آلترناتیو چه؟
آلترناتیو که؟
آلترناتیو که؟
درآمد
متن های معرفی معمولاً چیزی به جز کلیگوییهای ریز و درشت و یا یادآوری دوستیها و دشمنیهای قدیمی نیست. ما اعتقاد نداریم که چیزی به عنوان بی طرفی سیاسی و نظری واقعیت دارد. هر رسانهای که ادعای بی طرفی می کند در پی پوشاندن سردرگمی خود و یا مواضعی است که از بیان آن شرم دارد. مواضع آلترناتیو را می توان با تلاشی اندک از میان نوشته های منتشر نمودهاش دریافت. پس در این مجال کوتاه، ما، تنها به جمع بندی و خلاصه گویی اساسی ترینِ آن ها میپردازیم.
جغرافیای سیاسی
آلترناتیو خود را متعلق به موج نوی کمونیسم در ایران، که در سال های دهۀ 1380 و نخست در گهوارۀ دانشگاه بالیده می داند؛ یعنی نسلی تازه از کمونیستهایی که در فضای سرکوب و اختناق و آکنده از بوی خون و باروت و خلاء و خفقان سیاسی متولد شده و پرورش یافتند و با فراروی از کلیشههای موجود که هر ساعت از تریبون های رنگارنگ جناح های گوناگون حکومتی، مستندسازیهای کذایی رسانههای امپریالیستی و داستان های عامه پسند در مورد کمونیست ها و تجربۀ اردوگاه گفته میشد، مهر خود را بر فضای سیاسی ایران زده و در مقطعی، از صدر تا ذیل رژیم و کلیۀ فراکسیونها و دستگاههای سرکوب گر و تبلیغاتی و دنبالچههای شبهاپوزیسیونیاش را به جنبش و واکنش واداشتند. آلترناتیو جمع بندی این تجربۀ نسلی از دیدگاه خاص خودش است و تلاش دارد این موج نو را به جریانی مستدام و بسترساز تبدیل نماید که با مبارزات طبقۀ کارگر گره میخورد و در خلق ظرفیت های نوین و سیر پیشروی جنبش پرافتخار کمونیستی در ایران به بار مینشیند.
بهمن
در جریان رشد و پاگیری نسل نوین کمونیست در سالهای اخیر و با رشد رسانههای تازۀ ارتباطی و مبارزات عملی طبقاتی به ویژه در دانشگاه، دو مسیر و دو انتخاب مشخص پیش پای نسل ما قرار گرفت؛ مسیر اول در امتداد جریانات موجود اپوزیسیون شبه تحزبیافتۀ چپ در تبعید ایران و همکاری با آن ها قرار داشت که با وجود تمام احترامی که برای این جریانات قائل هستیم، باید اعتراف کنیم که تجربۀ بسیار تلخ و گزندۀ این نسل در این زمینه نشان داده است که به دلایل بسیار، هزینههای انتخاب این مسیر بسیار بیش از مزایای آن بوده و از آن مهمتر، امکان خلق و گشایش نوین سیاسی در فضای موجود را عملاً از نیروهای جوان سلب می نماید. اما راه دوم که به اعتقاد ما هنوز تعین کافی نیافته و مسیر پر پیچ و خمی در پیش رو دارد، ایجاد جریان تازه نه در عرض فعالیتهای موجود و نه در طول یکی از گرایشهای قدیمی، که در ورای درگیریهای درونی جاری و کنونی جنبش کمونیستی ایران و در امتداد تاریخ پرافتخار آن قرار می گیرد. و این امری است که تنها با بازخوانی دقیق تاریخ جنبش و درس گیری از آن و جذب دستاوردهای تاکنونی، تجهیز به تئوریهای روزآمد، درگیر شدن در مبارزات عملی طبقۀ کارگر و سایر جنبشهای حقطلبانه و پیوندها و ارتباطات سازنده انترناسیونالیستی با احزاب و اندیشمندان انقلابی در سطح جهان و استفاده از آموزهها و تجارب آنان (یعنی محدود نماندن در چارچوب های جنبش کمونیستی در ایران) میسر خواهد بود. آلترناتیو، تلاشی برای گام نهادن در این راه و گلولۀ برفیِ کوچکی است که از بالای کوه بلندی پرتاب شده است.
صور اسرافیل
آلترناتیو خود را در یک رابطۀ دیالکتیکی پیوستگی و گسستگی با تاریخ جنبش کمونیستی و گروهها و سازمانهای موجود (بمثابه آخرین محصولات این تاریخ) تعریف می کند. ما بدون شک و با افتخار تمام در امتداد خط سیر درخشان این تاریخ می ایستیم؛ از اجتماعیون-عامیون صدر انقلاب مشروطه تا امروز. از حیدر عمواوغلی و آواتیس سلطانزاده تا جعفر پیشهوری و خسرو روزبه و از بیژن جزنی و مسعود احمدزاده و حمید اشرف تا تقی شهرام و فواد مصطفی سلطانی و علیرضا شکوهی و از حسین ریاحی و علیرضا سپاسی تا غلام کشاورز و منصور حکمت؛ و دیگر رفقایی که در ادوار مختلف تاریخ معاصر ایران در راستای تحقق آرمانهای کمونیستی، زندگی خود را وقف و یا جان خود را فدا کردند. دفاع از این تاریخ، یکی از وظایف خاص کمونیستی ما (چه اخلاقی و چه سیاسی) و یکی از عرصه های ویژه نبرد ما در شرایط باریدن تیرهای تخطئه و تهمت ها و توطئههای بی شرمانه و وقیحانه ضدکمونیستی بر علیه رفقای پیشتاز و پیش گام ماست. ما از طرفی خود را در امتداد این تاریخ درخشان تعریف نموده و از درسهای جریانات بالنده در هر دورۀ تاریخی بهره میبریم و از دستاوردهایشان برای جامعۀ ایران با تمام وجود دفاع می کنیم و از دیگر سو اعتقاد داریم که گروه ها و سازمان های اپوزیسیون واقعا موجود چپ در تبعید ایران با وجود سوابق درخشان مبارزاتی و شرافت تک تک اعضای آنها به دلایل گوناگون قادر به ایفای نقش تاریخی خود و پاسخگویی به نیازهای امروز مبارزه طبقاتی نیستند. در یک کلام، اپوزیسیون شبه تحزب یافتۀ چپ در تبعید ایران از نظر ما امروزه در یک سطح کلان و چشم انداز وسیع و صرفنظر از برخی نمونههای مشخص و حیطههای خرد، به مجموعه و کلیتی عقیم، سترون و فاقد قدرت زایش و تاثیرگذاری بدل شده است و گسست از آن برای شکستن سدها و جاری ساختن تداوم تاریخی لازم است. از جملۀ این دلایل و در وهلۀ نخست باید به مواجهه با سرکوب لاینقطع و خونین دیکتاتوری حاکم و در نتیجه قطع بند ناف حیاتی ارتباط با جامعه و در ادامه به بیگانگی از تحولات و واقعیات نوبه نوی جامعه ایران، رو در رو شدن با تبعات فروپاشی اردوگاه شرق آن هم در شرایط زندگی در خارج از کشور، آماتوریسم سیاسی ناشی از خو کردن به نوعی سبک زندگی حاشیه ای به مدت بیش از سه دهه در تبعید، اشتغال به بحث های تمام نشدنی فرقه ای، شخصی و فاقد موضوعیت، جا ماندن از تحولات نظری، علمی و فنآورانۀ نو و ... اشاره کرد. در حقیقت اپوزیسیون چپ در تبعید ایران با بحرانی متراکم رو در رو است که از شکست در قیام 1357 و پیامدهای آن آغاز شده و با سرکوب جنبش انقلابی کردستان و ناتوانی در تبیین پلی مرفیسم روزانه جمهوری اسلامی (سازندگی، اصلاحات و هزارهگرایی) در دوران پس از جنگ با عراق ادامه یافته و با سردرگمی و انفعال مطلق در مقابل پدیدۀ ”جنبش سبز“ و در نهایت با تسلیم کردن اتمسفر سیاسی خارج کشور به جمعی تازه از راه رسیده، به اوج خود می رسد. بر این اساس ما اپوزیسیون شبه تحزبیافتۀ چپ در تبعید ایران را بخشی از جنبش کمونیستی و کارگری ایران میدانیم که حل بحرانهای پیشتر یاد شده در درون آن ممکن نیست. تنها میتوان امیدوار بود که با فعالشدن دیگر بخش های این جنبش (جمع های داخلی، رفقای منفرد داخل و خارج کشور و ...) و پوست اندازی آن، این بخش نیز دوباره بتواند با آرایش و دغدغههای جدید در مسیر زایندگی و اثرگذاری کل جنبش مفید واقع شود. نسل نوین کمونیست (اعم از کارگر، اکتیویست، روشنفکر و ...) از نظر ما آن اهرمی است که قادر به تجدید آرایش جنبش در کلیت آن و دمیدن روح جدید در آن است.
مونکادا
تاکید اندکی پررنگتر ما در چند شمارۀ نشریه بر تجربۀ سازمان چریکهای فدایی خلق و چهره های برجستۀ آن، به معنای تعلق خاطر سیاسی خاص به این سازمان و مشی مشخص آن و ”جنبش فدایی“ در معنای کلی آن و شاخههای گوناگون آن نیست. این تجربۀ درخشان البته از این رو برای ما حائز اهمیت و توجه خاص است که نمودار یک گسست رادیکال و یا به تعبیر برخی دیگر از رفقا، ”رادیکالیسم گسست“ از نسل پیشین در ابعاد گوناگون (ایدئولوژی، استراتژی، تشکیلات، فرهنگ سیاسی و ...) در سختترین شرایط و بازگرداندن سیاست انقلابی به عرصۀ جامعه است. و این همان چیزی است که نسل ما نیز در شرایط کنونی بیش از هر چیز بدان احتیاج دارد. غیر از موارد فوق و غیر از نقدهای بنیادین بر تجربۀ رفقای چریک که تاریخا در جنبش کمونیستی مطرح و تثبیت شده است (نقدهای ضدپوپولیستی، نقد مبارزه مسلحانۀ چریکی و ...)، ما در این جا بر تمایز خود از آن تجربه در دو حیطه انگشت میگذاریم:
پویان
نخست اینکه به اعتقاد ما و به دلایل صرفا سیاسی، جنبش کمونیستی در دوران کنونی بیشتر به یک گفتمان بقاء نیاز دارد تا گفتمان فدا و فنا. درست است که رفقای پیشگام ما در آن روزگاران از رد تئوری بقاء آغاز کردند ولی آن چه امروز مورد نیاز ماست، یک گفتمان بقاء و صد البته در معنای غیرپاسیفیستی و انقلابی آن است. این گفتمان بقاء بر تفکیک کلاسیک دورانهای غیرانقلابی و انقلابی و جهت گیری کلی حاکم بر هر دوران یعنی تدارک و تهاجم استوار میشود و در عرصۀ استراتژی، با اندکی تسامح، متناظر با نبردهای موضعی و مانوری است. وظیفۀ انقلابیون در دوران غیرانقلابی (تدارک، نبرد موضعی) چکاندن ماشه و حرکات انفجاری و انتحاری نیست بلکه تعبیه دقیق و هدفمند مین و دینامیت در زیر سر ستون های نظم موجود است تا در شرایط مناسب با منفجر ساختن آن ها بتوان کل بنا را بر سر سازندگانش ویران ساخت.
آماده باشید!
دوم اینکه اگر رفقای ما در آن زمان با عنوان ”چریک“ مشخص و متمایز میشدند، ما بیشتر ترجیح می دهیم با عنوان ”بلشویک“ به خودشناسی برسیم. عنوان ”بلشویک“ را در معنای تاریخی خود و به معنای تایید هر آن چه در آن تجربۀ تاریخی گذشته است، به کار نمیبریم بلکه آن را بمثابه یک برچسب و نشانه و نماد برای مجموعهای از روشها، جهتگیریها، سبککارها، اولویتها، ارزشها و فرهنگ انقلابی به کار میبریم. ما به تعبیر دقیق و صرف نظر از محاسبات صحیح تاکتیکی و یا امنیتی، نه ”فعال اجتماعی“ در معنای رایج آن هستیم و نه ”فعال حقوق بشر“ و نه فعال این یا آن جنبش مشخص اجتماعی بلکه بلشویک هستیم. در این معنا، از یک سو بلشویک بیش از هر چیز خود را در تعلق به طبقۀ خود یعنی پرولتاریا باز میشناسد و اتکاء و وفاداری به طبقۀ کارگر و آرمان رهایی آن، محتوای سیاست ها، فعالیتها و جهتگیریهای او را تشکیل میدهد و از سوی دیگر سیاست بلشویکی به معنای سیاست بمثابه استراتژی، لحظات مناسب و حلقه های ضعیف است. بلشویک از تمام شکافهای اجتماعی سر بر میآورد، به تمام مظاهر نارضایتی متوسل میشود و هر اعتراض ولو کوچک و جزیی را مغتنم میشمارد تا راهکار ارائه کند، سازمان دهد و در در صف نخست مبارزات اجتماعی شرکت کند. اما همۀ اینها با کدام چشمانداز؟ از نظر یک بلشویک زمان سیاسی، سرشار از مبارزه، بحرانها و فروپاشی ها است. به باور او خصلت سیاست در مفهومی از ”بحران انقلابی“ بیان می گردد که ادامۀ منطقی ”جنبش اجتماعی“ نیست بلکه بحران عمومی روابط متقابل بین تمام طبقات جامعه است. بحران بمثابه ”بحرانی ملی“ تعریف میشود و عملکرد آن روشن ساختن خطوط نبرد است که در اثر افسون خیالپردازانه کالایی تیره و تار شده است. بر این بستر عینی است که فرود آوردن ضربت از جانب یک عامل ذهنی قاطع یعنی حزب انقلابی پرولتری، که در دوران غیر انقلابی به تدارک و تجمیع نیرو و تکثیر نفوذ خود مشغول بوده، امکانپذیر میگردد. بنابراین، دو مولفۀ اساسی در سیاست بلشویکی عبارت است از هنر و توان اداره رویدادهای نامنتظر (بحران انقلابی) و استفاده از امکانات موثر یک مجموعۀ مصمم (حزب انقلابی پرولتری). در این نقاط است که تئوری با سیاست و استراتژی یکی میشود و این همان چکیدۀ تکملۀ نبوغآسای لنین بر آموزهها و نظریۀ مارکس است: از حصار آهنین و بردگی مناسبات کالایی و بتوارگی ناشی از آن تنها به کمک بحران انقلابی و مبارزۀ یک حزب انقلابی و پرولتری بمثابه بخش آگاه و متشکل و پیشرو طبقۀ کارگر می توان گریخت. نسل نوین کمونیست از همان آغاز با انتخاب لنین به عنوان یکی از مراجع سیاسی اصلی خود، فحاشیها و دشنامهای بسیاری را به جان خرید اما نشان داد که مسیر درست و جهتگیری صحیح مبارزۀ سیاسی را یافته است.
اودیپ
در این جا لازم می دانیم موضع خود را به طور مشخص در مورد جریانات موسوم به کمونیسم کارگری روشن سازیم از این رو که در شکل گیری تجربه سیاسی نسل ما در بین گروه های موجود از لحاظ عینی (خواسته یا ناخواسته، مطلوب یا نامطلوب) بیشترین تأثیر را داشته اند. کمونیسم کارگری تا آن جا که تالی و وارث اصلی جنبش ضدپوپولیستی دهه ی 1360 (که نقاط شاخص خود را در سهند و حزب کمونیست ایران می یابد اما ابدا منحصر به آنان نیست) و نماد مارکسیسم کلاسیک و کمونیسمی برآمده از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی تعریف میشد و در فضای وانفسا و اوج حملات ضدکمونیستی پس از فروپاشی بلوک شرق و دوران موسوم به اصلاحات در ایران هم چنان در سنگر کمونیسم و انقلابیگری مقاومت میکرد، تأثیری مثبت بر فضاسازی برای برآمدن نسل نوین کمونیست در ایران و قرارگرفتن آن در مسیر انقلابی و کمونیستی گذاشت. اما این جریان در سیر تکامل خود و بر اساس تحلیلهای نادرست در واکنش به فرا رسیدن دوران اصلاحات در جمهوری اسلامی و عواقب آن، با در پیش گرفتن سیاستهای به غایت سکتاریستی و آوانتوریسم ناشی از آن، تأکید بر مطالبۀ ”خلاصی فرهنگی“ به عنوان بستر اصلی اعتراض و تبدیل شدن به جناح چپ جنبش بورژوایی مدرنیسمخواه ایران در عمل، ذوق زدگی در برخورد سطحی با مدرنیسم، فراموش کردن دانش، تئوری، توانمندی، آموزش و واگذار کردن آنها به مرحلۀ پس از کسب قدرت، دچار شدن به فتیشیسم شدید جهش به سمت کسب قدرت بدون تأمین مقدمات و الزامات آن، خودمحوری و خودبزرگبینی و خود-رهبرپنداری، سردرگمی مطلق تئوریک و استراتژیک، تحلیلهای گمراهکننده در خصوص پدیدۀ اصلاحات و تخطئه و تحقیر کل دستاوردها و تاریخ جنبش کمونیستی در ایران همنوا با جریانات بورژوایی، بخشی از پتانسیل جریان نوین کمونیستی ایران را از بین برده و یا منفعل نمود و خود نیز به سرنوشت تکراری چندپارگی و چنددستگی گرفتار آمد.
داروین
نشریه آلترناتیو تلاش دارد نشریۀ جوانان کمونیستی باشد که از گاهوارۀ دانشگاه، از رحم کمیتههای کارگری که از همان اوایل دهۀ 1380 حول مطالبۀ راهبردی ”تشکل کارگری“ به راه افتادند و از میان تمام حوادث گوناگون سال های اخیر برخاستهاند و می کوشند تا صدای تازهای را در فضای جنبش کمونیستی ایران طنینانداز نمایند. آری، ما میکوشیم از گاهوارۀ ”چپ دانشجویی“ و ”مارکسیسم دانشجویی“ به درآییم و بر پاهای خود بایستیم اما این به معنای نفی اهمیت دانشگاه به مثابه یکی از مهم ترین عرصه های مبارزه و زادگاه ما و نیز مکانی که تاریخا بیشترین کادر جان بر کف را به جنبش کمونیستی ایران تقدیم کرده است، نیست.
سیم خاردار
نقطۀ تمایز آلترناتیو با جریانات موجود در عرصۀ نظری قرار نمیگیرد. البته سریعا باید اضافه کرد که این ابدا به معنای نفی اهمیت تئوری و دل خوش داشتن به خزعبلاتی نظیر ”ما قبلا کار تئوریک خود را کردهایم و حالا دیگر وقت استفاده و عمل است“، نیست. غنا بخشیدن مستمر به تئوری مارکسیستی و کاربست آن بر شرایط مشخص مبارزه و فعالیت، از وظایف بدیهی و روتین هر مارکسیست و از الزامات حیاتی پراتیک کمونیستی است چرا که بدون تئوری انقلابی، پراتیک انقلابی هم وجود نخواهد داشت. از یاد نبریم که لنین رسالهای مانند دولت و انقلاب را در ایام در به دری و زندگی مخفی پس از ”روزهای ژوئیه“ به نگارش در آورد. مضاف بر این که این موضوع با توجه به واپسماندگی فعلی اپوزیسیون چپ ایران از نظریهها و تحلیلهای روزآمد مارکسیستی، اهمیت خاص خود را دارد. اما امروز به مدد پیشروی ها و دستاوردهای نظری جنبش کمونیستی در دورههای قبل، اصول اساسی نظریۀ مارکسیستی به اصول ظاهرا مورد پذیرش غالب جریانات کمونیستی تبدیل شده است و ایجاد تمایز بین آن ها بر این اساس ممکن نیست و اگر ممکن هم باشد، بیفایده است. این مساله به درجات زیادی در مورد مقولۀ ”برنامۀ نهایی“ هم صادق است. پس حال که نظریه و برنامه در تفکیک گرایش های درونی جنبش کمونیستی و نشان دادن وجه تمایز ما از آن ها کارساز نیست، ما این شاخص را در حیطۀ سیاست و استراتژی جستجو می کنیم. استراتژی سیاسی آن خط تمایزی است که خطوط تقسیم حزبی و سازمانی بازمانده از شرایط پیش و پس از قیام بهمن 1357 را قطع میکند و با فعال کردن ظرفیت های بالقوه و بخش های خاموش جنبش کمونیستی در امتداد خود، عرصههای نوینی را در راستای تکامل و پیشروی، پیشاروی جنبش میگشاید.
کلاوزویتس
استراتژی انقلابی در یک تعریف کلی عبارت است از یک سامانۀ منسجم مرکب از فعالیت های گوناگون که در ارتباط متقابل با همدیگر و در سیر پیشروی موفقیتآمیز خود منجر به فتح قدرت سیاسی توسط پرولتاریا میگردد. برای تدوین این استراتژی به اعتقاد ما باید از درک مشترک از وقایع و وظایف دوران کنونی در مسائل کلیدی و اساسی آغاز کرد و نه از دغدغهها و علائق فرقهای و گروهی و بدتر از آن دلمشغولیهای شخصی؛ و این یعنی آغاز از طرحی که تامینکنندۀ الزامات دخالتگری سیاسی در حوادث جاری حول محور اتحاد و استقلال طبقۀ کارگر باشد. به باور ما این طرح باید یک رویکرد و برنامۀ انتقالی و واسط را در برگیرد؛ یعنی رویکرد و برنامهای که از مطالبات فوری و روزمره (و به عبارت دیگر از شرایط و آگاهی لایههای وسیع طبقۀ کارگر و تودۀ مردم) که لزوما با نظم موجود در معنای بنیادین آن در تضاد نیست، آغاز می کند و با طرح مطالبات و برنامه انتقالی و سازماندهی و فعالیت حول آنان و در شرایط مناسب، موجد دینامیسمی اجتماعی میگردد که در هر مرحله طبقۀ کارگر و سایر اقشار اجتماعی متحد آن را به مواجهۀ گسترده با نظم موجود می کشاند و امکان پیشروی در جریان یک انقلاب بی وقفه به سمت سوسیالیسم را فراهم میکند. پروبلماتیک استراتژیک مورد نظر ما حول این رویکرد انتقالی سامان می یابد. پیشبرد موفقیتآمیز این رویکرد انتقالی مستلزم وجود یک عنصر حیاتی است: حزب انقلابی ریشهدار در طبقۀ کارگر و ذینفوذ در جامعه و مسلح به دانشی دوسویه از تجربیات تاریخی پرولتاریای جهانی از یک طرف و تحلیل جدی، عمیق و مداوم از واقعیت اجتماعی روز در سطح ملی و بینالمللی از طرف دیگر. این است مفهوم حزب انقلابی بمثابه سوزنبان چیرهدست مبارزۀ طبقاتی.
پیستون
همانطور که پیشتر اشاره شد، از نظر ما، در حال حاضر چنین حزبی در ایران وجود ندارد و ساختن آن جز با ایجاد دگرگونی های عمیق در وضعیت کنونی جنبش کمونیستی و بالفعل ساختن توانایی های نهفتۀ آن ممکن نیست. متاسفانه در نیم قرن گذشته امر تشکیل حزب انقلابی طبقۀ کارگر در دستور کار جنبش بوده اما تا کنون در اثر عوامل گوناگون و در راس آنان وجود اختناق و دیکتاتوری نفس گیر ضدکمونیستی، این مهم حاصل نشده است. ما خود را جزیی از حرکت در راستای ساختن چنین حزبی میدانیم و این امر در شرایط کنونی هدف استراتژیک ما و شاخص تنظیم روابط ما با جریانات و گروههای دیگر است. ما خود را با تمام محافل و جریاناتی که قائل به عدم وجود حزب انقلابی و کمونیستی طبقۀ کارگر در شرایط کنونی در ایران و لزوم تلاش برای بنا نهادن آن هستند، علی رغم تفاوت و یا اختلاف احتمالی در دیدگاه و ایدئولوژی، در وحدت استراتژیک میدانیم و به این معنا و در این چارچوب به شعار ”تنوع ایدئولوژیک، وحدت استراتژیک“ عمیقا باور داریم. بر این اساس با ”احزاب“ و گروههایی که عملا شعار ”وحدت همه با من“ را برای ایجاد صورتبندی و ظرف سیاسی مناسب حرکت جنبش سر میدهند، هیچگونه توافقی نداریم و بلکه آن را به حال جنبش، مضر و خطرناک ارزیابی می کنیم. بلافاصله اضافه کنیم که این تاکید به معنای سر دادن شعار ”وحدت همه با هم“ در راستای نیل به این هدف هم نیست که تشکیل حزب از طریق جمع جبری و تجمیع فیزیکی برخی از احزاب و گروههای موجود را پیش فرض میگیرد. به نظر ما ایجاد چنین حزبی جز از طریق ایجاد دگرگونی کیفی عمیق و همه جانبه در وضعیت کنونی جنبش کمونیستی میسر نیست.
سانچو
یکی از انحرافات و موانع عمدهای که میتواند در مسیر بنیاد نهادن چنین حزبی رخ بنماید، اکونومیسم و یا شبهاکونومیسم است که بمثابه واکنشی در مقابل وجود انواع چالههای کمونیسم غیرکارگری قد علم میکند اما خود به چاه تقلیل دادن جایگاه مبارز کمونیست به منشی تشکل های کارگری سقوط می کند. اکونومیسم امر سیاسی را به امر اجتماعی فرو میکاهد و فراموش میکند که مبارزۀ سیاسی به مراتب پیچیدهتر از مبارزۀ اقتصادی کارگران علیه کارفرمایان و دولت است. سیاست و مبارزۀ کمونیستی، آرمان مبارزۀ انقلابی سندیکالیسم در افقی محدود نیست بلکه در مقام ”تریبون فرودستان“ میبایست آتش زیر خاکستر عصیان را در تمام حوزههای جامعه بدمد؛ از تمام مظاهر نارضایتی بهره برداری کند و به هر نوع اعتراض، ولو کوچک، توسل جوید. در این معنا، کمونیسم دقیقا از تمام نقاط زندگی اجتماعی فوران میکند و اگر یکی از راهها بسته شود، چون بیماری واگیردار به سایر حیطهها سرایت می کند و گاه، غیر منتظرهترین راهها را مییابد. ما نمیدانیم کدامین اخگر، شعله را برخواهد فروخت و به همین خاطر باید به طور کامل آماده شویم و تمامی حربهها را در اختیار داشته باشیم. تنها در چنین صورتی است که ”انقلاب ما“ میتواند به ”انقلاب تمام فرودستان“ تبدیل شود.
ظهور نزدیک است
انحراف دیگر شبه اکونومیسم است که اگر چه ظاهرا تمامی ملاحظات انتقادی کمونیستی بر اکونومیسم را میپذیرد اما عملا در پر بها دادن به تاثیرات شرایط عینی و اعتقاد به تاثیر معجزهآسای شرایط بحران انقلابی و واگذار کردن همه چیز به حلول چنان شرایطی، جلوه گر میشود. در شرایط عادی نیز این گرایش به هیات پیرو فروتن و بیادعای مبارزات خودانگیختۀ کارگری در میآید و شبه اکونومیسم بستر شکلگیری پاسیفیسم آشکار و اولوسیونیسم (تدریجیگرایی) پنهان میگردد. در مقابل، ما میله را به سمت کلید واژگانی نظیر آگاهی (مادی)، آموزش، کادرسازی، توانمندسازی، برنامه، اراده و ... خم می کنیم؛ آن هم با توجه خاص به سطح نازل و بعضا شرمآور مباحثات جاری در بخش بزرگی از به اصطلاح رسانهها، نشریات الکترونیکی و وبسایتهای چپ که در متونی آکنده از غلطهای املایی و تایپی، دعواهای کافهای و اختلافات ”زن و شوهری“ را حل و فصل میکنند.
ماکارنکو
از یک منظر تعلیماتی، حزب انقلابی بیان مشترک سه شکل آموزش است که در تناظر با سه لایۀ اجتماعی مشخص میشود: تودۀ کارگران (+ بدنۀ جنبشهای اجتماعی و تحرکات اعتراضی)، کارگران پیشرو (+ فعالین جنبشی و رهبران عملی) و کادرهای انقلابی متشکل (اعم از کارگر و غیرکارگر). هر لایه نیاز به روش آموزش ویژۀ خود دارد و باید از فرایند آموزشی ویژهای عبور کند. بدین ترتیبی نظریۀ تحزب و سازماندهی کمونیستی مستقیما به فن پداگوژی (آموزش) تاریخی منجر می شود. از این منظر، توده های وسیع صرفا از مبارزه می آموزند اما این مبارزه لزوما در مسیری انقلابی جریان نمی یابد. لازمۀ این امر فعالیت کارگران پیشرو، رهبران عملی و فعالین جنبشی در چنین مسیری است. قشر پیشرو در جریان تجربیات روزمره به آگاهی می رسد و آن را در جریان عمل و مبارزه به بوتۀ آزمایش می سپارد. لازمۀ حرکت قشر پیشرو در مسیری انقلابی نیز، فعالیت و نفوذ و تاثیرگذاری حزب انقلابی در این قشر است. خود حزب انقلابی نیز باید مسلح به دانشی دو سویه از تجربیات تاریخی پرولتاریای جهانی و تحلیل جدی و عمیق از واقعیات جاری در سطح ملی و بینالمللی باشد. بدین سان و از این منظر، فرایند ساختن حزب انقلابی در آن واحد تبلور آموزش تودهها در جریان مبارزه، آموزش اقشار پیشرو در جریان تجارب روزمره و آموزش کادرهای انقلابی در انتقال نظریه و عمل انقلابی است و و بدین ترتیب، تغییر انقلابی بدون فن پداگوژی انقلابی ممکن نیست. در هر سه لایه، میان تعلیمگرفتن و تعلیمدادن، رابطۀ درونی مداوم و پویایی موجود است. بدین معناست که مارکس میگوید، ”تعلیم دهندگان باید خود تعلیم ببینند“ و ”نجاتدهنده را باید نجات داد!“ فحوای این عبارات در کلامی دیگر از مارکس در تزهای فوئرباخ، بیان کامل تری می یابد: ”در عملانقلابی دگرگون سازی خویشتن با شرایط در حال دگرگونی همراستا و همزمان میگردد.“
آلترناتیو
در بستر و چارچوب بندهای فوق و با توجه به توان و بضاعت اندک کنونی خود، وظایف اخص آلترناتیو در شرایط کنونی و در این مرحله را میتوان بدین شکل تعریف نمود. بدیهی است که با تغییر شرایط عینی و یا شرایط خود ما، وظایف دیگری طرح خواهد بود.
الف) جا انداختن ایدۀ تشکیل حزب انقلابی طبقۀ کارگر در سطح جنبش و تلاش در جهت تامین الزامات آن در حد توان و در کادر فعالیت یک نشریه الکترونیکی.
ب) برجسته ساختن بعد پداگوژیک و آموزشی در چارچوب فعالیت خود نشریه و فرایند ساختن حزب؛ آگاهگری و خود-آگاهگری، آموزش و خود-آموزی، توانمندسازی و خود-توانمندسازی در سطح پیشروان و کادرهای بالقوۀ حزب آینده.
ج) ترویج و تبلیغ نظرات و دیدگاههای خاص ما در خصوص استراتژی، سازماندهی، فرهنگ و اخلاق انقلابی، تربیت کادرهای جامع و همهجانبه، رویکرد و مطالبات انتقالی و... و طیف وسیعی از موضوعات مرتبط دیگر و البته باز هم در چارچوب فرایند حزبسازی و در تعاطی با آراء و تجربیات با سایر بخش های جنبش و تلاش در جهت سازماندهی فعالین کمونیست حول این دیدگاه ها. چکیدۀ نظرات اولیۀ (پیشنویس نظرات) آلترناتیو در این خصوص در مراحل بعدی از طریق متن دیگری تحت عنوان ”بیانیۀ آلترناتیو“ به اطلاع رفقا و دوستان خواهد رسید.
کلیدواژگان
جوانان کمونیست-تاریخ-گسست-حزب-استراتژی-
آموزش-کادر (آموزش، اخلاق انقلابی، دانش، بلشویک)
موارد بیانشده در متن حاضر تنها در حکم شبرنگهای روی نقشه و تابلوهای کنار جاده است که تنها جهتگیری کلی ناظر بر حرکت ما را نشان میدهد. کوبیدن و هموار ساختن این راه و پیش رفتن در آن مستلزم یاری رفقای همفکر و همراه است.
چاره رنجبران، وحدت و تشکیلات است. (لاهوتی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر