۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

کشته شدن ده ها غیر نظامی در ولایت فراه

گزارش های رسیده از ولایت فراه در غرب افغانستان، حاکی از کشته شدن دهها غیر نظامی در اثر حمله هوایی شب گذشته نیروهای ائتلاف در این ولایت است.
شماری از اهالی منطقه گرانه ولسوالی بالابلوک ولایت فراه می گویند در این بمباران هوایی، بیش از 120 شهروند غیرنظامی کشته شده اند.
شماری از شاهدان عینی در تماس با بی بی سی گفته اند زنان و کودکان نیز در میان کشته شدگان این رویداد هستند.
آنان همچنین گفته اند که اجساد دهها تن از غیرنظامیانی که در اثر این بمباران کشته شده اند را در محل بمباران شده دیده اند.
آقای روح الامین، والی فراه، می گوید که این عملیات پس از آن انجام شد که شماری از افراد طالبان که از خانه های مردم به عنوان سنگر استفاده کرده بودند بر روی نیروهای ارتش افغانستان و ائتلاف بین المللی آتش گشودند.
والی فراه، از تشکیل هیاتی برای بررسی این رویداد خبر داد اما به علت آنچه که او حضور افراد مسلح طالبان در منطقه بمباران شده خواند ، گفت: تاکنون نیروهای دولتی نتوانسته اند خود را به محل حادثه برسانند و گزارش کاملی از تلفات و خسارات وارد شده به مردم را تهیه کنند.
آقای روح الامین که با بی بی سی سخن می گفت، احتمال کشته شدن غیرنظامیان در این حمله هوایی را رد نکرد.
والی فراه، با اشاره به سنگر گرفتن افراد طالبان در نزدیکی خانه های مسکونی، از احتمال کشته شدن غیرنظامیان در این رویداد ابراز نگرانی کرد.
اما ساکنان منطقه بمباران شده می گویند افراد طالبان در هنگام بمباران منازل مسکونی در محل حضور نداشته اند.
در همین حال بلقیس روشن، یکی از اعضای شورای ولایتی فراه می گوید با وجود اینکه تاکنون اطلاعات دقیقی از میزان تلفات غیرنظامیان در دست نیست، اما بر اساس گزارش هایی که به او رسیده، ظاهرا ساکنان محل تلفات سنگینی را متحمل شده اند.
با این حال، تاکنون نه نیروهای بین المللی و نه طالبان به صورت رسمی در مورد این عملیات اظهار نظری نکرده اند و هنوز به درستی معلوم نیست که در این رویداد چه تعداد غیرنظامیان کشته شده باشند.
اما اگر آمار ارایه شده از سوی ساکنان محل صحت داشته باشد، این رویداد، یکی از مرگبارترین عملیات نیروهای بین المللی در سال جاری خواهد بود.
سال گذشته نیز در اثر حمله هوایی نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در ولسوالی شیندند در جنوب هرات، بیش از نود غیرنظامی کشته شدند.
در آن رویداد نیز ابتدا نیروهای ائتلاف کشته شدن غیرنظامیان را رد کرده بودند، اما تحقیقاتی که بعدا از سوی دولت افغانستان و سازمان ملل متحد انجام شد، نشان داد که تمامی قربانیان آن، شهروندان غیرنظامی بوده اند.

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه



Israel's refusal to stop building settlements in the occupied West Bank
24 می، در عکس زنی فلسطینی در زمین های خود در حال برداشت محصول است، دولت اسرائیل دائما در حال پیشروی در اراضی فلسطینیان است و به خانه سازی برای اسکان بیشتر مهاجران یهودی می پردازد.در عکس خانه های Adam settlement واقع در کرانه غربی که دولت اسرائیل بر اراضی فلسطینیان ساخته است دیده می شود. AFP/File/Menahem Kahana

واقعيت تائيد حکومت است ، نه انتخابات !فريدون گيلانی

gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com

همه عواملی که در ايران نفع مادی و سياسی دارند ، سعی می کنند در فرستنده های خود ضمن اشاره به بعضی واقعيت ها ؛ و به زعم خود نظر خواهی ها ، در نهايت اين نتيجه را به گيرندگان خود تحميل کنند که رای آن ها می تواند شرايط را تغيير دهد . گويندگان ، حتی نتيجه ی نظرهای مخالف طراحی خود را نيز ، به سمت ترغيب مردم به شرکت در آن چه آن را انتخابات مـی نامند هـدايت مـی کنند . در مقاله ها و اعلاميه های اين جماعت هم ، به نتيجه مشابهی می رسيم . در مجموعه ی اين دستگاه که می کوشد کمدی دوم خرداد و ماجرای علم شدن اصلاح طلبی و سربر آوردن سيد محمد خاتمی را با همان مضمون و در همان شکل تکرار کند ، قصد طراحان اصلی آن است که جنبش های اجتماعی و رشد اين جنبش ها ، مثلا در عرصه مربوط به زنان را ، نتيجه شرکت مردم در بازی های انتخاباتی حاکميت فقاهتی ارزيابی کنند و به تشويق آنان بپردازند که برای بازکردن فضای بازتر و بيشتر ، به پای صندوق های رای بروند .
هيچ يک از اين فرستنده ها و صاحب نظران ! ، حتی آن بخشی که فکر می کنند از ناحيه چپ ، يا به قول خودشان سوسيال دموکراتيک دارند نظر می دهند ، به صراحت فلسفه وجودی " خليفه امر " و " سپاه پاسداران انقلاب اسلامی " را که ناظر برحيات ملی است و مدعی است که از جانب خداوند چنين ماموريتی دارد ، مورد بررسی قرار نمی دهند . به زعم ايشان بورژوازی ، و حاکميت بوژوازی که در ايران متکی بر عقب مانده ترين نظريات مذهبی است ، زير فشار توده ها تن به عقب نشينی می دهد و رژيم اسلامی را در چنين حالتی تعبير می کنند که بالاخره پس از سی و اندی سال ، توده ها و جنبش های اجتماعی توانسته اند در آن به کسب امتيازاتی نائل شوند ، پس بايد فشار را ، منتها با شرکت در انتخابات ، و نه متوقف کردن اساسی اين بازی ، بيشتر کنند.
اين بلندگوها ، که اغلب موجوداتی به نام احمدی نژاد و خامنه ای در نظامی عريض و طويل را عمده می کنند و به تجسم کلی حاکميت نمی پردازند ، در واقع با کوشش در انطباق نظريه ای کاملا نا مرتبط با موجوديت جمهوری اسلامی با اين حاکميت ، به اين نتيجه ره می برند که مساله ای به نام ضرورت تدارک قيام و پيشاپيش آن نفی تماميت چنين حاکميتی را که خود کارنامه اش را به اختصار بر می شمرند ، از اعتبار بيندازند و ثابت کنند که تکرار اين بازی خونين و لبالب از تلفات سنگين انسانی ، اجتماعی و فرهنگی ، بالاخره به نتيجه خواهد رسيد و اساس جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشينی خواهد کرد .
اين گونه تفسيرها و نظريه پردازی ها و نتيجه گيری ها ، ضمن آن که گاه کارنامه جمهوری اسلامی را نيز به باد انتقاد می گيرد ، علنا و مستقيما به کمک تداوم آن می رود .
اساس سياست هائی از اين دست ، کوششی عبث در ممانعت از فروپاشيدن حاکميت سرمايه و نهادهای مربوط به آن است . بوژوازی و معماران و عوامل اجرائی آن ؛ حتی اگر با شکل و طرز کار حاکميت موجود در کشوری مشکل داشته باشند ، سعی می کنند اگر با حاکميت فعلی به توافق و سازش نهائی نرسيدند ، با انواع حيله ها ساختار سرمايه داری در آن کشور را دست نخورده به حاکميتی ديگر تحويل بدهند . مبارزه برای سرنگونی حاکميت، به جای حرکات رفرميستی ، مورد علاقه سرمايه داری جهانی و بخش های ملی آن نيست . در سرنگونی قهر آميز ، نهادهای بورژوازی از ميان برداشته می شوند و به تنظيم زنجيره سرمايه داری لطمه می زنند . بنابراين ، بهتر آن است که با ترفندهای سنتی و گاهی ابتکاری ، کاری کنند که ساختار طبقاتی موجود و نهادهای مربوط به آن لطمه ای نبينند .
دستگاه عمومی اسلاميست های حاکم ، ضمن برخوردهای تند رسانه ای با اين دستگاه جنبی ، از فعال بودن آن خشنود است و می داند که نتيجه به نفع تلاش آنان در کشاندن بخش هائی از مردم به پای صندوق های رای است .
واقعيت اما ، تغيير نکرده است . سی و اندی سال که سهل است ، سی و اندی سال ديگر نيز که بگذرد ، واقعيت وجودی حاکميت فقاهتی و بازوی مسلح و مسلط آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، تغييری نخواهد کرد . ممکن است کارت های بازی سياسی جا به جا شوند و تقلب در بازی بيشتر تعميق شود ، اما اگر آن که نظر می دهد نفع مادی و سياسی نداشته باشد و به مصالح و منافع ملی بينديشد ، متوجه می شود که اگر صحنه ها و بازيگران جا به جا شوند ، تئوری حياتی جمهوری اسلامی که خمينی آن را به صراحت بيان کرده ، نمی تواند جا به جا شود . تغيير جزئيات و اصول اين تئوری ، منجر به سرنگونی می شود و حاکميت محال است زير بار زمينه سازی هائی برای استقبال از سرنگونی برود . حکومت غير فقاهتی ؛ حالا می خواهد فقيه يا خليفه امر خمينی باشد ، يا خامنه ای و رفسنجانی و کروبی و جرثومه ای ديگر ، علنا به معنی برچيده شدن نظام جمهوری اسلامی و رخت بر بستن اسلاميست هاست . برای چندمين بار به نظريه ی اساسی خمينی که فلسفه وجودی جمهوری اسلامی ? سرمايه داری است توجه کنيد :
" . . . ما معتقد به ولايت هستيم و معتقديم پيغمبر بايد خليفه تعيين کند و تعيين هم کرده است ... اين که عقلا لازم است خليفه تعيين کند برای حکومت است . ما خليفه می خواهيم تا اجرای قوانين کند ... ولی امر متصدی قوه مجريه قوانين هم هست ... " ( کتاب ولايت فقيه ص. 21 )
جوادی آملی به طور ناشيانه ای بازی دموکرات نمائی خمينی را پس از کسب قدرت سياسی به هم می زند و در جريان دوم خرداد 78 می گويد : " خداوند مرجعيت را به مراجع داده است ... " و نتيجه گيری می کند که مردم بايد از تصميم و انتخاب مرجع که همان " ولی امر " يا " ولی فقيه " است پيروی کنند . سردار نقدی رئيس اطلاعات نيروهای انتظامی هم در جريان قتل های زنجيره ای که کميسيون هائی ! تشکيل می شود . می گويد : " حکم الله اجرا شد و تشکيل اين کميسيون ها مغاير با نظام اسلامی و حکم الله است . "
هردو ، هم جوادی آملی و هم نقدی ، پس از اين بيان صريح حذف می شوند. دليلش هم آن بوده که نظام فقاهتی ، بدون توجه به تناقض اساسی دموکراسی با حکومت الهـی که به قـول خمينی مجـری ,احکام خدا , است ، برای فريب دادن مردم ايران و افکار عمومی جهان ، به طور ناشيانه دست به ايجاد نهادهائی می زند که يعنی ما ، به قول سيد محمد خاتمی ، " دموکراسی اسلامی " خود را داريم.
حالا ، در کنار " خليفه مسلمين ! " نظريه پردازان صاحب منفعت فکر می کنند با تکيه به ظاهر سازی حکومت فقاهتی که در آن " ولی امر متصدی قوه مجريه هم هست " ، می توانند اصل مبارزات مردم را برای سرنگونی چنين حاکميتی از سکه بيندازند و چنين حاکميتی را از درون قابل اصلاح جلوه بدهند . اين توجيه ، از هر جانب که باشد ؛ چه از جانب طيف راست ، يا راست مدعی چپ ، نه تنها کمک کردن به ماندگاری شيادان حاکم ، که خود نوعی شيادی سياسی و دست کم گرفتن فهم و درک بخش های آگاه مردم ايران است .
?
چهار لعبتی را که لعبت باز خيمه شب بازی انتخاباتی در همين دوره ی تحميق جامعه به صحنه رانده است ، از يک خمير شکل گرفته اند و مثل ساير عناصر تشکيل دهنده حاکميت فقاهتی ، قرار است بازی های متناسب با موقعيت کنونی صحنه را عرضه کنند . لعبت ، عروسک خيمه شب بازی است و لعبت باز اجرا کننده اصلی است که با نخ های نازکی به عروسک ها حرکت می دهد و حرف هائی را که قبلا تنظيم شده ، توی دهان شان می گذارد .
در خيمه شب بازی انتخاباتی اخير ، اجرا کننده اصلی که ولی فقيه است و رفسنجانی او را عمود خيمه انقلاب می داند ، خود به خلاف خيمه شب بازی مرسوم در تاتر ، اما معمول در تاتر های سياسی ? بخصوص در خاورميانه - ، اجرا کنندگان ديگری دارد که در رقابت ميان آن ها و تناقض های ناشی از اين رقابت ها ، تا حدودی دچار سرگيجه شده است .
رقابت سازمان های جاسوسی MI6 و CIA که در يمين و يسار خود سازمان های جاسوسی آلمان و فرانسه و روسيه و چين را هم دارند ، هميشه در بازی های هيجان انگيز سياسی , ايران اسلامی , وجود داشته و تا رگ و ريشه سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و ترکيب سياسی بر آمده از اين دو نهاد اساسی حاکميت اسلام سياسی هم نفوذ کرده است ، منتها اين بار رقابت های مرئی و اغلب نامرئی انگليسی ها و آمريکائی ها ، به خاطر تشديد حساسيت های منطقه و موقعيت پريشان ايالات متحده برای جا انداختن عمليات پنهانی دموکرات ها و در کمين نشستن محافظه کاران جديد (نيوکنسرواتيوها ) و مساله اتمی و حضورفعال روسيه و چين در صحنه ، حساس تر از پيش شده است .
مجموعه ی اين عوامل ، دفتر رهبری و خود " رهبر معظم ! " را که حاکميت اصلی سياسی به شمار می روند ، دست پاچه کرده است . به همين دليل است که " رهبراعظم ! " سر از کردستان در می آورد و هشدار می دهد که تماشاگران متوجه باشند مبادا بازيگری را که مجبور است در جريان اين رقابت در صحنه تحمل کند ، جدی بگيرند . اين لعبت ، همان آخوند کروبی است که بر سر خليفه گری با خليفه مشکل دارد ، نه البته بر سرحکومت فقاهتی و اصل پنجم قانون اساسی که او را ملزم می کند به " ولی فقيه ! " - و نه الزاما خامنه ای - ، وفادار باشد.
مهدی کروبی از بازوهای موثر خمينی بود و بنا به " فضولی ! " هائی که خبرنگاران سی بی اس کرده اند ، در آغاز جنگ هشت ساله به بهانه معالجه چشم به اسپانيا رفت و با آقای کيسی رئيس سابق سی آی ا ملاقات کرد . موضوع اين ملاقات محرمانه هم که بعدها افشا شد ، دريافت لوازم يدکی جت های جنگنده و ساير ابزارها و امکانات اطلاعاتی بود که همان مساله معروف به " ايران کنترا " از دلش در آمد . گزارش افشا شده می گويد که کروبی به کيسی گفته من بايد برگردم به ايران و در بسياری از اين موارد با " حضرت امام ! " مشورت کنم . و ساير قضايا که بارها و بارها نويسندگان مختلف در باره اش نوشته اند که چگونه ايالات متحده ، پس از آن که اول کمک های اسرائيل به جمهوری اسلامی را ناديده می گيرد ، بعد مستقيما وارد معامله می شود که در نتيجه ، هم به هردو کشور عراق و ايران اسلحه و لوازم يدکی می دهد ، هم اطلاعات نظامی طرفين درگير را در اختيار هر دو می گذارد . به هر حال ، به قول آن شعری که آن زمان در ايران دست به دست می گشت ؛ اين رشته سر دراز دارد - ملا صفت گراز دارد .
با اين نزديکی ها و نقش های کروبی ، " رهبر معظم " که با او در رقابت " مشروعيت " قرار گرفته ، او را در واقع رقيب خود می داند و بنا به موقعيت او ، نتوانسته پشت " صافی " نگهش دارد . بنابراين ، تنظيم بازی بر می گردد به لعبت بازان بالاتری که موقعيت های هر چهار بازيگر را می شناسد و می دانند که به هر صورت اين بازيگر قادر نخواهد بود در مصـاف بـا " رهبـر معظم ! " که در صحنه کنونی بيشتر مورد نياز معماران سياسی خاورميانه است ، از اين مرحله بالاتر برود .
پس می مانند سه لعبت ديگر .
آخوند مکلا سيد حسين موسوی که در جريان جنگ هشت ساله و زمان ملاقات کروبی با مدير سابق سی آی ا نخست وزير بوده و پرونده قتل عام زندانيان سياسی را که تا بيست هزار مبارز تخمين زده می شوند زير بغل دارد ، قرار است نقش سيد محمد خاتمی در سال 76 را بازی کند که چون سابقه بازيگری دارد و به خلاف تفسير ها و خبرهای موجود ، در بيست سال گذشته نه تنها منزوی نبوده ، بلکه نقش يکی از مشاوران اعظم , بيت رهبری , يا دولت اصلی را داشته ، از خود خاتمی هم مسلط تر دارد بازی می کند ، به ويژه آن که از رهنمودهای به قول اهل خباط , روشنفکر اسلامی , خانم زهرا رهنورد همسر سخنور خود نيز برخوردار است . کروبی واحمدی نژاد و محسن رضائی ، همسر، يا همسرانی ! با اين مشخصات ندارند .
لعبت اعظم محسن رضائی هم که به همراه محسن سازگارا مامور کنونی سی آی ا و خود سيد علی خامنه ای از بنيانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده اين سپاه بوده و حداقل اتهام او از آن همه جناياتی که مرتکب شده ، قتل عام مردم کردستان است . حالا اين که مثل علی اکبر ولايتی در همه اين سال ها از مشاوران اعظم " رهبر معظم ! " در " بيت رهبری " و فرمانده نامرئی نيروهای جنگی و امنيتی و انتظامی " مقام رهبری ! " بوده ، عجالتا پيشکش محسن سازگارا .
محمود احمدی نژاد هم که نيازی به تحليل و توصيف منتقدان ندارد . پيش از اين که کتاب " بازی شيطان " رابرت دريفوس را ترجمه کنم ، همين حدود چهار سال پيش ، احمدی نژاد که از در غيب در آمد ، مقاله ای نوشتم با عنوان " ماموريت سلطان محمود احمدی نژاد " در اين مقوله که او مامور جائی است و از جائی رهنمود عمل می گيرد . آدمی که خود را دريادار محسن اخلاقی معرفی کرده بود و فرار کرده بود و سرانجام سی آی ا او را را تخليه اطلاعاتی کرد ، آن زمان گفت که من حرف تاره ای نزده ام و دليلش هم اين بود که همه فرماندهان ارشد سپاه ، يا مامور سرويس جاسوسی انگليس اند ، يا امريکا . و اين وسط البته سازمان های اطلاعاتی آلمان و فرانسه و روسيه وچين هم بی فيض نمانده اند .
من قصد ندارم مثل فرستنده های فارسی زبان انگليسی و آمريکائی پرونده تک تک اين بازيگران را يکی يکی باز کنم و بعد هم به صحرای کربلا بزنم که برای فقط مطالبات زنان و رشد جامعه مدنی ، مشارکت ! در انتخابات ! بايد بيشتر شود . اين حرف ها و نتيجه گيری ها و به نعل و به ميخ زدن ها، نزد بخش آگاه مردم روشن تر از آن است که نيازی به اطاله ی کلام من داشته باشد .
جمهوری اسلامی ? سرمايه داری که به قول دلال مظلمه ی خود هوشنگ اميراحمدی هشتاد در صد موافق مذاکره مستقيم و معامله با آمريکاست ، دنبال راهی می گردد که خودش را حفظ کند تا بتواند جواب جامه ی در شرف انفجار را بدهد . بنابراين ، حاکميت برای مشروعيت و تداوم جنايات خود ، می خواهد از مردم رای بگيرد . يعنی که حکومت فقاهتی می خواهد اين بازی را به عنوان تائيديه ای برای خود به امضای بخش های کاسبکار و صاحب منفعت برساند و از موقعيت پريشان کنونی برای اثبات خود رای بگيرد .
ترديدی نيست که خدمتکاران و عاملان سرکوبی و کاسبکاران مالی و سياسی ، طرف اربات را می گيرند . می مانند اهل آگاهی و زحمت کشان جامعه ؛ حالا از کارگر بگيريد تا دهقان و معلم و کارمند و پرستار و همه نيروهای خدماتی و توليدی ، که اگر در مقابل اين آخرين چشمه ی بازی و گرد و خاک های آخر راه ، آگاهانه نايستند و دست رد به سينه حاکميت اسلام خونين جامه ی سياسی نزنند ، چهار سال ديگر بدهکار خود و برای هميشه بدهکار تاريخ خواهند بود .
تلويزيون های امپرياليستی ، فرستنده های رژيم اسلامی و سياسی کارهای مواجب بگير هردو جانب ، بازی را گرم کرده اند که در مردم شور و هيجان کاذب ايجاد کنند . اما واقعيت اين است که شرکت در اين بازی ، يعنی کمک کردن به قتل عام مردم و آزادی با تائيديه دادن به " خليفه امر ! ".

بيست وهفتم مه
2009

ابعاد تازه‌اى از جنايات آمريكايي‌ها در ابوغريب فاش شد:

در ميان تصاوير بدرفتارى با زندانيان تصاويرى از تجاوز به زندانيان وجود دارد.


همشهرى: يك ژنرال‌ سابق آمريكايى گفت در ميان تصاوير بدرفتارى با زندانيان در عراق كه دولت باراك اوباما همچنان آنها را محرمانه تلقى مي‌كند، تصاويرى از تجاوز به زندانيان وجود دارد.
خبرگزارى اتريش از لندن گزارش داد، آنتونيو تاگوبا (Antonio Taguba)، سرگرد سابق كه رياست تحقيقات درباره بدرفتارى در زندان بدنام ابوغريب عراق را بر عهده داشت به روزنامه لندنى "ديلى تلگراف" گفت از تصميم اوباما براى جلوگيرى از انتشار اين تصاوير حمايت مي‌كند.

به گفته وي، انتشار اين تصاوير مي‌تواند به طرح شكايت‌هاى حقوقى منجر شده و امنيت نيروهاى آمريكا را به خطر بيندازد.[شكايت زندانيان ابوغريب از شكنجه‌گران آمريكايى]

وى گفت: "توصيف اين عكس‌ها به اندازه كافى زشت هست، باور كنيد."

بر اساس گزارش ديلى تلگراف، اين تصاوير بيش از آنچه تصور مي‌رفت بدرفتارى سربازان آمريكايى را به نمايش مي‌گذارد. يكى از اين تصاوير نشان مي‌دهد كه چگونه يك سرباز آمريكايى به يك زندانى تجاوز كرده، يك عكس ديگر نشان مي‌دهد كه چگونه يك مترجم مرد يك زندانى مرد را مورد تجاوز قرار مي‌دهد.[رامسفلد از شکنجه در زندان ابوغريب مطلع بوده است]

چند روز پيش در آمريكا يك سرباز سابق كه 24 سال دارد به خاطر تجاوز به يك نوجوان 14 ساله و قتل خانواده‌اش حين عمليات در عراق به حبس ابد محكوم شد. اين جنايت مارس 2006 در محموديه رخ داد و به يكى از سنگين‌ترين جرايم نيروهاى آمريكايى در عراق تبديل شد. اين جنايت از نظر ارتش آمريكا به مقاومت‌ها دامن زده و وجهه نيروهاى مسلح آمريكا را در عراق به شدت خراب كرد.

سابقه طولانى شكايت

سازمان حقوق بشرى ACLU (اتحاديه آزادي‌هاى مدنى آمريكا) سال‌هاست به منظور انتشار اين تصاوير شكواييه‌اى را تنظيم كرده است. سال 2004 افشاى برخى از اين تصاوير كه تحقير و آزار جنسى زندانيان عراقى را به دست نظاميان آمريكايى به نمايش مي‌گذاشت، خشم جهانى را برانگيخت.

در اين تصاوير مي‌توان ديد كه ليند انگلند، سرباز آمريكايى چگونه با تمسخر به عريان بودن زندانيان مي‌خندد. در تصويرى ديگر نشان داده شده كه چگونه هرمى از زندانيان برهنه روى هم تلنبار شده‌اند. 11 سرباز آمريكايى به خاطر جنايات ابوغريب محكوم شده‌اند. تنها افسرى كه به خاطر رسوايى عكس‌ها در برابر دادگاه نظامى قرار گرفت، فقط توبيخ شد.

سناى آمريكا در گزارشى به بررسى روش‌هاى وحشيانه بازجويى پرداخته كه در دوره رياست جمهورى جرج بوش انجام گرفته است.
بر اساس گزارش سنا، بدرفتارى با زندانيان و روش‌هاى وحشيانه بازجويى بر مبناى برنامه آموزشى بقا، تجاهل، مقاومت و فرار (SERE) بخشى از يك حركت قاعده‌مند بوده است.

رقابت های انتخاباتی نامزدهای نظام ولايت مطلقه فقيه

*نامزدها.. اين بار حتی با صراحت تاکيد می کنند که از نظر طرح اقتصادی و اجتماعی.. اختلافاتشان در حد آهنگ پيش برد يک برنامه واحد است.. تاکنون مطالبه محوری غائب بزرگ و اصلی رقابت ها بوده و در عوض بازار عوامفريبی نامزدها داغ است و آشکارا خريد رای از طريق پخش پول جريان دارد


روشنگری: نزديک شدن به زمان برگزاری انتخابات جناح های رژيم را به تکاپوی بيشتری کشانده است و حملات رقبای هر گروه به نامزد گروه ديگر افزايش يافته است. اين
فضا که بخشی از وضعيت دوره انتخاباتی است در حالی است که در باره سه مساله کمترين ترديدی باقی نمانده است.

اولا: هيچ نيروی مستقل مردمی حق مشارکت مستقل در انتخابات و معرفی نامزد انتخاباتی را ندارد و همه نامزدها وابسته به جناح های رژيم حاکم و وفادار به ولايت مطلقه فقيه هستند. به عبارت ديگر هدف همچنان عبارت است از سواستفاده از رای مردم در خريد مشروعيت برای رژيمی که هم بی اعتقادی مطلق به رای مردم را از طريق ولايت مطلقه فقيه رسما به مبنای نظری خود تبديل کرده و هم آشکارا و علنی همه جنبش های اعتراضی و مطالبات قشرها و گروههای محتلف مردم را سرکوب می کند. دستگيری فعالين کارگری, دانشجويی و زنان همچنان ادامه دارد و نه انتخابات و نه فضای انتخاباتی نه تنها باعث کاهش آن نشده که به آن شدت و وسعت داده است.

ثانيا: نامزدهای نظام ولايت مطلقه فقيه اين بار حتی با صراحت و قاطعيت تاکيد می کنند که از نظر طرح اقتصادی و اجتماعی تفاوتی اساسی با هم ندارند و اختلافاتشان در حد آهنگ پيش برد يک برنامه واحد است که آن برنامه در واقع چيزی جز حذف هر چه بيشتر خدمات اجتماعی, و خصوصی و طبقاتی کردن خدمات اساسی و پايه ای نظير دسترسی به آب آشاميدنی, برق و بهداشت و درمان و آموزش برای لايه های فقير و محروم مردم نيست. در حوزه سياست خارجی نيز اگر چه به ظاهر سازهای ناسازی زده می شود, اما برای همه نامزدهای حاضر در صحنه روشن است که نحوه تعامل با آمريکا نه از درون آرای نامزد انتخابی که در پشت صحنه از سوی دستگاه ولايی تنظيم و به کارگزار و گماشته اين دستگاه پس از انتخابات برای اجرا ديکته می شود.

ثالثا: درست به دليلی که گفته شد حداقل تاکنون مطالبه محوری غائب بزرگ و اصلی رقابت های نامزدهای ولايت مطلقه فقيه است. در عوض فضا انباشته از وعده های فريبگرانه نامزدها به رای دهندگان است. آشکارا خريد رای از طريق پخش پول جريان دارد و حتی نامزدهای انتخاباتی شاکی هستند که به علت تفاوت موقعيت ها و نقد و نسيه بودن وعده ها, شرايط رقابت در اين زمينه "ناعادلانه" شده است. در عوض در فضای انتخاباتی چيزی که به وفور يافت می شود پرونده هايی است که در باره فساد و زد و بند نامزدها بالا زده می شود. مثلا تصادفی نيست که در آستانه اعلام کانديداتوری محسن رضايی خبرهايی در باره افزايش واردات قاچاق سيگار مالبرو در ايران انتشار می يابد. هر چه باشد در مجادلات جناحی از سوی احمدی نژاد فاش شده بود که محسن رضايی در واقع شاه مهره اصلی قاچاق سيگار در ايران است. يا مثلا رسانه های نزديک و حامی نامزدی ميرحسين موسوی ماجرای "گم" شدن 300 ميليارد دلار در دوره احمدی نژادرا باد می زنند و در عوض دولتی ها از زبان صفار هرندی مدعی هستند که در دوره نخست وزيری موسوی 500 ميليارد دلار حيف و ميل شده است. کروبی که هنوز به پيروی از "حکم حکومتی" خامنه ای افتخار می کند, خود متهم به اخذ رشوه 300 ميليونی از شهرام جزايری است. اين اتهامات متقابل نامزدهای انتخاباتی به يکديگر در باره فساد مالی و پرونده هايی که برای هم بيرون کشيده اند چهره نامزدهای رژيم ولايت مطلقه و کارگزاران رنگارنگش را برملا می کند.

در شرايطی که بازار عوامفريبی نامزدها داغ است و اخبار فساد مالی شان از سوی رقبا بر سر نيزه زده می شود؛ مطالبه محوری مطرح نيست و سرکوب شديدا ادامه دارد, هيچ اميدی نمی توان داشت که آرای مردم در تعيين سياست و جهت گيری رژيم نقش در خور توجه ايفا کند, اما طبيعی است که فضای انتخاباتی در صورتی که با هوشياری و ظرافت مورد بهره بردای قرار گيرد می تواند فرصتی برای روشنگری در باره ضديت نظام ولايت مطلقه با حق رای مردم و مجالی برای طرح مستقل مطالبات جنبش های اعتراضی, فراهم کند.

جایگاه زنان و اقلیت های مذهب یدر قانون انتخابات نظام ولائی


دکتر محمد ملکی
• باید خواستار تغییرات بنیادی شد. باید دنیای دیگری ساخت، دنیایی که هر فرد شایسته بتواند در انتخابات شرکت کند تا از میان دهها هزار مرد و زن فرهیخته و دارای دانش و شعور و شرافت و پاکی و وطن خواهی، کسانی که میتوانند داوطلب ریاست جمهوری شوند به انتخاب مردم کار اداره مملکت را بدست گیرد... آی گروه چهار نفری، آیا در میان شما کسی هست که چنین تعهدی را به ملت بدهد و به آن عمل کند!!؟ ...

پنج‌شنبه ۷ خرداد ۱٣٨٨ - ۲٨ می ۲۰۰۹

داشتم به گزارش وزیر کشورِ ۱۶۰ میلیاردی گوش میدادم که اعلام میکرد از میان ۴۷۵ داوطلب ریاست جمهوری ( که ۴۲ نفر از آنان زن بودند)، تنها ۴ مرد واجد شرایط و مابقی همه فاقد صلاحیت تشخیص داده شده اند. یک محاسبه سرانگشتی میگوید کمتر از یک درصد از کسانیکه با پر کردن فرم داوطلبی ظاهرا نظام را قبول دارند، مورد پذیرش شورای نگهبان قرار گرفته اند و به گفته ی آقای خامنه ای که قبلا اعلام کرده بودند، آنها که زیر ذره بین شورای نگهبان قرار میگیرند همه صالحند . فکر میکردم چگونه است که فقهای شورای نگهبانِ منتخب آقای خامنه ای از بین ۴۷۵ داوطلب فقط چهار نفر را صالح تشخیص داده اند. باید دید این چهارنفر چه کسانی هستند و چه خدماتی به اسلام و ایران کرده اند که به چنین افتخاری نائل شده اند؟ بطور حتم این چهار نفر سوابق درخشانی داشته اند که از صالحین به شمار آمده اند. منتظر بودم نام این ۴ مرد صالح را از زبان وزیر محترم کشور بشنوم که اعلام فرمودند آقایان محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی. من که تا حدود زیادی از سوابق و گذشته ی این مردان صالح!! مطلع بودم، زیاد شگفت زده نشدم چون ٣۰ سال شاهد چنین گزینش‎هایی بوده ام اما وقتی به قانون اساسی و شرایط داوطلبان ریاست جمهوری مراجعه کردم دیدم در انتخاب این افراد مشکل از قانون اساسی است، زیرا در اصل ۱۱۵ قانون اساسی نظام ولائی آمده است که داوطلبان باید دارای شرایط زیر باشند: "رجال سیاسی مذهبی، ایرانی الاصل، تابع ایران، مدیر، مدبر و از همه مهمتر دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مومن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور." بنابراین طبق آنچه قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید؛ ۱- ۵۰ درصد مردم ایران، یعنی زنان از انجام این کار معاف میباشند. ۲- میلیون ها مسلمان غیرشیعه و غیر مسلمان ایرانی هم واجد شرایط نیستند. ٣- شیعه هایی هم که مومن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی یعنی ولایت مطلقه فقیه نیستند، حق جلوس روی صندلی ریاست جمهوری را ندارند. ۴- به فتوا و تشخیص فقهای شورای نگهبان( بگو آقای جنتی) فقط این ۴ نفر دارای حسن سابقه و امانت و ایمان بوده اند. حال پرونده‎ی این صالحین را ورق بزنیم و ببینیم اینها که مدیر و مدبر و امین و متقی و دارای حسن سابقه، شناخته شده اند در این ٣۰ سال چه کرده اند که به این افتخار نائل آمده اند. در پرونده آقایان از جمله این موارد به چشم میخورد: ۱- محمود احمدی نژاد: دانشجوی خط امام، یکی از پیشنهاد دهندگان اشغال دانشگاهها به بهانه انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن آنها که منجر به دستگیری ، شکنجه، اخراج و اعدام هزاران دانشجو و استاد دانشگاه شد. همکاری با نیروهای امنیتی برای قلع و قمع دگر اندیشان ، استاندار اردبیل ، شهردار تهران و بالاخره ۴ سال ریاست جمهوری که اثرات آن اظهر من الشمس است. ۲- محسن رضایی: شرکت در سرکوب دگراندیشان و قومیت ها، فرماندهی سپاه در زمان جنگ و از عوامل ادامه آن پس از فتح خرمشهر و حمله به خاک عراق که منجر به کشته و مجروح و اسیر شدن صدها هزار ایرانی شد و صدها میلیارد دلار خسارت مالی به بار آورد. و دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام تا امروز ٣- جناب کروبی: از روز اول انقلاب مشاغل کلیدی از جمله مسئولیت بنیاد شهید، وکالت و ریاست مجلس را بر عهده داشت و یکی از عوامل وضع نابسامان فعلی میباشد. واقعه مخفی سازی اسلحه در ساک حجاج و کشتار آنها در سال ۶۶ در زمان سرپرستی ایشان روی داد. همچنین نقش او در پروژه عزل منتظری و نامه مورخه ۲۹/۱۱/۶۷ اش به همراه امام جمارانی و روحانی به منتظری از یادها نمیرود. ۴- جناب مهندس موسوی: عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، نخست وزیر نظام از سال ۱٣۶۰ تا ۱٣۶٨ و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی. در زمان مسئولیت او جنایات دهه شصت و کشتار تابستان سال ۶۷ صورت گرفته و باید او را یکی از عوامل ادامه جنگ و عوارض ناشی از آن نیز دانست. او همچنان پس از گذشت ۲۰ سال، ادامه جنگ و ورود به خاک عراق را کار درستی میداند و از کشتار دهه شصت دفاع میکند. علت اصلی اینکه این چهار نفر از میان ۴۷۵ نفر انتخاب شده اند این است که آنها وابسته به قبیله ای هستند که ٣۰ سال کشور را به این وضع انداخته. قبیله خودیها که تنها اطاعت امر میکنند و در فکر حفظ نظام هستند. آنچه نوشتم اعمال ظاهری این آقایان است و در پنهان چه ها کرده اند یقین دارم روزی در دادگاه افشا خواهد شد. به نظر شورای نگهبان، داوطلبان احراز سمت ریاست جمهوری باید دارای چنین سوابقی باشند تا مدیریت، مدبّریت، حسن سابقه و امانت و تقوای آنها اثبات گردد. * * * داشتم به فرمایشات جناب آقای خامنه ای در یکی از شهرهای کردستان گوش میدادم که مطالبی به این مضمون ایراد کردند: "خط قرمز ما اهانت به اهل سنت و مذاهب دیگر به دلیل اعتقادشان میباشد." آیا به نظر ایشان اینکه قانون اساسی میگوید: "داوطلبان ریاست جمهوری باید مومن و معتقد به مذهب رسمی کشور باشند". و در اصل ۱۱ قانون اساسی آمده: "دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است" و با توجه به این اصول که غیر از شیعه اثنی عشری از جمله اهل سنت، حق داوطلب شدن برای ریاست جمهوری را ندارند، بزرگترین اهانت به معتقدات این خواهران و برادران ایرانی که حدود ۲۰ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند نیست؟ اصل ۱۰۹ قانون اساسی در صفات رهبر میگوید: "عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلامی". آیا پذیرش چنین تبعیضی که در قانون اساسی آمده، دور از عدالت اسلامی نیست؟ * * * داشتم به اصل ۱۱۱ قانون اساسی فکر میکردم که میگوید: "رئیس جمهور باید از رجال مذهبی و سیاسی باشد...". شورای نگهبان در تفسیر خود رجال را تنها به مردان اطلاق میکند و به همین دلیل هرگز یک زن را حائز شرایط ریاست جمهوری ندانسته است. این برداشت از قانون اساسی در حقیقت حذف حقوق ۵۰ درصد از جمعیت ایران است. آیا شورای نگهبان میپندارد لیاقت زنها برای اداره کشوری مثل ایران کمتر از مردان است؟ امروز روشن شده است که اگر زنان در تمام امور لایق تر نباشند، عقب تر نیستند. باید توهین و تحقیر زنان روزی متوقف گردد و زنان در کنار مردان، کارگران دست در دست معلمان، دانشجویان همگام با استادان، روستائیان همراه با شهرنشینان و همه و همه پس از ٣۰ سال تجربه، فریب این بازی ها را نخورند و اجازه ندهند این زنجیری که بوسیله قانون اساسی نظام ولائی به دست و پای آنها بسته شده و هر بار حلقه هایش تنگ تر میشود، بیشتر از این موجب تضییع حقوق مردان و زنان ایران گردد. * * * باید خواستار تغییرات بنیادی شد. باید دنیای دیگری ساخت، دنیایی که هر فرد شایسته بتواند در انتخابات شرکت کند تا از میان دهها هزار مرد و زن فرهیخته و دارای دانش و شعور و شرافت و پاکی و وطن خواهی، کسانی که میتوانند داوطلب ریاست جمهوری شوند به انتخاب مردم کار اداره مملکت را بدست گیرد. دین را از حصار حکومت بیرون کشند و هر کس به جایگاه خود برگردد. همه دست در دست هم این ویرانه را آباد کنند و نگذارند حقوقشان مورد تجاوز قرار گیرد و ریشه استبداد، استعمار و استثمار را برکنند و کشور را به استقلال و آزادی واقعی برسانند. آی گروه چهارنفری، آیا در میان شما کسی هست که چنین تعهدی را به ملت بدهد و به آن عمل کند!!؟ تو اگر بنشینی، من اگر بنشینم چه کسی برخیزد؟ - "مردم از میان نامزدهایی که صلاحیت آنها پس از عبور از ذره بین شورای نگهبان، اعلام خواهد شد، صالح ترین نامزد را برگزینند.
" (سخنرانی آقای خامنه ای در میدان آزادی سنندج، روزنامه اعتماد ملی، ۲٣ اردیبهشت ٨٨)
- میرحسین موسوی: ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر تصمیم درستی بود.
(مصاحبه با خبرگزاری مهر، ۱۳۸۸/۰۳/۰۲)
- نمی‌شود این نظام را به آدم‌کشی در اول انقلاب متهم کرد. این نظام مظلوم بوده است... گروه‌های تروریستی تا پایان جنگ هم زیر نفوذ صدام علیه ما می‌جنگیدند و هنوز هم پشتیبانی آمریکا از آنها وجود دارد. نباید به مظلوم‌نمایی‌ آنها توجه کرد. چرا که اگر به قدرت برسند باز هم همان آش و همان کاسه است. )
سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان،وبسایت قلم نیوز، ارگان رسمی ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی، ۱۶ اردیبهشت ٨٨) -
"اهانت به مقدسات شیعه یا سنی، خط قرمز نظام است و هیچکس چه شیعه و چه سنی، حق ندارد با غفلت یا از روی تعصب این خط قرمز را نادیده بگیرد.
" (سخنرانی آقای خامنه ای در جمع مردم سقز، خبرگزاری ایرنا، ۱٣٨٨/۲/۲۹)

کودکان فلسطینی در برابر شهرک یهودی نشین معاله آدومیم بازی می کنند


همزمان با سفر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به آمریکا، گزارش ها از اسرائیل حاکی از آن است که مقام‌های این کشور درصدد اجرایی کردن طرح توسعه شهرک های یهودی نشین در کرانه غربی اشغالی هستند.
مقام های دولتی اسرائیل اسناد مناقصه برای ساخت بیست واحد مسکونی در شهرک نشین مسکیوت را صادر کرده اند.
این منطقه قبلا یک پایگاه نظامی ارتش اسرائیل بود که برای اسکان شهرک نشینان تخلیه شده از غزه در سال 2005 در نظر گرفته شده بود.
جنبش اسرائیلی "اینک صلح" می گوید صدور اسناد مناقصه، این پیام روشن و آشکار را به آمریکا ارسال می کند که دولت اسرائیل درصدد گسترش شهرک هایی است که طبق قوانین بین المللی غیر قانونی است.
گفتگو با کامبیز فتاحی از دفتر بی بی سی فارسی در واشنگتن
پخش با "ریل پلیر" یا "ویندوز میدیا پلیر"
مقام های اسرائیلی می گویند صدور اسناد مناقصه برای گسترش شهرک ها همزمان با سفر بنیامین نتانیاهو به آمریکا، تصادفی است.
فلسطینیان، این اقدام طرف اسرائیلی را مانعی بر سر روند صلح و تشکیل کشور مستقل فلسطینی می دانند.
برخی از شهرک های یهودی نشین که دولت اسرائیل خواهان قرار دادن آنها در داخل مرزهای نهایی اسرائیل است، در زمین هایی قرار دارند که کاملا متعلق به فلسطینی ها است.
تمام شهرک های یهودی نشین در مناطق فلسطینی مطابق قوانین بین المللی غیر قانونی هستند. اسرائیل این تفسیر را رد می کند.
فلسطینیان خواهان آن هستند که کشور مستقل آنها با پایتختی بیت المقدس شرقی شکل گیرد و نگران این مساله هستند که این ساخت و سازهای اسرائیل، ارتباط میان بیت المقدس شرقی و کرانه غربی را قطع می کند.
سیاست خاورمیانه ای نتانیاهو برای اوباما
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در دیدار با باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا جزئیات سیاست خاورمیانه ای خود را در اختیار او قرار می دهد.
این اولین دیدار دو طرف از زمان روی کار آمدن به حساب می آید.
دولت آمریکا گفته است که از سیاست تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل حمایت می کند اما آقای نتانیاهو تا کنون به طور رسمی از تشکیل کشور فلسطینی حمایت نکرده است.
نخست وزیر اسرائیل خواهان آن است که به جای متمرکز شدن بحث ها بر روی بحران خاورمیانه، رهبران آمریکا و اسرائیل بر سر مساله ایران به گفت و گو بنشینند.
اسرائیل می خواهد تا آمریکا زمان مشخصی را برای رویکرد دیپلماتیک خود برای تعامل با ایران تعیین کند و پس از آن، گزینه های دیگر مانند سفت و سخت تر کردن تحریم ها و اقدام نظامی احتمالی را هم مد نظر قرار دهد.

عبدالکریم سروش



در دفاع از هرمان ديرکس نامه سرگشاه بيش از 700 تن از فعالين صلح يهودی


نوام چامسکی و نوامی کلاین مثل بقیه امضاء کنندگان نامه خود یهودی هستند.

http://www.roshangari.net
/ مترجم: نرگس ييلاقی
به دنبال انتقاد هرمان ديرکس رييس فراکسيون حزب چپ آلمان die Linke به عملکردهای ضد بشری دولت وارتش اسراييل بر ضد فلسطينيان و بياناتی که در حقانيت فراخوان کمپين جهانی بايکوت و تحريم کالاهای اسراييلی ابراز کرده بود، بخشی از وسايل ارتباط جمعی آلمان و تعدادی از افراد مخالف نظراتش، او را به يهودی ستيزی به طور عام متهم ساختند. در پی آن، تعدادی از شهروندان يهودی تبار از سراسر جهان برآن شدند تا عليرغم ديدگاه های مختلفی که دارند، طی يک نامه ی سرگشاده و با يک موضع گيری مشترک از يهودی ستيزی خواندن هرگونه انتقاد برحق از سياست ها و اعمال دولت اسراييل فاصله بگيرند و همسان سازی فراخوان به بايکوت کالاهای اسراييلی را که به منظور وادار ساختن دولت اسراييل در به رسميت شناختن حقوق ملت تحت ستم فلسطين شکل گرفته است، با اعمال و سياست ها ی نژاد پرستانه ی آلمان نازی آشکارا رد و محکوم کنند. شخصيت های معروفی از جمله خانم يودت باتلر نظريه پرداز برجسته ی حقوق زنان، نوام چامسکی نويسنده و زبان شناس آمريکايي، نرمان گ. فينکل اشتاين دانشمند علوم سياسی از آمريکا، خانم نوامی کلاين نويسنده و منتقد جهانی سازی از کانادا، سه وی بن دور تاريخ دان(پاريس- نيويورک)، خانم فليسا لانگر وکيل دادگستری و فعال جنبش حقوق بشر از آلمان، ياکوب مونتا نويسنده و فعال سنديکايی از آلمان، خانم تيکوا هونيگ-پارناس نويسنده از اسراييل، و ميشاييل وارشاوسکی نويسنده و فعال سياسی اسراييلی را می توان نام برد. متن و مضمون اين نامه ی سرگشاده و همچنين نظرات يهوديان ساکن اسراييل و ديگر نقاط جهان در اين راستا به وضوح نمايانگر آن است که به زير سؤال بردن موجوديت اسراييل مطرح نيست و آن چه دنبال می شود همگانی کردن جدلی سياسی در نقد، ارزيابی و به چالش کشيدن سياست های دولت اسراييل در قبال فلسطينيان و جستجو و پيشنهاد راه کارهای تغيير اين سياست ها به نفع صلح و همزيستی يهودی ها و فلسطينی ها می باشد و نبايد آن را اقدامی نژاد پرستانه تلقی کرد. نامه ی سرگشاده ی جمعی از فعالين يهودی جنبش صلح در باره ی اظهارات هرمان ديرکس، بايکوت کالاهای اسراييلی و يهودی ستيزی ما فعالين يهودی تبار جنبش صلح هستيم. برخی از ما بر تبار يهودی و يهودی بودن خود تآکيد می ورزيم و برخی نه. اما به طور کلی همه ی ما به کسانی که وانمود می کنند زبان همه ی يهوديان هستند و به هر گونه اعتراض بر حق[به دولت اسراييل] برچسب يهودی ستيزی می زنند معترضيم. ما با نگرانی از تهمت پراکنی بر عليه هرمان ديرکس، فعال سنديکايی و عضو حزب چپ آلمان در شهر دُويز بورگ* آگاهی يافتيم. هرمان ديرکس در رابطه با تهاجم نظامی اخير دولت اسراييل به نوار غزه از فراخوان فوروم اجتماعی جهانی مبنی بر بايکوت کالاهای ساخت اسراييل حمايت کرده است. اقدامی که می تواند با وارد آوردن فشار[اقتصادی] به دولت اسراييل، در سوق دادن آن دولت به اجرای عدالت در مورد فلسطينيان کمک کند. دولت اسراييل را بايد با اتخاذ تدابيری از اين دست تحت فشار قرار داد. در پی اعلام حمايت هرمان ديرکس از اين فراخوان افراد زيادی از گروه بندی های مختلف با لحنی خشن او را به يهودی ستيزی متهم ساختند و گفتند و نوشتند که هرمان ديرکس خواهان تکرار بايکوت کالاهای يهودی به سبک سياست های ضد يهود نازی های آلمان در سال های 30 قرن بيستم می باشد. هرمان ديرکس به درستی اعلام می کند که: " در خواست فوروم اجتماعی جهانی هيچ گونه وجه اشتراکی با اقدامات راسيستی نازی ها در قبال يهوديان ندارد، بلکه تنها هدفش اين است که به سياست های سرکوبگرانه ی دولت اسراييل عليه فلسطينيان پايان داده شود." پيش از اين ها هيچ گونه حرف و سخنی از يهودی ستيزی هرمان ديرکس در ميان نبود. اما اکنون و پس از حمايت او از بايکوت[کالاهای اسراييلی]، اين اشخاص سعی می کنند به عناوين مختلف او را بر صندلی اتهام بنشانند. مثلا Dieter Graumann معاون دبيرکل شورای مرکزی يهوديان آلمان، او را يک يهودی ستيز ناب می نامد و آخيم بر* در روزنامه ی وست دويچه آلگماينه سايتونگ می نويسد"اظهارات ديرکس با قتل عام يهوديان در حاشيه ی جنگل های اوکراين يکسان و همانند است." و به همين ترتيب هندريک وُست* دبيرکل حزب محافظه کار دموکرات مسيحی آلمان در ايالت نورد راين وستفالن نوشته است: " هرمان ديرکس در پی از سرگيری تبليغات ضد يهود نازی هاست." ما امضاء کنندگان [اين نامه] اصولاً نسبت به مؤثر بودن "فراخوان بايکوت کالاهای ساخت اسراييل" نظرات گوناگونی را نمايندگی می کنيم. تعدادی از ما بر اين باوريم که يک چنين حرکتي، به عنوان بخش مهمی از "کارزار بايکوت و تحريم سرمايه گزاری در اسراييل "، می تواند در پايان دادن به بيش از چهل سال اشغال سرزمين های فلسطينی توسط اسراييل مؤثر باشد. عده ای ديگر معتقدند که با بايکوت هدفمند می توان دولت اسراييل را زير فشار قرار داد تا از حمايت کنسرن ها، مؤسسات و شرکت هايی که حاميان اشغال[سر زمين های فلسطينی] به حساب می آيند، دست بردارد. در عين حال همه ی ما متفقاً در ضرورت تحت فشار قرار دادن دولت اسراييل برای برقراری صلحی عادلانه و پايدار در منطقه ی خاورميانه هم رأی و هم نظر هستيم. همه ی ما مشترکاً اما بر اين باوريم که فراخوان بايکوت اسراييل ابداً با اعلاميه های نازی ها و شعار "از يهودی ها خريد نکنيد" آن ها وجه مشترکی ندارد. همان گونه که بايکوت رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی برای پايان بخشيدن به سيستم تبعيض نژادی حاکم بر آن کشور در نفس خود برعليه سفيد پوست ها نبود، بايکوت[کالاهای ساخت اسراييل] با هدف پايان دادن به اشغال[سرزمين های فلسطينی] نيز نمی تواند با يهودی ستيزی برابر انگاشته شود. جنبش های خواهان عدالت اجتماعی برای پيشبرد هدف های حق طلبانه ی خود بارها و بارها خواهان بايکوت و همچنين تحريم سرمايه گزاری در کشورهای مختلفی شده اند. به طور نمونه فراخوان هايی که در مورد رژيم نظامی برمه و يا دولت سودان انتشار يافته اند قابل ذکرند. اين فراخوان ها اعم از اين که مؤثر بوده باشند يا نه، در هر صورت هيچگاه تبعيض نژادی نبوده اند و نيستند. سيطره ی خشونت در خاورميانه عملاً به جو يهودی ستيزی در اروپا نيز دامن زده است. به طور مثال اخيراً در شهر رُم پايتخت ايتاليا، عده ای خواهان تحريم مغازه های يهوديان شده اند. چنين تحريکاتی در نفس خود از نوعی فناتيسم کور و قضاوتی سطحی و کلی نگر ناشی می شود که ما مخالف و برعليه آن هستيم. جنايات اسراييل را نمی توان به همه ی يهوديان در کليت خود نسبت داد. بايکوت اقتصادی اسراييل را نبايد به معنی تحريم مغازه های يهودی تلقی کرد. رشد فزاينده ی اسلام ستيزی و بيگانه ستيزی در اروپا که اين بارعمدتاً مهاجران و فراريان کشورهای اسلامی را نشانه گرفته است، اشکال نگران کننده ی ديگری از تبعيض نژادی در اروپاست. هرمان ديرکس سال هاست که در خط مقدم جبهه ی دفاع از حقوق خارجيان فعاليت می کند، در حالی که بعضی از کسانی که در مقابل هر نوع انتقاد به اسراييل واکنش نشان می دهند و آن را يهودی ستيزی می نامند، خودشان دقيقاً همچون دولت اسراييل در راستای طرز تفکر راسيستی قدم بر می دارند و فعال هستند. هولوکاوست يکی از مخوف ترين وقايع تاريخ مدرن است. اين فاجعه ی ضد بشری نبايد دست آويزی باشد که با تکيه بر آن بتوان هر نوع اعتراض و انتقاد به سرکوب های ضد بشری اسراييل عليه فلسطينی ها را در گلو خفه کرد. ما چنين سؤ استفاده ای را ناقض شأن و حرمت جانباختگان و قربانيان هولوکاوست ارزيابی می کنيم.

پانويس هااز مترجم:
*- Duisburg - Achim Beer / Westdeutsche Allgemeine Zeitung - Hendrik Wüst / CDU / NRW
*- برای حمايت از اين آکسيون به ايميل و لينک زير مراجعه نماييد:
Dierkes.Letter@gmail.com
www.zcommunications.org

*- اين نامه در تاريخ 19 آپريل 2009 و با 717 امضاء از 29 کشور جهان انتشار يافته است.
*- ترجمه حاضر از روی متن چاپ شده در صفحه ی 11 شماره ی 96 – شنبه 25 آپريل روزنامه ی آلمانی زبان Junge Welt ترجمه شده است.
*****

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

سر,هيولا, در پاکستان


پخش تصاویر ساختگی ملکه برای تحریک احساسات اسلامی توسط ماموران انگلیس مانع تصویب قوانینی شد که زنان افغان را...
روز شنبه 6 ماه مه حميد کرزای و آصف زرداري،روسای جمهور افغانستان و پاکستان با باراک اوباما ديدار کردند. اوباما اين ديدار را ,سازنده, توصيف کرد. ,سازنده, البته از آن اصطلاحات ديپلوماتيک است که متضمن هيچ معنايی نيست و به همين جهت معمولا بعد از ديدارهای رهبران سياسی فراوان به کار برده ميشود. فعلا گمانه زنی ها در مورد نتايج ديدار و ,استراتژی سياسی, دولت جديد آمريکا ادامه دارد، اگر اساسا چنين استراتژی وجود داشته باشد. زيرا چنانکه ميدانيم حالا ديگر تاکتيک هم در طرح های خاورميانه ای آمريکا کورمال پيش برده ميشود و نه فقط نيروهای ,متمرد, که بايد سرکوب يا رام شوند بلکه نيروهای ,مطيع, که بايد در سرکوب يا رام کردن شرکت کنند، در مسير دست انداز ايجاد ميکنند. حتی کرزای و زرداری که اخيرا شايع شده است ممکن است آمريکا به فکر تعيين جانشينانی برای آنها باشد، با دست و پا کردن ائتلاف هايی گارد خود را در برابر ,تغيير مسير, آمريکا محکم ميکنند. کرزای با پشتيبانی خود آمريکا، جنگ سالاران دوران جنگ با اشغال شوروی را تکيه گاه حکومت خود قرار داد و قدرت در افغانستان، برتعادلی که اين نيروهای سياه بوجود آورده اند استوار است. بطوريکه عوض کردن مهره ها و جايگزين کردن کرزی با يک مهره ديگر تحول بزرگی بوجود نمی آورد. ,مجاهدين, و تبهکاران واپسگرايی که سرمايه آمريکا در دوران جنگ با اشغال شوروی به حساب می آيند، حالا سهم خود را برداشته اند. همين سهم را ارتش و سازمان امنيت پاکستان می طلبند که بعد از 11 سپتامبر شکوه داشتند آمريکا از آن ها به مثابه دستمال توالت استفاده کرده و بعد از بيرون انداختن روسها سيفون را روی آنها کشيده و در را به روی رقبای هندی آنها گشوده است. حالا گويا بخت دوباره به آنها لبخند ميزند. آنچه از استراتژی باقی می ماند، تاکتيک ,تشديد جنگ , است که با تمام قوا و در وحشيانه ترين و جنايتکارانه ترين اشکال در افغانستان و نواحی مرزی پاکستان ادامه دارد. رسانه های بزرگ انحصاری نيز به کمک جنايات و خباثت های طالبان، اخبار هولناک جنگ جاری را زير سرپوش قرار ميدهند. تنها در ماه گذشته 438 بمب روی افغانستان انداخته اند. بنا برارزيابی خود پنتاگون و برخی منابع وابسته به آن ,درجه موفقيت, اين بمب ها بطرز وحشت انگيزی پائين است. برخی درجه موفقيت را فقط دو درصد ارزيابی ميکنند.,ر.ک به مصاحبه مانان احمد بادموکراسی نو در لينک زير مقاله., يعنی بمب ها فقط دو درصد طالبان ها و القاعده يا ساير چريک های بنيادگرای مشابه آنها را می کشد و 98 درصد بقيه را روی سرمردم، کودکان و زنان و کهنسالان، عروس ها و دامادهای شان، خانه و کاشانه و مزارع شان می ريزند. قتل عام اخير در فراه که در آن بيش از 130 غيرنظامی کشته شدند، صحنه ای از جنگ را از پشت مه غليظ اخبار پوششی در مقابل آفتاب قرار داد. تلاش ارتش آمريکا و به تبعيت آن رسانه های بزرگ انحصاری برای سرپوش گذاشتن بر اين جنايت و منتسب کردن آن به طالبان، نتيجه ای به جز خدمت به طالبان محلی پاکستان ندارد. زيرا اگر هم چشم همه دنيا بر واقعيت بسته بماند، خودروستائيان از حقيقت مطلع اند وطالبان ها هم نيروی خود را از همان جا می گيرند. روستائيان بلافاصله بعدد از بمباران تکه پاره های اجساد را که بخشی از آن اندام کودکان و زنان بود روی دوتريلی بار کردند و به مقابل دفتر فرماندار محلی بردند. نيويورک تايمز نوشت يکی از نمايندگان پارلمان که خود متحد آمريکايی هاست در پارلمان گفت: , صحنه تکان دهنده ای بود، همه در دفتر گريه ميکردند., راوا RAWA سازمان رهايی زنان افغانستان که منبع مستقل و قابل اطمينانی است دريک فيلم ويديويی تصويراجساد و مجموعه ای از عکس های کودکان زخمی در بيمارستان را که راه به رسانه های بزرگ پيدا کرده اند به نمايش گذاشت ,ر.ک به لينک زير مقاله,. ضد ونقيض گويی مقامات ناتو و آمريکا کار را بدتر کرد. هيلاری کلينتون وزير امور خارجه آمريکا در نخستين واکنش به اخبار هولناک فراه به خاطر تلفات , عذرخواهی, کرد، ولی وقتی پنتاگون تلاش برای لاپوشانی جنايت را آغاز کرد، سخنگوی کلينتون نيز گفت ,عذرخواهی, اوليه برای بيان احساسات و قبل از آن بود که اخباردقيق به او برسد. سخنگوی پنتاگون و بعد يکی از نظاميان ناتو گفتند طالبان ها با خمپاره مردم محلی را کشته اند و بعد صحنه سازی کرده اند که آنرا به گردن بمباران ناتو بيندازند. اما اندکی بعد صليب سرخ که يکی از داوطلبين خودش در بمباران کشته شده بود تاييد کرد که روستائيان زير بمباران کشته شده اند. رتو استوکر سخنگوی صليب سرخ بر نگرانی عميق اين سازمان از قربانی شدن شهروندان غيرنظامی تاکيد کرد. تعداد زيادی از شاهدان عينی و زخمی های جان به در برده در بيمارستان ها برای خبرنگاران رسانه ها از جمله تايمز و واشينگتن پست و نيويورک تايمز تعريف کردند چطور هواپيماها در شب بين دو شنبه و سه شنبه بر فراز آسمان ظاهرشدند و ساعت ها محلات روستا را بمباران کردند. روستائيان به هرجايی که فکر ميکردند ميتواند پناهگاه باشد هجوم می بردنداز جمله زن ها کودکان شان را برداشته و به خانه همسايگان يا باغ ها پناه می بردند، اما پناهگاه ها هم بمباران شد. اين نوع لاپوشانی اخبار توسط پنتاگون عجيب نيست. زيرا اوباما رابرت گيتس را در مقام خود ابقا کرده، کسی که بنا بر گفته جان پيلجر در دوره دوم رياست جمهوری بوش مسووليت ,کودتای نظامی, خزنده در آمريکا را برعهده داشت. هم او سال گذشته ماجرای قتل عام درروستای عزيز آباد را که در آن 90 نفر کشته شدند، به همين ترتيب لاپوشانی کرد، درحالی که بعد سازمان ملل کشته شدن غيرنظاميان توسط بمباران ها را تاييد کرد هرچند رقم کشته شدگان راکمتر ارزيابی نمود. پاتريک کابرن گزارشگر اينديپندنت در رابطه با کشتار فراه نوشته است چرا آمريکا سلاح هايی را که برای جنگ جهانی سوم ساخته در روستاهايی به کار ميبرد که در شرايط قرون وسطا قرار دارند؟ علت شايد اين باشد که آمريکا برای پيروزی در جنگ سرد ساختار اجتماعی افغانستان را بکلی ويران کرده و بافت ويران شده اجتماعی راتحت کنترل جنگ سالاران، بنيادگرايان، قاچاقچی ها، دزدها و تبهکارها قرار داده است. به نظر برژينسکي، پيروزی در جنگ سرد، به اين بها، يعنی نابودی افغانستان می ارزيد. بنابراين در اينجا متحدان محلی در جنگ با متحدان قبلی قابل اعتماد نيستند. آمريکا در اينجا تکيه گاهی به جز بمب ها ندارد. آيا حالا نوبت پاکستان است که همان مسير افغانستان را طی کند؟ منان احمد که تاريخ دان از دانشگاه شيکاگوست می گويد آمريکا و ارتش پاکستان در مورد خطر در پاکستان غلو می کنند. او ميگويد ارتش پاکستان 500000 تا 700000 نفری است. پاکستان مگاسيتی هايی مثل کراچي، اسلام آباد، با جمعيت 13-12 ميليون، در مورد کراچی 18 ميليون دارد. به نظر او به شدت غيرقابل تصور است که طالبان ها که حداکثر 18000- 14000 نيرو دارند، بروند اسلام آباد را بگيرند يا سلاح های هسته ای را تحت کنترل قرار دهند. به عقيده او برای داغ کردن فضای جنگ است که هم آمريکا و هم ارتش پاکستان اينگونه خبرها را باد می زنند. اما اگر هم نظر منان احمد درست باشد، با سياستی که آمريکا در پيش گرفته، اوضاع ميتواند به شدت خطرناک شود. حداقل چيزی که هم اکنون قربانی شده است، جنبش دموکراتيک و سکولار پاکستان است که به النسبه قوی است. حداقل آنقدر در تعادل اوضاع نقش دارد که زمينه سقوط ديکتاتوری نظامی مشرف را فراهم کرد. ,افپاک, دوم و بازگشت ارتش پاکستان به مرکز صحنه استراتژی ,جديد, آمريکا در افغانستان و پاکستان، جنگ در اين دو کشور را به هم وصل کرده ويک جبهه ايجاد ميکند. شايد چيزی که در اين استراتژی جديد باشد نام آن است که با وصل کردن کلمات اول نام دو کشور ,اف پاک, خوانده ميشود، وگرنه طرح عملا در اوت سال 2008 در دوره جرج بوش شروع شده بود. قراراست ارتش پاکستان در همکاری با نيروهای ناتو در افغانستان، سهم عمده ای از استراتژی ,اف پاک, برعهده بگيرد. اوباما برای انجام اين وظيفه از کنگره خواست ساليانه 1.5 ميليارد دلار کمک به پاکستان را تصويب کند تا ارتش پاکستان به ياری آمريکا بشتابد و سر فرانکشتينی که قبلا به کمک هم بوجود آورده بودند، يعنی طالبان ها را بکوبند. لابد ارتش و سازمان امنيت پاکستان هم اطمينان داده اندارتباطات با طالبان ها را قطع کرده و آنها را ريشه کن کنند. البته نظاميان و امنيتی های پاکستان گلايه خود را فراموش نمی کنند که مگر به خاطر نقش شان در خلق فرانکشتين به اندازه ای که انتظار داشتند پاداش گرفته اند که حالا به فکر آينده نباشند. فعلا پول ها را ميگيرند و به خاطر اينکه شرايط برای بازسازی نقش نظاميان در سياست پاکستان فراهم ميشود، خوشحالند. برخی در پاکستان حتی معتقدند هدف ارتش پاکستان از واگذاری دره سوات به طالبان ها اين بود که آنها با جنايت هايی که از طريق اعمال قوانين شرع می آفرينند، اهميت نقش ارتش را در نجات پاکستان از شر اين ديوها که ,به اسلام آباد, و به , سلاح های اتمی, نزديک ميشوند به همه نشان دهند, ر.ک به مريپ در لينک زير مقاله, در حقيقت ارتش پاکستان حق دارد ,افپاک, جديد را مرحله دوم , افپاک, قديم در دهه 80 بداند. در هردو ارتش پاکستان نقش ,ايجنت, محلی آمريکا را بازی کرده و ميکنند. هرچند ژنرال ها اين بار با پشتيبانی سياسي، لجستيکي، نظامی و پول های آمريکا به روستاهای خودی حمله ميکنند. مثل هميشه وقتی اجرای برنامه های نظامی آمريکا به ,متحدان محلی, سپرده ميشود، ديگر نياز به پاسخگويی هم از دوش آمريکا برداشته ميشود. به چکيده اين گزارش از عمليات ارتش پاکستان در دره سوات توجه کنيد که توسط کسی نوشته شده که نسبت به آمريکايی ها نظر مساعد دارد: ,ارتش پاکستان حين تهاجم به ميليتانت های اسلامی در بونر واقع در شمال غربی کشور، روستاها را صاف کرده، شهروندان غيرنظامی را کشته و هزاران روستايی و کشاورز را وادار به فرار از خانه های شان می کند. زارون محمد يک روستايی 45 ساله که با خانواده و چندگاو لاغراز بونر گريخته ميگويد: , ما طالبان ها را نديده ايم، آنها بالای کوه ها هستند، باوجود اين ارتش روستاها را با خاک يکسان ميکند. خانه ما خراب شده، حالا اين گاوها تنها دارايی ما هستند,.. آنچه روستائيان تعريف ميکنند نشان ميدهد چرا دولت زرداری با شتاب مقبوليت خود را درميان مردم از دست ميدهد.. تاکتيک های بيرحمانه ارتش پاکستان در واشنگتن زنگ خطر را به صدا درآورده است. مقامات در روز دو شنبه به اين بحث پرداختند که بايد ارتش پاکستان را که عادت به جنگ با هند با سلاح های سنگين دارد برای جنگ ضد شورشی تعليم داد. ولی ديگر خيلی دير شده است..يکی از مقامات ارشد پنتاگون که به علت حساسيت موضوع مايل به افشای هويت خود نبود گفت: ,نظاميان پاکستان مسووليت کامل عمليات عده ای معدود را به گردن تمام يک روستا می اندازند و طوری عمل ميکنند که انبوهی آواره و کوهی از نفرت توليد ميکند,.. در بونر، منطقه ای که به شدت ضد طالبان بودو يک گارد نظامی برای حمايت از روستائيان در مقابل طالبان ها ايجاد کرده بود، ارتش حمايت عمومی را از دست داده است. سعيد افشار خان که همراه با 18 عضو خانواده و گله اش پای پياده روستا را ترک کرده ميگويد:, آنها نبايد همه را اينطور ميزدند. آنها بايد طالبان ها را نشانه می گرفتند., به گفته او ارتش در روستای کوی آقا که تنها چهارصد خانه دارد، 80 خانه را با خاک يکسان کرده است. ,فکر نمی کنم حتی يک طالبان کشته باشند. آنها فقط مردم عادی را می کشند,.. هيچ آماری از آوارگان در دست نيست ولی مردم آواره بونر ميگويند اين منطقه که حدود 500000 جمعيت داشت تقريبا از سکنه خالی شده است.در مسير جاده ها انبوه آوارگان به راه افتاده اند و هيچ نشانی از کمک دولت نيست، نه وسيله نقليه، نه غذا و نه حتی آب., اين آوارگان به گفته سازمان ملل به بيش از نيم ميلون نفری که قبلا در اثر جنگ در استان های شمال غربی آواره شده بودند، اضافه شده و تعداد آوارگان داخلی پاکستان را به يک ميليون نفر ميرساند. بنابراين با درجه نسبتا بالايی ميتوان گفت برنده فعلا و بطور ,دو فاکتو, ارتش پاکستان است که با ,اف پاک, به جايگاهی برگشته است که سه دهه پيش در آن قرار داشت: در مرکز عمليات پنتاگون و سازمان سيا.و کم نيستند کسانی که معتقدند در دراز مدت اين طالبان ها يا القاعده يا ديگر بنيادگرايان تند روهستند که از تشديد جنگ سود خواهند برد، حتی اگر در کوتاه مدت اينجا و آنجا ,ريشه کن, شوند و اينطور القاء شود که ,ثبات, به کشور بازگردانده شده است. ,جنگ با ترور, بدون تابلو سه رئيس جمهور که درواشينگتن ملاقات کردند در رابطه با يک مساله اشتراک دارند- وجه اشتراکی که ريشه بحران در افغانستان و پاکستان و عامل تقويت طالبان هاست: عدم مقبوليت سياسی دولت های آنها ميان مردم پاکستان و افغانستان. کرزای که نحوه به قدرت رسيدنش توسط آمريکا پديده ای را بوجود آورد که نام شخصی او را معادل و جايگزين مفهوم ,دست نشاندگی, کرد، چنان دولت فاسدی بوجود آورد که چند ماه پبش گاردين افشا کرد آمريکا مستاصل از بحران مشروعيت او در فکر جايگزين کردن او با يک مهره ,قابل اعتماد, ديگرست و رسانه های انحصاری شروع کردند به افشای نقش برادر او در گسترش فساد و قاچاق. آصف زرداری که به جرم اختلاس يک و نيم ميليارد دلار در دوران نخست وزيری همسرش بی نظير بوتو به هفت سال زندان محکوم شد، بعد از ترور بی نظير به عنوان بيوه او و با حمايت آمريکا به قدرت رسيد، در مقام جديد نخستين کاری که کرد تلاش برای کنار گذاشتن قاضی چودری و ساير شخصيت های سالم بود. طارق علی متفکر پاکستانی تبار اخيرا نوشته فساد مقامات حزب او غوغا ميکند و گفته ميشود بانکداران پول ها را مستقيما به خانه او تحويل ميدهند. مشکل مردم افغانستان و پاکستان با اوباما البته اشغال خارجی – که مردم هردو کشور عميقا از آن بيزارند – و حمايت از سياست مداران فاسد است و هردو اينها قرار است در ديدار ,سازنده, تقويت شود. مخارج جنگ افغانستان برای آمريکا اکنون ماهيانه 2 ميليارد دلار است و اوباما طبق طرح ,تشديد جنگ, در افغانستان و پاکستان علاوه بر فشار بر هم پيمانان خود برای ارسال نيروی بيشتر به افغانستان، بيش از 20 هزار نيروی جديد به افغانستان ارسال کرده که برابر است با نيرويی که جرج بوش برای طرح ,تشديد جنگ, خود در پايان دوره رياست جمهوری اش به عراق ارسال کرد.با توجه به اين عوامل،ابعاد جنگ افغانستان و پاکستان به زودی از عراق فراتر خواهد رفت. رسانه های بزرگ انحصاری نيز مثل سه رئيس جمهور فوق از گذشته و بويژه جنگ عراق نه چيزی را آموخته اند و نه چيزی از آن آموخته اند.انعکاس گزارشات به نحوی است که ما را در برابر يک ,جنگ با ترور, ديگر قرار ميدهد: چه بايد کرد؟ آيا بايد پاکستان و افغانستان را به طالبان ها تحويل داد که مدارس دخترانه را به گاز شيميايی بسته و سر و دست و پا می برند؟ جنگ عراق نشان داد اين سوال چقدر فريبکارانه است. سوال اصلی اين است که چرا برای جنگ با طالبان ها به ائتلاف با نيروهای فاسد، دزد، مستبد، قاچاقچی و استثمارگرنياز هست؟ چرا برای مبارزه با اشغال شوروی نياز به توليد مجاهدين وحشی و طالبان ها و نام گزاری آنها تحت عنوان , مبارزان راه آزادی, و ,Freedom Fighter , هابود؟ چرا دره سوات، سوئيس پاکستان، که در همين دهه های اخير پايگاه يک جنبش گسترده ضد فئودالی تحت رهبری نيروهايی بود که خود را مارکسيست ميخواندند، حالا به پايگاه طالبان ها تبديل شده است؟ چرا پنجاب که در دهه های اخير شاهد يک جنبش کم نظير سکولار و ضد فئودالی با همکاری روستائيان مسيحی و مسلمان بود اکنون زير خطر طالبان ها قرار دارد؟ چرا افغانستان که يک قرن پيش در آستانه تصويب قانونی قرار داشت که افغانستان را جزو اولين کشورهايی قرار ميداد که به زنان حق رای ميداد، امروز به جايی رسيده است با زنان مثل اشياء و اموال مرد رفتار ميکند؟ اگر اين سوال ها را تعقيب کنيم آنوقت وجه مشترک بين طالبان ها و مهاجمان و اشغالگران خارجی را پيدا ميکنيم. منافع هردو آنها با پيشرفت دموکراسی در تضاد است. فقط اولی ها نفرت خود را از دموکراسی با زبان ايدئولوژيک و عقيدتی بيان می کنند، دومی ها اين نفرت را لاپوشانی ميکنند. وگرنه چرا وقتی بار اصلی سقوط دولت نظامی مشرف بردوش يک جنبش مدنی گسترده است که موج حمايت از چودري، قاضی مستقل و محبوب پاکستاني، نقش مهمی در تشديد آن داشت، ميوه اين جنبش ضدديکتاتوری و سکولار را در سينی مردی ميگذارند که زير نقاب دولت مدني، سمبول فساد در جامعه مدنی است.زرداری هم به تاسی از برگمارکنندگان خود وقتی ميخواهد حکومت خود را تثبيت کند دره سوات را به طالبان واگذار ميکند که قوانين شرع را در آن حاکم کنند. فاطمه بوتو خواهرزاده بی نظير بوتو در مقاله ای که اخيرا نوشته پرسيده چرا وقتی زرداری ميخواست دره سوات را به طالبان بسپارد از مردم سوال نکرد که آيا مايلند تحت قوانين شرع زندگی کنند:,من که خيال ندارم برقع بگذارم., اما چه کسی از کسی از فاطمه بوتو سوال ميکند، مگر در انتخابات های مديريت شده که ,دست غيب, کانديد مردم را از قبل انتخاب کرده است. برادر کرزای که از پيتزا فروشی در اروپا و آمريکا به سلطان همه چيز از تلفن گرفته تا قاچاق در بازار افغانستان تبديل شده، در مقابل حملات و افشاگری های اخير روزنامه های آمريکا در دفاع از خود گفت واقعا به معجزات بازار آزاد معتقد و نقش آن در ,تعمير, و پيشرفت افغانستان معتقد است و خود به عنوان ,Interpreneur, يعنی دلال اين وظيفه را برعهده گرفته که افغانستان را به دوبی خاورميانه غير عرب تبديل کند و موفق شده و خود هم از همين راه پولدار شده است، ايرادی دارد؟ برگمار کنندگان چه شکايتی از باند برادران کرزای ميتوانند داشته باشند وقتی که هدف از لشکر نظامی شان اين است که راه را برای لشگر مقاطعه کاران خانمان برانداز آماده کند. استعمار گران خارجی هرگز به ملالی جوها، چودری ها و انسان های واقعا مستقل اعتماد ندارند و جنبش های دموکراتيک را نه تنها مورد حمايت قرار نمی دهند بلکه آنها را زير تيغ متحدانی قرار ميدهند که از طريق حفظ منافع آنها از پلکان ترقی بالا ميروند. اين داستان يک قرن قدمت دارد. وقتی امان الله پادشاه اصلاح طلب افغانستان در دهه 20 حاضر نشد راه چنين متحدان فاسدی را پی بگيرد، انگليسی ها تصاوير عريان ساختگی همسرش را بين مسلمانان متعصب پخش کرده و وسايل سرنگونی او را فراهم آوردند. ,پاکستان مسلمان, در مقابل هند مستقل و حزب کنگره نهروعلم شد و به اين ترتيب يک دستگاه نظامی مستبد، فاسد، زمين خوار و اخيرا سرمايه خوار به زور بر سر مردم سوار شدکه بعد به خاطر ,مبارزه با شوروی, و بعدتر به خاطر ,جنگ با ترور, تمام بافت اجتماعی و سياسی پاکستان را به فساد کشيد و حالا در جنگ با ترور بدون تابلو، يعنی جنگ با طالبان ها به آن نياز افتاده است. امپرياليسم و بنيادگرايان: دو قلوهای مصيبت زا تصويری هم که اکنون رسانه ها از طالبان ها به دست ميدهند. کامل نيست. درست است، آنها واپسگرايانی هستند که ,سياست, در قاموس شان با , جنايت, همگين است. اما آنها آنقدر احمق نيستند که ندانند فقط از طريق قتل و جنايت نميتوانند مردم را به خود جلب کنند. هرچه باشند آنها مخلوق سيا و سازمان امنيت پاکستان و شيوخ عربستان هستند وسال ها با اين نيروها کار کرده اند. پيشينيان و همگنان اسلام گرای آنها که برخی شان اکنون با طالبان ها کار ميکنند سال ها با کابينه های مختلف پاکستان همکاری داشته و بين دار و دسته ها و جناح ها متضاد رفت و آمدکرده و ,تغيير مسير, داده اند. آنها ميدانند از نقطه ضعف رقيب بايد استفاده کنند. همين امر است که باعث شده طالبان حالا شعارهای ناسيوناليستی بدهند. سخنگوی آنها ميگويد:, ما مثل القاعده نيستيم. به ساير نقاط جهان کار نداريم. فقط ميخواهيم افغانستان را از اشغال خارجی آزاد کنيم. آيا آمريکايی ها برای آزادی از اشغال انگليس نجنگيدند؟,. طالبان دره سوات حالا حزب ناسيوناليست حاکم محلی را خلع سلاح کرده است و بعلاوه ادعا ميکند عليه زمينداران می جنگد و روستائيان را به تصرف زمين های ارباب ها تشويق ميکند، شعاری که در همين دره سوات سال ها توسط گروه های مائوئيست داده ميشدو واقعا هم نيرو بسيج کرده بود. اساسا رابطه اسلام گرايان و امپرياليسم در تاريخ دردناک خاورميانه رابطه دو قلوهايی است که هم وصل و هم فصل شان برای دموکراسی مصيبت زا بوده است، بطوريکه تاريخ رشد و گسترش و تحکيم مواضع يکی از آندو بدون توجه به اين رابطه نزديک قابل بررسی نيست. اسلام گرايان وقتی با امپرياليسم در ائتلاف اند، با تکيه بر ابزار آن برای خود پايگاه قدرت درست ميکنند. در دوره فصل، بويژه جايی که نيروهای دموکرات تضعيف يا نابود شده اند، با نقاط ضعف رقيب بازی ميکنند و بطور روزه مره ظلم های استثمارگران و مستبدان محلی و حاميان خارجی آن را پرچم ميکنند.اين مختص طالبان ها نيست. در ايران هم نمونه های متعدد اين سياست را از جمله در دوره جنبش ملی کردن نفت و سرنگونی دکتر مصدق و بعد درانقلاب ايران شاهد بوده ايم. و بايد پذيرفت طالبان ها به علت آشنايی به اوضاع محلی از ژنرال های آمريکايی در جلب افکار عمومی زرنگ ترند. چندی پيش خبرگزاری الجزيره با پخش بخش هايی از يک ويديو گزارش داد در ارتش آمريکا به سربازان گفته اند تلاش کنند افغانی ها را به کيش مسيحی در آورند. وقتی مقامات آمريکايی خبر را تکذيب کرده و به الجزيره به خاطر پخش ,گزارشات تحريک آميز که از زمينه جدا شده ,حمله کردند، الجزيره تمام ويديو را بدون سانسور پخش کرد که در آن سخنان کشيش ارتش بطور کامل و بطور واضح شنيده ميشد که به سربازان آمريکايی يادمی داد چگونه برای تغيير کيش تلاش کنند تا از گير قوانين آمريکا که اين کار را ممنوع کرده در بروند.,ر.ک به منبع, شايد سربازان آمريکايی چند تن را به کيش مسيحی درآورده باشند، اما مسلماده ها برابر تبليغات مذهبی و کينه توزانه طالبان را تقويت کرده اند. به عبارت ديگر آمريکايی ها و نيروهای ناتو نه تنها وقتی به روی شهروندان غيرنظامی بمب می ريزند، بلکه وقتی هم که به اين شيوه ناسالم و غيرقانونی در جلب قلوب افغانی ها و پاکستانی ها تلاش ميکنند، به طالبان ها خدمت ميکنند. به ياد اشته باشيم اين همان طالبانی است که 6 ميليارد دلار از آمريکا پول و اسلحه گرفت نه برای اينکه به مردم افغانستان بگويد:, موازين و قوانين دنيای مدرن اشغال يک کشور مستقل توسط نيروی نظامی خارجی را نمی پذيرد, بلکه برای اينکه به مردم افغانستان بگويد:,خدای مسلمانان حضور اجنبی را در کشور اسلامی نمی پذيرد و به خاطر اجنبی کشی به شما اجر ميدهد., بعد 43 ميليون دلار جداگانه از آمريکا گرفت تا به مردم بگويد:,خدای مسلمانان کشت ترياک را قدغن کرده است., آيا برای طالبان دشوار است از خدايی که با ميلياردها دلار پول و اسلحه وارد کرده اند در مقابل ,خدای ,اجنبی, دفاع کند؟ احمد رشيد نويسنده و روزنامه نگار پاکستانی در کتاب ,طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ در آسيا, در مورد طالبان ها توصيفی دارد که موی را بر سر آدم سيخ کرده و به شدت خواننده را متوحش و در عين حال متاثر ميکند. طالبان ها نه مجاهدين عادی دهه 80 بلکه يتيمانی بودند که در مدارس مذهبی با حمايت آمريکا و پاکستان و سعودی رشد کردند، رشيد در مورد نسل جديد مجاهدين و طالبان ها مينويسد: ,اين پسربچه ها يک دنيا با مجاهدينی که من در دهه 80 می شناختم فرق داشتند. آن مجاهدين مردانی بودند که قوم و قبيله خود را می شناختند، مزارع و دره هايی را که ترک کرده بودند، با حالت نوستالژيک به ياد می آوردند و قهرمانان و داستا نهای تاريخ افغانستان را بر می شمردند. اين پسربچه ها از نسلی بودند که هرگز کشورشان را در صلح نديده بودند. آنها هيچ خاطره ای نداشتند، نه از قبيله، نه از پيران آن، نه از همسايه و ترکيب قومی مخلوط مردمی که کشورشان را تشکيل ميداد. آنها جنگ را ستايش می کردند زيرا جنگ تنها مشغله ای بود که به آنها امکان ميداد هويت خود را با آن انطباق دهند. باور ساده انگارانه آنها به يک اسلام خشک و موعود تنها تکيه گاهی بود که ميتوانستند به آن متوسل شوند و با آن به زندگی شان نوعی معنا بدهند., حالا آمريکا ميخواهد با اهدای کاندوم به اين پسربچه ها آنها را مدرن کند و به آشتی با ,اجنبی, وادارد؟ سران زرنگ و معامله گر طالبان که اين ماشين های آدم کشی را اداره ميکنند، هم از صلح و هم از جنگ با آمريکا خرمن خرمن خوشه چيده و می چينند. طالبان حتی ,دستگاه عدالت, خود را که عين ماشين جنايت است، آن طور که رسانه های انحصاری يک جانبه به تصوير می کشند، به صورت آلترناتيو دموکراسی در چشم مردم محلی به نمايش نمی گذارند تا مردم از آن برمند. اکثريت عظيمی از مردمی که طالبان ها در ميان آنها کار می کنند به مدد سياستمداران فاسد محلی و نيروهای پشتيبان خارجی آنها دموکراسی را نديده و تجربه نکرده اند تا بتوانند دستگاه سلاخی طالبانی را با آن مقايسه کنند. بنابراين طالبان ها به راحتی می توانند دستگاه آدم کشی خود را در مقابل فساد و بی عدالتی و ستمگری حاکم بر بيدادگاه های مستبدان گذاشته و مردم را به آن دعوت کنند. فاطمه بوتو در مقاله ای که در بالا به آن اشاره رفت، از ديدار اخير خود با شخصی که از وزيرستان جنوبی برگشته بود شرحی داده است که به شدت تاسف بار است و به درک مکانيسم رشد طالبان ها در محل و نقش سياستمداران فاسد محلی و حاميان خارجی آنها در رشد طالبان ها کمک ميکند. بوتو می نويسد: , دو هفته پيش مردی را ديدم که از وزيرستان جنوبی برگشته بود. در مورد وضع روستای زادگاهش پرسيدم. او با اشاره به اينکه خانه اش در يک حمله هوايی ويران شده از حملات مداوم و به دلخواه هواپيماهای بی سرنشين آمريکا شکوه کرد، بعد بدون مکث ادامه داد:, ولی اوضاع در حال بهبود است. وضعيت قانون و نظم خيلی خوب شده و بهتر از کراچی است., آنگاه به قضيه دختر جوانی پرداخت که از بازار نزديک خانه اش ربوده شده و مورد تجاوز قرار گرفته بود. وقتی طالبان ها از اين جنايت مطلع شدند، ,نه فقط دختر را نجات داده و به خانه اش برگرداندند، بلکه همچنين ترتيب کار آن سه مرد را نيز دادند. آنها رابه ضرب گلوله کشتند., او به خاطر اينکه نوعی عدالت انتقام جويانه مرعی شده و به سرعت و به راحتی به اجرا در آمده بود تحت تاثير قرار گرفته بود. من با ناراحتی توی صندلی ام جابجا شده و عدم موافقت خودم را با اين کار مطرح کردم و گفتم زنان بايد تحت حکومت اين افراطيون به شدت در عذاب باشند. او در حالی که دست هايش را در هوا تکان ميداد، گفت , اوه، وضع آنها خوب است. آنها از اين واقعيت خوشحال اند که بالاخره عدالتی و خدمتی وجود دارد. ميدانيد. آنها از شر تاخيرهای دراز مدت در دادگاه ها و پليس رشوه بگير مثل کراچی راحت اند., دفع فساد با افسد. آمريکايی های مدرن هواداران مدرن خود، و طالبان قرون وسطايی هواداران قرون وسطايی خود را متقاعد کرده اند که دفع فساد با افسد تاکتيک مطلوبی است. به اين ترتيب برای متقاعد کردن طرفداران خود، آنها فقط کافی است که فساد دشمن و رقيب را نشان بدهند. وهمين است که راه حل را در چارچوب نظام مورد قبول آنها غير ممکن ميکند. زيرا فساد دو طرفه است و برای راه حال بايد از چارچوب آن ها فراتر رفت. بر پايه همين واقعيت است که بوتو در ادامه مقاله فوق می نويسد: , بنابراين راه حل در اين نيست که ارتش به جنگ شهروندان خودش برود، و نفرت نسبت به نيرويی بوجود بياورد که در هشت سال گذشته به دستور قدرت خارجی عمل ميکند و مردمی را که در برابر آنها سوگند يادکرده اند از خود بيگانه ميکند. راه حل اين نيست که ايالات متحده با پول حکومت های فاسد و نامشروع را بر سر پا نگهدارد.. راه حل پول نيست. راه حل اين است که تشخيص بدهيم مردم دره سوات طالبان ها را انتخاب نکردند. آنها به قوانين شريعت رای ندادند. طالبان ها آنجا هستند فقط برای اينکه آنها راه هايی را ساختند که طی دهه ها سنگفرش نشده بود. آنها آموزش فراهم کردند، لااقل برای پسران، در حاليکه حکومت نتوانست ميليون ها کودک محلی را به مدرسه بفرستد. آنها مراکز بهداشتی درست کردند در حالی که حکومت بيمارستان ها را به خاطر فقدان بودجه بست. آنها نوعی عدالت دادند در حاليکه دادگاه ها از حکومت و نه از مردم حمايت می کردند. آري، مشکل فساد است. اين نيرويی است که بايد با آن بجنگيم. سرهيولا، و منشاء قدرت طالبان ها اين است.,
*کشتار در فراه. عکس های راوا
http://www.rawa.org/temp/runews/2009/05/05/and-8216-us-air-raid-kills-over-100-civilians-in-farahand-8217.html
*مصاحبه با منان احمد http://www.democracynow.org/2009/5/7/pak
*مقاله مريپ
*طارق علی
اردیبهشت 1388 23:11

طبل توخالی اپوزيسيون يا نقدی بر معنی و واقعيت اپوزيسيون - پرويز داورپناه


چه گام هايی /
نه از بيم تير سربی دشمن که از بيم طعنه ياران خويشتن /
در راه مانده است (حميد مصدق)
هانا آرنت، انديشمند برجسته آلمانی می گويد که شکل گيری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بين و حقير ممکن نيست، اين روشنفکران در عمل به رژيمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند. سی سال است با ادعاها و بلوف‌های بي‌پايه و اساس"اپوزيسيون" در خارج از کشور روبروييم بدون اينکه اين واژه را معنی کرده باشيم. تمام فعاليت اين "اپوزيسيون" در برابر جنايتهای رژيم، در صادر کردن پيام و بيانيه و اعلاميه ...خلاصه شده است، کاری که همزمان بيشتر از پيش حاکی از ضعف و ناتوانی و ندانم کاری گروهک های تشکيل دهنده آن می باشد و آنها را در مقابل رژيم استبداد دينی تبديل به يک ببر کاغذی کرده است که به لاف زدن‌های مضحک در غربت عادت کرده اند و در ميدان عمل قادر به پيشبرد هيچ مهمی نيستند و با براه انداختن چند سايت اينترنتی بی محتوا و نقل مطالب راديو ها و سايت های بيگانه و وابسته به سياست های خارجی بهيچوجه جدی گرفته نمی شوند. "اپوزيسيون" پر مدعا همواره تبليغ کرده ‌است که تنها مدافع آزادی و عدالت اجتماعی و استقرار دموکراسی در ايران است. چنين ادعايی با رفتار و اعمال مدعيان پراکنده و درمانده راه ملی و آزاديخواهی جور در نمی آيد و کاملاً نادرست و خلاف واقعيت است. پس از سی سال، همگی به اين واقعيت پی برده اند که "اپوزيسيون" ايران در کليت آن ناتوان است. و سه دهه با تشتت و سردرگمی درگير بحث‌های گيج کننده در زمينه‌های مختلف بوده و ماحصل تاثير سياسی آن در روند مبارزات داخل کشور کم سو و با ضعف زياد همراه مي‌باشد. و ملت ايران هرگز حاضر نيست دنباله رو ادعا های بي‌پايهً چنين اپوزيسيونی باشد و فقط به واسطه ی سياست‌های نادرست حکومت، زندگی خود را به خطر انداخته. پشتيبان اپوزيسيونی گردد که ‌نه هدف های آن روشن است و نه راهی که برای حصول آنها پيشنهاد می کند؛ که نمی کند. از وقتی آمريکائيها، رسما ميليون ها دلار در اختيار بخش بزرگی از اين قسم "اپوزيسيون" گذاشتند، همه اين آوارگان خود فروخته ضمن دريافت سهميه خود از بيگانگان در برابر اين بريدگی از واقعيت جامعه و سستی و ناتوانی سکوت اختيار کرده اند. هيچ خائن و وطن فروشی حاضر نيست واقعيت خيانت خويش را آشکار کند. معلوم نيست اگر اين وابستگی مالی امری خوب و پسنديده و منطقی است چرا اپوزيسيون وابسته دريافت آنرا رسما و جسورانه اعلام نمی کند و به دفاع از آن بر نمی خيزد تا سايرين نيز از اين موقعيت خوب و مناسب استفاده کنند! البته واضح است که خيانت به ايران سالهاست تحت نام تحقق "حقوق بشر" و "حقوق اقليتهای قومی" و استقرار و اجرای "دموکراسی و آزادی"، مبارزه برای "تساوی حقوق زن و مرد"، و در يک کلام تحقق "خواستها و حقوق دموکراتيک ملت ايران" صورت می گيرد. فعالان اين قسم "اپوزيسيون" استدلال می کنند که کمکهای آمريکا (و احتمالا اروپا) بدون غرض و مرض است و آنان استقلال خويش را در هدف و درعمل حفظ می کنند. آنها اين توهم را دامن می زنند که خارجی ها چشمداشتی به ايران و منابع عظيم نفت و گاز و مس و اورانيوم و موقعيت سوق الجيشي،... آن ندارند و گويا فقط دلباخته چشم و ابروی سياه ايرانيان اند.! (يا واقعأ، عينأ مانند جرج بوش دوم، دلسوخته ی دموکراسی).! به نظر مي‌رسد در شرايط فعلى کل "اپوزيسيون" خارج از کشور و بخصوص سازمانهای تکه تکه شده و متفرق آن که هر کدام سازخود را کوک کرده اند، قابليت خود را براى درك مسائل جارى در ايران (اگر هم روزی از آن بهره ای داشته) از دست داده و از واقعيت‌هاى موجود در ايران به دور افتاده اند، طبعاً شكاف و فاصله آنها با نيروها و جريانهاى اجتماعى كشور هم بيشتر شده است. و فاقد هرگونه پايگاه اجتماعى در ايران می باشند. تقريباً مي‌توان گفت كه دربين "اپوزسيون" خارج ازکشور هيچ جريانى كه به واقع دموكراتيك باشد وجود ندارد و سخنرانی ها و بيانيه ها و اعلاميه ها و ژست‌هاى دموكراسي‌خواهى آنها آشكارا بی پايه و اساس است. همچنين به طور قطع مي‌توان گفت كه اين گروه های متفرق در عملكرد سياسى خود به هيچ عنوان مقيد به اخلاق سياسى كه درامر پيروزی حق و حقيقی مقوله بسيار مهم و تعيين كننده ‌اى است، نمی باشند. و بالاطبع چنين اپوزيسيوني‌ ناتوان ازهرگونه تاثيردرمسايل ايران است. هنوز پس از دهها سال حكومت استبدادی جمهوری اسلامي، اين اپوزيسيون از امكانات ارتباط مستقيم با مردم ايران محروم است و نمي‌تواند پيام خود را به آنان برساند. آيا براستی پيام‌های اپوزيسيون كه به شكل بيانيه‌ها، اعلاميه ها، منشورها و قطعنامه ها صادر مي‌شود تا چه حد با مشکلات روزمره و ملموس مردم ما ارتباط پيدا مي‌كند؟ اين پيام‌ها نوعا حول مقولات کلی دموكراسی و حقوق بشر شكل مي‌گيرد ولی چيزي‌ برای حل مشكلات روزمره جامعه، از فشارهای اقتصادی گرفته تا نابساماني‌های اجتماعی و بالاخره تا امنيت فردي‌ و اجتماعي، در بر ندارد. آيا با اين ترتيب، شگفت‌آور است كه پيام اين سازمان‌ها براي‌ مردم كوچه و بازار چنگي‌ به دل نمي‌زند و هيجانی نمي‌آفريند؟ رويهمرفته در باره ی اپوزيسيون خارج از کشور بايد گفت که اين نيروها قادر به ارائه تحليلی صحيح از شرائط داخل کشور و در نتيجه عرصه ی يک آلترناتيو معتبر و قابل احترام نبوده اند. البته تمام اين نيروها و گروهک های چند نفره خود را آلتوناتيو شمرده، و کسب قدرت سياسی را همه چيز می دانند. اما اين مردم اند که بايد معتقد شوند که در اين ميان امامزاده ای که از آن معجزی برآيد يافت می شود يا نه! شايد بزرگترين آسيبی که اپوزيسيون در خارج از کشور با آن روبرو ست، همانا جدايی اين مجموعه (و بقول سعدی: اين"جمع پراکنده"!) از ملت ايران می باشد. مردم در ايران يا از اپوزيسيون بيخبر و يا نسبت به آن بي‌اعتنا و بی اعتمادند. به طور خلاصه جدايی از مردم بزرگترين آسيبی است که اپوزيسيون با آن روبروست. هر شعاری اعم از رفرم و رفراندوم و حتی همکاری با اصلاح طلبان و حکومت بدون اينکه مخاطبين مشخصی را در ميان جامعه داشته باشد، حرفی بر روی کاغذ است و نشان از طبل توخالی اپوزيسيون دارد. دومين مشخصه آسيب شناسی اپوزيسيون خارج از کشور اين است که اين "نيروها" قادر به آفريدن مفاهيم جديدی که از طرف ملت ايران درک و پذيرفته شده و مردم را به حرکت در آورد نبوده اند. و هم، بدين دلايل، چه بسا سبب اصلی اين امر هم اين باشد که، مانند ماهی بيرون از آب محيط زيست طبيعی که با هيچ موج و جريان قوی روبرو نيست، اين اوپوزيسيون هم، بدور از جامعه ای که بنام آن سخن می گويد، و در امان از اصل جوابگويی در برابر افکار عمومی جامعه، قادر به ارزيابی خود و ديگران نمی باشد. بدون آيينه ی افکار عمومی چگونه می توان به ارزيابی سياستی رسيد که مدعی خيرخواهی برای صاحبان آن افکار است. مساله ديگر، گريز اين نيروها از نقد است. اپوزيسيون ايران نه گذشته خود را نقد ميکند و نه، به طريق اولي، حال خود را؛ و نه گوشش به نقد ديگران بدهکار است. آيا جايگاه واقعی اپوزيسيون خارج از کشور کجاست؟ نسل کنونی هيچگونه شناختی نسبت به گروهها، سازمان ها و احزاب سياسی اپوزيسيون خارج از کشور ندارد. اگر در گذشته‌ها زندگی نمی کنيد و تنها وظيفه خود را در چشم و هم چشمی با يکديگر و نوشتن اعلاميه ها، بيانيه ها، پيام ها، تعارفات و تهنيت ها به مجالس يکديگر و خاطرات، و حرفهای گذشته نمی دانيد، بياييد از سياست بازی های سی ساله گذشته دست برداريد و نسل کنونی ايرانيان را که تشنه آگاهی و دانستن واقعيات است، از بلاتکليفی نجات دهيد. روی سخنم بويژه به آنانی است که تجاربی غنی و تاريخی را پشت سر گذاشته، و حامل پيامی نوين برای نسل پويا و جوان ايران اند. نكته‌ى ظريف و پراهميتى كه معمولاً به آن توجه نمي‌شود (و ‌اين بي‌توجهى موجب سوءتفاهم بزرگى مي‌گردد) اين است كه خواست مردم ايران استقرار يك نظام دموكراتيك در كشور است كه حقوق و آزادي‌هاى آنان را تأمين و راه توسعه و پيشرفت جامعه را بگشايد و اين ارتباطى به اهداف آمريكا كه خاورميانه را به‌عنوان بخش حساسى از استراتژى جهانى خود تلقى مي‌كند، ندارد. براى كسى كه از خارجی و ماهيت و پيشينه‌ى آن آگاهى و شناخت متعارفى داشته باشد، تشخيص هدف‌ها و انگيزه‌هاى مداخله‌ى جارى آن در اين منطقه دشوار نيست، اما نظرات عاميانه‌ و عوام فريبانه آن گروهى كه براى تعيين سرنوشت خويش در انتظار مداخله‌ى خارجی نشسته است و گزارش هايی که در اين زمينه اشاعه مي‌دهد، قابل توجه است. صحنه سياسی داخل ايران بکلی با بحث های تکراری خارج از کشور بيگانه است. ميليونها نيروی بالنده که برای ساختن ايرانی آزاد و آباد در برابر عقب مانده ترين نيروهای قرون وسطائی برای کسب حقوق شهروندی پيکار می نمايند.تاريخ را خوب می شناسند. اگر حقوق شهروندی مبتنی بر قانون اساسی مشروطه ايران و يا بخشی از منشور حقوق بشر در ايران ديروز و امروز رعايت ميشد مسلما وضع بمراتب از امروز بهتر می بود. تشتت نيروهای منتقد و مخالف حکومت ارتجاعی مذهبي، که بسياری از آنان تنها و تنها به سبب اسارت در چنبره ی خودشيفتگی هنوز نتوانسته اند به تفاهم و حدافل همکاری لازم برسند بسيار غم انگيز است و تا زمانيکه اين معضل حل نشود انرژی ها بسود بقای ارتجاع به هدر خواهد رفت. آن چيزی که هم اکنون شاهد آنيم، صرفاً ادعا است٬ ادعای اينکه اپوزيسيونی وجود دارد؛ که مليون قوی هستند...؛ ولی واقعيت مطلب اين است که٬ اپوزيسيونی که منتهی به عمل شود٬ (قادربه برپايی يک رهبری معتبر به عنوان آلترنانيو قابل فهم و قابل قبول برای مردم باشد) از اساس وجود خارجی ندارد؛ می ماند اپوزيسيونی بيشتر به شکل يک طبل توخالی.
دکتر پرويز داورپناه ۱۷ ارديبهشت ماه ۱۳۸۸ ـ ۷ می ۲۰۰۹

مورد حملۀ دشمن قرار گرفتن دلیل سلامتِ موضع گیری است



تراب حق شناس

مقالۀ بلند و ارزندۀ «فلسطینیان امروز و یهودیان آن روز» نوشتۀ محمد رضا شالگونی که از جمله روی سایت اندیشه و پیکار هم آمده خشم یکی از جارچیان و توجیه گران اشغالگری و جنایات جنگی اسرائیل یعنی منشه امیر، مدیر برنامۀ فارسی رادیو اسرائیل را برانگیخته است. این قبل از هرچیز نشان می دهد که مقاله روی خال زده است. رفیق شالگونی علیه صهیونیست های نژادپرستی که درست 61 سال است با تأیید کامل و بی شرمانۀ سرمایه داری جهانی به انکار و نفی حقوق و حتی موجودیت فلسطینی ها ادامه می دهند و در دفاع از حقوق مردم ستمدیده و زحمتکش فلسطین حرف حساب زده است. حرف حساب برای اسرائیل خطرناک است و باید علیه آن بجنگد. باید با توهین و چماق یهود ستیزی، همصدایی با بنیادگرایان حاکم بر ایران و تروریسم علیه هرکسی که با اشغالگری و تجاوز مستمر اسرائیل به مردم فلسطین مخالفت کند بتازد. تجاوزگران اسرائیلی از پیش از 1948 تا همین امروز با ارتکاب جنایات و تروریسم دولتی و پاکسازی قومی (شاهدش تحقیقات ارزندۀ «مورخین جدید» New Historians اسرائیلی ست) دولتی برپا کرده اند که پایگاه مقدم امپریالیسم جهانی ست. از عناصر و عمال چنین رژیمی جز این انتظاری نیست. اردوی اشغالگران از اردوی جانبداران حقوق خلق ها و عدالت جهانی جدا است.
در تارنمای وزارت خارجۀ اسرائیل ستونی هست زیر عنوان «سخن دوست» (دوست چه کسی؟) «دیدگاه شخصی (!) منشه امیر». او نوشته اش را با اشاره به محمد رضا شالگونی این طور شروع می کند: «نا انسان بی شرمی که لیاقت ندارد نام او برده شود...». از کسانی که توجیه گرِ جنایات هول انگیز صهیونیست ها نظیر دیریاسین و صبرا و شاتیلا و غزه و ترورهای هدفمند هستند، از کسانی که تبدیل فلسطین به زندانی بزرگ تنها دموکراسی خاورمیانه جا می زنند، از کسانی که تا امروز حتا یک قطعنامۀ ملل متحد که اسرائیل را به رعایت حقوق فلسطینی ها فراخوانده نپذیرفته اند و 61 سال است جنگ و خونریزی و ویرانی مستمر و آوارگی میلیون ها فلسطینی در منطقهء خاورمیانه به بار آورده اند و با برپایی نخستین حکومت دینی در منطقه به تقویت ارتجاع و تاریک اندیشی مذهبی پرداخته اند جز این چه انتظاری هست؟ از دشمنان آزادی و برابری خلق انتظار دیگری داشتن غلط است.
اینکه او نام منتقد را نمی خواهد به زبان آورد یادآور اصرار اسرائیل در به زبان نیاوردن نام فلسطین است که درسال های اخیر اگر به ناگزیر آن را بر زبان می آورند ولی آن را تهی از محتوای انسانی و حقوق ملی اش می خواهند. آنها حتا یک پنجم از شهروندان اسرائیلی را که فلسطینی هستند به عنوان فلسطینی قبول ندارند بلکه آنها را «اعراب اسرائیل» می خوانند. آنها حتی کشمکش 60 سالۀ گذشته را کشمکش اعراب و اسرائیل (نه ملت فلسطین و اسرائیل)، یا کشمکش خاورمیانه می نامند تا اصل داستان مسکوت بماند. به اعراب و فلسطینی ها فشار مرگبار وارد می آورند که حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشماسند اما خود هرگز حق موجودیت فلسطینی ها را قبول ندارند. با همه ادعای صلح دروغین و یکطرفه شان، هرگز حقوق سیاسی و ملی فلسطینی ها را به رسمیت نشناخته اند. انکار وجود فلسطینی ها و خودداری از نام بردن از طرف مقابل، نمونۀ رسوای دیگری دارد و آن این که نخست وزیر اسبق اسرائیل اسحاق شامیر در عین ناراحتی شدید از شعری که محمود درویش تحت عنوان «عابرون فی کلام عابر» (رهگذرانی در سخنی گذرا) در سال 1988 همزمان با انتفاضۀ اول سروده و توفانی در اسرائیل و در بین سینه چاکان آن در خارج برپا کرده بود (1)، در کنیست (به اصطلاح پارلمان) گفت: «این شعر بیانگر دقیق اهدافی ست که باند آدمکشان متشکل در سازمان آزادیبخش فلسطین در جست و جوی آن اند. این شعر را یکی از شاعرانشان، محمود درویش، که به اصطلاح وزیر فرهنگ شان است گفته... من می توانستم این شعر را در حضور پارلمان بخوانم ولی نمی خواهم این افتخار را داشته باشد که نامش در آرشیو کنیست بیاید.»
خوشبختانه وجدان های بیداری در اسرائیل وجود دارند که از سیاست اسرائیل شدیدا انتقاد و آن را افشا و محکوم می کنند. نویسندگان و متفکران اسرائیلی مانند یوری آونری، گیدئون لوی، امیره هس، شلومو ساند، میشل ورشوفسکی، دانیل بارنبایم، آریلا آزولای و بسیاری دیگر. همچنین نوسندگان و هنرمندان یهودی تبار در سراسر جهان که مخالف صهیونیسم، اشغالگری، مستعمره سازی و نژادپرستی اسرائیل هستند (2) و حسابشان از جنگ افروزان و اشغالگران جدا است.
باری، محمد رضا شالگونی در مصاحبه با رادیو سپهر به حد کافی به تحریف ها و کینه توزی های بوق تبلیغاتی اشغالگران که در نوشتۀ منشه امیر روی سایت وزارت خارجه اسرائیل منعکس شده است پاسخ گفته و از حقوق عادلانۀ مردم فلسطین و منطقه آنطور که باید دفاع کرده است (3) و نیازی نیست که چیزی بدان افزوده شود. چه خوب است سایت ها و بلوگ هایی که مدافع فلسطین و مخالف تجاوزات اسرائیل هستند، حالا که جارچی های تجاوز و اشغال چنین بی شرمانه علیه مقالۀ «فلسطینیان امروز و یهودیان آن روز» و نویسنده اش تاخته اند، مقاله را در سایت و بلاگ خود منعکس کنند.
در پایان، به عنوان همبستگی در این مبارزۀ افتخار آمیز، یادداشت و مقالۀ زیر را که دوستی گرامی از فلسطین دریافت کرده و برایم فرستاده به فارسی درآوردم که در زیر ملاحظه می کنید.

یادداشت بر مقالۀ زیر نوشتۀ گیدئون له وی:
عادی نیست که روزنامۀ هاآرتز یا حتی گیدئون له وی (روزنامه نگار چپگرای مخالف سیاست اسرائیل) صریحاً بگویند که اسرائیل «تحت قوانین مذهبی اداره می شود»، یا آن را با افغانستان و عربستان سعودی مقایسه کنند؛ اما نمی توان نادیده گرفت که حرکت منظم به سمت روی کارآمدن احزاب سیاسی راست همواره با اوجگیری منظم نفوذ نیروهای راست مذهبی همراه بوده است.
در سراسر دنیا کسانی می توانند از اسرائیل نفرت داشته باشند یا بدان عشق بورزند ــ که در این اواخر بیشتر حالت اول دیده می شود ــ اما شاید خیلی ها هنوز از اسرائیل تصوری شبیه یک دولت «سکولار» (لائیک) اروپایی دارند. بسیاری احتمالاً نمی دانند که اسرائیل دارای قوانین مذهبی سخت قرون وسطایی ست که بر زمینه های حیاتی زندگی از جمله ازدواج، حرمت و تقدس روز شنبه و حتی امور مربوط به دفن مردگان حاکم است. هستند افراد متعددی از یهودیان روسیه که به اسرائیل آمده و به ارتش اشغالگر پیوسته و طی عملیات نظامی کشته شده اند، اما مجاز نیست که در گورستان های عمومی ارتش دفن شوند، زیرا آنها به نظر مقامات بنیادگرای مذهبی، که امور مربوط به دفن مردگان را در اختیار دارند، «به حد کافی یهودی» نیستند، یعنی مادر و مادربزرگهای آنان یهودی نبوده اند. اتومبیل هایی که جرأت کنند روز غفران (یوم کیپور) در عکّا و بیت المقدس و جاهای دیگر حرکت کنند به دست بنیادگرایان خشمگین [یهودی] سنگباران می شوند، در حالی که لیبرال های مهربان لائیک، ساکت آنها را تماشا می کنند و گاه آنها را تأیید می نمایند.
بیمارستان ها در سراسر اسرائیل، حتی در ناحیه ای لائیک مثل تل آویو، در روز شنبه نه تنها به بیماران غذای سرد می دهند زیرا در این روز، روشن کردن اجاق ها ممنوع است، بلکه آسانسورها را هم طوری برنامه ریزی می کنند که در تمام طبقه ها متوقف شود تا نیازی به فشار دادن تکمه ها نباشد و حرمت شنبه شکسته نشود! در جریان عید فصح یهودی (عید پاک) مأمورین امنیتی جلوی درِ بیمارستان، نه تنها افراد را به خاطر آنکه مبادا با خود اسلحه داشته باشند، بازرسی می کنند، بلکه تا از ورود نان و هر غذائی که با تخمیر تهیه شده باشد جلوگیری کنند. اگر یک مادر فلسطینی که به عیادت فرزند بیمارش آمده نان کنجدی خاص بیت المقدس «قاچاق» کرده باشد، نه تنها نان را از او می گیرند (البته با دستکش) وآن را به دور می اندازند، بلکه آن زن را سرزنش نیز می کنند. عامل فشار و اجبار مذهبی نه تنها در عربستان سعودی و افغانستان، بلکه در اسرائیل نیز به شدت حضور دارد. نکتۀ آخر اینکه در بیمارستان های اسرائیل در روزهای شنبه از کمک ـ پزشکان فلسطینی برای انجام کارهای خیلی پیش پا افتاده استفاده می کنند مانند نوشتن نسخه، باز و بست کردنِ کپسول اکسیژن یا برای هر فعالیت بدنی که پزشکان یهودی حاضر نیستند آن را انجام دهند مبادا تقدس روز شنبه را زیر پا بگذارند.
شاید شما موافق باشید که اسرائیل کشوری ست برپایۀ تبعیض نژادی یا اینکه به خاطر کمبود اطلاعات لازم اصرار بورزید که چنین نیست. از این می گذریم؛ اما به هیچ رو نمی توانید آن را به طور جدی کشوری لائیک تلقی کنید (4).

اکنون مقاله ای را که در هاآرتز به تاریخ 12 آوریل 2009 چاپ شده می خوانید:

جنبۀ تاریک اندیشانۀ مذهبی اسرائیل
گیدئون له وی Gideon Levy

چند روز پس از آنکه ده ها هزار تن از اسرائیلی ها صبحگاهان به آسمان چشم دوختند تا «بازگشت خورشید را به همان جایی که در لحظۀ آفرینش قرار داشته» با شکوه و احترام برگزار کنند، وقتی می بینید که میلیون ها تن از اسرائیلی ها در مراسم عید فصح شادمانه نیایش مربوط به نسل کشی ــ عذاب الیم و غرق کردن فرزندان ــ را با صدای بلند می خوانند، اذعان خواهید کرد که ما در کشوری مذهبی بسر می بریم.
در این روزهای تعطیل عید فصح [عید پاک یهودی] وقتی در برخی مناطق کشور محال است بتوان نان یا چیز دیگری که در آن خمیر به کار رفته پیدا کرد؛ وقتی خاخام ها در جستجوی آن اند که برنامه ای کامپیوتری نصب کنند تا از فروش محصولاتی که در آنها خمیر به کار رفته جلوگیری شود؛ وقتی خاخام بزرگ، یونا متزگر، از خاخام یاکوب اسرائیل پیفرگان می خواهد که به مرید خود نوچی دانکنر، صاحب یک فروشگاه بزرگ، توصیه کند که چنین برنامه ای نصب کند؛ و وقتی گاوهای کشور ما تحت رژیم غذائی بدون خمیر قرار دارند، خود را در کشوری مذهبی می یابید.
ما باید بپذیریم که در جامعه ای بسر می بریم با جنبه های بسیار تاریک مذهبی. خارجی هایی که به اسرائیل وارد می شوند چه بسا از خود بپرسند وارد چه کشوری شده اند، ایران، افغانستان یا سعودی؟ در هر حال، اسرائیل جامعه ای لیبرال، لائیک و آزاد از خرافات و جهل و تعصب که ادعا می کند نیست. تنها بریدن دستِ دزد یا حجاب چهرۀ زنان نیست که کشور را مذهبی می کند. همان گونه که یک کشور اشغالگر که سه و نیم میلیون انسان را از حقوق مدنی شان محروم کرده نمی تواند «تنها دموکراسی خاورمیانه» لقب گیرد، کشوری نیز که به دلایل مذهبی یک هفته در آن نان پیدا نمی شود نمیتواند خود را کشوری لائیک و آزادیخواه بنامد.
درست است که در سال های اخیر فضا کمی باز شده است. اماکن تفریح و سرگرمی و فروشگاه های بزرگ در روزهای شنبه بیش از گذشته باز هستند. مردگان را هم می شود با پرداخت کمی پول در گورستان غیر مذهبی دفن کرد، اما این کافی نیست تا بتوانیم خود را جامعه ای لائیک (سکولار) بنامیم. خود را فریب ندهیم: از گهواره تا گور، از ازدواج تا طلاق هنوز تقریباً همه چیز مذهبی ست.
در هیچ کشوری نیست که روز شنبه اتوبوس در خیابان ها و قطار روی ریل ها نباشد. هیچ شرکت هوایی غیر از ال عال نیست که یک روز در هفته تن آسایی کند، یا اینکه روز شنبه در بیمارستان ها و هتل ها غذای سرد بدهند. اینکه به خاطر وجود گورستان های قدیمی جاده ها را منحرف کنند، به طوری که اگر کسی از بیرون به صحنه نگاه کند به نظرش مثل طواف می آید،اینکه در اتوبوس ها زنان و مردان را از هم جدا کنند، در هیچ کشور دموکراتیکی دیده نمی شود. در اینجا هرگز مذهب از دولت جدا نبوده، بلکه آنها دست در دست یکدیگر زندگی ما را تحت نظر دارند.
ما نباید جامعۀ سنت گرا و رهبری آن را سرزنش کنیم. سنت گرایان حق دارند هرکاری می توانند انجام دهند تا ایمان خود را بر جامعۀ لائیک تحمیل کنند [آنها کار خودشان را می کنند]. طرفی را که باید سرزنش کرد لائیک ها هستند. اینکه طلاب علوم دینی یهود از خدمت سربازی معاف اند تقصیر آنان نیست. تقصیر اکثریت لائیک است که به این امر اجازه می دهد. بقیۀ امور زندگی مان نیز همین روال را دارد. ما لائیک ها هستیم که مستحق سرزنش ایم. ماییم که تسلیم شده ایم. اقلیت دیگری هم هست، اقلیت کولون ها (مهاجران یهودی ساکن شهرکها در سرزمین های غصب شدۀ فلسطینی) که با دست زدن به ارعاب، اکثریت جمعیت را دچار ترس و وحشت می کنند، درست همان گونه که متعصبین مذهبی با ستمکاری هاشان چنین می کنند. علت اینکه ستمکاری و خودکامگی همچنان وجود دارد این است که اکثریت لائیک تصمیم گرفته است دست روی دست بگذارد و اطاعت کند.
بنابر این نیایید از مذهبی ها شکایت کنید. لاییک ها در اکثریت اند و قدرت تغییر سیمای جامعه در دست آنها است. اگر اکثریت می خواست مقاومت کند و تسلیم اقلیت نشود، اتوبوس ها همه روز حرکت می کردند و نان در تعطیلات عید فصح (عید پاک) به فروش می رسید. بدین ترتیب، این ما هستیم که، بیش از آنکه خود به آن اعتراف کنیم، مذهبی هستیم. ما ممکن است ظاهر لائیک را برای خود حفظ کنیم، اما در باطن خویش مذهبی هستیم.
ای کاش ما این را می پذیرفتیم و دست از ادعای لائیک بودن بر می داشتیم. با وجود این، جامعه ای که وانمود می کند غربی ست و بر اصول عصر روشنگری استوار است، وقتی چنین شیوۀ زندگی مذهبی و تاریک اندیشانه را حفظ می کند نمی تواند به خودفریبی اش ادامه دهد. از زمانی که در مدرسه به ما می آموختند که اگر کتاب مقدس بر زمین افتاد آن را برداریم و ببوسیم مدت چندان نمی گذرد. پس بگذارید مزۀ نان فطیر را بچشیم و مجبور نباشیم بطری آبجو را از نایلون مسخرۀ آن در فروشگاه بیرون بکشیم. بگذار اعتراف کنیم که ما هنوز (غالباً) در کشوری زندگی می کنیم که قوانین مذهبی بر آن حاکم است.
منبع: روزنامه اسرائیلی هاآرتز 12 آوریل 2009 (تأکیدها از مترجم است.)

www.haaretz.com/hasen/spages/1077908.html
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ رک. به: محمود درویش (همراه با سه نویسندۀ اسرائیلی)، فلسطین کشور من، جنجال یک شعر، انتشارات مینوی، پاریس 1988 (به فرانسوی)
2ـ برای اطلاع بیشتررک. از جمله به:
http://www.peykarandeesh.org/felestinIndex.html
3 رک. به:

http://www.azadi-b.com/J/2009/04/post_499.html
4ـ کسانی که ایرادشان به رژیم ایران محدود به «بنیادگرایی اسلامی» است و بنیادگرایی مسیحی (جرج بوش و...) و بنیادگرایی یهودی (اسرائیل) را نمی بینند یا آن را به «مدرنیته» اش می بخشند، وقتی وزرای احمدی نژاد نامه به چاه می اندازند تا به دست امام زمان برسد به رژیم خرافات می خندند ولی برای

مورد حملۀ دشمن قرار گرفتن دلیل سلامتِ موضع گیری است



تراب حق شناس

مقالۀ بلند و ارزندۀ «فلسطینیان امروز و یهودیان آن روز» نوشتۀ محمد رضا شالگونی که از جمله روی سایت اندیشه و پیکار هم آمده خشم یکی از جارچیان و توجیه گران اشغالگری و جنایات جنگی اسرائیل یعنی منشه امیر، مدیر برنامۀ فارسی رادیو اسرائیل را برانگیخته است. این قبل از هرچیز نشان می دهد که مقاله روی خال زده است. رفیق شالگونی علیه صهیونیست های نژادپرستی که درست 61 سال است با تأیید کامل و بی شرمانۀ سرمایه داری جهانی به انکار و نفی حقوق و حتی موجودیت فلسطینی ها ادامه می دهند و در دفاع از حقوق مردم ستمدیده و زحمتکش فلسطین حرف حساب زده است. حرف حساب برای اسرائیل خطرناک است و باید علیه آن بجنگد. باید با توهین و چماق یهود ستیزی، همصدایی با بنیادگرایان حاکم بر ایران و تروریسم علیه هرکسی که با اشغالگری و تجاوز مستمر اسرائیل به مردم فلسطین مخالفت کند بتازد. تجاوزگران اسرائیلی از پیش از 1948 تا همین امروز با ارتکاب جنایات و تروریسم دولتی و پاکسازی قومی (شاهدش تحقیقات ارزندۀ «مورخین جدید» New Historians اسرائیلی ست) دولتی برپا کرده اند که پایگاه مقدم امپریالیسم جهانی ست. از عناصر و عمال چنین رژیمی جز این انتظاری نیست. اردوی اشغالگران از اردوی جانبداران حقوق خلق ها و عدالت جهانی جدا است.
در تارنمای وزارت خارجۀ اسرائیل ستونی هست زیر عنوان «سخن دوست» (دوست چه کسی؟) «دیدگاه شخصی (!) منشه امیر». او نوشته اش را با اشاره به محمد رضا شالگونی این طور شروع می کند: «نا انسان بی شرمی که لیاقت ندارد نام او برده شود...». از کسانی که توجیه گرِ جنایات هول انگیز صهیونیست ها نظیر دیریاسین و صبرا و شاتیلا و غزه و ترورهای هدفمند هستند، از کسانی که تبدیل فلسطین به زندانی بزرگ تنها دموکراسی خاورمیانه جا می زنند، از کسانی که تا امروز حتا یک قطعنامۀ ملل متحد که اسرائیل را به رعایت حقوق فلسطینی ها فراخوانده نپذیرفته اند و 61 سال است جنگ و خونریزی و ویرانی مستمر و آوارگی میلیون ها فلسطینی در منطقهء خاورمیانه به بار آورده اند و با برپایی نخستین حکومت دینی در منطقه به تقویت ارتجاع و تاریک اندیشی مذهبی پرداخته اند جز این چه انتظاری هست؟ از دشمنان آزادی و برابری خلق انتظار دیگری داشتن غلط است.
اینکه او نام منتقد را نمی خواهد به زبان آورد یادآور اصرار اسرائیل در به زبان نیاوردن نام فلسطین است که درسال های اخیر اگر به ناگزیر آن را بر زبان می آورند ولی آن را تهی از محتوای انسانی و حقوق ملی اش می خواهند. آنها حتا یک پنجم از شهروندان اسرائیلی را که فلسطینی هستند به عنوان فلسطینی قبول ندارند بلکه آنها را «اعراب اسرائیل» می خوانند. آنها حتی کشمکش 60 سالۀ گذشته را کشمکش اعراب و اسرائیل (نه ملت فلسطین و اسرائیل)، یا کشمکش خاورمیانه می نامند تا اصل داستان مسکوت بماند. به اعراب و فلسطینی ها فشار مرگبار وارد می آورند که حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشماسند اما خود هرگز حق موجودیت فلسطینی ها را قبول ندارند. با همه ادعای صلح دروغین و یکطرفه شان، هرگز حقوق سیاسی و ملی فلسطینی ها را به رسمیت نشناخته اند. انکار وجود فلسطینی ها و خودداری از نام بردن از طرف مقابل، نمونۀ رسوای دیگری دارد و آن این که نخست وزیر اسبق اسرائیل اسحاق شامیر در عین ناراحتی شدید از شعری که محمود درویش تحت عنوان «عابرون فی کلام عابر» (رهگذرانی در سخنی گذرا) در سال 1988 همزمان با انتفاضۀ اول سروده و توفانی در اسرائیل و در بین سینه چاکان آن در خارج برپا کرده بود (1)، در کنیست (به اصطلاح پارلمان) گفت: «این شعر بیانگر دقیق اهدافی ست که باند آدمکشان متشکل در سازمان آزادیبخش فلسطین در جست و جوی آن اند. این شعر را یکی از شاعرانشان، محمود درویش، که به اصطلاح وزیر فرهنگ شان است گفته... من می توانستم این شعر را در حضور پارلمان بخوانم ولی نمی خواهم این افتخار را داشته باشد که نامش در آرشیو کنیست بیاید.»
خوشبختانه وجدان های بیداری در اسرائیل وجود دارند که از سیاست اسرائیل شدیدا انتقاد و آن را افشا و محکوم می کنند. نویسندگان و متفکران اسرائیلی مانند یوری آونری، گیدئون لوی، امیره هس، شلومو ساند، میشل ورشوفسکی، دانیل بارنبایم، آریلا آزولای و بسیاری دیگر. همچنین نوسندگان و هنرمندان یهودی تبار در سراسر جهان که مخالف صهیونیسم، اشغالگری، مستعمره سازی و نژادپرستی اسرائیل هستند (2) و حسابشان از جنگ افروزان و اشغالگران جدا است.
باری، محمد رضا شالگونی در مصاحبه با رادیو سپهر به حد کافی به تحریف ها و کینه توزی های بوق تبلیغاتی اشغالگران که در نوشتۀ منشه امیر روی سایت وزارت خارجه اسرائیل منعکس شده است پاسخ گفته و از حقوق عادلانۀ مردم فلسطین و منطقه آنطور که باید دفاع کرده است (3) و نیازی نیست که چیزی بدان افزوده شود. چه خوب است سایت ها و بلوگ هایی که مدافع فلسطین و مخالف تجاوزات اسرائیل هستند، حالا که جارچی های تجاوز و اشغال چنین بی شرمانه علیه مقالۀ «فلسطینیان امروز و یهودیان آن روز» و نویسنده اش تاخته اند، مقاله را در سایت و بلاگ خود منعکس کنند.
در پایان، به عنوان همبستگی در این مبارزۀ افتخار آمیز، یادداشت و مقالۀ زیر را که دوستی گرامی از فلسطین دریافت کرده و برایم فرستاده به فارسی درآوردم که در زیر ملاحظه می کنید.

یادداشت بر مقالۀ زیر نوشتۀ گیدئون له وی:
عادی نیست که روزنامۀ هاآرتز یا حتی گیدئون له وی (روزنامه نگار چپگرای مخالف سیاست اسرائیل) صریحاً بگویند که اسرائیل «تحت قوانین مذهبی اداره می شود»، یا آن را با افغانستان و عربستان سعودی مقایسه کنند؛ اما نمی توان نادیده گرفت که حرکت منظم به سمت روی کارآمدن احزاب سیاسی راست همواره با اوجگیری منظم نفوذ نیروهای راست مذهبی همراه بوده است.
در سراسر دنیا کسانی می توانند از اسرائیل نفرت داشته باشند یا بدان عشق بورزند ــ که در این اواخر بیشتر حالت اول دیده می شود ــ اما شاید خیلی ها هنوز از اسرائیل تصوری شبیه یک دولت «سکولار» (لائیک) اروپایی دارند. بسیاری احتمالاً نمی دانند که اسرائیل دارای قوانین مذهبی سخت قرون وسطایی ست که بر زمینه های حیاتی زندگی از جمله ازدواج، حرمت و تقدس روز شنبه و حتی امور مربوط به دفن مردگان حاکم است. هستند افراد متعددی از یهودیان روسیه که به اسرائیل آمده و به ارتش اشغالگر پیوسته و طی عملیات نظامی کشته شده اند، اما مجاز نیست که در گورستان های عمومی ارتش دفن شوند، زیرا آنها به نظر مقامات بنیادگرای مذهبی، که امور مربوط به دفن مردگان را در اختیار دارند، «به حد کافی یهودی» نیستند، یعنی مادر و مادربزرگهای آنان یهودی نبوده اند. اتومبیل هایی که جرأت کنند روز غفران (یوم کیپور) در عکّا و بیت المقدس و جاهای دیگر حرکت کنند به دست بنیادگرایان خشمگین [یهودی] سنگباران می شوند، در حالی که لیبرال های مهربان لائیک، ساکت آنها را تماشا می کنند و گاه آنها را تأیید می نمایند.
بیمارستان ها در سراسر اسرائیل، حتی در ناحیه ای لائیک مثل تل آویو، در روز شنبه نه تنها به بیماران غذای سرد می دهند زیرا در این روز، روشن کردن اجاق ها ممنوع است، بلکه آسانسورها را هم طوری برنامه ریزی می کنند که در تمام طبقه ها متوقف شود تا نیازی به فشار دادن تکمه ها نباشد و حرمت شنبه شکسته نشود! در جریان عید فصح یهودی (عید پاک) مأمورین امنیتی جلوی درِ بیمارستان، نه تنها افراد را به خاطر آنکه مبادا با خود اسلحه داشته باشند، بازرسی می کنند، بلکه تا از ورود نان و هر غذائی که با تخمیر تهیه شده باشد جلوگیری کنند. اگر یک مادر فلسطینی که به عیادت فرزند بیمارش آمده نان کنجدی خاص بیت المقدس «قاچاق» کرده باشد، نه تنها نان را از او می گیرند (البته با دستکش) وآن را به دور می اندازند، بلکه آن زن را سرزنش نیز می کنند. عامل فشار و اجبار مذهبی نه تنها در عربستان سعودی و افغانستان، بلکه در اسرائیل نیز به شدت حضور دارد. نکتۀ آخر اینکه در بیمارستان های اسرائیل در روزهای شنبه از کمک ـ پزشکان فلسطینی برای انجام کارهای خیلی پیش پا افتاده استفاده می کنند مانند نوشتن نسخه، باز و بست کردنِ کپسول اکسیژن یا برای هر فعالیت بدنی که پزشکان یهودی حاضر نیستند آن را انجام دهند مبادا تقدس روز شنبه را زیر پا بگذارند.
شاید شما موافق باشید که اسرائیل کشوری ست برپایۀ تبعیض نژادی یا اینکه به خاطر کمبود اطلاعات لازم اصرار بورزید که چنین نیست. از این می گذریم؛ اما به هیچ رو نمی توانید آن را به طور جدی کشوری لائیک تلقی کنید (4).

اکنون مقاله ای را که در هاآرتز به تاریخ 12 آوریل 2009 چاپ شده می خوانید:

جنبۀ تاریک اندیشانۀ مذهبی اسرائیل
گیدئون له وی Gideon Levy

چند روز پس از آنکه ده ها هزار تن از اسرائیلی ها صبحگاهان به آسمان چشم دوختند تا «بازگشت خورشید را به همان جایی که در لحظۀ آفرینش قرار داشته» با شکوه و احترام برگزار کنند، وقتی می بینید که میلیون ها تن از اسرائیلی ها در مراسم عید فصح شادمانه نیایش مربوط به نسل کشی ــ عذاب الیم و غرق کردن فرزندان ــ را با صدای بلند می خوانند، اذعان خواهید کرد که ما در کشوری مذهبی بسر می بریم.
در این روزهای تعطیل عید فصح [عید پاک یهودی] وقتی در برخی مناطق کشور محال است بتوان نان یا چیز دیگری که در آن خمیر به کار رفته پیدا کرد؛ وقتی خاخام ها در جستجوی آن اند که برنامه ای کامپیوتری نصب کنند تا از فروش محصولاتی که در آنها خمیر به کار رفته جلوگیری شود؛ وقتی خاخام بزرگ، یونا متزگر، از خاخام یاکوب اسرائیل پیفرگان می خواهد که به مرید خود نوچی دانکنر، صاحب یک فروشگاه بزرگ، توصیه کند که چنین برنامه ای نصب کند؛ و وقتی گاوهای کشور ما تحت رژیم غذائی بدون خمیر قرار دارند، خود را در کشوری مذهبی می یابید.
ما باید بپذیریم که در جامعه ای بسر می بریم با جنبه های بسیار تاریک مذهبی. خارجی هایی که به اسرائیل وارد می شوند چه بسا از خود بپرسند وارد چه کشوری شده اند، ایران، افغانستان یا سعودی؟ در هر حال، اسرائیل جامعه ای لیبرال، لائیک و آزاد از خرافات و جهل و تعصب که ادعا می کند نیست. تنها بریدن دستِ دزد یا حجاب چهرۀ زنان نیست که کشور را مذهبی می کند. همان گونه که یک کشور اشغالگر که سه و نیم میلیون انسان را از حقوق مدنی شان محروم کرده نمی تواند «تنها دموکراسی خاورمیانه» لقب گیرد، کشوری نیز که به دلایل مذهبی یک هفته در آن نان پیدا نمی شود نمیتواند خود را کشوری لائیک و آزادیخواه بنامد.
درست است که در سال های اخیر فضا کمی باز شده است. اماکن تفریح و سرگرمی و فروشگاه های بزرگ در روزهای شنبه بیش از گذشته باز هستند. مردگان را هم می شود با پرداخت کمی پول در گورستان غیر مذهبی دفن کرد، اما این کافی نیست تا بتوانیم خود را جامعه ای لائیک (سکولار) بنامیم. خود را فریب ندهیم: از گهواره تا گور، از ازدواج تا طلاق هنوز تقریباً همه چیز مذهبی ست.
در هیچ کشوری نیست که روز شنبه اتوبوس در خیابان ها و قطار روی ریل ها نباشد. هیچ شرکت هوایی غیر از ال عال نیست که یک روز در هفته تن آسایی کند، یا اینکه روز شنبه در بیمارستان ها و هتل ها غذای سرد بدهند. اینکه به خاطر وجود گورستان های قدیمی جاده ها را منحرف کنند، به طوری که اگر کسی از بیرون به صحنه نگاه کند به نظرش مثل طواف می آید،اینکه در اتوبوس ها زنان و مردان را از هم جدا کنند، در هیچ کشور دموکراتیکی دیده نمی شود. در اینجا هرگز مذهب از دولت جدا نبوده، بلکه آنها دست در دست یکدیگر زندگی ما را تحت نظر دارند.
ما نباید جامعۀ سنت گرا و رهبری آن را سرزنش کنیم. سنت گرایان حق دارند هرکاری می توانند انجام دهند تا ایمان خود را بر جامعۀ لائیک تحمیل کنند [آنها کار خودشان را می کنند]. طرفی را که باید سرزنش کرد لائیک ها هستند. اینکه طلاب علوم دینی یهود از خدمت سربازی معاف اند تقصیر آنان نیست. تقصیر اکثریت لائیک است که به این امر اجازه می دهد. بقیۀ امور زندگی مان نیز همین روال را دارد. ما لائیک ها هستیم که مستحق سرزنش ایم. ماییم که تسلیم شده ایم. اقلیت دیگری هم هست، اقلیت کولون ها (مهاجران یهودی ساکن شهرکها در سرزمین های غصب شدۀ فلسطینی) که با دست زدن به ارعاب، اکثریت جمعیت را دچار ترس و وحشت می کنند، درست همان گونه که متعصبین مذهبی با ستمکاری هاشان چنین می کنند. علت اینکه ستمکاری و خودکامگی همچنان وجود دارد این است که اکثریت لائیک تصمیم گرفته است دست روی دست بگذارد و اطاعت کند.
بنابر این نیایید از مذهبی ها شکایت کنید. لاییک ها در اکثریت اند و قدرت تغییر سیمای جامعه در دست آنها است. اگر اکثریت می خواست مقاومت کند و تسلیم اقلیت نشود، اتوبوس ها همه روز حرکت می کردند و نان در تعطیلات عید فصح (عید پاک) به فروش می رسید. بدین ترتیب، این ما هستیم که، بیش از آنکه خود به آن اعتراف کنیم، مذهبی هستیم. ما ممکن است ظاهر لائیک را برای خود حفظ کنیم، اما در باطن خویش مذهبی هستیم.
ای کاش ما این را می پذیرفتیم و دست از ادعای لائیک بودن بر می داشتیم. با وجود این، جامعه ای که وانمود می کند غربی ست و بر اصول عصر روشنگری استوار است، وقتی چنین شیوۀ زندگی مذهبی و تاریک اندیشانه را حفظ می کند نمی تواند به خودفریبی اش ادامه دهد. از زمانی که در مدرسه به ما می آموختند که اگر کتاب مقدس بر زمین افتاد آن را برداریم و ببوسیم مدت چندان نمی گذرد. پس بگذارید مزۀ نان فطیر را بچشیم و مجبور نباشیم بطری آبجو را از نایلون مسخرۀ آن در فروشگاه بیرون بکشیم. بگذار اعتراف کنیم که ما هنوز (غالباً) در کشوری زندگی می کنیم که قوانین مذهبی بر آن حاکم است.
منبع: روزنامه اسرائیلی هاآرتز 12 آوریل 2009 (تأکیدها از مترجم است.)

www.haaretz.com/hasen/spages/1077908.html
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ رک. به: محمود درویش (همراه با سه نویسندۀ اسرائیلی)، فلسطین کشور من، جنجال یک شعر، انتشارات مینوی، پاریس 1988 (به فرانسوی)
2ـ برای اطلاع بیشتررک. از جمله به:
http://www.peykarandeesh.org/felestinIndex.html
3 رک. به:
http://www.azadi-b.com/J/2009/04/post_499.html
4ـ کسانی که ایرادشان به رژیم ایران محدود به «بنیادگرایی اسلامی» است و بنیادگرایی مسیحی (جرج بوش و...) و بنیادگرایی یهودی (اسرائیل) را نمی بینند یا آن را به «مدرنیته» اش می بخشند، وقتی وزرای احمدی نژاد نامه به چاه می اندازند تا به دست امام زمان برسد به رژیم خرافات می خندند ولی برای