http://www.roshangari.net/ روشنگری. روزنامه گاردين در گزارشي، چهارشنبه 21 نوامبر، خبر تکان دهنده ای دارد: افغانستان در آستانه سقوط به دست طالبان هاست. در مطلبی که چکيده گزارش يک گروه لابی با تجربه طولانی در منطقه است، آمده طالبان ها در 54 درصد کشور حضور دايمی دارند و عليرغم حضور ده ها هزار سرباز ناتو و ميلياردها دلار کمک، شورشيان طالبانی که در حمله 2001 از قدرت رانده شدند، اکنون مناطق بسيار گسترده ,از جمله روستاها، برخی از مراکز ايالات و راه های ارتباطی را بدون هرنوع چالشی تحت کنترل خود گرفته اند., گزارش گروه مزبور که ,Senlis Council, ناميده ميشود، حاوی اخبار بازهم تکان دهنده تری است که نشان ميدهد چگونه ,جنگ با ترور, پايه های دمکراسی در کشور را ويران کرده و عامل اساسی شکل گيری دمکراسی يعنی وسيع ترين اقشار توده ای را به بغل طالبان ها انداخته است. در اين گزارش آمده است شورشيان طالبانی ,به نحو موثری کنترل روانشناسی, مردم را در دست دارند و ,هر روز بيش از روز پيش در اذهان مردم.. پيدا می کنند., گزارش می گويد خط مقدم جبهه به نحو فزاينده ای به کابل نزديک ميشود. اين هشدار را گاردين منطبقه با گزارش سازمان ملل ميداند که ميگويد افغانستان هرچه بيشتر برای مددکاران غربی به يک منطقه ورود ممنوع "no go"تبديل ميشود. گزارش مزبور تا آنجا پيش رفته است که ميگويد:,ارزيابی تاسف بار از اوضاع جاری افغانستان اين است که مساله ای که اکنون با آن روبروئيم ديگر اين نيست که آيا طالبان به کابل باز خواهند گشت، بلکه اين است که کی اين امر صورت خواهد گرفت و به چه صورت., و گزارش تاکيد ميکند اگر جامعه بين المللی قبل از اينکه دير شود، طرح استراتژيک خود را تغيير ندهد، تاريخی که اغلب اعلام شده، يعنی رسيدن طالبان ها به کابل در سال 2008 اکنون بيش از هر زمان ديگر امکان پذير به نظر ميرسد. به نوشته گاردين اکسفام Oxfam نيز هشدار مشابهی داده است. کميته توسعه بين المللی وابسته به مجلس عوام که يک نهاد حقوق بشری و ياری است نيز هشدار ميدهد فساد گسترده در دولت مرکزی و حکومت های ايالتی در تشديد خرابی اوضاع امنيتی افعانستان تاثير چشمگيری دارد. در گزارش آمده است ميليون ها نفر در افغانستان در وضعيت فلاکت باری به سر می برند و موقعيت فاجعه بار انسانی در آن قابل قياس با فقير ترين بخش های آفريقا است. اين در حالی است که کشور از سال 2001 بيش از 15 ميليارد دلار کمک دريافت کرده ولی بنابر گزارش اکسفام بيشتر اين کمک ها به دست مردمی که به آن نياز دارند نمی رسد يا صرف پروژه های توسعه پايدار که بتواند وضع زندگی مردم را بهبود ببخشد نمی شود. اگرچه گزارش با هدف ديگری تهيه شده، اما محتويات آن نشان ميدهد ,جنگ باترور, حداقل از دو طريق بزرگ ترين خدمت را به نيروهای بنيادگرا ارائه داده است. از يک طرف با برکشيدن نيروهای وابسته که از آغاز خود را به سياست توسعه طلبانه آمريکا فروخته بودند، قدرتی منفور را در مرکز نشانده که شرح فساد حيرت انگيز و تکان دهنده آن در اين مختصر نمی گنجد.اين نيروی وابسته و فاسد که فاقد هرنوع مشروعيتی است به ناگزير به ائتلاف با جنگ سالارانی دست زده که تفاوتی با طالبان ها ندارند و برخی از آنها در اتحاد با طالبان ها يا نيروهای شبه طالبانی هستند ويکی از کارکردهای آنها استفاده از پول های دريافتی در خدمت از هم پاشيدن بيش از پيش اقتصاد، نباشتن ثروت، قاچاق مواد مخدر و اسلحه است. از طرف ديگر کشتار مردم بی گناه و دامن زدن به ناامنی توسط نيروهای ناتو که متحد اين دولت محسوب می شوند، ملجاء و مرجعی برای پناه بردن نگذاشته است به جز همان طالبان های مرتجع که حداقل با اين دولت و نيروهای ناتو مخالفت ميکنند. در رابطه با اين مورد دوم، در گزارش گاردين آمده است تنها امسال تاکنون 1200 شهروندغيرنظامی کشته شده اند نيمی از آنها در عمليات نيروهای ناتو و متحدين افغانی اش. به گزارش اکسفام حملات هوايی در افغانستان چهار برابر عراق بوده است. مقامات ارشد نيروهای نظامی آمريکا و انگليس عليرغم اينکه در بيانيه های عمومی بر موفقيت های کوتاه مدت بر طالبان ها تاکيد ميکنند، بطور خصوصی با نتايج گزارش توافق دارند. شورشيان از دو جزء تشکيل شده اند: ,پايه های توده ای فقر زده که بخش گسترده تر را تشکيل ميدهند، و يک هسته متمرکز از ,اسلام گرايان تندرو,. Senlis Council، گروهی که اين پژوهش را تهيه کرده است، برخلاف ژنرال ها و مقامات رسمی به بخشی از حقايق افغانستان اشاره کرده، زيرا هدف از تهيه گزارش تشديد عملياتی است که خود علت اصلی وضعيت کنونی است. اين نهاد که دفتر مرکزی اش در کابل است و گروه های پژوهش ميدانی آن در هلمند و قندهار و بخش های جنوبی افغانستان می فرستد، خواهان آن است که نيروهای ناتو که اکنون 40000 نفر هستند به دو برابر افزايش پيدا کنند و کشورهای اسلامی و نيز کشورهايی که حاضر به ارسال نيرو نيستند، يا کشورهايی مثل فرانسه و آلمان که حاضر به شرکت در عمليات جنگی نيستند، به افزايش نيرو کمک برسانند. عدم موفقيت اين سياست که در تعقيب همان استراتژی است که به تقويت طالبان انجاميده، قابل پيش بينی است تا به حدی که بين خود نيروهای موافق اشغال نيز تمايلی به اجرای آن ديده نمی شود. در مقاله گاردين آمده عليرغم فشار آمريکا و انگليس، هيچ نشانه ای از تقويت اعزام نيرو به افغانستان ديده نمی شود. بعلاوه در حالی که کشورهای غربی و نهادهايی مثل اکسفام و شورای سنليس اميد خود را به کرزای از دست داده اند، توافقی در مورد يک راه حل متقابل وجود ندارد. به گزارش گاردين شورای سنليس توصيه ميکند که تيم های بازسازی نيروهای ناتو وظايف بيشتری برعهده بگيرند، اما اکسفام معتقداست نيروهای نظامی بايد وظيفه تامين امنيت را برعهده داشته باشند. شورای سنليس خواهان مجاز شدن کشت خشخاش و خريد آن توسط جامعه بين المللی به منظور استفاده پزشکياست، اما اکسفام معتقد است با توجه به اوضاع جاری در افغانستان چنين پروژه هايی غير ممکن است. تجاوز به افغانستان و اشغال اين کشورکه به بهانه رهايی مردم از شر نيروهای تاريک انديش صورت گرفت، اين کشورها را وارد تونل وحشتی کرده که در درون آن طالبان های وحشی هم ميتوانند روح مردم را تسخير کنند. در ماه آوريل امسال ويديويی از فعاليت طالبان ها در ايالت پيشاور پاکستان در مرز افغانستان منتشر شد که مراسم گردن زدن مردی به نام غلام نبی را نشان ميداد. در اين ويديو پسرکی که 12-10 سال بيشتر نداشت، می گفت اين مرد جاسوس آمريکاست. سرنوشت کسانی که اينکارها را می کنند اين است. اين کودک مسلما ميوه تلخ و زهرآگين افکار طالبانی است، اما تنها در مزرعه ای ميتواند برويد که جنگ، تجاوز و ائتلاف با نيروهای مرتجع و خود فروخته بوجود آورده اند.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه
پانزدهم مهر دات کام - وبلاگ نامه تاریخی محسن مخملباف درباره داریوش مهرجویی (فلاشبک به ۱۳۶۶)
"مينا اسدي" شعري دارد بنام "جاكش ها "واقعا اگر كمي دقت كنيم اين "جاكش ها"
امروز در داخل و چه در خارج از" ما آوارگان, عاشقان وطن و آزادي "طلبكارند, اينطور
نيست!؟
امروز در داخل و چه در خارج از" ما آوارگان, عاشقان وطن و آزادي "طلبكارند, اينطور
نيست!؟
برادر حزب الهي ديروز
بسمه تعالی
برادر بهشتی،سلام. خسته نباشید. انصاف حکم می کند که تلاش شما را در جهت رشد کمی سینما بستایم. اجرکم علی الله؛ اما وجود فیلمهایی چون اجاره نشینها را به چه حسابی بگذارم. بیدقتی شما؟، بیاعتقادی شما؟، در صورت آخر اعتماد پاک مهندس موسوی را به شما نمی توانم ندیده بگیرم.برادر عزیز از شما خیلی خوبی می گویند. خیلی ها می گویند دو سه سال پیش در محضر مهندس مرا امر به ثواب کردید، یادتان هست؟ پس من باب ثواب می گویم؛ حاجی واشنگتن را که گردن نگرفتید، اجاره نشینها به گردن چه کسی است؟ اگر فیلم را ندیدهاید، ببینید. اگر دیدهاید یک بار دیگر ببینید. شما را به همان حضرت اباالفضل (ع) تکلیف کسی چون من با شما چیست؟ ارج گذاریتان به جنگ را باور کنم یا اغماضتان را در مورد امثال اجاره نشینها، امیدوارم که همچنان ما را متحجر ندانید که مثلاً به هنر تبلیغاتی و سفارشی معتقدیم یا با انتقاد مخالفیم. اما انتقاد در چارچوب انقلاب و اسلام یا هجو اصل اسلام و انقلاب؟ توهین می شود اگر بگویم فیلم دیدن بلد نیستید. می توانید بنشینید با هم اجاره نشین ها را ببینیم.من باب ثواب گفتم، گناه که نکردهام؟ واقع قضیه این است که دو ساعت پیش که فیلم را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم. اما یک ربع پیش که با قرآن استخاره کردم خوب آمد که به شما بگویم و نه به کس دیگر. ادای وظیفه کردم؛ ثواب یا گناه؛ آخرت خودتان را به دنیای دیگران نفروشید.محسن مخملباف
پاسخ بهشتی به مخملبافبسمه تعالیهنرمند گرامی برادر مخملبافبا سلامنامه پرمطلب و موجز و برادرانه شما را خواندم. از اظهار لطف شما برادر گرامی سپاسگزارم. به دلیل اشتغالات مربوط به جشنواره متاسفانه هنوز موفق به دیدن بسیاری از فیلمها نشدهام. در مورد فیلم اجارهنشینها با نظراتی که تا به حال از جانب برادران مسلمان و مطلع به سینما شنیدهام عموماً آن را فیلمی متوسط در سطح برنامههای انتقادی تلویزیون دیدهاند و البته با ساختی سینمایی. بسیار خوشحال میشوم اگر نظرتان را مشروحتر بدانم.امیدوارم هر چه زودتر موفق به دیدن این فیلم و فیلمهای دیگر جشنواره بشوم و همچنین از نظر مشروح شما نیز راجع به این فیلم و احیاناً فیلمهای دیگر امسال مطلع گردم.
با تشکر مجدد از عنایت شما و با امید به توفیق شما در راه خدمت به اسلام و مسلمین.سیدمحمد بهشتی
نقل از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، نوشته جمال امید، جلد دوم، صفحه ۵۴۷
برادر بهشتی،سلام. خسته نباشید. انصاف حکم می کند که تلاش شما را در جهت رشد کمی سینما بستایم. اجرکم علی الله؛ اما وجود فیلمهایی چون اجاره نشینها را به چه حسابی بگذارم. بیدقتی شما؟، بیاعتقادی شما؟، در صورت آخر اعتماد پاک مهندس موسوی را به شما نمی توانم ندیده بگیرم.برادر عزیز از شما خیلی خوبی می گویند. خیلی ها می گویند دو سه سال پیش در محضر مهندس مرا امر به ثواب کردید، یادتان هست؟ پس من باب ثواب می گویم؛ حاجی واشنگتن را که گردن نگرفتید، اجاره نشینها به گردن چه کسی است؟ اگر فیلم را ندیدهاید، ببینید. اگر دیدهاید یک بار دیگر ببینید. شما را به همان حضرت اباالفضل (ع) تکلیف کسی چون من با شما چیست؟ ارج گذاریتان به جنگ را باور کنم یا اغماضتان را در مورد امثال اجاره نشینها، امیدوارم که همچنان ما را متحجر ندانید که مثلاً به هنر تبلیغاتی و سفارشی معتقدیم یا با انتقاد مخالفیم. اما انتقاد در چارچوب انقلاب و اسلام یا هجو اصل اسلام و انقلاب؟ توهین می شود اگر بگویم فیلم دیدن بلد نیستید. می توانید بنشینید با هم اجاره نشین ها را ببینیم.من باب ثواب گفتم، گناه که نکردهام؟ واقع قضیه این است که دو ساعت پیش که فیلم را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم. اما یک ربع پیش که با قرآن استخاره کردم خوب آمد که به شما بگویم و نه به کس دیگر. ادای وظیفه کردم؛ ثواب یا گناه؛ آخرت خودتان را به دنیای دیگران نفروشید.محسن مخملباف
پاسخ بهشتی به مخملبافبسمه تعالیهنرمند گرامی برادر مخملبافبا سلامنامه پرمطلب و موجز و برادرانه شما را خواندم. از اظهار لطف شما برادر گرامی سپاسگزارم. به دلیل اشتغالات مربوط به جشنواره متاسفانه هنوز موفق به دیدن بسیاری از فیلمها نشدهام. در مورد فیلم اجارهنشینها با نظراتی که تا به حال از جانب برادران مسلمان و مطلع به سینما شنیدهام عموماً آن را فیلمی متوسط در سطح برنامههای انتقادی تلویزیون دیدهاند و البته با ساختی سینمایی. بسیار خوشحال میشوم اگر نظرتان را مشروحتر بدانم.امیدوارم هر چه زودتر موفق به دیدن این فیلم و فیلمهای دیگر جشنواره بشوم و همچنین از نظر مشروح شما نیز راجع به این فیلم و احیاناً فیلمهای دیگر امسال مطلع گردم.
با تشکر مجدد از عنایت شما و با امید به توفیق شما در راه خدمت به اسلام و مسلمین.سیدمحمد بهشتی
نقل از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، نوشته جمال امید، جلد دوم، صفحه ۵۴۷
چماق «حقوق بشر» ضد ایران آمریکا از آستین هلند بیرون میآید
اپیدمی کمک های "هلندی"
دنیای ما:در رابطه با جریان فراخوان 5 سازمان به اصطلاح ملی ، دموکراتیک و چپ افغانی در "هلند" که در بخش مقالات گزیده آمده است، یادمان افتاد که در این سالهای اخیر، همایش هایی از این دست نیز برای ایران در این کشور برگزار شده بود. بنظر می رسد که بعد از کشورهای انگستان، آلمان و آمریکا که ید طولانی در برگزاری چنین همایش هایی جهت کمک به نیروهای اپوزیسیون عراقی ( پیش از حمله آمریکا به این کشور) و همچنین برخی نیروهای اپوزیسیون ایرانی داشته اند، کشور "هلند" هم آخرین ترفند از این دست می باشد. http://www.donyayema.info/articles_detail.php?aid=1065
قبل از اینکه هادی قائمی (که از عمق فیزیک یکدفعه عاشق حقوق بشر شده است) و دیگر شارلاتانهای بیزنس حقوق بشر پروژهی جدیدشان را به اسم «حقوق بشر ایران»، به عنوان پروژهای «مستقل» تبلیغ کنند، بد نیست از همین حالا پتهی دروغگوییشان را روی آب بریزم.جستجوی کوچکی به دنبال اطلاعات مربوط به دومین این وبسایت (iranhumanrights.org) نشان میدهند که این پروژه درواقع زیرمجموعهای از موسسهای هلندی است به نام «کمیتهی هلندی هلسینکی» (Netherland Helsinki Committee) که بر اساس اطلاعات موجود در خود آن، بیشتر بودجهاش مستقیما از وزارت خارجهی هلند و سازمانهای حقوق بشر اتحادیهی اروپا میآید. تمرکزش هم بیشتر روی کشورهای اروپای شرقی بوده است و معلوم نیست که چرا یک دفعه، مثل خیلی سازمانهای دیگر، بعد از سی سال عاشق چشم و ابروی ایران شده است و میخواهد وضعیت «وخیم» حقوق بشر در ایران را بهبود ببخشد. آدمی که دومین به نام او ثبت شده است، آقایی هلندی به اسم یان تر لاک (Jan ter Laak) است از اعضای هیات مدیرهی پرس ناو (سازمان هلندی صاحب «رادیو زمانه») که من قبلا بخاطر علاقهی همزمانش به کوبا، ایران و روسیه (که تم مشترک تمام سازمانها یا افرادی است که میخواهند نفوذ آمریکا را با استفاده از کودتاهای مخملی گسترش دهند) شدیدا به او مشکوک بودم و پارسال هم در وبلاگ انگلیسیام دربارهی او نوشته بودم. بنابراین، بر خلاف چیزی که هادی قائمی (که تا همین اواخر مسوول میز ایران سازمان آمریکایی «دیدهبان حقوق بشر» بوده است) ادعا میکند، نه تنها این پروژهاش «مستقل» نیست، بلکه احتمال زیادی دارد که یا از همان بودجهی کذایی و مخفیانهی وزارت خارجهی آمریکا راجع به ایران تامین مالی شده باشد، یا از بودجهی وزارت خارجهی هلند مربوط به ایران. ولی در هر صورت، ادعای این که مستقل است دروغ بیشرمانهای بیش نیست. البته برای کسی که دستش توی کار باشد، مثل روز روشن است که هرکسی که این روزها حرف از حقوق بشر میزند و این سازمانهایی و کمپینهایی که این طرف و آن طرف مثل قارچ از زمین سبز میشوند، برنامهای سیاسی هستند که از طرف دموکراتهای آمریکایی به عنوان استراتژی موازی با تحریم اقتصادی و حملهی نظامی دنبال میشوند. امثال هادی قائمی و رفقای آمریکایی و هلندیاش خیلی من و شما را خر فرض کردهاند که فکر میکنند ما نمیفهمیم حالا که آمریکا این قدر در ایران و دنیا بیاعتبار شده و کلکهایش در استفاده از سازمانهای ظاهرا غیردولتی (مثل NED) برای کودتا لو رفته است، خیلی طبیعی است که پروژههایش را اصطلاحا آوتسورس (Out-source) کند بین کشورهایی که هنوز خوشنامترند، مانند هلند، سوئد، نروژ، فرانسه، کانادا و حتی هندوستان. خلاصه اینکه میخواهند کودتای ۲۸ مرداد را در ایران ظرف زمانی دو، سه سال تکرار کنند با اینکه هیچ غلطی نمیتوانند بکنند، ولی ما هم باید حواسمان را خیلی جمع بکنیم. http://i.hoder.com/archives/2008/03/080310_017047.shtml
مقالات ماه آوریل بر روی سایت قرار گرفته اند.
خوانندگان گرامي ، دوستان عزيز
مقالات ماه آوریل بر روی سایت قرار گرفته اند.
گردهم آئی های پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در ماه جاری یادآورنده مسائل پیچیده استراتژیک درچارچوب سیاست مستقل دفاع اروپا و پیشینه تاریخی آن است. دولت های اروپائی حتی با وجود آتلانیست های دو آتشه در رهبری آنها به راحتی نمی توانند دنباله روی از ایالات متحده را که می تواند برعکس امنیت اروپا را به خطر اندازد، توجیه نمایند. مقالات «آيا ايالات متحده تهديدي براي اروپاست؟» ، «آنچه دوگل در سال ۱۹۶۶ مي خواست» و «بازی ظریف شطرنج میان مسکو و واشنگتن» به طرح این مسائل می پردازند.
گران شدن مواد غدائی ، جهان را در آستانه ناامنی عمومی و جنگ قرار داده است. تولید کشاورزی مواد خوراکی به دلایل مختلف و از جمله کشت وسیع ذرت هائی که برای تولید سوخت اتوموبیل به کار می روند صدمه خورده است. امری که در ارتباط مستقیم با ایالت متحده برای پیش بردن سیاست استقلال انرژی اش است. در عین حال سرمایه های سرگردان که به دلیل بحران ساب پرایم از بورس ها موقتا خارج شده اند اینک به دلال بازی در مورد مواد خوراکی می پردازند. اروپا در همسایگی فقر وسیع افریقا می اندیشد که سیستم های امنیتی می توانند وی را از هجوم گرسنگان محافظت نمایند. مقالات « پناهندگان گريخته از گرسنگي» و « شهروندان هیچ کجا» به طرح این مسئله می پردازد.
گذر مشعل المپیک از انگلستان ، فرانسه و ایالات متحده فرصتی شد برای کارزار رسانه ای برعلیه چین به بهانه دفاع از حق مردم تبت. در پس تمام این وقایع خواب خوش برقرار ساختن نوعی از پروتکسیونیسم نهفته است. مقلات « حمایت گرائی اقتصادی» و «تبت ، فلسطین» به طرح این مسئله می پردازد.
از خودبیگانه کردن توده ها عنصر اصلی جوامع پست مدرن و عملکرد سیاستمداران آن است . نمایش با همه چیز و از جمله سیاست در می آمیزد و جامعه نمایشی را پدیدمی آورد . مقاله « هنر خواب کردن فقرا» به طرح این مسئله می پردازد.
رنه سزر، شاعر سیاهپوست فرانسوی( زاده مارتینیک ) و نماد اعتراض بر علیه تبعیض نژادی و سیاست استعماری با مراسمی استثنائی به خاک سپرده شد . مقالات « برده داری و جهان گرائی اروپائی » و « توکویل و امپراتوری» به تاریخ پر تناقض انسان سفید می پردازد. و بالاخره آیا ایالات متحده آمادگی پذیرش یک سیاهپوست را بعنوان رئیس جمهور دارد. مقاله «قمار بي باکانه برک اوباما» به طرح گذار آقاي برک اوباما از میان شکاف های بنیادین می پردازد
حمايت گرائي اقتصادي( پروتکسيو نيسم)
برده داري و جهان گرائي اروپائي
بازي ظريف شطرنج ميان مسکو و واشنگتن
پناهندگان گريخته از گرسنگي
قمار بي باکانه برک اوباما
هنر خواب کردن فقرا
آيا ايالات متحده تهديدي براي اروپاست؟
آنچه دوگل در سال ۱۹۶۶ مي خواست
شهروندان هیچ کجا
تبت – فلسطين
توکويل و امپراتوري
مجله مدافع حقوق زنان توقيف شد
مقالات ماه آوریل بر روی سایت قرار گرفته اند.
گردهم آئی های پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در ماه جاری یادآورنده مسائل پیچیده استراتژیک درچارچوب سیاست مستقل دفاع اروپا و پیشینه تاریخی آن است. دولت های اروپائی حتی با وجود آتلانیست های دو آتشه در رهبری آنها به راحتی نمی توانند دنباله روی از ایالات متحده را که می تواند برعکس امنیت اروپا را به خطر اندازد، توجیه نمایند. مقالات «آيا ايالات متحده تهديدي براي اروپاست؟» ، «آنچه دوگل در سال ۱۹۶۶ مي خواست» و «بازی ظریف شطرنج میان مسکو و واشنگتن» به طرح این مسائل می پردازند.
گران شدن مواد غدائی ، جهان را در آستانه ناامنی عمومی و جنگ قرار داده است. تولید کشاورزی مواد خوراکی به دلایل مختلف و از جمله کشت وسیع ذرت هائی که برای تولید سوخت اتوموبیل به کار می روند صدمه خورده است. امری که در ارتباط مستقیم با ایالت متحده برای پیش بردن سیاست استقلال انرژی اش است. در عین حال سرمایه های سرگردان که به دلیل بحران ساب پرایم از بورس ها موقتا خارج شده اند اینک به دلال بازی در مورد مواد خوراکی می پردازند. اروپا در همسایگی فقر وسیع افریقا می اندیشد که سیستم های امنیتی می توانند وی را از هجوم گرسنگان محافظت نمایند. مقالات « پناهندگان گريخته از گرسنگي» و « شهروندان هیچ کجا» به طرح این مسئله می پردازد.
گذر مشعل المپیک از انگلستان ، فرانسه و ایالات متحده فرصتی شد برای کارزار رسانه ای برعلیه چین به بهانه دفاع از حق مردم تبت. در پس تمام این وقایع خواب خوش برقرار ساختن نوعی از پروتکسیونیسم نهفته است. مقلات « حمایت گرائی اقتصادی» و «تبت ، فلسطین» به طرح این مسئله می پردازد.
از خودبیگانه کردن توده ها عنصر اصلی جوامع پست مدرن و عملکرد سیاستمداران آن است . نمایش با همه چیز و از جمله سیاست در می آمیزد و جامعه نمایشی را پدیدمی آورد . مقاله « هنر خواب کردن فقرا» به طرح این مسئله می پردازد.
رنه سزر، شاعر سیاهپوست فرانسوی( زاده مارتینیک ) و نماد اعتراض بر علیه تبعیض نژادی و سیاست استعماری با مراسمی استثنائی به خاک سپرده شد . مقالات « برده داری و جهان گرائی اروپائی » و « توکویل و امپراتوری» به تاریخ پر تناقض انسان سفید می پردازد. و بالاخره آیا ایالات متحده آمادگی پذیرش یک سیاهپوست را بعنوان رئیس جمهور دارد. مقاله «قمار بي باکانه برک اوباما» به طرح گذار آقاي برک اوباما از میان شکاف های بنیادین می پردازد
حمايت گرائي اقتصادي( پروتکسيو نيسم)
برده داري و جهان گرائي اروپائي
بازي ظريف شطرنج ميان مسکو و واشنگتن
پناهندگان گريخته از گرسنگي
قمار بي باکانه برک اوباما
هنر خواب کردن فقرا
آيا ايالات متحده تهديدي براي اروپاست؟
آنچه دوگل در سال ۱۹۶۶ مي خواست
شهروندان هیچ کجا
تبت – فلسطين
توکويل و امپراتوري
مجله مدافع حقوق زنان توقيف شد
ويدئوهائي از جنگ عراق و واقعيت هاي پشت پرده اين جنگ ناعادلانه
اين ويدئوها ياد آوري به آن خائنيني كه خواستار دخالت نظامي بيكانگان در ميهن
خونبارمان هستند.
#message86724853528139259577238601398102093120086042 { overflow:auto; visibility:hidden }
htthttp://www.cryingwolf.deconstructingiraq.org.uk/selected%
20articles.htmlp://infowars.net/articles/february2007/050207FRU.htm
http://www.informationclearinghouse.info/article17048.htm
The following articles are offered to provide a framework for understanding the ongoing occupation of Iraq outside the mainstream media perspective. The list is not intended to be exhaustive. Following the articles is a further selction of highly recommended websites where more information is available.
Who are the Real Terrorists in Iraq – British intelligence recruiting terrorists to create sectarian tensions
Ulster on the Euphrates – the Anglo-US Dirty War in Iraq
Ghosts of Jadiriyah – testimony of an Iraqi academic tortured by the new Iraqi intelligence apparatus
Conflicting Media Accounts: Evidence of Iraqi Death Squad Conspiracy
Diyala: A Laboratory of Civil War? – proof of US involvement with death squads
The Dirty War in Iraq
For Iraq, the 'Salvador Option' Becomes Reality
Crying Wolf: Media Disinformation and Death Squads in Occupied Iraq
Iraq, a Criminal Process: Carpet bombing, cluster bombing and napalm against Iraqi civilians
Living Conditions in Iraq: A Criminal Tragedy
The Destruction of Iraq's Education System Under US Occupation
Biopiracy and GMOs: The Fate of Iraq's Agriculture
Accomplices in War Crimes
خونبارمان هستند.
ويدئوهائي از جنگ عراق و واقعيت هاي پشت پرده اين جنگ ناعادلانه
#message86724853528139259577238601398102093120086042 { overflow:auto; visibility:hidden }
htthttp://www.cryingwolf.deconstructingiraq.org.uk/selected%
20articles.htmlp://infowars.net/articles/february2007/050207FRU.htm
http://www.informationclearinghouse.info/article17048.htm
The following articles are offered to provide a framework for understanding the ongoing occupation of Iraq outside the mainstream media perspective. The list is not intended to be exhaustive. Following the articles is a further selction of highly recommended websites where more information is available.
Who are the Real Terrorists in Iraq – British intelligence recruiting terrorists to create sectarian tensions
Ulster on the Euphrates – the Anglo-US Dirty War in Iraq
Ghosts of Jadiriyah – testimony of an Iraqi academic tortured by the new Iraqi intelligence apparatus
The Iraq War is a Huge Success: the Economics of Creative Destruction
Iraq's Destiny: How the US is Destoying Iraq in Order to Enforce its Colonial Agenda
Iraq's Destiny: How the US is Destoying Iraq in Order to Enforce its Colonial Agenda
Conflicting Media Accounts: Evidence of Iraqi Death Squad Conspiracy
Diyala: A Laboratory of Civil War? – proof of US involvement with death squads
The Dirty War in Iraq
For Iraq, the 'Salvador Option' Becomes Reality
Crying Wolf: Media Disinformation and Death Squads in Occupied Iraq
Iraq, a Criminal Process: Carpet bombing, cluster bombing and napalm against Iraqi civilians
Living Conditions in Iraq: A Criminal Tragedy
The Destruction of Iraq's Education System Under US Occupation
Biopiracy and GMOs: The Fate of Iraq's Agriculture
Accomplices in War Crimes
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۰, سهشنبه
بلک واتر،(ارتش خصوصی آمریکایی) مدارک جنايتهاي خود را از بين برده است
قطعات جنگنده هاي عراقي قاچاقي در بازار فروخته مي شود
بلک واتر مدارک جنايتهاي خود را از بين برده است
به گزارش سرويس بين الملل برنا به نقل از استاندارد، خانواده هاي قربانيان جنايات بلک واتر از مقامات اين شرکت به اتهام پنهان کاري و از بين بردن مدارک شکايت کردند. بنا بر اين گزارش وکلاي اين خانواده ها مدارکي را به يک دادگاه آمريکايي ارائه داده اند که نشان مي دهد در ماه مارس بلک واتر اقدام به چنين کاري کرده است.قرار است اين دادگاه به پرونده قتل 17 غيرنظامي عراقي بدست نيروهاي بلک واتر در ماه سپتامبر گذشته رسيدگي کند. خانواده هاي قربانيان همچنين بلک واتر را متهم کرده اند که خودروهاي به کار رفته در ماموريت هاي منجر به قتل خويشاوندان آنها را تعمير و رنگ آميزي کرده تا نشانه هاي جرم نيروهاي خود را از بين ببرد.گفتني است به تازگي واشنگتن قرارداد همکاري نظامي با اين شرکت را تمديد کرد و اين در حالي بود که دولت عراق شرکت بلک واتر را بدليل انجام موارد غيرقانوني از اين کشور اخراج کرده بود . برناباز هم ردپاي بلک واتر قطعات جنگنده هاي عراقي قاچاقي در بازار فروخته مي شود به گزارش سرويس دريافت خبر برنا ، روزنامه الحيات چاپ لندن به نقل از يک منبع امنيتي عاليرتبه عراقي ، نوشت: برخي مسئولان عراقي با شرکت امنيتي آمريکايي بلاک واتر در اين رسوايي همدست هستند. اين منبع آگاه گفت: پيش از حمله آمريکا به عراق شماري از افسران ارتش سابق، مامور شدند که 8 فروند جنگنده را مخفي کنند. به گفته اين منبع مطلع ، جنگنده ها اوايل سال 2003 به دليل نگراني از احتمال حمله هوايي آمريکا، به روش نظامي در باغ هاي منطقه "التاجي" در شمال غربي بغداد استتار و مخفي شدند، شيوه اي که رژيم سابق عراق با بيشتر هواپيماهاي خود انجام مي داد.اين منبع آگاه مي افزايد که افسران مسئول مخفي کردن اين جنگنده ها پس از اطمينان از تسلط نيروهاي آمريکايي به عراق با افسران عاليرتبه که با ارتش آمريکا ارتباط نزديکي داشتند تماس گرفته و برخي آنها به همراه وي ( منبع آگاه که الحيات نام آن را فاش نمي کند) آمريکايي ها را از مکان اختفاي جنگنده ها مطلع کردند. اين روزنامه که نامي از هيچ يک از آنها را نمي برد، مي نويسد، يکي از افسران نزديک به آمريکايي ها که هم اکنون مسئوليت مهمي نيز دارد، خواستار تحويل جنگنده هاي ياد شده به باشگاه هوايي ابن فرناس که يکي از باشگاه هاي آموزش هوايي در بغداد است ، شد. اين منبع آگاه طبيعت توافقي که بين اين مسئول و افسران آمريکايي و نيز نحوه انتقال جنگنده ها به بغداد را فاش نمي کند اما تاکيد کرد که افسران نظامي سال 2006 کشف کردند که مسئول کنوني که (اين جنگنده ها را) تحويل گرفته بود پس از مدتي کوتاهي قطعات اين جنگنده ها را با عنوان مواد اوراقي به خارج از عراق قاچاق کرده است و افسراني که اين مساله را کشف کرده بودند هيات پاکسازي را در جريان امر قرار دادند.
تقابل گازي آمريكا با ايران و روسيه داريوش صفرنژاد
در تاريخ شانزدهم آگوست سال جاري (2007 ميلادي) جمهوري آذربايجان و آمريكا در باكو توافقنامه رسمي تنظيم توجيه فني- اقتصادي ساخت خط گاز درياي خزر را به امضاء رساندند. در اين راستا شركت دولتي نفت جمهوري آذربايجان (معروف به سوكار ) اقدام به عقد موافقتنامه اي جهت تعيين قيمت و مواد لازم براي تأسيس خط لوله گاز درياي خزر با سازمان توسعه ايالات متحده آمريكا كرد. بر اساس اين پروژه، گاز از آسياي مركزي از طريق مرزهاي جمهوري آذربايجان به اروپا منتقل خواهد شد. در اين زمينه، نسخه مقدماتي توجيه فني- اقتصادي راههاي ممكن براي انتقال گاز تركمنستان به اروپا در چهارچوب پروژه )Interstate Oil and Gas Transport to Europe( - INOGATE پيشتر توسط كنسرسيوم شركتهاي ( "MottMcDonald Ltd"انگلستان)، ( "Kantor Management Consultants"يونان)، ( "KLC Law Firm"يونان) و ( "ASPI Consulting Engineers "آذربايجان) تهيه شده است. در اين طرح انتقال گاز از طريق لوله نصبشده در كف درياي خزر، محتملترين راه براي انتقال گاز عنوان شده است. هزينه ساخت اين خط لوله با دبي 22 ميليارد متر مكعب در سال، 5/11 ميليارد دلار پيشبيني شده است. كارشناسان غربي شرايط فني اين خط لوله را مقرون به صرفهتر از تأسيس خط لولهاي شبيه پروژه "مسير آبي( "از طريق كف درياي سياه از روسيه به تركيه) ميدانند، زيرا درياي خزر با عمقي كمتر و شرايط طبيعي بهتر باعث كاهش هزينه اجراي پروژه ميشود. اين خط لوله در آينده به خط لوله جنوب قفقاز كه گاز را از منابع زيرزميني منطقه "شاهدنيز" جمهوري آذربايجان از طريق گرجستان به تركيه منتقل ميكند، متصل خواهد شد. بر اساس برنامهريزي انجامشد، احتمال انتقال گاز اين سيستم از طريق يونان و بلغارستان به ايتاليا نيز وجود دارد. به عقيده كارشناسان،خط لوله گاز قفقاز جنوبي با دبي 20 ميليارد متر مكعب در سال حجم اضافي براي انتقال گاز خواهد داشت كه دليل آن را بايد در افزايش احتمالي نياز آذربايجان به گاز جستوجو كرد. علاوه بر اين امكان افزايش دبي خط لوله به روشهاي فني نيز وجود دارد. به اين خط لوله گاز در جمهوري آذربايجان خط " ترانس خزر" و يا خط " باكو - تفليس ارزروم" اطلاق مي شود. اظهار نظر يكي از كارشناسان دست اندركار در جمهوري آذربايجان در اين رابطه:ثابت باقراف، رييس اسبق شركت نفت دولتي جمهوري آذربايجان و رييس فعلي بنياد حمايت از كارگزاران و اقتصاد بازاري و بخش خصوصي، كه يكي از افراد و روساي NGO هاي وابسته به جريان غرب و آمريكا در جمهوري آذربايجان محسوب مي شود، در اين رابطه اظهار داشت كه، حمايت دولت آمريكا از پروژههاي ساخت خطوط نفت و گاز درياي خزر ميتواند باعث كاهش مخاطرات موجود در زمينه اجراي اين پروژهها شود. وي در ادامه عنوان نموده كه سخن گفتن از مقرون به صرفه بودن اين پروژه هنوز زود است، اما اقدام آمريكا جهت عقد اين پيمان نشاندهنده توجه دولت آمريكا به اين قبيل پروژهها است كه ميتوانند ضامن توسعه در منطقه و امنيت انرژي باشند. به عقيده وي، اجراي اين پروژهها ميتواند باعث افزايش توجه سرمايهگذاران و مؤسسات مالي به خطوط لوله درياي خزر شود. باقراف در پاسخ به پرسشي در خصوص مسيرهاي جايگزين براي انتقال منابع انرژي آسياي مركزي گفته كه مسؤوليت انتخاب مسير بر عهده صاحبان منابع نفت و گاز خواهد بود. وي همچنين در خصوص مشكلات زيستمحيطي اين پروژهها كه روسيه آنها را مطرح كرده بود، اظهار داشته، اين مشكلات نبايد مانع پيشرفت پروژهها باشد.نگاهي به استراتژي آمريكا در منطقه درياي خزر در روزهاي آخر سال 2000، وزارت انرژي آمريكا در ارزيابي خود از بازار جهاني نفت تجديد نظر كرده و نتيجه گيري كرد كه موقعيت ذخاير نفت سازمان همكاري هاي اقتصادي و توسعه كمتر از مقداري است كه قبلاً برآورد نموده است. همچنين در سه دهه گذشته هيچ گاه مقدار ظرفيت اضافي بدون بهرهبرداري در بخش توليد نفت به اين مقدار كم نبوده است. اصولاً در سطح كلان، استراتژي آمريكا براي تأمين انرژي در دوره رياست بوش و با توجه به دخالت ديك چني در امور نفتي، بر سه پايه استوار است: اول، اجازه دادن به شركتهاي آمريكايي براي افزايش توليد داخلي آمريكا از طريق كم نمودن ماليات و مجوز حفاري در نقاطي مانند ساحل غربي آلاسكا كه قبلاً به خاطر حفظ حيات وحش و مسايل زيست محيطي از اين كار جلوگيري شده بود و همچنين خليج مكزيك. دوم، از بين بردن محدوديتهايي كه باعث محروميت بازار آمريكا از دستيابي به منابع نفتي كشورهايي مانند ايران، عراق و ليبي مي گردد. اين كار به وسيله عادي سازي روابط با ليبي و اشغال نظامي عراق امكانپذير شد. در مورد ايران به نظر مي رسد كه مقامات آمريكايي به دنبال كمتر نمودن نقش منابع نفت و گاز ايران در بازار جهاني از طريق محدود نمودن سرمايه گذاري هاي كلان در اين كشور هستند. ايران از نگاه آمريكا در درياي خزر نبايد فعال بوده و نبايد خطوط لوله از مسير اين كشور بگذرند، زيرا حضور ايران در صحنه انرژي و عبور آن در خليج فارس كاملاً همراه با تسلط است و آمريكايي ها مايل به حضور ايران در بازار انرژي خزر نيستند. استراتژي آمريكا در منطقه درياي خزر براساس دو دسته اهداف بلند مدت و كوتاه مدت طراحي شده است. از اهداف بلند مدت آمريكا در اوراسيا، مهار ايران است. ايران فارغ از نوع حكومت آن، يك كشور عميقاً ژئواستراتژيك است و در تعريف آن گفته اند كه به لحاظ آن كه كشوري با امكان دسترسي به آبهاي آزاد است، به سادگي قابل محاصره شدن نيست و چون موانع طبيعي كوهستاني در اكثر مرزهاي خود دارد بدون كمك همسايگان قابل حمله نيست و با پيروزي انقلاب اسلامي عنصر اراده نيز به امتيازات ژئوپلتيكي ايران افزوده شده است.نكته ديگر، نفوذ نظامي آمريكا در منطقه خزر است كه به تدريج و با بهانههايي مانند آموزش نيروهاي نظامي و يا برگزاري مانورها پيگيري مي گردد. تاكنون همه كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز بجز تاجيكستان عضو سازمان مشاركت براي صلح وابسته به ناتو گرديده اند. مانورهاي مشترك آمريكا، ازبكستان و قزاقستان همه ساله انجام شده و گارد ساحلي قزاقستان در آمريكا آموزش ديده و برخي نيروهاي نظامي جمهوري آذربايجان و مغولستان در برنامههاي آموزشي در آمريكا شركت كرده اند. علاوه بر آن آمريكا قايقهاي گشتي ساحلي به قزاقستان و آذربايجان اهداء نموده و تركيه نيز يك كشتي جنگي به آذربايجان هديه كرده است. ضمن اينكه تركيه به لحاظ نظامي بعنوان فرمانده مركزي منطقه جنوب شرق ناتو عمل مي نمايد . نتيجه اينكه: 1 - با توجه به اينكه روسيه طي چند سال اخير در زمينه گاز با كشورهاي مختلف در منطقه خزر و درياي سياه و برخي مناطق ديگر، اقدام به عقد قرارداد و يا اجراي پروژههاي آنها نموده است و همچنين پروژههايي كه كشورمان با جمهوري تركمنستان و تركيه و همچنين جمهوري ارمنستان و برخي همسايگان ديگر در جهت انتقال گاز به اروپا در دست اقدام دارد و به ويژه اجراي پروژه خط لوله ايران - پاكستان و هند، كه در نهايت به چين نيز امتداد خواهد يافت، لذا آمريكائي ها به منظور عقب نماندن از قافله و به منظور جلوگيري از كمرنگ تر شدن حضور و دسترسي شان در حوزه گاز در منطقه و كلاً سطح بين المللي، رقابت تنگاتنگ و تقابلي جدي را با كشورمان و روسيه آغاز نموده و جدي تر از گذشته وارد عرصه شده اند. 2 - البته موضوع اشراف بر جريان صادراتي انرژي نفت و گاز خزر و ايجاد ترتيبات امنيتي آتي در اين منطقه و شكل دهي آن بر مبناي خطوط نفت و گاز ايجادي مورد نظر آمريكائي ها، مسئله اي است كه از همان سالهاي اوليه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و استقلال جمهوري هاي 15 گانه وارث و حاصل از آن، آمريكائي ها بعنوان يك هدف و آرزو همواره در سر خود داشته و در هر برهه اي بدنبال بهانه براي اجراي آن هستند و در اين مسير به تنها چيزي كه اصلاً فكر نمي شود مسائل اقتصادي و زيست محيطي حاصله از اجراي اين طرحها است. 3 - در حقيقت ابعاد و جنبههاي سياسي و امنيتي ( و البته آنهم در جهت تحكيم و ريشه دار نمودن هر چه بيشتر حضور آمريكائي ها در منطقه ) موضوعي است كه بيش از هر چيز و بعد ديگر مد نظر آمريكائي ها در پيگيري و انجام اين قبيل طرحها و پروژهها بوده و قرار دارد. در اين مسير، شگرد آمريكائي ها از دير باز اين بوده كه متعاقب حضور در منطقه امكانات و تاسيسات اقتصادي براي خود و شركتهاي تحت پوشش شان ايجاد نمايند و پس از اندك مدتي از اجرايي شدن اين پروژهها به لطايف الحيل و بهانههاي مختلف نيروهاي نظامي خود را به اين مناطق گسيل مي دارند تا( به اصطلاح) از منافع ملي ايجاد شده خودشان محافظت نمايند. 4 - ضمن اينكه نبايستي دخالتهاي آمريكائي ها و شركتهاي نفتي و حتي چند مليتي وابسته به آنها را در قالب پيگيري و اجراي كودتاي نرم و خزنده در نقاط مختلف دنيا، متعاقب حضور به ظاهر اقتصادي شان، در جهت روي كار آوردن عناصر مورد نظر خود در كشورهاي مطبوع را از نظر دور بداريم. لذا اين موضوع مسئله اي است كه بايد كشورهاي حاضر در اين منطقه بدان توجه ويژه نموده و به سادگي از كنار آن نگذرند.
هراس ناتو از برنامه روس ها برای «اوپک گازی»
فاینشنال تایمز*13 نوامبر 20061385-11-30برگردان المیرا مرادی
مشاوران ناتو ، به اعضای این پیمان نظامی هشدار داده اند که می بایستی در برابر هر کوشش روسیه در طرح ریزی « اوپک گازی» که می تواند موضع مسکو را در برابر اروپا مستحکم نماید، مراقب باشند. این هشدار، ماحصل یک تحقیق محرمانه توسط کارشناسان اقتصادی ناتو است که هفته گذشته برای سفرای 26 عضو پیمان آتلانتیک شمالی- ناتو فرستاده شده و طی آن هشدار داده شده است که احتمالا روسیه در صدد ایجاد یک کارتل گازی است که برخی کشورها از جمله الجزایر، قطر، لیبی، کشورهای آسیای مرکزی و احتمالا ایران نیز به آن خواهند پیوست.در این تحقیق که بوسیله کمیته اقتصادی ناتو تهیه شده است، گفته شده است که روسیه در جستجوی بکارگیری ابزار انرژی در جهت وارد آوردن فشار سیاسی، بویژه در رابطه با کشورهای همسایه چون گرجستان و اکرائین می باشد. دوشنبه شب، دمیتری پسکووف، سخنگوی کاخ کرملین، بر این اصرار ورزید که روسیه در پی ایجاد چنین کارتلی نیست. او افزود :" فکر می کنم که نویسندگان چنین تفکری درک نادرستی از تز امنیتی انرژی ما دارند." اساس تز ما، بستگی متقابل تولید کنندگان و مصرف کنندگان بیکدیگر است. اینگونه نیست که روسیه تمایل داشته باشد که با استفاده از " گاز" از اروپا باج سبیل بگیرد و آنها را مرعوب نماید، چرا که ما نیز به همان اندازه به مصرف کننده اروپایی نیازمندیم." روسیه قادر باشد و یا نباشد که چنین اتحادیه ای ایجاد نماید، این گزارش همچنین بر موارد اختلافات در این زمینه تاکید دارد. تنش ها بر سر مسئله امنیت انرژی میان اروپای غربی و مسکو عمیق تر می شود. مدیران کمپانی های نفتی می گویند که بزرگترین تهدید به "قیمت های گاز" از سوی روسیه است که دارای کمبود سرمایه گذاری در این زمینه می باشد و اینکه این امکان وجود دارد که مسکو قادر باشد که بقیه تولید کنندگان گاز مانند الجزایر را متقاعد نماید که سرمایه گذاری ها را در این زمینه محدود نماید. روسیه 24 درصد از گاز طبیعی اروپا را تامین می کند، این در حالیست که نروژ تامین کننده 13 درصد از گاز اروپاست و الجزایر که بزرگترین صادر کننده گاز به اسپانیا و ایتالیاست، 10 درصد از حوایج اروپا در این زمینه را تامین می نماید. هفته گذشته، آژانس بین المللی انرژی هشدار داد که " این امکان وجود دارد که کشورهای اصلی صادر کننده گاز، دست به همکاری هایی در زمینه سرمایه گذاری و برنامه های تولیدی در میان خود زنند، به ترتیبی که از تولید اضافی اجتناب شده و قیمت گاز بالا رود." دیروز، وزرای خارجه اتحادیه اروپا، حتی نتوانستند بر سر یک خط درباره مسئله انرژی روسیه به توافق برسند، علیرغم اینکه لهستان مستمرا بر این اصرار می ورزد که در گفتگوهای آینده باید موضع سختتری در برابر روسیه داشت. ماه گذشته، قبل از اجلاس اتحادیه اروپا و روسیه، خاویر سولانا، رئیس سیاست خارجی و امنیت اتحادیه اروپا، از یک قرار روسیه با الجزایر پرده برداشت، و اظهار داشت که بر اساس این قرار و معامله، الجزایر فروش سهام عمده خود در زمینه پروژه های گاز به سرمایه گذاران خارجی را متوقف می نماید.یک تحلیل گر انرژی می گوید:" این روزها ما شاهد برخی اَشکال توافق های دوجانبه در زمینه کنترل و مهار سرمایه گذاری ها، میان الجزایر و روسیه هستیم. مسکو بوسیله «گازپروم» ]شرکت ملی نفت روسیه[ کنترل بر سرمایه گذاریها را کاملا مهار کرده است و الجزایری ها نیز اخیرا با تغییرات در قوانین هیدروکربن های خود]انرژی فسیلی[ ، به Sonatrach ، شرکت ملی نفت (الجزایر) ، به جای 30 درصد که قانون قبلی بوده است، 51 درصد از هر پروژه را پرداخت می نماید."اما بنظر می رسد صادرکنندگان بزرگ گاز مانند نروژ، قطر و نیجریه تمایلی جهت پیوستن به چنین اتحادیه ای را نداشته باشند. معاملات گاز ، بدلیل قراردادهای بلند مدت گاز ، با معامله در زمینه نفت کاملا تفاوت دارد و اینگونه قراردادهای بلند مدت همچنان متداول است، گرچه قیمت گاز اغلب به نفت متصل است.با این حال تحلیل گران بر این باورند که «گازپروم» قویا به اروپا متکی است،چرا که قیمت های خانگی انرژی روسیه محدود شده اند و در حال حاضر نیز بازار دیگری برای وارد شدن به آن وجود ندارد. * این مقاله بوسیله دانیل دامبی در بروکسل، نیل باکلی در مسکو و کارولا هویوس در لندن به تحریر در آمده است.
شهروندان عراقي تمايلي به حضور اشغالگران ندارند
به گزارش سرويس بين الملل برنا، پروفسور "هيثم الناهي" نويسنده و تحليلگر مسائل بين المللي با شرکت در برنامه گفتگوي 45 دقيقه شبکه خبر گفت: کنفرانس هاي ديگري نيز قرار است بعد از کنفرانس کويت برگزار شود اما موضوع اين است که آيا سازمان ملل و آمريکا متعهد به اجراي درخواست هاي مردم عراق خواهند بود يا نه؟اين کارشناس مسائل بين المللي در پاسخ به اين سوال که هدف از برگزاري اجلاس همسايگان عراق چه بوده و آيا اين کنفرانس توانسته به اهدافش دست پيدا کند گفت: بايد ازديدگاه ها وزواياي مختلف به اين موضوع نگاه کرد، اين اولين کنفرانس از اين دست نبود که در مورد عراق برگزار مي شد بلکه پيش از اين نيز آمريکايي ها گزارش بيکر- هميلتون را در مورد عراق منتشر کرده بودند. به دليل توجه نکردن آمريکايي ها به مشکلات مردم عراق و عدم اجراي درخواست هاي آنان، عراق امروز با مشکلات عديده اي رو به روست.اين پروفسور عراقي اضافه کرد: آمريکا از ابتدا براي حمله به عراق تمام قطعنامه ها و توصيه هاي سازمان ملل متحد را ناديده گرفت. پيش از اين چندين قطعنامه در شوراي امنيت به تصويب رسيده بود که اجازه حمله آمريکا به عراق را نمي داد. وي در اين زمينه گفت: بهانه آمريکا براي حمله به عراق در دهه 90 اشغال کويت از جانب اين کشور بود و در اين راستا کشورها و سازمان هاي مختلف به ياري آمريکا آمدند تا به اشغال کويت از جانب عراق پايان دهند، ولي امروز آنها با زير پا گذاشتن قوانين سازمان ملل به اشغال عراق ادامه مي دهند. "هيثم الناهي" در مورد مشروعيت دولت عرراق از جانب مردم اين کشور اظهار داشت: ما نبايد بين اين دو مسئله تفاوتي قائل شويم اگر به اين مساله از ديدگاه بين المللي نگاه کنيم جامعه بين المللي به دولتي که مشروعيت قانوني داشته باشد امکان اجراي اعمال قانوني و موجه را مي دهد اين مساله در قطعنامه هاي مختلف سازمان ملل درج شده است اما حمله و اشغال عراق مساله اي کاملاً خلاف قطعنامه ها و قوانين سازمان ملل متحد است. همين مساله در کشورهاي ديگر از جمله پاناما والسالوادور نيز اتفاق افتاده است. بنابراين مساله عراق، موضوع تازه اي نيست و آمريکا در عراق به دنبال کسب مشروعيت براي دولت اين کشور نيست. اين کارشناس مسائل بين المللي اضافه کرد: امروز در عراق ما نمي توانيم بگوئيم که شخصيت هاي اين کشور به طور کامل از پشتوانه آراي 12 ميليون عراقي برخوردار هستند و از نظر مردم اين کشور مشروع هستند و اين امر به دليل شرايط خاص عراق است. حتي اگر کسي بيش از نيمي از آراي مردم عراق را نيز کسب کند ما نمي توانيم بگوئيم که او در بين مردم عراق مشروعيت دارد. مشروعيت هر کسي در عراق بنا به نظر اکثريت جامعه است اما به شرطي که آمريکايي ها در اين امر مداخله نکنند آمريکا بايد به نظر مردم عراق احترام بگذارد و به اشغال اين کشور پايان دهد.وي در مورد دولت کنوني عراق گفت: آمريکايي ها بر منابع انرژي عراق تسلط دارند و دولت اين کشور در اين زمينه اختيار چنداني ندارد. اين مساله را آمريکايي ها براي عراق پديد آورده اند. "کاندوليزا رايس" وزير امور خارجه آمريکا بر اين اعتقاد است که منافع آمريکا از اين طريق به دست مي آيد وتا زماني که سياست هاي آمريکا در کشوري به خوبي پيش مي رود منافع واشنگتن نيز تامين مي شود. "هيثم الناهي" در مورد نشست بعدي کشورهاي همسايه عراق و نقش کشورهاي عربي در تامين امنيت اين کشور اظهار داشت: اگر ديدگاه آمريکا تا کنفرانس بعدي همسايگان عراق ادامه پيدا کند قطعاً کشورهاي عربي در آن شرکت نمي کنند. کشورهاي عرب همسايه عراق اعتقاد دارند که سياست هاي دولت عراق تحت فشار سياست هاي آمريکاست. آنها به فکر ايجاد تعادل قدرت در عراق با حمايت و تقويت دولت و گروه هاي ديگر در عراق هستند. وي در مورد اتهامات آمريکا به کشورهاي همسايه عراق در مورد دخالت در امور داخلي اين کشور گفت: مساله اتهام آمريکا به ايران در مورد مداخله عراق مساله تازه اي نيست و در ابتداي اشغال عراق آمريکايي ها به عربستان اتهام وارد مي کردند که در عراق مداخله مي کند. ما نمي توانيم به طور قاطع بگوئيم که ايران در امور عراق دخالت مي کند و يا از گروه هاي شبه نظامي آن کشور حمايت مي کند. "هيثم الناهي" افزود: فکر مي کنم سفر 6 ماه پيش "رابرت گتيس" و "کاندوليزارايس" به کشورهاي مصر، عربستان و اردن با کمک 30 ميليارد دلاري نظامي آنها براي تحريک اين کشورها بر ضد يک کشور ديگر در منطقه بود. وي با اشاره به تجربه آمريکا در مورد جنگ عراق اظهار داشت که فکر نمي کند در ماه هاي پاياني دوران رياست جمهوري "جرج بوش" آمريکا به کشورهاي ديگري در منطقه حمله کند و به دنبال ماجراجويي هاي تازه اي در خاورميانه باشد. اين کارشناس مسائل بين المللي در پايان خاطر نشان کرد: اکنون زمان آن رسيده است که دولتمردان آمريکايي به خواسته هاي جامعه اين کشور و جامعه بين المللي براي خروج از عراق اهميت بدهند. سازمان ملل مي تواند با تصويب قطعنامه هايي به عراق کمک کند. همچنين سازمانهاي ديگر بين المللي مي توانند به صورت داوطلبانه در عراق خدمت کنند و خرابي هاي به وجود آمده بعد از جنگ سال 2003 را سر و سامان دهند. کشورهاي همسايه عراق مشترکات فراواني با عراق دارند و بايد از اين مشترکات براي حمايت و تقويت دولت عراق استفاده شود
عذرخواهي اشتاين ماير از وزير بازرگاني افغانستان
به گزارش سرويس بين الملل برنا به نقل از خبرگزاري آلمان، "فرانک والتر اشتاين ماير" طي يک تماس تلفني با همتاي افغاني خود از بروز چنين پيشامدي ابراز تاسف کرد. سخنگوي وزارت خارجه آلمان با اعلام اين خبر گفت در اين مکالمه تلفني دوطرف ابراز اميدواري کردند اين امر بر روابط دوستانه ميان دو کشور تاثير منفي نگذارد. همچنين اشتاين ماير اطمينان داد ديگر چنين مواردي در ارتباط با افغانستان روي ندهد. وي اقدام کارکنان سازمان اطلاعات کشورش را خارج از مسئوليت آنان دانست. در همين حال گزارشها حاکي است عاملان کنترل نامه هاي الکترونيکي وزير بازرگاني افغانستان از کار خود برکنار شده اند.نخستين بار هفته نامه "اشپيگل" با اعلام خبر کنترل ارتباط اينترنتي يکي از خبرنگاران خود با وزير بازرگاني افغانستان از اين امر پرده برداشت. به نوشته اين هفته نامه اقدامات کنترلي سازمان اطلاعات آلمان بسيار بيشتر از حد تصور بوده است.گفتني است با انتشار اين خبر نمايندگان پارلمان آلمان از دولت در مورد اقدامات سازمان اطلاعات توضيح خواسته اند. اشپيگل پيش از اين نيز از اقدام مشابه سازمان اطلاعات آلمان در کنگو خبر داده بود.برنا
بانک جهاني اعلام کرد: اسرائيل مسوول فروپاشي اقتصاد فلسطين است
نک جهاني در تازه ترين گزارش خود از وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم کشور فلسطين اعلام کرد:محدوديت هايي که اسرائيل براي روابط تجاري فلسطين ايجاد کرده زمينه را براي فروپاشي اقتصاد اين کشور فراهم آورده است. به گزارش سرويس اقتصادي برنا ،به نقل از" اسوشيتدپرس "،بانک جهاني اعلام کرد:به رغم تلاش هاي گسترده مقامات فلسطيني در راستاي بهبود اوضاع اقتصادي اين کشور و هم چنين ارسال ميلياردها دلار کمک خارجي،اقتصاد فلسطين به شدت رو به زوال است. رشد اقتصادي کشور فلسطين در سال 2008 نسبت به سال 2007 کاهش چشمگير خواهد داشت. براساس اين گزارش، تنها در ماه دسامبر سال جاري بيش از 8 ميليارد دلار از سوي کشورهاي اهداء کننده کمک مالي به اسرائيل ارسال شده است، اما طبق پيش بيني هاي صورت گرفته در آمد سرانه هر شخص در نوار غزه و کرانه باختري طي سال 2008 ميلادي ، نسبت به سالهاي گذشته با کاهشي چشمگير همراه خواهد بود. بانک جهاني وجود صدها ايست بازرسي در کرانه باختري و محدوديت هاي شديد تجاري براي مردم نوار غزه از سوي نيروهاي اسرائيلي را دليل اصلي مشکلات رو به افزايش اقتصاد اين کشور در سال 2008 عنوان کرده است. برناکنترل غيرقانوني نامه هاي وزير افغان از سوي آلمانها به گزارش سرويس بين الملل سخنگوي وزارت خارجه افغانستان به بي بي سي گفت : وزير خارجه آلمان در يک گفتگوي تلفني با همتاي افغاني خود اين موضوع را اعلام کرده است. پيشتر از اين وزارت خارجه افغانستان در برابر اين اقدام غيرمنتظره دستگاه اطلاعاتي آلمان به تندي واکنش نشان داده بود. هنوز به درستي روشن نيست که ماموران اطلاعاتي آلمان به چه دليل و به دستور چه کساني نامه هاي الکترونيکي ميان يک وزير افغان و خبرنگار مجله آلماني اشپيگل را نظارت مي کردند. اين موضوع نيز روشن نشده است که موضوع اصلي در نامه هايي که ميان اين دو تن رد و بدل مي شد چه بوده است. به نوشته مجله اشپيگل که اين موضوع را افشا کرده است دستگاه اطلاعاتي آلمان با استفاده از وسايل اطلاعاتي به نامه هاي الکترونيکي و ديگر مدارک داخل کامپيوتر وزير تجارت افغانستان دسترسي پيدا کردند. به دنبال انتشار اين گزارشها سلطان احمد بهين، سخنگوي وزارت خارجه افغانستان مي گويد در اين باره با مقامات آلماني صحبت هاي مفصلي صورت گرفته و دولت افغانستان اميدوار است بار ديگر با چنين موردي رو به رو نشود. آقاي بهين گفت: "ما نسبت به اين حادثه، به خصوص که (اين کار) از جانب يک کشور دوست صورت گرفته متاثر هستيم." سخنگوي وزارت خارجه افغانستان افزود: "ما اميدواريم که (در آينده) چنين چيزي تکرار نشود."وزارت خارجه افغانستان تاکيد مي کند که اين يک اقدام غيرقانوني از سوي ماموران اطلاعاتي آلمان بوده است. سخنگوي وزارت خارجه افغانستان همچنين مي گويد اين نخستين بار است که با چنين مورد روبرو شده اند. برنا
۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه
دکتر عبدالرحمن قاسملو و کردستان - ۲ بهزاد خوشحالی
عبدالرحمن قاسملو دبیر حزب دموکرات کردستان در یک مصاحبه مطبوعاتی که پیش از ظهر دیروز در هتل کنتینانتال انجام شد، پیرامون مساله خودمختاری کردستان، حوادث نقده، ملاقات با امام خمینی، آیت الله العظمی شریعتمداری و تماس با دولت توضیحاتی داد. قاسملو در آغاز گفت: « خواست اصلی ما عبارت بود از شعاری که الان تبدیل شده به شعار همه مردم کردستان ـ دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان ـ بدین جهت خواستههای مادر حول این شعار جمع شده است. » علت مسافرت ما به تهران، مذاکره درباره خواست اصلی مان بود که یک ماه پیش به دولت داده شده بود و در ضمن می خواستیم دربار مسائل نقده، توضیحاتی بدهیم. دیروز ما خدمت امام خمینی و همچنین آیت الله العظمی شریعتمداری رسیدیم. « از زمانیکه ما خواست اصلی خود یعنی حق خودمختاری را مطرح کردیم، از نظر ظاهر قدمهایی برداشته شد. بعنوان مثال بازرگان در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی، به اصل خودمختاری اشاره کرد. قاسملو به شرح وقایع نقده پرداخت و ضمن اینکه اخبار رادیو و تلویزیون را در مورد حوادث کردستان تحریف شده و غیر واقعی عنوان کرد، در این باره اظهار داشت: « ما روز ٣۱ فروردین برای برگزاری یک میتینگ مسالمت آمیز به نقده رفته بودیم، عدهای بما ایراد میگیرند که در میان تظاهر کنندگان افراد مسلح حضور داشتند، این واقعیت دارد، ولی من همین امروز از رادیو شنیدم که در اهواز، تظاهرات مسلحانه ای بوده و حتی تیراندازی هوائی بعنوان اظهار شادمانی انجام شده است و آنها که ایراد بر مسلح بودن بعضی افراد شرکت کننده دارند، در واقع میخواهند چنین وانمود کنند که ما تیراندازی را شروع کردهایم. اما در شروع میتینگ، تیراندازی از خارج شروع شد. اوضاع کمی رو به آرامش نهاد، اما نیم ساعت بعد، تیراندازی دوباره شروع شد و مردم پراکندند و باید به محل کردنشین نقده باز می گشتند. بازگشت مردم به محله کردنشینها طوری بود که باید از محل ترک نشینها می گذشتند. در جریان عبور معلوم شد که روی تمام پشت بامها سنگربندی شده است وعدهای هم تیراندازی میکردند. بعد معلوم شد در خانه ی نزدیک محل برگزاری میتینگ، دیوارها قبلا سوراخ شده و سنگر گیری کرده بودند و شخصی که میخواست بداند تیراندازی از کجاست، گرفتار افراد داخل خانه شد که او را کشتند و دو نفر از مأموران انتظامات را هم در آنجا کشتند و اسلحههای آنها را بردند. ما با کمیته شماره یک تماس گرفتیم و تنها خواست ما این بود که راه مهاباد را باز کنند تا ما بتوانیم از شهر خارج شویم که این خواست ما هم مورد توجه قرار نگرفت. » قاسملو اضافه کرد: « روز یکشنبه صبح که تقریبا آتش بس برقرار شده بود، با همه اینها ارتش تصمیم به دخالت گرفت. با دخالت ارتش، ما تماسهایی از مهاباد با دولت و استانداری در ارومیه و دفتر آیت الله طالقانی گرفتیم و همچنین تلگرامی به حضور ایت الله خمینی فرستادیم و در همه آنها متذکر شدیم که اعزام ارتش به این منطقه، ممکن است وضع را متشنج بکند، چون ما اطمینان نداشتیم که ارتش بتواند بی طرفی خود را حفظ کند. اما متاسفانه خواست ما مورد قبول قرار نگرفت و ارتش بطرف نقده اعزام شد. ما به هیچوجه سرجنگ با ارتش نداشتیم و همیشه هم گفته ایم که پشتیبان دولت انقلابی آقای بازرگان هستیم. هنگامیکه ارتش اعزام شد، ما نماینده ای فرستادیم تا با فرمانده بطرف نقده برود مبادا از طرف افراد ما تیراندازی بطرف آنها صورت گیرد. ولی وقتی که دوست ما در سه راه نقده به ارتش برخودر، مشاهده کرد عدهای از مجاهدان ارومیه هستند که ارتش را بطرف نقده رهبری می کنند و دوست ما را همانجا دستگیر کردند و اگر دخالت بعضی از ارتشیان نمی بود، افراد کمیتهها او را می کشتند. ارتش بطرف نقده پیشروی کرد و در آنجا برخلاف آنچه فرمانده لشکر ادعا میکند، در نقده دخالت کرد و حتی از نقده هم خارج شد. هلی کوپترها، تانکها، تا ده پانزده کیلومتری نقده پیشروی کردند و دهات کردنشین را زیر آتش گرفتند». در این موقع قاسملو، برای اثبات حرفهایش، نواری را برای خبرنگاران پخش کرد که در آن صدای فرماندهان با افراد تحت کنترل خود که با بی سیم صحبت می کردهاند و همچنین صدای هلی کوپتر و رگبار مسلسل شنیده میشد. قاسملو در ادامه ی حرفهایش اضافه کرد: «در جریان نقده و ورد ارتش، دوستان ما شهادت داده اند که سربازان ارتش بطور مستقیم بطرف کردها تیراندازی نمی کردهاند، و تانکها و زره پوشها در اختیار کمیتهها بوده و آنها عملیات نظامی را در داخل شهر نقده رهبری میکردند. بعد از این زد و خوردها، استاندار و دولت پیشنها کردند که ما افراد مسلح خود را فراخوانیم، تا طرف مقابل هم این کار را بکند و آتش بس برقرار شود. ما این کار را کردیم به شهادت همه، ولی طرف مقابل این کار را نکرد و به طرف ما پیشروی کرد و بسیاری از خانه را غارت و ویران کردند. » نفود در کمیتهها قاسملو در جای دیگری از توضیحاتش در مورد نقده، گفت: « وقایع نقده توطئه بود که هنوز هم ادامه دارد، ما متوجه شدیم که در کمیتههای نقده و ارومیه، افرادی نفوذ کردهاند که به هیچ وجه، نظر خوشی به انقلاب ندارند. این افراد در گذشته رئیس چماقداران و همکار نزدیک ساواک بودند که وضع را اداره میکردند و تحت رهبری آقای حسنی، رئیس کمیته ارومیه قرار داشتند قبل از اینکه جریانی اتفاق بیفتد، اقای حسنی، مقدار زیادی اسلحه در میان ترکهای نقده پخش کرده بود. » وی در مورد مذاکرات ترکها و کردهای نقده بعد از آتش بس و ترک مخاصمه بین آنها، گفت: « هیات نمایندگی نقده حاضر به مذاکره نشد، خواست هیات نمایندگی ترکهای نقده این است که ارتش و ژاندارمری در نقده بمانند و مردم کرد زبان خلع سلاح شوند. اگر به این خواستها و مسائل گذشته که در نقده روی داد توجه کنیم، در می یابیم، که عدهای میخواهند از راه تحریک و ایجاد درگیریها نتایج انقلاب ایران را از بین ببرند. و تمام این نظرها و تیراندازیهای قبلی، برای این است که به نهضت مردم کردستان حمله شود و مردم کردستان را در مقابل دولت قرار دهند و ما برای همین منظور به تهران آآآآآمده ایم و می خواستیم به دولت هشدار بدهیم اما در تمام این جریانها، متوجه شده ایم، که دولت متاسفانه توجه کافی به این مسائل ندارد یا شاید خدای نکرده این عدم توجه، توام با عمد باشد».
گزارش بانک جهانی درباره اقتصاد غزه BBC
بانک جهانی گفته است که ادامه سخت گیری های اسرائیل در گذرگاه های مرزی فلسطینیان همچنان اقتصاد فلسطینیان را مختل کرده است.
بانک جهانی در آخرین گزارش خود آورده است که درآمد سرانه در اراضی فلسطینی در طی سال 2007 راکد بوده است.
در این گزارش آمده که محدودیت در عبور و مرور از گذرگاه های مرزی بیشتر از سال 2005 بوده و نوار غزه به خاطر محاصره توسط اسرائیل در انزوای کامل بوده است.
اسرائیلیان گفته اند که به خاطر جلوگیری از حملات پیکارجویان فلسطینی از این تدابیر امنیتی استفاده کرده اند.
در ماه دسامبر کشورهای اهداکننده کمک به فلسطینیان متعهد شدند که به تشکیلات خودگردان فلسطینی طی سه سال، هفت میلیارد دلار کمک مالی کنند تا بتواند توسعه و اصلاحات لازم را انجام دهد.
بحران انسانی
جنبش حماس، که از ماه ژوئن سال گذشته بر سرزمین های فلسطینی باریکه غزه مسلط شده، روز پنجشنبه (24 آوریل)، گفت که در مقابل توقف حملات علیه اسرائیل خواستار لغو محاصره اقتصادی و بازگشایی مرز این منطقه و مصر شده است.
این گروه همچنین پیشنهاد کرد که در صورت موفقیت این طرح، به تدریج در سرزمین های فلسطینی واقع در کرانه باختری نیز آتش بس را رعایت کند.
به گفته سخنگوی دولت اسرائیل، حماس از لغو محاصره غزه برای دریافت اسلحه و مهمات استفاده می کند تا بعدا حملات خود علیه اسرائیل را شدت بخشد.
پیشنهاد حماس در جریان گفتگو نمایندگان این گروه با مقامات مصری مطرح شد که نقش واسطه را در مذاکرات غیر مستقیم این گروه و اسرائیل بر عهده دارند.
در همین حال بحران انسانی در نوار غزه ادامه دارد.
گروهی از سازمان های حقوق بشر و توسعه که مقر آنها در بریتانیاست روز پنجشنبه (24 آوریل)، خواستار تغییرات بنیادین در سیاست های اسرائیل، جامعه بین الملل و تشکیلات خود گرادان فلسطینی در قبال نوار غزه شد.
اولویت در اقتصاد غزه امرار معاش است نه تولید ثروت
در گزارش این گروه جزئیات بحران اقتصادی این منطقه قید شده، بحرانی به گفته این گروه حقوق بشر بدترین بحران نوار غزه از زمان جنگ 1967 اعراب و اسرائیل محسوب می شود.
این گروه که شامل عفو بین الملل، آکسفام، کریستین اید و نجات کودکان می شود، بحران اقتصادی غزه را فاجعه ای دست ساز توصیف کرده که ناشی از محاصره و انزوای غزه از سوی اسرائیل بوده است.
نکات اصلی این گزارش:
- بیش از 80 درصد از فلسطینیان غزه به کمک های بشردوستانه متکی هستند؛ یک میلیون و یک صد هزار نفر (یعنی سه چهارم جمعیت غزه.)
- درآمد ماهیانه هر خانوار فلسطینی در غزه در عرض کمتر از چهار ماه 22 درصد کاهش داشته است. شمار فلسطینیانی که درآمد روزانه آنها به کمتر از یک دلار و بیست سنت رسیده است از 55 درصد به 70 درصد افزایش یافته است.
- سازمان ملل برای کمک های انسانی به نوار غزه در سال 2008 تقاضای 462 میلیون دلار کرده است که بیش از دو برابر مبلغی است که در سال 2006 خواسته بوده است. نوار غزه بعد از سودان و کنگو در رده سوم فهرست ملل نیازمند کمک های بشردوستانه سازمان ملل قرار دارد.
- سفر به داخل و خارج از غزه ممنوع است مگر برای مواد انتقال مواد غذایی و آب آشامیدنی و همچنین نظافت فاضلاب؛ در حال حاضر هیچ ضمانتی وجود ندارد که توزیع مایحتاج ضروری مراقبت های پزشکی در نوار غزه صورت بگیرد.
- بهای مواد غذایی رو به افزایش بوده و آرد گندم، شیر خشک بچه و روغن خوراک پزی به تدریج نایاب می شود.
- انتقال مواد به داخل غزه که قرار بوده 250 کامیون در روز باشد به 45 کامیون تقلیل یافته است.
- در شش ماه گذشته بیشتر تجارتخانه های خصوصی بسته شده اند و 95 درصد فعالیت های صنعتی به خاطر محدودیت واردات و صادرات به حال تعلیق درآمده اند. بیکاری نزدیک به 40 درصد رسیده است.
- شمار اهالی غزه که در سال 2000 در اسرائیل سرگرم به کار بوده اند از 24 هزار نفر به صفر رسیده است.
- اسرائیل اجازه داده که هر هفته دو میلیون و دویست هزار لیتر دیزل صنعتی اروپائی به غزه منتقل شود؛ این مقدار سوخت برای فعالیت کامل نیروگاه اصلی غزه کفاف نمی دهد.
- بین 25 تا 30 درصد جمعیت غزه از دسترسی به آب لوله کشی در خانه خود محرومند چون کمبو برق باعث شده پمپاژ آب مختل شود.
- قطع برق باعث شده بیمارستان ها بین 8 تا 12 ساعت برای تامین نیازهای اولیه خود از ژنراتورهای کوچک استفاده کنند که قطعات یدکی آنها نایاب شده است.
- شمار بیمارانی که لازم است برای درمان به خارج از غزه منتقل شوند رو به افزایش بوده اما در ماه دسامبر 2007 فقط 64 درصد متقاضیان اجازه یافتند به اسرائیل سفر کنند و همین باعث شد دهها بیمار جان خود را از دست بدهند.
- بیش از 56 درصد جمعیت غزه کودک هستند. تقریبا 2000 کودک امسال به مدرسه نرفتند.
- بنابه آمار سازمان ملل هشتاد درصد از دانش آموزان در غزه در امتحانات خود رد شده اند.
تعلیق امدادرسانی
سازمان ملل متحد از روز پنجشنبه فعالیت های امدادرسانی به ساکنان نوار غزه را به خاطر تمام شدن ذخیره سوخت خود، متوقف کرده است.
این سازمان روز پنجشنبه موفق شد به پانزده هزار پناهنده فلسطینی کمک رسانی کند ولی به علت پایان سوخت خودروهای امدادرسانی این کار متوقف شد.
کمبود سوخت در باریکه غزه در حالی رخ می دهد که اسرائیل برای متوقف کردن حملات موشکی گروه حماس، از ورود سوخت به باریکه غزه ممانعت می کند.
گزارش ها بیانگر توقف ارسال سوخت به غزه است ولی اسرائیل می گوید حماس مانع از توزیع سوخت به این اراضی شده است.
به گفته مقام های اسرائیلی یک میلیون لیتر سوخت در مرز غزه وجود دارد ولی توزیع کنندگان سوخت در این منطقه با پیشتیبانی حماس از تحویل آن خودداری می کنند.
اما به گزارش سازمان ملل متحد، کشاورزان و ماهیگیران فلسطینی که به خاطر محدودیت های اعمال شده دچار مشکل شده اند، مانع از دسترسی توزیع کنندگان سوخت به پایانه مرزی شده اند.
بانک جهانی در آخرین گزارش خود آورده است که درآمد سرانه در اراضی فلسطینی در طی سال 2007 راکد بوده است.
در این گزارش آمده که محدودیت در عبور و مرور از گذرگاه های مرزی بیشتر از سال 2005 بوده و نوار غزه به خاطر محاصره توسط اسرائیل در انزوای کامل بوده است.
اسرائیلیان گفته اند که به خاطر جلوگیری از حملات پیکارجویان فلسطینی از این تدابیر امنیتی استفاده کرده اند.
در ماه دسامبر کشورهای اهداکننده کمک به فلسطینیان متعهد شدند که به تشکیلات خودگردان فلسطینی طی سه سال، هفت میلیارد دلار کمک مالی کنند تا بتواند توسعه و اصلاحات لازم را انجام دهد.
بحران انسانی
جنبش حماس، که از ماه ژوئن سال گذشته بر سرزمین های فلسطینی باریکه غزه مسلط شده، روز پنجشنبه (24 آوریل)، گفت که در مقابل توقف حملات علیه اسرائیل خواستار لغو محاصره اقتصادی و بازگشایی مرز این منطقه و مصر شده است.
این گروه همچنین پیشنهاد کرد که در صورت موفقیت این طرح، به تدریج در سرزمین های فلسطینی واقع در کرانه باختری نیز آتش بس را رعایت کند.
به گفته سخنگوی دولت اسرائیل، حماس از لغو محاصره غزه برای دریافت اسلحه و مهمات استفاده می کند تا بعدا حملات خود علیه اسرائیل را شدت بخشد.
پیشنهاد حماس در جریان گفتگو نمایندگان این گروه با مقامات مصری مطرح شد که نقش واسطه را در مذاکرات غیر مستقیم این گروه و اسرائیل بر عهده دارند.
در همین حال بحران انسانی در نوار غزه ادامه دارد.
گروهی از سازمان های حقوق بشر و توسعه که مقر آنها در بریتانیاست روز پنجشنبه (24 آوریل)، خواستار تغییرات بنیادین در سیاست های اسرائیل، جامعه بین الملل و تشکیلات خود گرادان فلسطینی در قبال نوار غزه شد.
اولویت در اقتصاد غزه امرار معاش است نه تولید ثروت
در گزارش این گروه جزئیات بحران اقتصادی این منطقه قید شده، بحرانی به گفته این گروه حقوق بشر بدترین بحران نوار غزه از زمان جنگ 1967 اعراب و اسرائیل محسوب می شود.
این گروه که شامل عفو بین الملل، آکسفام، کریستین اید و نجات کودکان می شود، بحران اقتصادی غزه را فاجعه ای دست ساز توصیف کرده که ناشی از محاصره و انزوای غزه از سوی اسرائیل بوده است.
نکات اصلی این گزارش:
- بیش از 80 درصد از فلسطینیان غزه به کمک های بشردوستانه متکی هستند؛ یک میلیون و یک صد هزار نفر (یعنی سه چهارم جمعیت غزه.)
- درآمد ماهیانه هر خانوار فلسطینی در غزه در عرض کمتر از چهار ماه 22 درصد کاهش داشته است. شمار فلسطینیانی که درآمد روزانه آنها به کمتر از یک دلار و بیست سنت رسیده است از 55 درصد به 70 درصد افزایش یافته است.
- سازمان ملل برای کمک های انسانی به نوار غزه در سال 2008 تقاضای 462 میلیون دلار کرده است که بیش از دو برابر مبلغی است که در سال 2006 خواسته بوده است. نوار غزه بعد از سودان و کنگو در رده سوم فهرست ملل نیازمند کمک های بشردوستانه سازمان ملل قرار دارد.
- سفر به داخل و خارج از غزه ممنوع است مگر برای مواد انتقال مواد غذایی و آب آشامیدنی و همچنین نظافت فاضلاب؛ در حال حاضر هیچ ضمانتی وجود ندارد که توزیع مایحتاج ضروری مراقبت های پزشکی در نوار غزه صورت بگیرد.
- بهای مواد غذایی رو به افزایش بوده و آرد گندم، شیر خشک بچه و روغن خوراک پزی به تدریج نایاب می شود.
- انتقال مواد به داخل غزه که قرار بوده 250 کامیون در روز باشد به 45 کامیون تقلیل یافته است.
- در شش ماه گذشته بیشتر تجارتخانه های خصوصی بسته شده اند و 95 درصد فعالیت های صنعتی به خاطر محدودیت واردات و صادرات به حال تعلیق درآمده اند. بیکاری نزدیک به 40 درصد رسیده است.
- شمار اهالی غزه که در سال 2000 در اسرائیل سرگرم به کار بوده اند از 24 هزار نفر به صفر رسیده است.
- اسرائیل اجازه داده که هر هفته دو میلیون و دویست هزار لیتر دیزل صنعتی اروپائی به غزه منتقل شود؛ این مقدار سوخت برای فعالیت کامل نیروگاه اصلی غزه کفاف نمی دهد.
- بین 25 تا 30 درصد جمعیت غزه از دسترسی به آب لوله کشی در خانه خود محرومند چون کمبو برق باعث شده پمپاژ آب مختل شود.
- قطع برق باعث شده بیمارستان ها بین 8 تا 12 ساعت برای تامین نیازهای اولیه خود از ژنراتورهای کوچک استفاده کنند که قطعات یدکی آنها نایاب شده است.
- شمار بیمارانی که لازم است برای درمان به خارج از غزه منتقل شوند رو به افزایش بوده اما در ماه دسامبر 2007 فقط 64 درصد متقاضیان اجازه یافتند به اسرائیل سفر کنند و همین باعث شد دهها بیمار جان خود را از دست بدهند.
- بیش از 56 درصد جمعیت غزه کودک هستند. تقریبا 2000 کودک امسال به مدرسه نرفتند.
- بنابه آمار سازمان ملل هشتاد درصد از دانش آموزان در غزه در امتحانات خود رد شده اند.
تعلیق امدادرسانی
سازمان ملل متحد از روز پنجشنبه فعالیت های امدادرسانی به ساکنان نوار غزه را به خاطر تمام شدن ذخیره سوخت خود، متوقف کرده است.
این سازمان روز پنجشنبه موفق شد به پانزده هزار پناهنده فلسطینی کمک رسانی کند ولی به علت پایان سوخت خودروهای امدادرسانی این کار متوقف شد.
کمبود سوخت در باریکه غزه در حالی رخ می دهد که اسرائیل برای متوقف کردن حملات موشکی گروه حماس، از ورود سوخت به باریکه غزه ممانعت می کند.
گزارش ها بیانگر توقف ارسال سوخت به غزه است ولی اسرائیل می گوید حماس مانع از توزیع سوخت به این اراضی شده است.
به گفته مقام های اسرائیلی یک میلیون لیتر سوخت در مرز غزه وجود دارد ولی توزیع کنندگان سوخت در این منطقه با پیشتیبانی حماس از تحویل آن خودداری می کنند.
اما به گزارش سازمان ملل متحد، کشاورزان و ماهیگیران فلسطینی که به خاطر محدودیت های اعمال شده دچار مشکل شده اند، مانع از دسترسی توزیع کنندگان سوخت به پایانه مرزی شده اند.
جایزه "کتاب اورول" نام دارد، به کتاب "گردشهای فلسطینی" نوشته رجا شهاده تعلق گرفت.
نویسنده فلسطینی برنده جایزه اورول شد
جورج اورول، نویسنده بریتانیایی که در اواخر عمربه رفاه مادی دست یافت از نویسندگان و شاعران گمنام حمایت می کرد
معتبرترین جایزه ادبیات سیاسی در بریتانیا که جایزه "کتاب اورول" نام دارد، به کتاب "گردشهای فلسطینی" نوشته رجا شهاده تعلق گرفت.
آنچه بر اهمیت موفقیت این نویسنده می افزاید، رقابتی تنگاتنگی است که بر سر تصاحب جایزه وجود داشته به طوری که داوران خود را ناگزیر دیدند، اسامی بیشتری را در فهرست نامزدان نهایی جای دهند.
کتاب آقای شهاده عنوان فرعی "یادداشتهایی درباره چشم اندازی که ناپدید میشود" را بر خود دارد و او در آن به شرح این موضوع پرداخته که چگونه کرانه غربی، سرزمین محبوب نویسنده، طی چهل سال ذره ذره به تصرف شهرک نشینهای اسرائیلی درآمده است و این که چطور نابودی این "چشم انداز" محبوب، نمایانگر خدشه دار شدن "هویت فلسطینی" است.
از نگاه داوران جایزه کتاب اورول، آمیزه سبک شاعرانه رجا شهاده با شور سیاسی محتاطانه او ستودنی است.
پروفسور ژان سیتن، رئیس هیات داوران این جایزه، درباره سبک نوشتن آقای شهاده گفت: "یکی از شیوه های سنجش کیفیت آزادی، به سادگی این است که در فضایی که دراختیار دارید گردشی بکنید. کتاب رجا شهاده نشان می دهد که از دست رفتن یک چشم انداز تا چه حد هم برای آنها که سرزمینی را از دست می دهند و هم برای آنها که تصرفش می کنند، پلید و ناگوار است. در این میان، هیچکس برنده نیست. گردشهای فلسطینی، روایتی بی پیرایه درباره مکانی بخصوص است اما مانند بسیاری از آثار جورج اورول، درونمایه ای جهانی دارد. به عقیده داوران، دراین اثر نگارش سیاسی به نوعی هنر تبدیل شده است."
"گردشهای فلسطینی"، برنده جایزه اورول
شهاده در دستیابی به این جایزه، رقیبانی چون نیک کوهن، ستون نویس نشریه ابزرور و اد حسین، نویسنده کتاب "چپ چیست؟ چگونه لیبرالها راه خود را گم کردند؟" داشته است. ویلیام هیگ، رهبر پیشین حزب محافظه کار بریتانیا که کتابی با عنوان "ویلیام ویلبرفورس: سرگذشت کوشش گر بزرگ جنبش مبارزه با تجارت برده" تالیف کرده است نیز از دیگر رقیبان آقای شهاده بوده است.
درمراسمی که برای اهدای این جایزه در لندن برگزار شد، جاناتان هری، ستون نویس روزنامه ایندیپندنت هم جایزه روزنامه نگاری را دریافت کرد. جایزه نقدی هر یک از این برندگان چکی به مبلغ ۳ هزار پوند بوده است.
کلایو جیمز، روزنامه نگار و تحلیل گر مسائل فرهنگی نیز برای نگارش مقالاتی "گزنده اما انسانی" جایزه ای ویژه دریافت کرد.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه
مصاحبه با يكي از نوكران استعمار!گفتگوی تلاش با عبدالله مهتدی دبيرکل کومه له در باره چند ترم سياسی
ماگوشه اي خيلي كوچك از "نشست پاريس "و از آنچه در مدت ,3 روز, در اين
نشست" ننگ آور" گذشت نشان داديم. مدعيان نمايند گان" خود ساخته" و
"خود پرداخته "هر آنچه كه خواستند بافتند و امروز پس از افتادن طشت
رسوائي ازبام پنتاگون , آنهائيكه خواستار دخالت بيگانگان, در سرزمينمان بودند;
از مواضع رسما اعلام شده ! با حيل عقب نشيني و با دادن ويراژ هاي بي انتها,
اين عقب نشيني هم چنان ادامه دارد. مصاحبه ذيل يكي از نوكران استعمار است .
وي حتي حاضر به توضيح دادن اطلاعيه هاي رسمي سازماني كه رهبري ميكند
نيست؟
تلاش ـ با مراجعه به منابع و اسناد سازمانی کومه له و همچنين در گفته ها و نوشته های مسئولين اين سازمان به مفاهيمی بر می خوريم که به فراخور بحث، به عنوان صفت آن بکار گرفته می شوند. با وجود اين کمتر می توان تعريف دقيقی از اين مفاهيم را در اين منابع يافت. از جمله آنچه توجه مرا جلب نمود عبارت کومه له به عنوان يک «سازمان آزاديبخش» بود. ما اين عبارت را از مجموعه جنبش ها و حرکتهائی می شناسيم که در قرن بيستم، بويژه پس از جنگ جهانی دوم در برابر نيروهای استعماری، اشغالگر بيگانه و به منظور بيرون راندن آنها از سرزمين های ملی و سرنگون ساختن حکومتهای وابسته به آنها بوجود آمدند. البته به هنگام درگير بودن اين مبارزات هنوز روشن نبود که شخصيت ها و سازمانهائی که چنين مبارزاتی را رهبری می کردند، در پی پيروزی چگونه مناسبات اجتماعی و اهداف سياسی را برای مردمان خود دنبال می کنند.
آيا بکارگيری چنين عبارتی در باره سازمان شما تصادفی است يا اين که اين مفهوم دارای مضمونی تعمق شده و تدوين شده است؟
عبدالله مهتدی ـ من نمیدانم شما اصطلاح "سازمان آزادیبخش" را از کدام سند کومهله درآوردهاید و لذا نمیتوانم بگویم در متن کدام بحث و به چه نحوی به کار رفته است و این مرا از اظهار نظر مشخص در آن مورد باز میدارد. بحث انتزاعی در این مورد هم نمیدانم ما را به کجا میرساند و چه سودی میتواند داشته باشد. به هر رو، دیدگاهها و برنامه کومهله روشن و تدوین شده است و عملکرد آن هم شناخته شده است. شاید در خلال پرسشها و پاسخهای دیگر جواب این گونه مسائل هم داده شود.
تلاش ـ عبارتی که در پرسش ما در شکل تعديل شده تری ـ «سازمان آزاديبخش» ـ آمده، در بيانات مسئولين و اسناد سازمان شما با وزنی بيشتر و دامنه ای گسترده تری بکار گرفته شده است. به عنوان نمونه؛ دراسناد کنگره دهم (گزارش کميته مرکزی ـ سايت کوموله) از ضرورت آماده ساختن کادرها برای «وظائف آتی در جهت رهبری جنبش رهائی بخش مردم کردستان» سخن رفته و همچنين در هفته ها و ماههای اخير در مصاحبه هائی (کار و شهروند ـ سايت کوموله) و در پاسخ به پرسشهای تعدادی از رسانه ها ، داعيه مسئولين و اعضائی از دفتر سياسی سازمان شما کمتر از «متقبل شدن رهبری جنبش آزاديبخش مردم کردستان در سخت ترين شرايط » نيست. در اين اسناد و سخنان برهدفی کمتر از «به پيروزی رساندن مبارزه آزاديبخش در کردستان ايران» تکيه نشده است.
از آنجائی که ما فکر می کنيم «جنبش آزاديبخش» ترم سياسی مهمی است و می دانيم دارای معنای تاريخی و اشکال تجربه شده ای در نقاط مختلف جهان است، طبيعی است که با ملاحظه آن در متون و ادبيات سياسی حزبی که در نقطه ای از ايران داعيه رهبری چنين جنبشی را دارد، از معنای مورد نظرش در باره اين مفهومی که دائماً تکرار می کند، بپرسيم. بنا براين اجازه دهيد؛ پرسش خود را بار ديگر تکرار کنيم که تعريف شما از «جنبش آزاديبخش درکردستان ايران» چيست؟ آيا با آنچه که از مبارزات آزاديبخش ضد نيروهای اشغالگر بيگانه و استعمارگر می شناسيم، همانندی دارد يا خير؟
عبدالله مهتدی ـ همان طور که حدس میزدم ما در جائی از کومهله به عنوان "سازمان آزادیبخش" اسم نبردهایم و لذا پرسش اول شما دقیق نبود و به همین دلیل استنادی هم در این رابطه نیاوردید. آنچه ما گاه به کار برده و میبریم جنبش آزادیبخش خلق کرد یا مردم کردستان است و شما هم در پرسش دوم به همین پرسش رسیدهاید.
اما در مورد اینکه چرا جنبش کردستان را یک جنبش آزادیبخش مینامند (چون این اصطلاح ساخته و پرداخته ما نیست بلکه اصطلاحی جاافتاده در ادبیات سیاسی کردستان در طول دهههای گذشته میباشد)، فکر میکنم به چند دلیل به کار بردن این ترم نامناسب و نابجا نیست. یکی اینکه کردها، در کنار همه ستمهائی که مثل هر ایرانی دیگر از ناحیه رژیم جمهوری اسلامی متحمل میشوند، از وجود ستم ملی نیز رنج میبرند و جنبش کردستان حل این مسأله محوری را مدنظر دارد. به علاوه، جنبش و مبارزه مردم کردستان، بویژه با دیدگاهی که کومهله از آن دارد و با فرهنگی که طی بیش از سه دهه در کردستان ترویج کرده است، در عین حال در محتوای خود جنبشی آزادیخواهانه است و از آزادی و برابری زنان، از دموکراسی گسترده و کامل، از آزادی بیان و عقیده و مطبوعات، از آزادی تشکل و تحزب، از حقوق مدنی و شهروندی گسترده و نظیر اینها دفاع میکند و اینها را هم در لیست اهداف و مطالبات خود دارد. و بالأخره جنبش خلق کرد بخش مهم و تأثیرگذاری از کل جنبش آزادیخواهی و دموکراسیخواهی و عدالتخواهی در سراسر ایران است. به همه این دلائل به کار بردن اصطلاح مورد بحث بیراه و بیجا نیست.
تلاش ـ در هر صورت تصور يک حزب آزاديبخش از حزب کومله هرچند به گفته شما «نادقيق» اما برداشتی منطقی از مواضع مسئولين حزب است. حزبی که معتقد به وجود يک جنبش آزاديبخش حول مسئله محوری ستم ملی است و خود مدعی رهبری چنين جنبشی است، بايد اين احتمال را بدهد که دراذهان خوانندگانی که با معنای اين مفهوم آشنائی دارند، به مثابه يک حزب آزاديبخش تلقی گردد. خوشبختانه از امتيازهای گفتگو، مصاحبه و طرح پرسش، يکی هم خدمت به رفع «بيدقتی ها» ست.
و اما توضيحات شما در باره «جنبش آزاديبخش کردستان» و مفاهيم ناهمخوانی که در توصيف ماهيت دوگانه اين جنبش کنار هم قرار داده ايد، باز هم موجب سردرگمی است و احتمالاً سبب برداشتهای نادرست و نادقيق. چگونه جنبشی ـ جنبش آزاديخواهانه مردم کردستان ـ که بخشی از يک کل ـ از قضا جزء مؤثر آن ـ يعنی کل جنبش آزاديخواهی و دمکراسی خواهی و عدالتجوئی در سراسر ايران است، می تواند ماهيت ديگری داشته و بر محور ستم ملی سازمان يابد؟ ستم کدام ملت بر چه ملتی؟ اگر مسئله محوری جنبش سراسری ايرانيان از جمله هم ميهنان کردمان ـ به عنوان بخشی از آن کل ـ کسب آزادی و حقوق مساوی فردی و شهروندی و... است، بنا براين مبارزه اش با هيچ ملت يا دولت بيگانه ستمگری نيست بلکه بر عليه استبداد و ارتجاع درونی است. در اينجا يا برداشت ما از ستم ملی نادرست است و منظور شما را از بکارگيری اين مفهوم در تبيين محور مبارزات مردم کردستان نمی فهميم، يا خود شما به رابطه، پيوند و ماهيت يگانه ای که ميا ن مبارزات سراسری ايرانيان و مبارزات جاری در کردستان برقرار کرديد، باور نداريد؟
عبدالله مهتدی- کسی از مبارزه با هیچ "ملت" دیگر صحبتی نکرده است. روشن است و شاید هزاران بار در ادبیات ما آمده که مبارزه ما با ارتجاع و استبداد است، با دولت و نظام سیاسی است و نه با هیچ ملت و خلق و مردمی. ضمنا نمیدانم چرا باید اینکه جنبش در کردستان دارای اهداف متعددی است مایه سردرگمی باشد و این اهداف با هم ناهمخوان تلقی شود. چرا کردها نمیتوانند برای رفع تبعیضات ملی علیه خودشان مبارزه کنند و در عین حال برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و نظیر اینها در کل ایران نیز فعالیت کنند و موضع بگیرند؟ اتفاقا از نظر من این مبارزات نه فقط ناهمخوان نیستند بلکه کاملا با همدیگر مرتبط و عجینند و تجربه دهههای گذشته نیز همین را نشان میدهد.
راستش من نمیدانم ما با این بحثها به کجا میخواهیم برسیم و شما در این رابطه دقیقا به دنبال چه هستید و میخواهید چه چیز را ثابت یا رد کنید. شاید بهتر باشد همان را مطرح کنید.
تلاش ـ البته کار ما نه اثبات و نه رد چيزيست. علاقه، سعی و پافشاری ما در جهت تدقيق وروشن تر شدن معنای شعارها و مفاهيمی است که سازمانها، احزاب و افراد سياسی بکار می گيرند، آن هم به ياری و از زبان مسئولين خود اين مجموعه های سياسی. ما تلاش می کنيم رابطه منطقی ميان مفاهيم بکار گرفته شده و نوع نگرش و دستگاه نظری که اين مفاهيم و شعارها در درونشان ساخته و پرداخته می شوند را بفهميم و نتايجی را که می توانند به طور منطقی ببار آورند از امروز آشکار نمائيم. دقيقاً در پروسه چنين بحث و تلاشهائی است که روشن می شود که ما با هم به کجا می رسيم. البته منظور از «ما» نه «تلاش» با آقای مهتدی و يا با حزب کومله، بلکه مردمی هستند که احتمالاً تحت اين شعارها و به رهبری سازمانهائی نظير کومله خود را بسيج کرده، سازمان می دهند و دست به عمل می زنند ـ در برابر يا همراه ساير بخشهای ملت ايران. توضيحات دقيق و روشن شما می توانند در جلو گيری از انحراف و باز شدن اذهان و احتمالاً قوام و دوام نزديکی اين مردم ياری دهنده باشند. علاوه بر اين شما ياهر فرد مسئول ديگری در باره معنای شعارهائی که می دهند چه روشن سخن بگويند يا نه، در بند رابطه منطقی آنها با هم باشند يا نه، اما اين تجربه ثابت شده را نمی توانند ناديده بگيرند که مفاهيم و دنباله روی وهم آلود از آنها می توانند بسيار خطرناک باشند. در اينجا شايد بد نباشد از تجربه خود نمونه ای بياوريم: شايد اگر اکثريت بزرگ ملت ايران و رهبران آنها با درک وهم آلود خود ازشعار عدالت وعدالتخواهی ـ حکومتهای عدل علی، کارگری و خلقی ـ پشت نيروهای اسلامی و مارکسيست ـ لنينيستی، ملی و خلقی ـ روان نمی شدند، بی ترديد کار انقلابيون در استقرار حکومت اسلامی و تأسيس نظام سراسر تبعيض و ضد انسانی اين چنين راحت نبود. ما اگر امروز بر روی مفاهيمی که سازمانها و احزابی که خود را نماينده و بلندگوی بخشهائی از ملت ايران و اقوام ايرانی قلمداد می کنند، تکيه کرده و از خود آنها تعريف دقيقی می طلبيم، برای بازداری خودمان از دنباله روی از حرکت های کور و اگر ممکن باشد، نزديک کردن نيروها به يکديگر بر محور اهداف روشن و تعريف شده است.
در باره موضوع مورد توجه در اين گفتگو؛ ما هم ملت ايران و سراسر بخشهای آن را در مبارزه ای سراسری برای آزادی، رفع تبعيض و حقوق انسانی برابر، حقوق شهروندی و همه در چهارچوب ميثاق های جهانی حقوق بشر و بر عليه حکومت استبداد دينی و عقب ماندگی درگير می دانيم و بر اين نظريم که ملت ايران در اين مبارزه جدالی در درون خويش و بر عليه بخشهای ديگر پيکر خود ندارد. اما قبول بفرمائيد، يا حداقل احتمال بدهيد، آنچه از «ستم ملی» برداشت می شود ـ بدليل بار معنائی تاريخی، حقوقی و سياسی که با خود حمل می کند ـ با درک فوق نمی خواند. و اين وظيفه شماست که روشن کنيد منظورتان از ملت ستمگر کيست، طرق ستمگری آن چيست، دولتش کيست و توسط کدام نماينده و نظامی اين ستم را روا می دارد؟ ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافيای سياسی و دولتهای به رسميت شناخته شده؟ و اگر کومله به هيچ يک از اينها قائل نيست، و تبعيض را سراسری و از سوی حکومتی که هرگز در ايران پايه گزينش تک قومی نداشته و ندارد، می داند، بهتر است برای رفع هرگونه ترديدی در ذهن ديگران از بکار بردن چنين ترمهای سياسی مغشوش و پردامنه و با پيامدمای ناروشن پرهيز نمايد.
ما برای انجام اين گفتگو در چهارچوب چنين پرسشها و پاسخ های روشنگرانه از سوی شما پافشار بوديم. پوزش می خواهم از اين که توضيحات برای روشن کردن اين چهارچوب به درازا کشيد و پرسش ها ناخواسته طولانی تر از پاسخهای شما شدند. اما هرگز کار ما طرح و تکرار پرسش های باری به هر جهت و سکوت در برابر پاسخهای ناروشن و توهم زا نبوده است. بنابراين لطفاً شما بفرمائيد؛ با نا روشن گذاشتن اين پرسشها و توقع عبور سرسری ديگران از آنها از يکسو و از سوی ديگر تکرار مداوم مفاهيمی چون «ستم و تبعيضات ملی»، «جنبش آزاديبخش مردم کردستان» و تقسيم ملت ايران به «ملل کرد و ترک و بلوچ و عرب و...» آن گونه که در ادبيات سياسی شما واحزاب متحدتان تکرار می شوند، چه آينده ای را برای ايران انتظار داريد؟
عبدالله مهتدی ـ من هرگز قصد نداشتهام و ندارم که "سرسری از روی مسائل نظری و سیاسی" بگذرم و اتفاقا در حیات سیاسیم بی اندازه به روشنی و تدقیق نظری مباحث اهمیت داده و میدهم و خیلی هم "در بند رابطه منطقی اجزای مختلف" بحثهایم هستم. اما چه باید کرد که من وجود ستم مضاعف را نه فقط در مورد ملیتها بلکه همچنین در مورد زنان، یافیالمثل در مورد سنیها و یا بهائیان، یک واقعیت عینی میدانم و اذعان به این واقعیت را به معنای ایجاد تفرقه و اغتشاش در مبارزه دموکراسیخواهی تلقی نمیکنم بلکه برعکس نشانه و شاخصی از دموکراتمنشی واقعی برای هر ایرانی میدانم. بگذارید ابتدا نمونهای را مثال قرار دهیم که فکر نمیکنم روی آن اختلافی موجود باشد. میپرسم آیا شما میتوانید به زن ایرانی بگوئید اینقدر از ستم مضاعف، از ستم ویژه بر زنان، و از برابری حقوق زن و مرد ایرانی، صحبت نکند و به این ترتیب "بخشی از پیکر جامعه ایران" یعنی زنان را "در مقابل بخش دیگر" یعنی مردان قرار ندهد؟ میتوانید به وی بگوئید همه ما از یک ستم واحد یعنی ستم ارتجاع و استبداد داخلی رنج میبریم، پس دیگر توان مبارزه همگانی برای آزادی را با پیش کشیدن جنبش زنان تکهپاره نکند و بگذارد اول آزادی و دموکراسی بدست بیاوریم آن وقت آنها هم به حقوق خودشان خواهند رسید؟ فراموش نکنید که همین نوع بحثها در مورد حقوق زنان در اوائل انقلاب وجود داشت و دیدیم که این دیدگاه نه فقط زنان را در مقابل یورش ارتجاع تنها گذاشت و برای سرکوب آنان عذر ایدئولوژیک آورد بلکه به کل جنبش آزادیخواهی در ایران لطمات جبران ناپذیری وارد کرد. بحث روشن است: اگر ما از همین حالا از آزادی زنان و حقوق برابر آنها صحبت نکنیم و برایش مبارزه نکنیم معلوم نیست آزادی مورد ادعای ما دیگر چه معنا و محتوائی خواهد داشت. وانگهی، پاگرفتن و رشد و گسترش جنبش زنان برای خواستهای فمینیستی ابدا جنبش آزادیخواهانه سراسری در ایران را تضعیف نمیکند بلکه مستقیما رو در روی ارتجاع و استبداد قرار دارد، به آن نیرو میبخشد و اصلا خود یکی از ارکان و عناصر تشکیل دهنده چنین جنبشی است. درواقع جنبش آزادیخواهانه سراسری از همکاری و بهم پیوستن کلیه این جنبشهای اجتماعی نیرو میگیرد. امروزه کسی اینها را انکار نمیکند و اگر بکند باید درنفس آزادیخواهیش شک کرد، زیرا تاریخ سه دهه گذشته این مسأله را، البته متأسفانه به بهای گزافی، برای ما حل کرده است.
به همین قیاس هم نمیتوانید بگوئید کردها یا مثلا بلوچها مانند همه مردم ایران صرفا همان مشکلات را دارند و تنها از همان ستمهائی رنج میبرند که دیگران. شما فقط همین یک مسأله زبان مادری و محرومیت از آموزش و تحصیل به این زبان را در نظر بگیرید. آیا یک کرد یا آذربایجانی یا بلوچ که از تحصیل و آموزش به زبان مادری محروم است هیچ فرقی با مردم مثلا شیراز و اصفهان و یزد ندارد و هیچ تبعیض یا بی حقوقی ویژه و خاصی از این بابت متحمل نمیشود؟ و اگر پاسخ مثبت است آیا خود این مسأله یکی از مصداقهای ستم ملی، یعنی ستم و تبعیضی که به مثابه فردی از یک ملیت معین بر شما روا داشته میشود، نیست؟ پس دیگر چرا میفرمائید که صحبت کردن از ستم ملی "یک ترم سیاسی مغشوش" است که با مبارزه سراسری برای دموکراسی "نمیخواند"؟ مگر قرار است مبارزه سراسری ما برای آزادی از نوع همه با هم خمینی باشد که هیچ تنوعی را نپذیرد؟ آیا بالأخره این ستمهای مضاعف در ایران راه حل شایسته خود را خواهند داشت و یا باید در "وحدت کلمه" جدیدی که از فحوای بحث شما مستفاد میشود "ذوب" شوند؟ من که قبلا پاسخ داده بودم ما مشکل را با ارتجاع و استبداد حاکم، با نظام سیاسی و رژیم حاکم میدانیم و نه با مردم ایران که آنها هم زیر چرخهای این نظام دارند به انحاء گوناگون له میشوند، چرا دیگر چرا باز هم پرسیده میشود "ستم کدام ملت بر کدام ملت"؟ ستم ملی یعنی ستمی که بر یک ملت وارد میشود نه ستمی که از طرف یک ملت وارد میشود. از نظر من وجود ستم و تبعیض ملی نسبت به ملت کرد، و همچنین تعداد دیگری از ملیتها در ایران، و نیز وجود مبارزه و جنبشی در تقابل با آن اظهر من الشمس بوده و همه تجربه تاریخی و سیاسی دهههای اخیر، پیش و پس از رژیم جمهوری اسلامی نیز، همین را نشان میدهد و ثابت میکند. در این مورد آنقدر شاهد مثال و سند هست که من به قول معروف از فرط وفور در مضیقه هستم، در حالیکه به نظر میرسد شما حتی وجود این واقعیت را انکار میکنید.
میپرسید "ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافيای سياسی و دولتهای به رسميت شناخته شده"؟ اگر بخواهم فقط یکی از آنها را نام ببرم میگویم: کردها. جغرافیایشان هم در ایران ناشناخته نیست، بهجز آنها که در طول قرون کوچ اجباری داده شده و یا خود در نقاط دیگر مسکن گزیدهاند، در سرزمین آبا و اجدادی خود واقع در استانهای شمال غربی و غرب کشور زندگی میکنند و سرزمین خود را کردستان مینامند که استان کردستان فقط جزئی از آن است. بهگفته تاریخدانان حضورشان دراین سرزمین به هزارهها میرسد. زبانشان کردی است که یکی از زبانهای ایرانی محسوب میشود که خود یکی از رشته زبانهای وابسته به شاخه زبانهای هندواروپائی است. دولت به رسمیت شناخته شدهشان کدام است؟ اگر دولتی از خود داشتند که حالا مشغول چانه زدن بر سر بودونبودشان، چه برسد به حقوقشان، نبودیم. منبع میخواهید؟ میتوانم کوهی از منابع به زبانهای خارجی را که تازگیها چندتائیشان به فارسی هم ترجمه شده خدمتتان ذکر کنم. می بخشید که خیلی مثل امتحان تاریخ و جغرافیای ابتدائی به نظر میرسد اما چه کنم که این نوع پرسش شما ناچار این پاسخها را به دنبال میآورد.
این همه پرسش که کدام ملت، کدام ملیت و کدام ستم ملی خیلیها را به یاد ایدئولوژی کمالیستی دولت ترکیه میاندازد که برای دهها سال اصلا وجود کردها و یا هر ملیت دیگری را در آن کشور انکار میکردند و حتی از واژه کرد هم مجاز نبودند استفاده کنند بلکه همان طور که معروف است کردها را "ترکهای کوهی" میخواندند و این نامگذاری حتی در مطبوعات و تاریخهای رسمیشان هم ذکر میشد. خوب، این انکار ملت کرد در ترکیه چه تأثیری داشت و عاقبتش به کجا کشید؟ جز اینکه برای دهها سال محیط سیاسی ترکیه را مسموم سازد، جز اینکه منبع تغذیه ای برای تمامیت خواهی و دیکتاتوری سیاسی و حکومت پلیسی در آن کشور بشود، جز اینکه در داخل این جامعه دشمنی بیافریند و شکوفائی و توسعه آنرا کند نماید چه نتیجهای داد؟ و عاقبتش هم چه شد؟ باوجود همه انکارها و نفی موجودیتها، با وجود همه آسیمیلاسیونهای اجباری و خونین و کوچ دادنها و اعمال سیاست "سرزمین سوخته" طی دههها در کردستان ترکیه، اما سرانجام در سالهای اخیر واقعیت وجودی کردها و همراه با آن مسأله حقوقشان دارد به تدریج به رسمیت شناخته میشود و نهایتا جامعه ترکیه چارهای جز اینکه این مسأله را بهطور دموکراتیک و براساس به رسمیت شناختن حقوق سیاسی و فرهنگی خلقهای ساکن کشورحل کند ندارد.
ایران یک کشور مونولیت نیست و تنها یک مبارزه مونولیت تک صدائی هم در آن جریان ندارد، بلکه مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران ضمن اینکه خواستهای یکسان و همگانی دارد در عین حال از مجموعه ای جنبشهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی گوناگون تشکیل شده که هرکدام ریشه در گروههای اجتماعی خاص و مطالبات آنها، ازجمله ملیتها ومطالباتشان، دارد و اتفاقا دقیقا به همین دلیل هم میتواند از قدرت بسیج بسیار زیادی برخوردار باشد. به عبارت دیگر، این جنبشهای گونه گون نه فقط جنبش عمومی دموکراسیخواهی را تضعیف و تجزیه نمیکنند بلکه میتوانند منبع بزرگ کسب و بسیج نیرو برای آن باشند. انکار این تنوع و کثرت در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران به عقیده من به نوع دیگری از تمامیت خواهی منجر میشود و سوخت ایدئولوژیک و فرهنگی یک توتالیتاریسم غیرمذهبی را در ایران فراهم میکند.
ضمنا اگر در صحبتهایتان جوالدوز انتقاد را به "اسلامیها، مارکسیست- لنینیستها و ملیها و خلقیها" وارد میکنید که با طرح "مفاهیم وهمآلود" "خطر" آفریدند و راه را برای تسلط دیکتاتوری دینی هموار کردند، که به جای خویش درست است و ما بیشتر و پیشتر هم اینها را گفتهایم، اما خوب است سوزنی هم به رژیم گذشته بزنید که مسبب اصلی روی کار آمدن اسلام سیاسی است. من بارها گفتهام که استبداد دینی میراث خوار استبداد سلطنتی و وامدار آن است. اگر ما در ایران دموکراسی داشتیم، اگر کودتای بیست و هشت مرداد نمیشد و همه به خون کشیده نمیشدند، اگر هر صدای مخالفی در نطفه خفه نمیشد و در نتیجه آخوند و مسجد به تنها مرجع و مکان تجمع و ابراز وجود مردم تبدیل نمیشد، اگر بساط شکنجه و فساد این چنین گسترده نبود، اگر چپ و دانشجوو کارگر و روشنفکر و کرد و دموکرات وملی گرا و لیبرال همه به بند کشیده نمیشدند، اگر آزادی احزاب و اتحادیهها و تشکلها میبود، اگر مطبوعات و رسانههای آزاد میداشتیم، آنوقت مجالی برای رشد و توسعه سیاسی در ایران فراهم میشد، تجربه دموکراسی مردم را پخته میکرد، برنامهها و احزاب و شخصیتها به محک زده میشدند و مردم دنبال هر اغواگر و عوامفریبی راه نمیافتادند. ضمنا آنوقت بحث مربوط به ملیتها یا قومیتها و یا هرچه اسمش را بگذاریم نیز در فضای سالم و عقلائی و بدور از تعصب و بیخبری میتوانست پیش برود و نهایتا از روی شناخت و تفاهم و همبستگی و قبول همدیگر میخهای وحدت با دستهای همه مان بر این سرزمین مشترک کوبیده میشد.
تلاش ـ بسيار سپاسگزارم که مهر از لب برداشتيد و با دست و دلبازی بيشتری استدلالهای مربوط به وجود «ستم ملی» و ضرورت «مبارزه رهائی بخش» بر عليه آن را ارائه داديد. شايد تأثير همان جوالدوز برپهلوی همگی مان باشد. ما در اينجا در صدد اندازه گيری سهم ها در سقوط آزاد در چاه نکبت و فلاکت کنونی نيستيم. ذکر آن نمونه در گذشته تنها به منظور توضيح علت پافشاری های امروزمان بر ضرورت تعريف مفاهيمی است که بکارگرفته شده و مبارزه ای حول آنها ترتيب داده می شوند، که خوب می بينيم مؤثر افتاد.
شما در اين استدلالها مسائل گوناگونی را مطرح کرده ايد که به نظر من تک تک آنها در خور توجه اند، اما به ناگزير از بعضی با اشاره ای کوتاه درمی گذريم؛ مثلاً جای بسی سربلندی و آرامش وجدان مردم بخشهای ديگر کشور است که شما برای اثبات وجود «ستم ملی» بر کردها و اتهام اين که گويا «ما» هويت فرهنگی و زبانی کردها را انکار می کنيم چون منکر وجود ستم ملی و ملت ستمگر در ايران هستيم، مجبور می شويد سفری به بيرون از مرزهای ايران کرده، از پام ترکيست ها نمونه بياوريد و به حوادث و ناروائی هائی دست يازيد که در سرزمينهای ديگر ـ از سوی پان ترکيست ها ـ بر عليه کردان روا داشته می شود ـ با اين نمونه ها شما بايد از اين گرايشها در ميان متحدين خود، بيشتر هراس داشته باشيد. بی ترديد اگر در ايران مصداقی از چنين ناروائی هائی می يافتيد، از ذکر آن دريغ نمی فرموديد. در باره آنچه هم که در باره حق تحصيل و آموزش به زبانهای مادری به عنوان مطالبه اقوام ايرانی می فرمائيد، فکر می کنم از نظرهر نيروی عدالتخواه و فرهنگ دوستی امری بديهی و در خور دفاع است. اما برای فرزندان اين مملکت، وابسته به هر قومی که باشند، اين هم تصميم عادلانه ايست که به آنها اين امکان داده شود از تمام ظرفيت های اين کشور به نفع خود و برای آينده وسعادت خويش بهره گيرند و آزادانه استعدادهای خود را در هر کجا که خواستند در خدمت منافع خود و کشور بکارگيرند. برای باز کردن چنين ميدانی برای همگان به صورت مساوی و عادلانه يک زبان مشترک لازم است. نکته ديگر اين که نمی دانم در آن همه آثار تازه منتشر شده تاريخی که مورد استناد شماست، آيا از اين نکته هم ذکری به ميان آمده که پايه نخستين حکومت ايرانی ـ در فلات ايران ـ در همان منطقه ای گذاشته شده که شما امروز ادعای آن را به عنوان سرزمين مختص به کردها داريد؟ تاريخ نويسی بر اساس ملاحظات و منافع سياسی قدمت طولانی دارد و فکر نمی کنم گره اين بحث را باز کند. مشکل ما کماکان مفاهيمی هستند که بکار می گيريم، دستگاه فکری حول آنها می سازيم و سپس بر اساس آن بسيج می کنيم.
از نظر من هنوز هم «ستم ملی» در ايران ترم سياسی نادرستی است و اين توضيحات شما نشان می دهد که اتفاقاً در تبيين و تعريف آن چه اندازه اغتشاش وجود دارد. شما برای اثبات وجود ستم ملی و ضرورت مبارزه ای حول آن، از «ستم مضاعفی» که بر اديان و مذاهب ديگر و بر زنان می رود، قياس گرفته ايد. صرف نظر از بی ربط شدن اين قياسها، وقتی سخن از «ستم ملی» به ميان می آيد که لاجرم جدال دو ملت رودررو را در خود نهفته دارد و مطالبه بعدی دولت و سرزمين مستقل ـ زنان و پيروان اديان ديگرنه خود را ملتی می دانند و نه مدعی سرزمين و دولتی برای خود خواهند بود ـ در اينجا نيز شما متأسفانه حتا تبيين درستی از اين مبارزات اجتماعی و جنبش های مدنی ارائه نمی دهيد. مبارزه زنان برای رفع اين ستم دوگانه که برخلاف «ستم ملی» مصداق واقعی دارد و حتا قانونی شده است، مبارزه ای بر عليه مردان نيست. يا در مبارزه پيروان اديان بهائی يا سنی يا... مسئله کسب حقوق برابر است نه مبارزه بر عليه مسلمانان شيعه. علاوه بر اين ميدانيد اشکال اين نوع استدلال چيست و به کجا می انجامد؟ به رودروئی انسان ها بر عليه انسان ها، زن بر عليه مرد، سنی بر عليه شيعه و شيعه بر عليه بهائی و مسيحی. به عبارت ديگر چون شما در ايران و در برابر مبارزات و جبهه مقابل آنها ماهيت عينی و مشخصی در سطح جامعه ـ جز حکومت و دستگاه فکری و حقوقی آن به اضافه عقب ماندگی ـ نمی يابيد، سعی می کنيد با تبيين های نادرست از سرکوب سياسی حکومتی، عقب ماندگی فرهنگی و نزول اخلاقی و که سراسرجامعه ـ از جمله در کردستان، بلوچستان، آذربايجان و تهران و... ـ آلوده آن است و رژيم نماينده آن، جبهه های جديدی اختراع کنيد. جبهه مردانه دشمن زنان يا جبهه شيعيان دشمن سنی ها، تا بتوانيد در نهايت به ستم مضاعف خود بر عليه «ملت» کرد برسيد وجبهه ئی هم برای آن بی آفرينيد. در همه اين جبهه سازی ها و به احتمال قوی بدون آن که قصدی داشته باشيد، خطر ناکترين و راديکالترين گرايشهای انسانی را بسيج می کنيد.
در پرسش آخر خود از شما می خواهم بپرسم، اگر نقطه عزيمت شما و ساير کوشندگان منتسب به اقوام ايرانی، نه از تقسيم مردم ايران براساس مرزکشی های قومی ـ زبانی و يا اثبات ستم ملی، بلکه از مطالبات معين آنها باشد، اين مطالبات چه خواهند بود؟
عبدالله مهتدی ـ متأسفانه بهجای نقد مستدل و یا برخورد منطقی، ولو مخالف، با بحثها و استدلالهای من، ترجیح دادهاید انبوهی برچسپ و اتهام ناروا با زبان توهینآمیز و زهرآگین بهکار ببرید. شما با اندک بحث و اظهارنظری که باب میلتان نبود بی مهابا بارانی از تعصب و باراندید. خوب، این هم شیوهای است. فکر میکردم از این شیوهها فاصلهای گرفته شده ولی معلوم میشود هنوز راه درازی در پیش داریم و بین دموکرات منشی و دموکرات نمائی چه تمایزی وجود دارد. اما به شما قول میدهم با این زبان و با این فرهنگ جز ایجاد کینه و نفاق کاری نخواهید کرد و این ره که میروید به ترکستان است. زبان شما زبان تفاهم نیست، زبان تجزیه طلبی است، زبان درک دردهای هموطنانتان نیست، زبان نزدیکی وتلاش برای نزدیک شدن نیست، زبان تهدید و تخطئه و تحقیر است. "خطرناکترین گرایشهای انسانی" را نیز نه من بلکه شما بسیج میکنید. هرکس منصفانه بحثهای هر دو طرف را بخواند همین نتیجه را خواهد گرفت.
ضمنا من مهری بر لب نداشته ام که گویا در اثر نیشهای شما زبان باز کرده باشم. من بیش از سی سال است که نظیر این حرفها را به صراحت گفته و نوشتهام و تاوانش را هم دادهام. شما مبارزات مردم کردستان را در دهههای اخیر و نوشته های من و امثال مرا ملاحظه نکرده و نخواندهاید و گرنه فکر نمیکردید این اولین بار است که در اثر این نیشها زبان گشودهام.
در پایان و کوتاه سخن، یک ایران دموکراتیک، آزاد، سکولار، مبتنی بر رعایت کامل حقوق شهروندان که نمونه و سرمشقی درخشان برای تمام خاورمیانه شود، ایرانی که هم توسعه اقتصادی صحیح و هم عدالت اجتماعی را مدنظر داشته واز این طریق پیشرفت و بهروزی مردم خود را فراهم کند، ایرانی متحد و همبسته و درعین حال مداراگر و متمدن که حقوق همگان و مشارکت همگان، از جمله ملیتهای ساکن خود را، در نظام سیاسی کشور تضمین و تأمین کند، با یک دولت منتخب، مسئول، شفاف، پاسخگو و قابل تعویض، این آن هدف مشترکی است که میتواند و باید همه نیروهای واقعا آزادیخواه و دموکراسیخواه را به دور هم گرد آورد. این یکی از اهداف و اولویتهای اساسی کومهله در برهه کنونی است.
تلاش ـ آقای مهتدی با سپاس از شما بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
www.Talashonline.com
نشست" ننگ آور" گذشت نشان داديم. مدعيان نمايند گان" خود ساخته" و
"خود پرداخته "هر آنچه كه خواستند بافتند و امروز پس از افتادن طشت
رسوائي ازبام پنتاگون , آنهائيكه خواستار دخالت بيگانگان, در سرزمينمان بودند;
از مواضع رسما اعلام شده ! با حيل عقب نشيني و با دادن ويراژ هاي بي انتها,
اين عقب نشيني هم چنان ادامه دارد. مصاحبه ذيل يكي از نوكران استعمار است .
وي حتي حاضر به توضيح دادن اطلاعيه هاي رسمي سازماني كه رهبري ميكند
نيست؟
تلاش ـ با مراجعه به منابع و اسناد سازمانی کومه له و همچنين در گفته ها و نوشته های مسئولين اين سازمان به مفاهيمی بر می خوريم که به فراخور بحث، به عنوان صفت آن بکار گرفته می شوند. با وجود اين کمتر می توان تعريف دقيقی از اين مفاهيم را در اين منابع يافت. از جمله آنچه توجه مرا جلب نمود عبارت کومه له به عنوان يک «سازمان آزاديبخش» بود. ما اين عبارت را از مجموعه جنبش ها و حرکتهائی می شناسيم که در قرن بيستم، بويژه پس از جنگ جهانی دوم در برابر نيروهای استعماری، اشغالگر بيگانه و به منظور بيرون راندن آنها از سرزمين های ملی و سرنگون ساختن حکومتهای وابسته به آنها بوجود آمدند. البته به هنگام درگير بودن اين مبارزات هنوز روشن نبود که شخصيت ها و سازمانهائی که چنين مبارزاتی را رهبری می کردند، در پی پيروزی چگونه مناسبات اجتماعی و اهداف سياسی را برای مردمان خود دنبال می کنند.
آيا بکارگيری چنين عبارتی در باره سازمان شما تصادفی است يا اين که اين مفهوم دارای مضمونی تعمق شده و تدوين شده است؟
عبدالله مهتدی ـ من نمیدانم شما اصطلاح "سازمان آزادیبخش" را از کدام سند کومهله درآوردهاید و لذا نمیتوانم بگویم در متن کدام بحث و به چه نحوی به کار رفته است و این مرا از اظهار نظر مشخص در آن مورد باز میدارد. بحث انتزاعی در این مورد هم نمیدانم ما را به کجا میرساند و چه سودی میتواند داشته باشد. به هر رو، دیدگاهها و برنامه کومهله روشن و تدوین شده است و عملکرد آن هم شناخته شده است. شاید در خلال پرسشها و پاسخهای دیگر جواب این گونه مسائل هم داده شود.
تلاش ـ عبارتی که در پرسش ما در شکل تعديل شده تری ـ «سازمان آزاديبخش» ـ آمده، در بيانات مسئولين و اسناد سازمان شما با وزنی بيشتر و دامنه ای گسترده تری بکار گرفته شده است. به عنوان نمونه؛ دراسناد کنگره دهم (گزارش کميته مرکزی ـ سايت کوموله) از ضرورت آماده ساختن کادرها برای «وظائف آتی در جهت رهبری جنبش رهائی بخش مردم کردستان» سخن رفته و همچنين در هفته ها و ماههای اخير در مصاحبه هائی (کار و شهروند ـ سايت کوموله) و در پاسخ به پرسشهای تعدادی از رسانه ها ، داعيه مسئولين و اعضائی از دفتر سياسی سازمان شما کمتر از «متقبل شدن رهبری جنبش آزاديبخش مردم کردستان در سخت ترين شرايط » نيست. در اين اسناد و سخنان برهدفی کمتر از «به پيروزی رساندن مبارزه آزاديبخش در کردستان ايران» تکيه نشده است.
از آنجائی که ما فکر می کنيم «جنبش آزاديبخش» ترم سياسی مهمی است و می دانيم دارای معنای تاريخی و اشکال تجربه شده ای در نقاط مختلف جهان است، طبيعی است که با ملاحظه آن در متون و ادبيات سياسی حزبی که در نقطه ای از ايران داعيه رهبری چنين جنبشی را دارد، از معنای مورد نظرش در باره اين مفهومی که دائماً تکرار می کند، بپرسيم. بنا براين اجازه دهيد؛ پرسش خود را بار ديگر تکرار کنيم که تعريف شما از «جنبش آزاديبخش درکردستان ايران» چيست؟ آيا با آنچه که از مبارزات آزاديبخش ضد نيروهای اشغالگر بيگانه و استعمارگر می شناسيم، همانندی دارد يا خير؟
عبدالله مهتدی ـ همان طور که حدس میزدم ما در جائی از کومهله به عنوان "سازمان آزادیبخش" اسم نبردهایم و لذا پرسش اول شما دقیق نبود و به همین دلیل استنادی هم در این رابطه نیاوردید. آنچه ما گاه به کار برده و میبریم جنبش آزادیبخش خلق کرد یا مردم کردستان است و شما هم در پرسش دوم به همین پرسش رسیدهاید.
اما در مورد اینکه چرا جنبش کردستان را یک جنبش آزادیبخش مینامند (چون این اصطلاح ساخته و پرداخته ما نیست بلکه اصطلاحی جاافتاده در ادبیات سیاسی کردستان در طول دهههای گذشته میباشد)، فکر میکنم به چند دلیل به کار بردن این ترم نامناسب و نابجا نیست. یکی اینکه کردها، در کنار همه ستمهائی که مثل هر ایرانی دیگر از ناحیه رژیم جمهوری اسلامی متحمل میشوند، از وجود ستم ملی نیز رنج میبرند و جنبش کردستان حل این مسأله محوری را مدنظر دارد. به علاوه، جنبش و مبارزه مردم کردستان، بویژه با دیدگاهی که کومهله از آن دارد و با فرهنگی که طی بیش از سه دهه در کردستان ترویج کرده است، در عین حال در محتوای خود جنبشی آزادیخواهانه است و از آزادی و برابری زنان، از دموکراسی گسترده و کامل، از آزادی بیان و عقیده و مطبوعات، از آزادی تشکل و تحزب، از حقوق مدنی و شهروندی گسترده و نظیر اینها دفاع میکند و اینها را هم در لیست اهداف و مطالبات خود دارد. و بالأخره جنبش خلق کرد بخش مهم و تأثیرگذاری از کل جنبش آزادیخواهی و دموکراسیخواهی و عدالتخواهی در سراسر ایران است. به همه این دلائل به کار بردن اصطلاح مورد بحث بیراه و بیجا نیست.
تلاش ـ در هر صورت تصور يک حزب آزاديبخش از حزب کومله هرچند به گفته شما «نادقيق» اما برداشتی منطقی از مواضع مسئولين حزب است. حزبی که معتقد به وجود يک جنبش آزاديبخش حول مسئله محوری ستم ملی است و خود مدعی رهبری چنين جنبشی است، بايد اين احتمال را بدهد که دراذهان خوانندگانی که با معنای اين مفهوم آشنائی دارند، به مثابه يک حزب آزاديبخش تلقی گردد. خوشبختانه از امتيازهای گفتگو، مصاحبه و طرح پرسش، يکی هم خدمت به رفع «بيدقتی ها» ست.
و اما توضيحات شما در باره «جنبش آزاديبخش کردستان» و مفاهيم ناهمخوانی که در توصيف ماهيت دوگانه اين جنبش کنار هم قرار داده ايد، باز هم موجب سردرگمی است و احتمالاً سبب برداشتهای نادرست و نادقيق. چگونه جنبشی ـ جنبش آزاديخواهانه مردم کردستان ـ که بخشی از يک کل ـ از قضا جزء مؤثر آن ـ يعنی کل جنبش آزاديخواهی و دمکراسی خواهی و عدالتجوئی در سراسر ايران است، می تواند ماهيت ديگری داشته و بر محور ستم ملی سازمان يابد؟ ستم کدام ملت بر چه ملتی؟ اگر مسئله محوری جنبش سراسری ايرانيان از جمله هم ميهنان کردمان ـ به عنوان بخشی از آن کل ـ کسب آزادی و حقوق مساوی فردی و شهروندی و... است، بنا براين مبارزه اش با هيچ ملت يا دولت بيگانه ستمگری نيست بلکه بر عليه استبداد و ارتجاع درونی است. در اينجا يا برداشت ما از ستم ملی نادرست است و منظور شما را از بکارگيری اين مفهوم در تبيين محور مبارزات مردم کردستان نمی فهميم، يا خود شما به رابطه، پيوند و ماهيت يگانه ای که ميا ن مبارزات سراسری ايرانيان و مبارزات جاری در کردستان برقرار کرديد، باور نداريد؟
عبدالله مهتدی- کسی از مبارزه با هیچ "ملت" دیگر صحبتی نکرده است. روشن است و شاید هزاران بار در ادبیات ما آمده که مبارزه ما با ارتجاع و استبداد است، با دولت و نظام سیاسی است و نه با هیچ ملت و خلق و مردمی. ضمنا نمیدانم چرا باید اینکه جنبش در کردستان دارای اهداف متعددی است مایه سردرگمی باشد و این اهداف با هم ناهمخوان تلقی شود. چرا کردها نمیتوانند برای رفع تبعیضات ملی علیه خودشان مبارزه کنند و در عین حال برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و نظیر اینها در کل ایران نیز فعالیت کنند و موضع بگیرند؟ اتفاقا از نظر من این مبارزات نه فقط ناهمخوان نیستند بلکه کاملا با همدیگر مرتبط و عجینند و تجربه دهههای گذشته نیز همین را نشان میدهد.
راستش من نمیدانم ما با این بحثها به کجا میخواهیم برسیم و شما در این رابطه دقیقا به دنبال چه هستید و میخواهید چه چیز را ثابت یا رد کنید. شاید بهتر باشد همان را مطرح کنید.
تلاش ـ البته کار ما نه اثبات و نه رد چيزيست. علاقه، سعی و پافشاری ما در جهت تدقيق وروشن تر شدن معنای شعارها و مفاهيمی است که سازمانها، احزاب و افراد سياسی بکار می گيرند، آن هم به ياری و از زبان مسئولين خود اين مجموعه های سياسی. ما تلاش می کنيم رابطه منطقی ميان مفاهيم بکار گرفته شده و نوع نگرش و دستگاه نظری که اين مفاهيم و شعارها در درونشان ساخته و پرداخته می شوند را بفهميم و نتايجی را که می توانند به طور منطقی ببار آورند از امروز آشکار نمائيم. دقيقاً در پروسه چنين بحث و تلاشهائی است که روشن می شود که ما با هم به کجا می رسيم. البته منظور از «ما» نه «تلاش» با آقای مهتدی و يا با حزب کومله، بلکه مردمی هستند که احتمالاً تحت اين شعارها و به رهبری سازمانهائی نظير کومله خود را بسيج کرده، سازمان می دهند و دست به عمل می زنند ـ در برابر يا همراه ساير بخشهای ملت ايران. توضيحات دقيق و روشن شما می توانند در جلو گيری از انحراف و باز شدن اذهان و احتمالاً قوام و دوام نزديکی اين مردم ياری دهنده باشند. علاوه بر اين شما ياهر فرد مسئول ديگری در باره معنای شعارهائی که می دهند چه روشن سخن بگويند يا نه، در بند رابطه منطقی آنها با هم باشند يا نه، اما اين تجربه ثابت شده را نمی توانند ناديده بگيرند که مفاهيم و دنباله روی وهم آلود از آنها می توانند بسيار خطرناک باشند. در اينجا شايد بد نباشد از تجربه خود نمونه ای بياوريم: شايد اگر اکثريت بزرگ ملت ايران و رهبران آنها با درک وهم آلود خود ازشعار عدالت وعدالتخواهی ـ حکومتهای عدل علی، کارگری و خلقی ـ پشت نيروهای اسلامی و مارکسيست ـ لنينيستی، ملی و خلقی ـ روان نمی شدند، بی ترديد کار انقلابيون در استقرار حکومت اسلامی و تأسيس نظام سراسر تبعيض و ضد انسانی اين چنين راحت نبود. ما اگر امروز بر روی مفاهيمی که سازمانها و احزابی که خود را نماينده و بلندگوی بخشهائی از ملت ايران و اقوام ايرانی قلمداد می کنند، تکيه کرده و از خود آنها تعريف دقيقی می طلبيم، برای بازداری خودمان از دنباله روی از حرکت های کور و اگر ممکن باشد، نزديک کردن نيروها به يکديگر بر محور اهداف روشن و تعريف شده است.
در باره موضوع مورد توجه در اين گفتگو؛ ما هم ملت ايران و سراسر بخشهای آن را در مبارزه ای سراسری برای آزادی، رفع تبعيض و حقوق انسانی برابر، حقوق شهروندی و همه در چهارچوب ميثاق های جهانی حقوق بشر و بر عليه حکومت استبداد دينی و عقب ماندگی درگير می دانيم و بر اين نظريم که ملت ايران در اين مبارزه جدالی در درون خويش و بر عليه بخشهای ديگر پيکر خود ندارد. اما قبول بفرمائيد، يا حداقل احتمال بدهيد، آنچه از «ستم ملی» برداشت می شود ـ بدليل بار معنائی تاريخی، حقوقی و سياسی که با خود حمل می کند ـ با درک فوق نمی خواند. و اين وظيفه شماست که روشن کنيد منظورتان از ملت ستمگر کيست، طرق ستمگری آن چيست، دولتش کيست و توسط کدام نماينده و نظامی اين ستم را روا می دارد؟ ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافيای سياسی و دولتهای به رسميت شناخته شده؟ و اگر کومله به هيچ يک از اينها قائل نيست، و تبعيض را سراسری و از سوی حکومتی که هرگز در ايران پايه گزينش تک قومی نداشته و ندارد، می داند، بهتر است برای رفع هرگونه ترديدی در ذهن ديگران از بکار بردن چنين ترمهای سياسی مغشوش و پردامنه و با پيامدمای ناروشن پرهيز نمايد.
ما برای انجام اين گفتگو در چهارچوب چنين پرسشها و پاسخ های روشنگرانه از سوی شما پافشار بوديم. پوزش می خواهم از اين که توضيحات برای روشن کردن اين چهارچوب به درازا کشيد و پرسش ها ناخواسته طولانی تر از پاسخهای شما شدند. اما هرگز کار ما طرح و تکرار پرسش های باری به هر جهت و سکوت در برابر پاسخهای ناروشن و توهم زا نبوده است. بنابراين لطفاً شما بفرمائيد؛ با نا روشن گذاشتن اين پرسشها و توقع عبور سرسری ديگران از آنها از يکسو و از سوی ديگر تکرار مداوم مفاهيمی چون «ستم و تبعيضات ملی»، «جنبش آزاديبخش مردم کردستان» و تقسيم ملت ايران به «ملل کرد و ترک و بلوچ و عرب و...» آن گونه که در ادبيات سياسی شما واحزاب متحدتان تکرار می شوند، چه آينده ای را برای ايران انتظار داريد؟
عبدالله مهتدی ـ من هرگز قصد نداشتهام و ندارم که "سرسری از روی مسائل نظری و سیاسی" بگذرم و اتفاقا در حیات سیاسیم بی اندازه به روشنی و تدقیق نظری مباحث اهمیت داده و میدهم و خیلی هم "در بند رابطه منطقی اجزای مختلف" بحثهایم هستم. اما چه باید کرد که من وجود ستم مضاعف را نه فقط در مورد ملیتها بلکه همچنین در مورد زنان، یافیالمثل در مورد سنیها و یا بهائیان، یک واقعیت عینی میدانم و اذعان به این واقعیت را به معنای ایجاد تفرقه و اغتشاش در مبارزه دموکراسیخواهی تلقی نمیکنم بلکه برعکس نشانه و شاخصی از دموکراتمنشی واقعی برای هر ایرانی میدانم. بگذارید ابتدا نمونهای را مثال قرار دهیم که فکر نمیکنم روی آن اختلافی موجود باشد. میپرسم آیا شما میتوانید به زن ایرانی بگوئید اینقدر از ستم مضاعف، از ستم ویژه بر زنان، و از برابری حقوق زن و مرد ایرانی، صحبت نکند و به این ترتیب "بخشی از پیکر جامعه ایران" یعنی زنان را "در مقابل بخش دیگر" یعنی مردان قرار ندهد؟ میتوانید به وی بگوئید همه ما از یک ستم واحد یعنی ستم ارتجاع و استبداد داخلی رنج میبریم، پس دیگر توان مبارزه همگانی برای آزادی را با پیش کشیدن جنبش زنان تکهپاره نکند و بگذارد اول آزادی و دموکراسی بدست بیاوریم آن وقت آنها هم به حقوق خودشان خواهند رسید؟ فراموش نکنید که همین نوع بحثها در مورد حقوق زنان در اوائل انقلاب وجود داشت و دیدیم که این دیدگاه نه فقط زنان را در مقابل یورش ارتجاع تنها گذاشت و برای سرکوب آنان عذر ایدئولوژیک آورد بلکه به کل جنبش آزادیخواهی در ایران لطمات جبران ناپذیری وارد کرد. بحث روشن است: اگر ما از همین حالا از آزادی زنان و حقوق برابر آنها صحبت نکنیم و برایش مبارزه نکنیم معلوم نیست آزادی مورد ادعای ما دیگر چه معنا و محتوائی خواهد داشت. وانگهی، پاگرفتن و رشد و گسترش جنبش زنان برای خواستهای فمینیستی ابدا جنبش آزادیخواهانه سراسری در ایران را تضعیف نمیکند بلکه مستقیما رو در روی ارتجاع و استبداد قرار دارد، به آن نیرو میبخشد و اصلا خود یکی از ارکان و عناصر تشکیل دهنده چنین جنبشی است. درواقع جنبش آزادیخواهانه سراسری از همکاری و بهم پیوستن کلیه این جنبشهای اجتماعی نیرو میگیرد. امروزه کسی اینها را انکار نمیکند و اگر بکند باید درنفس آزادیخواهیش شک کرد، زیرا تاریخ سه دهه گذشته این مسأله را، البته متأسفانه به بهای گزافی، برای ما حل کرده است.
به همین قیاس هم نمیتوانید بگوئید کردها یا مثلا بلوچها مانند همه مردم ایران صرفا همان مشکلات را دارند و تنها از همان ستمهائی رنج میبرند که دیگران. شما فقط همین یک مسأله زبان مادری و محرومیت از آموزش و تحصیل به این زبان را در نظر بگیرید. آیا یک کرد یا آذربایجانی یا بلوچ که از تحصیل و آموزش به زبان مادری محروم است هیچ فرقی با مردم مثلا شیراز و اصفهان و یزد ندارد و هیچ تبعیض یا بی حقوقی ویژه و خاصی از این بابت متحمل نمیشود؟ و اگر پاسخ مثبت است آیا خود این مسأله یکی از مصداقهای ستم ملی، یعنی ستم و تبعیضی که به مثابه فردی از یک ملیت معین بر شما روا داشته میشود، نیست؟ پس دیگر چرا میفرمائید که صحبت کردن از ستم ملی "یک ترم سیاسی مغشوش" است که با مبارزه سراسری برای دموکراسی "نمیخواند"؟ مگر قرار است مبارزه سراسری ما برای آزادی از نوع همه با هم خمینی باشد که هیچ تنوعی را نپذیرد؟ آیا بالأخره این ستمهای مضاعف در ایران راه حل شایسته خود را خواهند داشت و یا باید در "وحدت کلمه" جدیدی که از فحوای بحث شما مستفاد میشود "ذوب" شوند؟ من که قبلا پاسخ داده بودم ما مشکل را با ارتجاع و استبداد حاکم، با نظام سیاسی و رژیم حاکم میدانیم و نه با مردم ایران که آنها هم زیر چرخهای این نظام دارند به انحاء گوناگون له میشوند، چرا دیگر چرا باز هم پرسیده میشود "ستم کدام ملت بر کدام ملت"؟ ستم ملی یعنی ستمی که بر یک ملت وارد میشود نه ستمی که از طرف یک ملت وارد میشود. از نظر من وجود ستم و تبعیض ملی نسبت به ملت کرد، و همچنین تعداد دیگری از ملیتها در ایران، و نیز وجود مبارزه و جنبشی در تقابل با آن اظهر من الشمس بوده و همه تجربه تاریخی و سیاسی دهههای اخیر، پیش و پس از رژیم جمهوری اسلامی نیز، همین را نشان میدهد و ثابت میکند. در این مورد آنقدر شاهد مثال و سند هست که من به قول معروف از فرط وفور در مضیقه هستم، در حالیکه به نظر میرسد شما حتی وجود این واقعیت را انکار میکنید.
میپرسید "ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافيای سياسی و دولتهای به رسميت شناخته شده"؟ اگر بخواهم فقط یکی از آنها را نام ببرم میگویم: کردها. جغرافیایشان هم در ایران ناشناخته نیست، بهجز آنها که در طول قرون کوچ اجباری داده شده و یا خود در نقاط دیگر مسکن گزیدهاند، در سرزمین آبا و اجدادی خود واقع در استانهای شمال غربی و غرب کشور زندگی میکنند و سرزمین خود را کردستان مینامند که استان کردستان فقط جزئی از آن است. بهگفته تاریخدانان حضورشان دراین سرزمین به هزارهها میرسد. زبانشان کردی است که یکی از زبانهای ایرانی محسوب میشود که خود یکی از رشته زبانهای وابسته به شاخه زبانهای هندواروپائی است. دولت به رسمیت شناخته شدهشان کدام است؟ اگر دولتی از خود داشتند که حالا مشغول چانه زدن بر سر بودونبودشان، چه برسد به حقوقشان، نبودیم. منبع میخواهید؟ میتوانم کوهی از منابع به زبانهای خارجی را که تازگیها چندتائیشان به فارسی هم ترجمه شده خدمتتان ذکر کنم. می بخشید که خیلی مثل امتحان تاریخ و جغرافیای ابتدائی به نظر میرسد اما چه کنم که این نوع پرسش شما ناچار این پاسخها را به دنبال میآورد.
این همه پرسش که کدام ملت، کدام ملیت و کدام ستم ملی خیلیها را به یاد ایدئولوژی کمالیستی دولت ترکیه میاندازد که برای دهها سال اصلا وجود کردها و یا هر ملیت دیگری را در آن کشور انکار میکردند و حتی از واژه کرد هم مجاز نبودند استفاده کنند بلکه همان طور که معروف است کردها را "ترکهای کوهی" میخواندند و این نامگذاری حتی در مطبوعات و تاریخهای رسمیشان هم ذکر میشد. خوب، این انکار ملت کرد در ترکیه چه تأثیری داشت و عاقبتش به کجا کشید؟ جز اینکه برای دهها سال محیط سیاسی ترکیه را مسموم سازد، جز اینکه منبع تغذیه ای برای تمامیت خواهی و دیکتاتوری سیاسی و حکومت پلیسی در آن کشور بشود، جز اینکه در داخل این جامعه دشمنی بیافریند و شکوفائی و توسعه آنرا کند نماید چه نتیجهای داد؟ و عاقبتش هم چه شد؟ باوجود همه انکارها و نفی موجودیتها، با وجود همه آسیمیلاسیونهای اجباری و خونین و کوچ دادنها و اعمال سیاست "سرزمین سوخته" طی دههها در کردستان ترکیه، اما سرانجام در سالهای اخیر واقعیت وجودی کردها و همراه با آن مسأله حقوقشان دارد به تدریج به رسمیت شناخته میشود و نهایتا جامعه ترکیه چارهای جز اینکه این مسأله را بهطور دموکراتیک و براساس به رسمیت شناختن حقوق سیاسی و فرهنگی خلقهای ساکن کشورحل کند ندارد.
ایران یک کشور مونولیت نیست و تنها یک مبارزه مونولیت تک صدائی هم در آن جریان ندارد، بلکه مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران ضمن اینکه خواستهای یکسان و همگانی دارد در عین حال از مجموعه ای جنبشهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی گوناگون تشکیل شده که هرکدام ریشه در گروههای اجتماعی خاص و مطالبات آنها، ازجمله ملیتها ومطالباتشان، دارد و اتفاقا دقیقا به همین دلیل هم میتواند از قدرت بسیج بسیار زیادی برخوردار باشد. به عبارت دیگر، این جنبشهای گونه گون نه فقط جنبش عمومی دموکراسیخواهی را تضعیف و تجزیه نمیکنند بلکه میتوانند منبع بزرگ کسب و بسیج نیرو برای آن باشند. انکار این تنوع و کثرت در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران به عقیده من به نوع دیگری از تمامیت خواهی منجر میشود و سوخت ایدئولوژیک و فرهنگی یک توتالیتاریسم غیرمذهبی را در ایران فراهم میکند.
ضمنا اگر در صحبتهایتان جوالدوز انتقاد را به "اسلامیها، مارکسیست- لنینیستها و ملیها و خلقیها" وارد میکنید که با طرح "مفاهیم وهمآلود" "خطر" آفریدند و راه را برای تسلط دیکتاتوری دینی هموار کردند، که به جای خویش درست است و ما بیشتر و پیشتر هم اینها را گفتهایم، اما خوب است سوزنی هم به رژیم گذشته بزنید که مسبب اصلی روی کار آمدن اسلام سیاسی است. من بارها گفتهام که استبداد دینی میراث خوار استبداد سلطنتی و وامدار آن است. اگر ما در ایران دموکراسی داشتیم، اگر کودتای بیست و هشت مرداد نمیشد و همه به خون کشیده نمیشدند، اگر هر صدای مخالفی در نطفه خفه نمیشد و در نتیجه آخوند و مسجد به تنها مرجع و مکان تجمع و ابراز وجود مردم تبدیل نمیشد، اگر بساط شکنجه و فساد این چنین گسترده نبود، اگر چپ و دانشجوو کارگر و روشنفکر و کرد و دموکرات وملی گرا و لیبرال همه به بند کشیده نمیشدند، اگر آزادی احزاب و اتحادیهها و تشکلها میبود، اگر مطبوعات و رسانههای آزاد میداشتیم، آنوقت مجالی برای رشد و توسعه سیاسی در ایران فراهم میشد، تجربه دموکراسی مردم را پخته میکرد، برنامهها و احزاب و شخصیتها به محک زده میشدند و مردم دنبال هر اغواگر و عوامفریبی راه نمیافتادند. ضمنا آنوقت بحث مربوط به ملیتها یا قومیتها و یا هرچه اسمش را بگذاریم نیز در فضای سالم و عقلائی و بدور از تعصب و بیخبری میتوانست پیش برود و نهایتا از روی شناخت و تفاهم و همبستگی و قبول همدیگر میخهای وحدت با دستهای همه مان بر این سرزمین مشترک کوبیده میشد.
تلاش ـ بسيار سپاسگزارم که مهر از لب برداشتيد و با دست و دلبازی بيشتری استدلالهای مربوط به وجود «ستم ملی» و ضرورت «مبارزه رهائی بخش» بر عليه آن را ارائه داديد. شايد تأثير همان جوالدوز برپهلوی همگی مان باشد. ما در اينجا در صدد اندازه گيری سهم ها در سقوط آزاد در چاه نکبت و فلاکت کنونی نيستيم. ذکر آن نمونه در گذشته تنها به منظور توضيح علت پافشاری های امروزمان بر ضرورت تعريف مفاهيمی است که بکارگرفته شده و مبارزه ای حول آنها ترتيب داده می شوند، که خوب می بينيم مؤثر افتاد.
شما در اين استدلالها مسائل گوناگونی را مطرح کرده ايد که به نظر من تک تک آنها در خور توجه اند، اما به ناگزير از بعضی با اشاره ای کوتاه درمی گذريم؛ مثلاً جای بسی سربلندی و آرامش وجدان مردم بخشهای ديگر کشور است که شما برای اثبات وجود «ستم ملی» بر کردها و اتهام اين که گويا «ما» هويت فرهنگی و زبانی کردها را انکار می کنيم چون منکر وجود ستم ملی و ملت ستمگر در ايران هستيم، مجبور می شويد سفری به بيرون از مرزهای ايران کرده، از پام ترکيست ها نمونه بياوريد و به حوادث و ناروائی هائی دست يازيد که در سرزمينهای ديگر ـ از سوی پان ترکيست ها ـ بر عليه کردان روا داشته می شود ـ با اين نمونه ها شما بايد از اين گرايشها در ميان متحدين خود، بيشتر هراس داشته باشيد. بی ترديد اگر در ايران مصداقی از چنين ناروائی هائی می يافتيد، از ذکر آن دريغ نمی فرموديد. در باره آنچه هم که در باره حق تحصيل و آموزش به زبانهای مادری به عنوان مطالبه اقوام ايرانی می فرمائيد، فکر می کنم از نظرهر نيروی عدالتخواه و فرهنگ دوستی امری بديهی و در خور دفاع است. اما برای فرزندان اين مملکت، وابسته به هر قومی که باشند، اين هم تصميم عادلانه ايست که به آنها اين امکان داده شود از تمام ظرفيت های اين کشور به نفع خود و برای آينده وسعادت خويش بهره گيرند و آزادانه استعدادهای خود را در هر کجا که خواستند در خدمت منافع خود و کشور بکارگيرند. برای باز کردن چنين ميدانی برای همگان به صورت مساوی و عادلانه يک زبان مشترک لازم است. نکته ديگر اين که نمی دانم در آن همه آثار تازه منتشر شده تاريخی که مورد استناد شماست، آيا از اين نکته هم ذکری به ميان آمده که پايه نخستين حکومت ايرانی ـ در فلات ايران ـ در همان منطقه ای گذاشته شده که شما امروز ادعای آن را به عنوان سرزمين مختص به کردها داريد؟ تاريخ نويسی بر اساس ملاحظات و منافع سياسی قدمت طولانی دارد و فکر نمی کنم گره اين بحث را باز کند. مشکل ما کماکان مفاهيمی هستند که بکار می گيريم، دستگاه فکری حول آنها می سازيم و سپس بر اساس آن بسيج می کنيم.
از نظر من هنوز هم «ستم ملی» در ايران ترم سياسی نادرستی است و اين توضيحات شما نشان می دهد که اتفاقاً در تبيين و تعريف آن چه اندازه اغتشاش وجود دارد. شما برای اثبات وجود ستم ملی و ضرورت مبارزه ای حول آن، از «ستم مضاعفی» که بر اديان و مذاهب ديگر و بر زنان می رود، قياس گرفته ايد. صرف نظر از بی ربط شدن اين قياسها، وقتی سخن از «ستم ملی» به ميان می آيد که لاجرم جدال دو ملت رودررو را در خود نهفته دارد و مطالبه بعدی دولت و سرزمين مستقل ـ زنان و پيروان اديان ديگرنه خود را ملتی می دانند و نه مدعی سرزمين و دولتی برای خود خواهند بود ـ در اينجا نيز شما متأسفانه حتا تبيين درستی از اين مبارزات اجتماعی و جنبش های مدنی ارائه نمی دهيد. مبارزه زنان برای رفع اين ستم دوگانه که برخلاف «ستم ملی» مصداق واقعی دارد و حتا قانونی شده است، مبارزه ای بر عليه مردان نيست. يا در مبارزه پيروان اديان بهائی يا سنی يا... مسئله کسب حقوق برابر است نه مبارزه بر عليه مسلمانان شيعه. علاوه بر اين ميدانيد اشکال اين نوع استدلال چيست و به کجا می انجامد؟ به رودروئی انسان ها بر عليه انسان ها، زن بر عليه مرد، سنی بر عليه شيعه و شيعه بر عليه بهائی و مسيحی. به عبارت ديگر چون شما در ايران و در برابر مبارزات و جبهه مقابل آنها ماهيت عينی و مشخصی در سطح جامعه ـ جز حکومت و دستگاه فکری و حقوقی آن به اضافه عقب ماندگی ـ نمی يابيد، سعی می کنيد با تبيين های نادرست از سرکوب سياسی حکومتی، عقب ماندگی فرهنگی و نزول اخلاقی و که سراسرجامعه ـ از جمله در کردستان، بلوچستان، آذربايجان و تهران و... ـ آلوده آن است و رژيم نماينده آن، جبهه های جديدی اختراع کنيد. جبهه مردانه دشمن زنان يا جبهه شيعيان دشمن سنی ها، تا بتوانيد در نهايت به ستم مضاعف خود بر عليه «ملت» کرد برسيد وجبهه ئی هم برای آن بی آفرينيد. در همه اين جبهه سازی ها و به احتمال قوی بدون آن که قصدی داشته باشيد، خطر ناکترين و راديکالترين گرايشهای انسانی را بسيج می کنيد.
در پرسش آخر خود از شما می خواهم بپرسم، اگر نقطه عزيمت شما و ساير کوشندگان منتسب به اقوام ايرانی، نه از تقسيم مردم ايران براساس مرزکشی های قومی ـ زبانی و يا اثبات ستم ملی، بلکه از مطالبات معين آنها باشد، اين مطالبات چه خواهند بود؟
عبدالله مهتدی ـ متأسفانه بهجای نقد مستدل و یا برخورد منطقی، ولو مخالف، با بحثها و استدلالهای من، ترجیح دادهاید انبوهی برچسپ و اتهام ناروا با زبان توهینآمیز و زهرآگین بهکار ببرید. شما با اندک بحث و اظهارنظری که باب میلتان نبود بی مهابا بارانی از تعصب و باراندید. خوب، این هم شیوهای است. فکر میکردم از این شیوهها فاصلهای گرفته شده ولی معلوم میشود هنوز راه درازی در پیش داریم و بین دموکرات منشی و دموکرات نمائی چه تمایزی وجود دارد. اما به شما قول میدهم با این زبان و با این فرهنگ جز ایجاد کینه و نفاق کاری نخواهید کرد و این ره که میروید به ترکستان است. زبان شما زبان تفاهم نیست، زبان تجزیه طلبی است، زبان درک دردهای هموطنانتان نیست، زبان نزدیکی وتلاش برای نزدیک شدن نیست، زبان تهدید و تخطئه و تحقیر است. "خطرناکترین گرایشهای انسانی" را نیز نه من بلکه شما بسیج میکنید. هرکس منصفانه بحثهای هر دو طرف را بخواند همین نتیجه را خواهد گرفت.
ضمنا من مهری بر لب نداشته ام که گویا در اثر نیشهای شما زبان باز کرده باشم. من بیش از سی سال است که نظیر این حرفها را به صراحت گفته و نوشتهام و تاوانش را هم دادهام. شما مبارزات مردم کردستان را در دهههای اخیر و نوشته های من و امثال مرا ملاحظه نکرده و نخواندهاید و گرنه فکر نمیکردید این اولین بار است که در اثر این نیشها زبان گشودهام.
در پایان و کوتاه سخن، یک ایران دموکراتیک، آزاد، سکولار، مبتنی بر رعایت کامل حقوق شهروندان که نمونه و سرمشقی درخشان برای تمام خاورمیانه شود، ایرانی که هم توسعه اقتصادی صحیح و هم عدالت اجتماعی را مدنظر داشته واز این طریق پیشرفت و بهروزی مردم خود را فراهم کند، ایرانی متحد و همبسته و درعین حال مداراگر و متمدن که حقوق همگان و مشارکت همگان، از جمله ملیتهای ساکن خود را، در نظام سیاسی کشور تضمین و تأمین کند، با یک دولت منتخب، مسئول، شفاف، پاسخگو و قابل تعویض، این آن هدف مشترکی است که میتواند و باید همه نیروهای واقعا آزادیخواه و دموکراسیخواه را به دور هم گرد آورد. این یکی از اهداف و اولویتهای اساسی کومهله در برهه کنونی است.
تلاش ـ آقای مهتدی با سپاس از شما بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
www.Talashonline.com
توکویل و امپراتوریضمیمه مقاله «رده داری و جهانشمولی اروپائی»
جنیفر پیتز
ترجمه بهروز عارفی
ترجمه بهروز عارفی
طی سال های دهه های 1830 و 1840، همان قدر که سلطه فرانسه بر الجزایر گسترش می یافت، امپراتوری فرانسه در وجود الکسی دو توکویل یکی از بانفوذ ترین حامیان سیاسی خود را باز می یافت. در سال 1837، اندکی پیش از آن که توکویل به نوشتن درباره الجزایر بپردازد، بخاطر انتشار «از دموکراسی در آمریکا» به شهرت رسیده بود. در سال های 1839 تا 1851، هنگامی که یکی از نمایندگان برجسته مجلس نمایندگان بود، توکویل بخش قابل توجهی از وقت خود را به پیگیری فتح الجزایر معطوف می ساخت. او با بررسی روش هائی که فرانسه برای تحکیم سلطه اش در الجزایر بکار می گرفت، به عنوان یکی از بهترین کارشناسان این مقوله در مجلس مطرح شد.
موضعگیری مساعد توکویل را نسبت به گسترش فتوحات و استعمار الجزایر که در پرتو قدرت فرانسه میسر شد، باید در پرتو اعتقادات او به برابری انسان ها تحلیل کرد. این تحلیل همچنین باید در پرتو این حقیقت که او خود را اومانیست و مدافع اصول انقلاب 1789 می دانست و بویژه تعهد او به سود سیاست بین المللی عادلانه و شرافتمندانه انجام شود. توکویل اندیشمندی بود که بدرستی به عنوان مدافع خودمختاری محلی و نوع معینی از کثرت گرائی (پلورالیسم) شناخته شده بود. از این رو نمونه او بسیار جالب است، چرا که امکان میدهد در مورد دلایل آهستگی وارد کردن لیبرالیسم در دفاع ازکثرت گرائی بطور عام و احترام واقعی به کثرت گرائی فرهنگی اندیشید. (...)
نوشته های توکویل در مورد گسترش مستعمرات فرانسه در سال های 1830 تا 1840 و سهم فعالی که او در این مورد به عهده داشت، در عین حال که فی نفسه گویا بود، بیانگر دگرگونی چشمگیرلیبرالیسم دوران او بود. مشغله سیاسی او بمثابه مدافع فتح الجزایرو سلطه استعماری بر آن سرزمین، حتی اگر این امر با خشونت فراوانی نسبت به بومیان الجزایرهمراه بود، امکان می دهد تا بتوان دلیل سلب اعتمادی را درک کرد که قبلا به هنگام موج گسترش امپراتوری قرن نوزدهم ، نسبت به امپراتوری ابرازمیشد. باید افزود که دنی دیدرو و بنژامن کونستان نیز همین مسئله را بیان کرده بودند. »
تولد وجدان راحت استعماری، صفحه 196 تا 197.
Jennifer PITTS, « Tocqueville et l’empire »
لوموند دیپلماتیک، آوریل 2008.
موضعگیری مساعد توکویل را نسبت به گسترش فتوحات و استعمار الجزایر که در پرتو قدرت فرانسه میسر شد، باید در پرتو اعتقادات او به برابری انسان ها تحلیل کرد. این تحلیل همچنین باید در پرتو این حقیقت که او خود را اومانیست و مدافع اصول انقلاب 1789 می دانست و بویژه تعهد او به سود سیاست بین المللی عادلانه و شرافتمندانه انجام شود. توکویل اندیشمندی بود که بدرستی به عنوان مدافع خودمختاری محلی و نوع معینی از کثرت گرائی (پلورالیسم) شناخته شده بود. از این رو نمونه او بسیار جالب است، چرا که امکان میدهد در مورد دلایل آهستگی وارد کردن لیبرالیسم در دفاع ازکثرت گرائی بطور عام و احترام واقعی به کثرت گرائی فرهنگی اندیشید. (...)
نوشته های توکویل در مورد گسترش مستعمرات فرانسه در سال های 1830 تا 1840 و سهم فعالی که او در این مورد به عهده داشت، در عین حال که فی نفسه گویا بود، بیانگر دگرگونی چشمگیرلیبرالیسم دوران او بود. مشغله سیاسی او بمثابه مدافع فتح الجزایرو سلطه استعماری بر آن سرزمین، حتی اگر این امر با خشونت فراوانی نسبت به بومیان الجزایرهمراه بود، امکان می دهد تا بتوان دلیل سلب اعتمادی را درک کرد که قبلا به هنگام موج گسترش امپراتوری قرن نوزدهم ، نسبت به امپراتوری ابرازمیشد. باید افزود که دنی دیدرو و بنژامن کونستان نیز همین مسئله را بیان کرده بودند. »
تولد وجدان راحت استعماری، صفحه 196 تا 197.
Jennifer PITTS, « Tocqueville et l’empire »
لوموند دیپلماتیک، آوریل 2008.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه
کلينتون: صهيونيست های آمريکا! به من رأی بدهيد تا ايران را از تاريخ وجغرا فيا حذف کنم
برگردان: محمد علی اصفهانی
آيا هر فرمانروايی در آمريکا
که رؤيای شيرين رياست جمهوری را به سر دارد
بايد ما را
کشتار کند؟نزار قبانی (۱)
همين دو هفته پيش، وزير «زيرساخت های ملی» اسراييل، با وقاحتی که تنها از دولت نژاد پرست، بنيادگرا، قاتل و هولوکاست در پی هولوکاست آفرين اسراييل بر می آيد، ملّت ايران را به نابودی کامل و پاک کردن نام کشورشان از نقشه ی جغرافيا تهديد کرد.آن هايی که تکرار ابلهانه ی يک حرف خمينی را به وسيله ی احمدی نژاد در يک سمينار دانش آموزی، در چند سال پيش (۲) دستاويزی برای اثبات جان نثاری و اخلاص خود در خدمتگزاری به آريل شارون، و التماس دعا از محضر او برای تسريع تجاوز به ايران قرار دادند، و در همه جای جهان زير دو پرچم در کنار هم قرار داده ی ايران و اسراييل، آکسيون و تظاهرات و گريه و زاری و واويلا به راه انداختند، نه تنها سخنی نگفتند بلکه دهانشان هم به طمع تکه استخوانی موهوم آب افتاد.اپوزيسيون سالم ايران نيز، موضوع را آنچنان سرسری گرفت که گويا آقای وزير دولت اولمرت خواسته است مزاح کند.پس، جای تعجبی نبود که هيلاری خانم هم پيش خود بگويد که مگر من از که کمترم که نخواهم ايران را با تمام مردم آن و تمام تاريخ و جغرافيای آن، برای کسب آرای صهيونيست ها و صهيونيست ـ مسيحی های آمريکا از صفحه ی روزگار محو کنم. و گفت آنچه را که گفت. و خورد آنچه را که خورد.در فکر بودم که چيزی بنويسم. دستکم هجويه يی و دشنامی. اما مطلب بسيار شسته و رفته يی که Joe Kay در بيست و چهارم آوريل، در «جهان سوسياليست» نوشت کار مرا راحت کرد.گفتم که فارسی شده ی همان را در اين جا بياورم، با تأکيد بر سه نکته:۱ ـ خامنه ای ها و احمدی نژاد ها و کوفت ها و زهر مار ها رفتنی هستند؛ و به دست پرتوان مردم ايران جارو و پارو و لت و پار خواهند شد. اما ايران، خامنه ای و احمدی نژاد و کوفت و زهر مار نيست. و بايد بماند. پايدار و استوار و سربلند.و اين ـ بگذار با خودمان صادق باشيم ـ با رخوتی که ما را اندک اندک، و در گذار زمان، به خود مبتلا کرده است، ميسر نيست. رخوتی که نمونه اش را در برخورد، یعنی در عدم برخورد، با همين ژاژخايی های اخير اسراييل و هيلاری کلينتون ديديم.۲ ـ تنها آن هايی که به نيروی مردم باور ندارند، و يا مورد نفرت مردمند هستند که چهل و هشت ساعت از بيست و چهار ساعت شبانه روزشان را مصروف همنوايی با ارکستر حکومت ملايان ـ البته از آن طرف شيپور اينان و در جهت ظاهراً صد در صد معکوس ـ در بزرگنمايی قدرت متزلزل آخوند ها و خطر تسخير قريب الوقوع جهان به وسيله ی «رژيم تروريستی ولی فقيه» مانده در گل می کنند؛ و به طمع خام شکستن تغاری و ريخته شدن ماستی برای ليسيدن، آماده ی تن دادن به هر نکبت قابل تصور و غير قابل تصوری هستند.۳ ـ ابلهانه تر از اين، سخنی نيست که گفته شود مقابله با نيات شوم امپرياليسم، انحراف از مبارزه است؛ و دفاع عينی و عملی از تجاوز به ايران، مبارزه. ابلهانی هستند که اين را می گويند. امّا آنانی که به طور فعال می کوشند تا اين سخن سخيف را ترويج کنند، الزاماً ـ در اين زمينه ی خاص البته ـ ابله نيستند...خائنند و مردمفروش. خيلی ساده و راحت.
ششم ارديبهشت ۱۳۸۷۲۵ آوريل ۲۰۰۸
کانديدای دموکرات، هيلاری کلينتون، ضمانت سپرده است که ايران را از صفحه ی روزگار محو و نابود سازد اگر اين کشور به اسراييل حمله کند.و اين، نشانه يی است از تصعيد واضح و روشن تهديدات عليه ايران و تمامی آحاد ملت آن.کلينتون اين ضمانت خود را در همان روز سه شنبه يی که قرار بود انتخابات مقدماتی در ايالت پنسيلوانيا انجام شود [۲۲ آوريل ـ م] اعلام کرد.در يک برنامه ی تلويزيون «اِی بی سی» به نام «صبح به خير، آمريکا» از هيلاری کلينتون در باره ی سخن او مبنی بر «پاسخگويی کلان» به ايران در صورت حمله به اسراييل، سؤال شد. و او اين بار نيز، حتّی تندتر و نظامی وار تر از پيش، برای فرموله کردن اين تهديدش عليه ايران، چنين پاسخ داد:«من می خواهم که ايرانی ها اين را بدانند. اگر من رييس جمهوری شوم، ما [در صورت عدم اطاعت مردم ايران از ما ـ م ] به ايران حمله می کنيم. و من می خواهم به ايرانی ها بفهمانم که بايد با دقت بسيار به جامعه ی خود نگاه کنند. زيرا برنامه ی اتمی آن ها در هر مرحله يی از رشد خود باشد، احتمال اين هست که آن ها در ده سال آينده، امکان يک حمله ی احمقانه به اسراييل را مورد بررسی قرار دهند.» [«استدلال» اين خانم، طبعاً بسيار «محکم» است و جای کوچکترين اعتراضی وجود ندارد؛ و معترضين قطعاً سوء نيت دارند؛ و قصدشان «خريدن وقت برای رژيم» و تبليغ «مماشات» است. اعتراض و انتقاد خوب است اما به شرطی که سوءنيت در کار نباشد. امّا متأسفانه هميشه سوء نيت در کار است ـ م] ما، آنچنان موقعيت و توانی داريم که آن ها را به طور کامل، و به تمامی، از عالم هستی بزداييم. [obliterate کلمه يی است که خانم کلينتون مشخصاً در اين مورد به کار برده است ـ م]سناريويی که کلينتون در مورد ضرورت مراقب حمله ی ايران به اسراييل بودن تهيه کرده است، در واقعيتِ خود، يک بهانه تراشی از سوی اوست تا او بتواند تصريح کند که مصمم است که از نيروی نظامی کوبنده، از جمله سلاح های اتمی، برای تضمين فرمانروايی آمريکا بر خاورميانه استفاده کند.انتخاب کلمات به وسيله ی هيلاری کلينتون، پر معناست:کلمه ی obliterate را فرهنگ لغت انگليسی به انگليسی Merriam اين گونه معنا می کند:محو و نابود کردن مطلق و کامل؛ و رسانيدن يک چيز، به نقطه يی که آن چيز، ديگر قابل بازشناسايی و يا خطور از ياد و خاطر نباشد. و هيچ نشانه يی و هيچ ردّی از آن باقی نماند.از طرف ديگر، کلينتون با انتخاب و سنجيدن کلمات خود می خواهد اين معنا را القاء کند که:ـ اين، ايران و ايرانی ها هستند که بايد در برابر خطر نابودی مطلق قرار بگيرند.حرف او صريح است و روشن. و اگر بخواهيم معنای واقعی و اصل و جوهر آن را بدانيم: او دارد می گويد که در صورت حمله يی از سوی ايران به اسراييل، من به طور کامل، تمام بود و نبود، و تمام خط و ربط و نشان مردم ايران و تاريخ ايران را نيست و نابود خواهم کرد.به بيان ديگر: يک نسل کشی تمام عيار در مورد هفتاد و يک ميليون ايرانی.لازم است تأکيد کنيم که اين حرف های هيلاری کلينتون در کمتر از دوهفته پس از آن ادا شده است که يک مسؤول بلندپايه ی اسراييلی، يعنی بنيامين بن اليزر، وزير «زيرساخت های ملّی» ، اخطاری مشابه همين اخطار، به ايران داده است. او اعلام کرده است که:«حمله ی ايران به اسراييل، پاسخی سهمگين و پرخشونت در پی خواهد داشت که منجر به انهدام و زدوده شدن کشور ايران خواهد شد.» (۳)اسراييل، هرگز به صورت رسمی، به داشتن انباری از سلاح های اتمی اعتراف نکرده است. سلاح هايی که تعدادشان امروز به صدها فقره تخمين زده می شود. امّا حالا وزير اسراييلی، به صورت تاکتيکی، از گشودن در های اين انبار در صورت برخورد با ايران سخن می گويد.سخنان هيلاری کلينتون، خيلی اندک با واکنش انتقادی رسانه های آمريکا رو برو شد. و آنچه اوباما توانست بگويد اين بود که لازم نيست انتظار شنيدن دنگ دنگ و تق و توق سلاح ها را داشته باشيم. ولی او در همان حال، از برخورد «پرقدرت و سريع» با هر حمله ی ايران سخن گفت.خانم آندريا ميچل، در روز چهارشنبه [۲۳ آوريل] در برنامه يی صبحگاهی در «اِم اِس اِن بی سی» در حضور هيلاری کلينتون، موضع سال گذشته ی او را به او ياد آوری کرد که طی آن او در برابر اين پرسش که توان ايران برای دستيابی به سلاح اتمی تا چه اندازه است، از پاسخ دادن خودداری کرده بود و گفته بود که اين پرسش، يک پرسش «فرضی» است.آندريا ميچل، از کلينتون پرسيد که چه شده است که او از ديروز تا امروز، تغيير عقيده داده است.کلينتون پاسخ داد:امور در خود زمين بازی عوض شده اند!کلينتون با وجودی که خودش را به ديپلماسی، متعهد می نمايانيد، تأکيد کرد که:«اين، واضح است که ايرانی ها کوشش می کنند تا وزنه ی خود را در جهان، سنگين کنند. کوچک ترين شکی وجود ندارد که آن ها اگر بتوانند، به تلاش در جهت يافتن راهی برای دستيابی به سلاح اتمی ادامه خواهند داد... آن ها بايد از همين آغاز کار بدانند که اين يک اشتباه بزرگ، خيلی بزرگ، خواهد بود.»او هيچ گونه تغييری و تعديلی در تهديد خود به نيست و نابود کردن کامل ايران انجام نداد.حرف های کلينتون، ادامه ی تهديدات او و سناتور باراک اوباما، در هنگام مناظره ی تلويزيونی اين دو باهم در هفته ی پيش است.وقتی از آن ها سؤال شد که «آيا آمريکا بايد حمله به اسراييل را حمله به آمريکا تلقی کند؟» اوباما وعده داد که با ايران به مذاکره ی مستقيم خواهد پرداخت؛ ولی در عين حال تأکيد کرد که:«وقتی که موضوع، به مانع شدن ايرانيان از استفاده از سلاح اتمی و يا دستيابی به آن باشد، من هيچ گزينه يی را از نظر دور نمی کنم.»اوباما افزود:« اين، بسيار مهم است که ايران بفهمد که حمله به اسراييل، حمله به مطمئن ترين متحد ما در منطقه است؛ و ما امنيت اسراييل را به عنوان امری برترين، تلقی می کنيم.»او همچنين گفت که آمريکا «در رابطه با هر حمله يی، تصميمات متناسب»، اتخاذ خواهد کرد.کلينتون از موقعيت، استفاده کرد تا رقيب خود را از سوی راست، مورد حمله قرار دهد.او متعهد به «پاسخگويی کلان» به ايران شد؛ و گفت که امر «پاسخگويی کلان» به ايران را علاوه بر مورد مربوط به اسراييل، به موارد مشابه در مورد کشور های ديگر منطقه هم تعميم می دهد:« ما می خواهيم که به ايرانی ها اجازه بدهيم که بدانند ـ بله ـ حمله به اسراييل می تواند باعث پاسخگويی يی کلان از سوی ما شود. امّا حمله به ديگر کشور های منطقه که می خواهند در پناه حفاظ امنيتی باشند و از بلندپروازی های هسته يی دوری کنند، نيز چنين عاقبتی برای ايران خواهد داشت. او در اين رابطه، به طور مشخص از نظام های سلطنتی عربستان سعودی، امارات متحده، و کويت نام برد.کلينتون با چنين سخنانی، اراده ی خود را بر تشکيل يک پيمان نظامی ميان آمريکا و چندين کشور نيمه فئودالی، و شيوخ نفتی آشکار کرد.برای هيلاری کلينتون، افزايش دخالت نظامی آمريکا در منطقه تعهدی بزرگ و بنيادين است.او حتی تا آنجا پيش رفت که خودش را در طرف راست تر از بوش قرار دهد و دستگاه بوش را به باد انتقاد بگيرد که بوش و دستگاه او در «تلاش به منظور قانع کردن جهان به اين که جنگ در منطقه، نه فقط برای رفع خطر از خود ما آمريکايی ها و اسراييل است، بلکه برای رفع خطر از تمام منطقه است، شکست خورده است.»در آنچه به سياست خارجی آمريکا بر می گردد، تفاوت ماهوی و جوهری ميان کلينتون و اوباما وجود ندارد.اين هردو، بر ادامه ی اشغال عراق به وسيله ی آمريکا پا می فشرند. اين هردو، از منافع امپرياليسم آمريکا در خاورميانه و در همه ی جهان حمايت می کنند.امّا با وجود اين، اختلافات تاکتيکی يی در بخش های مختلف حزب دموکرات، در مورد سياست آمريکا در خاورميانه، و در زمينه ی حمايت بی قيد و شرط از اسراييل وجود دارد.کلينتون، به صورتی روشن و آشکار، سعی می کند که کسانی را که نگران آنند که اوباما در مورد به کار بردن نيروی نظامی در دفاع از اسراييل، زياد تأمّل و ترديد به خرج دهد، به خود جذب کند.کلينتون، همچنين، تلاش دارد که نظر «اليت» های در قدرت را از اين بابت مطمئن سازد که بسيار بيشتر از اوباما از اربابی و فرمانروايی نظامی آمريکا بر جهان دفاع می کند.در همين چهارچوب، کلينتون در حال بسط و گسترش دادن مباحثی است که پيش از اين نيز مطرح بودند:کلينتون تأکيد دارد بر اين که او و مک کين، از تجربه ی لازم برای «فرماندهی کل»، برخوردارند؛ در حالی که اوباما چنين تجربه يی را ندارد.يک کليپ تلويزيونی کارزار انتخاباتی کلينتون، او را در حالتی نشان می دهد که در ساعت سه بعد از نيمه شب، گوشی تلفن را برداشته است تا به درخواست يک تصميم گيری سريع در مورد آغاز حمله ی نظامی به اينجا يا آنجای جهان پاسخ دهد.اندکی قبل از انتخابات مقدماتی پنسيلوانيا، هيلاری کلينتون يک آگهی جديد رو کرد که در آن، [پايگاه هوايی] Pearl Harbor (۴) و بن لادن، در کنار اين نقل قول از رييس جمهوری معروف آمريکا از حزب دموکرات، هاری ترومن، نشان داده می شوند:«شما اگر نمی توانيد گرما را تحمل کنيد، از آشپزخانه، بيرون برويد.»ترومن يکی از رهبران جهان بوده است که استفاده از سلاح اتمی را در موقعيت بحرانی، جايز می دانسته است. استفاده از سخن او در اين آگهی، احتمالاً به منظور جلب نظر اعتماد نظاميان و سياسيون متمايل به سياست فعلی آمريکاست.توضيحات وتفسير های کلينتون، افشاگر خيلی چيز هاست. نه فقط در مورد خودش. بلکه در مورد کلّ حزب دموکرات آمريکا در تماميت آن. از جمله اوباما.هيچ کس در دستگاه اداره کننده ی حزب دموکرات، پيش فرض های پايه يی يی را که تهديد های کلينتون عليه ايران بر آن ها استوارند، مورد اعتراض قرار نمی دهد. پيش فرض هايی که سياست آمريکا در خاورميانه و حالت تهاجمی آن نسبت به ايران را توجيه می کند.هيچ يک از دو کانديدای حزب دموکرات، به اين موضوع اهميت نمی دهد که سياست تهاجم بی دليل، نه سياست ايران، بلکه سياست آمريکاست که بيش از يک ميليون عراقی را کشته است و چهار ميليون پناهنده ی جديد به وجود آورده است، با اين نيت که کنترل کشور های منطقه را در دست بگيرد.خطر جنگ با ايران، با چين، با روسيه، و يا با هرکشور ديگر جهان، فقط از طرف حزب جمهوری خواه نيست.دموکرات ها در همان حالی که می کوشند تا به صورت منتقد جنگ عراق جلوه داده شوند، خودشان نيز همچون جمهوری خواهان، به اين تفاهم در ميان خود رسيده اند که برای پيشبرد کار خود و به سرانجام رسانيدن همان هدفی که جمهوری خواهان، جنگ را برای آن به راه انداخته اند، آن ها نيز در آينده قطعاً مجبور خواهند بود که از نيروی نظامی استفاده کنند.www.ghoghnoos.org
توضيحات:
٭ تيتر و لينک مقاله:Hillary Clinton threatens to “obliterate” Iran
www.wsws.org/articles/2008/apr2008/iran-a24.shtml
۱ ـ قسمتی از شعر نزار قبانی که در باره ی قتل عام بزرگ مردم قانا در لبنان در سال ۱۹۹۶ به وسيله ی اسراييل، نوشته بود. ترجمه ی متن کامل اين شعر و توضيحات مربوط به آن:
چهره ی قانا – نزار قبانی:
http://ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/kabbani_ghana.html
۲ ـ درباره ی آن سخنان احمدی نژاد می توانيد از جمله، به دو مقاله ی زير به ترجمه ی همين قلم، مراجعه کنيد:بوش می خواهد به ايران حمله کند ـ جان پيلجر:
http://ghoghnoos.org/khabar03/pilger-050207.htmlکار ايران، تمام است! ـ ناصرالدّين النّشاشيبی:
http://ghoghnoos.org/honar/tanz01/kar-iran-tz.html۳ ـ دو روزنامه ی بزرگ اسراييل، هردو گزارشی منتشر کرده اند مبنی بر اين که اسراييل، اگر لازم باشد، برای منهدم کردن تأسيسات اتمی ايران، به تنهايی به ايران حمله خواهد کرد؛ و باز به نوشته ی خود اين دو روزنامه ی اسراييلی، منطقه را وارد در گیری يی خواهد کرد که در آن، احتمالاً بين ۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی کشته خواهندشد.اين گزارش را در همان زمان ترجمه کردم با عنوان «اسراييل، احتمالاً ۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی را خواهد کشت»:
http://ghoghnoos.org/khabar06/is-16-28m.html۴ ـ Pearl Harbor که نويسنده در اينجا به آن اشاره کرده است، نام پايگاه دريايی آمريکا در هاوايی است که در هفتم دسامبر ۱۹۴۱ به وسيله ی نيرو های ژاپن مورد حمله قرار گرفت. خطرات جانی و مالی بسياری در اين حمله، به آمريکاييان وارد آمد. و در فردای همين حمله بود که آمريکا با اعلام جنگ به ژاپن، به طور وسيع، در جنگ جهانی دوم درگير شد.
آيا هر فرمانروايی در آمريکا
که رؤيای شيرين رياست جمهوری را به سر دارد
بايد ما را
کشتار کند؟نزار قبانی (۱)
همين دو هفته پيش، وزير «زيرساخت های ملی» اسراييل، با وقاحتی که تنها از دولت نژاد پرست، بنيادگرا، قاتل و هولوکاست در پی هولوکاست آفرين اسراييل بر می آيد، ملّت ايران را به نابودی کامل و پاک کردن نام کشورشان از نقشه ی جغرافيا تهديد کرد.آن هايی که تکرار ابلهانه ی يک حرف خمينی را به وسيله ی احمدی نژاد در يک سمينار دانش آموزی، در چند سال پيش (۲) دستاويزی برای اثبات جان نثاری و اخلاص خود در خدمتگزاری به آريل شارون، و التماس دعا از محضر او برای تسريع تجاوز به ايران قرار دادند، و در همه جای جهان زير دو پرچم در کنار هم قرار داده ی ايران و اسراييل، آکسيون و تظاهرات و گريه و زاری و واويلا به راه انداختند، نه تنها سخنی نگفتند بلکه دهانشان هم به طمع تکه استخوانی موهوم آب افتاد.اپوزيسيون سالم ايران نيز، موضوع را آنچنان سرسری گرفت که گويا آقای وزير دولت اولمرت خواسته است مزاح کند.پس، جای تعجبی نبود که هيلاری خانم هم پيش خود بگويد که مگر من از که کمترم که نخواهم ايران را با تمام مردم آن و تمام تاريخ و جغرافيای آن، برای کسب آرای صهيونيست ها و صهيونيست ـ مسيحی های آمريکا از صفحه ی روزگار محو کنم. و گفت آنچه را که گفت. و خورد آنچه را که خورد.در فکر بودم که چيزی بنويسم. دستکم هجويه يی و دشنامی. اما مطلب بسيار شسته و رفته يی که Joe Kay در بيست و چهارم آوريل، در «جهان سوسياليست» نوشت کار مرا راحت کرد.گفتم که فارسی شده ی همان را در اين جا بياورم، با تأکيد بر سه نکته:۱ ـ خامنه ای ها و احمدی نژاد ها و کوفت ها و زهر مار ها رفتنی هستند؛ و به دست پرتوان مردم ايران جارو و پارو و لت و پار خواهند شد. اما ايران، خامنه ای و احمدی نژاد و کوفت و زهر مار نيست. و بايد بماند. پايدار و استوار و سربلند.و اين ـ بگذار با خودمان صادق باشيم ـ با رخوتی که ما را اندک اندک، و در گذار زمان، به خود مبتلا کرده است، ميسر نيست. رخوتی که نمونه اش را در برخورد، یعنی در عدم برخورد، با همين ژاژخايی های اخير اسراييل و هيلاری کلينتون ديديم.۲ ـ تنها آن هايی که به نيروی مردم باور ندارند، و يا مورد نفرت مردمند هستند که چهل و هشت ساعت از بيست و چهار ساعت شبانه روزشان را مصروف همنوايی با ارکستر حکومت ملايان ـ البته از آن طرف شيپور اينان و در جهت ظاهراً صد در صد معکوس ـ در بزرگنمايی قدرت متزلزل آخوند ها و خطر تسخير قريب الوقوع جهان به وسيله ی «رژيم تروريستی ولی فقيه» مانده در گل می کنند؛ و به طمع خام شکستن تغاری و ريخته شدن ماستی برای ليسيدن، آماده ی تن دادن به هر نکبت قابل تصور و غير قابل تصوری هستند.۳ ـ ابلهانه تر از اين، سخنی نيست که گفته شود مقابله با نيات شوم امپرياليسم، انحراف از مبارزه است؛ و دفاع عينی و عملی از تجاوز به ايران، مبارزه. ابلهانی هستند که اين را می گويند. امّا آنانی که به طور فعال می کوشند تا اين سخن سخيف را ترويج کنند، الزاماً ـ در اين زمينه ی خاص البته ـ ابله نيستند...خائنند و مردمفروش. خيلی ساده و راحت.
ششم ارديبهشت ۱۳۸۷۲۵ آوريل ۲۰۰۸
کانديدای دموکرات، هيلاری کلينتون، ضمانت سپرده است که ايران را از صفحه ی روزگار محو و نابود سازد اگر اين کشور به اسراييل حمله کند.و اين، نشانه يی است از تصعيد واضح و روشن تهديدات عليه ايران و تمامی آحاد ملت آن.کلينتون اين ضمانت خود را در همان روز سه شنبه يی که قرار بود انتخابات مقدماتی در ايالت پنسيلوانيا انجام شود [۲۲ آوريل ـ م] اعلام کرد.در يک برنامه ی تلويزيون «اِی بی سی» به نام «صبح به خير، آمريکا» از هيلاری کلينتون در باره ی سخن او مبنی بر «پاسخگويی کلان» به ايران در صورت حمله به اسراييل، سؤال شد. و او اين بار نيز، حتّی تندتر و نظامی وار تر از پيش، برای فرموله کردن اين تهديدش عليه ايران، چنين پاسخ داد:«من می خواهم که ايرانی ها اين را بدانند. اگر من رييس جمهوری شوم، ما [در صورت عدم اطاعت مردم ايران از ما ـ م ] به ايران حمله می کنيم. و من می خواهم به ايرانی ها بفهمانم که بايد با دقت بسيار به جامعه ی خود نگاه کنند. زيرا برنامه ی اتمی آن ها در هر مرحله يی از رشد خود باشد، احتمال اين هست که آن ها در ده سال آينده، امکان يک حمله ی احمقانه به اسراييل را مورد بررسی قرار دهند.» [«استدلال» اين خانم، طبعاً بسيار «محکم» است و جای کوچکترين اعتراضی وجود ندارد؛ و معترضين قطعاً سوء نيت دارند؛ و قصدشان «خريدن وقت برای رژيم» و تبليغ «مماشات» است. اعتراض و انتقاد خوب است اما به شرطی که سوءنيت در کار نباشد. امّا متأسفانه هميشه سوء نيت در کار است ـ م] ما، آنچنان موقعيت و توانی داريم که آن ها را به طور کامل، و به تمامی، از عالم هستی بزداييم. [obliterate کلمه يی است که خانم کلينتون مشخصاً در اين مورد به کار برده است ـ م]سناريويی که کلينتون در مورد ضرورت مراقب حمله ی ايران به اسراييل بودن تهيه کرده است، در واقعيتِ خود، يک بهانه تراشی از سوی اوست تا او بتواند تصريح کند که مصمم است که از نيروی نظامی کوبنده، از جمله سلاح های اتمی، برای تضمين فرمانروايی آمريکا بر خاورميانه استفاده کند.انتخاب کلمات به وسيله ی هيلاری کلينتون، پر معناست:کلمه ی obliterate را فرهنگ لغت انگليسی به انگليسی Merriam اين گونه معنا می کند:محو و نابود کردن مطلق و کامل؛ و رسانيدن يک چيز، به نقطه يی که آن چيز، ديگر قابل بازشناسايی و يا خطور از ياد و خاطر نباشد. و هيچ نشانه يی و هيچ ردّی از آن باقی نماند.از طرف ديگر، کلينتون با انتخاب و سنجيدن کلمات خود می خواهد اين معنا را القاء کند که:ـ اين، ايران و ايرانی ها هستند که بايد در برابر خطر نابودی مطلق قرار بگيرند.حرف او صريح است و روشن. و اگر بخواهيم معنای واقعی و اصل و جوهر آن را بدانيم: او دارد می گويد که در صورت حمله يی از سوی ايران به اسراييل، من به طور کامل، تمام بود و نبود، و تمام خط و ربط و نشان مردم ايران و تاريخ ايران را نيست و نابود خواهم کرد.به بيان ديگر: يک نسل کشی تمام عيار در مورد هفتاد و يک ميليون ايرانی.لازم است تأکيد کنيم که اين حرف های هيلاری کلينتون در کمتر از دوهفته پس از آن ادا شده است که يک مسؤول بلندپايه ی اسراييلی، يعنی بنيامين بن اليزر، وزير «زيرساخت های ملّی» ، اخطاری مشابه همين اخطار، به ايران داده است. او اعلام کرده است که:«حمله ی ايران به اسراييل، پاسخی سهمگين و پرخشونت در پی خواهد داشت که منجر به انهدام و زدوده شدن کشور ايران خواهد شد.» (۳)اسراييل، هرگز به صورت رسمی، به داشتن انباری از سلاح های اتمی اعتراف نکرده است. سلاح هايی که تعدادشان امروز به صدها فقره تخمين زده می شود. امّا حالا وزير اسراييلی، به صورت تاکتيکی، از گشودن در های اين انبار در صورت برخورد با ايران سخن می گويد.سخنان هيلاری کلينتون، خيلی اندک با واکنش انتقادی رسانه های آمريکا رو برو شد. و آنچه اوباما توانست بگويد اين بود که لازم نيست انتظار شنيدن دنگ دنگ و تق و توق سلاح ها را داشته باشيم. ولی او در همان حال، از برخورد «پرقدرت و سريع» با هر حمله ی ايران سخن گفت.خانم آندريا ميچل، در روز چهارشنبه [۲۳ آوريل] در برنامه يی صبحگاهی در «اِم اِس اِن بی سی» در حضور هيلاری کلينتون، موضع سال گذشته ی او را به او ياد آوری کرد که طی آن او در برابر اين پرسش که توان ايران برای دستيابی به سلاح اتمی تا چه اندازه است، از پاسخ دادن خودداری کرده بود و گفته بود که اين پرسش، يک پرسش «فرضی» است.آندريا ميچل، از کلينتون پرسيد که چه شده است که او از ديروز تا امروز، تغيير عقيده داده است.کلينتون پاسخ داد:امور در خود زمين بازی عوض شده اند!کلينتون با وجودی که خودش را به ديپلماسی، متعهد می نمايانيد، تأکيد کرد که:«اين، واضح است که ايرانی ها کوشش می کنند تا وزنه ی خود را در جهان، سنگين کنند. کوچک ترين شکی وجود ندارد که آن ها اگر بتوانند، به تلاش در جهت يافتن راهی برای دستيابی به سلاح اتمی ادامه خواهند داد... آن ها بايد از همين آغاز کار بدانند که اين يک اشتباه بزرگ، خيلی بزرگ، خواهد بود.»او هيچ گونه تغييری و تعديلی در تهديد خود به نيست و نابود کردن کامل ايران انجام نداد.حرف های کلينتون، ادامه ی تهديدات او و سناتور باراک اوباما، در هنگام مناظره ی تلويزيونی اين دو باهم در هفته ی پيش است.وقتی از آن ها سؤال شد که «آيا آمريکا بايد حمله به اسراييل را حمله به آمريکا تلقی کند؟» اوباما وعده داد که با ايران به مذاکره ی مستقيم خواهد پرداخت؛ ولی در عين حال تأکيد کرد که:«وقتی که موضوع، به مانع شدن ايرانيان از استفاده از سلاح اتمی و يا دستيابی به آن باشد، من هيچ گزينه يی را از نظر دور نمی کنم.»اوباما افزود:« اين، بسيار مهم است که ايران بفهمد که حمله به اسراييل، حمله به مطمئن ترين متحد ما در منطقه است؛ و ما امنيت اسراييل را به عنوان امری برترين، تلقی می کنيم.»او همچنين گفت که آمريکا «در رابطه با هر حمله يی، تصميمات متناسب»، اتخاذ خواهد کرد.کلينتون از موقعيت، استفاده کرد تا رقيب خود را از سوی راست، مورد حمله قرار دهد.او متعهد به «پاسخگويی کلان» به ايران شد؛ و گفت که امر «پاسخگويی کلان» به ايران را علاوه بر مورد مربوط به اسراييل، به موارد مشابه در مورد کشور های ديگر منطقه هم تعميم می دهد:« ما می خواهيم که به ايرانی ها اجازه بدهيم که بدانند ـ بله ـ حمله به اسراييل می تواند باعث پاسخگويی يی کلان از سوی ما شود. امّا حمله به ديگر کشور های منطقه که می خواهند در پناه حفاظ امنيتی باشند و از بلندپروازی های هسته يی دوری کنند، نيز چنين عاقبتی برای ايران خواهد داشت. او در اين رابطه، به طور مشخص از نظام های سلطنتی عربستان سعودی، امارات متحده، و کويت نام برد.کلينتون با چنين سخنانی، اراده ی خود را بر تشکيل يک پيمان نظامی ميان آمريکا و چندين کشور نيمه فئودالی، و شيوخ نفتی آشکار کرد.برای هيلاری کلينتون، افزايش دخالت نظامی آمريکا در منطقه تعهدی بزرگ و بنيادين است.او حتی تا آنجا پيش رفت که خودش را در طرف راست تر از بوش قرار دهد و دستگاه بوش را به باد انتقاد بگيرد که بوش و دستگاه او در «تلاش به منظور قانع کردن جهان به اين که جنگ در منطقه، نه فقط برای رفع خطر از خود ما آمريکايی ها و اسراييل است، بلکه برای رفع خطر از تمام منطقه است، شکست خورده است.»در آنچه به سياست خارجی آمريکا بر می گردد، تفاوت ماهوی و جوهری ميان کلينتون و اوباما وجود ندارد.اين هردو، بر ادامه ی اشغال عراق به وسيله ی آمريکا پا می فشرند. اين هردو، از منافع امپرياليسم آمريکا در خاورميانه و در همه ی جهان حمايت می کنند.امّا با وجود اين، اختلافات تاکتيکی يی در بخش های مختلف حزب دموکرات، در مورد سياست آمريکا در خاورميانه، و در زمينه ی حمايت بی قيد و شرط از اسراييل وجود دارد.کلينتون، به صورتی روشن و آشکار، سعی می کند که کسانی را که نگران آنند که اوباما در مورد به کار بردن نيروی نظامی در دفاع از اسراييل، زياد تأمّل و ترديد به خرج دهد، به خود جذب کند.کلينتون، همچنين، تلاش دارد که نظر «اليت» های در قدرت را از اين بابت مطمئن سازد که بسيار بيشتر از اوباما از اربابی و فرمانروايی نظامی آمريکا بر جهان دفاع می کند.در همين چهارچوب، کلينتون در حال بسط و گسترش دادن مباحثی است که پيش از اين نيز مطرح بودند:کلينتون تأکيد دارد بر اين که او و مک کين، از تجربه ی لازم برای «فرماندهی کل»، برخوردارند؛ در حالی که اوباما چنين تجربه يی را ندارد.يک کليپ تلويزيونی کارزار انتخاباتی کلينتون، او را در حالتی نشان می دهد که در ساعت سه بعد از نيمه شب، گوشی تلفن را برداشته است تا به درخواست يک تصميم گيری سريع در مورد آغاز حمله ی نظامی به اينجا يا آنجای جهان پاسخ دهد.اندکی قبل از انتخابات مقدماتی پنسيلوانيا، هيلاری کلينتون يک آگهی جديد رو کرد که در آن، [پايگاه هوايی] Pearl Harbor (۴) و بن لادن، در کنار اين نقل قول از رييس جمهوری معروف آمريکا از حزب دموکرات، هاری ترومن، نشان داده می شوند:«شما اگر نمی توانيد گرما را تحمل کنيد، از آشپزخانه، بيرون برويد.»ترومن يکی از رهبران جهان بوده است که استفاده از سلاح اتمی را در موقعيت بحرانی، جايز می دانسته است. استفاده از سخن او در اين آگهی، احتمالاً به منظور جلب نظر اعتماد نظاميان و سياسيون متمايل به سياست فعلی آمريکاست.توضيحات وتفسير های کلينتون، افشاگر خيلی چيز هاست. نه فقط در مورد خودش. بلکه در مورد کلّ حزب دموکرات آمريکا در تماميت آن. از جمله اوباما.هيچ کس در دستگاه اداره کننده ی حزب دموکرات، پيش فرض های پايه يی يی را که تهديد های کلينتون عليه ايران بر آن ها استوارند، مورد اعتراض قرار نمی دهد. پيش فرض هايی که سياست آمريکا در خاورميانه و حالت تهاجمی آن نسبت به ايران را توجيه می کند.هيچ يک از دو کانديدای حزب دموکرات، به اين موضوع اهميت نمی دهد که سياست تهاجم بی دليل، نه سياست ايران، بلکه سياست آمريکاست که بيش از يک ميليون عراقی را کشته است و چهار ميليون پناهنده ی جديد به وجود آورده است، با اين نيت که کنترل کشور های منطقه را در دست بگيرد.خطر جنگ با ايران، با چين، با روسيه، و يا با هرکشور ديگر جهان، فقط از طرف حزب جمهوری خواه نيست.دموکرات ها در همان حالی که می کوشند تا به صورت منتقد جنگ عراق جلوه داده شوند، خودشان نيز همچون جمهوری خواهان، به اين تفاهم در ميان خود رسيده اند که برای پيشبرد کار خود و به سرانجام رسانيدن همان هدفی که جمهوری خواهان، جنگ را برای آن به راه انداخته اند، آن ها نيز در آينده قطعاً مجبور خواهند بود که از نيروی نظامی استفاده کنند.www.ghoghnoos.org
توضيحات:
٭ تيتر و لينک مقاله:Hillary Clinton threatens to “obliterate” Iran
www.wsws.org/articles/2008/apr2008/iran-a24.shtml
۱ ـ قسمتی از شعر نزار قبانی که در باره ی قتل عام بزرگ مردم قانا در لبنان در سال ۱۹۹۶ به وسيله ی اسراييل، نوشته بود. ترجمه ی متن کامل اين شعر و توضيحات مربوط به آن:
چهره ی قانا – نزار قبانی:
http://ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/kabbani_ghana.html
۲ ـ درباره ی آن سخنان احمدی نژاد می توانيد از جمله، به دو مقاله ی زير به ترجمه ی همين قلم، مراجعه کنيد:بوش می خواهد به ايران حمله کند ـ جان پيلجر:
http://ghoghnoos.org/khabar03/pilger-050207.htmlکار ايران، تمام است! ـ ناصرالدّين النّشاشيبی:
http://ghoghnoos.org/honar/tanz01/kar-iran-tz.html۳ ـ دو روزنامه ی بزرگ اسراييل، هردو گزارشی منتشر کرده اند مبنی بر اين که اسراييل، اگر لازم باشد، برای منهدم کردن تأسيسات اتمی ايران، به تنهايی به ايران حمله خواهد کرد؛ و باز به نوشته ی خود اين دو روزنامه ی اسراييلی، منطقه را وارد در گیری يی خواهد کرد که در آن، احتمالاً بين ۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی کشته خواهندشد.اين گزارش را در همان زمان ترجمه کردم با عنوان «اسراييل، احتمالاً ۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی را خواهد کشت»:
http://ghoghnoos.org/khabar06/is-16-28m.html۴ ـ Pearl Harbor که نويسنده در اينجا به آن اشاره کرده است، نام پايگاه دريايی آمريکا در هاوايی است که در هفتم دسامبر ۱۹۴۱ به وسيله ی نيرو های ژاپن مورد حمله قرار گرفت. خطرات جانی و مالی بسياری در اين حمله، به آمريکاييان وارد آمد. و در فردای همين حمله بود که آمريکا با اعلام جنگ به ژاپن، به طور وسيع، در جنگ جهانی دوم درگير شد.
اشتراک در:
پستها (Atom)