایی» عمل نکرده و مراسم بزرگداشت پدر و مادرم را به محل تجمع «افراد مسالهدار داخلی» تبدیل کردهام. انگار یادشان رفته است که دوازده سال از برگزاری این مراسم با همین بهانهها جلوگیری کردند. چطور میتوان کسی را متهم به انجام فعلی واقعنشده کرد؟
کار به آنجا کشیده که گمانهزنی کردهاند که من «اموال پدری»ام را شخصاً از کشور خارج کردهام تا بعد زیر پوشش پیگیری دزدی از خانهی پدر و مادرم «حرکتهایی» انجام دهم و لابد تبلیغ علیه نظام بکنم. راستش از چنین تخیل مخربی به شدت بهتزده شدم. پرسش این است که آیا چنین تخیلی در بسترسازی قتلهای سیاسی مؤثر نبوده است؟ اگر در پروندهی قتل سیاسی فروهرها و مختاری و پوینده کسانی که چنین تخیلی کرده و بر مبنای آن طرح جنایت ریخته و اجرا کردهاند، متهم پرونده بودهاند و بر ضد نظام عمل کردهاند، چگونه ممکن است که حالا اینگونه تخیل کردن و تبیین آن در غالب اتهام، دفاع از نظام محسوب شود؟ آیا این به معنای بازگشت به شیوههای فکری و اجرایی آن متهمان نیست؟ و آیا این ممکن است بدون تحمیل فراموشی و تحریف به آن «پروندهی ملی»؟
اتهام دیگرم هم همچنان «توهین به مقدسات» است. دلیل ذکرشده در پرونده یکی از کارهای هنری من است که تاریخ ساخت آن ده سال پیش است و مسلماً نه به قصد توهین به مقدسات ساخته شده و نه برای آنکه تبدیل به یک شیء کاربردی شود و نه برای خلاصه شدن در شعارهای سیاسی با هر مضمون که باشند. شیء موردنظر یک اثر هنری است و نه آنچنان که در پرونده آمده «مبل راحتی» که «در نمایشگاهی در اختیار عناصر ضدانقلاب در خارج از کشور قرار گرفته».
درضمن وقتی یک کار هنری به فروش رفته و مالک دیگری پیدا میکند چگونگی استفادهی خصوصی از آن اثر دیگر نه در اختیار هنرمند است و نه در حوزهی مسئولیت و پاسخگویی او. البته توضیحات من در این مورد و استدلالهای حقوقی وکیلم در رد این اتهام به صورت مفصل در پرونده ثبت شده است. اما قاضی دادسرا اگرچه حرفی در رد استدلالهای ما نیاورد و هیچ پرسش تکمیلی نیز طرح نکرد، ولی این اتهام بیپایه و اساس را تأیید کرد و برای رسیدگی به دادگاه فرستاد.
مفاهیم اما برساختهی تجربهها و زندگی انسانها هستند. برای من توهین به مقدسات آنجا رخ داده است که مأمور اجرای حکم قتل به اعتراف خود با ذکر یا زهرا ۲۴ ضربهی چاقو به تن عزیز مادرم زده است، آنجا که به هنگام کشتن پدرم صندلی او را رو به قبله چرخاندهاند، آنجا که به اعتراف خودشان وضو گرفتهاند تا انسانهای آزاده و شریفی را در خانهشان مثله کنند.
حضور در این دادگاه برای من بسیار دشوار خواهد بود. در طی ماههای گذشته بارها از من پرسیدهاند یا خودم از خودم پرسیدهام که آیا لازم است خود را در معرض این محاکمه و عواقب آن قرار دهم. حالا اما به یقین میدانم که اگر نمیآمدم این محاکمه کمتر حساسیت برمیانگیخت، کمتر کسانی درگیر آن میشدند و در برابر آن حس مسئولیت میکردند، کمتر به پوچی اتهاماتی که به من میزنند و به انگیزهی اصلی این محاکمه پی برده و فکر میشد، و مهمتر آنکه دادخواهی ناتمام قتلهای سیاسی کمتر به یادها میآمد و انگیزهی حضور و تلاش میشد.
امسال که پس از دوازده سال سد ممنوعیت خانه و قتلگاه فروهرها در روز یکم آذر شکسته شد، موجی از همدلی و همراهی خانه را لبریز کرد، که دامنهاش از مرز شهر و کشور گذشت. قدر همهی اعتراضها و ایستادگیهایی را که در طی سالهای گذشته در دو سوی حصار مأموران کردیم تا این ممنوعیت شکست، بسیار میدانم. حضور چشمگیر جوانان در این میان غافلگیرم کرد و برایم نوید فردایی شد که حق و حرمت دگراندیشان در جامعهی ما پاس داشته شود.
به تماشای این جوانان هم که شده میارزید که بیایم، چه آنها که حضورشان در فضای مجازی تاثیرگذار شد، چه آنها که کیپ هم در حیاط خانه در سکوت ایستاده بودند.
پرستو فروهر، صبح زود چهارم آذرماه ۱۳۹۶، تهران
*آن پرونده را، که از سوی مسئولان قضایی «پرونده ملی» اعلام شد، من نیز به همراه وکیلهایمان خواندهام. همگی از آن یادداشتبرداری کردهایم. هرآنچه تا کنون در اینباره گفتهام با استناد به این یادداشتهاست.
۱۳۹۶ آذر ۷, سهشنبه
دو هفته پس از زلزله: سرما و بیسرپناهی بزرگترین دغدغه مردم
دو هفته پس از زلزله: سرما و بیسرپناهی بزرگترین دغدغه مردم
کمکرسانی به مردم زلزلهزده کرمانشاه در روزهای اول بسیار خوب انجام شد. این را کسانی که در منطقه حضور داشتهاند میگویند. حالا اما نیاز به سرپناه و لباس گرم از همه بیشتر حس میشود.
بیش از دو هفته از وقوع زلزله در استان کرمانشاه میگذرد. طبق آخرین آمار روابط عمومی سازمان پزشکی قانونی ایران، تا روز ششم آذر، ۴۸۳ نفر در این زلزله جان باخته و ۱۴ هزار و ۶۸۱ تن مصدوم شدهاند. نزدیک به ۴۰ هزار خانه از ۵۰ تا ۱۰۰ درصد تخریب شده و ۹۰ هزار نفر نیز بیخانمان شدهاند.
بیشترین تعداد کشتهشدگان و نیز بالاترین میزان تخریب متعلق به شهرستان سرپل ذهاب است.
روز سهشنبه ۷ آذر دویچه وله با یک فعال اجتماعی که برای امدادرسانی به سرپل ذهاب رفته، تلفنی گفتوگو کرده است. حبیبالله فاتح وضعیت منطقه را ۱۶ روز پس از وقوع زلزله تشریح کرد.
به گفته فاتح، کمکهای مردمی در روزهای اول بسیار خوب بوده و حتی مازاد بر نیاز هم بوده به طوری که برخی از آنها از بین رفته است چرا که محلی برای انبار کردن آنها وجود ندارد.
او میگوید در حال حاضر منطقه از غذا و آب آشامیدنی اشباع است اما نیاز به سرپناه از همه نیازها بالاتر است چرا که فصل سرما از راه رسیده است. به گفته فاتح اکثر خانههای سرپل ذهاب تخریب شدهاند و آنهایی هم که سرپا ماندهاند به گفته بازرس اعزامی به منطقه، باید تخریب شده و از نو ساخته شوند یعنی تقریبا تمامی خانهها یا تخریب شده یا باید تخریب شوند.
چهار روز پس از وقوع زلزله، محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت اعطای ۱۰ میلیون تومان وام قرضالحسنه (بدون بهره) و نیز پرداخت ۲۵ میلیون تومان وام به هر خانوار روستایی و ۳۵ میلیون تومان به هر خانوار شهری با بهره ۴ درصد را وعده داد.
اما پرسش اصلی اینجاست که بازپرداخت این وامها از سوی کسانی که همه چیزشان را در زلزله از دست دادهاند چگونه صورت خواهد گرفت؟
فاتح میگوید اکثر مردم این منطقه ممر درآمدشان را از دست دادهاند؛ اگر مغازه داشتند تخریب شده، حوضچههای پرورش ماهی که یک منبع درآمد در این منطقه است، ویران شدهاند، دامداران دامهایشان را از دست دادهاند، زمینهای کشاورزی از بین رفته. با این اوصاف خانوادهها چگونه میخواهند این وامها را بازپرداخت کنند؟
این فعال اجتماعی میگوید الان دغدغه اصلی مردم این مناطق، مسکن و سرپناهشان است.
ارسال کانکس برای سرپناه موقت مردم چقدر میتواند این دغدغه را لااقل برای کوتاه مدت رفع کند؟
حبیبالله فاتح میگوید: «کانکس را نمیشود مثل لباس جایی انبار کرد یا مثل سایر کمکها کنار خیابان رها کرد. نکته بعدی این است که خود کانکس میتواند ساختار و بافت یک روستا یا شهر را تغییر دهد. الان در بعضی مناطق که خیلی کانکس فرستاده شده، شهرهای کانکسی دارد به وجود میآید. استفاده از کانکس اگر ساختارمند و سازمانیافته باشد میتواند برای میانمدت کمک کند.»
مشکل دفع زباله و سرویسهای بهداشتی
معاون وزیر بهداشت گفته است، نبود سرویس بهداشتی و سیستم جمعآوری زباله باعث شیوع بیماری در مناطق زلزلهزده خواهد شد.
ابراهیم شکیبا، رییس مرکز بهداشت استان کرمانشاه نیز در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا گفته: «در مناطق زلزلهزده زبالهها به خوبی جمعآوری نمیشود و فاضلاب نیز به شکل بهداشتی دفع نمیگردد و این امر میتواند اپیدمی وبا را به دنبال داشته باشد.»
شکیبا همچنین گفته در مناطق زلزلهزده سرویسهای بهداشتی به تعداد کافی وجود ندارد و دفع فاضلاب نیز به شیوه بهداشتی انجام نمیشود.
حبیبالله فاتح میگوید به ضرس قاطع نمیتواند بگوید جاهایی هستند که هنوز توالت و حمام صحرایی برایشان کار گذاشته نشده اما احتمال میدهد روستاهای دورافتاده که دسترسی به آنها مشکل است، هنوز این امکانات را نداشته باشند.
این فعال اجتماعی درباره دفع زباله نیز به مشکل آواربرداری اشاره میکند و میگوید: «سه روز اول اصلا آواربرداری وجود نداشت. الان هم خیلی کند پیش میرود. وقتی یک بخش درست کار نکند، روی بخشهای دیگر هم تاثیر میگذارد. بنابراین دفع زباله هم به خاطر وجود آوار نمیتواند درست انجام شود.»
تولید زباله پنج برابر شده است
نماینده معاونت خدمات شهری در شهرهای زلزلهزده استان کرمانشاه گفته تولید زباله در سرپل ذهاب پنج برابر شده است. به گزارش روزنامه شهروند بخشی از این افزایش تولید زباله مربوط به نخالههای ساختمانی است و بخش دیگری بقایای کمکهای مردمی از قبیل لباسهای دست دوم، ظروف یک بار مصرف و بطریهای آب معدنی است.
به گفته یکی دیگر از مسئولان شهرداری سرپل ذهاب نیز پوشاک دست دوم و کهنهای که در بستههای کمکهای مردمی بود حالا به یکی از مشکلات اصلی مناطق زلزلهزده تبدیل شده است: «پوشاک کهنه همینطور در معابر شهر رهاست و مشکلی هم به مشکلات اینجا اضافه کرده است.»
شهردار سرپل ذهاب اما گفته در حال رایزنی برای خرید دستگاههای دفع زباله هستند و این مشکل به زودی برطرف خواهد شد.
کودکانی که مدرسه ندارند
هفته گذشته مدیرکل آموزش و پرورش استان کرمانشاه از آمادگی این نهاد برای بازگشایی مدارس مناطق زلزلهزده استان از روز شنبه چهارم آذر خبر داد.
سلیمان محبی در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا، تاکید کرد که در هفته گذشته به جز مدارس مناطق زلزله زده سرپلذهاب و ثلاث باباجانی تمامی مدارس استان دایر بوده است.
حبیبالله فاتح که در منطقه حضور دارد اما میگوید مدارس باز هستند اما اغلب به ستاد جمعآوری کمکهای مردمی و امداد بدل شدهاند و یا مردم در آنجا اسکان داده شدهاند. در حقیقت مدارس این مناطق تغییر کاربری دادهاند.
او میگوید حداقل در سرپل ذهاب مدرسهای را ندیده که کلاس درس در آن دایر باشد.
نیازهای اصلی مردم زلزلهزده
با گذشت ۱۶ روز از وقوع زلزله در استان کرمانشاه، حبیبالله فاتح میگوید منطقه از مواد غذایی و آب معدنی اشباع شده است اما با شروع فصل سرما نیاز به وسایل گرمایشی و لباس گرم بیش از پیش خواهد شد.
او همچنین از خانوادههایی میگوید که به هر علتی برای گرفتن کمک پیشقدم نمیشوند و در نتیجه بدون کمک میمانند. این فعال اجتماعی میگوید حضور در منطقه و تلاش برای شناسایی این خانوادهها شاید بتواند اندکی از سنگینی و سرمای آواری را که بر آنان فرود آمده کمتر کند.
نرگس محمدی: دیگر تصویر روشن و واقعی از چهرههای کودکانم ندارم
نرگس محمدی: دیگر تصویر روشن و واقعی از چهرههای کودکانم ندارم
نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که اینک در زندان بهسر میبرد در سالروز تولد فرزندانش در هفتم آذر با نگارش دلنوشتهای، نوشته است که دیگر تصویری روشن و واقعی از چهرههای کودکانش ندارد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کانون مدافعان حقوق بشر، سه سال است که نرگس محمدی، تولد کودکانش را در زندان جشن میگیرد، فرزندانی که بهدلیل مهاجرت اجباری، امکان ملاقات با مادر خود را ندارند.
فرزندان خردسال نرگس محمدی پس از بازداشت این مدافع حقوق بشر به نزد پدرشان در فرانسه رفتهاند. تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی در پی فشارهای مقامهای امنیتی و قضایی و صدور دستور اجرای حکم پنج سال زندان، از سال ۱۳۹۰ به اجبار به فرانسه مهاجرت کرده است.
متن دلنوشته نرگس محمدی برای کودکانش به شرح زیر است:
بیش از ۱۰۰ سال پیش مادر بزرگم زاده شد و ۶۷ سال پیش مادرم را زایید، فرزند و نوههای مادر بزرگم در تقلای آزادی، اعدام، زندانی و شکنجه شدند و مادر، رنجها کشید و رفت. مادرم ۴۵ سال پیش مرا زایید و از حبس و بازداشت و هجرت عزیزانش نالید و اکنون مبتلا به بیماریهایی است که حتی توان ملاقات مرا در زندان ندارد. من ۱۱ سال پیش فرزندانم را زاییدم و اکنون در حسرت دیدارشان در گوشه زندانم.
بیش از ۱۰۰ سال است که زاییده شدیم و زاییدیم. دختر و بعد مادر شدیم و به موازات این تسلسل و تداوم زایشها و مادرانگیها، قصه پر غصه آزادی، در پای چوبههای دار و دالانهای شکنجه و سلولها، از گلوگاههای خسته نجوا شد و میشود.
آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک، حتی کوچکتر از گلوگاه پرنده.
در زمانهای که شدت اشتیاق ثروت و لذت و جذابیت قدرت، از غیر پیشی گرفته، نوشتن از عشق و مهر مادرانه و محبت به بشر، اگر نگویم بیهوده، اما چو آواز خروس بیمحل است. میدانم در این اوضاع و احوال زمانه، نوشتهام به آوازخروس بی محل میماند.
۷ آذر روز تولد کودکان در غربت من است.
سومین شمع تولد کیانا و علی را در زندان روشن میکنم، هرچند دیگر تصویر روشن و واقعی از چهرههای نازنینشان ندارم. کیانا در تماسی که داشتم، میگفت مامان نرگس تو الان چه شکلی شدی؟ میدانم که دیگر فرزندانم هم تصویری از من ندارند. و این نمایش تصویر عریان استبداد و ظلم است. هجران طولانی شده و به این میاندیشم که اگر روزی در جدال استبداد با آزادی، در کشمکش دل و عقل و عشق و مصلحت، دل وانهادیم، اکنون به روزگاری رسیدیم که به جدال دل با دل مبتلا شده و به تکهتکه شدن قلبهایمان تن دادهایم.
کیانا و علی جان تولدتان مبارک
مامان نرگس
زندان اوین
رضا ضراب به جای متهم روی صندلی شاهد مینشیند
رضا ضراب تاجر طلای ایرانی-ترکیهای که بازداشت و اعلام اتهام علیه او در آمریکا باعث تنش سیاسی میان ترکیه و ایالات متحده شده، اتهامات خود را پذیرفته و در حال همکاری با دادستانهای پرونده است.
آقای ضراب و مهمت هاکان آتیلا، معاون سابق هالک بانک ترکیه، که در آمریکا در بازداشت هستند به تلاش برای دور زدن تحریمهای آمریکا علیه ایران متهم شدهاند.
اکنون انتظار میرود آقای ضراب در جریان همکاری با دادستانی و توافقی که وکلای او برای تخفیف در مجازات کردهاند، علیه آقای آتیلا، متهم دیگر پرونده شهادت دهد. گفته میشود که او احتمالا فردا در دادگاه روی صندلی شاهد - و نه متهم - خواهد نشست.
همین توافق احتمالا دلیل آغاز نشدن روند محاکمه آقای ضراب با وجود تعیین تاریخ آن در هفته گذشته بود. پیشتر رسانههای آمریکایی گزارش داده بودند که نام آقای ضراب در فهرست شاهدان پرونده منتشر شده است. نام بابک زنجانی هم که در ایران به دلیل فساد مالی در پرونده دور زدن تحریمهای ایران به اعدام محکوم شده، در این فهرست دیده شده است.
پرونده آقای ضراب و اعلام اتهام علیه او در آمریکا با اعتراض و انتقاد شدید رهبران ترکیه از جمله رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور همراه شد که این پرونده را ادامه توطئهها برای براندازی حکومت خود بعد از کودتای نافرجام سال گذشته عنوان کرد.
*************************************************************
*************************************************************
نیویورک تایمز پیشبینی کرده است که همکاری آقای ضراب با دادستانی در این پرونده ممکن است به تنش بیشتر میان دو کشور منجر شود، چون احتمال دارد او در جایگاه شاهد مدارک و مستنداتی از فساد در دولت و حلقههای بانکی ترکیه ارائه دهد.
پیامدهای تنش میان آمریکا و ترکیه در این پرونده تنها به دنیای سیاست محدود نبوده و باعث افت تاریخی ارزش واحد پول ترکیه در برابر دلار شده است.
آقای ضراب ماه مارس سال ۲۰۱۶ میلادی در میامی آمریکا دستگیر شد. او و مهمت آتیلا هاکان تنها متهمان پرونده هستند که بازداشت شدهاند.
این دو نفر به همراه شش متهم دیگر از جمله محمد ظفر چالایان، وزیر سابق اقتصاد و سلیمان اصلان مدیر سابق هالک بانک به انجام معامله با دولت ایران و نهادهای ایرانی برای دور زدن تحریم های ایران متهم هستند.
در کیفرخواست دادستانی آمده است که این برنامه به هالک بانک ترکیه اجازه داد به دولت ایران میلیاردها دلار خدمات بدهد بدون آنکه با خطر تحریم روبرو شود.
در کیفرخواست همچنین آمده است که مقامهای بلندپایه ایران و ترکیه به صورت پنهانی در این فعالیتها دست داشتهاند.
پیروز میدان!علیرضا، بباز!
علیرضا، بباز!
شهریار نکوزاد، شهروند خبرنگار
«علیرضا کریمی» 23 ساله است؛ متولد اول فروردین ماه 1373 در کرج. حتی لازم نیست در موردش بدانیم که تا امروز دو طلای قهرمانی کشتی آسیا و یک مدال برنز کشتی آزاد جهانی را روی سینه اش دیده است. مهم این است که روز 24 اردیبهشت ماه امسال، وقتی از روی سکوی قهرمانی آسیا پایین آمد، گفت: «تا وقتی طلای جهان و المپیک را نگیرم، به هیچ جا نخواهم رسید.»
او در پر ترافیک ترین وزن ایران کشتی می گیرد. وزن 86 کیلوگرم با حضور علیرضا کریمی، «حسن یزدانی»، قهرمان المپیک 2016 ریو و «عزت الله اکبری» که مدال نقره اش در سال 2013 ایران را در مسابقات کشتی قهرمانی جهان بعد از 12 سال صاحب عنوان قهرمانی جهان کرد، مبدل به ویژه ترین وزن کشتی آزاد ایران شده است.
علیرضا تا رسیدن به آرزو و هدفش فقط یک قدم فاصله داشت. این بار به رقابت های کشتی آزاد زیر 23 سال جهان که در لهستان برگزار می شد، رفت. قاعدتا کشتی گیری که با برنز جهانی وارد رقابت های زیر 23 سال می شود، باید پررنگ ترین امید کشورش برای رفتن روی سکو باشد. البته به این شرط که مربی او از کنار تشک فریاد نزند:«علیرضا بباز، باید ببازی، علیرضا نبر!»
در تاریخ کم سابقه است که یک مربی این چنین شاگردش را به شکست خوردن تهییج و تشویق کند. حالا در ایران هشتگ های «#علیرضا_بباز» و «#باید_ببازی» برای حمایت از او استفاده می شود؛ حمایتی که البته شاید مثل بسیاری از موج های دیگر زود فروکش کند.
داستان به کشتی علیرضا با حریف روسیه ای مربوط می شود. مربی مطلع شده بود که در صورت پیروزی کریمی مقابل حریف روس، باید در مرحله بعد مقابل «یوری کالاشتیکوف» اسراییلی روی تشک برود؛ اتفاقی که تقریبا در ورزش ایران غیرممکن و ممنوع است.
در سال های پس از انقلاب در ایران، رقابت کشتی گیران ایرانی و اسراییلی تبدیل به تابویی غیرقابلشکستن شد. درحالی که بازیکنان فلسطینی در لیگ فوتبال اسراییل به میدان می روند و تیم ملی فلسطین در جام ملت های سال 2015 با بازیکنان اسراییلی وارد استرالیا شد، هیچ ورزشکار ایرانی به دلیل آن چه سیاستمداران ایران «دفاع از مردم مطلوم فلسطین» می خوانند، حق مبارزه با ورزشکاران اسراییلی را ندارند.
پس یک مربی مجبور می شود کنار زمین فریاد بزند و از کشتی گیری که طی شش ماه اخیر، در تمرین و رژیم غذایی غیرقابل باور بوده است، بخواهد که به حریف روس خود ببازد. فیلمی از این صحنه در فضای مجازی منتشر شده است. یکی از مربیان تیم امید ایران از لحظات پایانی کشتی و فریادهایی که کنار زمین زده می شود، تصویربرداری کرده است. آن چه در این فیلم می شنوید، صدای «علیرضا رضایی»، کشتی گیر، مربی و مدیر پیشین تیم ملی کشتی آزاد ایران است. او تیرماه سال 95 و در راهپیمایی روز «قدس» به خبرنگاران گفت: «من خودم در کمپین "اسراییل را بر می چینیم" عضو هستم و برنامه ای داریم تا تمام اعضای تیم ملی کشتی ایران هم عضو همین کمپین شوند.»
رضایی می خواست با مغلوب شدن علیرضا کریمی، شانس او را برای رسیدن به مدال برنز زنده نگه دارد. اگر کریمی مقابل حریف اسراییلی کشتی نمی گرفت، نه تنها به مدال نمی رسید که حتی امکان حذف تمام تیم ایران نیز وجود داشت. با این حساب، کریمی باید می باخت. اما وقتی کشتی گیر روسیه موفق شد در بازی بعد، حریف اسراییلی را شکست دهد و به فینال برسد، علیرضا باید برای سکوی سوم، باز هم مقابل کشتی گیر اسراییل قرار می گرفت.
کادر فنی کشتی آزاد ایران به هیات برگزاری مسابقات اعلام کردند علیرضا کریمی در دیدار مقابل حریف روس، مصدوم شده و قادر به مبارزه با «یوری کالاشتیکوف» اسراییلی نیست. اما خبرگزاری «ایسنا» به صراحت نوشته است: «کریمی در حالی که شایستگی پیروزی مقابل حریف روس را داشت، به این خاطر که در دور دوم به حریف اسراییلی نخورد، در حالی که از حریف روس پیش بود، در ثانیههای پایانی شکست خورد تا مقابل این حریف به روی تشک نرود. اما با راهیابی کشتی گیر روس به فینال، کریمی باید در شانس مجدد با رژیم صهیونیستی مبارزه میکرد که با انصراف کریمی این مسابقه برگزار نشد.»
دردناک ترین واکنش پس از این اتفاق، پستی است که علیرضا در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده است. او درحالی که نیمه شب به تنهایی در خیابان های شهر «بیدگوشج» لهستان قدم می زند، آهنگی از «داریوش اقبالی» را با صدای بلند گوش می کند. زیر پست نوشته است: «آخرين سنگر سكوته، حق ما هم هيچ وقت گرفتنی نيست.»
توییتر و اینستاگرام لبریز شده است از دل نوشته ها و واکنش های تند به ممنوعیت مبارزه ورزشکاران ایران با نماینده های ورزشی اسراییل. علیرضا رضایی که روزی می خواست تمام کشتی گیران ایران را به کمپین «اسراییل را بر می چینیم» ملحق کند، امیدهای جوان 23 ساله ایران را با فریادهایش به باد داد.
شهریار نکوزاد، شهروند خبرنگار
«علیرضا کریمی» 23 ساله است؛ متولد اول فروردین ماه 1373 در کرج. حتی لازم نیست در موردش بدانیم که تا امروز دو طلای قهرمانی کشتی آسیا و یک مدال برنز کشتی آزاد جهانی را روی سینه اش دیده است. مهم این است که روز 24 اردیبهشت ماه امسال، وقتی از روی سکوی قهرمانی آسیا پایین آمد، گفت: «تا وقتی طلای جهان و المپیک را نگیرم، به هیچ جا نخواهم رسید.»
او در پر ترافیک ترین وزن ایران کشتی می گیرد. وزن 86 کیلوگرم با حضور علیرضا کریمی، «حسن یزدانی»، قهرمان المپیک 2016 ریو و «عزت الله اکبری» که مدال نقره اش در سال 2013 ایران را در مسابقات کشتی قهرمانی جهان بعد از 12 سال صاحب عنوان قهرمانی جهان کرد، مبدل به ویژه ترین وزن کشتی آزاد ایران شده است.
علیرضا تا رسیدن به آرزو و هدفش فقط یک قدم فاصله داشت. این بار به رقابت های کشتی آزاد زیر 23 سال جهان که در لهستان برگزار می شد، رفت. قاعدتا کشتی گیری که با برنز جهانی وارد رقابت های زیر 23 سال می شود، باید پررنگ ترین امید کشورش برای رفتن روی سکو باشد. البته به این شرط که مربی او از کنار تشک فریاد نزند:«علیرضا بباز، باید ببازی، علیرضا نبر!»
در تاریخ کم سابقه است که یک مربی این چنین شاگردش را به شکست خوردن تهییج و تشویق کند. حالا در ایران هشتگ های «#علیرضا_بباز» و «#باید_ببازی» برای حمایت از او استفاده می شود؛ حمایتی که البته شاید مثل بسیاری از موج های دیگر زود فروکش کند.
داستان به کشتی علیرضا با حریف روسیه ای مربوط می شود. مربی مطلع شده بود که در صورت پیروزی کریمی مقابل حریف روس، باید در مرحله بعد مقابل «یوری کالاشتیکوف» اسراییلی روی تشک برود؛ اتفاقی که تقریبا در ورزش ایران غیرممکن و ممنوع است.
داستان به کشتی علیرضا با حریف روسیه ای مربوط می شود. مربی مطلع شده بود که در صورت پیروزی کریمی مقابل حریف روس، باید در مرحله بعد مقابل «یوری کالاشتیکوف» اسراییلی روی تشک برود؛ اتفاقی که تقریبا در ورزش ایران غیرممکن و ممنوع است.
در سال های پس از انقلاب در ایران، رقابت کشتی گیران ایرانی و اسراییلی تبدیل به تابویی غیرقابلشکستن شد. درحالی که بازیکنان فلسطینی در لیگ فوتبال اسراییل به میدان می روند و تیم ملی فلسطین در جام ملت های سال 2015 با بازیکنان اسراییلی وارد استرالیا شد، هیچ ورزشکار ایرانی به دلیل آن چه سیاستمداران ایران «دفاع از مردم مطلوم فلسطین» می خوانند، حق مبارزه با ورزشکاران اسراییلی را ندارند.
پس یک مربی مجبور می شود کنار زمین فریاد بزند و از کشتی گیری که طی شش ماه اخیر، در تمرین و رژیم غذایی غیرقابل باور بوده است، بخواهد که به حریف روس خود ببازد. فیلمی از این صحنه در فضای مجازی منتشر شده است. یکی از مربیان تیم امید ایران از لحظات پایانی کشتی و فریادهایی که کنار زمین زده می شود، تصویربرداری کرده است. آن چه در این فیلم می شنوید، صدای «علیرضا رضایی»، کشتی گیر، مربی و مدیر پیشین تیم ملی کشتی آزاد ایران است. او تیرماه سال 95 و در راهپیمایی روز «قدس» به خبرنگاران گفت: «من خودم در کمپین "اسراییل را بر می چینیم" عضو هستم و برنامه ای داریم تا تمام اعضای تیم ملی کشتی ایران هم عضو همین کمپین شوند.»
رضایی می خواست با مغلوب شدن علیرضا کریمی، شانس او را برای رسیدن به مدال برنز زنده نگه دارد. اگر کریمی مقابل حریف اسراییلی کشتی نمی گرفت، نه تنها به مدال نمی رسید که حتی امکان حذف تمام تیم ایران نیز وجود داشت. با این حساب، کریمی باید می باخت. اما وقتی کشتی گیر روسیه موفق شد در بازی بعد، حریف اسراییلی را شکست دهد و به فینال برسد، علیرضا باید برای سکوی سوم، باز هم مقابل کشتی گیر اسراییل قرار می گرفت.
کادر فنی کشتی آزاد ایران به هیات برگزاری مسابقات اعلام کردند علیرضا کریمی در دیدار مقابل حریف روس، مصدوم شده و قادر به مبارزه با «یوری کالاشتیکوف» اسراییلی نیست. اما خبرگزاری «ایسنا» به صراحت نوشته است: «کریمی در حالی که شایستگی پیروزی مقابل حریف روس را داشت، به این خاطر که در دور دوم به حریف اسراییلی نخورد، در حالی که از حریف روس پیش بود، در ثانیههای پایانی شکست خورد تا مقابل این حریف به روی تشک نرود. اما با راهیابی کشتی گیر روس به فینال، کریمی باید در شانس مجدد با رژیم صهیونیستی مبارزه میکرد که با انصراف کریمی این مسابقه برگزار نشد.»
دردناک ترین واکنش پس از این اتفاق، پستی است که علیرضا در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده است. او درحالی که نیمه شب به تنهایی در خیابان های شهر «بیدگوشج» لهستان قدم می زند، آهنگی از «داریوش اقبالی» را با صدای بلند گوش می کند. زیر پست نوشته است: «آخرين سنگر سكوته، حق ما هم هيچ وقت گرفتنی نيست.»
توییتر و اینستاگرام لبریز شده است از دل نوشته ها و واکنش های تند به ممنوعیت مبارزه ورزشکاران ایران با نماینده های ورزشی اسراییل. علیرضا رضایی که روزی می خواست تمام کشتی گیران ایران را به کمپین «اسراییل را بر می چینیم» ملحق کند، امیدهای جوان 23 ساله ایران را با فریادهایش به باد داد.
پیروز میدان
۱۳۹۶ آذر ۶, دوشنبه
این ساختن است یا ویرانکردن؟
این ساختن است یا ویرانکردن؟
شاید این مطالب برایتان مفید باشد
متأسفانه میشنویم که در پارهای محافل ما را متهم کردهاند به این که مطالب نویسندگان را «دستکاری میکنیم» و «به شیوههای خودسرانه و بدون اطلاع نویسندگان» در مطالب آنها تغییراتی میدهیم که غالباً دیدگاه نویسنده عوض میشود و غیره و غیره… اینها سخنانی سخت نامربوط است، زیرا طبیعی است که هیچ مقاله مخالفی را نمیتوان «با تغییراتی» به صورت موافق درآورد. مجله [کتاب جمعه] تنها مطالبی را منتشر میکند که مستقیماً در جهت خطوط فکری خود بیابد. ما بارها و بارها این نکته را متذکر شدهایم که در برابر زبان فارسی احساس مسؤلیت میکنیم و میکوشیم آنچه در مجله میآید تا حد ممکن از لغزشهای دستوری پیراسته باشد. بدین جهت غالباً در امر ویرایش مطالب سختگیری میکنیم و آنچه اسباب گلایه بعضی دوستان ما میشود همین است. این نکته همیشه در داخل جلد مجله نیز تذکر داده میشود که «مجله در حک و اصلاح مطالب آزاد است» و تصور درست این است که نویسندگان، با قبول این شرط است که مطلبی برای چاپ در اختیار ما میگذارند. برای آن که خوانندگان حدود «دستکاریهای خودسرانه» ویراستاران ما را به عیان ببینند به طور نمونه به نکاتی در پیرایش یکی از اینگونه مطالب اشاره میکنیم، گهگاه توضیحی میآوریم تا امکان قضاوت عادلانه برای کسانی که احتمالاً به پیچ و خمهای زبان آگاهی حرفهای ندارند نیز فراهم آید.
* * *مقالهای که برای این منظور انتخاب کردهایم با این جمله آغاز میشد:«با پذیرش این تقسیمبندی که مجموعهی حیات هر جامعه به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم میشود، و قبول این نکته که رابطهای متقابل بین این دو عرصه از حیات جامعه برقرار است، میتوان گفت… که الخ».لطفاً یک بار دیگر این سطور جمله درجمله درجمله را بخوانید. ــ این جملهی مطول، یک جملهی مرکب شرطی است که شرط آن، خود مرکب از سه جملهی کوتاه و بلند است، و جواب شرط آن هم جملهی کوتاه «میتوان گفت». ویراستار برداشته آن را جمع و جورتر کرده. نخست به جای «با پذیرش این تقسیمبندی که مجموعه… به دو بخش… تقسیم میشود» گذاشته است: «اگر بپذیریم که مجموعهی حیات هر جامعه[ای] به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم میشود…» و با این کار، هم زشتی عبارت «این تقسیم بندی… به دو بخش… تقسیم میشود» را برطرف کرده، هم به عبارت مغلق روانی بخشیده. ــ در دنبالهی آن نیز به جای «و قبول این نکته که رابطهای متقابل بین این دو عرصه از حیات جامعه برقرار است…» نوشته است «و نیز این نکته را بپذیریم که میان این دو عرصهی حیات جامعه رابطهی متقابلی برقرار است…» که در این جا سه دستکاری انجام داده: یکی در ابتدای جمله و در عبارت «و قبول این نکته» ــ که خود غلط است و دست کم باید باشد «و با قبول این نکته» که باز، اولاً همان اشکال قبلی را دارد و ثانیاً فاقد چفت و بست لازم با جملهی پیش است. دستکاری دوم «رابطهای متقابل» است که به «رابطهی متقابلی» تغییرداده شده که زیاد هم به حساب سلیقهی شخصی نباید گذاشت: امروزه دیگر رسم نیست که وقتی با اسم و صفتی یای نکره میآوریم نشانهی نکره را به اسم بچسبانیم، مگر در شعر و آن جور نوشتهها. بنابراین حتی الامکان باید گفت رابطهی متقابلی، آیندهی روشن و نوید بخشی، نقش منفعلی و مجال دیگری؛ و نباید گفت آیندهای روشن و نوید بخش، نقشی منفعل، مجالی دیگر و مانند اینها. دستکاری سوم هم جابهجا کردن آن هفت کلمه است که نابهجا وسط عبارت «رابطهای متقابل برقرار است» جا خوش کرده. بپردازیم به چند نمونهی کوچکتر:
* * *مقالهای که برای این منظور انتخاب کردهایم با این جمله آغاز میشد:«با پذیرش این تقسیمبندی که مجموعهی حیات هر جامعه به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم میشود، و قبول این نکته که رابطهای متقابل بین این دو عرصه از حیات جامعه برقرار است، میتوان گفت… که الخ».لطفاً یک بار دیگر این سطور جمله درجمله درجمله را بخوانید. ــ این جملهی مطول، یک جملهی مرکب شرطی است که شرط آن، خود مرکب از سه جملهی کوتاه و بلند است، و جواب شرط آن هم جملهی کوتاه «میتوان گفت». ویراستار برداشته آن را جمع و جورتر کرده. نخست به جای «با پذیرش این تقسیمبندی که مجموعه… به دو بخش… تقسیم میشود» گذاشته است: «اگر بپذیریم که مجموعهی حیات هر جامعه[ای] به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم میشود…» و با این کار، هم زشتی عبارت «این تقسیم بندی… به دو بخش… تقسیم میشود» را برطرف کرده، هم به عبارت مغلق روانی بخشیده. ــ در دنبالهی آن نیز به جای «و قبول این نکته که رابطهای متقابل بین این دو عرصه از حیات جامعه برقرار است…» نوشته است «و نیز این نکته را بپذیریم که میان این دو عرصهی حیات جامعه رابطهی متقابلی برقرار است…» که در این جا سه دستکاری انجام داده: یکی در ابتدای جمله و در عبارت «و قبول این نکته» ــ که خود غلط است و دست کم باید باشد «و با قبول این نکته» که باز، اولاً همان اشکال قبلی را دارد و ثانیاً فاقد چفت و بست لازم با جملهی پیش است. دستکاری دوم «رابطهای متقابل» است که به «رابطهی متقابلی» تغییرداده شده که زیاد هم به حساب سلیقهی شخصی نباید گذاشت: امروزه دیگر رسم نیست که وقتی با اسم و صفتی یای نکره میآوریم نشانهی نکره را به اسم بچسبانیم، مگر در شعر و آن جور نوشتهها. بنابراین حتی الامکان باید گفت رابطهی متقابلی، آیندهی روشن و نوید بخشی، نقش منفعلی و مجال دیگری؛ و نباید گفت آیندهای روشن و نوید بخش، نقشی منفعل، مجالی دیگر و مانند اینها. دستکاری سوم هم جابهجا کردن آن هفت کلمه است که نابهجا وسط عبارت «رابطهای متقابل برقرار است» جا خوش کرده. بپردازیم به چند نمونهی کوچکتر:
*مرقوم فرمودهاند:«و ادبیات به عنوان مقولهای از فرهنگ…» که به گمان ما باید مینوشتند:«و ادبیات نیز، چون بخشی از فرهنگ…» اولاً چون عبارت به جملهی پیش برمیگردد کلمهی «نیز» حتماً لازم است. ثانیاً «به عنوان مقوله» یعنی چه؟ یعنی عنوان ادبیات «مقوله» است؟ آیا ادبیات مقولهای از فرهنگ است یا بخش از آن؟ چون «مقوله» دست کم سه معنی دارد: یکی «گفتار»، دیگری «دربارهی»، و سومیدر معنای منطقی آن ــ یعنی «مقولات عشره» ــ که ادبیات به هیچ یک از اینها نمیخورد. اما چون این نکته محل بحث بود همان «مقوله» را گذاشتیم در عبارت ایشان بماند و به همین اندک «دستکاری» اکتفا کردیم که به جای «به عنوان» بگوییم «چون» یعنی به مثابه و در مقام. آیا هیچ شنیدهاید که استاد بنا بگوید:«من، به عنوان یک بنا، میگویم این دیوار شکم داده»؟
*نوشتهاند:«در رابطه با توجیه نظام حاکم توسط نهادهای روبنایی».آه که این «در رابطه با» هم عجب واگیری دارد! کلمهی «رابطه» به این شکل مبتذل «در رابطه با»، هیچ کاربردی در فارسی ندارد و ترجمهی خامیاز زبانهای فرنگی است، از قماش کلماتی مثل «بیتفاوت» و «نقطهنظر» به معنای «دیدگاه» یا خزعبلاتی از قبیل «خود را توجیه کردن: و مانند اینها… دیگر این که ما به جای «… توسط نهادهای روبنائی: عبارت «که کار نهادهای روبنائی است» را به صورت معترضه آوردیم… چرا «توسط»؟ «توسط» یعنی واسطه شدن، میانجی شدن، معالواسطهی… شما شنیدهاید که کسی به جای «این خانه را پدرم خریده» بگوید «این خانه توسط پدرم خریداری شده»؟ــ یا میگویند «این خانه را پدرم خریده» یا «حسن توسط پدرم این خانه را خریده.»
*ایشان گفتهاند حاکمین، ما گفتهایم حاکمان.
*ایشان گفتهاند «آیا کارگرانی که مواد خام و ابزاری را که با آن کار میکنند، به هدر میدهند و خراب میکنند آدمهای درستکاری هستند؟» ما گفتهایم «آیا کارگرانی که مواد خام را هدر داده ابزار کار را خراب میکنند آدمهایی درستکارند؟» (که تازه «آدمها»یش هم زیادی است.) *«خداوند با افراد دزد» را کردهایم «خداوند با دزدها…»
*« در مسیری مطابق منافع طبقات حاکم سوق دهند» را کردهایم «به مسیر منافع طبقات حاکم بکشانند».
*«ادبیات بازاری و عامهپسند پا به صحنه گذاردند» را کردهایم «ادبیات بازاری پیدا شد».اگر کلاس درس بود حتماً به جهت «گذاردند» یک نمره از ایشان کم میکردیم. ما در فارسی یک چنین چیزی نداریم. یا باید بگوییم گذاشتند و یا بنویسیم گزاردند (یعنی با حرف ز). یک گذاردن داریم به معنی نهادن و امکان دادن و قرار دادن. یک گزاردن داریم به معنی انجام دادن و به جا آوردن. ماضی اولی میشود گذاشتم، گذاشتی، گذاشت؛ ماضی دومیمیشود گزاردم، گزاردی، گزارد. سپس اگر یک آقایی بنویسد گذاردند (با ذال) یا غلط انشائی مرتکب شده یا غلط املائی!ای، راستی: در این مورد خاص از ایشان دو نمره باید کم میشد، چون فعل را جمع هم بسته:«ادبیات پا به صحنه گذاردند!»نشانهی «آت» (در کلمهی ادبیات علامت جمع نیست، علامت «جمع گروهه» است. از این گذشته غیر ذیروح را هم جمع نمیبندند. نمیگوئیم «انتخابات شروع شدند».
*«آن چنان که کمترین شباهتی…» ترجمهی لفظ به لفظ از فرنگی است. در فارسی میگوئیم«هیچ شباهتی».
*«چنین مینمایانند» را کردهایم «چنین وانمود میکنند».
*«تصویر مینمایند» را هم کردهایم «تصویر میکنند». آخر نامهی کارپردازی هنگ ژاندارمری که نیست. در یک انشای شسته رفتهی معقول، تصویر مینمایند یعنی «خودشان را عکس جلوه میدهند» یا «نقاشی به نظر میآیند».
* «بدبینی نسبت به آینده» ــ این «نسبت به»، در کاربرد غلطش، مرض چند سال پیش بود. مثل «معرف حضور کسی بودن». آن مرض، این روزها تغییر شکل داده تبدیل شده است به «در رابطه با» و «توجیه شدن» و «عمدتاً» و «گاهاً»! ــ عبارت را کردهایم «بدبینی به آینده».
* «به دیگر سخن میتوان گفت که روبنا…» تقلیل یافته، شده است:«به دیگر سخن، روبنا…»
* «در این رابطه» (ای امان!) شده است «در این نسبت»
* «بیگفته پیداست» (جلالخالق!) شده است: «ناگفته…»
* «برآن تحکیم بخشید» شده است «آن را تحکیم بخشید». والله تا ما شنیدهایم «چیزی را» تحکیم بخشیدهاند، نه «برچیزی».
* «باید… علت را… بشناسی و بدانی کمانت را کجا نشانه کنی.» تبدیل شده است به: «علت… را هم باید… بشناسی تا آماجت را شناخته باشی.» ــ کمان را نشانه کردن، یعنی هدف قرار دادن کمان. یک معنی دیگر هم دارد: جایی سراغ کردن کمان (برای این که مثلاً سر فرصت بروی بخریش). البته دیگر اینش که امروزه روز چرا نویسنده و هنرمند باید با تیروکمان به جنگ برود، بماند!
* «همزمان باهم» چیزی است شبیه «عین کمافی السابق». ــ یکیش کافی است: یا «همزمان» یا «باهم»، مگر این که منظورمان «هم زمان و باهم» بوده باشد. میشود ما هر دو یک عمل را انجام بدهیم ولی در دو زمان. میتوانیم همزمان به عملی اقدام کنیم ولی باهم نباشیم. و میتوانیم باهم و همزمان به کاری بپردازیم که در این حال، عبارت نیاز به «و» دارد.
* از این عبارت «بل مقولهایست دیالکتیک» منظور نویسنده این نبوده است که «دیالکتیک» یک «مقوله است، بل میخواستهاند بگویند موضوع مورد نظرشان یک مقولهی دیالکتیکی است».
* «ثمرهی عرق ریزان بشر» ــ منظور البته آن نیست که «ثمرهی مربوطه» همین جور عرق از هفت بندش جاری است. یا مثل عبارت «گرمای خرماپزان خرمشهر» (که خرما پزان به گرمترین روزهای فصل تابستان گرمسیرات میگویند) کلمات اول و دوم «اضافهی تخصیصی» نیست. بلکه چیزی است شبیه «شیرینی بلهبران سکینه». میبینید که تقصیر نویسنده نیست اگر خواسته مطلب یک خرده هم ادبیات باشد. اگر میگفت «ثمرهی عرق جبین بشر» که کاری نکرده.
* «این برزخ گذران است، دیر یا زود.» ــ حالا که نویسنده از کلمات مقوله و در رابطه خیلی خوشش میآید بگذارید بگوییم که «برزخ از مقولهی مکان است نه زمان» یا «برزخ را فقط در رابطه با مکان باید به کار برد» و مکان نمیتواند گذرا (یا گذران) باشد. یعنی اگر خواستیم آن را «در رابطه با زمان» «در مقولهی زمان» به کار بریم حتماً باید بگوییم «دورهی برزخی»
* «تعداد معدودی افراد نابغه» ــ منظور «معدودی از نوابغ» است.
* «و نهادهای لازم آن بنیاد گردد». ــ اولاً به همهی مقدسات عالم قسم که از گردیدن و گشتن فقط هنگامی میشود به جای شدن استفاده کرد که شدن به معنی تغییر یافتن و دیگرگون شدن و به وضع و صورت دیگردرآمدن باشد. یعنی میشود گفت:«آدمیرا که بخت برگردد، اسب او در طویله نر یا خر گردد»، اما اگر بگوییم «بنده از خواب بیدار گردیدم» یا «اخوی قرار است رئیس اداره گردد» یا «تازگیها نویسنده گشتهام» هیچ شاهکاری نفرمودهایم و هیچ خوانندهای از شنیدن یا خواندن آنها محظوظ نخواهد گردید! ــ این از اولن. حالا برویم سر ثانیاً: حتی اگر بپذیریم که در همهجا میشود از افعال گشتن و گردیدن به جای شدن استفاده کرد، باز هم «بنیاد گشتن» ترکیب مفتضحی است که تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود. آخر کجای «بنیاد نهاده شدن» خار دارد که برداریم با «بنیاد گشتن» یک چنان جملهی بیمعنی مزخرفی بسازیم و خودمان را دست بیندازیم؟
*عبارت «هماهنگ نیستند و با آن از سر ستیز برمیخیزند» را، ویراستار مقاله، به یک دلیل بسیار بسیار ساده «خودسرانه و بدون اطلاع نویسنده دستکاری کرده» و قسمت آخرش را به «با آن سر ستیز دارد» تغییر داده. و آن دلیل بسیار ساده این است که «از سر چیزی برخاستن» یعنی از آن چیز دست برداشتن و ترک آن گفتن. «از سر ستیز برخاستن» هم یعنی دست از ستیز برداشتن و ترک ستیز گفتن؛ درصورتی که منظور نویسنده عکس این، یعنی «از در ستیز درآمدن» است!
* همهی این عبارت مطول «در پی دگرگونی زیربنای حاکم بر جامعه و ایجاد نظامینوین میباشند» (به سبک انشای عریضهنویسان جلو دادگستری)، یعنی «در پی ایجاد نظام نوینی است»!
* «کوران تحولات» را به این دلیل که زبان خودمان را بیشتر دوست میداریم کردهایم «جریان تحولات». ــ مخالف که نیستید؟
* «درست در همین رابطه است» را کردهایم «درست همین جاست».
* «تا از این راه هرگونه حرکت و جنبشی را از او بستاند». ــ تصور نمیفرمایید که آن چه ستاندنی است «توان حرکت و جنبش» است نه خود حرکت و جنبش. در تعریف روضهخوانها میگویند «حسابی از مجلس اشک میگیرد». اگر به آن حساب باشد، این جا هم معنی عبارت میشود: «آن قدر به جنبش و حرکتش وادارد تا به کلی از حال برود».
* «آگاه ساختن آنان از نیروی بالقوهی نهفته در تودهی مردم» تبدیل شده است به «آگاه کردن آنان از نیروی بالقوهی مردم».اولاً که «بالقوهی نهفته» یعنی چه واقعاً؟ مگر بالقوهی آشکار هم داریم که این یکیش نهفته باشد؟ ــ بالقوه یعنی «وجود داشتن در حوزهی امکان و شدن»، بنابراین همیشه نهفته است و آشکار که شد میشود بالفعل.ثانیاً مگر آگاه کردن از عفت کلام به دور است، که انسان به جایش بگوید آگاه ساختن؟ یا مگر به صرف این که در افعال مرکب به جای کردن بگذاریم ساختن، ادبیات فرمودهایم؟ ــ آگاه ساختن، بیاعتبار ساختن، پاک ساختن (پاکسازی!)، آشنا ساختن، نمایان ساختن، و آن وقت کار این ساخت و ساز ببینید به کجا میرسد: نابود ساختن! محروم ساختن! مضمحل ساختن! ویران ساختن! یک قلم باید گفت که این به کار گرفتن زبان نیست، پدر زبان را در آوردن است. واقعاً شرمآور است که اسم خودمان را بگذاریم نجار اما در و پنجره را از هم تمییز ندهیم، لولا را جای ارهی موئی به کار ببریم و به میخ بگوئیم اسکنه، و تازه دو قورت و نیممان هم باقی باشد.
* * *تصور میکنیم تا همینجا بس است. اکنون دست کم خوانندگان ما میتوانند از روی این نمونهها که آوردیم پاسخی عادلانه به این پرسشها بدهند:ــ آیا این «دستکاری خودسرانه» و «دستکاری»های دیگری از این قبیل (که متأسفانه و متأسفانه هشتاد درصد وقت یک عده را به تمام معنی عبارت «تلف میکند») میتواند به «تغییر و تبدیل دادن مطالب و نظرگاههای نویسندگان» تعبیر شود؟ــ آیا معنی کاری که ما در پیرایش مقالات انجام میدهیم «لطمه زدن» به محصول فکری نویسندگان است یا فقط «اصلاح انشایی» آنها؟ــ آیا درست است که ما از اصلاح اغلاطی چنین فاحش خودداری کنیم و مقالات را، به این بهانه که مسؤلیت خوب و بدش با خود نویسنده است، از آن دست بگیریم و از این دست در مجله بگذاریم و فقط به صرف این که نویسنده قبلاً چند کتاب و یک کوه مقاله اینور و آنور چاپ کرده است بر هر رطب و یابسی که به هم بافته باشد چشم ببندیم که از دست بردن در مقالهاش عصبانی میشود؟ ما معتقدیم مجلهای که هر هفته چند ده هزار نفر میخوانند باید پاسدار زبان باشد و از یک سو راه درستتر نوشتن را هم به نویسندگان بیاموزد، زیرا فارسی زبان مشکلی است و به سبب آن که افعال ــ به عکس زبانهای غربی ــ در انتهای جمله میآید، فصاحت بیشتری طلب میکند. وانگهی، درست و منطقی اندیشیدن یک مسأله است و تمیز و سالم چیز نوشتن یک مساله دیگر، ممکن است که اندیشمندی به زوایای زبان وارد نباشد؛ مسؤلیت ما در این میان چه میشود؟ سوال دیگراین است که بدین ویرانگری در زبان و ادبیات فارسی تا کجا باید مجال داد؟ ویرانگری در زبان را عریضهنویس جلو دادگستری یا پستخانه انجام نمیدهد. این کاری است که فقط نویسندگان و مترجمان میتوانند از پسش برآیند و تا اینجا هم درست و حسابی برآمدهاند. این عمل را آن شخصی انجام میدهد که هزاران صفحه از شاهکارهای نویسندگان جهان را به مفتضحترین شکلی به فارسی درمیآورد و تازه به جای آن که گوشش را بگیرند و خرابکاریهایش را نشان بدهند [کاری که یک بار در همین کتاب جمعه کردیم] به عنوان یک «نویسنده و مترجم برجسته» باد هم به آستینش میکنند.باری، ما به هر تقدیر به صواب بودن کاری که میکنیم معتقدیم. اگر نویسندگانی هستند که به قول شیخ اشراق «روز کوری نزد ایشان هنر است» بحث دیگری است.
* * *تصور میکنیم تا همینجا بس است. اکنون دست کم خوانندگان ما میتوانند از روی این نمونهها که آوردیم پاسخی عادلانه به این پرسشها بدهند:ــ آیا این «دستکاری خودسرانه» و «دستکاری»های دیگری از این قبیل (که متأسفانه و متأسفانه هشتاد درصد وقت یک عده را به تمام معنی عبارت «تلف میکند») میتواند به «تغییر و تبدیل دادن مطالب و نظرگاههای نویسندگان» تعبیر شود؟ــ آیا معنی کاری که ما در پیرایش مقالات انجام میدهیم «لطمه زدن» به محصول فکری نویسندگان است یا فقط «اصلاح انشایی» آنها؟ــ آیا درست است که ما از اصلاح اغلاطی چنین فاحش خودداری کنیم و مقالات را، به این بهانه که مسؤلیت خوب و بدش با خود نویسنده است، از آن دست بگیریم و از این دست در مجله بگذاریم و فقط به صرف این که نویسنده قبلاً چند کتاب و یک کوه مقاله اینور و آنور چاپ کرده است بر هر رطب و یابسی که به هم بافته باشد چشم ببندیم که از دست بردن در مقالهاش عصبانی میشود؟ ما معتقدیم مجلهای که هر هفته چند ده هزار نفر میخوانند باید پاسدار زبان باشد و از یک سو راه درستتر نوشتن را هم به نویسندگان بیاموزد، زیرا فارسی زبان مشکلی است و به سبب آن که افعال ــ به عکس زبانهای غربی ــ در انتهای جمله میآید، فصاحت بیشتری طلب میکند. وانگهی، درست و منطقی اندیشیدن یک مسأله است و تمیز و سالم چیز نوشتن یک مساله دیگر، ممکن است که اندیشمندی به زوایای زبان وارد نباشد؛ مسؤلیت ما در این میان چه میشود؟ سوال دیگراین است که بدین ویرانگری در زبان و ادبیات فارسی تا کجا باید مجال داد؟ ویرانگری در زبان را عریضهنویس جلو دادگستری یا پستخانه انجام نمیدهد. این کاری است که فقط نویسندگان و مترجمان میتوانند از پسش برآیند و تا اینجا هم درست و حسابی برآمدهاند. این عمل را آن شخصی انجام میدهد که هزاران صفحه از شاهکارهای نویسندگان جهان را به مفتضحترین شکلی به فارسی درمیآورد و تازه به جای آن که گوشش را بگیرند و خرابکاریهایش را نشان بدهند [کاری که یک بار در همین کتاب جمعه کردیم] به عنوان یک «نویسنده و مترجم برجسته» باد هم به آستینش میکنند.باری، ما به هر تقدیر به صواب بودن کاری که میکنیم معتقدیم. اگر نویسندگانی هستند که به قول شیخ اشراق «روز کوری نزد ایشان هنر است» بحث دیگری است.
احمد شاملو، کتاب جمعه
اشتراک در:
پستها (Atom)