۱۳۹۶ بهمن ۹, دوشنبه

هشتگ های سیا و موساد و سعودی هدایتگر مردم برای «در آوردن خشتک»* نظام ولایت فقیه!  ایرج شكری

هشتگ های سیا و موساد و سعودی هدایتگر مردم برای «در آوردن خشتک»* نظام ولایت فقیه!
ایرج شكری
 
سخنرانی خامنه‌ای در حوزه علمیه قم کیهان ۲۰ اسفند ۱۳۵۷
آن روزها و ماههای اول انقلاب، مهمترین مساله یی که ذهن همه کسانی خواهان برقراری آزادی و دموکراسی و عدالت بودند این بود که چه کار باید کرد که دیگر بساطی مثل «ساواک» و زندان و شکنجه و اعدام افراد به خاطر گرایشهای سیاسی تکرار نشود. آخوندهامی گفتند که حضور آنها و امامشان خمینی در قدرت تضمین کننده عدم تکرار وضعی مثل گذشته است و بگیر و ببند و شکنجه و اعدام، جایی در حکومت اسلامی که آنها برقرار خواهند کرد ندارد و مدعی بودند که تعلیمات درخشان اسلام خود همه قلبها را به تسخیر در می آورد. آنها بر استبداد و تّکبر شاه و فساد دستگاه سلطنت که سبب نفرت و انزجار مردم از رژیم شاه انگشت بود انگشت می گذاشتند، وانمود می کردند که به شدت با استبداد و اختناق مخالفند.
از جمله همین آخوند خامنه ای که ربع قرن است چون یک خلیفه و امپراطور عهد بوق بر «قدرت مطلق» تکیه زده است و گماشتگانش او را نماینده خدا در روی زمین می دانند و ملتی از استبداد و جنایات و فساد او دستگاههایی که این بساط ضد ایرانی مردم کش آزادی ستیز را سرپا نگهداشته به ستوه آمده اند، آن اوائل بعد از سرنگونی رژیم شاه که هنوز خمینی جمهوری اسلامی اش را به استفاده از جهالت و ناگاهی بخشی از مردم و دمیدن تعصب مذهبی در آنها ، به جامعه ایرانی زورچپان نکرده بود، در 20 اسفند 57 در یک سخنرانی در حوزه علمیه قم، تاکید گفت « شاه گناه همین بود که می گفت آنچه من می گویم ، نه آنچه ملت می خواهد». همگان می دانند که آنچه این فرومایگان برپا کننده ولایت فقیه و جمهوری اسلامی به همراه امام پلیدشان از همان آغاز به قدرت رسیدن، بر مردم ایران روا داشته اند، هزاران بار سعبانه تر، جنایتکارانه تر و خائنانه تر از عملکرد شاه است. اما خامنه ای هنوز هم دست بردار نیست و بدون شک تا لحظه آخر حیات ننگین اش از تکّبر و خود محوربینی دست بر نخواهد داشت. مردم این را بخوبی می دانند و به همین خاطر هم از او متنفرند و این تنفر را در تظاهرات شهرها در شعارها نشان دادند. رها شدن از این «طاغوت» هم جز باسر نگون کردن و به خاک افکندنش و به آتش کشیدن بنیان رژیم درنده ولایت فقیه ممکن نیست، کاری که مردم ایران پیگیر آن هستند.
اتفاقاتی که در روزهای هفته دوم دی ماه افتاد، سرفصل بسیار مبارکی در تاریخ مبارزات مردم علیه رژیم منحط و فاسد و مستبد آخوندی – اسلامی است. سرفصلی که لبریز از آگاهی است. آگاهی که به بهای بسیار سنگین و خونین - هم از قربانی شدن نا آگاهان و سواری دادن به آخوندهای پلید و لشکر فاشیسم مذهبی شدن، و هم از فداکاری و جان فدا کردن و پرداخت انواع بهای سنگین «صبح خواهان» و فرزندان انقلابی و آزاده و برابری خواه مردم ایران، در برابر مرتجعان جنایتکار، به دست آمده است. پرداخت بها از طرف مردم ایران در این زمینه هنوز پایان نیافته است؛ رضا شهابی ها و نرگس محمدی ها و آرش صادقی ها و آتنا دائمی ها  عبدالفتاح سلطانی و دیگر کسانی از حق خواهان که در زندانهای رژیم اند و که کسانی که خونشان را عُمال رژیم پلید در تظاهرات اخیر و در بازداشتگاهها ریختند، از پرداختهای مردم ایران در راه دستیابی به عدالت و آزادی است.
 دستاورد بزرگ اعتراضات
دستاورد بسیار بزرگ همین چند روز، روشن تر شدن مرز مردم و ضد مردم، مرز میهن پرستان با مرز اجنبی پرستان بی وطن بود.
همصدا و «ید واحده» شدن اصلاح طلب و اصولگرا در  برچسب زدن به جان بر لب رسیدگان از عملکرد این رژیم پلید و یکصدا شدن هردو جناح اصلی و باندهای رژیم در ضرورت کوبیدن مشت آهنین بر سر مردم معترضِ به کارنامه سیاه و مصیبت آفرین رژیم اسلامی برای حفظ رژیم - که برای آنان «اوجب واجبات» است- آن اعتراضات را به رویدای برای فروافتادن نقابها و استتارها و دیده شدن «گرگ در پوستین شبان»، برای متوّهمان تبدیل کرد. در جبهه گیری در برابر مردم، حتی عباس عبدی «تحلیل گر منتقد» حاشیه نشین از عناصر رسانه یی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در زمان اشغال سفارت آمریکا  (که نیرنگ و حقه یی بود برنامه ریزی شده که در غوغا و گرد و خاک آن یکماه بعد قانون اساسی ولایت فقیه را به رفراندم بگذارند و به تایید «مردم مسلمان انقلابی» برسانند و میخ ولایت فقیه را با آن محکم کنند)، از اولین نعره زنانی بود که بر ضرورت برخورد سرکوبگرانه با «اغتشاگران» تاکید  و از کوتاهی در این امر انتقاد کرد و هشدار داد که« در برابر اغتشاش نباید سکوت کرد، می‌خواهند ایران را سوریه و لیبی کنند »   http://news.gooya.com/2018/01/post-10675.php
و نیز آخوند روباه صفت محمد خاتمی هم در این «کُر ارعاب» رژیم علیه جان برلب رسیدگان و جوانان سرکوب شده و نا امید؛ با بیانیه «مجمع روحانیون مبارز» که ریاست آن را به عهده دارد، همصدا شد(1) و با اینکار برای کسانی که توّهمی نسبت به او داشتند و دلشان نمی خواست دست از این توّهم بردارند، به شکل یک عربده زن و «نسق گیر»، ظاهر شد. چهره واقعی خاتمی البته قبلا در روند رویدادها، به اندازه کافی برای کسانی اندکی در شناختن پدیده ها و موضوعات و گفتار و رفتار آدمها فکر می کنند شناخته شده بود: در تاکید او در به حق بودن کشتار مخالفان رژیم زمانی که نماینده مجلس و مدیر و سرپرست روزنامه کیهان بود و در پاسخ به انتقادات مهندس بازرگان که خواهان توقف آن اعدامها و کشتارها بود، طی یاداشت هایی که در سه شماره کیهان(۱۶ ، ۱۸ و ۱۹ مهر ماه 60) نوشت https://app.box.com/s/rg6uo2p0kg، در آن پیشداوری و حکمی که در مورد روشنفکران در کتاب بیم موج صادر کرده و با تقسیم روشنفکران به دوسته دینی و بی دین نقش دسته اول را ستایش کرده و در مورد دسته دوم نوشته است «روشنفكر بي دين بخواهد يا نخواهد و بداند و يا نداند، آب به آسياب دشمن مي ريزد، دشمني كه مخالف استقلال ما است و با فرهنگ اصيل و ديانت و آزادگي اين ملت سر ستيز دارد. و تاريخ گواهي مي دهد كه اين جناح غالبا با حكومت هاي جبّار و وابسته به بيگانه همراه و همگام بوده است و در بسياري از موارد همكاري آگاهانه داشته است ولي خوشنختانه اين جريان بخاطر بي ريشگي در متن فرهنگ و عمق وجدان مردم ما تاثير چنداني نداشته است. و هم اكنون هم به نظر من روشنفكر بي دين خطر جدّي فكري محسوب نمي شود گرچه ممكن است در ذهن جامعه بخصوص جوانان اغتشاش هايي ايجاد كند»(2)، درتجلیلی که از لاجوردی جنایتکار بعد از مرگ او کرد و در سکوت او در درگذشت شاملو شاعر بزرگ ایران، در تاکیدش بر حکومت اسلامی و مخالفتش با دموکراسی غربی، در ده سال تصدی وزارت ارشاد و اعمال سانسور بر آفرینش های فرهنگی و هنری و ترجمه ها، و در دو دوره از ریاست جمهوری اش که سانسور و اختناق و یورش به حقوق مردم همچنان ادامه داشت و خلاصه در اطاعت و فرمانبرداری او از خامنه ای روشن شده بود و همه این موارد یاد شده، هویت آخوندی و «گروه خونی» خمینی در او را نمایان کرده بود.
آخوند روحانی مزوّر کارگزار محافل «خود سر» سپاه
روحانی حرفهایی برای کسب آرای مردم در انتخابات زد و تعهداتی به آنان داد که به آنان عمل نکرد و برخلاف اظهار شگفتیِ صادق زیبا کلام از علت عقب نشینی بزرگ او در برابر جناح رقیب و این که «مثل این که چیز خورش کرده اند»(در تجمع 16 آذر دانشگاه امیر کبیر) ابهامی در این مساله نیست که او در برابر فشار و اخم و خشم جناح رقیب و اخطار و دستوراتی که در دیدار پنج فرمانده سپاه به او داده شد،عقب نشسته است و مایل نیست «با شاخ گاو» در بیافتد.
روحانی از آغاز دوه دوم ریاست جمهوری اش نه تنها «تداراکاتچی» و یک تحت امر ذلیل سپاه و ولی فقیه بوده است بلکه او در عمل کارگزار «محافل » و گروههای جنایتکاری از قماش آنچه در دوره سعید امامی در وزارت اطلاعات وجود داشت و با آزادی عمل کامل و بدون کمترین نگرانی از بازخواست و پیگرد عمل می کردند- و اکنون در (سازمان اطلاعاتی سپاه) لانه دارند، عمل می کند. به طور مثال سپاه در خرداد ماه سال جاری گذرنامه رسول اف کارگردان فیلم لِرد را در بازگشت از فستیوالی ضبط و او را ممنوع الخروج و تولید فیلم را هم برای او ممنوع کرده است کرده است. چهار ساعت هم از او در یکی از «خانه های امن» سپاه باز جویی کرده اند. https://www.radiofarda.com/a/rasoulof-iranian/28940291.html
بعد از رسول اف همین فرومایه ها در 14دی از خروج محمد رحمانیان کارگردان تئاتر که به عنوان مشاور یک گروه فیلمبردار عازم نایروبی بوده جلوگیری و او را ممنوع الخروج کرده اند. http://tnews.ir/news/dfed102377434.html
خبر موارد مورد اشاره منتشر شده است. اما هیچ صدایی از «کلیدار تدبیر و امید» درنیامده است. همچنین در 10 آذر خبر ممنوعیت برگزاری مجلس بزرگداشت علی اشرف درویشیان در تهران و در کرمانشاه(زادگاه او) با دستور «تلفنی» از سوی نهادی که اسمش برده نشده است، در سانه های اینترنتی منتشر شد. علی اشرف درویشیان چند سال در رژیم شاه در زندان بسر برده بود و مثل بسیاری از اهل قلم ایران از اختناق و سرکوب این رِژیم پلید مصون نبود.
تظاهراتی علیه رژیم فاسد ولایت فقیه و با به آتش کشیدن نمادهای آن
شعارهایی که از مردم در تظاهرات شهرها شنیده شده، فرسنگها جهش به جلو از خواستهای اقتصادی بود. آتشی که در این چند روز در چند شهر، بر نهادهای فشار و سرکوب و نهاد تربیت آخوند و گسترش دهندگان خرافات و تعصب و محدودیت علیه زنان، افکنده شد، شعار «اسلامو پله کردید/ مردمو زله کردید» و شعارهای سیاسی علیه شخص «ولی امر مسلمین» و رهبرِ غیرقابل انتقاد و جانشین پیامبر و نماینده خدا، با فریاد «مرگ بر خامنه ای مرگ بر دیکتاتور» و «خامنه ای حیا کن مملکتو رها کن»، این همه لشکر آمده/علیه رهبر آمده» و شعار «اصلاح طلب اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا»،شعاری که پایان بازی این جناح و آن جناح در انتخابات برای مردم را اعلام کرد و با خود جستجو برای ساختن و یافتن آلترناتیوی «ایرانی» و خارج از جناح بندی های این رژیم ضد ایرانی را همراه دارد، همه در امتداد یک دیگر آن فاصله عظیم را نشان می دهند. در اعتراضات دی نشانی از توّهم به میرحسین و شعار شاخص توّهم «سبز» سال 88«یا حسین میرحسین» دیده نشد. شعار دشمن له کن «مرگ بر سپاهی» و شعار «می کشم می کشم آن که برادرم کشت»، که در انقلاب سال 57 مردم در برابر «ارتش شاهنشاهیِ» سرکوبگر که به مردم شلیک کرده بودند می داند، و شعار میهنی مردم رشت (میمیریم میمیریم ایرانو پس می گیریم) ، اینها دیگر بیان کننده خواست اقتصادی و صنفی نیستند، اینها شعارهایی هستند که نفرت مردم از این رژیم پلید ضد ایرانی را نشان می دهند و نشان می دهند که مردم برچیدن و جارو کردن بساط رژیم مردم کش و غارتگر ولایت فقیه را می خواهند. از مهم ترین اتفاقات در رویدادهای چند روز گذشته آتش زدن حوزه علمیه مصطفی خمینی در تاکستان و پایین کشیدن پرچم خفاش نشان رژیم شب پرستان عمامه به سر در فرمانداری مراغه و پایین کشیدن و پاره کردن «بنر»ی با تصویر بزرگی از پاسدار قاسم سلیمانی بود که در دو- سه سال گذشته خیلی بادش کرده و او را به عرش رسانده و «سردار اسطوره ایِ» و قهرمان جنگ با داعش از او ساخته بودند. او در دو- سه سال گذشته با حرکات و حرفهایی که زد از جمله اطلاعیه دادن و اخطار کردن به دولت بحرین، نشان داد که «یابو بَرِش داشته» است و در عوالم جنگ افروزانه سیر می کند. در تظاهرات دی ماه مردم این پاسدار مرتجع و جنایتکار( طرّاح و آمر کشتارمجاهدین بی سلاح در اشرف در شهریور 92) را به زمین کوبیدند.
دود شدن کسب کلان سپاه در آتش تظاهرات
با تظاهرات اخیر و شعارهایی که مردم دادند، آن «کسب» کلانی که سپاه به خیال خودش با مرگ فجیع حججی در سوریه توسط داعش، راه انداخته بود، همه دود شد و به هوا رفت. سپاه تلاش کرد آغاز سال تحصیلی را هم با «بنر»ی با تصویر حججی و بیت مهمل« بوی ماه مدرسه امسال بویی دگر است/ مهر امسال عجب مهر "حسینی" شده است» مصادره کند. هدف از این مصادره سوء استفاده از عواطف و احساس همدردی و رخنه هرچه بیشتر بین جمعیت عظیم دانش آموزی کشور بود. فرماندهان سپاه از همدردی مردم با خانواده حججی که فرزندشان به شکل فجیع به دست داعش کشته شده و جسدش هم به طور «نصفه» آنطور که پدرش توضیح داد و نه کامل به ایران منتقل شده بود و نیز به خاطر انزاجار از داعش، در مراسم تشییع و تدفین او شرکت کرده بودند، در توّهم خود کاسبی کلان کرده بودند و اطلاعیه یی از سوی سپاه در تشکر از «حضور انبوه، متراکم و شگفت‌آور همگان در این رخداد عاشورایی » صادر کرد ند و «کاسبی» شان از این «فرصت» را از جمله چنین بنمایش گذاشتند:« پیوند وثیق و ناگسستنی ایرانیان با ارزش‌ها و آرمان‌های دینی، انقلابی و تاریخی مورداحترام این سرزمین‌، تصویر درخشان و معنادار دیگری از عزم و اراده‌ی خلل ناپذیر آنان در عرصه‌ی مقاومت و پایداری برابر دشمنان دین و وطن و معاندان انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را در معرض جهانیان قرار داد». اما تظاهرات دی و شعارهای مردم علیه خامنه ای و شعار کوبنده مرگ بر سپاهی و شعارهای ضد رژیم اسلامی و آتش کشیدن مظاهر و نهادهایی مثل «حوزه علمیه» و «دادگستری» و «فرمانداری» و پایین کشیدن پرچم خفاش نشان جمهوری اسلامی، واقعیت دیگری را در برابر جهانیان به نمایش گذاشت؛ این که بخش بزرگی از مردم و به ویژه جمعیت زیر چهل سال کشور که بعد از انقلاب به دنیا آمده اند، از این رژیم متنفرند و رژیم روی بشکه باروت نشسته است.
ایرانی نمایی و بی محتوا و پوچ آخوند و پاسدار ضد ایرانی
 فرومایگانی از دست اندرکاران سپاهی و عمامه دار رژیم همچنان گمان می کنند می توانند «ارزشها» و «اهداف» بلاهت بار و مداخله جویانه و جنگ افروزانه و گسترش شیعه گری خود را، مقدس و ایرانی و در جهت و تضمین منافع کشور ومردم جلوه دهند و براساس آن با سرکوب کردن و «زبان بریدن» منتقدان و مخالفان، همچنان به انحصار قدرت و چپاول درآمد و دارایی های کشور که متعلق به مردم است، ادامه دهند. اما نتیجه عملکرد اینان عمیق تر و گسترده شدن نفرت مردم نسبت به این رژیم است که در تظاهرت و اعتراضات مردم شهرهای مختلف در دی ماه دیده شد.
دست اندارکاران رژیم از قبیل پاسدار سلیمانی، تلاش کردند پایین کشیده شدن پرچم رژیم آخوندی در فرمانداری مراغه توسط یک نوجوان در تظاهرات را کاری «ضد ایرانی» جلوه دهند و برای این کار نوحه سرایی کردند، در حالی که کار آن نوجوان نشان دادن خشم و بیزاری نسبت به این رژیم پلید آخوندی – اسلامی و ضد ایرانی بود و پرچمی که پایین کشیده شد پرچم ایران نیست، پرچم ما نیست **. پرچم رژیمی است که انقلاب سال 57 مردم را ملاخور کرده است و این پرچم، پرچم رژیمِی است متنفر از حماسه ها و هویت ایرانی، متنفر از کوروش و آریوبرزن و بابک تا مصدق و... رژیمِ «یا روسری یا توسری»؛ رژیمِ «اقتصاد مال خر است»؛ رژیمِ «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله؛» است و ترسیم آرم مهملی شبیه خفاش (که شباهت زیادی به علامت آئین سیک هندی دارد) که گویا مفهوم «لا اله الا الله» را دارد و نوشتن الله اکبر روی آن هم سبب مقدس بودن آن نمی شود، همچنان که پرچم داعش هم با «لا إله إلا الله،  محمد رسول الله» مقدس نیست و پرچم یک گروه جنایتکار است (مگر برای جنایتکاران ضد ایرانی و فرومایه ای مثل حسین شریعتمداری که در مصاحبه با خبرگزاری فارس مردم معترض را بدتر از داعش دانست) http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13961016000968  
در عمل و در واقعیت، این رژیم با آنچه از زمان استقرار ننگین اش در ایران با مردم ایران کرده است، دست کمی از داعشیان ندارد.
برای رسوایی ادعاهای «ایرانی» بودن رژیم «جمهوری اسلامی» که هر وقت رژیم «به دست ا نداز» می افتد، از دست اندرکاران نظامی و غیر نظامی رژیم شنیده می شود و در رویدادهای اخیر «آیت الله زاده» علی مطهری هم در نوشته مهملی تلاش کرد شعار «جمهوری ایرانی» را بی معنی و بیهوده نشان دهد، و مدعی شود که جمهوری اسلامی جمهوری ایرانی است، همین بس که به اینها یاد آوری شود که اگر شماها هم با اسلام منحوستان، همانقدر به این آب و خاک دلبسته اید و ریشه و هویت خود را از آن گرفته اید که مردم ایران دلبسته اند، چرا اسم تالار رودکی را به تالار وحدت تغییر دادید؟ چرا سالها به فردوسی کینه ورزی کردید و حتی همین سه سال پیش گماشتگان فرومایه نظام در شهر سلماس اسم میدان فردوسی شهر را به میدان انقلاب تغییر  داند و تندیس فردوسی را هم از آن میدان برداشتند؟. چرا تندیس آرش کمانگیر از میدانی در شهر ساری برداشته شد؟ آیا نفرت از آریوبرزن و بابک خرم دین، آیا نفرت از ایران باستان و کوروش که از پایه های عقیدتی و بینشی «پاسداران انقلاب اسلامی» بی وطن است و مانع تجلیل مردم از کوروش شدن، از ایرانی بودن نظام  لاشه سگی جمهوری اسلامی است؟ آیا مانع تجمع و تجلیل مردم از دکتر مصدق در احمد آباد شدن که نزدیک به چهل سال است رژیم بر آن پافشاری می کند، از ایرانی بودن «جمهوری اسلامی» است؟ اکثریت مردم این کشور قبل از فرود آمدن «امام تفخیذ» روح الله الموسوالخمینی در ایران و استقرار رژیم «آیت الله»ها مسلمان بوده اند. اما این مردم مسلمان از بوشهر تا کردستان و گیلان و مازنداران و ترکمن صحرا و خراسان و از آذربایجان تا بلوچستان موسیقی محلی و و رقص و آواز داشته اند. اگر «جمهوری اسلامی» همان جمهوری ایرانی است، این همه فشار و مخالفت با موسیقی و سالها ممنوع کردن بکار بردن کلمه موسیقی و «ممنوع التصویر» شدن سازهای موسیقی در تلویزیون،از ایرانی بودن رژیم پلید شماست؟ پنجشنیه 21 دی در خبرها امده بود که رئیس پلیس امنیت عمومی هرمزگان از شناسایی و دستگیری 21 خواننده زیرزمینی و پلمب 6 «استودیوی غیرمجاز» در بندرعباس خبر داد. چند روز قبل از تظاهرات شهرها نیز نیروی انتظامی جمهوری اسلامی خبر از دستگیری 230 نفر در میهمانی مختلط (90 نفر در لواسان 40 نفر در فرمانیه) داد. اینها شب یلدار دور هم جمع شده و جشن برگزار کرده بودند. گیریم که مشروب الکلی هم مصرف کرده بودند، به کسی چه مربوط است. اخبار مربوط به این قبیل دستگیری ها از بوشهر و بندر عباس و برازجان و قم و ورامین و... قبلا بارها گزارش شده است. دستگیر35 جوان فارغ التحصیل دانشگاهی که در خانه یی در قزوین دور هم جمع شده پایان دوره دانشگاه را جش گرفته بودند و محکوم کردن آنان به تحمل 99 ضربه شلاق در خرداد 95 یکی از نمونه های رفتار وحشیانه با جوانان این سرزمین بود که واقعا جرمی مرتکب نشده بودند. این شرع ضد بشری آخوندهای ضد ایرانی است که جشن و رقص شادی و « در خانه را برای مردم ممنوع و جرم تعیین کرده است. این همه ستایش از می و باده و رقص و بوسه در شعر شاعران ایران هست؛ گیریم که اینها آن طور که بعضی ها اصرار دارند، همه استعاره ای باشد در مورد رابطه و احساس شاعر با خدا و یپغمبر؛ خُب این نشان دهنده این است که موارد واقعی و آنچه در رابطه زمینی وجود داشته، چیزهای نیکویی در نظر شاعر و مردم بوده است که شاعر برای تشبیه رابطه و احساس دینی و رابطه با خدا، اینها را زیبا و مناسب یافته و انتخاب کرده است اگر زشت بودند و بیان آن ناپسند بود که انتخاب نمی کرد
شعارهایی که برای تحقیر آخوندها داده شد 
شعارهایی مثل «رضا شاه روحت شاد» و «شاهنشاه روحت شاد» که این دومی در قم شنیده شد، به اعتقاد نگارنده، به مفهوم  بازگشت به گذشته نبود، بلکه با توجه به مشت آهنین بکار گرفته شده از سوی رضا شاه علیه آخوندها و کوتاه کردن دامنه نفوذ آنان و تلاش برای استقرار حکومتی لائیک (با تاثیر پذیری از آتاتورک) و نفرتی که آخوندها از مساله «کشف حجاب» داشتند و نیز زخم خمینی و آخوندها از «شاهنشاه»(محمد رضا شاه) در ماجرای اصلاحات سال 1341 ( شاه اسم «انقلاب سفیدِ شاه و مردم» روی آن گذاشت) که در اصول ششگانه آن همراه با اصلاحات ارضی، اصلاح قانون انتخابات و دادن حق رای در انتخابات و «حقوق برابر» به زنان در نظر گرفته شده بود، و برگزاری رفراندم برای آن در 6 بهمن همان سال، مخالفت خمینی با آن تا حدی که برای نوروز سال 42 اعلام عزا کرد(http://rasekhoon.net/article/show/112915/ ) و سرکوب خمینی و طرفدارانش توسط شاه در خرداد سال 1342 که در مورد تمام این رویدادها از زمان روی کار آمدن رژیم آخوندی در طول سالهای گذشته بارها در برنامه های تلویزیونی و درسالگردها صحبت شده است، آن شعارها برای تحقیر رژیم آخوندی سرداده شد است. یعنی این که رضاشاه و «شاهنشاه»کار خوبی کردند که آخوندها را سرکوب کردند. البته گروه کوچکی که خیلی جوان بودند، شعار بی ربط «کشور که شاه نداره/ حساب کتاب نداره» می داند که نشانه بی اطلاعی آنان از زمان شاه و دزدی و فساد زمان اوست و به هر حال از آنجا که شعار «جمهوری ایرانی» هم در اعتراضات سال 88 و هم در اعتراضات دیماه در خیلی جاها شنیده شد، به قطع و یقین می توان گفت که گرایش بازگشت سلطنت و بقایای رژیم سلطنتی به ایران یا «آلترناتیو» بودن بازمانده سلطنت پهلوی، مورد توجه مردم نیست. نگارنده هفت سال پیش در مطلبی ضمن نقد و بررسی اظهارات  رضا پهلوی در یک مصاحبه، موارد چندی از برچیده شدن رژیمهای سلطنتی در اروپا به دلایل داخلی یا بین المللی و اینکه مردم این کشورها (مثل ایتالیا و یونان و بلغارستان و رومانی) ، بعد از تغییر شرایط دیگر خواستار بازگشت رژیم سلطنتی به کشورشان نشدند   http://iradj-shokri.blogspot.fr/2010/04/blog-post_18.html  را یاد آور شده ام.
ادعای ابلهانه نقش تحریک اسرائیل و آمریکا و سعودی در اعتراضات مردم
دستگاههای سرکوب و عناصری از لاشه گندیده های ولایتمدار، به کار گرفتن مشت آهنین را با برچسب زدنهای همیشگی علیه مردم جان به لب رسیده همراه کردند. جعفر منتظری«دادستان کل کشور»، اعتراضات را به تحریک یک مامور سابق سیا دانست، شمخانی که از عربهای جنوب است برای نشان دادن استحکام رژیم در برابر سعودی ها، تحریکات سعودی و «هشتگ» های انتشار یافته از سوی آنها را عامل محرک اعتراضات دانست و تهدید به تلافی کرد و...  در مورد مساله «هشتگ»، رژیم این سناریور را با میدان آوردن «کارشناسان» در تلویزیون و مطرح کردن این ادعا که با تحقیق روشن شده است «هشتگ» های انتشار یافته در شبکه های اجتماعی برای راه انداختن «اغتشاش» 74 در منشاء خارجی داشته، فلان درصد اسرائیل فلان درصد توسط سیا و فلان درصد توسط سعودی ها تولید شده است تلاش ابلهانه یی گریز از واقعیت کرد.  خامنه ای ولی فقیه هم سرانحام روز 19 دی ، پنج روز بعد از به راه انداختن راه پیمایی هایی بسیجی در برابر اعتراضات مردم مثل سال 88، ضمن اجرای همان دودوزه بازی که دولتی ها هم آن را به بیان کمی متفاوت و با احتیاط تر بکار گرفتند، ضمن تظاهر به این که می پذیرد که نارسایی های وجود دارد و اعتراض به انها اشکال ندارد، اما اعتراضات مردم را ناشی از تحریک و برنامه ریزی اسرائیل و آمریکا و «یک دولت خر پول منطقه» دانست و متعرضان خشمگین را به «وحشیگری» متهم کرد و تاکید کرد که « این نبرد "ملت با ضد ملت"، نبرد "ایران با ضد ایران" و نبرد "اسلام با ضد اسلام" است که از این پس نیز ادامه خواهد داشت». این آخوند متبّکر مستبد جنایتکار واقعیت گریز که مثل شاه و خمینی و رهبر«مرحوم» مجاهدین شعورش زیر تکّبر تغلیظ شده، مختل شده است و حاضر به پذیرش واقعیت نیست، نمی فهمد همچنان که برچسب فتنه زدن روی اعتراضات سال 88 و راه انداختن «حماسه 9 دی» نتوانست اصل مساله را که نارضایی شدید مردم از عملکرد رژیم است، زیر هیاهیوی بسیجی مدفون کند، بلکه خشم و انزجار مردم باشدت بیشتر و از قضا در همزمان با «بزرگداشت سالگرد حماسه 9 دی»، فوران کرد، این نوع برچسب زنی ها خشم توهین به مردم و به شعور مردم است و خشم مردم را شدید تر و انفجار بعدی را برای رژیم ویرانگرتر می کند. کوبنده ترین سند مصور ثبت شده از خشم مردم نسبت به رزیم و قضاوت مبتنی بر آگاهی مردم در مورد خامنه ای که سندی است بر عدم صلاحیت او قرار گرفتن در جایگاه «رهبر» با اختیاراتی که دارد، اظهارات کوبنده یک شهروند عادی از اهالی قهدریجان که به نظر می رسد زن خانه داری است در مورد تاثیر مجوز «آتش به اختیار»ی که خامنه ای به حامیان ولایتمدار داده بود، در آتش گشودن یک بسیجی در قهدریجان به سوی مردم در 11 دی که طی آن 6 نفر کشته شدند است. او اقدام آن بسیجی را نتیجه اجازه «آتش به اختیار» دادن خامنه ای دانست و در احمقانه و غیر قابل قبول بودن آن اظهارات خامنه ای مثالی هم زد و گفت «این مثل اونه که من بچه مو رونه کنم برو شیشه همسایه رو بشکن». https://www.youtube.com/watch?v=N2iCdfDSHw0
آخرین و مسخره ترین سناریویی را هم که بکار گرفتند، دست داشتن برادر زن صدام حسین  در راه انداختن تظاهرات در ایران بود که اول پاسدار محسن رضایی از جنایتکاران بزرگ دهه 60 آن را مطرح کرد و چند روز بعد پاسدار شریف سخنگوی سپاه دوباره آن را تکرار کرد، بدون این که به «خود بی آبرو کردن» نهفته و همراه با این برچسب زنی ها، و گند زدن به «حماسه 9 دی» و 8 سال سالگرد گرفتن برای آن و ستاد بزرگداشت برای آن تشکیل دادن و ناخواسته زدنِ زیرآب ادعای «یکپارچگی مردم مسلمان ولایتمدار در قرار گرفت در پشت سر رهبر و در حمایت از نظام »، توجه داشته باشند. چون سوالی که مطرح می شود این است که بعد از نزدیک به چهل سال اداره کشور با احکام اسلام و قرآن و ضوابط تعیین و تایید شده توسط « آیت الله ها و علمای اسلام» و کنترل شدید آموزش از مهد کودکها تا دانشگاها و حضور گسترده آخوندها در سطح کشور هم در محل هم از طریق «صدا و سیما» که همراه بود است با کشتار «مخالفان» و قتل روزنامه نگاران و روشنفکران و برقراری سانسور و اختناق در زمینه انتشار کتاب و مطبوعات و تولید فیلم و حتی ترانه، چطور «هشتگ های موساد و سیا و سعودی» چنین تاثیری در «جامعه اسلامی ایران» توانست بگذارد و چگونه برادر زن صدام از چنین تاثیری گذاری بر «امت مسلمان ولایتمدار» برخوردار شده؟ چطور شد که نسل متولد بعد از انقلاب و بزرگ شده تحت تعلیمات اسلام و آخوند و مداح اهل بیت، تحت تاثیر آن «هشتگ» ها در شهرهای مختلف و حتی در نجف آباد زادگاه حججی«شهید بی سر مدافع حرم» و سربریده شده توسط داعش، بیرون آمدند تا «خشتک» این ها به ویژه ولی فقیه را دربیاورند و شعارهایی بدهند که  گند زدن به سراپای  رهبر و «ولی امرمسلمین جهان» و کسانی بود که طی هشت سال گذشته در ستایش از «حماسه 9 دی» و «فتنه» نامیدن اعتراضات مرم به تقلب انتخاباتی، بالای منبر و پشت تریبون قرار گرفتند عربده کشیدند و چرند گفتند؟
آخوندهای مستبد و جنایتکار از آغاز ملاخور کردن انقلاب مردم ایران، درست مثل رژیم مستبد محمد رضا شاه، به جای پذیرش انتقاد و اصلاح روش و رفتار خود، بر تکّبر و خودمحور بینی و اختناق و سرکوب افزودند و راه برچسب زنی و حذف دگراندیشان و منتقدان را پیش گرفتند. رژیم شاه هم مخصوصا در دو سه سال آخر و اعتراضات دانشجویان و مردم، آنها را کسانی که از «آنسوی مرزها» آمده اند یا دستور می گیرند می نامید. اینها هزاربار بدتر و با رذالت بیشتر از رژیم شاه عمل کرده اند. اعلان جنگ به دگراندیشان و منتقدان را خمینی به شکل صریح و آشکار هنوز ششماه از ملاخور کردن انقلاب مردم و به اریکه قدرت تکیه زدنش نگذشته در آن سخنرانی سوم خرداد58 کرد. او در آن سخنرانی ضمن تاکید چند باره بر این که «مردم برای اسلام انقلاب کرده اند» و نه برای آنکه کشورشان مثل سوئیس  و نمونه های دیگری که ذکر می کرد، بشود، هرکس و گروهی را که مساله و موضوع آزادی و دموکراسی و نان و کار و... را به عنوان هدف مبارزات مردم بیان می کرد، دشمن اسلام و مردم معرفی و مبارزه با آنها را تکلیف مردم قرارد داد. حتی با تایید«حسن نیّت» دسته یی از کسانی که بر آزادی و استقلال تاکید داشتند(چون در ان زمان نمی توانست به آنها برچسب بزند) و با روحانیت و اسلام کاری نداشتند، آنها را هم دشمن مردم و اسلام معرفی کرد. همه دست اندرکاران بی پدر مادر رژیم آخوندی که «امام امام» می کنند، در این روزها که سالگرد انقلاب ملاخورشده مردم ایران برای آزادی و عدالت و رفع محرومیت و تبعیض، نزدیک است و حتما آنها هم برای ستایش امام پلیدشان، بالای منبر خواهند رفت و دوباره در برنامه های رادیو تلویزیون در انحصار رژیم گند گرفته ولایی، دروغها در نقش و «عظمت» آن آخوند پلید بیان و پخش خواهد شد، خوب است فقط دو سخنرانی خمینی یکی در 3 خرداد 58 که با تیتر «امام استراتژی انقلاب را اعلام کرد» در کیهان 5 خرداد 58 درج شد و دیگری سخنرانی اقتصاد مال خر است در  شهریور همانسال را که با تیتر «اسلام مساله یی جدی است» که در روزنامه اطلاعات 18 شهریور 58 درج شده بخوانند http://iradj-shokri.blogspot.fr/2015/06/58-58.html
تا بفهمند که بیشعوری بسیارعمیق و گوسالگی نامتناهی شان در ستایش از خمینی، از آنان چهره ای کم نظیر در بیشرمی و وقاحت در برابر مردم نمایان می کند و هرچقدر بیشتر از خمینی ستایش کنند بیشتر مورد نفرت مردم خواهند بود؛ همچنان که ستایش از خامنه ای هم همین نتیجه را برای «مداحان» و ستایشگران او دارد.
مصائب و فقری که مردم با آن دست به گریبان هستند نتیجه اجتناب ناپذیر عملکرد رژیمی است که بنیانگذارش اقتصاد را «مال الاغ» می دانست و به زور می گفت همه باید بگویند که مردم برای «اسلام» انقلاب کرده اند و اسلام هم در عمل چیزی حز خود و  ولایت اش بر مردم نبود. خود او به صراحت در همان سخنرانی 3 خرداد 58 تاکید کرد که «آخوند یعنی اسلام؛ روحانیین با اسلام در هم مدغمند»..
 آتش استبداد سوز خشم مردم
فرومایگان در متن و در حاشیه رژیم ولایت فقیه، جوانان و مردم معترضی را که شیشه بانکی یا شعبه ای از نهادی وابسته نظام را شکستند و یا آتشی در آن افکندند را اغتشاش گر و هدایت شده توسط سیا و موساد وسعودی می نامند، اما فراموش کرده اند که وقتی در تیر ماه 1368 یک آخوند نماینده مجلس به نام عبدالحمید شرع پسند، به دلیل نارسایی هایی که به آن توجه نمی شد، از جمله « عدم وجود امنیت و نگرانی شدید از آیندۀ سیاسی کشور، وجود تورم وگرانی و تبعیض های ناروا درجامعه، تکاثر و تداول قدرت در دست عده ای معدود،و...»، با خواندن استعفنامه خود، از نمایندگی مجلس استعفا کرد، علاوه بر حمله و هجوم و تهمت زدن به او در مجلس(که کروبی «شیخ اصلاحات» اکنون در حصر، نایب رئیس مجلس و آتش بیار آن معرکه بود)، خانه او هم در کرج توسط اوباش حزب اللهی سازمان یافته برخوردار از حمایت سپاه، به آتش کشیده شد. درتظاهرات شهرها آنچه اتفاق افتاد انفجار خشم مردم جان برلب رسیده از مصائب و فشاری و تحقیری است که سالهاست رژیم بر سر آنان آوار کرده و لبریز شدن کاسه صبرشان بود.  حدود ده روز قبل از آغاز تظاهرات در شهرها، یک موتور سوار که به خاطر نداشتن کلاه ایمنی پلیس او را در خیابان ولیعصر تهران متوقف و موتورش را توقیف کرده بود، در اعتراض به این کار موتور خود را به آتش کشید. واکنش پلیس هم این بود که او را به خاطر ایجاد آتش سوزی بازداشت کند.( http://www.yjc.ir/fa/news/6367101 )
مواردی از خود سوزی در اعتراض به عملکرد دستگاههای رژیم نیز از سوی مردم جان برلب رسیده دیده شده است(خودکشیها و خودسوزی های ناشی از درماندگی و افسردگی و فشارهای دیگر که در بیشتر موارد از عوارضِ عملکرد رژیم است، در اینجا مورد بحث نیست). یک نمونه دردناک خودسوزی یونس عساکره دستفروش خرمشهری در 23 اسفند 94 بود که شهرداری بساط دستفروشی او را به بهانه سد معبر جمع کرده بود و نسبت به درخواست جواز کسب او هم بی اعتنا بود. وی در اعتراض به این امر در برابر شهرداری یا در داخل سالن شهرداری بنابر بعضی گزارشها، با ریختن یک گالن بنزین روی خود، دست به خود سوزی زد. وی متولد سال 1362 بود و در پی این اقدام او که دچار سوختگی شدید شده بود ابتدا به بیمارستانی در خرمشهر منتقل برده شد و بعد به دلیل شدت سوختگی به بیمارستانی در تهران منتقل شد. بنابر گزارشها خانواده او به دلیل فقر نتوانسته بودند او را با هواپیما به تهران منتقل کنند و با آمبولانس به تهران منتقل کرده بودند، در حالی که اساسا این وظیفه همان شهرداری و یا هر دستگاه دولتی دیگری که در کمک رسانی و امداد پزشکی مسئولیت دارد بود که انتقال سریع او را به تهران فراهم کند. خبر درگذشت او در 3 فروردین 94 انتشار یافت.
کسانی که به دلایل مختلف به ویژه فقر و سرکوب و تحقیر رژیم پلید آخوندی تا این اندازه جانشان به لب رسیده  و «آستانه تحمل» شان پایین آمده است، اگر به جای خود سوزی یا آتش زدن اموال خود که مطلقا اهمیتی برای رژیم ندارد، مقدسات رژیم را به آتش بکشند و به طور گسترده هم اینکار را بکنند تا رژیم دریابد که اتفاقی دارد می افتد و نظام منحوس اسلامی با نفرت و خشم مردم رو به روست، حق دارند و کار درستی می کنند. در انقلاب سال 1357 بعد از پخش تلویزیونی جنایت ارتش شاهنشاهی در تیراندازی به سوی تظاهرات و تجمع در دانشگاه تهران در 13 آبان، انفجار خشم استبداد سوز مردم و شعله های آتش گسترده در شهر بود که سبب شد شاه «صدای انقلاب» مردم را بشنود. سرودی هم در ستایش آتش بود: «آتش شعله برکش/ شعله دم فرو مکش/ همچنان بسوز...»
ویژگی که آتش دارد این است که نه می شود آن را پنهان کرد و نه می شود به آن بی اعتنا بود. اکنون مردم بشدت سرکوب و غارت شده توسط رژیم پلید آخوندی، به جای خود سوزی یا تحمل تحقیرّ، تصمیم گرفته اند آتش به نهادها و دستگاهها و مظاهر سیاسی و فرهنگی رژیم بیافکنند و انزجار خود را از رژیم به نحو غیرقابل ندیده گرفتن شدن و به نحوی که نتوان از چشم جهانیان آن را پنهان کرد، نشان بدهند. فرمانداری و حوزه علمیه و به آتش می کشند و پرچم داعیشان شیعه و خلافت آخوندی را که «جمهوری اسلامی » نام دارد پایین و به آتش می کشند.
مردم هنوز خویشتنداری می کنند
از شعارهایی که به نظر من نشان از خویشتنداری این مردم رنجدیده به رغم سالیان دراز سرکوب و تحقیر و مصیبتی که از رژیم آخوندی و آخوندها دیده انده است، این شعار بود که می گفتند «توپ تانک فشفشه، آخوند بره گم بشه» و نمی گفتند «آخوند باید کشته شه»(من در گزارشها ندیدم). در حالی که همان سال 58 بود که به دلیل انحصار طلبی ها و سرکوبگری و تکّبر و راه انداختن دسته های اراذل و اوباش نظیر قالیباف توسط بهشتی معدوم برای حمله به گروههای سیاسی و سیاه شدن افق سیاسی کشور و جنایاتی که در گنبد و ترکمن صحرا و کردستان مرتکب شدند، خواست و آرزویی در زبانها جاری بود و آن این که از میدان راه آهن تا تجریش از هر درخت در خیابان مصدق یک آخوند را به دار خواهند کشید(در جریان انقلاب مردم  اسم مصدق را روی خیابان پهلوی گذاشته بودند و رژیم کمی بعد از شروع کشتار در 30 خرداد 60 اسم را آن را به ولیعصر تغییر داد)،. اما شعار «آخوند بره گم بشه» که جلوه و تجلّی بخشی از آگاهی درخشان حاصل نزدیک به چهل سال قربانی دادن و لگدمال شدن و رنج بردن است، این هدف را هم در دستور کار دوران بعد از به زیر کشیدن رژیم قرار می دهد که آخوند باید از تصویر اجتماعی ایران حذف شود. آتش زدن حوزه علمیه تاکستان(در یکی دو شهر دیگر هم گویا صورت گرفت)که آن هم جلوه یی از آگاهی شکوهمند و تاریخی بدست آمده است، گل گرفتن در این حوزه ها را که رژیم از قشم تا تایباد آنها را گسترده است و بودجه عظیمی را می بلعند، در دستور کار دستگاه قانونگذاری بعد از در هم کوبیدن رژیم، قرار می دهد. از اولین قوانینی که بعد از جمع کردن بساط این رژیم پلید باید تدوین و برقرار بشود، ممنوعیت پوشیدن لباس آخوندی در خیابان و کلیه مکانهای عمومی است. هم این ممنوعیت باید برای استفاده از چادر مشکی هم برقرار شود تا در تصویر و منظره اجتماعی شهر ها پاک شدن و زدوده شدن از دوران نکبتبار رژیم آخوندی بیشتر نمایان شود. همچنین در هیچ برنامه تلویزیونی نباید  گوینده یا مجری محجبه حضور داشته باشد.
چند نکته که خوب است مورد توجه قرار بگیرد
آنچه به نظر نگارنده از این پس در تظاهرات لازم است برای جلوگیری از تفسیر به رای بوقها و تبلیغاتچی های رژیم و این که گویا اعتراضات مردم سیاسی نیست و برسر مشکلات اقتصادی است صورت بگیرد و مانع  برداری مزورانه روحانی و حامیان او از اعتراضات مردم به نفع خویش بشود و خلاصه برای متمایز کردن خود از هردو جناح رژیم، مرز خود و رژیم قرار دادن خمینی است. شعار مرگ برخامنه ای و مرگ بر دیکتاتور شعاری نیست که جناح مزوّر اصلاح طلب و معتدل را برآشفته و ناراحت کند، بلکه از آن می توانند به نفع خویش بهره برداری کنند. برای سد کردن راه این بهره برداری، لازم است که شعارهای مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور، با «لعنت بر خمینی» یا جمله کوتاهی نظیر این که نشان دهند نفرت مردم نسبت به خمینی بنیانگذار این رژیم  آخوندی ضد ایرانی است، همراه شود. از کارهایی که نباید کرد  و خوشبختانه در تظاهرات شهرها دیده نشد، به کار گرفتن شعار یا سرودی است که اندک نشانه ای از تعلق و گرایش آنان به شعارهای اعتراضات گذشته در تقلب انتخاباتی سال 88 و  توّهم نسبت به میرحسین موسوی که خود او از مقامات حزب اللهی و گرداننده روزنامه جمهوری اسلامی و نخست وزیر سالهای سیاه دهه 60 است، در آن باشد. همچنین سرود یار دبستانی دیگر نباید در اعتراضات دموکراسی خواهانه و ضد رژیم اسلامی خوانده شود، چون یاد آور دورانی است که خاتمی سردمدار آن بود و دیگر با موضع صریحی که علیه مردم در وقایع دی ماه گرفت، باید به دوران حقه بازی و کلاهبرداری او برای همیشه خاتمه داد. سرودهایی که در اوائل انقلاب وجود داشت و متعلق به مردم و گروههای چپ بود، می تواند در شرایط کنونی مورد استفاده قرار بگیرد.
 رویدادهای دی ماه یکبار دیگر نشان داد که «سگ زرد برادر شغاله» و شرکت در انتخابات رژیم، همانطور که خود خامنه ای هم چند بار با خرسندی خاطر ذکر کرده است، «رای به نظام است» و فرقی نمی کند که برنده آن نامزد کدام جناح باشد. این آن چیزی است که برای رژیم مهم و حیاتی است؛ ادعا و نمایش حمایت مردم از نظام با نشان دادن فیلمهای خبری رفتن مردم به پای صندوقهای برای رای دادن و رقم بالای تعداد شرکت کنندگان در انتخابات. مردم باید به این نکته مهم توجه داشته باشند که شرکت در هر انتخاباتی تایید صلب حقوق خود توسط رژیم و پذیرش ولی فقیه و شورای نگبهان به عنوان قیم و «صاحب اختیار» و بی اعتنا بودن به جنایات گذشته و حال رژیم است. برای رهایی از این رژیم پلید ضد ایرانی آخوندی – اسلامی، برای مردم ایران هیچ راهی جز آمادگی برای درهم شکستن نیروی سرکوب رژیم و مزدوران بسیجی و حرمزاده های سازمان یافته در تشکلهای گوناگون وصل به دستگاه ولایت فقیه نیست. تظاهرات خیابانی به تنهایی برای برهم زدن تعادل قوا به نفع مردم کافی نیست. اعتصابات گسترده، به ویژه در دستگاههای اقتصادی می تواند تعادل قوا را به نحو چشمگیری به نفع مردم تغییر بدهد. به هر حال برچیدن این رژیم مردم کش آزادی ستیز در درجه اول از به زانو در آوردن نیروهای سرکوبگر و از برچیدن بساط سپاه پاسداران بی وطنِ ضد ایرانی و ضد مردم «انقلاب اسلامی» و بسیج وصل به آن می گذرد. باید با اراده و نفرتی که خمینی نسبت به دگر اندیشان و روشنفکران کشور داشت و هنوز شش ماه از ورودش به ایران نگذشته ه به آنها اعلان جنگ داد و شش ماه بعد از رسمیت دادن به جمهوری اسلامی اش، در 27 شهریور سال 58  در سخنانی که در آن دستور حمله تمام نیروهای مسلح(از جمله نیروی دریاییبه مردم کردستان را صادر و در واقع اعلام جهاد کرد) ، اظهار تاسف کرد که چرا از اول «چوبه های دار در میدان های بزرگ» بر پا نکرده تا سران احزاب و دست اندرکاران نشریات مستقل را درو کند https://www.youtube.com/watch?v=I4rHrI3rqWE
و با آنها اخطار کرد که آماده است روش امیرالمومنین در گردن زدن 700 نفر در یک روز از یهود بنی قریظه را پیش بگیر(و این کار را بعد از 30خرداد سال 60 در هه سیاه 60 و کشتار زندانیان سیاسی  در تابستان 67 کرد)، باید با همان اراده برای برچیدن این رژیم بپاخاست، خامنه ای اهل تن دادن به عقب نشینی و رفراندم و از این حرفها نیست، چون با این کار باید بپذیرند که امامشان خمینی پلید و جنایتکار بود و خودشان نیز همراه و یاور او بوده اند و به خاطر آن در برابر مردم زانو زده و طلب عفو می کنند، در حالی که می دانیم که این بی ناموسها، آن جنایات را تکلیف به وظیفه «شرعی و انقلابی» و افتخار خود می دانند.
«نیست تردید زمستان گذرد
وز پی اش پیک بهار
با هزاران گلسرخ
بیگمان می آید»

********************
* در آوردن خشتک : منکوب کردن(لغتنامه دهخدا) – شدت عمل نشان دادن و بی آبرو کردن(غیرمودبانه - فرهنگ بزرگ سخن)
** برای کسانی که نیروی اصلی تظاهرات و اعتراضات هستند(زیر چهل سال) و زمان شاه را ندیده اند و شاید از بعضی موضوعات آن دوران اطلاع نداشته باشند، در مورد پرچم ایران، مناسب می دانم که یاد آوری کنم در زمان شاه سه پرچم وجود داشت. یکی پرچم سلطنتی بود به رنگ آبی آسمانی و آرم سلطنتی در وسط آن و در گوشه بالای پرچم طرف میله پرچم، یک مستطیل کوچک از پرچم سه رنگ ایران وجود داشت. پرچم دیگر «پرچم دولتی» بود که آرم شیر وخورشید (شیر شمشیر به دست) با تاج پهلوی بر بالای خورشید روی قسمت میانی و سفید پرچم قرار داشت. این پرچم رسمی کشور(دولت شاهنشاهی ایران) بود و آرم شیرخورشید با تاج، روی همه مدارک دولتی از جمله گذرنامه و شناسنامه و گواهینامه رانندگی وجود داشت. در آن زمان وقتی رئیس یک کشور خارجی به ایران می آمد و پرچم آن کشور را در خیابانها نصب می کردند، همین پرچم دولتی مورد اشاره را در کنار پرچم کشور میهمان نصب می کردند و نه پرچم سلطنتی را.  پرچم دیگر که آن را پرچم ملّی(غیر دولتی) می گفتند پرچم سه رنگ بدون هیچ آرم و علامتی بود و در بعضی مناسبت ها مثلا به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد که رژیم دست نشانده شاه؛ شهرها را چراغان می کرد و جشنی می گرفت که برای همه پذیرش آن اجباری بود و کسبه هم باید «شاهدوستی» خود را به همان مناسبت نمایان می کردند، مغازه دارها هم باید با زدن پرچم بالای در مغازه هاشان شرکت در این جشن را نشان می داند. آنها این پرچم بدون آرم را می زدند. آرم شیروخورشید (بدون تاج) قبل رژیم شاه وجود داشته و حتی بعضی تعابیر شیعی هم برای مفهوم شیر و خورشید بکار گرفته شده است. در مورد تاریخچه شیروخورشید افراد مختلفی از جمله احمد کسروی تحقیقاتی کرده اند و مطالبی نوشته شده که در اینترنت قابل دسترسی است.
با شناخت و آگاهی که مردم ما از تاریخ گذشته و عملکرد آخوندها و اجرای احکام اسلام به دست آورده اند، بهتر آن خواهد بود که در جمهوری لائیک آینده کلا چیزی به اسم «مذهب رسمی» و «اقلیت های مذهبی» نخواهیم داشت و همه شهروندان برابر حقوق خواهند بود، کلا پرچمی داشته باشیم که رنگ سبز که بیشتر به نشانه «اسلام» و «اسلامی» بودن تعبیر می شود نداشته باشد. مثلا همان سه رنگی که بنابر آنچه در شاهنامه فردوسی از رنگ تزیینات درفش کاویانی ذکر شده:« فروهشت ازو سرخ و زرد و بنفش / همی خواندش کاویانی درفش» باشد. این رنگها مفاهیم خاص خود را داشته اند:
رنگ سرخ، رنگ تیر (تیشتر - ایزد باران)، رنگ زرد رنگ ایزد مهر (روشنایی و فروغ آفتاب)، و رنگ بنفش رنگ اورمزد (اهورامزدا) است.
 و خوب است آرم و علامتی داشته باشیم که همراه با شیرو خورشید، معرف ریشه فرهنگی و هویتی باستانی قبل از اسلام ما هم باشد، هویتی که آخوندها از آن متنفر و خواهان حذف آن بودند و ایرانیان به آن دلبسته اند. این علامت می تواند علامت  فروهر باشد که به خاطر ضد ایرانی بودن رژیم درسالهای بعد از انقلاب رفته رفته برای میلیونها ایرانی متنفر از آخوند و حزب اللهی و آخوندیسم و رژیم اسلامی، به نشانه و نمادی برای تمایز خودشان با رژیم تبدیل شد و به ویژه جوانها با آویختن آن به گردن یا پوشیدن تی شرت هایی دارای تصویری از فروهر یا خریدن نقشی از آن از صنایع دستی، دلبستگی خود به تاریخ و فرهنگ میهن خود و تمایز خود را با آخوند و روضه خوان و حزب اللهی نشان می دهند.
1- در بیانیه مجمع روحانیون مبارز به ریاست آخوند سید محمد خاتمی از جمله آمده است:« بلافاصله پس از بروز اولین تجمعات و اعتراضات مردمی دشمنان قسم خورده و کینه توز ملت ایران و در رأس آنها آمریکا و عوامل زبون آنان همچون تروریستهای منافق و برخی مزدوران منطقه ایی آنان به حمایت و تشویق آشوبگران و اقدامات خشونت بار آنان پرداختند و عمق فریبکاری خود در ادعای دموکراسی و دلسوزی برای مردم ایران را به نمایش گذاشتند...» متن کامل در لینک زیر
2-    صفحه 199 و 200 كتاب بيم موج نوشته محمد خائمی چاپ پنجم (بهار 1377) 
--------------------------------------------------- 
    چهارشنبه  ۴ بهمن ۱٣۹۶ -  ۲۴ ژانويه ۲۰۱٨    

هیچ نظری موجود نیست: