۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

بحران حاکم و حاکمیت بحران

عباس منصوران


بحران سیاسی کنونی حاکم در ایران که هم حکومت کنندگان و هم حکومت شوندگان را در خود فروبرده، در نوع خود سرنوشت ساز و تاریخی است. سرنوشت ساز؛ هم برای جنبش کارگری- سوسیالیستی،‌ لایه‌های زیر ستم، گستره‌ی رنگارنگ اپوزیسیون، باندهای حاکم و نیز به‌نوبه‌ی خود برای جامعه‌ی جهانی. حکومتی که بنا به تناقض‌های ساختاری با مناسبات سرمایه‌داری خود ویژ‌ه‌ی ایران- که خود بحران زاست- از همان آغاز به‌‌ ضرورت سرمایه‌ جهانی در کنفرانس «گوادولوپ» به مهار جنبش مردمی و پرتاب شد و به قدرت سیاسی دست یافت، به‌خود می‌بالید که در هدایت و مدیریت بحران مهارت دارد، اکنون با باری سنگین تا خرخره در گِل فرو رفته است. حکومت باندها، آنچنان در گرداب فروپاشی افتاده که می‌داند این بار «این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست!» در خیابان‌ها و کوچه و پشت‌بام، دانشگاه و آموزشگاه، فریاد «مرگ بر دیکتاتور»،‌ «مرگ بر خامنه‌ای»، «جمهوری اسلامی نمی‌‌خواهیم»...،‌ در سراسرایران، از تهران تا شیراز، اصفهان، اهواز ، رشت و... بسان سرود انقلاب، حکومتیان را روان‌پریش‌تر کرده است. حکومت الله به الله اکبر خود نیز شلیک می‌کند و روزهای مقدس خویش را تعطیل. پایگاه اجتماعی و بقایای حکومت، نه تنها جدا شده، بلکه با اراده‌ای توانمندتر، رویاروی اراده‌ی‌ سرکوب دولت سرمایه، برای سرنگونی به خیابان‌ها آمده است و می‌آید. بخش بزرگی از روحانیت، حوزه‌ها، باندها‌ی اصلی و ستون‌های تشکیل دهنده‌ جمهوری اسلامی، نیز در برابر باند الیگارش سپاه قرار گرفته اند. اختلاف‌‌های درون باندی، خونین شده وآشتی ناپذیر به جنگ تن به تن جناح‌های حکومتی تبدیل شده است.

حکومت پادگانی امنیتی‌ها

درندگی، وقاحت، تجاوز دستجمعی به زنان و پسران، به اسیران، کشتار فرزندان جامعه، سرکوب کارگران، با فتوای شرعی، چهره‌ی‌نمای خامنه‌ای و احمدی نژادها و مزدورانی همانند لابی‌های برون مرزی ارزان آنها در ردیف «دکتر هوشنگ امیراحمدی‌ها» شده است. بحران اقتصادی، هزینه‌ی نیروهای سرکوب، ‌آدمکشان، انرژی هسته‌ای و به طورکلی، بوروکراسی غرق در فساد و ماشین سرکوب، سیستم امنیتی و اطلاعاتی ... را در هم پیچیده است. کادرهای امنیتی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و سراسر دیوان‌سالاری فاسد دولتی دچار ریزش، پراکندگی، ‌سرپیچی، زندان، گریز از ایران، پیوستن به نیروهای مخالف ووو شده‌اند. نیروهایی که روزی، الگو و ارزش‌های حکومت اسلامی را تشکیل می‌دادند، از خانواده روح الله خمینی گرفته تا بهشتی،‌ مطهری، باکری‌ها و ... همه و همه در برابر الیگارش سپاه قرار گرفته‌اند. دختران و زنان برخی از سران رژیم با طرد همدستان احمدی نژاد، پدران و همسران منفور خویش را رها کرده و به افشاگری پرداخته‌‌اند. کردستان، بلوچستانَ، خوزستان، آذربایجان، سخت به صورت پادگان‌های نظامی و امنیتی درآمده‌اند. دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی، پادگان شده‌اند. حکومت قاتلان و ترور، تجاوز به زنان ومردان را به ارزش‌های حکومتی مذهبی خویش افزوده، و دارها به پا و گردن‌ها بر فراز دار کرده‌اند. گرسنگی و بی خانمانی، بیکاری و مرگ و اعتیاد و ویرانی و فروش کلیه و دختران و نوزادان، کودکان و زنان خیابانی،‌ خودکشی‌ و آسیب‌های روانی میلیون‌ها انسان ووو دست‌‌‌آورد حکومت اسلامی و مناسباتی هستند که دیگر نه تنها نزد تود‌ه‌های زودباور، که در بین گروه‌های حزب‌الله و حماس و مافیای روس نیز مشروعیت از دست داده و آینده‌ای در پیش روی ندارد. باند ولی فقیه دراختلاف و ائتلاف با باند مهدویون و مؤتلفه- این کثیف‌ترین دلالان بازار و پیشاسرمایه‌داری- از یک سو، سنگر به سنگر، باند اصلی رقیب الیگارش رفسنجانی را از قدرت سیاسی و اقتصادی دور کرده و از سوی دیگر با جامعه‌ای به پا خاسته و نیز افکار عمومی جهان رویاروی می‌باشند. اکنون یک کمیته‌‌ی امنیتی، ‌در بر‌گیرنده‌‌‌ی ‌وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، اطلاعات نیروهای انتظامی، اطلاعات بیت رهبری، ارتش و... سرنوشت حکومت اسلامی و سرمایه و جامعه را دردست دارند. اتاق فکرسیاسی- امنیتی، «شورای عالی امنیت ملی»، کادرهای مشورتی و مخفی و علنی حکومت امثال «رامین‌ها»، «مشاعی‌ها»، امیر احمدی‌ها، ولایتی‌ها، رهنمودهای پوتین ووو در برابر کنترل بحران، ناتوان مانده‌‌اند. هر اقدام حکومتِ بحران، با بحرانی دیگر و شکستی دیگر پیوند می‌خورد.

بحران جهانی

در عرصه ی خارجی، دنیای سرمایه‌داری گرفتار در بحران ساختاری، بامهلک‌ترین رکود، دهشتناک‌تر از بحران سال ۱۹۲۹ فرو رفته است. امکان برون رفت از این بحران ذاتی و ادواری، با بهره گیری تا کنونی از دو جنگ جهان‌سوز، اما در این برهه، با جنگ جهانی، ناشدنی است. جنگ‌های،‌ داخلی، پراکنده و لوکال در سراسر جهان واپس نگه داشته شده، البته درائتلاف با بخش‌هایی از دولت‌های سرمایه‌های گلوبال، و همراه با ستیزهای جهانی اقتصادی با هم و همزمان تلاش برای مهار و سرکوب شورش گرسنگان در جهان به فلاکت کشیده شده،‌ از جمله ابزاری هستند برای رهایی از بحران و رکود فراگیر. در چنین شرایطی، انتقال خط تولید به تولید جنگ‌افزارها، و آنچه در راستای سرکوب و مهار جنبش‌ها کارساز می‌افتند، مانند شبکه‌های رسانه‌ای و سرگرمی‌‌های تلویزیونی و اینترنتی گرفته تا، ابزار شنود، پارازیت، و جاسوسی وماهواره‌‌ها .. همه و همه بحران مالی و اجتماعی برآمده از سرشت این مناسبات، راه‌کارهای گذرایی هستند برای انتقال بحران به فردا و نه حل همیشگی آن. بحرانی که اکنون با اسپیکولایسون، یا قماربازی سهام، به اوج خود رسیده، جهان سرمایه را در نوردیده و شورش گرسنگان، بیکاران و کارگران شاغل و تولید کنندگان خرد،‌ تهی دستان و گرسنگان جهان را ویران‌گرانه‌تر شدت بخشیده است، اما این بحران رکود و مالی برای باندهای حاکم در ایران، بسانِ تیغ دولبه‌ای هرآینه به گردن حکومت گران اسلامی نزدیک‌تر می‌شود و از سوی دیگر مجالی می‌‌دهد تا به توجیه تروریسم و تهدید شیعه‌ اتمی و اتم شیعی، بهانه‌ای باشند برای تشدید میلیتاریسم و تولیدات جنگی. در زوال لیبرالیسم اقتصادی،‌ مذهب بسان بمب‌ِ‌ باسیل سیاه زخم،‌ آخرین پرچم نجات مناسبات طبقاتی سرمایه را به دوش گرفته است.

دغدغه‌ی‌ «سبز موسوی»

میرحسین موسوی و «جنبش سبز» اهل بیتی که وی و همراهانش تبلیغ می‌کنند و خواهان آنند، همانگونه که در بیانیه‌‌های سیزده گانه وی به آشکارا برجستگی دارد، «حفظ ساختار» این نظام را وظیفه‌مند است. جلوگیری از «ساختار شکنی» نظامی که روبروی ما با پیشینه و سرشتی جنایت کارانه، سی سال با جنگ و نسل کشی و ویرانی ایستاده است- در یک کلام، نظام جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش، نه کلمه کم! شاه‌ بیت روح‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ و نیز میرحسین موسوی در سال ۱۳۸۸ را واگویه می‌کند. کارنامه‌ی سی ساله‌ی این نظام، که میرحسین، نخست وزیر دوران جنگ و تثبیت‌ آن بود، چنان خونریز، فلاکت‌بار و شرم ‌تاریخ است که نیازی به مرور‌ش نیست. اکنون ساختار سیاسی این نظام درحال در هم شکستن است و موسوی و یارانش در تلاش ترمیم این زوال حتمی است. اختلاف موسوی‌ها، و باند خاتمی، ‌با الیگارش مهدویون، اختلاف در مدیریت همین «نظام» است. میرحسین از «مدیریت عقلایی» برای حفظ همین حکومت اسلامی با تمامی قانون اساسی،‌ ولایت فقیه، سپاه و مناسبات طبقاتی و استثماری‌اش و بازگشت به اصول دوران «امام راحل» و دوران جنگ و کوپونیسم جنگی و البته، هم نظر با احمدی‌نژادها در ضرورت انرژی هسته‌ای، سخن می‌گوید. در برابر وی و متحدین «خط سبز» وی، مهدویون که ولی فقیه را دور می‌زنند- هرچند آویزان به عبای آلوده‌ی وی تا اطلاع ثانوی- به خود «آقا امام منتظرشان مهدی» گزارش می‌دهند و رهنمود می‌گیرند. این باند انحصارگر قدرت و مراکز اقتصادی، تمامی سرچشمه‌های مالی، ارزش‌های افزوده از بهره‌کشیِ‌ نیروی کار وهستی جامعه، تنها حربه در برابر فروپاشی و حفظ رانت و پورسانتاژ و استثمار و سرقت را دست‌یابی و به‌کارگیری انرژی هسته‌ای و ایدئولوژی می‌داند.

جنبش ضد استبدادی

جنبش ضد استبدادی، که میرحسین و موسوی و یارانش، طیف رنگارنگ سرمایه از سلطنت طلبان گرفته تا طیف توده‌ای-اکثریتی همیشه بسته به خیمه حکومت و ولایت، می‌کوشند تا‌آ‌ن‌را زیر نام «جنبش سبزی» به مرداب سرمایه بکشانندش، با خط سبز «حفظ ساختار نظام»، یک نیروی هم‌ردیف و همراستا نیست. این «جنبش سبز»، برخلاف «خط سبز» موسوی-خاتمی، ساختار شکن است و کل جمهوری اسلامی را سرنگون می‌خواهد، در حال صف بندی و جدایی و سازمان‌یابی خویش‌ است. علیرغم تلاش «همه با همی» میرحسین و همراهانش در پافشاری به غیر ضروری بودن سازمان، برنامه و ساختار سیاسی در این اعتراض تاریخی، نیروی مادی و اصلی این اعتراض، به سازمانیابی، خواست‌های سیاسی، و اقتصادی و اجتماعی خویش رویکرد دارد. خط سبز اسلامی میرحسین‌ها، به شیوه‌‌ی خمینی- اما با نوعی «مدرنیت»-‌ همان فریبِ کهنه‌ی «امام» را برای رسیدن به قدرت سیاسی- اقتصادی در پیش گرفته است و این را به آشکارا بر خلاف خاک پاشی جارچیان برون مرزی‌اش، در هر مجالی به زبان می‌آورند. راه‌سبز باند خاتمی- موسوی، راهی است که در صورت پیروزی برای سال‌های سال - با توجه به اخلال در حافظه تاریخی- به همان جهنم جمهوری اسلامی می‌انجامد. جنبش ضد استبدادی سبزِ سرنگونی طلب در حال ساختاریابی، هرچند متفاوت‌تر، اما بنا به قانون ذاتی و باز تولید سرمایه، استبداد دیگری را در زهدان دارد،‌ گیریم این بار با پسوند یا پیشوند «دمکراتیک»، «سکولار» و... این بخش از اکثریت جامعه، می‌تواند میرحسین وهمراهانش را درپی‌ خود بکشاند. همانگونه که کارکرد این گرایش، دراین پنج ماهه نشان داده است، روز به روز با فاصله‌گیری از مهار و انحراف، به نوعی از استقلال سیاسی رویکرد دارد. این خط، تداوم خواسته‌های «قانون مداری» شکست خورده‌ی مشروطیت در ۱۰۳ سال پیش است و به‌همان اندازه از حتی بورژوازی آتاتورک در ترکیه، واپس مانده‌تر. این بخش بدون بازتاب خواست‌‌های روزمره‌ و انسانی کارگران و تهی دستان شهر و روستا در شعارهای خویش- که با افسوس، کمتر به‌گوش می‌رسد- بدون اعلام همبستگی با جنبش کار و کارخانه ، بدون خواست آزادی فعالین جنبش کارگری از زندان‌، و پشتیبانی از نهادهای طبقاتی کارگران، بدون اعلام و پشتیبانی از خواست‌های زنان، آموزگاران، کودکان کار و بدون همبستگی با ملیت‌های سراسر ایران و خواست‌هایشان، نمی‌تواند از چنگ پوپولیسم و خطر تبدیل شدن به اسب ترووای سرمایه و سوم شخص‌هایی که سرنوشت‌اش را تعیین می کنند، ایمن باشد.

ماتریالیسم تاریخی و قانون دیالکتیک تکامل انسان، بیانگر آن است که در مرداب سرمایه، جز با کشتی انقلاب کارگری- سوسیالیستی، نمی‌توان به کرانه‌ی رهایی رسید.

جنبش کارگری- سوسیالیستی

طبقه کار و جنبش سوسیالیستی در سراسر جهان با برخاستن از خاکستر سوسیالیسم آیینی و ایدئولوژیکی «سوسالیسم‌ موجود» نوع روسی و چینی و ورسیون‌های دیگر، روی‌کردی دیگر دارد. این نیروی اجتماعی، جهانی و سرنوشت ساز، با بحران نظری دست و پنجه نرم می‌کند و همانند «پرومته» بر می‌خیزد تا آتش و خرد زندگی بخش را برای انسان اسیر به ارمغان آورد و به انکار خدایان بایستد. کارگران و جنبش سوسیالیستی در پهنه‌‌ی جهان، در پیوند با دانش مبارزه طبقاتی، به دریافت فلسفی این خرد رهایی بخش، به خوانش کاپیتال و گروند ریسه، مانیفست و نگره‌ی انقلاب مارکس و انگلس، با نقد و کشف، ‌برای خود رهایی در هر بخش جغرافیایی از سرزمینی که برآمده، می‌شناسد و کارسازتر است، کوشنده‌ و سازمانگر این راه هستند. برای رهایی از اسارت، باید که سرانجام به‌رهایی بشر بیگانه از خویش و به ارزش‌های انسان نوعی و آزاد رسید.

رهروان راه سوسیالیسم و جنبش کارگری ایران تنها نیرویی است که می‌تواند در دستیابی با آگاهی طبقاتی، با دانش مبارزه طبقاتی،‌ با سازماندهی ساختارهای مناسب شورایی، شوراگرایانه در مراکز کار و تولید و برزن و دانشگاه و آموزشگاه، با خرد و مسئولیت‌پذیری و پی‌گیری انقلابی و با به کارگیری شرایط و موازین تلفیق فعالیت انقلابی مخفی و نیمه مخفی، به ساماندهی این بخش از جنبش اعتراضی بپردازد. تنها این نیروست که می‌تواند راهبری جنبش توده‌ای تا انقلاب سیاسی و تداوم آن و برقراری حاکمیت شوراها- نه حکومت حزبی یا ائتلاف احزاب و پارلمانتاریستی که سرانجامی جز سلطه‌ی استبداد طبقاتی نوع چینی و روسی و کره‌ای و کوبایی... نخواهد داشت- جانفشانی و امید توده‌‌ها برای آزادی را تضمین کند .


عباس منصوران

۱۷ نوامبر ۲۰۰۹

a.mansouran@gmail.com

منبع: سايت ديدگاه


هیچ نظری موجود نیست: