هاشم صباغیان: انتشار گزینشی اسناد سفارت آمریکا از ضررهای تسخیر بود
سولماز ایکدر: هاشم صباغیان، معاون نخستوزیر و وزیر کشور دولت موقت تمایل چندانی ندارد که در مورد وقایع سالهای اول انقلاب ایران سخن بگوید به خصوص در مورد اشغال سفارت آمریکا. میگوید هر آنچه باید گفته میشد، تاکنون بارها از سوی اشخاص گوناگون گفته شده است. در نهایت او زمانی رضایت داد برای بار به قول خودش هزارم در مورد وقایع آن سالها و نه مشخصا اشغال سفارت با شرق گفتوگو کند، که به یاد حافظه نه چندان قوی تاریخی ایرانیان افتاد. مهندس هاشم صباغیان، فعال سیاسی، عضو نهضت آزادی، معاون نخستوزیر و وزیر کشور دولت موقت گفت: «من میگویم، شما نقل کنید، قضاوت را میگذاریم بر عهده خوانندگانتان. تا عبرت بگیرند و امیدوارم دیگر آزموده را نیازمایند. هرچند سوالهای بیجواب من در زمینه تسخیر سفارت آمریکا از آنچه شما میخواهید بپرسید کمتر نیستند.»
***
با توجه به سابقه تاریخی آمریکا و نقشی که در حمایت از رژیم سلطنت تا آن روز بازی کرده بود آیا مردم حق نداشتند به باز بودن سفارت آمریکا در ایران اعتراض داشته باشند؟ چرا دولت موقت از تسخیر سفارت آمریکا حمایت نکرد؟
موضوع تسخیر سفارت آمریکا ماجرای مفصلی دارد و باید از وجوه مختلف به آن نگریست. دولت موقت و نهضت آزادی با انتشار بیانیههایی به اندازه کافی به این موضوع پرداختهاند من تنها به منظور روشنتر شدن شرایط آن دوره مواردی را اضافه میکنم. ما هم به عنوان اعضای دولت موقت، آمریکا را دشمن انقلابی میدانستیم که سالها برای وقوع آن زحمت کشیده بودیم و ایمان داشتیم که ابرقدرتهای شرق و غرب یعنی آمریکا و شوروی هرگز قدمی را در جهت منافع ایران برنداشته و هرگز هم بر نخواهند داشت. محکوم کردن اقدام به تسخیر سفارت ایران ارتباطی به تایید آنچه آمریکا تا آن روز در کشور ما انجام داده بود و در آینده ممکن بود انجام بدهد نداشت. دولت موقت و نهضت آزادی از گذشتههای دور تا امروز این تحلیل را داشت و دارد که آمریکا و شوروی سابق یا روسیه امروزی دشمن ما هستند. اما باید جوری دستشان را از ایران قطع میکردیم که حداقل خسارت متوجه کشور ما شود.
در شرایط انقلاب و هیجان شدید در مردم، کمتر کسی میتوانست میزان خسارت روشهای گوناگون را محاسبه کند تا بتواند بهترین روش را انتخاب کند. انقلاب دوران تغییرات سریع و بنیادین است.
هیجانزده یا معقول، انقلابی یا غیرانقلابی موضوع حمله به سفارت آمریکا، یا هر کشور دیگری به دور از روابط دیپلماتیک بین کشورهاست. سفارت هر کشوری ملک آن کشور به حساب میآید. دولت موقت، دولتی رسمی و قانونی و اولین دولت جمهوری اسلامی بود و با مشکلات داخلی و خارجی بیشماری روبهرو بود. طبیعی بود نخواهد مسایلی جدید این مشکلات را تشدید کند. از سوی دیگر تسخیر سفارت آمریکا به تصویب هیچ گروهی از گروههای فعال آن روز کشور نرسیده بود. شورای انقلاب که آن زمان نقش مجلس را داشت، دولت موقت و رهبر انقلاب، هیچکدام از این نهادها در جریان تصمیم آن گروه دانشجویی نبودند. حتی آقای سیداحمد خمینی هم که از تمام آنچه گاهی و بنا به مصالحی به اطلاع رهبر انقلاب نمیرسید مطلع بود، از تصمیم دانشجویان اطلاع نداشت. آیا یک گروهی به عنوان اینکه تشخیص بدهند کاری خوب است و تمام کارشکنیهای آمریکا را در سالهای گذشته تلافی میکنند حق دارند تصمیمی با این همه عواقب برای همه مردم ایران بگیرند و آن را خلقالساعه به اجرا بگذارند؟ عدهای از دانشجویان با آقای موسوی خویینیها طرح تسخیر سفارت را ریختند و آن را انجام دادند.
البته در تمام ایام پس از پیروزی انقلاب تا زمان تسخیر سفارت آمریکا گروههای چپ و در رأسشان حزب توده، به واسطه وابستگی به شوروی، احساسات مردم علیه آمریکا را تحریک میکردند. مردم از سوی گروههای مختلف اعم از چپ، مذهبی و دیگر گروهها سازماندهی و به سمت سفارت آمریکا گسیل داده میشدند. در آن روزها رفتن مقابل سفارت آمریکا و شعار دادن به سرگرمی مردم تبدیل شده بود.
بحث بر سر مذهبی یا چپ یا مردم عادی نیست. اگر مردم میخواستند سفارت آمریکا تعطیل شود چرا نباید این امر محقق میشد؟ یکی از دلایل دانشجویان برای اخذ تصمیم و اجرای قاطع آن این بود که آمریکا شاه را پذیرفته بود و با توجه به سابقه کودتای ۲۸ مرداد مردم از وقوع دوباره یک کودتا میترسیدند.
ما هم نمیخواستیم امکان دخالت یا کارشکنی در امور را به آمریکا بدهیم اما جو آن روز جامعه ایران شاید به دلیل زود به سرانجام رسیدن انقلاب، به گونهای بود که مردم میخواستند تمایلاتشان خیلی زود جامه عمل به خود بپوشد. مردم هیجانزده و احساساتی ایران آمادگی آن را که صبر کنند تا کارها از روال درست و منطقی به سرانجام برسد نداشتند. اما سوال ما آن روز و تا به امروز این است که عدهای دانشجو چه اختیاری داشتند؟ با چه کسی مشورت کرده بودند؟ چه کسی به آنها مجوز داده بود؟ تازه بعد از تسخیر سفارت بود که رهبر انقلاب در جریان قرار گرفتند و از تعبیر انقلاب دوم برای آن استفاده کردند.
چرا دولت موقت برای اجرای خواسته مردم که میگویید خواسته دولت موقت هم بود عجله بیشتری به خرج نمیداد؟
همواره هر حرکتی را باید در زمان خودش تحلیل کرد. شاید با شرایط امروز در مورد درستی یا غلطی تسخیر سفارت سخن گفتن از نظر مخاطب شما بیهوده بیاید اما اگر شرایط زمانی و مکانی آن سالها را در نظر بگیریم درستتر میتوان فهمید که چرا این حرکت ناسنجیده بود یا علت تعلل دولت موقت چه بود؟ با توجه به جو ملتهب کشور میتوان فهمید که چقدر اداره کردن جامعه سخت بود. اما این تنها مشکل دولت موقت نبود. دولت موقت و شخص آقای مهندس بازرگان یکی از ایراداتی که میگرفت تعدد مراکز تصمیمگیری بود. تعدد مراکز تصمیمگیری ایجاد تنش میکرد. شورای انقلاب، شخص رهبری یا دولت موقت تنها نهادهای تصمیمگیری نبودند. کمیتهها، گروهها و احزاب هرکدام برای خود تصمیمهایی میگرفتند و آن را به اجرا میگذاشتند. این مساله هرچند در مورد مسایل دیپلماتیک بزرگترین صدمه را به کشور میزد اما تنها به آن حوزه ختم نمیشد. در مسایل سیاسی، اقتصادی و غیره هم وضع به همین گونه بود. اعضای دولت موقت در چارچوب رفتارهای معقول دیپلماسی قصد داشتند تکلیف رابطه کشور با آمریکا را مشخص کنند. اما چون این موضوع بسیار حیاتیتر از آن بود که خودمان بتوانیم تصمیم بگیریم، خدمت رهبر انقلاب رسیدیم و از ایشان سوال کردیم که با توجه به اینکه سفارت آمریکا در ایران فعالیت دارد، تعدادی مستشار آمریکایی در ایران زندگی میکنند و ما یک مقدار پول بابت خرید اسلحه از آمریکا طلب داریم، باید رابطه با آمریکا را چگونه مدیریت کنیم؟ آیا رابطه با آمریکا را قطع کنیم یا خیر؟ آقا گفتند: «خیر، رابطه را کجدار و مریز ادامه بدهید.» توجه کنید که دولت موقت به عنوان بالاترین نهاد اجرایی کشور از رهبر انقلاب به عنوان بالاترین مقام کشور در مورد سفارت آمریکا و ارتباط با آمریکا سوال کردند و ایشان پاسخ دادند رابطه را تا برطرف شدن تمام موارد ادامه بدهید. پس دلیلی برای بستن سفارت و بدتر تسخیر آن وجود نداشت. ما تمایل داشتیم پس از رفع تمام موانع با آمریکا به عنوان کشور سلطهگر قطع رابطه و پس از آن در یک بازه زمانی مشخص سفارت آن کشور را تعطیل کنیم. زمانی باید سفارت یک کشور تعطیل شود که رابطه فیمابین دو کشور قطع شده باشد. اما با کاری که دانشجویان کردند عملا ایران با آمریکا قطع رابطه نکرد؛ بلکه آمریکا بود که با ایران قطع رابطه کرد.
اما اگر میخواستیم این پروسه دیپلماتیک را طی کنیم به کارمندان سفارت آمریکا این فرصت را میدادیم که اسناد با ارزشی را از کشور خارج کنند.
این اسنادی که با تسخیر سفارت به دست دانشجویان افتاد و منتشر شد چه چیزی را روشن کرد؟ کدام گره کور را باز کرد؟ فراموش نکنید سفارتخانهها با سیستمهای خاص خود اسناد مهم و حیاتی را به کشور مطبوعشان میفرستند. تا زمان تسخیر سفارت آمریکا چهار ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود؛ باید دانشجویان میدانستند که اگر سند با ارزشی از نظر آمریکا در سفارتخانهاش در ایران وجود داشت حتما تا آن زمان سند را از کشور خارج کرده بودند. اسنادی که منتشر شد هیچکدام مطلب ندانستهای را فاش نکردند. هرچند تمام اسناد کشفشده در سفارت آمریکا منتشر نشدند؛ تنها اسنادی منتشر شدند که مورد نظر یک گروه خاص بودند.
مگر اکثر اسناد سفارتخانه را کارمندان تا پیش از ورود دانشجویان از بین نبرده بودند؟
چرا، مقداری از آنها را از بین بردند ولی یکی از کارهایی که دانشجویان در سفارت انجام دادند خارج کردن کاغذها از کاغذ خردکن و دوباره زنده کردن سند بود. به مجموعه اسناد منتشرشده سفارت آمریکا نگاه کنید. دانشجویان تنها اسنادی را احیا و بعد منتشر کردند که به نفع جناح خاصی بود. طبیعی است انتظار داشته باشیم سفارت آمریکا از مبارزان زمان شاه سند جمعآوری کند نه تنها از فعالان ملی یا در کل غیرمذهبی. اما در نهایت طبق اسناد منتشرشده هیچ سندی از روحانیون مبارز در سفارتخانه آمریکا کشف نشد. اسناد تنها درباره آقایان میناچی و امیر انتظام و امثال ایشان بود. در حالی که روحانیون از سال ۴۲ مبارزه کرده بودند. هرچند در دورهای شرکت روحانیون در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی افول داشت اما دوباره در آستانه انقلاب فعالیتهای آنان شدت گرفته بود. انتشار گزینشی اسناد کشفشده در سفارتخانهها یکی از ضررهای تسخیر سفارت به آن شکل برای ایران بود که کمتر به آن پرداخته شده است. دانشجویانی۲۰ تا ۲۲ ساله که تجربه زیادی در مبارزه نداشتند به هر دلیلی تصمیم گرفتند تنها بخشی از اسناد را منتشر کنند و مابقی آن را از بین ببرند.
اگر دانشجویان با هیچ شخص یا نهادی به غیر از آقای خویینیها مشورت نکرده بودند، پس بار مسوولیت این تصمیمگیریها به دوش آقای خویینیهاست؟
من از چگونگی تصمیمگیریهای داخلی دانشجویان خبری ندارم. نمیخواهم قضاوت کنم تنها نتیجه را میگویم. اما باید تاکید کنم که در ابتدا کسی در جریان تصمیمگیری دانشجویان نبود. بعدها به خصوص بعد از تایید امام، اشخاص و گروههایی در حمایت از کار دانشجویان به سفارت رفتند یا با آنها ارتباط برقرار کردند. در ابتدای مصاحبه گفتم سوالهای بیجواب من در مورد تسخیر سفارت از سوالهای شما بیشتر است. این یکی از سوالهایی است که هرگز به آن پاسخ درخوری داده نشد. چرا اسناد یافته شده و منتشرشده تنها مربوط به یک گروه خاص است؟ اگر سفارتخانهای بخواهد اسنادی جمع کند از تمام گروهها و لایههای جامعه سند جمع میکند. عمل آن روز دانشجویانی که بعدها خود را پیرو خط امام نامیدند، آنقدر ناپخته بود که بعد از مدت زمانی، دانشجویان اشتباهاتشان را پذیرفتند و اذعان داشتند که تسخیر سفارت به آن صورت امری مطالعه شده و به نفع مردم و دولت ایران نبود.
تسخیر سفارت آمریکا چه هزینهای برای ایران داشت؟
از جهات مختلف این اتفاق برای ما هزینه داشت. یکی از آنها قرارداد الجزایر بود. اگر مفاد پیماننامه را بررسی کنیم میبینیم که تا چه حدی به زیان ایران است. بر اساس این قرارداد بود که آمریکا اقدام به قطع روابط دیپلماتیک و اقتصادی با ایران کرد و اموال و داراییهای ایران بلوکه شد. همچنین تمامی محمولههای تسلیحاتی خریداریشده توسط ایران که بهای آنها نیز پرداخت شده بود و هنوز در آمریکا بودند را به ایران تحویل نداد؛ امری که اگر بر عهده دولت موقت بود بدون شک با ضرر کمتری ختم میشد. آقای بهزاد نبوی بعدها گفت ما اول امضا کردیم بعد فهمیدیم چه اشتباهی کردیم.
امضای پیماننامه الجزایر تنها ضرر ایران از تسخیر سفارت آمریکا بود؟
هرچند این پیماننامه ضرر کمی نبود اما ضرر بزرگ دیگر، وقوع جنگ هشت ساله بین ایران و عراق بود. هشت سال جنگ ضرر کمی برای ما نداشت. عدهای از موافقان تسخیر سفارت آن روزها میگفتند: «سفارت آمریکا میخواهد به ما ضربه بزند.» اما تسخیر سفارت نتوانست جلو این ضربهها را بگیرد. آمریکا، عراق را برای جنگ با ایران تحریک و هشت سال از آن کشور علیه ایران حمایت کرد و از آن طریق به ما ضربه زد. از سوی دیگر مقدار زیادی اسلحه و مهمات که در دوره شاه خریداری شده بودند در انبارهای مختلف در ایران نگهداری میشد. آمریکا و دیگر ابرقدرتهای منطقه از آن وحشت داشتند که آن میزان سلاح در اختیار دولت تازه تاسیس ایران بماند. طی جنگ تمام آن سلاحها مصرف شد. پولهایی که در سفارت ایران در آمریکا وجود داشت و بعد از تسخیر سفارت از سوی آمریکا بلوکه شد و همینطور ۲۰ میلیارد دلار اسلحهای که ایران از آمریکا پیشخرید کرده بود و هرگز آمریکا آنها را به ایران تحویل نداد را هم فراموش نکنید. به طور کلی نهضت آزادی و دولت موقت مجموعه اسنادی را منتشر کردند که ثابت میکند در مجموع تسخیر سفارت ایران به آن شکل به هیچ عنوان به نفع ایران نبود.
از بعد بینالمللی هم دلایلی برای تسخیر سفارت ایران ذکر میکنند؛ دلایلی که شاید بتواند پاسخگوی انتقادهای شما باشد مانند انتخابات آمریکا.
انتخابات آمریکا تنها دلیل بینالمللی بود که برای تسخیر سفارت آمریکا عنوان میشد. هرچند تاثیر آن عمل بر انتخابات آمریکا چقدر بود هم از سوالهای بیپاسخ حواشی تسخیر سفارت آمریکاست.
موضع دولت موقت در برابر تسخیر سفارت آمریکا چه بود؟
موافق نبودیم.
تا جایی که اعضای دولت استعفای دستهجمعی بدهند؟
نه، آخرین استعفای ما ارتباط مستقیمی با تسخیر سفارت و گروگان گرفتن دیپلماتها و کارمندان سفارت نداشت. دولت موقت تا آن روز سه بار استعفا داده بود و هر بار رهبر انقلاب از پذیرش استعفای ما خودداری میکردند و میگفتند: «اگر قرار است برویم همه با هم میرویم.» تا زمان تسخیر سفارت آمریکا مشکلاتی از قبیل دخالت حزب جمهوری اسلامی یا شورای انقلاب در امور اجرایی کشور کار را برای ما سخت کرده بود، تا جایی که دولت موقت برای کاهش اختلافات تصویب کرد اعضای معمم شورای انقلاب به عنوان معاونان وزرا با حق رأی به کابینه بپیوندند. آیتالله خامنهای شدند معاون وزیر دفاع، آقایان مهدویکنی و هاشمیرفسنجانی معاونان من به عنوان وزیر کشور و آقای دکتر باهنر هم معاون وزیر آموزش و پرورش شد. از بین این چهار نفر که عضو شورای انقلاب بودند سه نفرشان هم عضو شورای مرکزی حزب جمهوری بودند. آقای بازرگان امیدوار بودند با این روش اختلافات به حداقل برسد، هرچند که این هم راهحل کارآمدی نبود. پس از آن تصمیم گرفتند که دولت شورای انقلاب تشکیل شود یعنی عدهای از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت یک دولت جدید تشکیل بدهند. این امر به بعد از بازگشت آقای بازرگان و مهندس چمران از سفر الجزایر موکول شد. اما نمایندگان ایران که از الجزایر برگشتند حادثه تسخیر سفارت آمریکا روی داد؛ حادثهای که شیرازه امور کشور را از هم گسست. قرار بود بین مهندس چمران و مهندس بازرگان به نمایندگی از ایران و با موافقت رهبر ایران با نماینده آمریکا، کیسینجر ملاقاتی صورت بگیرد تا تکلیف ۲۰ میلیارد دلار پول ایران که دست آمریکاییها بود مشخص شود. اما این ملاقات باعث تشدید هیجانات مردم در تهران شد. بنابراین راهحل ایجاد دولت شورای انقلاب هم جوابگو نبود و اعضای دولت موقت استعفای جمعی دادند. از آنجا که رهبر انقلاب در قم به سر میبردند آخرین استعفای دولت موقت به شورای انقلاب تقدیم شد و متن آن در اختیار رادیو قرار گرفت. بعدها باخبر شدیم هیاتی از اعضای معمم شورای انقلاب در شهر قم خدمت رهبر انقلاب رسیدند تا نتایج سفر نخستوزیر دولت موقت به الجزایر و استعفای ما را به عرض ایشان برسانند. آقا آن هیات را موظف کردند که به تهران بیایند و دولت موقت را از استعفا منصرف کنند. زمانی که آن هیات در راه برگشت به تهران بودند رادیو استعفای دستهجمعی دولت موقت را اعلام کرد. پس از آن بود که رهبر انقلاب استعفای ما را پذیرفتند و در پیامی از زحمات دولت موقت تشکر کردند. هرچند گفتم استعفای ما ارتباطی با تسخیر سفارت نداشته است اما وقوع آن حادثه نظم مملکت را به هم زد. به زبان عامیانه بگویم پس از تسخیر سفارت آمریکا یا آن گونه که امروز مشهور است تسخیر لانه جاسوسی دیگر سنگ روی سنگ بند نشد و کسی نمیدانست چه کار باید بکند.
چرا تسخیر سفارت آمریکا این قدر مهم ارزیابی شد؟ من میدانم اگر امروز در ایران غیر بحران زده و غیرانقلابی یک گروه دانشجویی تصمیم بگیرد برای مثال سفارت انگلیس را تسخیر کند ممکن است چه حواشی برای مملکت پیش بیاید اما در آن زمان و با توجه به جو عمومی جامعه علیه آمریکا و سردرگم بودن جامعه جهانی در قبال ایران انقلابی، چرا این کار این قدر مهم ارزیابی شد؟
به هیچ عنوان اوضاع ایران امروز و ۳۳ سال پیش با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. اگر امروز عدهای دانشجو یا هر گروه دیگری بخواهند سفارت کشوری را در ایران تسخیر کنند حوادث مشابه سال ۵۸ رخ نخواهد داد. اصولا امروز حاکمان ایران امکان وقوع چنین امری را نخواهند داد زیرا هرچند که به آن معترف نیستند اما میدانند ضرر این کار بیشتر از منفعتش است. همانطور که میبینیم هر از چند گاهی دانشجویان و جوانان مقابل سفارتخانههای انگلیس یا عربستان تجمع میکنند و حداکثر پس از شعار دادن متفرق میشوند.
چرا زمانی که سفارت آمریکا توسط دانشجویان چپ تسخیر شد، از دانشجویان حمایت نشد؟ دانشجویان چپ در ۲۵بهمن ۵۷ با مخالفت قاطع مواجه شدند، اما از تسخیر سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام حمایت شد؟
اوایل انقلاب شرایط کشور روز به روز تغییر میکرد. هر روز حوادث غیرقابل پیشبینی رخ میداد. فاصله چهار ماه بین اولین بار تسخیر سفارت توسط دانشجویان چپ و بار دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام، فاصله کمی نبود. آن روز هنوز کشور را نابسامانی فرا نگرفته بود و آقایان دکتر یزدی و بهشتی توانستند مشکلات را حل کنند. اما پس از آن حوادثی مانند بحران کردستان پیش آمد که همگی بر اوضاع و احوال کشور تاثیر گذاشت. دولت موقت تا پیش از اشغال سفارت آمریکا توانسته بود تمامی بحرانها را حل کند، هرچند امروز نشستهاند و تنها نقاط ضعف دولت موقت را میشمارند. اما تا زمان تسخیر سفارت برای بار دوم هرج و مرج کشور را فراگرفته بود. از سوی دیگر وجود و قدرت گرفتن نهادهای موازی و کارشکنی در کار دولت موقت باعث شد نتوانیم تسخیر سفارت آمریکا برای بار دوم را مدیریت کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر