قسمت چهارم
خسرو شاكري (زند
«رفيق جون! سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش انديشهيی که نمیپسندد جلو میگيرد، به هنگام توانائی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد انديشهيی کند سوای آنچه سازمان ديکته میکند.» از مكالمه ي م. شعاعيان با ح. اشرف (۱) هنگامي كه تشتها از بام افتادند، يك شبه همه، يا تقريباَ همه دمكراتمنش شدند و بهاستالين تف كردند. اما دمكراتيسم جامهاي نيست كه بتوان يك شبه پوشيد تا عيوبِ منش ضد دمكراتيك يك عمر پراتيك خشن و ضد دمكراتيك را پنهان كند؛ تظاهر بهآن تنها پوششي است براي پنهانسازي آن گذشتهها، آن هم نه هميشه و نه براي مدتي طولاني. صِرف گفتار دمكراتيك و طلبِ حقوق بشر نشان دمكراتيسم نيست؛ تنها يك ويترين است. رفعِ عيوبي كه با شير (سياسي) اندرون شدهاند، در سنين بالا و به هنگام ريش سفيدي پراكسيس دمكراتيك مستمر و خستگي ناپذيري را در تمام جنبهها و رُويههاي زندگي ميطلبد، بهويژه ميطلبد كه انسان از هوسهاي جواني قدرت- و جاهطلبي و شهوت شهرت دست بردارد، شخصيت نُوي را انكشاف دهد، و خود را خالصانه در خدمت جامعه قرار دهد. تنها در چنين صورتي ميتوان اميدوار بود آنچه با شير (سياسي) و طي سالهاي پسين اندرون شده است، همچون شيرازهي تهوعآوري فرو ريزد و دفع شود، وگرنه تنها با جان به در خواهد شد.در سالهاي اخير برخي عناصر هوشمند، اينجا و آنجا، اين نكته را بهنحوي گوشزد كردهاند. اما نگونبختانه رفتارهايِ با شير (سياسي) اندرون شده همچنان زهر كشندهي خود را ميتراوند و محيط را مسموم ميكنند.كسي دمكرات و مدافع حقوق بشر است كه از كوچكترين ظلم و بيعدالتي، ستم، و زورگويي، تحريف و جعل تاريخي، و دروغ و تقلب در نگذرد، چون كسي كه چنين كند، از ستمها، ظلم، بيعدالتيها، دروغها، تحريفها، و جعلهای بزرگ را نيز ناديده خواهد گرفت. تاريخ چه بسيار افرادي را شاهد بوده است كه با رفتاري دمكراتيك در جواني در سنين بالا رفتاري ضد دمكراتيك اختيار كردهاند. نمونههای پيش و پس از انقلاب آن قدر زياد بودهاند تا گوشها و چشمهای ما را باز کنند. پس دمكراتيسم امري است كه بايد هر روز به منصهي ظهور برسد، معاينه و انتقاد شود تا پايدار و موثر گردد، و بويژه چنان رشد كند و مَلَكه شود كه در نسل هاي آينده با شير اندرون شود.اما در بيست و اندي سال اخير ما، در كنار سخن پراكنيهاي دمكراتيك، همچنان شاهد ظلمهاي كوچك و بزرگ، دروغ و تحريفات عظيم، دوروئيهاي گسترده، و ناجوانمرديهاي تهوعآور بودهايم، حتي در موارد نادري كه برخي صوراً از گذشته خويش انتقاد و اعلام كردهاند كه ديگر رفتار استاليني يا استبدادي پيشين خود را ترك گفتهاند.باز هم نگونبختانه، نه تنها براي خود ايشان، كه براي جامعهي ايراني، در دفع ظاهري انديشههاي خود چنان اغراق كردهاند كه از پشت به حضيض ديگري فروافتادهاند و با مراجعي همكاري علني يا نيمه علني ميكنند كه تا ديروز آنها را دشمن خلق ميانگاشتند و هنجرههاي خود را با شعار «مرگ بر» آنها جريحهدار ميكردند. اگر اين كه چرا عدهاي كه خودشان يا رهبران (يا مرادهاي) شان تا سقوط شوروي با كا.ژ.ب. همكاري ميكردند (۲)، اخيراً از آن سوي ديگر بهحضيض خدمت به دشمنان ايران و بشريت فرو در غلتيدهاند، هنوز پاسخي روشن نداشته باشد، يك چيز روشن است: اين كه آنان همچنان در پي قدرت و جاه ميشتابند، وسيلهي آن هر چه ميخواهد باشد، چه ديگر نام نيك ناشي از خدمت بهجامعه و نسلهاي آينده هدفي جستني نيست، بل تنها ارضاي شهوتِ شهرت وسيلهی آن هر چه باشد، باشد. خواب و خيال اينان نيز بايد، همچون برادر حاتم طاعي، حتي با شاشيدن در چاه زمزمي هم كه شده، متحقق گردد.اين است كه ميبينيم در پس پردهي رياي دمكراتيسم جلساتي برگذار ميشود كه عمال سيا و موساد، چون ميستر تيمرمَن ( nemremmiT ) تحت نام سازمانهاي پيشخوان، چون فري اِنتِرپرايز اينستيتوت ( etutitsnI esirpretnE eerF ) (۳) يا بنياد براي دموكراسي ( ycarcomeD rof noitadnuoF ) (۴)، نه تنها در آن شركت مي جويند، كه حتي مخارج برگذاري آن را تأمين ميكنند، و مطابق گزارشهاي جسته و گريخته، آن را با نيم ساعت سخنراني افتتاح مي كنند، آن را مي گردانند، به شركت كنندگان تنها پنچ دقيقه وقت سخن مي دهند, يا برنامهی فارسی تلويزيون آمريکا يـــک ســاعــت وقت بهکسانی اختصاص میدهد تا همهی دست آوردهای دمکراتيک از انقلاب مشروطه به اين سوی را بخاطر قند شهرتی که در دلشان آب میشود بکوبند, و الخ. غم انگيز اين است كساني پيدا ميشوند كه هنوز حاضر نيستند بهجناياتي كه در دوران شاه در خانههاي تيمي خود بهبهانههاي پوچ عليه رفقاي خود مرتكب شدند، اعتراف و انتقاد كنند، و بر برنامهي كشتن هر داوطلب پشيماني چشم مي بندند، يا در مورد هاي ديگري، چون كشتن رفيقي كه به رفيقي دختر دل باخته بود، به سكوت مرگبار خود ادامه مي دهند (۵)- سكوتي كه ابطال آن ادعاي دمكراتيسم و پايبندي به حقوق بشر است.همين سكوت از جانب تقريباً كل اپوزيسيون در مورد جلسه ي «همبستگي» پاريس رعايت مي شود. تنها برخي افراد در مورد آن افشاگري كردهاند، اما گروهها و سازمانهاي مدعي دمكراسي و اجراي حقوق بشر با سكوتي، كه برخي آن را رضايتآميز تلقي ميكنند، با آن برخورد نكردهاند. آنان كه در گذشته در عراق و ليبي از كيسههاي مردم نيازمند آن دو كشور امرار معاش ميكردند، از كمك سازمانهاي فلسطيني برخوردار ميشدند، و خود را دوست مردم بلاديدهي فلسطين مينماياندند، و برنامهي كسب قدرت ميريختند، امروز، از جمله با شركت در جلساتي چون نشست پاريس، با بيحرمتي بيسابقهاي در كنار دشمنان مردم فلسطين و ملل ستمديدهي عرب قرار ميگيرند و از توبرهي آنان تغذيهي «فكري» و جز آن ميكنند. سكوت رفقاي سابق اينان در اين مورد هم در چشم تاريخ نابخشودني است. اگر سازمانهاي سياسي نسبت به نخستين جلسات از اين دست، مانند آن نشست در مؤسسهي هوور و بهرياست وزيرخارجهي پرزيدنت ريگان شولتس و با شر كت برخي از رفرميستهاي تهران، برخي پرچمداران حقوق بشر، و برخي «استادان» دانشگاه در خارج از كشور، اعتراض و آن را محكوم كرده بودند، ديگر كسي جسارت برگذاري جلساتي چون نشست منعقده در پاريس را پيدا نميكرد. حرمت ميهن دوستي و استقلال از دست رفته است؛ ديگر خوش و بش با دشمنان مردم زحمتكش عيب دانسته نميشود. از همين روست كه پيدا ميشوند عناصر جسوري كه با دروغ، تحريف، حذف دادههاي محَقَق، و انتحال ميكوشند خيانتهاي نوكران سرشناس استعمار، چون قوامالسلطنه و تقيزاده، را بزك كنند و همچون خادم به مردم عرضه دارند. هنگامي كه برخي ميكوشند خطاهاي «خودي و غيرخودي» را تئوريزه كنند، تنها مطبوعات آزاداند كه ميتوانند با انتشار نقدهاي سليم، مستند و مدلل اين راه جديد «فرهنگي» را بر ارتجاع بينالمللي سد كنند. و اگر ناشراني با تكيهي آگاهانه يا ناآگاهانه به گذشتههاي استاليني خود از انتشار چنين نقدهايي را جلوگيرند، نسل جوان ناآگاه امروز از رويدادهاي تاريخي و علل و اسباب آنها، و معيارها و ارزشهاي والاي جنبش مقاومت تاريخ صد سالهي ايران مطلع نخواهند شد.از همين سرشت است سانسور پاسخ (۶) به بابك امير خسروي توسط برخي سايتهايي كه دُشنامهي او بهاين نويسنده را چاپ كردند، مَنشي كه هنوز بوي كا. ژ. ب. استالينيستي را بهمشام ميرساند، اما امروز علناً با درج تبليغات راديو فردا، راديويي كه توسط سيا از بودجهي سالانهي هفتاد ميليوني اداره ميشود، در سرلوحهي سايت خود باز هم نشان میدهند که اين جا نيز از خدمت بهيك سازمان جاسوسي ديگر ابايي ندارند، گوئي اين نيز با شير (سياسي) اندرون شده است!اين رفتار و منش دورويانه راه بهجايي نميبرد، حتي به كسب حمايت بزرگترين قدرت نظامي جهان منجر نخواهد شد. سكوت نيز در اين مورد، بهويژه در بارهي كوششهاي سيا براي توليد يك «جبههي همبستگي» از نوع عراقي يا افغاني آن هم ناگناهكارانه نيست، و روزي تاريخ در مورد آن داوري بيرحمانهاي خواهد كرد. ايران، نه چون كشورهاي جديدالتأسيس افغانستان و عراق، بلكه ملتي است با بيش از هزار سال مبارزه عليه متجاوزان خارجي و يك صد سال مبارزه براي آزادي، دمكراسي، و استقلال ملي؛ مردم چنين كشوري بهدست نشاندگان خردهپاي سازمانهاي جاسوسي سيا و موساد بهعنوان ناجيان خود نمينگرند و بهآنان كوچكترين اعتمادي نخواهند داشت. تنها كساني ميتوانند اعتماد مردم ايران را جلب كنند كه، پس از سالها آزمايش روزمره در بوتهي دمكراسي، صميميت و پايبندي بيتزلزل خود را بهرعايت حقوق بشر از طريق پراكسيس به منصهي ظهور بگذارند. پاريس ۱۱ مرداد ۶۸۳۱پانوشتها:۱ - م. شعاعيان،«نخستين نامهي سرگشاده بهچريكهاي فدايي خلق،» در شش نامه ي سرگشاده، انتشارات مزدك، فلورانس، ۹۷۹۱، ص.۹۴؛ چاپ جديد، تهران ۸۶۳۱.۲ -رجوع كنيد به نبود بر سر آتش ميسّرم كه نجوشم!». گفتگوي سردبير نشريه راه آزادي با بابك اميرخسروي»، بخش ششم، چاپ جداگانه.۳ - شعبهي «ايراني» آن اخيراً به نام شخصي ننگآور تأسيس شده است.۴ -سازماني كه پرزيدنت ريگان براي مبارزه با شوروي كمونيسم به پا كرد و اكنون به برخي ايرانيان طرفدار «حقوق بشر» جوايزي اعطا كرده است، جوايزي كه ايشان اخيراً از زندگينامههاي اينترنتي خود حذف كردهاند، غافل از اين كه ميشود آنها را با گوگل يافت.۵-بنگريد به جزوه ي «جمعبندي سه ساله». در موارد ديگر بنگريد به:
P. Vahabvzadeh, “Mostafa Sho‘aiyan: The Maverick Theorist of revolution and the Failure of frontal Politics in Iran,” Iranian Studies, 40/3, June 2007, p. 412.; Idem, “Mostafa Sho‘aiyan and Fada’iyan-I Khalq: frontal Politics, Stalinism, and the Role of Intellectuals in Iran, “ British Journal of Middle Eastern studies, 34/1, April 2007.
۶ - اين پاسخ دو بار، با درخواست مشخص و يادآوري لزوم رعايت اصول دمكراتيك، براي سايت مبلغ راديو فردا ارسال شد، اما به آن وقعي گذاشته نشد، امري كه پوشش دروغين دمكراتيسم را ميدرد
«رفيق جون! سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش انديشهيی که نمیپسندد جلو میگيرد، به هنگام توانائی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد انديشهيی کند سوای آنچه سازمان ديکته میکند.» از مكالمه ي م. شعاعيان با ح. اشرف (۱) هنگامي كه تشتها از بام افتادند، يك شبه همه، يا تقريباَ همه دمكراتمنش شدند و بهاستالين تف كردند. اما دمكراتيسم جامهاي نيست كه بتوان يك شبه پوشيد تا عيوبِ منش ضد دمكراتيك يك عمر پراتيك خشن و ضد دمكراتيك را پنهان كند؛ تظاهر بهآن تنها پوششي است براي پنهانسازي آن گذشتهها، آن هم نه هميشه و نه براي مدتي طولاني. صِرف گفتار دمكراتيك و طلبِ حقوق بشر نشان دمكراتيسم نيست؛ تنها يك ويترين است. رفعِ عيوبي كه با شير (سياسي) اندرون شدهاند، در سنين بالا و به هنگام ريش سفيدي پراكسيس دمكراتيك مستمر و خستگي ناپذيري را در تمام جنبهها و رُويههاي زندگي ميطلبد، بهويژه ميطلبد كه انسان از هوسهاي جواني قدرت- و جاهطلبي و شهوت شهرت دست بردارد، شخصيت نُوي را انكشاف دهد، و خود را خالصانه در خدمت جامعه قرار دهد. تنها در چنين صورتي ميتوان اميدوار بود آنچه با شير (سياسي) و طي سالهاي پسين اندرون شده است، همچون شيرازهي تهوعآوري فرو ريزد و دفع شود، وگرنه تنها با جان به در خواهد شد.در سالهاي اخير برخي عناصر هوشمند، اينجا و آنجا، اين نكته را بهنحوي گوشزد كردهاند. اما نگونبختانه رفتارهايِ با شير (سياسي) اندرون شده همچنان زهر كشندهي خود را ميتراوند و محيط را مسموم ميكنند.كسي دمكرات و مدافع حقوق بشر است كه از كوچكترين ظلم و بيعدالتي، ستم، و زورگويي، تحريف و جعل تاريخي، و دروغ و تقلب در نگذرد، چون كسي كه چنين كند، از ستمها، ظلم، بيعدالتيها، دروغها، تحريفها، و جعلهای بزرگ را نيز ناديده خواهد گرفت. تاريخ چه بسيار افرادي را شاهد بوده است كه با رفتاري دمكراتيك در جواني در سنين بالا رفتاري ضد دمكراتيك اختيار كردهاند. نمونههای پيش و پس از انقلاب آن قدر زياد بودهاند تا گوشها و چشمهای ما را باز کنند. پس دمكراتيسم امري است كه بايد هر روز به منصهي ظهور برسد، معاينه و انتقاد شود تا پايدار و موثر گردد، و بويژه چنان رشد كند و مَلَكه شود كه در نسل هاي آينده با شير اندرون شود.اما در بيست و اندي سال اخير ما، در كنار سخن پراكنيهاي دمكراتيك، همچنان شاهد ظلمهاي كوچك و بزرگ، دروغ و تحريفات عظيم، دوروئيهاي گسترده، و ناجوانمرديهاي تهوعآور بودهايم، حتي در موارد نادري كه برخي صوراً از گذشته خويش انتقاد و اعلام كردهاند كه ديگر رفتار استاليني يا استبدادي پيشين خود را ترك گفتهاند.باز هم نگونبختانه، نه تنها براي خود ايشان، كه براي جامعهي ايراني، در دفع ظاهري انديشههاي خود چنان اغراق كردهاند كه از پشت به حضيض ديگري فروافتادهاند و با مراجعي همكاري علني يا نيمه علني ميكنند كه تا ديروز آنها را دشمن خلق ميانگاشتند و هنجرههاي خود را با شعار «مرگ بر» آنها جريحهدار ميكردند. اگر اين كه چرا عدهاي كه خودشان يا رهبران (يا مرادهاي) شان تا سقوط شوروي با كا.ژ.ب. همكاري ميكردند (۲)، اخيراً از آن سوي ديگر بهحضيض خدمت به دشمنان ايران و بشريت فرو در غلتيدهاند، هنوز پاسخي روشن نداشته باشد، يك چيز روشن است: اين كه آنان همچنان در پي قدرت و جاه ميشتابند، وسيلهي آن هر چه ميخواهد باشد، چه ديگر نام نيك ناشي از خدمت بهجامعه و نسلهاي آينده هدفي جستني نيست، بل تنها ارضاي شهوتِ شهرت وسيلهی آن هر چه باشد، باشد. خواب و خيال اينان نيز بايد، همچون برادر حاتم طاعي، حتي با شاشيدن در چاه زمزمي هم كه شده، متحقق گردد.اين است كه ميبينيم در پس پردهي رياي دمكراتيسم جلساتي برگذار ميشود كه عمال سيا و موساد، چون ميستر تيمرمَن ( nemremmiT ) تحت نام سازمانهاي پيشخوان، چون فري اِنتِرپرايز اينستيتوت ( etutitsnI esirpretnE eerF ) (۳) يا بنياد براي دموكراسي ( ycarcomeD rof noitadnuoF ) (۴)، نه تنها در آن شركت مي جويند، كه حتي مخارج برگذاري آن را تأمين ميكنند، و مطابق گزارشهاي جسته و گريخته، آن را با نيم ساعت سخنراني افتتاح مي كنند، آن را مي گردانند، به شركت كنندگان تنها پنچ دقيقه وقت سخن مي دهند, يا برنامهی فارسی تلويزيون آمريکا يـــک ســاعــت وقت بهکسانی اختصاص میدهد تا همهی دست آوردهای دمکراتيک از انقلاب مشروطه به اين سوی را بخاطر قند شهرتی که در دلشان آب میشود بکوبند, و الخ. غم انگيز اين است كساني پيدا ميشوند كه هنوز حاضر نيستند بهجناياتي كه در دوران شاه در خانههاي تيمي خود بهبهانههاي پوچ عليه رفقاي خود مرتكب شدند، اعتراف و انتقاد كنند، و بر برنامهي كشتن هر داوطلب پشيماني چشم مي بندند، يا در مورد هاي ديگري، چون كشتن رفيقي كه به رفيقي دختر دل باخته بود، به سكوت مرگبار خود ادامه مي دهند (۵)- سكوتي كه ابطال آن ادعاي دمكراتيسم و پايبندي به حقوق بشر است.همين سكوت از جانب تقريباً كل اپوزيسيون در مورد جلسه ي «همبستگي» پاريس رعايت مي شود. تنها برخي افراد در مورد آن افشاگري كردهاند، اما گروهها و سازمانهاي مدعي دمكراسي و اجراي حقوق بشر با سكوتي، كه برخي آن را رضايتآميز تلقي ميكنند، با آن برخورد نكردهاند. آنان كه در گذشته در عراق و ليبي از كيسههاي مردم نيازمند آن دو كشور امرار معاش ميكردند، از كمك سازمانهاي فلسطيني برخوردار ميشدند، و خود را دوست مردم بلاديدهي فلسطين مينماياندند، و برنامهي كسب قدرت ميريختند، امروز، از جمله با شركت در جلساتي چون نشست پاريس، با بيحرمتي بيسابقهاي در كنار دشمنان مردم فلسطين و ملل ستمديدهي عرب قرار ميگيرند و از توبرهي آنان تغذيهي «فكري» و جز آن ميكنند. سكوت رفقاي سابق اينان در اين مورد هم در چشم تاريخ نابخشودني است. اگر سازمانهاي سياسي نسبت به نخستين جلسات از اين دست، مانند آن نشست در مؤسسهي هوور و بهرياست وزيرخارجهي پرزيدنت ريگان شولتس و با شر كت برخي از رفرميستهاي تهران، برخي پرچمداران حقوق بشر، و برخي «استادان» دانشگاه در خارج از كشور، اعتراض و آن را محكوم كرده بودند، ديگر كسي جسارت برگذاري جلساتي چون نشست منعقده در پاريس را پيدا نميكرد. حرمت ميهن دوستي و استقلال از دست رفته است؛ ديگر خوش و بش با دشمنان مردم زحمتكش عيب دانسته نميشود. از همين روست كه پيدا ميشوند عناصر جسوري كه با دروغ، تحريف، حذف دادههاي محَقَق، و انتحال ميكوشند خيانتهاي نوكران سرشناس استعمار، چون قوامالسلطنه و تقيزاده، را بزك كنند و همچون خادم به مردم عرضه دارند. هنگامي كه برخي ميكوشند خطاهاي «خودي و غيرخودي» را تئوريزه كنند، تنها مطبوعات آزاداند كه ميتوانند با انتشار نقدهاي سليم، مستند و مدلل اين راه جديد «فرهنگي» را بر ارتجاع بينالمللي سد كنند. و اگر ناشراني با تكيهي آگاهانه يا ناآگاهانه به گذشتههاي استاليني خود از انتشار چنين نقدهايي را جلوگيرند، نسل جوان ناآگاه امروز از رويدادهاي تاريخي و علل و اسباب آنها، و معيارها و ارزشهاي والاي جنبش مقاومت تاريخ صد سالهي ايران مطلع نخواهند شد.از همين سرشت است سانسور پاسخ (۶) به بابك امير خسروي توسط برخي سايتهايي كه دُشنامهي او بهاين نويسنده را چاپ كردند، مَنشي كه هنوز بوي كا. ژ. ب. استالينيستي را بهمشام ميرساند، اما امروز علناً با درج تبليغات راديو فردا، راديويي كه توسط سيا از بودجهي سالانهي هفتاد ميليوني اداره ميشود، در سرلوحهي سايت خود باز هم نشان میدهند که اين جا نيز از خدمت بهيك سازمان جاسوسي ديگر ابايي ندارند، گوئي اين نيز با شير (سياسي) اندرون شده است!اين رفتار و منش دورويانه راه بهجايي نميبرد، حتي به كسب حمايت بزرگترين قدرت نظامي جهان منجر نخواهد شد. سكوت نيز در اين مورد، بهويژه در بارهي كوششهاي سيا براي توليد يك «جبههي همبستگي» از نوع عراقي يا افغاني آن هم ناگناهكارانه نيست، و روزي تاريخ در مورد آن داوري بيرحمانهاي خواهد كرد. ايران، نه چون كشورهاي جديدالتأسيس افغانستان و عراق، بلكه ملتي است با بيش از هزار سال مبارزه عليه متجاوزان خارجي و يك صد سال مبارزه براي آزادي، دمكراسي، و استقلال ملي؛ مردم چنين كشوري بهدست نشاندگان خردهپاي سازمانهاي جاسوسي سيا و موساد بهعنوان ناجيان خود نمينگرند و بهآنان كوچكترين اعتمادي نخواهند داشت. تنها كساني ميتوانند اعتماد مردم ايران را جلب كنند كه، پس از سالها آزمايش روزمره در بوتهي دمكراسي، صميميت و پايبندي بيتزلزل خود را بهرعايت حقوق بشر از طريق پراكسيس به منصهي ظهور بگذارند. پاريس ۱۱ مرداد ۶۸۳۱پانوشتها:۱ - م. شعاعيان،«نخستين نامهي سرگشاده بهچريكهاي فدايي خلق،» در شش نامه ي سرگشاده، انتشارات مزدك، فلورانس، ۹۷۹۱، ص.۹۴؛ چاپ جديد، تهران ۸۶۳۱.۲ -رجوع كنيد به نبود بر سر آتش ميسّرم كه نجوشم!». گفتگوي سردبير نشريه راه آزادي با بابك اميرخسروي»، بخش ششم، چاپ جداگانه.۳ - شعبهي «ايراني» آن اخيراً به نام شخصي ننگآور تأسيس شده است.۴ -سازماني كه پرزيدنت ريگان براي مبارزه با شوروي كمونيسم به پا كرد و اكنون به برخي ايرانيان طرفدار «حقوق بشر» جوايزي اعطا كرده است، جوايزي كه ايشان اخيراً از زندگينامههاي اينترنتي خود حذف كردهاند، غافل از اين كه ميشود آنها را با گوگل يافت.۵-بنگريد به جزوه ي «جمعبندي سه ساله». در موارد ديگر بنگريد به:
P. Vahabvzadeh, “Mostafa Sho‘aiyan: The Maverick Theorist of revolution and the Failure of frontal Politics in Iran,” Iranian Studies, 40/3, June 2007, p. 412.; Idem, “Mostafa Sho‘aiyan and Fada’iyan-I Khalq: frontal Politics, Stalinism, and the Role of Intellectuals in Iran, “ British Journal of Middle Eastern studies, 34/1, April 2007.
۶ - اين پاسخ دو بار، با درخواست مشخص و يادآوري لزوم رعايت اصول دمكراتيك، براي سايت مبلغ راديو فردا ارسال شد، اما به آن وقعي گذاشته نشد، امري كه پوشش دروغين دمكراتيسم را ميدرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر