۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

چه زود دیر می شود ...! چندعکس دوران انقلاب


حسین مهینی

چند عکس من از انقلاب و بهمن جلالی

نوشته و کارحسین مهینی

عصر یکشنبه هفدهم ژانویه ( بیست وهفتم دیماه ) بود که با بی حوصله گی درسایت های اینترنتی پرسه می زدم، که اتفاقی به مطلبی در باره عکاس شاخص میهنمان بهمن جلالی بر خورد کردم. با علاقه مندی هر چه بیشتر شروع به خواندن نوشته کردم. سطر به سطر می خواندم وپیش می رفتم. فعل ماضی به کار گرفته شده در آن بیشتر دچار حیرتم می کرد... بهمن جلالی هم ما را گذاشته و رفته بود!

از سال ها پیش، هنگامی که از ایران بیرون آمده بودم، دورا دور کارهایش را دنبال کرده بودم. نه تنها کارهای عکاسی مستندش را دوست داشتم، بلکه منش انسانی و کوشش های ارزشمند او برای رشد واعتلای دانش و فرهنگ عکاسی سرزمین مان را مورد احترام و ستایش می کردم.

شاید بیش از دو سه بار فرصت دیدار نزدیک من با او پیش نیامده بود. اوایل انقلاب بود. هنگامی که از کار ساخت فیلم در کردستان به تهران برگشته بودم. در دیداری اتفاقی عکس هایم را دید و علاقه مند به چاپ آنها شد. وی در آن زمان در مجله تماشا کار می کرد. با هم کنتاکت های (نمونه های چاپ مستقیم نگاتیو) عکس ها را مرور کردیم و او چند عکس از کودکان کرد را برای چاپ انتخاب کرد. هفته ی بعد نگاتیو اولین نمونه از آن ها را در دفتر مجله تماشا در اختیارش گذاشتم. یک برش شش تایی نگاتیو بود.

اولین عکس، نمای تمام قد یک نوجوان کرد بود. عکس را با قطع بزرگ درمجله تماشا چاپ کرد. وقتی کار را آماده چاپ کرده بود دوباره با من تماس گرفت تا از قرارمان مطمئن شود. با هم قرارگذاشته بودیم و خودم از او خواسته بودم که عکس بدون نام عکاس چاپ شود. دلیل اینکه نمی خواستم اسمم به عنوان عکاس چاپ شود، بیشتر به خاطر ملاحظات امنیتی بود. حتی مدتی بعد هم که احمد شاملو چند تایی از سری عکس های کردستان را در کتاب کوچه، باخواست خود من با اسم مستعار عکاس:"آراز"، چاپ کرد که اسم پسرم بود.

درآن روزگار بیشترعکس های کردستانم در نشریات مختلف مترقی بدون نام عکاس چاپ می شدند. چند تایی از آن ها هم به شکل پوستر منتشر شدند، که بازهم بدون اسم عکاس بود!

با سیر حوادث و جابه جایی های من، رابطه ام با بهمن جلالی قطع شد. حتی نگاتیو عکس هایی را که چاپ کرد همراه با نگاتیو چند عکس دیگرم همچنان پیش بهمن جلالی ماند و ماندگار شد که امیدوارم در آرشیو او باقی مانده باشند.

آخرین بار او را به طور اتفاقی روبروی دانشگاه دیدم. آن روزها مجموعه ای از عکس های من و رفیق دیگری با عنوان "کار و زندگی" منتشر شده بود. محبت کرد، و تشویق. اما درباره نحوه انتخاب عکس برای چاب مجموعه نظر دیگری داشت. می گفت در انتخاب عکس ها توجه بیشتر روی سلیقه عام آن دوره بوده تا صرفا عکس به عنوان عکس. حق با او بود. آن موقع من تازه از کار در تلویزیون اخراج شده بودم. از نظر افتصادی وضع جالبی نداشتم. انتشار آن مجموعه و فروش آن می توانست حدقل برای مدتی کوتاه گره گشای مشکلات مالی گذران زندگی ام بشود، که شد.

البته آن مجموعه در شکل و نوع خود بدعتی در تاریخ عکاسی ایران بود. برای اولین بار بود که کارت پستال ایرانی از حالت تزیینی کنار زده می شد، و چگونگی زندگی زحمتکشان را درآن شکل ارایه می نمود. در آن دوران کار نویی بود.

... در تبعید هم، هر از گاهی هر کجا خبری از او می شنیدم ویا مطلبی درباره اش می خواندم با اشتیاق دنبال می کردم.

فکر می کنم ژانویه سال پیش(2009) بود که در پاریس وقتی در حوالی دانشگاه سوربن و نزدیکی های دفتر روزنامه لوموند پرسه می زدم، به گالری ای برخورد کردم که نمایشگاهی از عکس های عکاسان ایرانی برپا بود. در آن جا چند تایی از کارهای قاجاری بهمن جلالی را دیدم. عکس های زیبا و خوش ساختی بودند، اما با سلیقه من همخوانی نداشتند. من کارهای مستند ناب او را بیشتر دوست داشته ام و همچنان دوست می دارم.

همان سال با نزدیک شدن بهمن ماه و روزهای انقلاب، تصمیم گرفتم که تعدادی از عکس های دوران انقلابم را در سایت های اینترنتی منتشر کنم.

درمقدمه ای که برای عکس ها نوشتم، آن مجموعه را به بهمن جلالی پیشکش کردم. دلشاد بودم که به سهم خودم - کمترین دین ممکن را در حق این مرد بزرگ ادا می کنم. فکر می کردم حتما خوشحال خواهد شد، اگر چه تردیدی نداشتم که طبع و منش بزرگ او نیازی به چنین ستایش ها نداشت، اما با این وجود من دوست داشتم که این کار را انجام بدهم.

کار آماده سازی عکس ها و فرستادن آن ها برای سایت ها - با مشکل تکنیکی روبرو شد. قرار بود دوستی – بیاید و کمکی به حل مشکل کند .آمدن ایشان و انجام کار صلواتی من به امروز و فردا کشیده شد... تااینکه ماه بهمن سپری شد.

فکر کردم که انتشار عکس ها بعد از ماه بهمن، آن هم بی مناسبت چنگی به دل نخواهد زد. به همین جهت انتشار آن ها را موکول کردم به بهمن ماه امسال، که ..!

اما چه زود دیر شد و بهمن جلالی رفت.

امروز آن عکس ها و مقدمه را با همان شکل و روال و زبان سال گذشته و بدون تغییری درمتن و انتخاب عکس ها منتشر می کنم. ، اگر چه دیر...!

یاد بهمن جلالی گرامی باد. +

حسین مهینی – بهمن8 138 -گوتنبرگ سوئد

+ زنده یاد بهمن جلالی روز جمعه 25 دیماه 1388برابربا پانزده ژانویه در تهران درگذشت.

+ این مقدمه درواقع می خواست توضیحی باشد به مطلب "چندعکس دوران انقلاب" و عکس هایی مربوط به آن ، اما متاسفانه روال نوشته به گونه ای پیش رفت ، که من را برخلاف میل درونی ام به پرداختن بیشتری در باره خودم کشاند.

چندعکس دوران انقلاب

عکس هایی از حسین مهینی

اشاره

این چند عکس بخشی ازمجموعه عکس های من ازدوران انقلاب است که درطول سی سال گذشته فرصت و امکان چاپ و انتشارآن ها را، چه در ایران و چه درخارج ازکشور نداشته ام.

حکایت چگونه گی کار عکاسی من درآن روزگار، به خصوص سرنوشت عکس هایی که گرفتم،رنجنامه ای است که همیشه از پرداختن به آن پرهیز کرده ام . اگر چه در همه لحظه های این دوران سپری شده از درد آن ها نتوانسنه ام رها بشوم. شاید روزی به آن ها بپردازم. شاید.

درآن دوران از سر ناگزیری دلمشغولی هرروزه ام کار سیاست شده بود و دلبستگی زندگی و حرفه ای ام، که کارفیلم سازی بود، به حاشیه رانده شده بود. درآن تنگنای دوگانه گی ذهنی ام ، هرازگاهی عکاسی هم می کردم. اغلب درفاصله خانه مان، در خیابان قصرالدشت تهران تا ساختمان تلویزیون درجاده پهلوی - نزدیک شمیران - پیش از رفتن برای شرکت در جلسه های "شورای اتحادیه کارکنان رادیو تلویزیون" و یا "کمیته کارگردانان فیلم"، که کارهماهنگی اموراعتصاب در رادیو تلویزیون را در راستای انقلاب پیش می بردند، با دوربین کوچک عکاسی ام درشهر پرسه می زدم تا اگر اتفاقی می افتاد از آن عکس بگیرم. حاصل پرسه های شتابزده ام، مجموعه عکس هایی ازدوران انقلاب شد.

بعد ازسقوط رژیم شاهنشاهی چند عکس ازآن مجموعه را درنمایشگاه گروهی عکس های انقلاب که درموزه هنرهای معاصرتهران برگزارمی شد، به تماشای عموم گذاشتم. بعد ازآن دیگردرهیچ نمایشگاهی که ازسوی دستگاه های قرهنگی هنری وابسته به رژیم برپا می شد، شرکت نکردم.

با شدت گرفتن سرکوب های لجام گسیخته رژیم وگسترش اختناق، ازسرناچاری به دنبال جان پناه سراز تبعید درآوردم. مجموعه نگاتیوهای عکس هایم از دوران انقلاب، همراه با دیگرعکس ها و فیلم هایم سرگردان این خانه وآن شهر شدند. بخش هایی ازآن ها درخانه گردی های پاسداران ازبین رفتند. ازباقی مانده ها ی مجموعه، بخشی راهم یارانم ازهول وهراس پاسداران خودشان سوزاندند ونابودکردند. ازآن مجموعه تنها تعداد اندکی جان سالم به در بردند و باقی ماندند.

سال ها بعد، چند سال پیش بود که نگاتیوهای باقی مانده آن مجموعه به همت دوستانی ازایران خارج و به من رسانده شدند.

از دو سه سال پیش، همزمان با نزدیک شدن سالگشت روزهای انقلاب، به دنبال امکانی بودم تا عکس های این مجموعه را به شکلی منتشر بکنم. از یک سو به خاطراینکه آن ها حاصل بخشی اززندگی کاری ام بوده اند - اگرچه در حاشیه - و از سوی دیگربه لحاظ ارزش های تاریخی آن ها. اما گرفتاری های روزمره گذران زندگی در تبعید و محدود بودن امکانات فنی، امکان انجام این کار را نمی دادند.

امسال هم باهمان کمبود ها ودشواری ها روبرو بودم. بااین وجود تصمیم گرقتم که حد اقل با انتشارچند عکس گام اول را درارائه عمومی این مجموعه بردارم و طلسم سی ساله آن ها را بشکنم.

واقعیت این است که خود انتخاب همین چند عکس ازآن مجموعه هم - چندان کار ساده ای برای من نبود. چرا که به تک تک عکس ها دلبسته بودم .هرکدام از آن ها برشی ازلحظه های زندگی من ، لحظه های شیدایی و شور وشوق جوانی من بودند. اما مثل همیشه، مثل تمامی دوران زندگی ام ، از سر ناچاری می بایستی ازبخشی از علایقم می گذشتم. به هر حال برخلاف میل درونی ام عکس های مربوط به تظاهرات، درگیری های خیابانی، کردستان و... را کنار گذاشتم و چند عکس را انتخاب کردم. احساس درونی ام نسبت به حال و هوای امروز و اکنون مان، نیروی کشش انتخاب این چند عکس بود.

شاید به کلام دیگر، درضرورت انتخاب این عکس ها، عکس های انتخابی تجسم نیروهایی باشند که درتعمیق خواسته ها و سمت وسوی انقلاب نقش داشته اند، اما امروزه آگاهانه دراکثررسانه های گروهی عمومی حضور ونقش این نیروها نادیده گرفته شده و حتی نفی می شود.

این گزینش ها به معنی انتخاب بهترین ها نیستند. عکس های شماره 1-4-8-15-16 ازگروه اول، عکس شماره 10از گروه دوم و عکس های شماره 12-19 درمجموع عکس هایی هستند که از زاویه دید، ترکیب بندی، زیبایی شناسی عکاسی و حس و درون مایه شان برای من به عنوان "عکس" و کار عکاسی مطرح هستند. بقیه عکس ها را صرفا بخاطر ارزش های تاریخی و اسنادی شان انتخاب کرده ام. عکس های انتخاب شده اگرچه اکثر آن ها ازنظرتعلق سازمانی باهم مشترک هستند اما ازلحاظ موضوع آن ها را در سه گروه متقاوت دسته بندی کرده ام:

- گروه اول، شامل چندعکس عمومی است.

- گروه دوم، عکس های مربوط به اولین مراسم علنی بزرگداشت قیام سیاهکل در سال ۱۳۵۷دربخش سیاهکل می باشد. این عکسهااز پشت صحنه های فیلم مستند "گزارش 26" می باشند. آنها را من درسال ۱۳۵۷ درحاشیه جریان ساختن فیلم "گزارش 26" – که خود سازنده آن بودم - عکاسی کرده ام. فیلم "گزارش 26" قرار بود درروز 26 اسفند سال57 دریادواره روزشهادت- روزتیرباران بازماندگان گروه سیاهکل ازتلویزیون ملی پخش شود که ازنمایش آن جلوگیری کردند. درواقع "گزارش 26" اولین فیلمی است که در جمهوری اسلامی توقیف شد. خبرتوقیف فیلم درروزنامه کیهان شماره 10668 به تاریخ هقتم فروردین 1358 چاپ شد.

- گروه سوم، چند عکس مربوط به تسخیرزندان اوین.

امیدوارم درآینده نه چندان دور، عکس های دیگرمجموعه دوران انقلاب را همراه با حکایت ها و دغدغه های ذهنی ام از کارهای مربوط به آن دوران - چه عکاسی و چه فیلمسازی - منتشربکنم.

دوست دارم نه تنها این چند عکس، که تمامی عکس های مجموعه را به پیرعکاسی میهنم بهمن جلالی پیشکش می کنم. با اینکه می دانم "ران ملخ پیش سلیمان بردن" است. اگرچه بین ما، هرگز نه رابطه کاری مستمر بوده و نه رابطه دوستی دیرپا، اما من همواره دلبسته کارهای عکاسی او بوده ام. سلامت ذهنی و صداقت درکار و زندگی عکاسی اش برای من نماد شرافت و حرمت هنرعکاسی سرزمینم بوده است.

حسین مهینی - بهمن 1387 -گوتنبرگ سوئد

info@hosseinmahini.com

- توضیح :

- عکس های گروه 1 شماره های 5-6-7- 8 مربوط به زنده یاد شاعر و فدایی خلق سعید سلطانپور؛ عکس شماره 14 ازبوط به زنده یاد فدایی خلق فضیلت کلام است.

- در گروه 2 عکس شماره 5 مربوط به زنده یاد فدایی خلق محمود محمودی وعکس شماره 9 مربوط به فدایی خلق ایرج نیری است.

- برای تماشای به ادرس های زیر مراجعه کنید :

عکس های گروه ۱
http://www.hosseinmahini.com/iran-revolution/1/

عکس های گروه ۲
http://www.hosseinmahini.com/iran-revolution/2/

عکس های گروه ۳
http://www.hosseinmahini.com/iran-revolution/3/

منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: