۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

پروژه ناکام دمكراسی در ايران: منوچھر صالحی

https://www.chebayadkard.com/chebayadkard/sokhan/20100104/maghaleh816.pdf
1
msalehi@t-online.de منوچھر صالحی
پروژه ناکام دمكراسی در ايران
پيش گفتار
در ايران سر و کار داريم که جنبشی ناھمگون اما ضد ديکتاتوری « جنبش سبز » در حال حاضر با
است. بسياری از ايرانيان اميدوارند که با پيروزی اين جنبش يک بار برای ھميشه دمکراسی در ايران
تحقق يابد. البته ٣٠ سال پيش نيز که جنبش تود هھای ميليونی توانست رژيم استبدادی آريامھری را به
زباله دان تاريخ بريزد، نيز ھمين باور وجود داشت. در آن زمان بسياری می گفتند ھر رژيمی در ايران
تحقق يابد، بدتر از رژيم پھلوی نخواھد بود. اما ديديم که تاريخ عکس آن را به ما ثابت کرد. رژيم
ولايت فقيه نه فقط آزاد یھا را از ما گرفت، بلکه نيمی از جامعه، يعنی زنان را به انسان ھای درجه دو
يا « ناخودی » و « خودی » بدل ساخت. ھم چنين بنا بر قانون اساسی رژيم ولايت فقيه مردم به
ھا ھم، ھمان طور که در انتخابات رياست جمھوری اخير « خودی » تقسيم شدند. تازه « غيرخودی »
ديديم، از حقوق برابر برخوردار نيستند. نشان داده شد که انتخابات در رژيم اسلامی نيز ھ مچون دوران
شده است. در آن دوران ساواک به فرمان شاه تعيين می کرد چه کسانی می توانند به « فرمايشی » پھلوی
نمايندگی مجلس برگزيده شوند. و حالا نيز سپاه و شورای نگھبان به فرمان ولی فقيه تعيين می کنند که
چه کسی می تواند رئيس جمھور گردد.
برای بيرون رفت از اين بن بست نگاھی به تاريخ ايران آموزنده است. اينك بيش از صد سال از
پيروزی انقلاب مشروطه م یگذرد. تا آن زمان در ايران، بنا بر رسوم جامعه متكی بر شيوه توليد
آسيائی، حكوم تھای استبدادی وجود داشتند كه شاه در فراز دولت و جامعه قرار داشت و واسطه ای بود
رئيسی ب ود كه مطلقأ » ، شود « رئيس مدينه » ميان زمين و آسمان، و يا بنا بر انديشه فارابی؛ كسی كه
انسان ديگری بر او رياست ندارد و او امام و رئيس اول مدينة فاضله ب ود، رئيس امت فاضله و رئيس ھمة قسمت
.١« معمورة زمين ب ود
ھمان انسانی بود كه ب هاو وحی می شود و خداوند عز وجل ب هوساطت عقل فعال ب هاو وحی » و چنين رئيسی
٢. بنابراين چنين رئيسی (شاھی) ھر كاری كه می كند و ھر فرمانی كه می دھد، از آن جا كه از « می كند
شده است، بايد از سوی ديوان سالاری حكومتی و نيز توده ی مردم بدون چون و « وحی » سوی خدا به او
خداوند است. فردوسی نيز در شاه نامه ھمين سخن « وحی » چرا پذيرفته شود، زيرا نفی فرمان شاه، نفی
٣ تابيده است. حتی خواجه نظا مالدين طوسی « فره ايزدی » را می گويد و بر اين باور است كه بر شاھان
ايزد، تعالی، در ھر عصری و روزگاری يكی را از ميان » : ھم ھمين سخن را دوباره گوئی می كند و می نويسد
2
خلق برگزيند و او را به ھنرھای پادشاھانه و ستوده آراسته گرداند و مصالح جھان و بندگان را به دو بازبندد و در فساد
.٤« و آشوب را ب هدو بسته گرداند
پس از پيروزی اسلام و جذب ايران در امپراتوری اسلامی، اين انديشه از بين نرفت كه نيرومندتر
نيز شد. با به وجود آمدن خلافت عباسی به ضرب شمشير ايرانيان ب هرھبری ابومسلم خراسانی، خليفه
چون از نوادگان پيامبر اسلام بود، بنابراين تنھا كسی بود كه می توانست ميان زمين و آسمان رابطه
بود، يعنی رھبر ھمه كسانی بود كه به دين ايمان آورده بودند و در « اميرالمومنين » برقرار سازد. او ھم
اين مقام رھبر دينی جامعه بود و ھم رھبر حكومت كه مردم بايد خراج خود را به او می پرداختند و از
برخوددار گردند. « امنيت » و « نظم » فرامين او پيروی می كردند تا از
با پادشاھی شاه اسماعيل صفوی در سال ١۵٠٢ ميلادی، شيعيان ١٢ امامی توانستند برای نخستين
بار بر حكومت مركزی ايران دست يابند. از اين پس تا تصويب قانون اساسی توسط نخستين مجلس
شورای ملی ايران در سال ١٩٠۶ ميلادی، شاھان شيعه ١٢ امامی بر ايران حكومت كردند. آن ھا در
عين حال پاسدار دين شيعه در كشور بودند و به ھمين دليل نيز روحانيت شيعه از حكومت آنان پشتيبانی
ھمه جانبه می كرد. به اين ترتيب شاھان شيعه ھ مچون شاھان پيش از اسلام و حتی شاھانی كه در دوران
خلافت عباسی به نام خليفه بر بخ شھائی از ايران حكومت كردند، از قدرت دوگانه زمينی و آسمانی
برخوردار بودند.
اما برای آن كه بتوانيم دريابيم كه چرا صد سال تلاش مردم ايران برای تحقق پروژه دمكراسی در
ايران ناكام مانده است، بررسی چند مقوله برای توضيح وضعيت گذشته و حال ايران از اھميت بسيار
برخوردار است.
بينش مادی تاريخ
ماركس و انگلس در رابطه با برداشت خود از تاريخ بر اين باورند كه توليد و مبادله شالوده تمامی
در ذھن و شعور آدمی نقش می بندد و « تاريخ » تاريخ انسانی را تشكيل می دھند، يعنی آن چه كه به مثابه
ضبط می شود، بازتاب روندھای توليد و مبادله ھر عصری و در ھر جامعه ای است. انگلس در
بينش مادی تاريخ حكم بر آن دارد كه توليد، و در وحله نخست توليد » يادآور می شود كه « آنتی دورينگ »
مبادله ی فرآورده ھايش، شالوده ھمه ی نظام ھای اجتماعی را تشكيل می دھد؛ كه در ھر جامع های كه در عرصه تاريخ پا
می نھد، تقسيم فرآورد هھا و ھ مراه با آن رد هبندی اجتماعی به طبقات يا رسته ھا مبتنی بر آن است كه چه چيز و چگونه
.٥« توليد می شود و آن چه توليد شده است، چگونه مبادله می شود
بر مبنای درك ما [...] منشأ تمامی تصادم ھای تاريخی در » نوشتند « ايدئولوژی آلمانی » ھم چنين آن ھا در
تضادی نھفته است كه ميان نيروھای مولده و اشكال مراوده وجود دارد. وانگھی نيازی نيست كه اين تضاد، برای آن
كه موجب تصادم در سرزمينی گردد، حتمأ در ھمان سرزمين به نقطه اوج خود برسد. رقابتی كه در نتيجه مراوده
3
گسترش يافته بين المللی با سرزمين ھای تكامل يافته تر صنعتی به وجود آمده است، برای اين كه سبب پيدايش يك چنين
.٦« تضاد مشابه ای در سرزمين ھائی گردد كه از نقط هنظر صنعتی از تكامل كم تری برخوردارند، كافی است
ھم چنين آن ھا بر اين باور بودند كه انسان ھا سازندگان تاريخ خويشند، اما نه به دل خواه خويش، بلكه
بر شالوده مناسبات پيش يافته ای كه در ميان آنان مناسبات اقتصادی از نقش تعيين كننده برخوردار است.
نوشت، در اين رابطه چنين نگاشت: W. Borgius انگلس در نامه ای كه در سال ١٨٩۴ به و. بُرگيوس
بنابراين آن چنان كه برخی اين جا و آنجا ساده پندارانه مطرح می كنند، تاريخ به طور اتوماتيك نتيجه تأثير وضعيت اقتصادی »
از پيش موجود و معينی، بر شالوده Milieu نيست، بلكه اين انسان ھا ھستند كه تاريخ خود را می سازند، اما در محيط زيست
مناسبات واقعی از پيش يافته ای كه در آن، مناسبات اقتصادی، ھر اندازه نيز اين مناسبات توسط ديگر مناسبات سياسی و
ايدئولوژی متأثر گردد، اما در آخرين مرحله اين مناسبات اقتصادی ھستند كه تعيين كننده خط قرمزی می شوند كه به تنھائی
.٧« موجب فھم ھمه چيز می گردد
انسان ھا تاريخ » : انگلس برای آن كه مطلب را قابل فھم تر سازد، در ھمان نامه چنين ادامه می دھد
خويش را خود می سازند، اما تا كنون نه بر مبنای اراده ای كلی ھم راه با برنام های كلی، حتی در جامعه ای معين با
مرزھای تعيين شده.تلاش آن ھا متقابلأ ھم ديگر را خنثی می كنند و ب هھمين دليل در تمامی يك چنين جامعه ھائی
ضرورتی وجود دارد كه تكميل كننده آن تصادف است. ضرورتی كه در اين جا خود را بر ھمه تصادف ھا تحميل می كند،
.٨« سرانجام ضرورتی اقتصادی است
ماركس و انگلس يادآور می شوند كه به استثنای جوامع اوليه (ابتدائی) تاريخ تا كنونی انسان، به ويژه
تاريخی كه نوشته شده و مبتنی بر كتيبه ھا و اسناد تاريخی است، تاريخ جوامع طبقاتی می باشد، زيرا،
با » نوشت، يادآور شد كه P. W. Annenkow ماركس در نامه ای كه در سال ١٨۴۶ به پ. و. آننگوف
سپاس از اين حقيقت ساده كه ھر نسل جديدی نيروھای مولده ای را نزد خود می يابد كه نسل پيشين به وجود آورده
است و از آن به مثابه ماده ی خام برای توليد نو بھره می گيرد، نوعی ارتباط در تاريخ انسانی، يعنی تاريخ انسانی
به وجود می آيد كه ھر اندازه نيروھای مولده انسانی و در نتيجه ی آن روابط اجتماعی بيش تر گردند، ب هھمان اندازه نيز
٩. بر مبنای اين بينش، مبارزات سياسی، دينی، فلسفی و ... فقط و فقط « تاريخ بيش تر انسانی می شود
مبارزه طبقاتی را بازتاب می دھند.
به اين نتيجه می رسيم كه حكومت ھا بازتاب شرائط و مناسباتی ھستند كه در يك جامعه وجود دارند
و در ميان اين مناسبات، مناسبات اقتصادی عامل تعيين كننده ای است كه سرشت و خصلت حكومت ھا
را تعيين می كند. پس بايد نخست ببينيم در گذشته چگونه شيوه توليد و چه مناسبات اقتصادی در ايران
وجود داشته است و تكامل و تحول اين شيوه توليد در رابطه با بازار جھانی چگونه بوده است. پس از
آن می توانيم دريابيم كه شيوه توليد جديد ھم راه با ساختارھای روبنائی وارداتی می توانسته در ايران
نقش تعيين كننده در تحقق حكومت دمكراتيك و ساختارھای جامعه مدنی بازی كند و يا آن كه اين شيوه
توليد نيز برای ادامه زيست خود نيازی به دمكراسی و جامعه مدنی نداشت و ھنوز نيز ندارد؟
4
شيوه توليد آسيائی

******************************************************************
https://www.chebayadkard.com/chebayadkard/sokhan/20100111/maghaleh817.pdf

نقش نيروها ي اجتماعي
در جنبش كنوني
رخدادهاي پس از 16 آذر ب هخصوص اعتراضات
توده اي در روزهاي تاسوعا و عاشورا نشان داد كه
خيزش توده هاي مردم ايران داراي چه پتانسيل و
عمق و گستره اي است تا جايي كه هر ناظر
بي طرف و شرافتمندي را به تاييد وا داشت. سير
روند اعتراضات از روزهاي قبل از انتخابات تا
كنون با سرعت و شتاب پرتوان خويش، از
محدوده ي انتخابات و مسايل مربوط به آن بسيار
فراتر رفته و به جنبشي بر ضد ديكتاتوري رشد و
ارتقا يافته است. اين رشد و ارتقا را مي توان در
بسياري از زمينه ها مشاهده كرد؛ از جمله تغيير
شعارها كه آرام آرام از مساله ي پس گرفتن راي و
” يا حسين/ ميرحسين” به “ مرگ بر ديكتاتور ” و
“ مرگ بر اصل ... ” تبديل شده كه خود شاهدي
گوياست. همچنين تعداد هر چه بيشتر افراد
شركت كننده در اعتراضات مردمي، به خصوص
جوانان، زنان و دانشجويان كه مورد آخري تقريبا
سراسري و دراغلب دانشگاه ها و مراكز آموزش
عالي از تهران و تبريز و اصفهان گرفته تا ياسوج و
شهركرد، بيانگر رشد و رزمندگي جنبش ضد
ديكتاتوري كنوني است. اخبار مختلف از سراسر
ايران، فيلم هاي خبري گوناگون موجود در
سايت ها و ماهواره ها و همچنين عليرغم سانسور
گسترده در لابلاي صفحات داخلي بعضي نشريات
و روزنامه هاي چاپ داخل، به خوبي نشان مي دهد
كه توده هاي مردم تا چه حد شجاعانه و با شور و
شوقي وصف ناشدني و اميد بخش و متنوع، دست
به تعرض مي زنند و به خوبي تلاش دارند كه از
خود دفاع نمايند. براي اين مردم، اثبات شده است
كه با مظلوم نمايي و ساده انگاري و سكوت،
نمي توان كاري از پيش برد و مي بايد جلوي اين
ماشين عظيم سركوب و جنايت ايستاد. به سرعت
شعار “ نترسيد نترسيد/ ما همه با هم هستيم ” به
شعار “ بترسيد بترسيد/ ما همه با هم هستيم” تبديل
شد.
اين مقاومت جانانه، باعث ايجاد شكاف در
بالايي ها و طبقه ي حاكم شده است كه خود
دليل ديگري براي اعتلاي اين جنبش و خيزش
توده اي در ايران است. دولت براي مقابله با رشد
اين اعتراضات و همچنين جلوگيري از تعميق
شكاف هاي داخلي خود، دست به اقدامات و
اعمالي مي زند كه گوياي ا ستيصال و عدم توانايي
براي بازگرداندن وضعيت سابق مي باشد؛ هر چند
با لاف زني ها و رجزخواني هاي عجيب و غريب و
قدرت نمايي هايي، سعي در پوشاندن اين ناتواني
دارد كه اين تلاش مذبوحانه، واقعا از يك ضعف
و سردرگمي شديد خبر مي دهد. با پول و پاداش
اضافه كار و زور و تهديد، كارمندان و عوامل خود
را به تظاهرات فرمايشي دولتي مي كشاند و براي
كنترل آنها، در مبدا و مقصد كارت زني م يكند . با
عوام فريبي و هياهو و جنجال آفريني فراوان و
استفاده تمام عيار از عقايد مذهبي و سازماندهي
دستجات اوباش و اراذل چاقوكش و قمه به
دست، مي خواهد فضاي رعب و وحشت را
گسترش داده و آب رفته را به جوي بازگرداند .
جالب اين كه علي رغم دستگيري و شكنجه و
كشتار و تجاوز و از پل پرت كردن و زير ماشين
كردن و بستن و دوختن دهان هر نداي مخالف و
معترض و آزادي خواهي، اعلام كرده است كه
دوران مدارا و نرمش به پايان رسيده و قرار است
كه از اين به بعد تمام معترضين خياباني به عنوان
“محارب” محاكمه شوند.
چنين اقداماتي در شرايطي صورت مي گيرد كه
خبري از گوشه و كنار مبني بر تمرد و سرپيچي
از دستور عده اي از نيروهاي تحت امر انتظامي
و ... به گوش مي رسد و دولت تلاش دارد با
فراخوان و بسيج تمام نيروها و قدرتش، كف
خيابان را به خصوص در روزهاي خاص اعتراضي،
به عنوان عرصه اي بسيار مهم، از دست توده هاي
مردم گرفته و سكوتي قبرستاني را در خيابان
حاكم گردانده و به نيروهايش اعتماد به نفس لازم
را برگرداند و با تبليغ اينكه مساله و خبري نيست
و تعداد اينها بسيار اندك و كم و ناچيز است،
مي خواهد با تزريق روحيه اي مصنوعي، از ريزش
نيروهايش جلوگيري كند و انگيزه اي مجدد در آنها
بدمد و مانع از گسترش شكاف گسترده در
نيروهاي وفادارش گردد.
از سوي ديگر حكومت مي كوشد علاوه بر
گسترش فضاي سركوب و ارعاب و تهديد،
درگيري هاي زودرس و خشونتبار را به مردم
تحميل كرده و هزينه ي فعاليت سياسي و هر
اعتراض ساده اي را بسيار بالا ببرد. البته آشكار
است كه تمايل به اين زورآزمايي، در آن عرصه و
جاهايي است كه توازن قوا به نفع آنها چربش و
برتري دارد.
به موازات اين اقدامات همه جانبه و فراگير در
سركوب تمام عيار، دولت سعي مي كند جنبش
ضد ديكتاتوري كنوني را، كه همان آرمان هاي
آزادي خواهانه و انساني سي سال گذشته را
پرتوان تر و شفاف تر دنبال مي كند، به جنبشي بي بو
و خاصيت و صرفا در چارچوب انتخابات و
تقلبات پيرامون آن، محدود سازد. بدين خاطر
دائما از موسوي و كروبي و خاتمي و هاشمي و
عوامل دست چندمشان به عنوان سران فتنه ياد
مي كند؛ با اين كه مي داند اين افراد به هيچ وجه نه
نماد آزادي خواهي هستند و نه توان رهبري و يا
حتا پيوستن و تاييد جنبشي با اين پتانسيل را
دارند. به اين شكل مي خواهد رندانه، اصلاح طلبي
فوق العاده سطحي اي را براي فروكاستن
توده هاي مردم تا چه حد شجاعانه و با
شور و شوقي وصف ناشدني و اميد
بخش و متنوع، دست به تعرض
مي زنند و به خوبي تلاش دارند كه از
خود دفاع نمايند. براي اين مردم، اثبات
شده است كه با مظلوم نمايي و
ساده انگاري و سكوت، نمي توان كاري
از پيش برد

هیچ نظری موجود نیست: