اگرچه برخی ابراهیم نبوی را به عنوان یکی از چهره های طنزپرداز ایرانی می شناسند اما او، یکی از مهره های موثر سیاسی - امنیتی حکومت اسلامی بود به طوری که به پست مسئول دفتر سیاسی وزارت کشور ارتقا مقام پیدا کرده بود. هم اکنون نیز او خود را فعال اصلاح طلبان حکومتی می داند و حتی نسبت به خامنه ای نیز برخورد متفاوتی دارد.در حکومت های مستبد و دیکتاتوری، کسانی که ارتقا مقام پیدا می کنند باید نخست وفاداری خود را به حکومت اثبات کند و راه اثباتش نیز، شرکت و نقش مستقیم یا غیرمستقیم در سانسور و اختناق، تعقیب و تهدید مخالفین حکومت، زندان و شکنجه و اعدام آنان داشته باشد تا مورد توجه و تشویق و ارتقا مقام سران و مقامات بالادست قرار گیرد و پله های ترقی را نیز به سرعت در حاکمیت طی کند.
عکس: لاجوردی و ابراهیم نبوی در زندان اوین
اگرچه برخی ابراهیم نبوی را به عنوان یکی از چهره های طنزپرداز ایرانی می شناسند اما او، یکی از مهره های موثر سیاسی - امنیتی حکومت اسلامی بود به طوری که به پست مسئول دفتر سیاسی وزارت کشور ارتقا مقام پیدا کرده بود. هم اکنون نیز او خود را فعال اصلاح طلبان حکومتی می داند و حتی نسبت به خامنه ای نیز برخورد متفاوتی دارد.در حکومت های مستبد و دیکتاتوری، کسانی که ارتقا مقام پیدا می کنند باید نخست وفاداری خود را به حکومت اثبات کند و راه اثباتش نیز، شرکت و نقش مستقیم یا غیرمستقیم در سانسور و اختناق، تعقیب و تهدید مخالفین حکومت، زندان و شکنجه و اعدام آنان داشته باشد تا مورد توجه و تشویق و ارتقا مقام سران و مقامات بالادست قرار گیرد و پله های ترقی را نیز به سرعت در حاکمیت طی کند. بر این اساس، ابراهیم نبوی را یکی از این عناصر حکومت اسلامی دید که به پست مهمی در این حکومت رسیده بود.
عکسی که ضمیمه همین مطلب است یکی از افرادی که کنار اسدالله لاجوردی نشسته، ابراهیم نبوی جوان است. همه می دانیم که در دهه شصت، دهه وحشت و ترور بود و حکومت اسلامی، دسته دسته مخالفین تعقیب و دستگیر و اعدام می کرد؛ در چنین شرایطی، ابراهیم نبوی، پست حساس و مهم سیاسی - امنیتی به عنوان مدیر سیاسی وزارت کشور و جانشین مدیر کل اجتماعی وزارت کشور را به عهده داشت. از این رو، طبیعی ست که بخشی از مسئولیت دولتی او، مربوط به سازمان های زندان ها می شد و با لاجوردی از نزدیک در ارتباط قرار می گرفت. در همان زمان نخست وزیری میرحسین موسوی و ریاست جمهوری خامنه ای، وزارت اطلاعات تاره تاسیس شده بود و وزارت کشور و وزارت اطلاعات موازی هم مسئولیت سرکوب اعتراضات و تعقیب و دستگیری مخالفین و هم چنین تخلیه اطلاعاتی زندانیان سیاسی، اعدام آن ها و یا آماده کردن آن ها برای تواب سازی را عهده دار بوده است.
ابراهیم نبوی، طنزگوی سابق سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، روز جمعه ۲۰ آبان ۱۳۹۰ برابر با ۱۱ نوامبر ۲۰۱۱، نامه ای را خطاب به هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، در سایت روزآنلاین منتشر کرده و در آن نامه، رسما از دولت آمریکا درخواست کرده تا به «جنبش سبز» کمک کند.
خانم هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، در دو مصاحبه با شبکه های تلویزیون فارسی بیبیسی و صدای آمریکا در تاریخ 26 اکتبر 2011 برابر با 4 آبان 1390، شرکت کرده و سخنانی را بر زبان آورده، از جمله کمک به ایرانیانی که از دولت آمریکا درخواست کمک می کنند. این اظهارات او، به یک تحرک تازه ای در میان اپوزیسیون راست به وجود آورد. این اقدام به دنبال کشف یک «توطئه تروریستی» که به گفته مقامات آمریکایی برای قتل سفیر عربستان و بمب گذاری در سفارت خانه های عربستان و اسرائیل در آمریکا طرح ریزی شده بود و رد پای آن ظاهرا به نیروی قدس سپاه پاسداران می رسید، صورت گرفت. هم زمان با این مصاحبه ها اعلام شد که باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، طی نامه ای از حکومت اسلامی خواسته است که برای انجام تحقیقات در مورد توطئه و تعقیب و مجازات دست اندرکاران آن با آمریکا همکاری کند تا ظن دست داشتن حکومت ایران در آن از بین برود.
هیلاری کلینتون، در مصاحبه های خود هم چنین با توجه به نمونه لیبی و با لحنی از تهدید برای حکومت اسلامی ایران، از آمادگی آمریکا برای «کمک به مردم ایران» سخن گفت. در واقع کلینتون با تاکید به نمونه لیبی، گفته اش آشکارا این بود که بعد از این مردم هر کشوری به پا خیزند و برای سرنگونی حکومت شان مبارزه کنند و ما بلافاصله اپوزیسیون راست و ناسیونالیست و به ویژه نیروهای ناراضی وابسته به حکومت آن کشور را در کنار هم می گذاریم و بلافاصله آن ها، به آمریکا و دولت های قدرت مند دیگر و ناتو متوسل می شوند تا برای برکناری حکومت به کمک این اپوزیسیون راست و لیبرال بشتابند. آن ها، بدین طریق مردم انقلابی و معترض را خانه نشین می کنند تا مانع تعمیق و گسترش مبارزه طبقاتی کارگران و مردم آزاده شوند. از سوی دیگر، این زمینه ساسی، اجتماعی و نظامی را فراهم می کنند تا دولت های قدرت مند جهانی به بهانه کمک به مردم، به آن کشور فرضی (مثلا ایران) حمله کنند و سرانجام در میان جنگ و کشتار و فریاد و ناله و ویرانه ها، اپوزیسیون طرفدار خود را به قدرت برسانند. احتمالا این استراتژی تازه غرب در رابطه با کشورهایی است که مردمان آن کشور برای سرنگونی حکومت شان به پا می خیزند. در واقع موضع جدید دولت آمریکا، در رابطه با کمک به اپوزیسیون ایرانی نیز در راستای همین استراتژی جدیدشان است. هرچند که هر کشوری شرایط خاص خودش را دارد اما فعلا الگوی لیبی، آخرین مدل و الگوی دولت های امپریالیستی برای برکناری دیکتاتورها و مهار کردن انقلابات کارگری و مردمی و آزادی خواهانه و عدالت جویانه است.
به همین دلایل کلینتون، تاکید می کند که آمریکا آماده است در صورتی که «مردم ایران» بخواهند به کمک آنان بشتابد. او، در برابر این سئوالی که «چرا آمریکا در جریان اعتراضات خیابانی جنبش سبز از آن ها حمایت نکرد؟»، آن را ناوارد دانسته و اضافه می کند که آمریکا به توصیه فعالان و رهبران جنبش سبز از حمایت علنی از جنبش خودداری کرده است. این سخن البته بی پایه نیست. اسناد ویکی لیکس، دست کم در یک مورد از این توصیه ها را نشان می دهد: داریوش امیرارجمند، پس از خروج از ایران در ژانویه گذشته، به عنوان مشاور حقوقی میرحسین موسوی به یک نماینده دولت آمریکا که در استانبول با او دیدار داشته توصیه می کند که «علنا طرف اپوزیسیون را نگیرید» چرا که حکومت ایران از آن به عنوان مدرکی علیه موسوی و دیگران استفاده خواهد کرد. اظهارات خانم کلینتون نشان می دهد که آمریکا دیگر نمی خواهد به چنین ملاحظات ادامه دهد از این رو، دولت آمریکا آماده است تا در موقع لزوم، حتی آشکار و علنی حمایت خود را از اپوزیسیون راست حکومت اسلامی اعلام کند.
به علاوه «حسن داعی» (فعال سیاسی مخالف حکومت اسلامی در آمریکا و افشا کننده لابی های حکومت اسلامی در این کشور)، در یادداشت کوتاهی در تاریخ 29 سپتامبر 2011، به نام ««ملاقات های پنهان اردشیر امیرارجمند با مقامات آمریکائی»، از جمله نوشته است: طبق گزارشات موثقی که در حاشیه دادگاه فدرال در اختیارم قرار گرفته اند، در ماه ژوئن امسال، اردشیر امیر ارجمند به همراه تریتا پارسی با برخی از مقامات آمریکائی در واشنگتن ملاقات کرده است. در این دیدار ها، امیرارجمند خود را به عنوان سخنگوی جنبش سبز مردم ایران معرفی کرده و ضمن مخالفت با تحریم، از حرکت اصلاح طلبانه در چهارچوب نظام دفاع نموده است.»
دایی، هم چنین می نویسد: «... برطبق اسناد دادگاه فدرال، تا قبل از شروع جنبش سبز، تریتا پارسی برای ملاقات بین مقامات آمریکائی با مجتبی هاشمی ثمره، رحیم مشائی و دیگر نمایندگان احمدی نژاد فعالیت می کرد و اکنون همان اهداف را با دوره گردانی اردشیر امیرارجمند دنبال می کند.»
بنابراین، این سخنان کلینتون، با واکنش های متفاوتی در داخل و خارج از کشور همراه بوده است. از جمله مجتبی واحدی، نماینده آیت الله مهدی کروبی در خارج کشور است که با انتشار ویدیویی به این سخنان واکنش نشان داده و از سیاست های متناقض دولت آمریکا در قبال حمایت از مردم ایران انتقاد کرده است.
مجتبی واحدی، در رابطه با سخنان کلینتون و در انتقاد به دولت آمریکا، می گوید: چرا آقای اوباما بعد از انتخابات گفتند که ما حاضریم با دولت ایران مذاکره کنیم؟ این باعث تقویت روحیه دولت سرکوبگر شد که در آن دوران وحشت کرده بود. ۲- چرا دولت آمریکا هیچ اقدامی بر علیه شرکت هایی که فناوری سرکوب به ایران میفروشند نکرد؟ مثلا شرکت زیمنس از آلمان که یکی از هم پیمانان آمریکا می باشد اقدام به چنین کاری کرد و نه از طرف دولت آلمان و نه دولت آلمان توبیخ نشد. ۳- دولت ایران بنیاد کارتر را به عنوان ناظر قبول دارد که از آن جمله می توان به استناد این دولت به تایید سلامت انتخابات در فلسطین و اخیر تونس اشاره کرد. آمریکا از همین اهرم برای انتخابات مجلس استفاده کند تا صداقت دولت ایران برملا شود.
یا این که داریوش امیرارجمند، از این سخنان هیلاری کلینتون و علنی کردن کمک به «اپوزیسیون»، کمی ناراحت و دلگیر شده است. هرچند که دولت آمریکا دهه هاست به عناوین مختلف به بخش های مختلفی از اپوزیسیون راست از طیف های مختلف مشروطه خواه و سلطنت طلب گرفته تا ناسیونالیست های کرد، آذری، بلوچ، خوزستانی و غیره کمک مالی می کند، اما رسما و علنا نام آن ها اعلام نمی کند. فقط «شخصیت» ها و سازمان هایی که با حضور نمایندگان آشکار و نهان آمریکا و سازمان سیا در کشورهای مختلف در کنفرانس هایی که شرکت می کنند و هم چنین از مواضع سیاسی این شخصیت ها و سازمان ها و احزاب می توان به وابستگی و سرسپردگی آن ها پی برد. از این رو، حتی در میان اپوزیسیون لیبرال، شوینیست ها و ناسیونالیست های محلی، نه تنها کم تر کسی حاضر است رسما و علنا گرفتن کمک از آمریکا را اعلام کند، بلکه همواره تکذیب نیز می کنند. چون که اکثریت مردم ایران مخالف سیاست ها و عملکردهای دولت آمریکا هم به لحاظ تاریخی و هم کنونی هستند. علاوه بر اعمال سیاست های غیرانسانی و وحشیانه سیستم سرمایه داری جهانی و در راس همه امپریالیسم آمریکا در استثمار وحشیانه نیروی کار و تداوم کار مزدی، تاریخا حمایت همه جانبه دولت آمریکا از حکومت پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه، حمله به ویتنام، طراحی کودتای های خونین در کشورهای آمریکای لاتین، ترکیه، پاکستان و غیره و هم چنین در دهه های اخیر بمباران یوگسلاوی، اشغال نظامی افغانستان و عراق و بمباران های وحشیانه لیبی از جمله وقایعی هستند که اکثریت مردم ایران و منطقه و حتی جهان را به مخالفت با سیاست های سیستم سرمایه داری جهانی و در راس همه هیات حاکمه آمریکا و متحدانش کشانده است. بنابراین، هر بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی، رسما و علنا، وابستگی خود را به قدرت های بزرگ و آمریکا نشان دهد از جمله در جامعه ایران نیز هر چه بیش تر منزوی می شود، عموما این روابط خود را از جامعه پنهان نگه می دارند.
در چنین شرایطی، «شهامت» ابراهیم نبوی، شاید برای برخی ها «تحسین آمیز» باشد که آشکارا می گوید خانم کلینتون ما اصلاح طلبان حکومتی به کمک شما نیاز داریم؟! شاید هم این سیاست ابراهیم نبوی و دوستان مسلمانش، گوشه ای از طنز تلخ تاریخ ما باشد!
نبوی می نویسد: «اخیرا اظهارات شما را در مورد کمک آمریکا به جنبش سبز و این که رهبران جنبش سبز به شما گفته اند یا پیام داده اند که ما نیاز به کمک نداریم، شنیدم. می خواهم برای شما که احتمالا در آینده با این موضوع بیش تر مواجه خواهید بود، نکاتی را درباره اخلاق ایرانیان که چه در حوزه شخصی و چه در حوزه اجتماعی و سیاسی بگویم. این نظر را از این رو می دهم که من بخش اعظم دیدگاه ها و اخلاقیات و اصول و منش شما را می دانم و همه را از روی کتابی که شما نوشتید، خوانده ام. ولی شما اخلاقیات ما را نمی دانید و حتی اگر کتابی در مورد آن نوشته شده بود، قطعا به دردتان نمی خورد. چون یک ایرانی به این سادگی حرف هایی را که به آن اعتقاد دارد نمی زند، چه برسد که آن را بنویسد... اگر خیلی هم فقیر باشیم، سعی می کنیم نشان بدهیم خیلی پولداریم. وقتی شما از من می پرسید: زندگی خوبه؟ اگر خیلی زندگی بدی داشته باشیم، می گوئیم: ای، بد نیست. و اگر زندگی خیلی خوبی هم داشته باشیم، می گوئیم: ای، بد نیست. اگر بدانید که ما مشکل مالی داریم و برای کمک به ما مثلا هزار دلار در یک پاکت به ما هدیه بدهید، ما هفته بعد دویست دلار از همسایه مان قرض می کنیم و یک گلدان ۱۲۰۰ دلاری عتیقه می خریم و آن را به شما می دهیم تا روی تان کم بشود و دیگر به ما کمک نکنید. اگر توسط سه لات چاقوکش وسط خیابان مشغول کتک خوردن باشیم و ده تا زخم هم برداشته باشیم، و شما یا آقای ناتو بیایید و با یک اسلحه بگوئید کمک می خواهید، ما خواهیم گفت: نه، خیلی ممنون، خودم از عهده این ها برمی آیم. و بعد ممکن است زخمی بشویم یا حتی بمیریم ولی به احتمال زیاد از شما کمک نمی گیریم...... شما نباید به حرف ما گوش کنید، باید اصرار کنید، بعد ما می گوئیم نه، بعد کم کم قبول می کنیم.»
نبوی، بعد از این لوث بازی هایش، ناگهان به صحرای کربلا می زند و برای این که دست کم بخشی از سران و مقامات حکومت اسلامی را نیز از خود نرنجاند یک دفعه به تعریف و تمجید از حکومت اسلامی و رهبر جنایت کار آن می پردازد و می نویسد: «خانم کلینتون! حکومت ایران حکومتی نسبتا عاقل است، آقای خامنه ای هر چقدر به دین و مذهب اعتقاد داشته باشد و غیرمنطقی رفتار کند، از بشار اسد و معمرقذافی و صدام حسین عاقل تر است. او آدم نمی کشد، ولی اجازه نمی دهد مردم در ایران احساس آزادی کنند، کسی در ایران از گرسنگی خودش را آتش ممکن است نزند، ولی ایران روزبروز به عقب می رود...»
بی شک، نبوی باید بهتر بداند که خامنه ای، در سازمان دهی و رهبری جنایات علیه بشریت هیچ کم و کسری از بشار اسد، قذافی، صدام حسن و غیره ندارد، بلکه عمق و ابعاد سیاست های وحشیانه حکومت اسلامی در این سه و سه سال حاکمیتش از همه دیکتاتورهای جهان به مراتب بیش تر و گسترده تر است. آقای نبوی، آیا شما چوبه های دار در زندان ها و خیابان ها نمی بینید؟ مگر نمی دانید ایران تنها کشوری در جهان است که حتی کودکان را زندانی و اعدام می کند. ایران به نسبت جمعیت پس از چین، دومین کشور اعدام کننده در جهان است. حکومت اسلامی ایران، تنها کشوری در جهان است که زنان را به طور سیستماتیک سرکوب می کند و حکم قصاص و سنگسار صادر می کند. حکومت اسلامی ایران، تنها کشوری در جهان است که همه قوانین متاثر از قوانین وحشیانه قرون وسطایی است و... بر این اساس، سال هاست که نهادهای بین المللی مدافع حقوق انسان و آزادی هایش در سطح بین المللی، از جمله سازمان گزارشگران بدون مرز، خامنه ای را به عنوان دشمن درجه یک آزادی بیان و قلم و اندیشه در جهان معرفی کرده است. بنابراین، اقای نبوی بر خلاف ادعای دروغین شما، خامنه آدم می کشد و جانی تر از بن لادن، ملاعمر، هیتلر، قذافی، صدام حسین، پولپوت و خمینی است.
من شکی ندارم که شما به همه این جنایات حکومت اسلایم واقف هستید اما چرا پرد هپوشی و مسات مالی می کنید تنها یک دلیل می تواند داشته باشد و آن هم شما هنوز بند ناف خود را نه از جناح اصطلاح طلبان، بلکه حتی از جناح اصول گرا و شخص خامنه ای نبریده اید. اما شما مخالف سرسخت احمدی نژاد و دولت او هستید. چون که فکر می کنید او به ناحق جای موسوی و مشایی به ناحق، مثلا جای شما را گرفته است.
به علاوه از شما به عنوان عضو سابق سیاسی - امنیتی حکومت اسلامی، باید پرسید: آیا زمانی که ایشان و دوستانش در خدمت دستگاه سانسور و اختناق و آدم کشی های حکومت اسلامی بودند چند نفر از فعالین سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون در داخل و خارج کشور توسط تروریست های حکومت شان ترور شدند؟ در حمله به کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، سیستان و بلوچستان چند هزار انسان بی گناه جان خود را از دست دادند؛ چند صد هزار نفر از خانه و کاشانه شان آواره شدند؛ سازمان ها و احزاب و نهادهای دمکراتیک را تعطیل و فعالین آن را دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام کردند؛ سعید سلطان پور شاعر و نویسنده انقلابی و کمونیست را چگونه دستگیر و اعدام کردند؛ چگونه به دفتر کانون نویسندگان حمله کردند و اسناد و اموالش را به تاراج بردند؛ چند صد روزنامه و مجله را تعطیل کردند؛ چند هزار صفحه کتاب دچار تیغ تیز سانسورچیان اسلامی شدند؛ چه قدر فیلم از نمایش باز ماندند؛ هنگامی که خلخالی به فرمان خمینی، در راس دادگاه های انقلاب بود و لاجوردی رییس زندان اوین، چند هزار نفر اعدام شدند؛ در دهه شصت به ویژه در سال 67، چند هزار نفر زندانی سیاسی در زندان ها کشور قتل عام شدند؛ سال هایی که شما ها، گنجی ها، سازگارا ها، مهاجرانی ها، کدیورها، سروش ها و غیره از کارد به دستان حکومت بودید و به ویژه خود شما ابراهیم نبوی، نخست مدیر دفتر سیاسی و سپس جانشین مدیرکل اجتماعی وزارت کشور بودید هم در طرح ها و سیاست گذاری های لحظه به لحظه سیاسی - امنیتی کشور نقش مستقیم داشتید و هم همه اسناد و مدارک کشور در دسترس تان بود. پس شما از نزدیک با همه جنایات حکومت تان به ویژه انواع و اقسام شکنجه ها در زندان ها، به زندانیان زن و مرد، کوچک و بزرگ آشنایی داشتید و به خوبی آگاهی دارید! چرا اکنون در نام هبه کلیتوتن آن ها را نفی می کنید و می گویید خامنه ای فقط آزادی را محدود کرده و ادعا می کنید او آدم نمی کشد؟
به نظر ابراهیم نبوی و هم فکرانش در جناح اصلاح طلبان حکومتی، آیا جنایات همان دوره ده سال نخست حکومت اسلامی علیه بشریت، کافی نیست که با اتکاء به معیارها و ارزش ها و قوانین جهان شمول بین المللی، همه عاملین و عامرین آن را به عنوان جنایت علیه بشریت، باید به محاکمه کشاند؟! آیا سرکوب ها و کشتار ها و اعدام های امروزه حکومت اسلامی، ادامه همان سیاست های دیروزی این حکومت نیست؟ آیا خامنه ای امروزی همان خامنه ای دوره ای نیست که ابراهیم نبوی مدیر دفتر سیاسی وزارت کشورش بود؟ آیا سرکوب ها و کشتارها و اعدام های آن دوره با این دوره تفاوتی کرده است؟ مگر نه این که جای برخی از جلادان تغییر کرده و سناریو همان سناریوی سابق است!
اساسا چه انگیزه ای برای ابراهیم نبوی مطرح است که این چنین خامنه ای را بی گناه می داند و در میان دیکتاتورها جایگاه عاقل تر دارد، آدم کشی هم نمی کند؟! از نظر من جواب این سئوال روشن است. رهبر در ساختار حکومت اسلامی، قدرت مطلق دارد و اگر به طور جدی زیر سئوال برود کل حاکمیت زیر سئوال می رود. بنابراین، هر دو جناح آگاهانه از این مساله پرهیز می کنند. انتقاد اصلاح طلبان به رهبر این است که باید سیاست های فراجناحی در پیش گیرد از این رو، انتقادشان به او این است که در انتخابات 88، این سیاست فراجناحی را کنار گذاشته و طرف اصول گرایان را گرفته است. به همین دلیل، اطلاح طلبانی چون نبوی، همواره این ملاحظه را دارند که جایگاه رهبری را زیاد خدشه دار نکنند و کلیت حکومت اسلامی را زیر سئوال نبرند. جناح اصلاح طلبان، هنوز هم این چشم امید را دارند که روزی رهبر، بار دیگر آن ها را در حاکمیت سهیم کند. چنین انتظاری نیز زیاد به دور از عقلانیت سیاسی اصلاح طلبان نیست. سیاستی که همواره اصلاح طلبان حواس شان به آن جمع است. از این رو، آن ها خصومت و دشمنی دیرینه ای با سرنگونی طلبان، به ویژه گرایش چپ اپوزیسیون که در این دهه ها، همواره خواهان سرنگونی کلیت حکومت اسلامی با قدرت و همبستگی طبقاتی همه مزدبگیران و محرومان جامعه است، دارند.
ابراهیم نبوی، برای این که به دوستان خود نشان دهد که درباره کمک گرفتن از آمریکا دچار اشتباه نشده است پیشاپیش چنین جواب می دهد: «من مطمئنم که بعد از انتشار این نوشته توسط همه دوستانم متهم به هزار اتهام سخت خواهم شد، ولی جنبش سبز ایران، و جنبش سکولار ایران به طور جدی به حمایت جهان و به خصوص دولت ایالات متحده آمریکا نیازمند است. حکومت ایران ما را بارها متهم کرده است که از شما میلیاردها دلار کمک مالی گرفتیم، در حالی که شما می دانید که ما متاسفانه این کار را نکردیم و به همین دلیل جنبش به شدت تحت فشار است. ما از شما انتظار داریم به جنبش ایران کمک مالی، فنی و تکنولوژی، حمایت در زمینه پناهندگان، حمایت رسانه ای و حمایت جدی سیاسی بکنید و به حکومت ایران با همه قوا فشار بیاورید...» (با احترام، ابراهیم نبوی، ۱۱ آبان 1390، www.roozonline.com)
در این جا نیز دوستان و هم فکران ابراهیم نبوی، چه انتقادی به مواضع ایشان دارند و یا ندارند امر خودشان است و ربطی به ما ندارد. اما او در عین حال، علاوه بر «جنبش سبز ایران»، از سوی «جنبش سکولار ایران» نیز بر لزوم حمایت های هیات حاکمه آمریکا تاکید کرده است؛ این سئوال را به وجود می آورد که آیا روابط سکولارهای سبز با جنبش سکولارهای ایران که اولی مذهبی است و دیگری سکولار، این قدر پیش رفته است که یکی از سخن گویان شان نیز ابراهیم نبوی است؟! جوابی که باید سکولارها بدهند.
ابراهیم نبوی، مدتی ست که با تغییر زبان ظنزش، نوشتن سلسله مقالات سیاسی با موضوع «جامعه خودمانی» را آغاز کرده است. در این مقالات نبوی در تلاش است وضعیت جامعه ایران را تجزیه و تحلیل کند. در یکی از این مقالات، آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را «معتدل ترین فرد» در میان اصول گرایان در زمان انتخاب به عنوان رهبری دانسته است. بنابراین، ابراهیم نبوی، ارادت خاصی به آیت الله سیدعلی خامنه ای دارد. از این رو، او در هر نوشته و موضع گیری اش کلاه از سر برمی دارد، سر تعظیم فرود می آورد تا هنوز هم باورهای سیاسی - مذهبی خود را به خامنه ای و جناح حاکم اثبات کند.
این نوشته ابراهیم نبوی، حتی عکس العمل مثبت رسانه های اصول گرا از جمله روزنامه «کیهان» معروف را به دنبال داشت. کیهان به مدیریت شریعتمداری، نوشت: «ابراهیم نبوی آیت الله خامنه ای را «معتدل ترین فرد» دانست. به همین دلیل «العربیه.نت» با ابراهیم نبوی در این مورد گفتگو نمود. نبوی در این گفتگو، بزرگ ترین اشتباه آیت الله خامنه ای را حمایت از احمدی نژاد دانست. از تندورهایی در دوران اصلاحات سخن گفت که باعث شد آیت الله خامنه ای برای برخورد با اصلاح طلبان «شمشیر را از رو ببندد.» نبوی، مسیر جنبش سبز را صحیح می داند و می گوید کارنامه خاتمی در دوره ریاست جمهوری درخشان است. او تاکید می کند که پذیرفتن خواسته های اصلاح طلبان یا انقلاب اجتناب ناپذیر دو گزینه پیش روی رهبر ایران است و می گوید: «انقلاب ها را انقلابیون خلق نمی کنند، دیکتاتورها خلق می کنند.» بنابراین، بی جهت نیست که روزنامه کیهان، اعلام کرده که ابراهیم نبوی، نویسنده جرس، نفوذی وزارت اطلاعات نیست. این در حالی است که کیهان در هفته های قبل از آن، به منظور بهره برداری از پس لرزه های ماجرای سردار مدحی با نوری زاده و سلطنت طلبان و با مامورین آمریکایی و غیره، برخی از «مشهورترین فعالان سیاسی؟!» خارج از کشور را نفوذی نامیده بود.
روزنامه کیهان، در یکی از شماره های خود در مطلبی تحت عنوان «مسابقه چه کسی درازگوش تر است به فینال رسید - خبر ویژه) اعلام کرد که برخلاف شایعات «ضدانقلاب» ابراهیم نبوی نفوذی وزارت اطلاعات نیست.
نبوی، در مقالات خود با حمله به جریاناتی که خواستار انقلاب و سرنگونی حکومت اسلامی هستند، آیت الله خامنه ای رهبر حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی را که سی و سه است به ویژه پس از مرگ خمینی، در راس باندهای آدم کش و تبه کاران حکومت اسلامی قرار دارد و از جمله از روز بیست و نهم خرداد ماه ۱۳۸۸، علنا دستور کشتار مردم را داد، فردی «میانه رو و معتدل» توصیف می کند که «تندروی اپوزیسیون» سبب سرسختی وی شده است؟! این موضع نبوی چه تفسیری دارد غیر از دلبستگی او، دست کم به حکومت اسلامی و رییس سابق اش!
ابراهیم نبوی، در این مقالات در مخالفت با سرنگونی حکومت اسلامی، در تلاش است تا حکومت اسلامی را نظامی اصلاح پذیر معرفی کند و شرکت در مضحکه انتخابات آن را موجه جلوه دهد شرکت در آن را به جامعه توصیه می کند.
البته روزنامه کیهان، مبنای بحث ما نیست. چون این دوستان سابق ابراهیم نبوی در کیهان، همواره در تلاشند فضای سیاسی داخل و خارج کشور را آلوده کنند تا از آب گل آلود ماهی خود را بگیرند. بنابراین، ما نمی دانیم که آیا واقعا ابراهیم نبوی نفوذی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی در میان اپوزیسیون راست است یا نه؟! اما روشن است که مواضع سیاسی و نوشته های ابراهیم نبوی و هم فکرانش مخالف سرنگونی طلبان و به نفع حکومت اسلامی، به ویژه به نفع جناح اصلاح طلب آن است.
کارنامه و سابقه فعالیت ابراهیم نبوی در حکومت اسلامی رده های مختلفی دارد. او، در جوانی در انجمن اسلامی دانشگاه شیراز فعال بود و گفته می شود در زمان انقلاب فرهنگی یکی از رهبران حزب الله و چماق داران دانشگاه بوده است.
پس از آن در مشاغل مختلف نظامی - امنیتی در ارگان های مختلف حکومتی خدمت کرده است. او، در اداره ای مرتبط با امنیت داخلی در وزارت کشور به عنوان یکی از کارمندان ارشد به کار مشغول بود هم زمان فعالیت مطبوعاتی خود را از هفته نامه سروش آغاز کرد.
پس از آن وارد صدا و سیما شد و به عنوان کارمند و مشاور گزینش به طور هم زمان در چند اداره دولتی کار می کرد و چند شماره از مجله گزارش فیلم که مدیر مسئولش از مدیران دانشکده صدا و سیما بود را منتشر کرد؛ پس از آن تحریریه به نوشابه امیری و هوشنگ اسدی که پیش تر به حزب توده وابسته بودند واگذار می کنند. این مجله در انتخابات ریاست جمهوری، تبلیغات وسیعی را برای خاتمی راه انداخت و در دور دوم نیز ویژه نامه ای برای خاتمی منتشر کرد.
ابراهیم نبوی، پس از آن در روزنامه های زن، جامعه و سایر روزنامه های وابسته به جناح اصلاح طلب کار کرد.
نبوی به گفته خودش، رفتن به زندان در سال 1377، به دلیل فعالیت های مطبوعاتی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به مدت یک ماه بازداشت شد. او، از «مشاغل و فعالیت های اداری» خود در حکومت اسلامی، از جمله نوشته است:
... 3) عضو هیات مدیره دانش جویی کتابخانه ملاصدرا در دانشگاه شیراز (1359)
4) تدریس تاریخ سیاسی ایران به دانش آموزان عضو اتحادیه دانش آموزان در شیراز (1360)
5) تدریس در رشته تاریخ ایران در دانشسرای مقدماتی دختران شیراز (1360)
6) عضو شورای مرکزی سازمان دانشجویان (عضو دفتر تحکیم) دانشگاه شیراز (1359-1361)
7) مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور (1361-1364)
8) جانشین مدیرکل اجتماعی وزارت کشور به مدت سه ماه (1364)
9) عضو شورای طرح و برنامه شبکه اول سیما (1363-1366)
10) معاون گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما (1364-1365)
11) مدیر طرح و برنامه شبکه اول سیما (1365- 1366)
12) مشاور رییس دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی (1366- 1367)
13) عضو شورای سردبیری هفته نامه سروش و دبیر سرویس سینمایی آن (1365 تا 1368)
14) عضو تحریریه نشریه دانشگاه انقلاب (1367-1368)
... 39) طراحی و راه اندازی و سردبیری روزنامه زن به مدیر مسئولی فائزه هاشمی تا شماره سوم (در سال 1376-1377)
... 51) نویسندگی برای روزنامه محافظه کار جام جم(1380)...
سرانجام نبوی نیز در رقابت و کشمکش دو جناح، برای بار دوم نیز مدتی بازداشت شد. بخش هایی از دفاعیات او، از تلویزیون حکومت اسلامی پخش شد که بیش تر به فیلم های سینمایی شباهت داشت که ابراهیم نبوی، به عنوان هنرپیشه اول، نقش تواب را در آن بازی می کرد و ایفای همین نقش سبب شد که او پس از آزادی، کار خود را در روزنامه های جناح رقیب اصلاح طلبان، یعنی در جناح اصول گرایان آغاز کند. از جمله در ستون دائمی در روزنامه جام جم متعلق به صدا و سیما و با مدیر مسئولی اشعری، کار کرد.
ابراهیم نبوی، به دنبال خروج برخی از روزنامه نگاران و فعالین سیاسی اصلاح طلب از کشور، سرانجام او نیز مانند بقیه با ویزا و به صورت کاملا قانونی از کشور خارج شد و ساکن بروکسل شد.
ابراهیم نبوی، پس از آن به همراه دوستان هم فکرانش چون مسعود بهنود، فرشاد بیان، حسین باستانی، حسین درخشان، نوشابه امیری و هوشنگ اسدی سایت روز را راه اندازی کردند و شرکتی تحت عنوان ایران گویا را تاسیس نمودند که پس از مدتی نیک آهنگ کوثر نیز به آن ها پیوست. پس از مدتی حسین باستانی نیز وارد تلویزیون بی بی سی شد و اداره روز به عهده نوشابه امیری گذارده شد. در این میان، ابراهیم نبوی نیز در رادیو زمانه کار گرفت.
ابراهیم نبوی، در دوره نمایش انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه سال 88 در ایران، شدیدا برای موسوی در رسانه های مختلف از جمله صدای آمریکا که در آن برنامه هفتگی داشت، تبلیع می کرد. با راه اندازی سایت جرس توسط عطاء الله مهاجرانی و آیت الله کدیور، به عنوان یکی از اعضای اصلی آن، آغاز به کار کرد.
اخیرا نیز با راه اندازی «تلویزیون رسا» در بروکسل، نبوی به سمت سردبیری این تلویزیون برگزیده شده و هم زمان به انتشار مقالات خود در جرس، روز و سایر سایت های اصلاح طلب ادامه می دهد.
نبوی مطلبی به نام «عوضی ها»، علیه مخالفین حکومت اسلامی در سایت جرس نوشت و در آن، علاوه بر کسانی که سفارت حکومت اسلامی در لاهه را اشغال کرده بودند به اپوزیسیون سرنگونی طلب نیز حمله کرد.
هم چنین روزنامه اعتماد، يك شنبه، 6 ارديبهشت 1388 - شماره 1935، با ابراهیم نبوی مصاحبه ای کرده که جواب هایش جالب است. مهسا حکمت، گفتگو کننده روزنامه اعتماد، او را چنین معرفی می کند: اگرچه بسياری ابراهيم نبوی را به عنوان يکی از چهره های شناخته شده طنزپردازان ايران می شناسند اما در اين مجال با وی به عنوان مسئول دفتر سياسی وزارت کشور در سال های 61 تا 64 به گفتگو نشستيم؛ گفتگوی سياسی که اگرچه گاهی گذری به طنز داشت اما کاملا جدی بود. ابراهيم نبوی طنزپرداز و سياسی نويس اصلاحات بيش از پنج سال است که در بلژيک زندگی می کند. بهانه اين گفتگو حملات متعدد فاطمه رجبی به ميرحسين و علت حمايت نبوی از اين نامزد انتخاباتی است.
- آقای نبوی، شما ايرانی ساکن خارج از کشور هستيد. بسياری از نويسنده ها و سياسی هايی که خارج از ايران زندگی می کنند انتخابات رياست جمهوری را يا تحريم می کنند يا رای نمی دهند و اگر هم رای بدهند، توضيحی در رابطه با آن نمی دهند. چرا شما از انتخابات دفاع می کنيد؟
من به دليل برخی شرايط ناگواری که برايم پيش آمد، مجبورم چندی در بيرون از ايران زندگی کنم. اين تغيير مکان جغرافيايی به معنی تغيير مختصات فکری و سياسی من نيست... از طرف ديگر يادتان باشد که من و کسانی مثل من، ايرانيانی هستيم که به دليل مشکلات نه چندان قانونی و به دليل برخی موارد در بيرون هستيم. ما در فرصت مناسب برمی گرديم... به همين دليل مثل کسی که در ايران زندگی می کند در مورد انتخابات فکر می کنم.
- شما فکر می کنيد اگر فضا عوض شود و اصلاح طلبان به قدرت برگردند به ايران باز می گرديد؟
من حتی اگر اصلاح طلبان به قدرت باز نگردند هم به ايران برمی گردم. ظاهرا دادگاه برای تير ماه مرا احضار کرده است و من قصد ندارم قاضی عزيزم را معطل بگذارم. اما اگر اصلاح طلبان به قدرت برگردند با خوشحالی بيش تری باز خواهم گشت. من البته يکی از مهم ترين مسائل زندگی ام بازگشت به ايران و بازگشت اصلاح طلبی و ميانه روی به کشور و قوه مجريه است، اما اين ها الزاما يکی نيستند، يعنی من در هر حال برمی گردم، حتی اگر اصلاح طلبان پيروز نشوند. در هر حال از اصلاح طلبان حمايت می کنم.
... - آقای نبوی، ظاهرا از سال 61 تا 64 که دوره نخست وزيری ميرحسين است، شما مسئول دفتر سياسی وزارت کشور بوديد. به ذهن اين گونه خطور می شود که وجود شما در اين سمت باعث حمايت تان از ميرحسين شده است.
البته که درست نيست. من دلبستگی خاصی به گذشته شغلی خودم ندارم و حتی از آن دفاع هم نمی کنم. دورانی بود که همه ما به شکلی داريم سعی می کنيم تغييرش بدهيم، اما معنای اين حرف می تواند اين باشد که من می دانم در آن روزها چه خبر بود و سيستم حکومتی چگونه اداره می شد. من آقای موسوی و شيوه کار ايشان را می شناسم. اما اگر به گذشته برگردم دوستی من با محسن مخملباف که ايشان مورد حمايت مهندس موسوی بود و اين که من از سال 1365 تا سال 1368 با سينمايی کار می کردم که با واسطه يا بی واسطه تحت حمايت موسوی بود در اين تصميمات نقش دارد، البته مهم ترين دليل علاقه من به آقای موسوی يا حتی کروبی يا حتی قاليباف، جناب آقای احمدی نژاد است که من را به آقای موسوی علاقه مند می کند.
... - زمان نخست وزيری ميرحسين دوران بگير و ببند جوانان بود. دست های زيادی رنگ شد، موهای زيادی کوتاه شد و... ميرحسين در آن زمان سکوت کرد و هيچ نگفت. حال ايشان می گويند گشت ارشاد را جمع می کنند. با توجه به اين که شما مسئول دفتر سياسی وزارت کشور بوديد شايد اطلاع داشته باشيد که اين رفتار آقای ميرحسين جزء تغييرات شان محسوب می شود يا اعتقاد داريد در آن زمان هم با آن رفتارها مخالف بودند؟
تندروی عليه جوانان يا جامعه در دهه 60 حاصل انديشه ميرحسين موسوی نبود. اين تندروی به عنوان يک خصلت انقلابی در جامعه وجود داشت و اتفاقا وجه غالب جامعه بود. اين که اين انقلابيون چرا در آن روزها انقلابی بودند و رفتارهای خشونت آميز می کردند، البته نه جای دفاع دارد و نه اگر هم جای دفاع داشته باشد من حاضرم از آن دفاع کنم، اما طبيعی است که در يک جامعه انقلابی يکی بزند، يکی بکشد، يکی ترور کند، يکی اعدام کند، چيزی که طبيعی نيست اين است که جامعه انقلابی پس از ته نشين شدن و آرامش افرادش اصلاح بشوند و بگويند که قصد مبارزه با خشونت دارند و عذر بخواهند و خودشان را درست کنند و اصولا جريان اصلاح همين است...
... - شنيده می شود فلاحيان، مسيح مهاجری، احمد توکلی و بسياری از کسانی که تفکرات جناح راست را نمايندگی می کنند حال به طور تلويحی از موسوی حمايت می کنند. علت را در چه می بينيد؟
علتش کاملا طبيعی است، اگر جز اين باشد بايد در صداقت شان شک کرد...
در این گفتگو نیز می بینیم که نبوی، اولا از کاندیداتوری موسوی حمایت می کند که باز هم این مساله خودش است و ربط چندانی به ما ندارد. اما او، هم چنان از کلیت حکومت اسلامی دفاع می کند و هنوز هم این امید را دارد که روزی به قوه مجریه حکومت اسلامی و یا ارگان های دیگر آن برگردد. بعلاوه او، به کسانی چون فلاحیان که یکی از طراحان اصلی ترورهای داخل و خارج کشور در وزارت اطلاعات و رییس سعید امامی، طراح قتل های موسوم به «قتل های زنجیره ای» در وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بود، به عنوان آدم هایی یاد می کند که نباید در «صداقت شان شک کرد»؟!
یکی از شاهکارهای ابراهیم نبوی، مربوط به واقعه 23 سپتامبر بروکسل است. روز 23 سپتامبر 2009، همگام با اعتراض هزاران ایرانی در سراسر دنیا به حضور و سخن رانی احمدی نژاد در مقر سازمان ملل در نیویورک، در بروکسل نیز تعدادی از ایرانیان طرفدار «جنبش سبز» تجمع کرده بودند که یکی از سخن رانان آن، ابراهیم نبوی بود. او، در صحبت هایش اعلام می کند که «موسوی یکی از رهبران جنبش مردمی در ایران موسوم به جنبش سبز است و... من تمایل فراوان به ایجاد رابطه با آمریکا دارم ولی این دولت فعلی نمی تواند این کار را به پیش ببرد و... من به عنوان نماینده ملت ایران اعلام می کنم که ...» و ...
در این تجمع، تنی چند از جوانان به مضمون سخنان او اعتراض می کنند و می گویند: چرا شما موسوی را رهبر جنبشی به این بزرگی می دانید؟ چرا خود را نماینده مردم ایران می خوانید؟ چرا چیزی از سال های دهه 60 و نقش موسوی در آن نمی گویید؟
این بخشی از سئوالات این جوانان بود که در سایت های اینترنتی منتشر شده و هم اکنون نیز در برخی از این سایت ها، قابل دسترسی است. در حالی که یکی از این جوانان «زن»، با اشاره به شال سبز رنگ او گفت این هم که نشانه اسلام ناب محمدی است که به گردن انداخته اید، او گفت: «95 درصد جامعه ایران مسلمانند، شماها 5 درصد جامعه ایران هستید، برید هر کار می خواهید بکنید.» و چنان با تندی دست خود را به سوی این زن بالا می آورد که انگار در مسند واقعی قدرت قرار گرفته بود. تعدادی از مردم حاضر دور آن ها جمع می شوند و در این هنگام نبوی تندتر از قبل حرف زده و خطاب به این جوانان می گوید که «شما این جایتان کار نمی کند (با دست به سرش اشاره می کند) و شعور ندارید.» و ادامه می دهد «آن ها در سال های 60 یه مشت کمونیست بودن و باید می مردن و شما هم 5 درصد هستید و حق تون همونه»
این در حالی ست که در این سال هایی که ابراهیم نبوی در خارج کشور زندگی کرده چندین بار از او سئوال شده است که شما چه اطلاعاتی درباره کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت دارید؟ او، یا با بی شرمی و وقاحت تمام اظهار بی اطلاعی کرده و یا با خشم گفته است که کمونیست ها و مجاهدین چند درصد بیش تر نبودند و خوب هم شد آن ها را اعدام کردند.
به این ترتیب، با دانستن سابقه ابراهیم نبوی در حکومت اسلامی و موضع گیری هایش در خارج کشور و اکنون عشوه های شتری اش به دولت آمریکا، نباید تعجب کرد که او این چنین وقیحانه و بی شرمانه هم به بارگاه رهبری حکومت اسلامی و جناحی از آن دخیل ببندد و هم به کاخ سفید. فردی که به خصوص در میان سرکوب و کشتار و چماقداری های بچه مسلمانان اسلحه و چماق به دست بزرگ شده و زبان و ذهنیش نیز در این فضا شکل گرفته در واقع اپورتونیسم سیاسی، تنها یک وجه آن است. از این رو، حالا هر کس به او حقوق و امکان و قدرت بیش تری بدهد به سمت او چرخش پیدا می کند و هیچ پرنسیب سیاسی، اخلاقی و انسانی را هم به رسمیت نمی شناسد.
نبوی، ادعا می کند کمونیست ها 5 درصد بودند و خوب هم شد حکومت اسلامی آن ها را کشت. حالا این خوشحالی او از این اعدام های حکومت اسلامی در زندان ها دور از انتظار نیست. چون همان طور که در بالا اشاره نیز اشاره کردیم خود او در آن روزهای سیاه، احتمالا یکی از دست اندرکاران و زمینه سازان و یا در بهترین حالت از نظاره گران این طرح وحشیانه و جنایت کارانه به عنوان «مامور و معذور» حکومتی بود. اما سئوال این است که او، اولا، این آمار 5 درصدی کمونیست ها را از کجا درآورده است؟ اما من یک آمار واقعی در جامعه مان به او یادآوری می کنم. اگر یادشان باشد در سال 1358، آماری در دانشگاه ها گرفته شد که نشان می داد چپ ها و کمونیست ها در این مراکز علم و دانش، بیش تر از گرایشات راست و مذهبی هستند و سنگر آن ها محسوب می شود. از این رو، حکومت شدیدا به وحشت افتاد و به فرمان خمینی، عناصر حکومتی و حزب الله به این مراکز هجوم آوردند و با سرکوب و کشتار شدید دانشگاه ها را تسخیر کردند و با طرح سیاه «انقلاب فرهنگی» به مدت دو سال نیز این مراکز را تعطیل نمودند تا با پاک سازی دانش جویان و اساتید چپ و کمونیست، تغییر دروس درسی و غیره دانشگاه ها را اسلامی کنند که هنوز هم این آرزویشان برآورده نشده است. البته ابراهیم نبوی، بهتر از این وقایع با خبر است. چون که خودش در آن روزهای پرتلاطم با دوستان حزب الهی اش به جان دانش جویان داشنگاه شیراز افتاده بودند و این که چند نفر را کشتند و زخمی کردند، بماند. آمار دیگر این است که سال گذشته، مرکز آمار ایران اعلام کرد جمعیت کارگران ایران با خانواده هایشان، رقمی در حدود 45 میلیون نفر است. باز هم نبوی، شاید بداند علم مارکسیسم، علم رهایی کارگران کل جامعه بشری است. یعنی طبقه کارگر با استراتژی کارگری کمونیستی اش، نه تنها خودش را از ستم و استثمار و دیکتاتوری اقلیتی سرمایه دار و دولت آن ها رها می کند، بلکه با رهایی خودش، کل جامعه را از تبعیض و ظلم و ستم رها می کند. بنابراین، طبقه اکثریت به مثابه اکثریت جامعه ایران، در اتحاد با جنبش های دیگر، چون جنبش زنان، جنبش دانش جویی، بی کاران، جوانان، مردم تحت ستم و روشنفکران و هنرمندان مترقی، می تواند وضع موجود را تغییر دهد و جلو جنگ و کشتار، سرکوب و زندان، شکنجه و اعدام را بگیرد و دنیای نوینی درخور و شایسته انسان بسازد. نبوی و هم فکرانش بیش از سه دهه است در مقابل طبقه کارگر و گرایش چپ جامعه ایران ایستاده و جنایت پشت جنایت آفریده اند. بنابراین، این آمار 5 درصدی نبوی ناشی از دشمنی و خصومت طبقاتی اش با طبقه کارگر و کمونیسم مطرح است و واقعیت ندارد!
از سوی دیگر، حضور ابراهیم نبوی و هم فکرانش در خارج کشور، سوپاپ اطمیانی برای حکومت اسلامی است. به دلیل این که رسانه ها بورژوایی به راحتی به این ها کار و امکان داده و میکروفون هایشان را نیز جلو دهان این ها می گیرند که اولا آن ها، هم سیاست های دست کم بخشی از حکومت اسلامی و هم سیاست های دولت های قدرت مند سرمایه داری را تبلیغ و ترویج می کنند و هم مخالف سرسخت نیروهای چپ و کمونیست و سرنگونی طلب هستند. به گذریم از این که طیف های به اصطلاح ملی - مذهبی با طیف توده ای - اکثریتی (ظاهرا چپ) نشست و برخاست دارند، دلایل مختلف سیاسی - طبقاتی دارد. از جمله دلایلش این است که طیف توده ای - اکثریتی، مانند خود این ها، سابقه همکاری با حکومت اسلامی را دارند، مخالف سرنگونی این حکومت هستند و همواره از اصلاح طلبان حکومتی دفاع می کنند، پس هم جهتی سیاسی زیادی با همدیگر دارند.
در واقع کسانی چون نبوی و هم فکرانش به اصطلاح هم از توبره می خورند و از هم از آخور. یعنی هم برای بقای حکومت اسلامی می کوشند و انتقادشان به جناح مقابل شان این است که زیاده روی می کنند و حق جناحی اصلاح طلبان را زیر پا می گذارند؛ و هم گوشه چشمی هم به سیاست های آمریکا و متحدانش در قبال حکومت اسلامی دارند از این رو، این طیف های رنگارنگ بورژوایی از اصلاح طلبان حکومتی و حتی بخشی از جناح حاکم اصول گرایان گرفته تا طیف توده - اکثریتی و جمهوری خواهان و سطنت طلبان و ناسیونالیست های محلی، در صورت حمله احتمالی آمریکا و متحدانش به ایران، هم چون عراق و افغانستان و لیبی، نقش پیاده نظام متجاوزان جنگ طلب را عهده دار خواهند شد. چون که آمریکا و ناتو در حمله به لیبی مانند عراق و افغانستان، نیروهای زمینی خود را وارد جنگ این کشور نکردند و فقط با بمباران های هوایی سعی نمودند نیروهای قدافی را نابود کنند و راه را برای پیشروی نیروهای وابسته به شورای انتقالی لیبی باز کنند. با این وجود، در برخی از آمارها آمده است که حدود پنجاه هزار نفر از مردم لیبی، در این بمباران های ناتو جان باختند و چندین برابر آن نیز زخمی و مصدوم و معلول شدند. هم چنین گفته می شود که آمریکا بسیاری از نیروهای مزدور به ویژه مذهبی را از کشورهای دیگر جمع آوری کرده و در قالب نیروهای شورای انتقالی لیبی وارد جنگ این کشور کرده بود. به همین دلیل نیز یکی از فرماندهان این نیروها در جنگ لیبی، سابقا از فرماندهان القاعده در جنگ افغانستان بوده که توسط نیروهای آمریکایی دستگیر و به حکومت قذافی تحویل داده شده بود. اگر در آینده، احتمالا آمریکا و اسرائیل و دیگر متحدان آن ها به ایران نیز حمله کنند قطعا نیروهای زمینی خود را وارد این جنگ نخواهند کرد و تنها با بمباران های هوایی و موشک باران ها وارد این جنگ خواهند شد و نقش نیروی زمینی را همانند لیبی، همان گرایشات و سازمان های ایرانی ایفا خواهند کرد که در بالا بدان ها اشاره کردیم. هم اکنون حکومت های به اصطلاح حکومت های ملی - مذهبی شبیه حکومت ترکیه و لیبی مدنظر و آلترناتیو غرب برای آن کشورهایی از خاورمیانه است که مردم شان علیه دیکتاتورها به پا برمی خیزند.
اما ابراهیم نبوی و دوستانش در جناح اصلاح طلبان حکومتی، پای شان گیر است. به این معنی که اگر تحولات ایران، روندی غیر از لیبی و به معنای واقعی مسیری خارج از سیاست های امپریالیستی را طی کند و حکومت اسلامی با قدرت کارگران، زنان، دانش جویان، جوانان، بی کاران، محرومان و مردم آزاده سراسر ایران سرنگون گردد، سرنوشت خوبی در انتظار ابراهیم نبوی و دوستانش نخواهد بود.
در جوامع متمدن غربی، کم نبودند فاشیست هایی که حتی چندین دهه پس از سرنگونی دولت هیتلر، شناسایی و دستگیر و محاکمه شدند. چندی پیش یکی از افسران هیتلر را که در آرژانتین بود شناسایی کردند و او را در سن ۸۷ سالگی، روی صندلی چرخدار به دادگاه آوردند. او را به خاطر جنایتی که ۵۰ سال پیش انجام داده بود، به پای میز محاکمه کشاندند.
ابراهیم نبوی و هم فکرانش در جناح اصلاح طلبان حکومتی، هم چون جناح اصول گرایان حاکم، در همه جنایات حکومت اسلامی با تمام قدرت شان به ویژه در ده سال نخست حکومت اسلامی، سپس در هشت سال دوران قدرقدرتی اصلاح طلبان به ریاست جمهوری محمد خاتمی و کمابیش تا سال 1388، در همه کشتارهای هولناک و سیاست های خانمان برانداز دهه شصت به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 مسقیما دست داشتند، طبیعی ست که این ها روزی همانند فاشیست های آلمان هیتلری، در مقابل مردم علنی و با برخورداری از همه امکانات دفاع از خود و وکیل مدافع و بدون فشار محاکمه شوند تا همه حقایق پشت پرده این همه جنایات شان روشن شود. این محاکمه نه برای انتقام گرفتن از آن ها، بلکه برای روشن شدن حقایق و دلایل و شیوه های کشتار و ترور، برای آینده جامعه بسیار ضروری است. اما اگر کسی از من بپرسد پس از محاکمه و روشن شدن حقایق با این ها چه کار باید کرد؟ جواب صریح و روشن من این است که آن ها را حتی نباید زندانی هم کرد، بلکه آن ها را آزاد گذاشت تا در جامعه آزاد، با دیدن مادران و پدران و فرزندان کسانی را که کشته اند، همواره عذاب وجدان بکشند. به علاوه در حکومت آتی ایران، اگر گرایش چپ جامعه و طبقه کارگر دست بالا را داشته باشد به نظر من نه تنها باید سریعا همه قوانین ضدانسانی و نابرابر و تبعیض آمیز لغو گردد، بلکه به طور کلی زندان های سیاسی نیز باید برچیده شوند. زندان هایی چون زندان اوین را نیز به موزه هایی تبدیل کرد تا مورد بازدید توریست ها و مردم قرار گیرند و یادآور همه جنایات حکومت های گذشته باشند.
سرانجام، از یک سو هر کسی و جریانی که با طرح ها و سیاست های قدرت های جهانی، ادعای مبارزه علیه حکومت اسلامی را دارد، همواره باید افشا و محکوم کرد. چرا که اولا چنین سیاستی به ضرر مردم و مبارزه مستقل آن هاست. دوما، نتایج سیاست ها و عمکردهای این قدرت های جهانی به ویژه در عراق و افغانستان و لیبی در مقابل چشمان جامعه مان است که بر خلاف ادعاهایشان، نه تنها هیچ گونه ثباتی و امنیتی و دموکراسی به مردم ستم دیده و زجر کشیده این کشورها نیاورده اند، بلکه بر عکس علاوه بر ویرانی هایی که بر این کشورها وارد کرده اند و بازار بزرگی نیز برای شرکت های خود در بازسازی این ویرانه ها و غارت منابع طبیعی به وجود آورده اند در عین حال، جنگ و ترور، فقر و گرسنگی را نیز در این کشورها نهادینه کرده اند. این ها، واقعیت های غیرقابل انکاری هستند که در مقابل جوامع جهانی قرار دارد. از سوی دیگر، تجربه تاکنونی جامعه ایران، از جمله تجربه خود اصلاح طلبان حکومتی نیز نشان داده است که این حکومت جانی و تبه کار را نمی توان با بازی های انتخاباتی و اصلاحات قطره چکانی از بالا تغییر داد. از این رو، باید کلیت حکومت اسلامی، آن هم نه با دخالت نظامی - سیاسی دولت های قدرت مند و ناتو و شورای امنیت سازمان ملل، بلکه باید با اراده و قدرت مستقیم و مبارزه جنبش های اجتماعی آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جوی ایران به زیر کشیده شود تا مردم در فضایی امن، آزاد، برابر و انسانی بتوانند سرنوشت خود و جامعه شان را مستقیما به دست خویش رقم بزنند.
سه شنبه بیست و چهارم آبان 1390 - پانزدهم نوامبر 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر