۱۳۹۷ آبان ۹, چهارشنبه

نگاهی گذرا به موقعیت سینمای صادراتی جمهوری داعشی بعد از قیام دی ماه ۹۶

*چرا سینماگران سینمای گلخانه ای جمهوری اسلامی سکوت کرده اند؟
*شال سبز سینماگران خاتمی چی کجاست؟
*شعار اصلاح طلب، اصولگرا دیگر شعار نیست تبدیل شده به بندی از مانیفست سرنگونی طلبان.
* این روز ها افشاگری های مجاز حکومتی هم باب شده است .

بعضی از دوستان و یاران در فیس بوک، در پیام هایی که برای ما گذاشته اند این سئوال را داشته اند که چرا هنرمندان حکومتی در این شرایط حساس سکوت کرده اند؟ قصد داشتم در مورد علت این سکوت یادداشتی بنویسم. وقتی متوجه شدم که داخل هم این سئوال به شیوه های متنوع مطرح شده است در این تصمیمم مصمم تر شدم .برای نمونه اصغر نعیمی که دستیار کارگردان در فیلمهای کیانوش عیاری و فریدون جیرانی بوده است این سئوال را با چند تا از هنرمندان داخل در میان گذاشته است. بطور اتفاق این آقا ی نعیمی دستیار دو کارگردانی بوده که سابقه آغاز کارشان در سینما برمی گردد به جنبش سینمای آزاد ایران. کیانوش عیاری یکی از فیلمسازان با استعداد سینمای آزاد بود که آثار درخشانی در سینمای آزاد اهواز خلق کرد در جمهوری اسلامی هم نگذاشتند و همچنان نمی گذارند توانایی هایش را در آفریش نشان دهد البته او با صراحت گفته بود که حاضر نیست برده ی جشنواره ها باشد اگر هم برخی مواقع کوتاه امده باشد بهر حال رفتار های کلی اش باب طبع نظام نبوده و نیست. نگذاشتند محبوبیت و شهرت کیانوش از محیط بسته جمهوری اسلامی فراتر برود . اما فریدون جیرانی او هم سینماگر سینمای آزاد مشهد بود که همکاری با نظام را پذیرفت و موقعیت گرفت چند فیلم هم ساخته اما بیشتر برنامه ساز نظام داعشی در صدا و سیما ی ارتجاع و یادیگر وسایل ارتباط جمعی ج. الف محسوب می شود. در سینمای آزاد مشهد دو نام با اعتبار داشتیم، مهرداد تدین هم انسان فهیمی بود و هم فیلمسازی با استعداد که تحمل ج. ا را نداشت و به تبعید امد و در تبعید ماندگار شد و دیگری هادی حسین زاده یک انسان با شخصیت مستقل، فعال سیاسی شد و به چریک ها پیوست در سال های ۶۰ نظام نا انسان این انسان والا را اعدام کرد.
خوب اصغر نعیمی با این سابقه محدودش در سینما (دستیاری دوفیلم ) بعید نیست که از خیلی از شگردهای اخوندها بی اطلاع باشد و در این صورت حرف های این بار ما برای او هم تازگی تواند داشت.
اصغر نعیمی از اصغر فرهادی، محمود دولت ابادی، حسین علی زاده دلیل سکوت این روز هایشان را می پرسد، البته باید این سئوال جناب نعیمی را بعنوان نمونه فرض کرد و گرنه جعفر پناهی، رخشان بنی اعتماد، (+همسر و دخترش باران کوثری) نیکی کریمی، ابوالفضل جلیلی، تهمینه میلانی، مجید مجیدی، حاتمی کیا و بقیه شان هم دست کمی از اینها ندارند. خوب جناب نعیمی جوابی از روشنفکرانی که مد نظرشان بود گرفتند؟ حدس میزنم سئوالشان بی جواب مانده باشد من برایشان بطور خلاصه مسایل را در حد اطلاع و توانم مطرح می کنم .
می دانید و می دانیم که در نظام مقدس داعشی جمهوری اسلامی سینما دولتی است یعنی دولت از کیسه تهی ملت هزینه فیلم ها را تامین و تقبل می کند. وقتی دولتی مثل جمهوری اسلامی خرج فیلمها را می دهد خوب سیاست های خودش را هم اعمال میکند. در چنین بساطی سینمای مستقل و سینماگر مستقل معنا و مفهوم واقعیش را از دست می دهد . حتا در جشنواره های مشهور گروه A در اروپا هم فستیوال ها نمی توانند از طریق فروش بلیط مخارج سر سام آورشان را تامین کنند و از دولت ها مدد می گیرند و منافع اقتصادی اتحادیه اروپا در انتخاب فیلم ها و کسب جایزه برای فیلم ها تاثیر می گذارد و خود همین سالها شاهد بوده ایم که هر گاه بر سر اجرای خیمه شب بازی تهوع اور بر جام بین ج. ا و اروپا اختلاف می افتاد فستیوال ها، فیلمهای ارسالی ج. الف را از امتیاز های عمده محروم می کردند و انگاه که روابط حسنه می شد سیل جایزه بود که بسوی سینمای جمهوری اسلامی سرازیر می شد. کن و سولوقون و برلیناله ونیز و لوکارنو و… جوایز اصلیشان را تقدیم جمهوری اسلامی می کردند وکارگردانان فیلمها واسطه ای بودند برای دریافت جوایز بعد هم جوایز را باید به وزارت ارشاد بر میگرداندندتا در موزه! جوایز نگهداری شود.این ها انقدر از این جوایز سیاسی ربوده اند که تنها کشوری هستند در دنیا که برای جوایزش موزه ساخته است. در صورتیکه جوایز با هر شکل که کسب شده باشد حتا با زد و بند بهرحال به فیلم ها و یا تهیه کننده ها داده می شود نه به دولت ها. اما وقتی با حق کشی برای فیلمهای های ج. الف جایزه جور می کنند . وقتی با لابیگری جایزه درو میکنند معلوم است خودشان را مالک فیلم می دانند دیگر تعجب ندارد که ج. ا برای ۸۰ ملیون جمعیت ۲۰۰ سینمای درب و داغون دارد ولی ۲۰۰۰ جایزه از فستیوال ها تصاحب کرده است؟ البته دخالت امداد های غیبی در کشوری با نظام ناب محمدی اداره می شود را نمی شود ندیده گرفت!

اما قیام دی ماه سال گذشته حتا اگر سرکوب شود که عملا نظام توان سرکوب کامل را چون گذشته ندارد تاثیر انکار ناپذیر خودش را بر مناسبات اجتماعی/ سیاسی گذاشته است شعار معروف اصلاح طلب، اصول گرا دیگر شعار نیست بلکه تبدیل به ببندی از مانیفست اکثریت مردم علیه این نظام، واسطه هایش، لابی هایش و عواملش باشد شده است. معنا و مفهوم امروزی اش تنفر عمومی از کلیت نظام و خواست عمومی از سقوط این نظام داعشی جنایت کار است.
معلوم است در این فضانه فقط ،خامنه ای و روحانی، بلکه جیره خوران هر دو باند مثل علیزاده، مسعود بهنود و فرخ رژیم نگهدار ،گنجی و شیرین عبادی و مشابهیشان نیز وحشت زده شده اند. اگر بخواهیم جهت بحثمان را به سینما محدود کنیم ترس و وحشت جعفر پناهی، رخشان بنی اعتماد، اصغر فرهادی و باند ش از سقوط نظام کمتر از مقامات نظام مافیایی نیست. چراکه انچه ما از زد و بند جمهوری اسلامی با جشنواره ها، هزینه هایی که برای کسب ابروی کاذب برای بی آبرو ترین نظام در دنیای امروز از کیسه تهی مردم متقبل شده میدانیم و توانسته باشیم بدانیم بخش ناچیزی از حاتم بخشی های نظام داعشی است نه همه ی آن ها، اگر روزی پرونده ها واقعا گشوده شود آنوقت مشخص می شود چه میزان باج به اکادمی پرداخت شد تا دوسال متوالی به اصغر فرهادی اسکار سیاسی تعلق بگیرد؟ چه زد و بندهایی انجام شد تا شیرین عبادی نوبل بگیرد، چه میزان سرمایه مردم بر باد رفت تا مجید مجیدی نوار بی ارزش زیر عنوان محمد را سر هم بندی کند که نتیجه فیلم مفتضحشان روی دستشان ماند و مجبور شدند چند سینما را اجاره کنند تا مثلا این تصور را بپراکنند که فیلم اکران خارجی گرفته است . چه پول هایی هزینه شد تا لات و چاقوکش معروف مسعود ده نمکی را فیلمساز قالب کنند؟.مصاحبه اختصاصی امان پور (سی ان .ان) با ده نمکی چقدر هزینه برداشت؟ چه میزان باج دادند تا برای فیلم کم ارزش تاکسی که در شرایط عادی حتا ارزش انتخاب برای جشنواره را هم نداشت خرس جور کردند؟ کلودیا روت نایب رئیس مجلس آلمان ایا با صلاح دید مجلس آلمان لابی فیلم پناهی شد؟ یا شخصا زد و بند کرد چون به هنگام تقسیم جوایز نیز میهمانان حیرت زده بودند از این انتخاب برلینامه، این خانم روت بود که بپا خواست حضار را تشویق به تائید فیلم پناهی کرد. بودجه سر سام اور فیلم زندگی بزرگ جنایتکاران خمینی را افخمی از کجا تامین کرد؟ که حتا در جشنواره فجر/ زجر نیز تماشاگران تحملش نکردند و قیلم برای در و دیوار سالن خالی از تماشاگر فقط یک بار اکران شد؟ ما بودجه دقیق این پروژه ها را نمی دانیم و زد و بند هایی که به بیرون درز کرده معیار سنجش ماست اما اگربه ارقام دقیق دسترسی بیابیم انوقت انها که به این گونه اثار افتخار می کردند سر افکنده و شرمگین نخواهند بود؟
اما سکوت کنونی سینماگران حکومتی خوب می تواند به دین منظور باشد که جمع آنها در دوران بلاتکلیفی بسر میبرند، میخواهند در یابند نظام قادر هست بطور کامل سرکوب کند که در ان صورت دوباره برمی گردند به رفتار همیشگیشان و یا نظام ساقط می شود که احتمال ان بیشتر و شرایطش از همیشه فراهم تر است که در ان صورت راهی بیابند برای خوش رقصی برای نظام جانشین .اما بهر صورت دیگر با اصلاح طلبی نمی شود پز داد (رخشان بنی اعتماد و جعفر پناهی شال سبزشان را کجا مخفی کرده اند) چرا که مردم عادی، نظام را وادار کردند قبل از سقوط کاملش در اصلاخ طلبی اش را گل بگیرد.
رفتار فستیواال ها با فیلم های اخیر جمهوری اسلامی هم از قیام دیماه سال گذشته تاثیر گرفته است دیگر آثار صادراتی ج. الف انعکاسی چون گذشته ندارد. به فیلم اخیر فرهادی،( همه میدانند) استخدام آرتیست خارجی ، ه حتا حضور فرهادی کنار آرتیست ها ی زن با سینه های باز هم عکس العمل مثبتی نداشت هیچ امتیاز ی در جشنواره های گروه ( آ) به او اهدا نکردند وهمچنین با همه بساطی که برای فیلم جعفر پناهی راه انداختند شریک فیلمنامه نویس را هم ندیده گرفتند شاهکار جعفر خان (سه رخ ) هم نتوانسته بر قیام دیماه سایه ای بیندازد و از تاثیرش کم کند که هیچ مشخص شد که فیلمهای فستیوالی باید سایه ی شان از سر مردم ستم دیده که هر روز زندگی شان اسف انگیز تر می شود کم کنند. اما نظام به شدت در این اندیشه است بلکه دوباره دکان کساد اصلاح طلبی اش را رونق ببخشد و خیمه شب بازی تهوع آور اصلاح طلب و اصولگرا را به مسئله روز بدل کند. برای این منظور بهترین گزینه دختر رفسنجانی است که او را زیر عنوان اصلاح طلب با حجاب سفت وسخت روی در روی فرستاده ی باند دیگر مثلا اصولگرا قرار دهند و فائزه خانم ساختار شکنی کنند وحرفهای جنجالی بزند اما درنهایت پاپا جان قاتلش را برجسته ترین شخصیت سیاسی معاصر جابزند.
این روز ها ازاین نوع افشاگرایی ها خیلی متداول شده وحرفهای جنجالی به شدت باب است در همین روز هاست که تهمینه میلانی کارچرخان متمایل به باند اصلاح طلب هم قصد دارد در این گونه جنجال ها بهره ای به خودش ونظام در حال سقوط ش برساند. این خانم برای جنجال افرینی اش روش دیگری انتخاب کرده است نمایشگاه عکاسی علم کرده وجمعی هم ماموریت دارند که ادعا کنند خانم ایده دیگری ( یک طراح ایتالیایی را گویا) دزدیده ، حالا در کشوری که مقامات بالایش کشتی را با دکلش میدزدند دزدی ایده که از افتابه دزدی هم کم بهاترهست . اما این مسایل مدنظر ج. الف نیست آنها میخواهند با هر ترفندی شده ذهن عامه را از مسائل اصلی جامعه و خواست همگانی یعنی سقوط کلیت نظام منحرف کنند چه مامور اجرای این پروژه تهمینه میلانی کارچرخان حکومتی باشد و یا دختر رفسنجانی جنایت کاری که یکی از طراحان ترور های خارج از ایران بود و خود دزد سرگردنه ای است قهار. خانم فائزه هم باید حرفهای غیر متعارف بزند تا برای نظر هایش مشتری جمع کند اما در نهایت این خانم که حین مصاحبه به حجاب برتر هم رضایت نمی دهد دائم مراقب است که نکند چادرش روی سرش جا بجا شود به این نتیجه میرسد که برجسته ترین شخصیت نظام کنونی پاپا جان دزد وجنایتکارش بوده اند که البته این حیله هم کاربرد همیشگی اش را ندارد مقامات امنیتی وقتی در مییابند در جو کنونی این گونه حیله ها کار برد چشم گیری ندارد در مصاحبه ای یکی از عوامل اعتراف میکند که دستور جنایت اتش سوزی سینما رکس را عوامل خودشان صادر کرده اند اما این جنایت خیلی زود همان سالهای وقوع عواملش برای مردم شناسایی شدند پرویز صیاد سال ها قبل با گرد آوری اسناد معتبر در نمایش سینما رکس در ابعاد وسیع عواملی از نظام که در این جنایت هولناک دست داشتند راشناسایی کرد با زبان تاثیر گذار هنر تئاتر روی صحنه آورد.
این گونه افشاگری ها الان خیلی رایج شده از صادق زیبا کلام بگیرید تا نوری زاد، بخشی از ملی مذهبی ها و دار ودسته احمدی نژاد پادوی رفوزه ی مقام معظم هم خیلی بی پروا شده اند که به گمان من این گونه کوشش ها تا کنون نتوانسته اراده عامه را متزلزل کند روزی نیست که جمعی معترض در میدان نباشند به نوعی نمی گذارند اب خوش از گلوی این جانیان پائین برود اما این خطر را هم باید در نظر گرفت که اگر بار دیگر بی تفاوتی ویاس عالب شودیک فرصت استثنائئ از دست رفته است. شایسته این که نگذاریم صدای اعتراض که گسترده است کم طنین شود. اما جمعی ازکسانی که طی این سالها به صادرات هنری نظام به خصوص سینما و موسیقی بها داره اند اپوزیسیونی هستند که منافعی هم در سیستم ندارند اما دچار توهم غرور ملی هستند حتا ناخواسته چه بهتر بگوئیم ندانسته اب به اسیاب ج. الف میریزند . اینان کسانی هستند که بر این تصور یا توهم غلط پای می فشارند که با این آثار می شود غرور ملی اسیب دیده شان را ترمیم کنند پس حساب نظام را از حساب عوامل فرهنگی آن جدا میکنند در حین این که از نظام روی برگردانده اند به صادرات فرهنگی/ سیاسی ج. الف روی خوش نشان میدهند. اینان اگر حسن نیت داشته باشند نیاز به کسب آگاهی بیشتر دارند تا معنا ومفهوم استفاده سیاسی از هنر به خصوص سینما را درک کنند، منابع برای دریافت آگاهی بسیار است فقط باید انگیزه اش را داشت و در خود تقویت کرد. من با نقل بخشی از نظر آرتور شوپن هاور در باره غرور ملی و عوارض جانبی آن به این یادداشت پایان میدهم.
« مبتذل ترین غرور، غرور ملی است زیرا کسی که ملیت خود افتخار میکند در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد وگرنه به چیزی متوسل نمی شد با هزاران نفر در ان مشترک است بر عکس کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد کمبود ها و خطا های ملت خود را واضح تر از دیگران می بیند»
بصیر نصیبی
۲۵ سپتامبر ۲۰۱۸

سازدهنی - ۱۳۵۲ Saz Dahani

یک اتفاق ساده با شرکت: محمد زمانی، حبیب اله سفریان - J.B2K - Yek Etefagh...

سهراب شهید ثالث زود از میان ما رفت ، هنوز توانایی های بسیار داشت بیماری کهنه داشت اما به گمان من دلیل مرگ او شدت گرفتن بیماری اش نبود بلکه نوعی هم با زندگی لج کرده بود،

لینک نسخه کامل فیلم یک اتفاق ساده نخستین کار سینمایی سهراب

بهمن بازرگانی؛پرسش های بی پاسخ در زمان باز یافته زمان باز یافته خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی

بهمن بازرگانی؛پرسش های بی پاسخ در زمان باز یافته

زمان باز یافته
خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی
مصاحبه کننده:امیر هوشنگ افتخاری راد
نشر اختران؛۱۳۹۷


کتاب با یک رویا شروع می شود و بهمن بازرگانی از خودش و یا خواننده می پرسد:« چه چیز مشترکی بین او ومنوچهری شکنجه گر اوین هست و می گوید :«شاید او هم مثل من همیشه احساس پوچی می کرد»


کودکی و نوجوانی
درسال۱۳۲۳ در ارومیه بدنیا آمد .۹ ساله بود که کودتا شد و او وبرادرش محمد فریاد می زدند زنده باد مصدق.
پدرش تاجر موفقی بود که بخاطر هواداری از فرقه دموکرات در سال ۱۳۲۵ به قتل رسید و جنازه اش هرگز پیدا نشد.در آن روزگار سربه نیست کردن هواداران فرقه توسط عوامل حکومت امری معمول و عادی بود .
فریدون برادر بزرگش که با او ده سال اختلاف سنی داشت مصدقی و دانشجوی رشته شیمی بود .و جز او ۴ خواهرویک برادر داشت .
بعد از مدتی از ارومیه به تهران می آیند و در سال ۱۳۲۴ به دانشکده فنی دانشگاه تهران می رود و در اواخر همینسال به فعالیت سیاسی کشیده می شود.

آشنایی با ناصر صادق
در سال ۱۳۴۲ با ناصر صادق آشنا می شود که سمپاتی هایی به آیت الله خمینی داردودر کلاس های آموزشی پرویزیعقوبی هم شرکت می کند .د راین دوران در مدار هواداری از نهضت آزادی مهندس بازرگان است.
این دوران دوران سردرگمی های او هم هست ؛ واز نظر فلسفی بین  هدایت و فلسفه پوچی و اگزیستانسیا لیسم  پرسهمی زند.

عضویت در سازمان
در سال ۴۴ ناصر صادق او را به دیدار حنیف نژادبه خانه سماواتی  می برد.که در حال پی ریزی یک سازمان انقلابیاست .
جلسات خانه سماواتی ۲ سالی طول می کشدواو در این دو سال تعلیمات لازم را می بیند .
حنیف در شهریور ۴۴ با سعید محسن سازمان مجاهدین خلق  را بوجود می آورد.
در سال ۴۵ از دانشگاه فارغ التحصیل می شود.
در سال ۴۶ مسئول یک حوزه تعلیماتی می شود  .
و در سال ۴۷ به سربازی می رود.
در سال ۱۳۴۸ بعضویت کمیته مرکزی درمی  آید .ترکیب کمیته مرکزی به قرار زیر بود:
۱-حنیف نژاد۲بدیع زادگان۳-سعید محسن۴-باکری۵ بهمن بازرگانی ۶-ناصر صادق ۷-حسین روحانی ۹-مشکین فام۱۰-محمود عسگری زاده۱۱مسعودرجوی ۱۲-محمد بازرگانی۱۳علی میهن دوست


در همین زمان رهبری  گروه سیاسی به او سپرده می شود . ترکیب گروه سیاسی به قرار زیر بود:
۱-بهمن بازرگانی
۲-صمد ساجدی
۳-پرویز یعقوبی
کار این گروه تدوین خط مشی سازمان بود.


مطالعه آثار مارکسیستی

حنیف نژاد عنصری تشکیلاتی بود.شخصیتی داشت که روی بقیه نفوذ داشت.صحبت هایش طوری بود که با بقیه فرقداشت.هدف او تربیت مبارز حرفه ای بود .
در همین سال ها مطالعه آثار مارکسیستی در دستور کار سازمان قرار می گیرد.
فرمول بندی حنیف برای مبارزه ساده بود:
هدف از تکامل طبیعی خلقت انسان بوده است
انسان بار امانتی بر دوش دارد
این بار امانت، تکامل معنوی اوست
تکامل معنوی انسان رسیدن به خداست
واین تکامل با مبارزه انسان برعلیه استعمار و دیکتاتوری پیوند می خورد
افراد دودسته اند:
-آنهایی که در راه تکامل اند و به وجود خدا باور دارند؛صدیقین هستند
-آنهایی که در راه تکامل اند اما بوجود خدا باور ندارند؛مارکسیست ها هستند
واین برتری یک مسلمان بر یک مارکسیست است
پرسشی که در اینجا برای حنیف مطرح بود این بود که اگر چنین است چرا در مبارزه مارکسیست ها جلوترند
پاسخ حنیف نژاد این بود ؛بخاطر دست یافتن آن ها  به علم مبارزه.
 پس باید علم مبارزه که مارکسیسم هست راآموخت
حنیف نژاد بر این باور بود که مارکسیسم دو وجه دارد:
-وجه علمی
-وجه ایدئولوژیک
پس از وجه ایدئولوژیکش باید گذشت و وجه علمی ش را باید آموخت.
سازمان در مطالعات مار کسیستی اش به جامعه بی طبقه توحیدی رسید.

یک سازمان باطنی
ویژه گی سازمان مجاهدین تولید ایدئولوژی درون گروهی بود و این قدرتی به سازمان می داد که قدرتی خدایی بود.
سانترالیسم فوق العاده متمرکز و یک دیکتاتوری توتالیتر.
از نظر مجاهدین اسلام دورویه داشت . ظاهر و باطن . ظاهرش از آن توده مومنین بود و باطن آن را تشکیلات ورهبری می فهمید.
مجاهدین از آنجا که ایدئولوژی را خود درون خودش تولید می کرد چند مولفه پیدا می کرد:
-امکان انشعاب در آن نبود بر خلاف  مارکسیست ها .چرا که مرجعی نبود تا به آن استناد کنی این کار یا آن کار غلطاست
-همه چیز ارجاع به رهبری می شد.
گروه ایدئولوژی انسجام تشکیلاتی ایجاد می کرد و محصول حل تقابل اسلام ومارکسیسم نبود پاسخ به انسجام تشکیلاتبود.
سازمان توتالیتر نیاز بیک ایدئولوژی منسجم داشت.
سازمان مرجعیت مذهبی را از بین برد و مرجعیت سازمان را جایش گذاشت.
حنیف از مارکسیسم و اسلام چیز هایی را که می خواست برداشت می  کردو بر این نظر بود که
انسجام و یکپارچگی تشکیلاتی شرط ضرور مبارزه در کشوری است که یک پلیس مخفی مخوفی آن را اداره می کند.


مسئله خشونت
افتخاری راد از بهمن بازرگانی می پرسد :
چرا خشونتی که رژیم اعمال می کرد از طرف سازمان زشت دیده می شد اما خشونتی که سازمان انجام می داد جزءارزش های مثبت بود؟
نخست ببینیم پاسخ بهمن بازرگانی چیست بعد خم شویم روی راستی ها و ناراستی های این گزاره.
«وقتی راه مسالمت بسته باشد و سرنگونی حاکمیت خواست جمع بزرگی باشد این خشونت ارزش مثبت دارد .
در سازمان های چریکی هر خشونتی توجیه ایدئولوژیک می شد و نترسی و خشونت ارزش بود . شاملو در شعرابراهیم در آتش محدوه فکریش تقدیس خشونت است شاملو نمی توانست ببیند پشت سر خشونت انقلابی چیز وحشتناکیخوابیده است»

مغلطه این همانی
مصاحبه گر پرسشی غلط طرح می کند که طبیعتا پاسخی غلط خواهد داشت.
تا سال ۵۰ و دستگیری و اعدام رهبری مجاهدین و شکنجه و سوزاندن آدم هایی که یک تیر هم شلیک نکرده اندخشونت مجاهدین جز آموزش چه بود ؟
آیا خشونت از سوی حکومت اعمال می شود یا مردم و سازمان های انقلابی؟
یک عده راهزن با اسلحه راه شما را بسته اند . هم شما را غارت می کنند هم شکنجه و هم می کشند . شما برای دفاعاز مال و جانت دست به سلاح می بری . آیا این دو عمل ؛دست بردن به سلاح در یک ترازو سنجیده می شوند
براستی ریشه طبقاتی این پاسیفیسم کجاست . در این خلع سلاح معنوی انقلاب چه کس سود می برد .
چرا دفاع از حق دفاع در نزد پاسیفیست دفاع از خشونت و تقدیس خشونت تلقی می شود . شاملو در کجای شعر ابراهیمدرآتش که برای مهدی رضایی سروده است  می گوید آدمکشی خوب است .
اصلا در جنگ طبقات خشونت و نفی خشونت چه معنایی دارد.
حکومتی که بازرگان و خلیل ملکی را تحمل نمی کند و بدیع زادگان را در زندان شهربانی با اطوی برقی جزغاله میکنند تا  به حرف بیاید راه تعامل با چنین رژیمی چیست؟

ازدواج ،سکس و زیبایی
نخست به پرسش ها نگاه کنیم و بعد خم بشویم روی تک تک پرسش ها
پرسش های افتخاری راد:
چرا در آن سال ها در مرکزیت سازمان زن نبود
آیا چریک ها نگاهی مرد سالارانه داشتند
چرا ازدواج ممنوع بود
عشق و لذت در سازمان چه معنایی داشت
چرا رابطه جنسی نبود
چرا حنیف نژاد به زیبایی توجه داشت
ازدواج ایدئو لوژیک یعنی چه
پاسخ بهمن بازرگانی:
عدم حضور زنان در رهبری چند علت داشت:
حضور کمرنگ دختران در دانشگاه
-عدم پذیرش جامعه به هم تیم بودن دختر و پسر
-مسلط بودن عنصر نرینه
یک نکته
برای بیان این امر که جنبش انقلابی جریانی مردانه بود بکار بردن لفظ نرینه کار درستی نیست . نوعی تحقیر در آننهفته است عمد و سهو آن هم مهم نیست .هم چنان که از زنانگی زنان بعنوان عنصر مادینه صحبت می شود . که ناخودآگاه آدمی را بیاد اسب و حیواناتی از این دست می اندازد .
 ممنوع بون ازدواج و مطرح نبودن رابطه جنسی و مطرح نبودن لذت نسبت به جنس مخالف بمعنای مازو خیست بودنچریک ها نبود . این ضرورتی بود که به جنبش انقلابی تحمیل می شد و ربطی به نگاه این آدم ها به وجوه مختلفانسانی آدم  ها نداشت . این ها مسائلی بود که در دوران زندان و عقب نشینی مطرح شد ودستمایه  بهانه گیری ها وبهانه جویی های لیبرالی بود .

ازدواج سازمانی و یا ایدئولوژیک و زیبایی .
در ازدواج سازمانی که در سازمان چریک ها و مجاهدین موارد انگشت شماری هست که بعلت قلت مورد شاید نیاز بهبحث هم نداشته باشد .ضرورت ها و نیاز های جنبش مطرح بود غلط که نبود هیچ درست هم بود .
وقتی آدمی در یک بازی جانش را به داو می گذارد ازدواج یک امر دست چندم این داستان است .
اما برسیم به این نکته که وقتی مرکزیت به حنیف توصیه می کندبا پوران بازرگان ازدواج کند ، حنیف می گوید :موافقنیست چرا  که پوران زیبا نیست و این نا خود آگاه یک پوئن منفی برای حنیف نژاد به حساب می آید.
 باید گفت ؛ازدواج یک امر خصوصی است و مسئله زیبایی و خوش آمدن درآن  نکته منفی تلقی نمی شود و هیچاشکالی در طرح این مسئله از سوی حنیف نژاد وجود ندارد .


دستگیری و زندان
هنگام دستگیری در شهریور ۱۳۵۰ بهمن  کارمند وزارت صنایع بود.
برادرش که زودتر از او دستگیر شده بود همه چیز را گردن گرفته بود.
در اوین حدود  ۲هفته  در چادر جلو زندان بود تا موقعیت او در مرکزیت سازمان برای ساواک افشا شد .

در دادگاه اول همه اعدام می گیرند .امادر دادگاه دوم حکم اعدام او و مسعور رجوی بعلت تلاش خانواده ها شکسته میشود .و هر دوبه ابد محکوم می شوند.

توطئه بر علیه حنیف نژاد
ساواک تصمیم می گیرد شخصیت حنیف نژاد را برای درهم شکستن سازمان خدشه دار کند .بهمین خاطر
در فاصله دستگیری های  اول شهریور تا دستگیری حنیف نژاد خیلی از سر نخ ها را حفظ می کندو عناصر شناختهشده را دستگیر نمی کند  ودستگیری ها را می گذارد برای  بعد از دستگیری حنیف نژاد تا وانمود شود حنیف نژاد همه را لو داده است . برای رهبری سازمان حجم سنگین دستگیری ها بعد از دستگیری حنیف نژاد مسئله بود . بهمینخاطر وقتی محمود عسگری زاده علت این حجم دستگیری ها را می پرسد حنیف نژاد جواب روشنی ندارد و فقط میگوید :می آیند اینجا دوره می بینند .که برای دیگران  قابل قبول نیست.
از همین ترفند کثیف برای بدنام کردن ارانی پلیس سیاسی رضا خان سود جست و تا حد بایکوت ارانی موفق بود .پلیسبا دست کاری در تاریخ باز داشت عبدالصمد کامبخش این کونه وانمود کرد که همه بعداز دستگیری ارانی دستگیر شدهاند . که در مرحله پرونده خوانی روشن شد ارانی خیانت نکرده است .

جمع بندی زندان از ضربه سال ۵۰
۱-غرق شدن در تئوری
۲-نداشتن ایده از تعقیب و مراقبت ساواک
۳-دست کم گرفتن ساواک و غافل بودن از تکنیک های تعقیب و مراقبت ساواک
۴-غلط بودن شکل سازمانی
۵جدا و منفک نبودن شاخه ها

موضع تند دادگاه جبران بی عملی زمان آزادی بود .

شکنجه و ایمان
سازمان در ابتدا درک درستی نسبت به شکنجه نداشت
و این  باور بود که  ایمان قوی باعث می شود زیر شکنجه حرفی زده نشود . اما بعد ها این درک تصحیح شد
وحد مقاومت بعد ها برسمیت شناخته شد.

شروع اختلافات
ازاواخر۵۲ اختلافات شروع شد؛
اختلاف نسبت به مشی
اختلاف نسبت به اندیشه
پرسش :این اختلافات چه بود ریشه هایش و چند و چونش چه بود؟

بهمن بازرگانی مارکسیست  می شود اما  ماتریالیست نمی شود از نظر فلسفی لاادری می ماند.
و براین باوراست که« هستی مارا بسمت وسوی خاصی می کشاندانگار از بین تمامی احتمالات فقط گونه خاصی ازاحتمالات تبدیل به امکانات می شود»و  از اینجا به «اصل هدایت »می رسد.
اصل هدایت یعنی چه؟
بعد ها به این نتیجه می رسد که اصل نیست گرایش در هستی هست که ما را بسویی می کشاند .
فرق گرایش با اصل چیست؟
مسعود رجوی مدام او را دنبال می کند که در مورد اصل هدایت توضیح دهد.
چرا رجوی به اصل هدایت علاقه مند بود و از اصل هدایت در نظریاتش چه سودی می برد ؟

بهمن از سال ۵۴ مشی چریکی را کنار می گذارد . 
چرا؟دلایلش چیست؟راه درست چیست؟

داستان انشعاب
بهمن می گوید :از اواخر سال ۵۲ پروسه مارکسیست شدن شروع شد.
چرا ؟
چه تحولاتی در ساخت اجتماعی ایجاد شده بود ؟
چرا سال ۵۴ ایدئولوژی آن قدر عمده می شود؟
و می گوید :«در سال ۵۴ سازمان بدست کسانی افتاد که گرایشات مارکسیستی داشتند.
و این امر بدلایل زیر بود:
-معیار عضو گیری مذهبی بودن نبود
-تاکید تعلیمات بر سرنگونی حکومت و تاسیس حکومتی ضد سرمایه داری بود
-تاکید تعلیمات بر ضدیت نداشتن اسلام با انقلابی بودن و طرفدار طبقه کارگر بودن بود
-ضربه ۵۰ کادر های اولیه را از دور خارج کرد
در مجاهدین سازمان مقدم بود بر ایدئولوژی و رهبری مقدم بود بر تشکیلات .بهمین خاطر بر جایگاه رهبری تکیه زدنتوسط تقی شهرام امر مهمی بود .
 کشتن مخالفین برمی گشت به کاراکتر شهرام و رویا هایی که در رابطه با رهبری جنبش داشت .
شهرام وقتی به رهبری می رسد همه چیز سازمان از جمله ایدئولوژی سازمان زیر سلطه او شخصیت او می رود .»

زمینه مساعد برای مارکسیت شدن اعضا چه بود؟

«از روز نخست تشکیل سازمان این رسم تشکیلاتی گذاشته شد بود که اگر کسی مارکسیست می شوددر سازمان بماندسازمان از ذهن و توان او استفاده کنداما این موضوع علنی نشود.
امکان  تبدیل سازمان به یک جبهه  واحد هم نبود چون سازمان نقطه قوت خودرا ایدئولوژیش می دانست
 از سویی دیگر جامعه هم  داشت دو قطبی می شد و تشکیل جبهه شنا برخلاف جریان بود

هیچ کمونیستی به اندازه شهرام به بیداری و تشکل مذهبی های سنتی کمک نکرد


شهرام با این کار می خواست جوی ایجاد کند که تعداد بیشتری مارکسیست شوند و آن هایی که مذهبی اند هژمونی چپها رابپذیرند
بحث بر سر هژمونی بود خیانت و مصادره انبار اسلحه بهانه بود
شهرام می گفت ضربعه سال ۵۰ بخاطر دوالیسم سازمان بود
دیگر این که خرده بورژازی زیر فشار بورژازی وابسته در حال اضمحلال است و در نهایت اقشار محروم بطرفپرولتاریا رانده می شوند
جنایتی که شهرام مرتکب شد برای تامین رهبری بلا معارضش بود
مستندات چیست؟
بهمن تصمیم می گیرد اعلامیه ای در محکومیت  این تصفیه سازمانی بدهد که با مخالفت ستار کیانی و زمردیان  ازمجاهدین مارکسیست شده مواجه می شود . و می گویند طبق خبر هایی که بدرون زندان آمده است  بحث بر سر خیانتاین ها بوده است  نه اسلام ومارکسیسم.

نقد های نوشته شده :
بهمن ازچند نقد نوشته شده حرف می زند :
۱-نقدی برجامعه شناسی  آریانپور
ورد شناخت دو پاره عاطفی و عقلانی او
۲-نقد استالینیسم
۳-نقد انتر ناسیونالیسم پرولتری
۴نقدی بر اریش فروم
اما بما نمی گوید این نقد ها چه بودند و سرنوشت شان چه شده است .

چند پرسش دیگر
۱-بهمن از ویژه  گی خاص مجاهدین سخن می گوید  که اگر درون آن نباشی درک وفهم آن میسر نیست
این ویژه گی ها   چیست؟
۲-و باز از ویژگی رزونانس، تشدید، تحریک و برانگیختگی جمعی جشن همگانی در ورای زمان و مکان در مجاهدینحرف می زند
یعنی چه؟
۳-بعضی چیز ها همه آدم ها را مجذوب خود می کند گویا همه هیپنوتیسم شده انداین جذابیت همه شمول جاذبه زیباییاست
جاذبه زیبایی یعنی چه ؟
۴-رابطه بین زیبایی و قدرت این همان چیزی است که از جوانی دنبالش بوده ام
این چه گم شده ای است که او از جوانی دنبالش می گردد؟
۵-من از سال ۵۴ به این موضوع فکر می کردم که در صورت پیروزی انقلابیون بیشتر هم را خواهند کشتچرا؟
۶-نقد من از مبارزه مسلحانه آمیخته با نقد خشونت درون گروهی بود
کدام خشونت؟
۷-فکر می کردم تضمینی ندارد که خشونت درون گروهی در این روش قابل حذف باشد
چرا؟
۸-می خواستم بدانم چرا انقلاب فرزندانش را می خورد
چرا این جریان پولپوت
این جریان استالین
در مقیاس کوچکتر حفیظ الله امین در افغانستان
و خود تقی شهرام

۹-آن موقع در بند ۲ اوین بحث می کردیم مبارزه مسلحانه بصورت چریک شهری غلط است
چرا؟
به چه شکل آن درست است؟
۱۰-علیرضا تشید در اوین به من گفت :تو با بحث هایت همه چیز را داری ویران می کنی
چرا؟
۱۱-در ۳۰ دی ماه جلو زندان رجوی برای مردم سخنرانی می کرد …برایم جذابیتی نداشت
چرا؟
۱۲-مردم جلو زندان جمع شده بودند …یک جوری خودم را پنهان کردم و وانمود کردم من هم از جمعیت استقبال کنندهام
چرا؟
۱۳-سه روز بعد حسین روحانی آمد گفت:برویم سازمان را تحویلت بدهم رفقا منتظرت هستند … متوجه شد که مناصلا توی یک باغ دیگر هستم وبا سر خوردگی رفت.
چرا؟
گفتم :نمی خواهم این راه را ادامه بدهم
چرا؟
گفتم :مسئله من عمیق تر از این حرف هاست(سوسیال امپریالیسم)
این مسئله عمیق چیست ؟
گفتم :من اصلا نیستم
چرا؟
۱۴-رضا شلتوکی از حزب توده پیغام فرستاد
کیانوری گفت:چرا نمی آیی با ما کار کنی . می دانم با این ها ؛پیکار و راه کارگر موافق نیستید . شما جایتان اینجاست.وگفتم:علاقه ای ندارم.
چرا؟
۱۵-چند ماه بعد دو نفر از سوی آیت الله بهشتی آمدند می خواستند بدانند که دلایل این که دیگر فعالیت نمی کنم چیست.گفتم:فعالیت کردن دلیل می خواهد نه بر عکس .
چرا؟
۱۶-در سال ۵۸ نقد مبارزه مسلحانه را به شاملو دادم تا در کتاب جمعه چاپ کند نسیم خاکسار مخالفت کرد
آن نقد چه بود ؟و چرا نسیم مخالفت کرد ؟

سخن آخر
براستی امیر هوشنگ افتخاری راد مصاحبه گر و بهمن بازرگانی بچه خاطر نقب در گذشته پر رنج یک نسل می زنندو خواننده کنجکاو را با خود همراه می کنندبرای این که به این نقطه برسند که بهمن به حسین روحانی بگوید :«دیگرمسئله ام این نیست ».«مسئله من عمیق تر از این حرف هاست» .
داستان مجاهدین راز سر به مُهری ندارد دوست و دشمن هزاران بارآن را کالبد گشایی کرده اند و راز نا گفته ای نماندهاست .
این روز ها دیکر کسی حوصله شاهنامه خواندن و مثنوی نوشتن را ندارد.
نسل امروز بهمن بازرگانی را وادی به وادی دنبال می کند تا بفهمد بهمن بازرگانی کسی که محضر حنیف نژاد رادرک کرده است  مسئول بخش سیاسی سازمان بوده است و از آن هم گذشته است و مارکسیست شده است تحلیل اش ازروزگار خود چیست و چه باید کردش را چگونه می نویسد.
خواننده مشتاق کتاب را که به آخر می رساند به این احساس می رسد که تمامی کتاب سر کاری بوده است . و در پایانداستان بیکاره حسن است .وقهرمان داستان هنوز بدنبال گمشده خود؛رابطه بین زیبایی و قدرت می گردد .که آن هم درفضایی مه آلود قدم بر می دارد.
خواننده روایت زمان باز یافته در پی آنست که بدان شاه چرا بد بود
چرا بهمن بازرگانی به مبارزه رو آورد
حنیف نژاد از دل کدام ضرورت بیرون آمد
چرا عده ای در سازمان  چپ شدند
و چرا در سال ۵۷ بهمن بازرگانی از فعالیت سیاسی تن می زند و عدالت اجتماعی را رها می کند و می خواهد راززیبایی و قدرت را پیدا کند .
بیکباره بگویم دوران این تیپ خاطره نویسی به پایان رسیده است .باز خوانی تاریخ باید بخاطر عبرت ها و حکمتهایش باشد .
برای یک راوی  تاریخ آن هم در دهه هشتاد زندگی شرح ماجرا های گذشته باید در خدمت درس ها و میراث هایماندگار باشد . باید روایت کرده ها و ناکرده ها تن چسب علت ها و انگیزه ها باشد . برای خواننده امروزی تاریخچرایی داستان ها مهم است . و گرنه تکرار  این روایت ها اتلاف وقت و زمان است . زمانی که ما همه درپی باز یافتنآنیم.