آلبر کامو، فیلسوف و نویسنده فرانسوی ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الدرعان، در الجزایر متولد شد. پدر او از اهالی جنوب فرانسه بود و مادرش اسپانیایی بود.
کامو در فقر پرورش پیدا کرد. او میگوید: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ همه چیز نیست.»
آلبر کامو ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الدرعان در الجزایر متولد شد. فقر و نکبت و بیماری در جنوب و شهرت و موفقیت و ثروت در شمال که تا امروز جهان ما را به دو پاره گسسته است، در وجود کامو به هم آمیخته بود.
آلبر کامو فقط ۴۴ سال داشت که در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۵۷ نوبل ادبی را دریافت کرد. او در سخنرانی نوبلاش طرحی از التزام و تعهد نویسنده بهدست میدهد و میگوید: «هدف هنر نه وضع قانون و نه قدرتطلبی است. وظیفه هنر، درک کردن است. هیچ اثر نبوغآمیزی بر کینه و تحقیر استوار نیست. هنرمند یک سرباز بشریت است و نه فرمانده. او قاضی نیست بلکه از قید قضاوت آزاد است. او نماینده دائمی نفوس زندگان است.»
کامو در «انسان طاغی» مینویسد:
«آزادی مطلق، عدالت را یک مضحکه جلوه میدهد. عدالت مطلق هم آزادی را انکار میکند. این دو مفهوم میبایست یکدیگر را محدود کنند (…) انسان طاغی راستین فقط هنگامی دست به اسلحه میبرد که بخواهد خشونت را محدود کند و نه برای آنکه خشونت را قانونی جلوه دهد و آن را موجه سازد. فقط هنگامی مردن برای انقلاب ارزش دارد که ثمره انقلاب الغای مجازات اعدام باشد. (…) اگر هدف، مطلق باشد، میتوان بسیاری چیزها را قربانی هدف کرد. اما در غیر اینصورت فقط انسان خودش را به کشتن میدهد.»
۶۰ سال پس از انتشار «انسان طاغی» اندیشه کامو همچنان روزآمد است.
***************************************************************
۱۵ آبان ۱۳۹۲
یک هفته با آلبر کامو
کامو و چپ نو در ایران؛ در گفتوگو با فرج سرکوهی
صدمین زادروز آلبر کامو (۱۹۶۰ـ ۱۹۱۳)
آلبر کامو با هرگونه سیاست امپریالیستی راست یا چپ مخالفت میکرد. او به دلیل شرافتی که بارها در سخنان و آثارش از آن یاد میکند، حاضر نبود به خاطر یک آرمان حتی جان یک انسان فدا بشود. کامو خواهان همزیستی مسالمتآمیز و صلحآمیز همه لایهها و گروههای اجتماعی بود. «راه سومی» که او در مارس ۱۹۵۶ در سخنانی در الجزایر به ارتش آزادیبخش میهنی پیشنهاد داد، با مخالفت و ضدیت یکپارچه استقلالطلبان عرب مواجه شد. کامو نه در آن زمان گوش شنوایی پیدا کرد و نه «راه سوم» او تا امروز که صدمین زادروز اوست، تحقق یافته است.
پرسش این است که در سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ آیا روشنفکران آزادیخواه ایرانی اندیشهها و آثار کامو را درک کرده بودند؟ آیا «راه سومی» که کامو از آن سخن میگفت و «اعتدال» را «نیروی برتر» میدانست، در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد و شکلگیری جریان روشنفکری چپ نو اثرگذار بود؟
در گفتوگو با فرج سرکوهی، نویسنده و روزنامهنگار سرشناس حدود تأثیرات کامو بر اندیشههای چپ نو در سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ را بررسی میکنیم. این گفتوگو در دو صفحه پیاپی منتشر شده.
کامو در سال ۱۹۵۷ در یادداشتهای روزانهاش مینویسد «انقلاب خوب است. ولی برای چه؟ باید از تمدنی که میخواهیم بنا کنیم ایدهای داشته باشیم». آیا بهنظر شما در سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ روشنفکران چپ ایران آثار کامو را بهدرستی درک کرده بودند؟
«درک درست» از آثار ادبی و هنری، هرگز و برای هیچکس و هیچ دوره و نسلی و در هیچ فرهنگی دست نمیدهد اگر «درک درست» به معنای اینهمانی «درک» با ذهنیت خالق اثر و انطباق یک به یک درک با محتوای اثر باشد.
تکراری اما ناگزیر است که بگویم شناخت حاصل عین و ذهن است و درک ما از جهان و از آثار و افکار دیگران، به موقعیت ما، به بینش و شیوه اندیشه ما نیز مشروط است.
باز هم تکراری اما ناگزیر است که بگویم هر متن، در هر بازخوانی، از نوآفریده میشود. مخاطب در خوانش متن، متن را درونی میکند و متن در روند درونی شدن با «ذهنیت مشروط به موقعیت مخاطب» تلفیق میشود.
علاوه بر آنچه گفتم روند درک آثار و افکار دیگران در ایران از مؤلفههای دیگری چون «ایرانی کردن دیگران» نیز تأثیر میپذیرد.
«ایرانی کردن» کامو چگونه بوده؟
نه فقط روشنفکران چپ ایران دهههای چهل و پنجاه، که همه ما ایرانیان، نه فقط در دهههای چهل و پنجاه، که از مشروطه تاکنون و نه فقط از آثار کامو، که از همه آنچه از فرهنگ غیر ایرانی ترجمه کردهایم، برداشت، تفسیر و تعبیر متناسب با ذهنیت و موقعیت خود را همان درک آثار پنداشته و همگان را در قالب ذهنیت و نیازهای خود درک کردهایم.
درک درست از اثر هنری و ادبی، و شاید از همه متنها، «میسر نمیشود». اثر هنری و ادبی چون قله کوه است که از راههای گوناگون میتوان بدان رسید و مهم نه «درک درست» یا اینهمانی درک و اثر، که «نسبت معنادار» درک با اثر است.
در درک روشنفکران چپ نو در دهههای چهل و پنجاه در ایران از آثار کامو درونمایه و عنصری است که با یکی از درونمایههای آثار دوران دوم فکری کامو، که به دوران «طغیان» معروف است و کتابهایی چون حکومت نظامی، طاعون و انسان طاغی در آن دوره نوشته شدند، «نسبتی معنادار» دارد و در این محدوده میتوان از درک درست نسبی سخن گفت.
چه چیزی این «نسبت معنادار» را توضیح میدهد؟
«طغیان و شورش علیه فعل عبت، پوچی و جبر موقعیت» در کاموی دوره دوم و «نقد رادیکال» ارزشهای مسلط و «نفی» وضع موجود در بینش روشنفکری چپ نو دهههای چهل و پنجاه ایران، همان عنصری است که نسبت معنادار اثر و درک آن را توضیح میدهد.
فرج سرکوهی: «روشنفکران نسل پیش از ما هنوز سایه شکست تراژیک ۲۸ مرداد را بر سر داشتند اما نسل من که در دهههای چهل و پنجاه چشم عقل به جهان باز کرد، نسل “نقد و نفی” بود و از برخی آثار کامو برداشتی را کرد که بدان نیاز داشت. این برداشت بیربط نبود و عنصر و درونمایههایی در آثار دوره دوم حیات فکری کامو بود که راه را بر این برداشتها باز میکرد.»
شناخت و درک روشنفکران چپ نو ایران در آن روزگار از «آثار کامو»شناختی بود متناسب با موقعیت و ذهنیت آنان و البته متناسب با برخی درونمایههای آثار دوران دوم کامو. ــ دورانی که کامو «طغیان» علیه «فعل عبت»، شورش علیه «موقعیت پوچ» و علیه سرنوشت سیزیف را راه رهایی میدانست و قهرمانان حکومت نظامی و طاعون و مباحث کتاب انسان طاغی نیز بر همین راه میرفتند.
کامو از نویسندگان و متفکرانی بود که آراء او بر روشنفکران چپ نو ایران در دهههای چهل و پنجاه ــ هم بر فعالان سیاسی چون امیر پرویز پویان و هم بر روشنفکران چپگرای عرصه فرهنگ، تأثیر بسیار بر جای نهاد.
ما فارسیزبانان بخت آن را داشتیم که برخی آثار مهم کامو را مترجمان مسلط ترجمه کردند و آثار مهم او در دورانی ترجمه شد که هنوز افتضاح ترجمههای بازاری دهههای اخیر رونق نداشت.
به یاد دارم که کتابهایی چون افسانه سیزیف، حکومت نظامی، طاعون، انسان طاغی و حتی داستان بلند «بیگانه»، از درونمایههای بحث محافل سیاسی و روشنفکری چپ دهههای چهل و پنجاه بود.
چه لایههایی از روشنفکری ایران در آن سالها از این تأثیرات بیرون بودند؟
چپ سنتی روسی و چینی ایران آن روزگار کامو را بر معیارهای قالبی لنینی و استالینی خود، «منحط» میدانست و نمیخواند.
روشنفکرانی که در سودای «احیاء» یا «بازگشت به هویت و سنت» کتابهایی چون «آسیا در برابر غرب» و «بتهای ذهنی و خاطره ازلی» (داریوش شایگان) یا «آنچه خود داشت» (احسان نراقی) مینوشتند و در سایه حمایت خانم فرح پهلوی و بودجه دربار میکوشیدند تا با واسطه طرحهایی چون «حفظ و اشاعه موسیقی سنتی»، «حفظ بافت قدیمی تهران»، رواج «مکتب سقاخانه و نقاشی ـ خط» و.. سنت و هویت اسلامی ایرانی را در برابر فرهنگ غرب، یا آن بخش از فرهنگ غرب که در قالبی کژدیسه و مقلوب به ایران راه یافته بود، علم کنند نیز با کاموی طاغی و شورشی کاری نداشتند.
آنچه نقد کامو از سلطه استعماری و جامعه سرمایهداری مصرفی پنداشته میشد نیز به دل کسانی چون جلال آلاحمد مینشست که زندگی تهی از معنای «مرسو» قهرمان «بیگانه» را برهانی میپنداشتند بر غیبت معنا در غرب و ضرورت تأکید بر معنا در ایران اسلامی. کامو اما از نویسندگان محبوب چپ نو دهههای چهل و پنجاه ایران بود.
تفسیر و تعبیرهای متفاوتی در باره آثار و افکار کامو و گرایشهای فلسفی او در دورانهای مختلف فکری او نوشته شده است و بررسی تناسب برداشت و درک روشنفکران چپ نو ایران دهههای چهل و پنجاه با آثار کامو موضوع پژوهشی جداگانه است. آنچه من از آن میگویم درک، برداشت و تعبیر و تفسیر ما از کامو بدان روزگار است و نه تحلیل کامو چنان که هست یا چنان که دیگران میبییند.
«بودن را برگزیدهایم، اما چگونه بودن را کمتر اندیشه کردهایم. چگونه بودن را دانستن، از آگاهی به چرا بودن برمی خیزد.»
یادداشت امیر پرویز پویان در آرش صمد بهرنگی، که به دلایل امنیتی با نام مستعار امضاء کرد، با این جمله آغاز میشود. این جمله چکیدهای است از درک روشنفکران چپ نو دهههای چهل و پنجاه از انسان طاغی، حکومت نظامی، طاعون و دیگر آثار دوره دوم کامو بدان روزگار.
سیزیف، در متن مجازاتی که خدایان بر او مقرر کردهاند، تختهسنگی را از دامنه کوهی به قله برمیکشد، سنگ هر بار در نزدیکی قله فرومیغلطلد و سیزیف، که عمری جاودانه دارد، باید تا ابدالاباد فعل عبث و پوچ خود را تکرار کند و نه فقط از تکرار فعل خود که از آگاهی بر پوچی این تکرار نیز رنج برد.
از منظر روشنفکران چپ نو ایران آن روزگار سیزیف روزی برمیخیزد، به گفته پویان با آگاهی «بر چرا بودن»، «چگونه بودن» خود را خود انتخاب و علیه جبر موقعیت طغیان میکند. از این منظر قهرمانان حکومت نظامی و طاعون به همان راهی میروند که بهترینهای نسل من رفتند.
کامو گفته بود «انسان در شورش آزاد میشود»، «طغیان میکنم پس هستم»، «آدمی تنها با طغیان و شورش علیه پوچی و جبر موقعیت به زندگی خود معنا میدهد» و یهترینهای نسل من به گفته شاملو «نواله ناگزیر را گردن کج نکردند» و «میدان خونین سرنوشت» را «بر پاشنه آشیل درنوشتند.»
روشنفکران نسل پیش از ما هنوز سایه شکست تراژیک ۲۸ مرداد را بر سر داشتند اما نسل من که در دهههای چهل و پنجاه چشم عقل به جهان باز کرد، نسل «نقد و نفی» بود و از برخی آثار کامو برداشتی را کرد که بدان نیاز داشت. این برداشت بیربط نبود و عنصر و درونمایههایی در آثار دوره دوم حیات فکری کامو بود که راه را بر این برداشتها باز میکرد.
برگردیم به مدخل این بحث: «انقلاب خوب است. ولی برای چه؟» آیا چپ نو در ایران ایدهای داشت از تمدنی که میخواست بنا کند؟
روشنفکر چپ نو ایران در دهههای چهل و پنجاه «از تمدنی که میخواست بنا نهند» «ایدهای داشت» البته اگر به یادمان بماند که نه از برنامه سیاسی مشخص و مدون و عملی حزبی که از ایده و آرمان سخن میگوئیم.
فرج سرکوهی: «کتابهایی چون افسانه سیزیف، حکومت نظامی، طاعون، انسان طاغی و حتی داستان بلند بیگانه، از درونمایههای بحث محافل سیاسی و روشنفکری چپ دهههای چهل و پنجاه بود.»
آنان آرزومند نظامی بودند بنا شده بر آزادی و عدالت اجتماعی. همان ایده کهنه اما منسوخنشده جنبش سوسیالیستی. چنین ایدهای شاید اکنون و به چشم برخی اکنونیان خام، غیر عملی، ایدهآلیستی و … در نظر آید اما آرمانی است که بیتحقق آن جهان ناانسانی، انسانی نمیشود.
من متخصص آثار کامو نیستم اما تا آنجا که من خواندهام، تصور نمیکنم ایده کامو از جهان پس از طغیان و رهائی نیز، از منظر روشنی، در جائی برتر یا معتبرتر از ایدههای انسانی سوسیالیزم بنشیند هرچند چپ سنتی، سیاستبازان، سرمایهداری دولتی حاکم بر شوروی سابق و دهها گرایش و کس دیگر هسته اصلی این ایده را چنان تخریب کردهاند که دفاع از آزادی و عدالت به دوران ما، از منظر آنان که نظم و نظام مسلط کنونی را واقعیت دگرگونیناپذیر میپندارند، به کوششی دشوار یا تلاشی ناهمگون با زمان و نامعاصر تلقی میشود.
«انسان طاغی» در سال ۱۹۵۷ نوشته شد. کامو در آن زمان از اردوگاه سوسیالیستی و از حزب کمونیست جدا شده بود. ارتش سرخ، مجارستان را اشغال کرده بود و کامو در مقالهای به شپیلوف، وزیر امور خارجه وقت شوروی تاخته بود و او را متهم کرده بود به قتل عام. «انسان طاغی» اما نخستین بار در سال ۱۳۷۵ به ترجمه مهبد ایرانیطلب منتشر شد. روشنفکران آزادیخواه ایران در دهههای چهل و پنجاه از کدام کامو سخن میگفتند؟ کامو در «انسان طاغی» یا کامو در «سیزیف» و «بیگانه»؟
به گمانم این دو دوره حیات فکری کامو را در پاسخ پرسش اول از هم جدا کردم هرچند کامو نه دوره به دوره، که به تقریب همزمان با آثار هر دو دوره حیات فکری خود، به ایران وارد شد.
اغلب کاموشناسان حیات فکری او را به دو دوره «پوچی» و «طغیان» طبقهبندی میکنند.
کامو در دوره اول حیات فکری خود آثاری چون داستان بلند «بیگانه» و رساله «افسانه سیزیف» را به فاصله یک سال از هم منتشر کرد. بیگانه در ۱۹۴۲ و رساله «افسانه سیزیف» در ۱۹۴۳.
نخستین روایت نمایشنامه «کالیگولا»، کتاب «نامههایی به یک دوست آلمانی» و نمایشنامه «سوءتفاهم» نیز در همان سالها منتشر شدند.
ژان پل سارتر رساله «افسانه سیزیف» را بهترین توضیح بیگانه میداند. در هر دو اثر پرسشی هستیشناسانه درباره معنای زندگی مطرح میشود و پاسخ این پرسش در هر دو اثر آن است که هیچ فراروایتی به حیات جمعی تاریخ آدمی بر زمین معنا نمیدهد.
از منظر کامو در نخستین دوره فکری او، حیات فردی و جمعی آدمی با مجازات سیزیف، فعل عبث و پوجی، معادل است. کامو بر آن بود که آگاهی بر پوچی، رنج پوچی را مضاعف میکند و خدایان عهد کهن نیز به هنگام تعیین مجازات سیزیف میدانستند که مجازاتی دهشتناکتر از فعل عبث و ناامیدی نیست.
و در دوره دوم، دوره طغیان و عصیان؟
دوره دوم حیات فکری کامو با رمان «طاعون» متمایز میشود.
کامو «طاعون» را در ۱۹۴۷، نمایشنامه «حکومت نظامی» را در ۱۹۴۸، نمایشنامه «عادلها» را در ۱۹۴۹، رساله «انسان طاغی» را در ۱۹۵۱ و رمان «سقوط» را در ۱۹۵۲ منتشر کرد.
رساله «انسان طاغی» را از بهترین توضیحهای فلسفی رمان طاعون و نمایشنامه حکومت نظامی میدانند. در این آثار آدمی با طغیان و شورش علیه جبر موقعیت، به زندگی خود معنا میدهد و «در شورش آزاد میشود».
گفتیم که آثار دوره دوم کامو، و به ویژه طاعون، رساله انسان طاغی و نمایشنامه حکومت نظامی، بر روشنفکران متمایل به چپ نو ایران در دهههای چهل و پنجاه تأثیر بسیار بر جای نهاد اما «بیگانه»، اثری از دوران اول حیات فکری کامو، بیشتر به طبع گرایشی خوش آمد که چون جلال آل احمد به دنبال اثبات «غیبیت معنا در جامعه مصرفزده غربی» بودند.
با اینحال در دوره دوم است که کامو به حزب کمونیست و به نظامهای توتالیتر در کشورهای بلوک شرق پشت میکند و خواهان همزیستی همه لایههای اجتماعی میشود…
اشاره شما به جدایی کامو از حزب کمونیست فرانسه و انتقادهای او از اردوگاه شرق سابق و نیز بیزاری کامو از خشونت به حق و به جا است اما به فشردگی گفتم که در بحث چپ ایران پیش از انقلاب و کامو باید دو گرایش متفاوت آن را در نظر داشت.
چپ سنتی روسی و چینی و کارگری ایران، همان منظری که اندیشه انتقادی مارکس و دستاوردهای نظری جنبش سوسالیستی را در آئین مذهبگونه «مارکسیست ـ لنینیست» درک کرده و در سیاست عملی شوروی یا چین را «سوسیالیزم واقعاً موجود» و قطب و رهنما میپنداشت، ادبیات و هنر و فلسفه و نظر را نیز سادهانگارانه به دو مجموعه «مترقی» و «منحط» تقسیم میکرد.
در این تقسیمبندی «مترقی»ها به انگشتشمار نویسندگان و هنرمندان مکتبی برمیگشت و «منحط»ها به تقریب اغلب آثار بزرگ ادبی و هنری و فکری جهان را در برمیگرفت. چپ سنتی ایران دهههای چهل و پنجاه کامو را دربست «منحط» میدانست، نمیخواند و بنابراین از او تأثیری نیز برنگرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر