*رابرت فيسک:
|
|
رابرت فيسک: ما اين نقشه های هيتلری را برای جوامع خودمان ترسيم نمی کنيم . اين کار غير قابل بخشايش بوده و عمل زشتی محسوب خواهد شد که ما هرگز حاضر نيستيم در حق تمدن گرانبها و به خوبی محافظت شده ی خودمان بکنيم
روشنگری. مقاله مجله تايمز تحت عنوان ,چرا آنها از هم نفرت دارند,، انتقادات وسيعی را برانگيخته است. کم نيستند تعداد کسانی که گفته اند اين مقاله يک جزوه کامل راهنمای عمل برای کشتار متقابل شيعيان و سنی های عراق از يکديگر است و اين برخورد را کنار نقشه های هيتلر برای قتل های نژادی قرار داده اند.
البته کارکرد مقاله مجله تايم عمدتا در غرب است و افکار عمومی را برای سرپوش گذاردن بر واقعيت کشتار فرقه ای در خاورميانه و توجيه سياست های فاجعه انگيز قدرت های بزرگ آماده ميکند. بر زمينه چنين تلاشی است که توجه مردم کشورهای غرب از گناه رژيم ها به سوی خطای خود ملت ها و شهروندان کشورهای اسلامی منحرف شده است. کار به جايی رسيده که ديگر حالا در غرب به همين اکتفا نمی کنند که تبار ملی و مذهبی مهاجر کشور اسلامی را به ,هويت, او الصاق کنند. همسايه يا رفيق، همکار يا صاحبکار ميپرسد سنی هستی يا شيعه و البته در حال حاضر اين شيعه است که در پائين ترين سلسله مراتب جدول داغ خوردگان در تبارشناسی سياسی مدروز قرار دارد.
فاجعه بار اين است که حتی به خود داغ خوردگان نيز باورانده اند که کمبودی دارند. کم نيستند کسانی که فکر ميکنند علت اصلی اين جنگ خانمان سوز فرقه اي، عقب ماندگی ذهنی يا فرهنگی خود مردم کشورهای خاورميانه است. عقب ماندگی فرهنگی در کشورهای جهان سوم يک واقعيت است، ولی واقعيت بالاتر آنست که دخالت سياست و سوء استفاده سياسی آگاهانه از اختلافات فرهنگی و عقب ماندگی هاست است که آنها را به فاجعه تبديل کرده است. همانطور که رابرت فيسک در مقاله خود* که در آن اشاره ای هم به مقاله مجله تايم دارد خاطرنشان کرده، پايتخت ها و شهرهای عمده اروپا و آمريکا از لندن وبيرمنگام گرفته تا نيويورک و واشينگتن و شهرهای کانادا جغرافيايی از تقسيم به نژادها و قوم ها و مذاهب است که نقشه دقيق آن را ميتوان تعيين کرد، ولی هيچ رسانه غربی حاضر به انتشار آن نخواهد شد.
اگر قدرت های سياسی و رسانه ای با اختلافات قومی و فرهنگی درون ملت های خود که برخی موارد بار کينه توزی شديد هم دارد، به همان شيوه برخورد کنند که با اختلافات فرهنگی و قومی کشورهای ما، اين شهرها غرق خون خواهند شد.
کسانی که تا ديروز گناه تمام مداخله های خارجی و ميليون ها دلار پول و اسلحه را که در افغانستان هزينه شد تا جهادی ها را بوجود آورد، با گستاخی به گردن ,عقب ماندگی افغانی, می انداختند، امروز همانکار را در عراق ميکنند و حالا اين ,عقب ماندگی ايرانی, است که در حال تدارک آن هستند. جالب است که در ايران درست همان ها که واپسگرايی رژيم اسلامی ايران را به گردن ,نژاد عرب, می انداختند و از ,نژاد پاک و والای ايرانی, در مقابل هجوم ,اعراب, يعنی رژيم اسلامی دفاع ميکردند، حالا طرفدار ,رژيم های سنی ميانه روی عرب, در مقابل ,شيعه ايرانی, شده اند.
بزرگ ترين اشتباه اين است که تصور کنيم قربانی اين سياست ها رژيم اسلامی ايران يا هر رژيم يا نيروی سياسی ديگر است. چنين تصوری اگر از تبه کاری آگاهانه و همدستی با جنايتکاران نباشد، افتادن به دام توطئه آنهاست. وقتی که به جنگ خانگی دامن زدند، ديگر هيچکس در امان نخواهد بود، به جز صدر نشينان سياست و کارگزارانی که همان بالا در دامن امن صدرنشينان و گاردهای نگهبانشان پناه گرفته اند. اگر فکر ميکنيد چون از روز ازل با استبداد اسلامی حاکم بر ايران مخالف و دشمن آن بوده ايد و يا چون جد و آبادتان بی خدا بوده اند و عيش تان بدون يک ليوان ودکا هرگز تکميل نمی شود، پس از خطر جنگ خانگی در امان خواهيد بود، اشتباه ميکنيد. جای ايرانی در روی نقشه های نژادی که توزيع ميشود، مشخص شده است: شيعه ايرانی. در جنگ خانگی رژيم ها را نمی زنند، قربانی صف اول و آخر مردم اسير رژيم هستند. هم اکنون در عراق شورشيان ,شيعه ايرانی , را درست در کنار آمريکا به عنوان متجاوين خارجی به عراق قرار داده اند و حيرت انگيز آنکه در اخبار غربی ,شيعه ايرانی, دشمن درجه يک آمريکا محسوب ميشود! اخبار رسانه هايی مثل بی بی سي، راديو فردا، ايران پرس نيوز و امثال آنها اکنون مملو است تلاش های آشکار برای انتقال اختلاف فرقه ای و مذهبی و قومی. رسانه های رژيم که اين جنگ را به سود خود نميدانند ظاهرا با اين سياست ها مخالفت ميکنند، اما نيروهای آن در خفا دار و دسته های فرقه ای خود را برای جنگ داخلی تقويت و آماده ميکنند.
وقتی اولين گلوله ها به سوی تان شليک شد و هرچه سرتان را دزديد، فايده نداشت، آنوقت در جستجوی اسلحه بر می آئيد تا از خودتان دفاع کنيد و کسانی که اسلحه در اختيارتان قرار ميدهند فراوانند. دلالان اسلحه سرشان به رژيم های ,متخاصم, وصل است و منبع لايزالی دارند. آنوقت در دفاع از خود است که می کشيد و کشته ميدهيد... می کشيد و کشته ميدهيد تا وقتی که مجله تايم بنويسد ,چرا آنها از هم نفرت دارند؟, و پاسخ سوال تايم البته در خود سوال مستتر است: چون ايرانی ها مثل عراقی ها و عراقی ها مثل افغان ها و افغان ها مثل بقيه مردم خاورميانه عقب مانده اند. فاشيسم هيتلری عقب ماندگی ذهنی و سياسی خود را به قربانيان خود نسبت ميداد و آنها را لکه های ننگ تاريخ و نشانه نقض طبيعت ميخواند که بايد از دامان طبيعت و جامعه پاک شوند. سياست جنايتکارانه ايجاد تفرقه مذهبی در خاورميانه که اکنون در مرکز استراتژی آمريکا و متحدين سياسی اش قرار گرفته است نه فقط در ماهيت بلکه حتی در ابعاد عملی نسخه جديد سياست هيتلری است.اين حقيقت که رژيم مذهبی ايران با سرکوب قومی و مذهبی که شکلی از سياست هيتلری است زمينه سياست آمريکا را فراهم کرده است، در ماهيت جنايتکارانه سياست آمريکا تفاوتی بوجود نمی آورد، فقط ابعاد وقوع جنايت را گسترش ميدهد.
رابرت فيسک روزنامه نگار ليبرال انگليسی در مقاله ای که ذکرش رفت، ماهيت فاشيستی سياست دامن زدن به تفرقه های خونين قومی و مذهبی در خاورميانه توسط قدرت های غربی را با صراحت کم سابقه ای افشا ميکند. چکيده ای از اين مقاله توسط خبرگزاری ايسنا ترجمه شده است. رابرت فيسک در انتهای مقاله اشاره ای هم به ايران دارد که بطور ضمنی هدف نهايی سياست آمريکا در مرحله کنونی برای کشيدن جنگ فرقه ای به ايران آن را خاطر نشان ميکند. ايسنا احتمالا بنا بر ملاحظات سياسی آنرا حذف کرده است.
آن اشاره اين است:
,,... زنی که به من ميگويد از جبيل,مسيحی است,، از اقليت های شيعه اين شهر از آب در آمد. آه اگر اين اقليت های مزاحم اندکی آنطرف تر می رفتند و در قطعه ی درست نقشه های امپرياليستی و فرقه ای ما سکنا می گزيدند. و ما مشغول صحبت با شاهان سنی خودمان در خاورميانه هستيم- و به هذيان های آنها در باره ,هلال شيعه, گوش ميدهيم - هيچ جای تعجب نيست که ما اين همه از ,ايران شيعه, نفرت داريم. و ما مشغول تکه پاره کردن و تقسيم سرزمين ها هستيم و نقشه های نژاد پرستانه مان را در نسخه های متعدد تر چاپ ميکنيم. و سوالی که مرا جدا به خود به مشغول کرده است اين است که آيا ما واقعا قصد داريم تمام اين بخش جهان را به جنگ داخلی بکشانيم. و ميدانيد واقعيت چيست؟ به نظر من قصد ما اين است که همين کار را بکنيم.,,
*چه آسان است ميتوان روی نقشه ها، نفرت را خلق کرد
http://news.independent.co.uk/world/fisk/article2323413.ece
چکيده مقاله رابرت فيسک.ايسنا
ايسنا: "چرا غرب هميشه درصدد تجزيهى خاورميانه است؟ چرا ما غربيها هميشه در حال تلاش براى تقسيم ملتهاى منطقه هستيم و به گونههاى مختلف سعى كردهايم كه به ملتهاى خاورميانه اين باور را تزريق كنيم كه فاصله، تفاوت و اختلاف ميان آنها حاكم است؟ آيا اين سياست يكى از انواع غير رسمى نژادپرستى غربيها نيست؟ شايد هم تعريف اين سياست چيزى فراتر از نژادپرستى باشد، فراتر از تسلط تاريكى بر روح و روان غرب."
رابرت فيسك تحليل گر روزنامهى اينديپندنت با ارايهى تحليلى تحت عنوان "تمايلات نژاد پرستانهى غرب براى تجزيه و تقسيم خاورميانه" مينويسد: ,اگر نگاهى به نقشههاى انتشاريافتهى خاورميانه در روزنامهها و كلا رسانههاى غربى داشته باشيم ميتوانيم اين ميل و احساس براى تجزيه و تقسيم منطقه را در غرب كاملا احساس كنيم. مثلا عراق با رنگهاى مختلف به مناطق مشخص تقسيم شده است. شيعه درجنوب، اهل تسنن در مثلث مركزى و كردها در شمال قرار گرفتهاند. نقشهى عراق در بسيارى از روزنامهها و رسانههاى غرب به يك هشت ضلعى با رنگهاى مختلف مشخص شده است. اما لبنان كه از نقشهى متنوعترى برخوردار است. شيعه در جنوب لبنان، جنوب بيروت و طرابلس، دروزيها در شمال، اهل تسنن در صيدا، سواحل جنوبى بيروت، مركز بيروت و شمال لبنان.,
در ادامهى اين تحليل آمده است: ,واقعيت قابل انكار نيست، غربيها عطش سيراب نشدنى نسبت به نشر اين نقشهها و بزرگنمايى اين موضوع دارند. ما اين نقشهها و تقسيم ها را دوست داريم زيرا وسيلهى بيسار مناسبى براى گسترش اختلاف، فتنه و تنفر ميان طوائف مختلف منطقه است. من خود مدتى در يك منطنقهى دروزى در غرب بيروت سكان بودم. مغازهدار محله كه از وى خريد ميكردم سنى بود. رانندهى من نيز سنى بود، آيا براساس نقشهاى كه ما غربيها براى لبنان تعريف كردهايم بايد به آنها ميگفتم كه شما در منطقهى متعلق به خود ساكن نيستيد وبراساس نقشهى تعريف شدهى غرب بايد از اين مكان به اماكن در نظرگرفته شده براى شما انتقال يابيد؟ آيا بايد به همسايهى سنى خود ميگفتم حق ندارى خوروى خودرا در برابر منزل من يا كلا در اين منطقه پارك كنى چرا كه تو سنى هستى و ساكنين اين منطقه دروزى هستند؟ آيا بايد به ناشر عرب مسلمان سنى كه كتابم را از انگليسى به عربى برگردانده است بگويم تو نميتوانى با من در رستوران پل واقع در بيروت شرقى ديدار كنى چرا كه اين منطقه بر حسب نقشهى ما غربيها متعلق به مارونيهاى مسيحى است؟ من در لبنان شاهد واقع بسيار ملموسى بودم وقايعى كه بايد نقشههاى اين كشور براساس آن ترسيم شود نه براساس باورهاى اشتباه يا شايد به عمد ما غربيها.,
تحليل گر روزنامهى اينديپندنت مى نويسد: ,در مناطق سنينشين بسيارى از اهل تشيع ساكنند. اين خانوادههاى شيعى براى انجام سفرهاى موقت كليدهاى منازل خود را به همسايگان سنى خود امانت ميدهند، اين است واقعيت لبنان. امروز آن چه كه در لبنان و عراق رخ ميدهد بر خلاف واقعيتهاى موجود سابق در اين كشورهاست. واقعيتهاى امروز لبنان و عراق را ما غربيها ترسيم كردهايم نه ملتهاى اين كشورها. غرب دقيقا همان كارى كه با لبنان و عراق كرده است با بالكان نيز انجام داده است. منطقهى درنيا در بوسنى پيش از پاكسازى نژادى از سوى صربها در اين منطقه انجام گيرد، يك منطقهى مسلماننشين بود. در صربرنيستا تابلويى با علامت و نشان صربها جايگزين تابلويى تحت عنوان منطقهى امن شد.,
در اين تحليل هم چنين آمده است: ,هدف غرب در اين بازى سياسى كاملا مشخص است، ما ميخواهيم دشمن فرضى و احتمالى خود را تضعيف كنيم و اين تضعيف جز با تجزيه، تقسيم و دور نگه داشتن ملتها و طوائف مختلف اين دشمن فرضى از يكديگر نيست. اين امر يعنى تجزيه و تقسيم ملتها بر اساس اعتقادات طوائفى از نظر غرب دربارهى خاورميانه امكان پذير است اما دربارهى غرب كه از ارزشها، اعقادات و فرهنگ بالايى برخوردار است و به عنوان يك جهان پيشرفته تلقى ميشود، نميتواند صادق باشد، حتى به رغم تنوع فرهنگها واديان موجود در اين جهان پيشرفته. من ميتوانم به راحتى نقشهى طوائفى شهر بيرمنگام انگليس را ترسيم كنم و علامتهاى مناطق مسلمان و غير مسلمان را در اين نقشه مشخص كنم اما مطمئنا هيچ روزنامهى انگليسى اين نقشه را منتشر نخواهد كرد. من ميتوانم نقشهى بسيار دقيق و بر اساس ريشههاى تاريخى از شهر واشنگتن ترسيم كنم و مناطق سياه پوست و سفيد پوست در اين شهر را به صورت جداگانه مشخص كنم اما مطمئنا روزنامهاى چون واشنگتن پست حاضر به منتشر ساختن اين نقشه نخواهد بود. تصور كنيد اگر روزنامهى نيويورك تايمز بخواهد نقشهاى از مناطق بروكلين، هارلم و وايست ارايه دهد، چه تقسيمبنديهايى كه در اين نقشه انجام نميگيرد. سياه پوست، زردپوست، ايتاليايي، كاتوليك، يهود و سفيد پوست. اين تنها جزيى از اين ائتلافهاى ظاهرى و طوائفى است. يا اين كه روزنامهى تورنتو گلوب و ميل كانادا بخواهند نقشهاى از مونترال ارايه دهند و اين منطقه را به فرانسوى و غير فرانسوى تقسيم كنند. حتى ميتوان نقشهاى از شهر تورنتو و تقسيمبندهاى اين شهر به مناطق مسلمان، يوناني، اكراينى و غيره ارايه دهيم. محقق ساختن اين امر و ترسيم اين نقشهها كار سخت وشاقى نيست اما ما نميخواهيم اين نقشههاى هيتلرى را براى جامعهى خود ترسيم كنيم و براى جلوگيرى از تحقق اين امر به صورت جدى و قاطعى با اين مساله برخورد ميكنيم چرا كه ميخواهيم تمدن بزرگ خود را حفظ كنيم. اين است ديدگاه غرب نسبت به خود و نسبت خاورميانه.,
فيسك در اين تحليل خود ميآورد: ,هفتهى جارى در نيويورك در كنار يك باجهى روزنامهفروشى ايستاده بودم و نسخهاى از مجله آن روز تايم را خريدم. بر روى صفحهى اول و اصلى اين روزنامه عكسى به تصوير كشيده شده بود كه ممكن است تنها در صفحهى اول روزنامههاى نازى دههى 30 آن را يافت. اين عكس عبارت بود از تصوير يك مردى كه كت سياه بر تن داشت و مرد ديگرى كه عمامهى رنگى بر سر گذاشته بود. بالاى اين تصوير تيتر رنگى بزرگى تحت عنوان "اهل تسنن در برابر اهل تشيع: چرا از يكديگر متنفرند؟" نوشته شده بود. طبيعتا اين تصوير و اين تيتر تحليلى از اوضاع داخلى عراق كه به جنگهاى داخلى توصيف ميشود، بود. اما حقيقت آن است كه هيچ يك از شهروندان عراقى با مذهب و اعتقادات سياسى و حزبى متفاوت پيش از حملهى آمريكا و به اشغال در آمدن اين كشورحتى تصور چنين روزى را نميكردند كه اين رويارويى ميان اهل تشيع و اهل تسنن رخ دهد اما آمريكا از امكان وقوع اين روياروييها در آگوست سال 2003 سخن گفته بود. در صفحهى 30 مجلهى تايم كه با توجه به بسيارى از مطالب نقل شده در آن بايد از آن به عنوان مجلهى خباثت ياد كرد، گزارشى مبنى بر چگونگى تشخيص اهل تسنن از اهل تشيع منتشر شده بود و اين كه افراد وابسته به اين دو طايفهى مذهبى عراق را ميتوان از روى اسمها چون ابوبكر، عمر، عثمان كه سنى هستند يا عبدالحسين و عبدالزهراء كه شيعه هستند، تشخيص داد. در اين گزارش به صورت تفصيلى به چارچوب بنديهايى كه ميتوان به واسطهى آن اهل تشيع را از اهل تسنن شناخت، پرداخته شده است از نوع لهجهها، مناطق مسكونى ، خودروها و الى آخر. نميدانم شايد بهتر است ارتش آمريكا تعدادى از نسخههاى مجلهى تايم را بخرد و ميان ساكنين بغداد توزيع كند بلكه اين مجله به اين مردم كمك كند كه بتوانند قاتلان محلى خود و اهداف اين قاتلان را تشخيص دهند اما آيا مجلهى تايم مى تواند به ما براى شناخت بسيارى از واقعيتهاى درونى آمريكا و اختلاف آراء شهروندان آمريكايى نسبت به بسيارى از قضاياى مطرح سياستهاى خارجهى كاخ سفيد در راس آن عراق كمك كند؟,
در پايان اين تحليل، فيسك مى نويسد: ,من نيز خود به نوعى به دليل تن دادن به اين سياستها و بازيهاى طوائفى در خاورميانه گناهكارم . از هر زن و مرد لبناني، مذهب و وابستگى طوائفيشان را ميپرسم تا براساس نقشهى ما غربيها اين افراد را در مكان مناسب قرار دهم اما زمانى كه به سوال كردن از اين افراد مبادرت ميكنم ميبينم اصلا امكان تطبيق نقشهى غرب در اين كشور امكان پذير نيست. مردى شيعه از جنوب لبنان در حاصبيا، روستاى دروزيها در جنوب لبنان ساكن است و زنى مسيحى در ميان اهل تشيع جنوب سكونت گزيده، اين است واقعيتهاى لبنان اما ما بدون در نظر گرفتن اين واقعيتها هم چنان به كار خود براى تقسيم خاورميانه ادامه ميدهيم و ادامه ميدهيم و بسيارى از نقشههاى نژادپرستانهى خود را به چاپ ميرسانيم و به چاپ ميرسانيم. آيا اين امر بيان گر چيزى جز تمايل بيحد و اندازهى ما غربيها براى برانگيختن جنگهاى طوائفى در اين نقطه از جهان (خاورميانه) نيست؟,
*************************************************************
Robert Fisk: How easy it is to put hatred on a map
Our guilt in this sectarian game is obvious. We want to divide our potential enemies
Why are we trying to divide up the peoples of the Middle East? Why are we trying to chop them up, make them different, remind them - constantly, insidiously, viciously, cruelly - of their divisions, of their suspicions, of their capacity for mutual hatred? Is this just our casual racism? Or is there something darker in our Western souls?
Take the maps. Am I the only one sickened by our journalistic propensity to publish sectarian maps of the Middle East? You know what I mean. We are now all familiar with the colour-coded map of Iraq. Shias at the bottom (of course), Sunnis in their middle "triangle" - actually, it's more like an octagon (even a pentagon) - and the Kurds in the north.
Or the map of Lebanon, where I live. Shias at the bottom (of course), Druze further north, Sunnis in Sidon and on the coastal strip south of Beirut, Shias in the southern suburbs of the capital, Sunnis and Christians in the city, Christian Maronites further north, Sunnis in Tripoli, more Shias to the east. How we love these maps. Hatred made easy.
Of course, it's not that simple. I live in a small Druze enclave in the west of Beirut. But my local grocer and my driver are Sunnis. I suppose they have no business to be in the wrong bit of our map. So do I tell my driver Abed that our map shows he can no longer park outside my home? Or that the Muslim publisher of the Arabic edition of my book The Great War for Civilisation can no longer meet me at our favourite rendezvous, Paul's restaurant in east Beirut, for lunch because our map shows this to be a Maronite Christian area of Beirut?
In Tarek al-Jdeidi (Sunni), some Shia families have moved out of their homes - temporarily, you understand, a brief holiday, keys left with the neighbours, it's always that way - which means that our Beirut maps are now cleaner, easier to understand. The same is happening on a far larger scale in Baghdad. Now our colour-coding can be bolder. No more use for that confusing word "mixed".
We did the same in the Balkans. The Drina Valley of Bosnia was Muslim until the Serbs "cleansed" it. Srebrenica? Delete "safe area" and logo it "Serb". Krajina? Serb until the Croats took it. Did we call them "Croats"? Or "Catholics"? Or both on our maps?
Our guilt in this sectarian game is obvious. We want to divide the "other", "them", our potential enemies, from each other, while we - we civilised Westerners with our refined, unified, multicultural values - are unassailable. I could draw you a sectarian map of Birmingham, for example - marked "Muslim" and "non-Muslim" (there not being many Christians left in England - but no newspaper would print it. I could draw an extremely accurate ethnic map of Washington, complete with front-line streets between "black" and "white" communities but The Washington Post would never publish such a map.
Imagine the coloured fun The New York Times could have with Brooklyn, Harlem, the East River, black, white, brown, Italian, Catholic, Jew, Wasp. Or the Toronto Globe and Mail with French and non-French Canadian Montreal (the front line at one point follows the city Metro) or with Toronto (where "Little Italy" is now Ukrainian or Greek), and colour the suburb of Mississauga green for Muslim, of course. But we don't draw these Hitlerian maps for our societies. It would be unforgivable, bad taste, something "we" don't do in our precious, carefully guarded civilisation.
Passing a book stall in New York this week, I spotted the iniquitous Time magazine and there on the cover - and this might truly have been a 1930s Nazi cover - were two cowled men, one in black, the other largely hidden by a chequered scarf. "Sunnis vs Shi'ites," the headline read. "Why they hate each other." This, naturally, was a "take-out" on Iraq's civil war - a civil war by the way, that America's spokesmen in Baghdad were talking about in August 2003 when not a single Iraqi in his worst nightmares dreamt of what has now come to pass.
Buy Time magazine, dear reader, turn to page 30, and what will you find? "How to Tell Sunnis and Shi'ites Apart." Helpful, uh? And after this, are columns of useful, divisive information. "Names," for example. "Some names carry sectarian markers... Abu Bakr, Omar and Uthman ... men with these names are almost certainly Sunni. Those called Abdel-Hussein and Abdel-Zahra," (I have never in met an "Abdel-Zahra" by the way) "are most likely Shi'ite." Then there are columns headed "Prayer", "Mosques", "Homes", "Accents" and "Dialects", even - heaven spare us - "cars". The last, for those readers not already reeling in disbelief, tells us which car stickers to look out for (spot a picture of Imam Ali and you know the driver is Shia) or which licence plate (Anbar province registrations, for instance) means a probable Sunni driver.
Thanks again. I don't know why the American military doesn't just buy up this week's edition of Time and drop the lot over Baghdad to help any still ignorant local murderers with easy-to-identify targets. But will Time be helping us to identify America's deeply divided society (who has most rubbish in their gardens in Washington, which bumper stickers to look for in Dearborn, Michigan)? Will they hell.
I, too, am guilty of playing these little sectarian games in the Middle East. I ask a Lebanese where he or she comes from, not to remember the mountains or rivers near their home but to code them into my map. But I easily come unstuck. The man who tells me he comes from the Lebanese south (Shia) turns out to live in the southern Druze town of Hasbaya. The woman who tells me she's from Jbeil (Christian) turns out to be from the town's Shia minority. Oh, if only these pesky minorities would go and live in the right bit of our imperial, sectarian maps.
And we go on talking to our Sunni monarchs in the Middle East - we listen to their raving about the "Shia crescent" - no wonder we hate Shia Iran so much. And we go on dividing and scissoring up the lands, and printing more and more of our racial maps and I do wonder most seriously if we wish to promote civil war across this part of the world, and you know what? I rather think we do.