سراینده ی خون , شعری از محمود درویش - ترجمه آزاد از حسن عزیزی
« سراینده ی خون » * محمود درویش 15.03.2018
ترجمه ی آزاد : حسن عزیزی
سراینده ی تو بر درخت زیتون ،
پنجاه تار داشت ...
واسیر باد بود ...
وبرده ی باران .
خواب نداشت و
به شب زنده داری خوش بود .
شکوفه ی گل شراره ای شد ...
وجنگل در چشمانش ،
میلاد سحر .
هرگاه نسیمی برپنجاه تارش می وزید ،
او می گریست .
* * *
آه ! ای پنجاه تارخونین ،
چگونه برکه ی خون درختی شد...
و ستاره ای ؟
مرده همان قا تل است ...
ای گیتار من ،
وسراینده ات پیروز .
بگشای درها را ،
ای روستای من ...
تا ازچهار سویت نسیمی وزد ،
و پنجاه زخمی ات بدرخشند .
* * *
کّفرُ قاسم**...
روستایی که
در رؤیای گندم است ...
وگل بنفشه ...
وعروسی کبوتران .
درو کردند آنان را ...به یک باره ...
درو کردند...
وکشتند آنان را .
آه ! ای سنبل گندم ،
که بر بستر کشتزار آرمیده ای
وسراینده ات گوید :
کا ش ، رازدرخت رامی دانستم ...
وقدرت آن داشتم که
همه ی واژگان مرده رادفن کنم ...
و قدرت سکوت گوررا داشتم .
کجایند آن انگشتانی که می نواختند ؟
آه ! چه ننگی !
... پنجاه تا ر !
کاش می توانستم تاریخ ام را با داس ،
و زندگی ام را با تیشه بنویسم...
و بال های چکاوک را ، نیز!
* * *
کفر قاسم ...
من از مرگ می آیم تا زنده بمانم ،
و آواز بخوانم .
بگذار صدایم را از زخمِ شعله ور، عاریه گیرم...
بگذار بجای کینه در قلبم عوسجی *** بروید .
من نماینده ی زخمی هستم که
با کسی سرِ شوخی ندارد .
تازیانه ی جلاد به من آموخته ،
که بر زخم ها یم راه روم...
... و راه روم...
وهم چنان راه روم...
و مقاومت کنم !
-----------------------------------------------
* - ازمجموعه شعر ٌ ازهار الدم – گلهای خونین ٌ .
- روستایی در مرکز فلسطین اشغالی بود ، kafr Qasim - ** کفر قاسم ;
که در26 اکتبر1956 ، 50 تن از جمله 6 زن و 23 کودک بوسیله
چند افسرو سربازصهیونیست قتل عام شدند.
*** - عوسج ، نوعی تمشک وحشی است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر