۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

حاکمیت، مردم و اپوزیسیون!


شباهنگ راد

مدتی‏ست که فضای درون جامعه‏ی‏مان بُعد دیگری به‏خود گرفته و خیایان‏ها به تلاقی نیروهای معترض با سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گشته است. نارضایتی‏ها در زیر سلطه‏ی ظالمان هر روزه است و در این میان گزمه‏های سرمایه دارند به‏منظور منفعت تمام عیار جناح خودی، سنگ تمام می‏گذارنند و به انحراف اعتراضات مردمی و به قلع و قمع آنان می‏پردازنند. در حقیقت کنش و واکنش‏های طبقاتی در درون جامعه‏ی‏مان به مدار تازه‏ای شفیت نموده است و بر خلاف گذشته و این‏بار بالائی‏ها بطور عملی و در ابعاد وسیع‏تری به‏جان هم افتاده‏اند. به‏موازات آن مردم هم در این میان خواهان بازستانی حقوق چندین دهه‏ی خویش از حاکمان‏اند.
بی تردید سرباز نمودن تضادهای درون حاکمیت از یک‏طرف و مردم با کل سردمداران رژیم جمهوری اسلامی از طرف‏دیگر را نمی‏توان صرفاً به 22 خرداد خلاصه نمود و بدون شک ریشه در تضاد منافع‏ای دارد که هر یک از طبقات و اقشار متفاوت جامعه در آن ذینفع‏اند؛ ریشه در شکاف و فاصله‏ی طبقاتی‏ای دارد که بر جامعه‏ی‏مان حاکم گردیده است. انبان شدن هر چه بیش‏تر سرمایه در میان بالائی‏ها و خالی شدن هر چه بیش‏تر جیب‏های سازندگان اصلی جامعه بر خانه خرابی‏ پائینی‏ها افزوده است و دارد دامنه‏ی زندگی انگلی بالائی‏ها را گسترده و گسترده‏تر می‏نماید.

دهه‏هاست که فشارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی کمر کارگران و زحمت‏کشان را خُرد نموده است. توده‏های ستم‏دیده به نان شب خویش محتاج‏اند، حاکمان حق انتخاب را از آنان سلب نموده‏اند و نیروهای نظامی هم‏چون مارهای زخمی سلاح‏های‏شانرا دارند هر روزه و به‏هر بهانه‏ای به رُخ مردم بی‏دفاع می‏کشند. این به تصویر دائمی جامعه‏ی‏مان تبدیل گشته است و روز به روز دارد شکل دهشتناک‏تری به‏خود می‏گیرد. براستی که سئوالات متعددی در این زمینه طرح است. چرا ایران به چنین وضعیتی در غلطیده است؟ آیا اختلافات درون حاکمیت جدی‏ست و چرا بالائی‏ها علی‏رغم وحدت طبقاتی در مقابل طبقات زحمت‏کش، به‏جان هم افتاده‏اند و دارند برای هم‏دیگر شاخ و شانه می‏کشند؟ دلائل اعتراضات مردمی در کدامین منافع نهفته می‏باشد و تحت چه شرایطی مردم قادر به بازستانی حقوق پایمال شده‏ی خویش‏اند و بالاخره اپوزیسیون در چه حال و هوائی‏ست؟ این‏ها از آن دست سئوالات و مواردی‏ست که باید از در پاسخ آن‏ها بر آمد تا بخش‏هایی از حقایق روشن گردد.
حق مسلم آن است‏که تنها با تشریح حقایق و نقش نیروهای درگیر در کش و قوس‏های درونی و با توضیح صحیح اوضاع کنونی‏ست که می‏توان بر گستردگی رادیکالیزم اعتراضات افزود. به موازات آن بی‏دقتی و اتخاذ تدابیر ناصحیح از وضعیت کنونی بنوبه‏ی خود می‏تواند، نتایج وخیم‏تری را به بار آورد و هزینه‏های بس سنگینی‏تری را بر جای به‏گذارد. روشن است‏که انتخاب "بد" از "بدتر"، چاره ساز و درمان هزاران درد توده‏های محرومان نیست و می‏بایست همواره سیاست خوب و تحول‏گرا را جای‏گزین آن‏ها نمود. در حقیقت با رد راه‏ها راه‏های ناصحیح و غیر کارساز و انتخاب راه‏های صحیح و کارآمد مبارزه است‏که می‏تواند بساط همه‏ی مخالفین توده‏های محروم و لمیدگان درون انقلاب را بر چیند و جامعه را به سوی بالندگی هر چه بیش‏تر سوق دهد. وحشت جناح‏های متفاوت حکومتی از وقوع چنین رخ‏دادهاست. این‏ها شرایط و فضایی‏ست که می‏تواند بساط زورمداران را زیر و رو کند.

حاکمیت
بی‏گمان شاخص‏های هر جوامع‏ی طبقاتی را تضادهای درونی آن تشکیل می‏دهد و در این میان وحدت، اختلافات و منفعتِ طبقات و اقشار متفاوت در آن، دائمی و ایستا نیستند و از فراز و نشیب‏های گوناگونی عبور می‏نمایند. همواره اصل بر آن بوده است‏که طبقات بالادست در مقابل طبقات فرودست از سیاست واحدی پیروی می‏نمایند؛ اصل بر آن است و پراتیک به اثبات رسانده است‏که استثمار کنندگان از وقوع انقلابات توده‏ای هراسان‏اند و همه‏ی هم و غم‏شان کنترل و مهار هر اعتراض ساختار شکنانه‏ی مردمی‏ست. به‏همین دلیل است‏که روزی "جنبش اصلاح طلبی" به‏راه می‏اندازنند و روزی دیگر بر تن مدافعین نظام لباس "سبز" می‏پوشانند تا بر پایه‏های نظام‏شان صدمه‏ای وارد نه‏گردد. اصل بر آن است‏ و باید این‏گونه اندیشید که همه‏ی آنان در جنگ با مردم در یک خط قرار خواهند گرفت و مخالف سرسخت حاکمیت مردمی‏اند. این‏ها در ذات مدافعین نظام‏های سرمایه‏داری‏ست و بدون شک چنین حقایق و هم‏سوئی‏ای را این‏روزها می‏توان در سیاست‏های اتخاذ شده‏ی رهبران "جنبش سبز" ایران دید و نشان داد که بالائی‏ها علی‏رغم تضاد منافع، سر مقابله با مخالفین جدی حاکمیت متفق‏القول‏اند و خواهان رادیکالیزه شدن اعتراضات مردمی نیستند؛ می‏توان نشان داد که علی‏رغم تضاد منافع‏ی جناحی از وقوع انقلاب هراسان‏اند و همه‏ی هم و غم‏شان هدایت اعتراضات مردمی در جهت منفعت جناحی‏ست. بی دلیل نیست که یکی از وظایف خود را در به انحراف کشاندن اعتراضات به‏حق مردمی تعیین می‏نمایند و با تمام قواء در صدد تحقق چنین سیاست ارتجاعی‏اند.

دلیل و برهان این حکم را می‏توان در بیانیه‏ها و موضع‏گیری‏های رهبران "سبز" دید. همین چند روز قبل بود که موسوی رهبر "جنبش سبز" با صراحت و با روشنی تمام در بیانیه‏ای به منتظری متذکر می‏شود: ".. اگر موجی که از خشم مردم برخاسته است احساس خطر برای اصل کشور و اصل نظام نمی‏کردم، برایم سخت نبود که بیست سال دیگر سکوت کنم. امّا این‏گونه نبود و نیست که مردم با سکوت و یا سازش یک نفر دست از حرکت خود بردارند، بلکه پس از مدت کوتاهی بلاتکلیفی به زودی این حرکت از نو و یا به شکلی کور و در حالی‏که به‏هیچ‏یک از دلبستگان به نظام اعتماد نداشت آغاز می‏شد و چه بسا دیگرانی که برای این کشور و ملت خواب‏های ناگوار دیده‏اند در هدایت آن به سوی منافع و مطامع خود طمع می‏کردند".
در ادامه می‏گوید که: "هدف ديگر از اين بيانيه و نيز بيانيه‏ها و حركات قبلى اين است كه تكاپوهاى مردم در چهارچوب نظام باقى بماند و در دام ساختارشكنى‏هاى خطرناك نيفتد. اين خطرى است كه اگر محقق شود به‏راحتى می‏تواند از ايران افغانستان و عراقى ديگر بسازد. ما نمى‏توانيم براى خوش‏آمد كسانى كه نمى‏توانند اين خطر را ببينند وظيفه خود را در پيش‏گيرى از آن فراموش كنيم، كما اين‏كه نمى‏توانيم بدون اثبات تعهد خود نسبت به خواسته‏هاى به‏حق مردم و بازگو كردن آن در گفته‏هاى خود از آنان دعوتى براى آرامش داشته باشيم ".

پیام‏شان جای هیچ‏گونه شک و شبهه‏ای برای مدافعین راه رهائی از زیر ستم سرمایه‏داران و جانیان بر جای نه‏گذاشته است و مشخص می‏باشد که این‏ها آمده‏اند تا به اسارت و بندگی مردم تداوم بخشند و هدف‏شان دفاع از آرمان‏های مردمی نیست بل رجعت به دهه‏ی شصت، تقویت جناح خودی و سهم‏بری هر چه بیش‏تر از منابع‏ی طبیعی جامعه می‏باشد. بنابه اعترافات خودشان، به این دلیل به‏میدان آمده‏اند تا نظام را از منجلابی که در آن گیر کرده است، نجات دهند. بر خلاف "نادانان" و یاوه‏گویان هدف آنان تحقق آزادی و رفع هر گونه ستم، تبعبض و نابرابری‏های نیست بل سد نمودن تکاپوی مردمی در مقابل نظام است. شکستِ سکوت بیست ساله‏ی موسوی در چنین راستایی می‏باشد و به‏همراه دیگر یاران‏اش می‏خواهد مانع‏ی گستردگی اعتراضات رادیکال در درون جامعه گردد. شکی در علقه و وابستگی این جانیان نسبت به حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی نیست و دارند مبارزه‏شانرا در چهارچوبه‏ی قانون اساسی‏ تعریف می‏نمایند؛ قانونی که بر اساس جعل، استثمار، بی‏خانمانی کارگران و زحمت‏کشان، بی‏حقوقی کودکان، تحقیر و توهین به زنان و کُشتار کمونیست و مبازرین نوشته است؛ قانونی که فقط و فقط بدرد سوزاندن می‏خورد. بنابر این صحیح نیست تا شیفته‏ی مدافعین سرسخت این قانون گردید و به تطهیر جنایات‏شان پرداخت.

امّا در پس چنین حقایقی، حقیقتی دیگر را نمی‏توان از قلم انداخت و آن این است‏که جنگ و تضاد درون حاکمیت ریشه در منفعت اقتصادی جناح‏های طرفین دارد. نمی‏توان انکار نمود که در این میان یکی قصد دارد تا با تسلط یافته‏گی هر چه بیش‏تر در ارکان‏های سیاسی جامعه، دست جناح دیگری را کوتاه‏تر نماید و دیگری قصد دارد با استفاده از نارضایتی مردمی نیروی مخالف خود را به عقب راند و سهم بیش‏تری نصیب جناح خویش سازد. همه‏ی جنگ و دعوای‏شان بر سر تمرکز بخشیدن اقتصاد جامعه به نفع خودی‏‏هاست و روشن است‏که هر یک از این جناح‏ها در دزدی و غارت اموال عمومی، دستِ کمی از دیگری نه‏دارد. این را در مناظره‏ی تلویزیونی‏شان نشان داده‏اند و هیچ‏یک از آنان منکر چپاول و غارت اموال عمومی نه شده‏اند؛ نشان داده‏اند که جناحی در این جنگ و دعواها طرف مردم نیست و در صدد اعمال هژمونی جناحی خویش در عرصه‏های سیاسی، اقتصادی و نظامی‏‏‏ست؛ سال‏هاست که سپاه پاسداران به یُمن قدرت نظامی‏اش و با پشتوانه‏ی "بیت رهبری" بر اقتصاد جامعه تسلط یافته است و دارد روز به روز بر سلطه‏ی سیاسی - اقتصادی خود می‏افزاید. حضور مستقیم در مجلس و دولت و به تبع از آن انعقاد قراردادهای ساختمانی و سازندگی، قراردادهای عظیم لوله‏های نفتی، واردات وسائل کامپیوتری و الکترونیکی، دست‏اندازی بر مخابرات ایران و غیره توسط سپاه پاسداران باعث گردیده است تا صدای جناح رقیب را در آورد و خواهان محدودیت فعالیت‏های اقتصادی این نهاد و نقش آفرینی هر چه بیش‏تر جناح خودی در معاملات اقتصادی کلان جامعه گردد. جنگ و دعواهای این مزدوران در خدمت به چنین منفعت اقتصادی‏ست و بیهوده رهبران "سبز" و جناح‏های رقیب دولتی دارند قیافه‏ی انسان‏دوستی و از بین بُردن ناعدالتی‏های موجود در جامعه را به‏خود می‏گیرند؛ بیهوده دارند خود را به‏عنوان مدافعین "دموکراسی" به دنیای بیرونی معرفی می‏نمایند.

کدام انسان آزاده و مدافع‏ی منافع‏ی مردمی‏ست ‏که نه‏داند سران "جنبش سبز" در زمان حکومت‏داری‏شان از زمره‏ "بدتر"ها به حساب نمی‏آمدند و در سرکوب و استثمار کارگران و زحمت‏کشان به‏مانند دولت‏مردان کنونی سنگ تمام نه‏گذاشته‏اند. همه‏ی اینان مدافع‏ی جنگ خانمان برانداز امپریالیستی بودند؛ همه‏ی اینان کردستان را به‏خاک و خون کشاندند؛ زندانیان کمونیست و مبارز را دسته‏جمعی به میدان‏های تیر روانه ساختند و بر سر و صورت زنان و دختران و به بهانه‏ی "بد حجابی" اسید پاشیدند تا وفاداری خود را به اسلام "ناب محمدی" نشان دهند. این‏ها فقط و فقط گوشه‏هایی هر چند کوچک از جنایات و بیلان کاری‏ست که در پرونده‏ی همه‏ی آنان به ثبت رسیده است و در عمل نشان داده‏اند که سر و ته یک کرباس‏اند و دارند از آبشخوار واحدی تغذیه می‏گردنند. در حقیقت و با وجود چنین کارکردهایی هیچ‏یک از آنان مستحق حمایت و پشتیبانی نیستند و از منظر مدافعین توده‏های محروم، ریشه‏ی همه‏ی آنان باید و می‏بایست خشکانده شود. حیات این جانیان یعنی مرگ هزاران کودک محروم؛ یعنی اسارت و بندگی هر چه بیش‏تر میلیون‏ها انسان ستم‏دیده؛ یعنی امضای سند بدبختی بیش از این استثمار شوندگان و رنج‏دیدگان. بنابراین جدائی و فاصله‏گیری از سیاست‏ها و شعارهای آنان، بنوبه‏ی خود باعث خواهد گردید تا اعتراضات مردمی رنگ دل‏بخواه‏ی خود را بی‏یابد و نقشه‏های شوم آنانرا عقیم سازد.

مردم
اگر جناح‏های رنگارنگ حکومتی در تقابل با مردم منفعت مشترک دارند، در عوض مردم هیچ‏گونه منافع‏ی مشترکی با سران متفاوت حکومت نه‏دارند. به این دلیل روشن که تضاد دو طبقه است و هر یک از آنان دارند از منفعت معینی پیروی می‏نمایند و طبعاً و تحت هیچ شرایطی بر سر منفعت بنیادی، نه مصالحه‏ای میان این‏دو طبقه صورت خواهد گرفت و نه می‏توان و صحیح‏ست تا آنانرا در یک ردیف قرار داد. تحرکات چندین دهه‏ی کارگران و زحمت‏کشان در دوره‏های متفاوت در مقابل دولت‏های رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی بنوبه‏ی خود سند گویایی بر این مدعاست.
اگر به‏خواهیم نگاهی سطحی به قدمت اعتراضات مردمی در چند دهه‏ی حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بی‏اندازیم، آن‏وقت بروشنی می‏توانیم به این استنتاج دست یابیم که همواره منفعت مردم در تقابل با منفعت حاکمان تعریف گردیده است.
جنبش‏های مردمی چند دهه‏ی اخیر و بویژه اعتراضات بعد از 22 خرداد علی‏رغم سرزندگی‏اش و علی‏رغم تغییر فضای جامعه و علی‏رغم نمایش قدرت مردمی در مقابل نیروی دشمن به‏مانند هر اعتراض همگانی‏ای، حاوی نقاط قوت و ضعف می‏باشد. از یک‏طرف مردم و بویژه جوانان در عمل نشان داده‏اند که از پتانسیل بسیار بالائی برخورداراند و هر زمان یک‏صدا و در صفی واحد به‏میدان آیند، قادراند، پایه‏های نظام را تکان دهند و از طرف دیگر متأسفانه باید اذعان نمود که بعضاً مردم، پتانسیل پذیرش هر گونه ایده‏ها و سیاست‏های انحرافی را دارا می‏باشند و دارند منافع‏ی خود را با منافع‏ی جناح‏های "مغلوب" حکومتی‏ رقم می‏زنند. چنین برآمد و ضعفی را می‏توان در دوره‏های متفاوت اعتراضی نشان داد و به اثبات رساند که چگونه دارند خواسته‏ها و مطالبات خود را با خواسته‏ها و مطالبات نیروهای ضد انقلاب هم‏سو می‏نمایند.
بی تردید چنین خصیصه و بروز نمودهایی به ده‏ها دلیل مربوط می‏باشد که یکی از آن‏ها را می‏توان در عدم تعمق و پختگی سیاسی لازمه‏ی نیروهای معترض مردمی توضیح داد. می‏توان توضیح داد که بعضاً مردم علی‏رغم سودجوئی از شکاف بالائی‏ها، در عمل و از میان "بد" و "بدتر" به دور سیاست‏ها و شعارهای "بد" حلقه می‏زنند؛ بر این توهم‏اند که موسوی و امثالهم سخنگو و زبان گویای توده‏های محروم‏اند؛ بر این عقیده‏اند که رهبران "جنبش سبز" از میان و از دل آنان برخاسته‏اند و می‏توانند دموکراسی را برای میلیون‏ها انسان رنج‏دیده به ارمغان آورنند؛ بر این نظراند که "پرچم سبز" نماد آزادی و رهائی بشریت از زیر سلطه‏ی جهنمی‏ست. متأسفانه باید اذعان نمود که این حقیقت تلخ در درون و در بیرون دست بالا را دارد و بار دیگر دارد انرژی به غلیان آمده‏ی توده‏ها را در مسیر انحرافی سوق می‏دهد. دارد انقلاب توده‏ای را به دست اندازهای بیش از این می‏اندازد و از مسیر واقعی‏اش منحرف می‏سازد؛ دارد رنگ دل‏بخواه‏ی خود را با رنگ و پرچم کارگران و زحمت‏کشان جابه‏جا می‏کند، رنگی که نماد بدبختی، عقب ماندگی و بندگی‏ست. این رنگ دارد تجلی خود را در شعار "یا حسین، میر حسین" به‏نمایش می‏گذارد. رنگی که ادامه‏ی همان رنگ انتخابی "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش‏تر و نه یک کلمه کمتر" است که خمینی جلاد بنیان‏گذار آن بود. روشن است‏که منفعت جنبش مردمی با این رنگ و شعارها رقم نمی‏خورد و باید همه‏ی آن‏ها را دور زد و راه و شعار مستقل خود را انتخاب نمود و با بعضاً اعتراضات رادیکال هم‏سو شد. تن دادن یه سیاست‏ها و قبول رهبری "سبز" پس‏گرد هر گونه مبارزه‏ی اعتراضی‏ست و باید هوشیارانه شعار مدافعین "سبز" را به شعار عموم تبدیل ننمود و شعار باطنی توده‏های محروم را سر داد.

دشمنان مردم دارند از وضعیت به‏وجود آمده سوءاستفاده می‏نمایند و علناً دارند می‏گویند "جنبش سبز" سوپاپ اطمینان رژیم جمهوری اسلامی در مقابل خیزش‏های مردمی‏ست. دشمنان منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان هوشیارانه وارد صحنه شده‏اند و دارند برای حفظ و تداومی نظام سنگ تمام می‏گذارنند. صحیح و جایز نیست تا از موقعیت به‏وجود آمده و به بهانه‏ی استفاده از تضاد بالائی‏ها، سطح مطالبات و خواسته‏های خود را با سطح و مطالبات مدافعین نظام هم‏سو نمود. نباید و نمی‏بایست اجازه داد تا یک‏بار دیگر چاکرمنشان سرمایه و این‏بار در لباس "سبز" به درون جنبش‏های اعتراضی رخنه نمایند و چند دهه‏ای دیگر به استثمار و سرکوب توده‏ها تداوم بخشند. رنگ‏های "سبز"، "سیاه" و "سفید" سه دهه‏ای‏ست که امتحان خود را پس داده‏اند و در عمل نشان داده‏اند که با رنگ واقعی توده‏های محروم هیچ‏گونه نزدیکی‏ای نه‏دارند. رنگ‏های انتخابی سران رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی، رنگ تباهی، رنگ غم و اندوه و رنگ به اسارت کشاندن هر چه بیش‏تر آزادی‏ها‏ست. بنابر این و با مروری کوتاه به گذشته‏ی مبارزاتی توده‏ها در مقابل سران رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی باید این فرهنگ و متد را در خود تقویت نمود که این‏بار از میان "بد" و "بدتر"، به "بد" تن نه‏داد و دانست که روزی همین "بد"، "بدتر" خواهد شد و یا این‏که باید به ذهن خود مراجعه نمود که "بد" امروزی در دوران خود، چه کارها که نه‏کرده است.

اپوزیسیون
آشکار است‏که موقعیت اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور یکسان نیست و اگر نه‏خواهیم به نقش یکایک نیروهای درونی آن به‏پردازیم، به جرأت می‏توان گفت که اپوزیسیون سازمانیافته و سازمانی در داخل تماماً به ضد انقلاب تعلق دارد. در حقیقت دهه‏هاست که جنبش‏های اعتراضی داخل فاقد اپوزیسیون سالم و انقلابی‏اند؛ دهه‏هاست که توده‏ها دارند دست به اعتراض می‏زنند، دارند برای تحقق خواسته‏های ابتدائی‏شان به خیابان‏ها سرازیر می‏شونند و با دشمن مسلح خود می‏جنگند؛ امّا بدون رهبر و سازماندهی مدبرانه‏اند. این نقیصه‏ی جنبش، بسیار طولانی شده است و به‏همین دلیل هم است‏که حاکمیت دارد با مانورهای گوناگون و با حیله‏گری و ریاکاری به سلطه‏ی خویش تداوم می‏بخشد. جنبش‏های به‏حق اعتراضی در درون من‏حیث‏المجموع در چنین وضعیتی قرار گرفته و در احاطه‏ی تفکرات تخریبی و ناسالم است. مدت‏هاست که دارد دور تسلسل خود را طی می‏نماید. دل‏سردی از نیروهای سالم و توجه و گرایش به نیروهای ناسالم و بویژه نگاه به جناح‏های متفاوت حکومتی به شاخصه‏های بعضاً اعتراضات مردمی تبدیل گشته است. دیده‏ایم که دل‏بستگی به جناح‏های رنگارنگ رژیم، چه تأثیرات و ضایعات مخربی را بر اعتراضات کارگری – توده‏ای گذاشته است. دیده‏ایم که چگونه نیازهای واقعی و عملی توده‏ها از جانب اپوزیسیون نسبتاً سالم، بی پاسخ مانده است و کارکردهای‏شان در خدمت به بسیج نیروهای انقلاب نیست. دیده‏ایم که نیروها و جریانات سیاسی به نیروها و جریانات در خود تبدیل گردیده‏اند و سال‏هاست که سیاست حذف نیروهای درونی خود را در پیش گرفته‏اند؛ سیاستی که متأسفانه متأثر از سیاستِ، حاکمان و مدافعین نظام‏های سرمایه‏داری‏ست.

از نگاهی دیگر باید گفت که نیروهای موجود در درون چپ خارج از کشور دهه‏هاست که به نیروی بی عمل و بی اثر تبدیل گشته‏اند. می‏توان گفت که موتور تحولات بالنده‏ی اپوزیسیون مدعی منافع‏ی محرومان دهه‏هاست که به روغن‏سوزی افتاده است و چشم‏اندازی از تعویض آن نیست؛ دهه‏هاست که سیاست سوخت، جای خود را به سیاست ساز داده است و دارد انرژی نیروی باقی‏مانده را به‏هرز می‏برد. نه زمان بر بلوغ سیاسی‏شان افزوده است و نه اعتراضات گسترده‏ی مردمی بنوبه‏ی خود توانست تأثیری بر رفتار و کردارشان بر جای به‏گذارد. هم‏چنان در چنبره‏ی منفعت گروهی - شخصی خویش‏اند و هم‏چنان بر این خیال‏اند که با انجام مصاحبه‏های هر از چند گاهی و کلیشه‏ای – و آن‏هم با خودی‏ها – و با صدور "فرامین" از راه دور می‏توانند مبارزات توده‏ها را سازمان دهند و بی صلاحیتی و ناتوانی خویش را در خفا نگه دارند.
بعضاً خواب‏اند و بعضاً در میان وقوع هزاران حوادث و رویدادها خود را به خواب زده‏اند و کاری به دنیای واقعیت نه‏دارند. در حقیقت دنیای واقعی با دنیای اپوزیسیون خارج از کشور فاصله‏ی بسیار زیادی دارد و تفاوت‏ها و کارکردها از زمین تا آسمان است. طبیعتاً در این‏جا مقصود، اپوزیسیونِ دولتی و اپوزیسیون حامی سرمایه نیست. به دلیل این‏که منافع‏ی آنان با منافع‏ی سرمایه گره خورده است و هدف‏شان برسمیت شناختن حقوق انسانی نیست. به دلیل این‏که آنان همواره به‏دنبال جناح "مغلوب" حکومتی‏اند و روزی چهار نعل به‏دفاع از "جنبش‏های اصلاح طلبی" بر می‏خیزنند و روزی دیگر لباس "سبز" بر تن می‏کنند و می‏کوشند تا با شتابی صد چندان به تقویت افکار منادیان سرمایه به‏‏پردازنند. کارشان تلف نمودن اعتراضات مردمی و هم‏آوائی با شکنجه‏گران و سرکوب‏گران است. تکلیف و حساب اپوزیسیون از نوع اکثریتی‏ها، توده‏ای‏ها، سلطنت طلبان و دار و دسته‏های‏شان روشن است و باید اعلام نمود به‏همان میزانی که بیان خواسته‏ها و مطالبات به‏حق مردمی در زیر پرچم "سبز" ناصحیح‏ است به‏همان میزان هم زمزمه‏ی مدارائی و طرح وحدت و همگامی با آنان به نفع ضد انقلاب می‏باشد. طرد عملی و افشاگری در حول و حوش سیاست‏های ضد انقلابی این قماش از اپوزیسیون و روشنگری از ماهیت رهبران "سبز" و به تبع از آن اتخاذ سیاست‏های توضیحی - اقناعی با نیروی جوان معترض که این‏روزها به‏میدان آمده است، از زمره وظایف هر انسان آزاده را تشکیل می‏دهد.

متأسفانه باید اعتراف نمود که نیروهای کپک زده و چرکین این‏روزها همه‏جا را قرُق کرده‏اند و دارند به بهانه‏ی هم‏گامی با اعتراضات مردمی، ریشه‏ی جنبش‏های رادیکال را از درون می‏خشکانند. سخن و باز نمودن باب دیالوگ با آنان جایز نیست. کار نقادانه با آنانرا باید به کار افشاگرایانه تبدیل نمود و به نسل جوان امروزی نشان داد که اپوزیسیون مدافع‏ی رهبران "سبز"، همان عناصر و نیروهایی هستند که در دوره‏های متفاوت در رکاب جانیانی هم‏چون موسوی و دار و دسته‏های‏شان یه شکار کمونیست‏ها، مبارزین و جوانان معترض به نظام مشغول بودند. باید بیلان کار افرادی هم‏چون فرخ نگهدار را به‏همراه عناصر وابسته به حکومت هم‏چون کروبی، موسوی و دیگر مزدوران رژیم را در مقابل نسل امروزی گذاشت و توضیح داد که این مزدوران چه بر سر نسل‏های گذشته آورده‏اند و دغدغه‏های کنونی‏شان در چیست. باید به نسل جوان امروزی توضیح داد که هم‏سوئی با وابستگان آرمان‏های سرمایه‏داری، در خدمت به آرمان‏های مردمی نیست و جامعه را به عقب خواهد راند. عمر رژیم جمهوری اسلامی سی ساله شده است و باید به نسل جوان امروزی گفت که کدام دولت‏ها، نیروها و عناصر، بر بردوامی رژیم جمهوری اسلامی سنگ تمام گذاشته‏اند و خواهان تقویت این نظام در دوره‏های متفاوت بوده‏اند. این‏ها از زمره سیاست‏های حداقلی‏ست که در مقابل هر نیرو، سازمان و انسان آزاده‏ی خارج از کشوری قرار گرفته است.

هیچ نظری موجود نیست: