فرجام غم انگیز پرونده ی کوی دانشگاه / چشم از حدقه درآمده ی محسن جمالی و لبخند تمسخرآمیز سردار نظری!
چهارشنبه، 22 تیر 1379؛ تیتر اول مطبوعات اصلاح طلب همگی از بهت و حیرتی حکایت می کرد که وصف ناشدنی بود. سه روز پس از اولین سالگرد حمله به کوی دانشگاه تهران که دانشجویان با گل و لبخند برگزار کرده و نامش را طرح «لبخند اصلاحات» گذاشته بودند؛ حکم متهمان این پرونده اعلام شد. پرونده ای که تنها منحصر به سردار فرهاد نظری فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ و همکاران او شده بود. نه نامی از سردار هدایت لطفیان در میان بود و نه اعضای شناخته شده ی انصار حزب الله. حادثه ی کوی دانشگاه از میان دانشجویان قربانیانی گرفت. کسانی چون برادران محمدی و احمد باطبی به حبس های طویل المدت فرستاده شدند و خون عزت ابراهیم نژاد نیز در حالی به زمین ریخت که به جای محاکمه ی قاتل او، دادگاهی برای این مرحوم برپا کردند تا مرده ای را بخاطر آشوبگری محاکمه کنند!
روزنامه ی حیات نو، آن روز در حالی که تیتر بزرگ «ناباوری» را برگزیده بود، در مقدمه ی خبر چنین نوشته بود:
«تبرئه»؛ کلمه ای بود که در جلوی نام همه ی متهمان – منهای دو تن ثبت شد تا شوکی ناگهانی به فضای سیاسی-اجتماعی وارد شود. آری، متهمان حادثه ای که مدتی بعد «فاجعه» و اندکی بعد «جنایت» نام گرفت، تبرئه شدند. اما آیا واقعه ی کوی به همین جا تمام می شود؟ پیامدهای این حکم کدامند؟ و تا چه حد انتظار صدور این حکم می رفت؟ صاحبنظران در این باره نظرهای متفاوتی دارند، اما آنچه در میان آنان مشترک است، «اظهار شگفتی و تاسف» آنان است.
روزنامه های اصلاح طلب و نمایندگان مجلس در حالی به ابراز تاسف و تعجب بسنده می کردند که تصویر سردار نظری با لبخندی تمسخرآمیز بر لب، روی جلد اغلب روزنامه ها آمده بود. اما پرسش هایی که خبرنویس حیات نو پیش کشیده بود، پرسش های چندان بجایی نبودند، چرا که هنوز خوش باوری روزگاری را با خود داشتند که مدتی پیش به سرآمده بود.
حکم قاضی طباطبایی چون گلوله ای که بر صورت حجاریان نشست، به ضربتی می مانست که از پایان عصر رمانتیک اصلاحات خبر می داد. دانشجویان به عنوان اولین گروهی که پایان تلقی رمانتیک از اصلاح طلبی را اعلام کرده بودند، قربانی واقع بینی و تلخ اندیشی خود شدند. اگر روایت ژیلا بنی یعقوب از پرسش و پاسخ دانشجویان با مردان خاتمی را در روز 18 تیر خوانده باشید، دانشجویان در پاسخ کسانی چون تاج زاده و معین که خواستار خویشتنداری آنها و احقاق حقوق از طریق مجاری قضایی می شدند، چه تلخ و گزنده اظهار نومیدی می کردند.
اما شاید یک سالی زمان لازم بود تا تلخی و حیرت و نومیدی دانشجویان، در نزد اطلاح طلبان هوادار دولت خاتمی نیز خود را بنمایاند.
آنچه در ادامه خواهید خواند، روایت فرجام پرونده ای است که دانشجویان، تنها قربانیان خاموش آن بودند!
—————————————————————————————————————————-
شعبه هفتم دادگاه نظامی یک تهران، دیروز حکم برائت فرهاد نظری سرپرست سابق نیروی انتظامی تهران بزرگ را اعلام کرد.
فرهاد نظری و 19 نفر از پرسنل نیروی انتظامی، در پی اعلام شکایت دانشجویان دانشگاه تهران، سال گذشته به دادگاه فراخوانده شدند.
نظری با سه عنوان تهام، شامل ورود غیرمجاز به کوی دانشگاه، لغو دستور مقام مافوق و نیز ایجاد جو بدبینی علیه نیروی انتظامی، در دادگاه نظامی محاکمه شد. نظری و سایر متهمان، متهم بودند که در جریان حوادث کوی دانشگاه در روزهای 17 و 18 تیرماه 1378، با ورود به کوی دانشگاه نسبت به ضرب و شتم دانشجویان و تخریب اموال آنان و اموال دانشگاه اقدام کرده و موجبات ایجاد جو بدبینی علیه نیروی انتظامی را فراهم آورده اند.
در پی 15 جلسه رسیدگی به اتهامات این عده از پرسنل نیروی انتظامی، فرهاد نظری از هر سه اتهام انتسابی تبرئه شد.
بقیه ی متهمان نیز جز دو نفر، از اتهام ایراد ضرب و شتم و تخریب تبرئه شدند.
فرهاد ارجمندی به اتهام لغو دستور به دو سال حبس و اروجعلی ببرزاده به اتهام سرقت ماشین ریش تراش با احتساب دوران بازداشت به 91 روز حبس به انضمام یک میلیون ریال جزای نقدی محکوم شد.
بر اساس حکم دادگاه نظامی مقرر شده است که از بیت المال به 34 نفر از دانشجویان مضروب این حادثه، دیه پرداخت شود. بر اساس همین حکم، دادخواست ضرر و زیان شکات و وکلای آن به علت خارج موعد بودن رد شد.
رسیدگی به اتهامات این متهمان که از بهمن ماه سال 78 آغاز شد، در خردادماه امسال پس از 15 جلسه رسیدگی خاتمه یافت و حکم آن سه روز پس از سالگرد واقعه ی کوی دانشگاه صادر شد.
پس از اعلام این رای، دولت خاتمی و شخص رئیس جمهوری سکوت اختیار کردند، اما تعدادی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم واکنش هایی نشان دادند که بیشتر اظهار تاسف و سرخوردگی درآنها آشکار بود. مواردی از این واکنش ها را مرور می کنیم:
علی اکبر موسوی خوئینی ها، نماینده ی تهران: تنها چیزی که می گویم این است که قوه ی قضاییه خسته نباشد که پس از گذشت یک سال چنین حکمی را صادر کرد… حداقل کاری که در مورد کوی دانشگاه انجام خواهیم داد، رسیدگی به گزارش شورای عالی امنیت ملی و رسیدگی به مساله ی دانشگاه تبریز است که گروهی اصرار دارند گزارش آن هرگز خوانده نشود.
محمد محمدرضایی، نماینده ی بیجار: با توجه به برائت آقای نظری که صراحتا در دادگاه به ورود نیروهایش به دانشگاه اعتراف کرده بود، باید به حال قانون کشور و عدالت گریه کرد. من بخاطر تحریر چهار سطر طنز، بازداشت شدم و پس از چند دقیقه سوال و جواب، در حکمی که شبانه صادر شد، به چهار سال حبس و تبعید محکوم شدم. حال مقایسه ی این دو حکم، عمق تبعیض و اجحاف را نمایان می کند.
محمدرضا خاتمی؛ نماینده ی تهران: احسنت به این دادگاه! … روند دادگاه ترور سعید حجاریان، نحوه ی برخورد با فعالان سیاسی و دانشجویان و اخیرا جریان پرونده ی نوار ادعاهای یکی از عناصر و سران انصار حزب الله، صدور چنین حکمی از سوی دادگاه رسیدگی کننده به اتهامات متهمان کوی دانشگاه را محتمل نشان می داد. اصلاحات آقای هاشمی شاهرودی که در ابتدای تصدی ایشان گفتند با روند فعلی قوه ی قضاییه 180 درجه متفاوت است… ضرر چنین احکامی متوجه اعتبار قوه ی قضائیه و بالطبع کل نظام اسلامی خواهد بود.
از این دست اظهار نظرهای اصلاح طلبان، می توان نمونه های دیگری نیز در مطبوعات آن روزها یافت: تاسف… خشم… حیرت… و البته تاکید بر پیگیری مجدد این پرونده!
اما عملا عایدی دانشجویان زخم خورده ی حادثه ی کوی، دانشجویانی که بیش از مویه بر جسم خود، در عطش عیان شدن واقعیت بودند، چه بود؟!
در حالی که محسن رهامی وکیل دانشجویان به همراه شیرین عبادی به خاطر پرونده ی امیرفرشاد ابراهیمی موسوم به نوارسازان به زندان افتاده بود و حتی در جلسه ی اعلام رای دادگاه حاضر نبود؛ در حالی که محمد خاتمی در سفری به آلمان به سر می برد تا در وایمار از تاثیر حافظ بر گوته سخن بگوید، حکمی صادر شد که به تعبیر رئیس دادگاه قاضی طباطبایی، در صدور آن «جز خداوند و اندیشیدن به حق و عدالت» چیز دیگری را در نظر نگرفته بود!
اما آیا این رای، پاسخی به چشم تخلیه شده ی محسن جمالی، دانشجوی ممتاز پزشکی دانشگاه تهران بود؟! پاسخی به دست و پای شکسته ی غلامرضا محمودی، رامین کریمی، سعید کرد، احمد سبزیان، نوید مقرب و دهها بلادیده ی آن شب هولناک می توانست باشد؟!
پوزخند سردار نظری، پایانی بر فرجام قضایی یک پرونده ی بزرگ بود. پرونده ای که چنین با تبرئه ی اغلب متهمان به پایان رسید، اما شاید لازم بود کسی از قاضی دادگاه می پرسید، اگر این ها همه بی گناه بودند، پس این چشم از حدقه درآمده و سرهای شکسته ،توطئه ی دشمن و استکبار جهانی در کوی دانشگاه تهران بوده است؟ و اگرنه، پس عاملان و آمرانش چه کسانی بوده اند؟
اما دانشجویان همان روز حادثه می دانستند که کسی این سوالات را جواب نخواهد داد و از این روی، در برابر درخواست مردان خاتمی مقاومت می کردند. نیک آهنگ کوثر همان روز در روزنامه ی بهار کاریکاتوری کشید، که عمق فاجعه را در پرداختی طنزآمیز به تصویر می کشید:
دو سال بعد، فرهاد نظری، رنج نامه ای از خود منتشر کرد با عنوان «… برای تاریخ». روایتی برای منزه جلوه دادن خود و محکوم کردن شاکیان سابقش. از تاج زاده و معین گرفته تا محسن رهامی و دفتر تحکیم وحدت. اما آنچه در این کتاب جالب توجه بود، متن نامه های نظری به محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت و دلجویی خاتمی از سردار نظری است. خود نظری در پشت جلد کتاب چنین نوشته است:
« … دیری نگذشت که به صراحت انعکاس حقیقت و مظلومیت خود، از دل و قلم ریاست محترم جمهور، مرا به اعتقادات درونی ام بیش از پیش امیدوار ساخت. آنگاه که او مرا در ماجرای کوی دانشگاه از تقصیر و گناه مبرا دانست و رای دادگاه را محترم شمرد و وعده ی تعقیب مقصرین و قاصرین را فرمود و جفای به فرهاد نظری را با تئجه به سوابق روشن و درخشانش در دوران دفاع مقدس و تامین امنیت مرکز کشور اسلامی ( که من هیچ ادعایی در مورد آنها ندارم )، تقبیح کرد و دستور تشکیل هیاتی را برای احقاق حق این جانب صادر کرد ( دستوری که تاکنون اجرا نشده ) و دلجویی از مرا لازم دانست »
————————————————————————————————————————
… و چنین بود که دلجویی خاتمی از سردار نظری، نقطه ی پایانی بر آن فاجعه ی بزرگ گذاشت. گرچه چشم از حدقه درآمده ی محسن جمالی، هنوز پرسش های بی پاسخی دارد؛ از سردار نظری، از محمد خاتمی، از نیروهای لباس شخصی… و شاید از همه ی ما!
نوشته شده در بازخوانی تاریخی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر