شنبه ۱۶ آبان ۱٣٨٨ – ۷ نوامبر ۲۰۰۹
محمدعلی اصفهانی• جنبش، ادامه دارد. می بینی دشمن؟ نتوانستی سرکوبمان کنی. نه در کوچه خیابان هایمان؛ نه در زندان ها و شکنجه گاه هایت. نه با تهدید های پی در پی ولی فقیه ات و امامان جمعه ات در جمعه بازار های خرید و فروش و حراج نام خدا؛ و نه با عربده کشی های فرماندهان نظامی ات …
جنبش خرداد، در روز دانش آموز، خوش درخشید. مثل خورشید در میهمانی بزرگش بر سفره ی آسمانی که ابر ها اندک اندک از آن دور می شوند.
دیگر از این پس، فروغ، با حسرت و اندوه نخواهد گفت:
چه ابر های سیاهی
در انتظار روز میهمانی خورشیدند.
و به کوچه و خیابان خواهد آمد. در هیأت ندا. در هیأت ترانه. در هیأت همه ی شهیدان جنبش خرداد. و همزمان و همزبان با آن ها فریاد خواهد کشید:
ـ نگاه کن دیکتاتور! جنبش ادامه دارد.
و در همین شعار تازه ـ که شاید حاضران در صحنه کاملاً «فی البداهه» ساخته بودندش و سر داده بودندش ـ چه معنا ها که نهفته است!
جنبش، ادامه دارد. می بینی دشمن؟ نتوانستی سرکوبمان کنی. نه در کوچه خیابان هایمان؛ نه در زندان ها و شکنجه گاه هایت. نه با تهدید های پی در پی ولی فقیه ات و امامان جمعه ات در جمعه بازار های خرید و فروش و حراج نام خدا؛ و نه با عربده کشی های فرماندهان نظامی ات.
جنبش، ادامه دارد. اما نه مثل گذشته. چرا که جنبش، جنبش است نه یک اعتراض ساده. چرا که جنبش، حرکت است نه سکون. و چرا که حرکت، یعنی عبور. یعنی درجا نزدن. یعنی «مثل گذشته» را مثل گذشته، پشت سر نهادن، و رو به افق های جدید، گام برداشتن. رو به افق های جدید. و نه رو به ساحل های دور، در آن شبان و روزان سیاه تر از شبان بعد از کودتای قبلی ـ کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ـ که موج ها خوابیده بودند و طبل توفان از صدا افتاده بود و «م.امید» ناامید، فرو رفته در خویش می سرود:
موج ها خوابیده اند آرام و رام
طبل توفان از صدا افتاده است
دار ها بر چیده، خون ها شسته اند
آب ها از آسیا افتاده است
مشت های آسمانکوب قوی
وا شدَه سْت و گونه گون، رسوا شدَه سْت
یا نهان ـ سیلی زنان ـ یا آشکار
کاسه ی پست گدایی ها شدَه سْت
آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه یی بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحل های دیگر گام زد…
کودتای تو، به همان اندازه با کودتای سَلف تو فرق دارد که تو با او. و که امروز با دیروز. و که نسل امروزی ها (نسلی که ما نسل دیروزی ها باید صادقانه اعتراف کنیم که هرگز نشناخته بودیمش و هنوز هم نشناخته ایمش) با نسل دیروزی ها.
برآیند شعار های این روز، نه یک سر و گردن (که سر و گردن، حکایت طول است و حکایت هندسه، و یا حداکثر: فیزیک) که یک مرحله ی کیفی، فراتر از برآیند شعار های قبلی بود. و معنای پالوده تر و پالوده تر شدن حرکت، در حرکت، همین است. و زیباست این معنا!
«بت بزرگ»، در هم شکست. یعنی در هم شکسته شد. یعنی درهم شکستندش. تصویرش را پایین کشیدند؛ در زیر پاهایشان گذاشتند؛ و با عبور از روی آن با گام های امروز، به سوی فردا ره سپردند.
دیگر، شعار «مرگ بر دیکتاتور»، کافی نبود. و می بایست گفت «مرگ بر خامنه ای». و چنین شد.
دیگر، شعار «مرگ بر خامنه ای»، کافی نبود. و می بایست این شعار را در قالب یک عمل ـ مثل زیر پا گذاشتن تصویر خامنه ای ـ عینیت بخشید. و چنین شد.
دیگر، شعار «مرگ بر خامنه ای» کافی نبود. و می بایست آن اصل و بنیان و ریشه یی را نشانه گرفت که خامنه ای، همچون خمینی، شاخه یی از آن است. اصل ولایت فقیه را. و چنین شد. در شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه».
و اصل ولایت فقیه، یعنی کل قانون اساسی خلافتی موسوم به «جمهوری اسلامی».
و چرا اصل ولایت فقیه، یعنی کل قانون اساسی خلافت؟
نه برای آن که در بخشی از این قانون ـ بخشی به نام «ولایت فقیه» ـ به ولی فقیه، اختیاراتی نزدیک به اختیارات تام داده شده است. نه به آن دلیل، بل به این دلیل که خلافت موسوم به جمهوری اسلامی، بر مبنای «حاکمیت شرع» بنا نهاده شده است. و حاکمیت شرع (با هر قانون اساسی یی) بدون «حاکم شرع»، در تعریف وسیع این عنوان، بی معناست. و «حاکم شرع»، نسبیتی است از خودْ مطلق خوانده یی که حاکم حاکمان شرع است. فقیه؟ بله. اما نه هر فقیهی. آن فقیه که «ولی» همه، از جمله همه ی فقیهان باشد. ولی فقیه!
در این روز، شعار های عکس العملی، داده نمی شد؛ و یا اگر داده می شد، به سرعت به محاق انزوا می رفت. طبعاً شعار عکس العملی، با نشان دادن عکس العمل فرق دارد. نشان دادن عکس العمل، یعنی واکنش، کاملاً طبیعی است؛ اما حرکت را به شعار های عکس العملی، رهاکردن، نه.٭
در این روز:
ـ با دهن کجی به اصل همپیوندی همه ی توده های تحت ستم جهان، فریاد بر نیاورده شد که: «نه غزه، نه لبنان ـ [به من چه این حرف مفت ها؟!] جانم فدای ایران [و بی خیال دیگران]».
ـ با نژادپرستی آریایی، فریاد برنیاورده شد که: نسل ما آریاست ـ [و به این دلیل] دین از سیاست جداست [و یادمان رفته است که شاهنشاهان آریایی ما، بعد از زردشت، و پیش از اسلام، مشروعیت خود را از فره «اهورا»یی یی می گرفتند که موبدان به آن ها ارزانی می کردندش، و گاه نیز مثل مورد قباد، از آن ها بازپس می گرفتندش. موبدان، قباد را به خاطر همدلی او با مزدک و مزدکیان و توده های محروم، از سلطنت خلع کردند، و نهایتاً بعد از فعل و انفعالات و ماجرا هایی که پیش آمدند و شرحشان مفصل است، «فره اهورایی» را به پسر جنایتکار او ـ خسرو ـ بخشیدند، و این اهریمن را به پاس کشتارش از مزدکیان، «انوشه روان» نامیدند.].
ـ شعار های «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین»، به نشانه ی تمایل به برقراری موازنه ی مثبت به جای موازنه ی منفی، و به عنوان یک عکس العمل ناسنجیده و بدفرجام، سر داده نشد. یا چندان سرداده نشد.
و می بینیم که در مورد آمریکا هم، مردم شعاری مناسب را برگزیدند:
ـ اوباما! اوباما! یا با اونا، یا باما!
نیت مردم از این شعار، کاملاً روشن است. آن که تو باید به رسمیت بشناسی اش ما هستیم؛ نه «اونا». نه خامنه ای و احمدی نژاد و «هسته ی کودتا» و کودتاچیان.
البته، نیت مردم. نه نیت نامردم. نه نیت سفلگانی که آرزوی بازگشت حاکمان آمریکا به سیاست حمله به ایران، یا باز گذاشتن دست اسراییل در بمباران ایران را دارند. که در پی وحشی ترین جناح های اسراییلی و لابی هایشان، و در پی امثال جان بولتون ها و نئوکان های ریز و درشت، روانند و می خواهند به هر قیمتی که باشد، اوباما را یا به تسلیم در برابر رقیب شکست خورده، و یا دستکم به تسلیم در برابر سیاست او بکشانند…
و این همه، خوب است. و این همه، خوب تر است. و این همه، حکایت بلوغ سریع جنبش خرداد است. و این همه، یعنی باز هم آن شعار زیبای دیگر مردمی که:
این تازه اولش بود
ایران رو پس می گیریم!
۱۶ آبان ۱۳۸۸
—————————- ٭ شرح دقیق تر در این مورد: «شعار های ساختارشکن حتماً، شعار های عکس العملی هرگز»، از راقم همین سطور: http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar۰۹/abaan.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر