این راهِ بیخستگی…
خسته نمیشوند. خسته نمیشویم. تو روزنامهها و مجلات همچنان دشنامش میدهند و از این و آن پابهسنِ بازنشسته خاطره استخراج میکنند تا شاید ارج و قربِ نسلافزونِ او را لگدمال کنند. اسناد بامزه رو میکنند. خبر جعل میکنند. کارمندان را وادار میکنند گاهی با دهانِ دیگری فحش بدهند و گاهی با دهانِ خود تمجید کنند محضِ زمینهسازیِ دشنامِ بعدی. زیر و و میکشند. به آب و آتش میزنند. سانسورش میکنند. تحریفش میکنند. آخر که میبینند جمعیتِ هرساله دوچندان شده، راهبندان میکنند. قفل میکنند. گارد میگیرند. امروز هم در مزارستانِ طاهر را بستند. یگان پگان ریختند. بیسیم کار گذاشتند و گرفتند و بردند، اما آن شبحِ آزادگردِ سپیدخوان راهش را از میانِ نردهها و پوتینها به «خیابان» باز میکند. به خیابان میوزد. به مردمی که دوستشان میداشت میوزد. به مردمی که دوستش میدارند و نامش را با دهانهای پیرجوان صدا میزنند و مجلهها و باتونها و بلندگوها جلو آوازشان لال میشوند. این است صدای شاعر. صدای هُرّست آوارِ پیروزی! بشنوید یا نشنوید، صدای او به یادمان میآورد. و به یادتان میآوریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر