معلم، کارکنان مدرسه، پدر و مادر کودکان سوخته اجازه ندارند با خبرنگاران صحبت کنند. چرا؟ چون ,امنيت نظام, به خطر می افتد.
اجازه ندادند وقتی وسيله فراهم بود کودکان را برای معالجه به خارج ببرند. چرا؟ چون ,امنيت نظام, به خطر می افتد.
حالا به اين يکی توجه کنيد:
بچه ها و پدر و مادرها برای هزينه های معالجه دچار مضيقه هستند، بيمارستان کارت درمان را نمی پذيرد، يا دولت گفته فاکتور بگيرند تا بعد پرداخت شود، خيلی جاها فاکتور نمی دهند، تازه اگر بدهند به گفته پدر و مادرها , تبديل کردن فاکتورها به پول پدر ما را در می آورد,، خبرنگار وابسته در مورد تامين هزينه های آنها توسط دولت دروغ می گويد...
سوال اين است:در مورد قربانيان فاجعه ای که رژيم ميداند مسوول اصلی بلايی که بر سرشان آمده خودش است و به همين جهت خبر آن را امنيتی کرده، ديگر خست مالی چرا؟
پاسخ اين سوال هم همان پاسخ چراهای بالاست: ,امنيت نظام, به خطر می افتد. اگر قرار باشد نظام درآمدهای نفت را خرج تن سوختگان خود، جان سوختگان خود، قربانيان خود و مردم در اسارت خود بکند، از کجا بياورد تا سپاه، بسيج، انصار و ايثار، چماقدار، لشگر جاسوس و ضامن امنيتی به نام حراست و روحانی و غيره برای مدارس و دانشگاه و اداره، زندان، شکنجه گاه، موسسات تبليغ و ترويج زورکي، ماموران سانسور و فيلتر گذاری و توقيف و شکنجه و اعتراف بگيری و در عوض چاپ ميليون ها نسخه از روزنامه های وابسته، جزوات خرافي،کتاب های فرمايشي، فيلم و سايت و وبلاگ مامور و.و.و... را سازمان دهد و برای لباس شخصی هايی که با گاز اشک آور و فلفل به دانشجويان آزاديخواه حمله ميکنند با وانت بار غذای گرم بفرستد؟ و خود گاز اشک آور و فلفل و لباس مخصوص گزمه ها و موتور سيکلت ها و چماق و باتوم و وانت بار برای بارکردن دستگير شدگان و زندان ها و.و.و هم البته هزينه دارد.
برای اينکه ,نظام, پا برجا بماند، مردم بايد بسوزند و بسازند. اگر نمی خواهند بايد نظام را براندازند. اين درسی است که خود نظام بطور روزمره به مردم ايران می آموزد.
گزارش ايلنا را بخوانيد:
كودكيهاى هشت كودك، هشت ساله روستاى درودزن (استان فارس) 14 آذر ماه 85 در آتش سوخت، آنقدر كه ديگر نايى نمانده براى دويدن و بازى كردن، روزهايشان در كلاس درسى خصوصى ميگذرد و تعطيلات را در اتاق عمل بيمارستانهاى دولتى سپرى ميكنند.
شبها خواب ميبينند كه چطور چراغ علاءالدين كلاس به زمين افتاد وقتى كيف دوست كوچكشان به آن خورد، صبح بود، ميخواستند يك روز خوب را شروع كنند، همه ميخنديدند؛ وقتى چراغ افتاد چقدر ترسيدند، به طرف در كلاس دويدند، در بسته شده بود، درى كه از داخل كلاس دستگيرهاى ندارد بسته شده بود. پنجرهها ، واى كه پنجرهها حفاظ نردهاى دارد كه مبادا توپ به آن بخورد و شيشه صورت بچهها را زخم كند حالا اما آتش در اين قفس بي در صورت آنها را، دستهاى آنها را وجود آنها را ميسوزاند. شعلههاى آتش را ميبينند كه ديگر تمام كلاس را فرا گرفته، ديگر نميخندند گريه ميكنند و جيغ ميكشند و در گوشهاى منتظر نجات ميسوزند ، از خواب ميپرند سه سال گذشته است بدن سوخته خود را ميبينند ميان رختخواب و دستى كه ديگر نيست.
سه سال گذشته است و هشت كودك سوخته كه حالا يازده سالهاند ، دست و پا ميزنند در هشت سالگيشان، سه سال گذشته است و پدر و مادرهاى آنها دست و پا ميزنند بين آموزش و پرورش و بيمارستان و مشكلاتى بيش از مشكلات هميشگى پدرها و مادرها.
سه سال گذشته است مدرسه شهيد رحيمى درودزن (مدرسهاى كه آتش گرفت) هنوز پابرجاست و در كنار آن خيرين مدرسه شهيد دشتى زارع را ساختهاند. مدرسهاى كه قرار بود اسم اين كودكان به آن گذاشته شود اما آموزش و پرورش اجازه نداد.مدرسهكه ورود به آن براى خبرنگاران و عكاسان ممنوع است.
معلم در حيات مدرسه قديمى به دانشآموزان درس ميدهد، ميگويد: من همان سال معلمشان بودم اما اجازه صحبت ندارم بايد با مدير حرف بزنيد. زنگ تفريح است مدير در حياط مدرسه جديد ميگويد: بايد از آموزش و پرورش مجوز داشته باشيد،به ما گفتهاند با هيچكس صحبت نكنيم، به شما هم مجوز نميدهند،اى كاش قبل از آمدن تماس ميگرفتيد. در حالى كه خبرنگار ايلنا بامدير چانه ميزند، معاون مدرسه هشت دانشآموز را به طرف ساختمان مدرسه هدايت ميكند. از مدرسه خارج ميشويم، از روستاييها سراغ خانه بچهها را ميگيريم. در طرفى از روستا عروسى است و در طرف ديگر كسى مرده، نيمى ازمردم روستاى درودزن يا در مهمانى عروسى هستند يا در مجلس عزا.
پدر رضا در را باز ميكند و از پسرش ميگويد: به ما گفتن صحبت نكنيم، اما ما كارى نداريم حرف راست را ميزنيم و دروغ نميگوييم.
ميگويد:, بچهها يك ماه است بيمه شدهاند و دولت گفته هزينه درمان آنها را پرداخت ميكند، حتى هزينه عملهاى زيبايى را كه بايد در هجده سالگى انجام دهند, اما خيلى هم خوشبين نيست،ميگويد:, اگر تا هفت سال ديگر تصميمشان عوض نشود.,
خانواده محمدحسن اما صريحتر صحبت ميكنند، ريه پسرشان در آتشسوزى آسيب ديده، مادرش ميگويد:, به خاطر سوختگى با آب گرم نميتواند حمام كند و يك ذره هم حرارت آب را كم كنيم به خاطر مشكل ريهاش سرما ميخورد.,
پدرش ميگويد:, كارتى به ما دادهاند تا در بيمارستانهاى دولتى رايگان درمان شوند اما وقتى سرماخوردگى محمدحسن شديد شده بود كارت را از ما قبول نكردند و گفتند اين ربطى به سوختگياش ندارد.,
او ميگويد:, اينكه به ما بگويد در فلان بيمارستان عمل كنيد براى ما كافى نيست، بيمارستانهاى دولتى تا يك كارى انجام دهند پدر ما را در ميآورند، اگر ما پولى داشته باشيم در بيمارستان خصوصى شايد كارى انجام شود.,
ميگويد:, تنها كار انجام شده اين است كه الان بيمه شدهاند و ماهى 200 تومان مستمرى ميگيرند تمام خرجشان هم كه هى ميگويند دولت پرداخت كرده، دولت به ما گفته است فاكتور كنيم و بعد براى گرفتن پول اقدام كنيم، اول كه خيلى جاها اصلا فاكتور نميدهند، دوم پول كردن اين فاكتورها آنقدر برو و بيا و دوندگى دارد كه من يك مدت پيگيرى كردم اما بعد، از خيرش گذشتم.,
خبرنگار يك خبرگزارى دولتى تنها كسى است كه مجوز گرفتن اخبار اين كودكان را از آموزش و پرورش دارد، پدر محمدحسن ميگويد:, من فاكتور دستم بود تا براى پرداخت به حسابدارى بيمارستان بروم، يكى از مسئولان به خبرنگار ميگفت: همه هزينهها پيشاپيش پرداخت شده، فاكتور را نشانشان دادم و گفتم كسى به من پولى نداده است.,
خانواده پريسا هم دل پرى دارند، دختر آنها دستش را از دست داده، هر دو دستش را و خانواده نگرانند از اينكه هنوز علم آنقدر پيشرفت نكرده كه دست دختركشان برگردد. آنها هم گله ميكنند كه تنها قولى كه عملى شد بيمه آنها بود و هزينه درمانشان. در فاكتورها مانده و هنوز پرداخت نشده است، ميگويند:,حتى آموزش و پرورش قول داده بود برايشان سرويس تهيه كند كه اين كار را هم نكرده است.,
ميگويند: ,حتى چند نفر خواستند، سه تا از بچهها را كه سوختگى شديدترى داشتند از ايران ببرند، اما آموزش و پرورش چون ممكن بود جنبه سياسى پيدا كند، هماهنگ نكرد.,
اينها كوچكترين توقعات خانوادههايى بود كه كودكى كردن كودكهايشان را نديدند، خانوادههاى كه براى گرفتن حداقل حقوقشان وكيل گرفتند و نه از مدير و مستخدم مدرسه كه از آموزش و پرورش شكايت كردند، از شيراز و اصفهان كارشناسانى براى بازديد از مدرسه آمد، ده درصد مستخدم مدرسه، بيست درصد مدير و پنجاه درصد رئيس سابق آموزش و پرورش منطقه مقصر شناخته شد، آموزش و پرورش براى تبرئه خود اعتراضى مبنى بر اينكه اين كودكان،خارج از ساعت كار مدرسه در مدرسه بودند روى پرونده گذاشت كه كارشناسان آن را رد كردند.
به همين خاطر است كه آموزش و پرورش اجازه تهيه خبر و گزارش از اين كودكان را نميدهد و حتى تا دو هفته پس از وقوع حادثه توانسته بود از بازتاب اين اتفاق جلوگيرى كند.
وكيل اين پرونده در گفتوگو با خبرنگار ايلنا ميگويد:,پرونده در مرحله رسيدگى است به اين معنا كه كارشناسان آتشنشانى در مرحله اول بخش عمدهاى از تقصير را به عهده مدير و خدمتكار مدرسه گذاشتند اما در مرحلهى بعد هيات كارشناسى نظريهاى مبنى بر اينكه ده درصد تقصير از خدمتكار، بيست درصد از مدير و پنجاه درصد از مسئول آموزش و پرورش وقت بوده است را ابلاغ كرد.,
عبدالرزاق موسوى ميافزايد:,كليه مقدمات كار انجام شده، نظريه پزشك قانونى براى ميزان خسارت و نظريه كارشناسان براى مشخص شدن ميزان تقصير ضميمه پرونده شده و براى صدور كيفرخواست به دادگاه ارسال شده است.,
وى علت طولانى شدن روند پرونده را،خدمات پزشكى و درمانى كه به بچهها ارائه ميشود دانست و گفت:,خانوادهها خود راضى به اين روند بودند اما اكنون به طور متفق ميخواهند پرونده به جريان بيفتد و روند رسيدگى به آن سريعتر شود كه اين تقاضا را رسما به دادگاه اعلام كردهايم.,
وى ميگويد:, بحثى كه آموزش و پرورش در مورد حضور بچهها خارج از ساعت كارمدرسه مطرح كرده است، كاملا بياساس است و چيزى را متوجه بچهها نميكند.,
عبدالرزاق موسوى ميافزايد:, اين بحث براى مقصر شناختن مدير و خدمتكار مدرسه مطرح شده است اما با توجه به عرف موجود و رويه مدارس روستايى كاملا غيرمنطقى است.,
كودكانى كه 14 آذر ماه سال 85 در روستاى درودزن در آتش سوختند همچون كودكانى كه در 24 دى ماه 83 در روستاى سفيلان (چهارمحال بختيارى)، 11 دى ماه 85 در روستاى المنى (لرستان) يا همان سال 85 در سروستان فارس يا حتى پيشتر از آن در سال 64 در هفت كيلومترى سفيلان و در سال 73 در شهرستان رشت سوختند. تنها صورت و دست و پاى خود را از دست ندادند، آنچه آنها از دست دادند بسيار دست نيافتنيتر از سوختگيهاى جسمى است كه شايد با چندين و چند عمل به جايى برسد، كودكى سوخته آنها، روح سوخته آنها را هيچكس نميتواند به آنها برگرداند.
نيم ساعت سوختن خود را ديدن براى همه سخت است و اينكه چه به سر كودكان هشت ساله ميآورد در گوشهگيريهايشان،در پرخاشگريهايشان در سرشان كه هميشه پايين است، حتى در كابوسهاى شبانهشان نميشود يافت.
در ابتداى كودكى هجده بار به اتاق عمل رفتن را مشاورهاى زن و مرد آموزش و پرورش و بهزيستى نميتواند از خاطر اين كودكان پاك كند.
با جدا كردن اين كودكان از ديگر دانشآموزان، آموزش و پرورش توانسته درس آنها را تقويت كند و عقبافتادگيهايى كه به دنبال مرخصيهاى پياپى از مدرسه براى جراحيهاى سنگين ايجاد شده، جبران كند اما همين تبعيض كه ابتدا مثبت بود اكنون مشكلات ارتباطيگريزناپذيرى براى اين كودكان ايجاد كرده است.
محمدحسن معدلش 19 است وقتى كنارم مينشيند سرش را بلند نميكند، مادرش ميگويد:, قبل از اين اتفاق به زور بايد از دوستانش جدايش ميكرديم، در اين سه سال به زور بايد مجبورش كنيم بازى كند.,
محمدحسن ميخواهد پليس شود، پدرش ميگويد: ,اما اگر همينطور ادامه بدي، از دزده هم خجالت ميكشي، دزده فرار ميكنه, عكس قبل از عملش را بغل ميكند و چيزى نميگويد.
فكر ميكنم اين طفلها كودكييشان را از دست دادند و خيلى زودتر از آنكه زمانش برسد، بزرگ شدند،نوجوانيشان به اميد بهبودى خواهد گذشت و جوانيشان در حسرت كودكى سوختهشان، اگر بهبود يافته باشند.
گزارش: تارا بنياد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر