۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف، مهدی اصلانی

ر
مهدی اصلانی
آقای گنجی! به اعتبارِ نوشته‌ی اخيرتان در کلامِ شما و شمايان، نوعی طلب‌کاری تاريخی مشاهده می‌شود که آن‌را مزدِ بريدن و پرت شدن از دايره‌ی قدرت خود می‌پنداريد. در گفتمانی که از جانب شما و برخی هم‌فکران‌‌ ساخته شده کسانی که از چرخه‌ی قدرت کنار رفته و يا به بيرون پرت شده مشروعيت و جايگاه پيدا می‌کنند و بايد بدانان ناز‌شصت داد. سويه‌ی ديگر چنين باوری آن است که کسانی که از ابتدا در بازی قدرت قرار نگرفتند بی‌جايگاه می‌شوند و نامشروع!
gooya.com

تازه‌ترين نوشته‌ی اکبر گنجی بر روی تارنمای "گويا" تحتِ عنوانِ "همراهی با اسرائيل؟!" با مقدمه‌ای کوتاه، اما کم‌ارتباط با متن، گونه‌ای نگاه که بازتابِ نادقيقِ ورودِ هميشه‌گی ايشان به مباحثِ سياسی می‌باشد را فرموله کرده است. موضوع محوری مقاله‌ی اکبر گنجی، به مانند نوشته‌های اخيرشان خطر حمله‌ی نظامی به ايران از جانب غرب به ويژه اسرائيل، و موضوع هم‌جبهه شدن و يا نشدن در مصافی است که به باور ايشان قريب‌الوقوع می‌نمايد.
آن‌چه در نگاهِ اول، در نوشته‌های پُر‌تعدادِ اکبر گنجی و نيز ادبياتِ گفتاری وی در برنامه‌‌ی تلويزيونی "راه" که به شکل مستمر روی آنتن می‌رود، قابلِ اعتنا و چشم‌نواز است، اصرارِ آقای گنجی در به کارگيری ضميرِ اول شخصِ جمع "ما" به جای "من" می‌باشد. دو نوع کارکردِ معنايی را می‌توان در به کار بستنِ مداومِ "ما" به جای "من" در نظر داشت.
اول: شخصی که خود را "ما" خطاب می‌کند به نماينده‌گی رسمی يا غير‌رسمی از جانبِ افرادی سخن می‌گويد. به مانندِ آن‌چه در پيشانی اين مطلب در تارنمای "گويا" چراغ می‌زند: ما ولايت فقيه نمی‌خواهيم، ما جمهوری تمام عيار می‌خواهيم [...] دوم: از جمله برخی بزرگان به جهتِ تعظيم و تفخيم، خود را "ما" خطاب می‌کنند. به نظر می‌رسد ايشان کاربردی تلفيقی از دو نمونه‌ی فوق در به کارگيری "ما" را مدنظر دارند. با منطقِ کلامی ايشان به ويژه در برنامه‌ی تلويزيونی "راه" با گونه‌ای مصادره شده از مردم و تعريف از آن مواجه هستيم. به عنوان نمونه: "مردم ايران چيز ديگری می‌گويند. مردم ايران استقلا‌ل‌طلب هستند. مردم ايران به متجاوزين نه می‌گويند. [...] تا اين‌جای کار شايد ايرادی به اين‌گونه خوانش از مردم به آقای گنجی وارد نباشد. مشکل از آن‌جايی آغاز می‌شود که ايشان صدای خود را سنجشِ جريانِ داخلِ ايران می‌انگارند.
ايشان هماره بر مبنای مفروضاتی نادقيق يک ساخت به وجود می‌آورند و سپس در آن ساخت يک گفتمان می‌سازند و ديگران را به مسابقه‌ای دوسرباخت که قوانين و زمين بازی از قبل توسط ايشان تعيين شده دعوت می‌کنند. به عنوان نمونه در مطالبِ سريالی اخيرشان بر سرِ آنند تا ديگران را به بحثی بکشانند که بر مفروضات ايشان مبنی بر بمباران قريب‌الوقوع ايران و سقوط نظام سياسی در ايران بنا شده است. در ارتباط با احتمال خطر حمله‌ی نظامی به ايران، فضای مجازی سرشار از نظريات و نوشته‌های بی‌شمار است، من ضمن داشتن فاصله با چنين ديدگاهی تنها به عنوانِ يک زندانی سياسی سابق از آن‌جا که ايشان در مقدمه‌ی کوتاه‌شان بدون ارتباط با موضوع محوری مطلب‌شان مقوله‌ی زندان و زندانی بودن خودشان را کارپايه‌ی بحث‌شان قرار دادند، تنها به مقدمه‌ی نوشته‌‌شان می‌پردازم و موضوع ديگر در ارتباط با تئوری توطئه‌ی حمله نظامی به ايران را به مجالی ديگر وا‌ می‌نهم.
ايشان نوشته اند: «در زندان اوين "مانيفست جمهوری‌خواهی" يک و دو را نوشتم و در زندان اوين بيانيه‌هايی صادر و در آن به صراحت گفتم که "علی خامنه‌ای بايد برود" [...] نوشتن عليه خامنه‌ای و جمهوری اسلامی و تغيير نظام در خارج از کشور هيچ هزينه‌ای ندارد. اما نوشتن اين سخنان در زندان اوين معنای ديگری دارد» (۱)
روايتِ فوق برآيندِ نوعی از خودشيفته‌گی بدخيم متعلق به اصلاح‌طلبی به پايانِ راه رسيده می‌باشد. روايتی سرشار از ناعدالتی و بی‌انصافی. دردِ ديگری را پست ديدن. هرچه خارج از خود است را ناديدن. و آغازِ تاريخِ ستم را خود‌انگاشتن.
اکبر گنجی با گفتن نيمی از واقعيت به دست‌کاری حافظه و روايتِ واژگون از تاريخِ زندان و حبس بر می‌خيزد. اين قهرمان‌سازی جعلی، بی‌عدالتی نسبت به کسانی است که هنوز زخم قپان و کابل بر پيکر دارند و خوابِ اعدام می‌بينند.
آقای گنجی، توضيحاتی چند بر روايت‌شان را نالازم دانسته‌اند. ايشان به روی خود نمی‌آورند، زمانی در زندانِ جمهوری اسلامی سريالِ مانيفست‌های جمهوری‌خواهی می‌نوشتند، جدا از هم‌راهی بخشِ مهمی از هم فکران‌شان و کسانی که در چرخه‌ی قدرت قرار داشتند، شبکه‌ای از زندان‌بانان و هم‌کاران سابق،‌ مددرسانِ انتقالِ اخبارِ مرتبط با ايشان به خارج بودند.
آقای گنجی اين توضيح بر خود روا نمی‌دارند که: با استفاده از فضايی که مطلقاً در اختيارِ امثالِ ايشان قرار گرفت به تيتر بدل شدند. تصاويری از اعتصاب غذا‌ی‌شان در زندان و گزارشِ لحظه به لحظه از بلندی ريش و کوتاهی وزن، هر دم روی نت قرار می‌گرفت.
به عنوان يک زندانی سياسی سابق در دهه‌ی شصت نمی‌خواهم حبسِ ايشان را ناقدر جلوه دهم که هرکس را به قدر وزنش بايد سهم بخشيد. وزنی که آقای گنجی برای خود قائل‌اند باسکول نشده است و ناعادلانه. با تعريف قهرمان و قهرمان‌سازی بدين شکل، سهمِ کسانی که از جوانی غارت‌شده‌شان تنها وصيت‌نامه‌هايی خط خورده در صندوق‌خانه‌‌ی اسرار مگوی مادران برجای مانده لگد‌کوب می‌شود. اگر بتوان عدالت را نوعی ديدن تعريف کرد، نديدن را می‌توان ناعدالتی محض نام نهاد. بر همه‌گان دانسته است که همه‌ی دورانِ زندانِ اکبر گنجی در زيرِ نورافکن تلالؤ داشت. و اين زمان البته با آن هنگامه‌ی جنون و خون تفاوتی آشکار داشت.
همين جا فرصت را مناسبِ طرحِ اين پرسش از آقای گنجی قرار می‌دهم. اکثر زندانيان سياسی دهه‌ی شصت با ثبت خاطرات‌شان به شناخت هرچه بيش‌تر از پليدی نظام زندان همت کرده‌اند. به راستی زمانِ ثبتِ خاطرات زندان شما کی فرا می‌رسد؟ بهتر نبود با بيانِ دورانِ حبس‌تان خواننده‌ی تاريخِ واقعی زندان را به قضاوتی منصفانه از "تاريک‌خانه‌ی اشباح" واقعی فرا می‌خوانديد؟ تا دانسته شود در زندان با شما چه کرده و بر شما چه رفته؟ تا بدين وسيله اندکی از تفاوت زندان دهه‌ی شصت با زندان دورانِ اصلاحات از پرده برون افتد.
آقای گنجی! خوش‌حافظه‌گی‌تان مدد می‌کند تا به ياد آريد؟ برای پخش يک اعلاميه استخوان هزارانِ جانِ جوان بر گورستان‌ها شيار کرديد و آدم سينه‌ی ديوار گذاشتيد. نمی‌گويم گذاشتند که می‌گويم گذاشتيد، چرا که شما آن زمان هنوز لباسِ اردوی ستم بر تن داشتيد. جنازه‌ها بر کنار افتاده بود و شما بر روی تشکِ کشتی باستانی قدرت بدن چرب می‌کرديد و به کار فرهنگ ماجرا داشتيد. شايد بگوييد: در کشتار مستقيم دست نداشته‌ام. آقای گنجی حتماً در اين چند ساله‌ی مهاجرت‌تان در غرب دريافته‌ايد که، وقتی نظامی در حوزه‌ی سياسی مرتکب جنايت می‌شود مسئوليت، تنها متوجه آمران و عاملان نمی‌باشد، چرا که تمامی چرخ‌دنده‌های نظام از پاس‌دار بخش فرهنگی که شما باشيد تا "پدر بزرگوار" مسئوليت سياسی اخلاقی دارند. از تصاوير اعدام‌های کردستان تا دانشگاه. از شب‌های هزاربار مردن و تک‌تيرهای شمارش شده در اوين در اعدام‌های سال شصت و ... ليست تباهی‌ها به زمانی که لباسِ اردوی شر به تن داشتيد چنان بلند است که شماره کردنش موجب کسالت. حال شما آمده‌ايد به بهانه‌ی خطرِ حمله‌ی نظامی به جمهوری اسلامی زندان‌تان را به رخِ ما می‌کشيد. به خاطرِ زخمِ جانِ مادران داغ و درفش هم که شده اين کار را نکنيد.
شما را در اين زمينه نه تنها تقدمی موجود نيست که بسيار دير تشريف آورده‌ايد آقا!
شما اگر نه در هيچ چيز ديگر که در اين مورد متاًخر هستيد و نو‌آموز. مرادم حساب‌شويی لحظه نمی‌باشد که البت امثالِ شما حساب ناشسته فراوان داريد. جنابِ گنجی! شهر هنوز آن‌قدر شلوغ نشده. خوش آمديد اما دير تشريف‌فرما شده‌ايد. برای رعايتِ دموکراسی و عدالت که اين روزها مدام از آن می‌گوييد، لطفاً تشريف ببريد ته صف.
چون خام‌دستانه حرمت شکستيد و حسابِ تقدم و تاًخر به ميان کشيديد می‌گويم: شما پس از اعدام‌های شبانه و رسمی نظام و کشتارهای جمعی سال شصت، يعنی پس از فروکش کردنِ موجِ اولِ کشتارِ نظامِ اسلامی از سپاه استعفا می‌دهيد و فرنگی‌کاری پيشه می‌کنيد. در دوزخ‌سالِ ۶۷ شما رايزن فرهنگی ايران در ترکيه هستيد. و معنای کارِ فرهنگی برای نظامی که در آن ايام سرِ مخالفان را ته‌تراش می‌کرد از روز روشن‌تر.
شما در روايت ابترتان تنها از خود سخن نمی‌گوييد که کژ و مژ بودن بر ناديده‌گی ديگری و قلب بنا شده است.
با اين نگاه در اکثرِ آثار نوشتاری و تصويری‌تان ابتدا شما يک حريم ايجاد می‌کنيد و مقولاتی چون قهرمانی و قهرمان را بازتعريف می‌کنيد. حريم اما توقع به دنبال دارد، و توقع‌ آن‌که ديگران بايد مرتب از مانند گنجی‌ها تشکر کنند، چرا؟ چون شما زمانی تصميم گرفتند از بازی خارج شويد. در اين بين کسانی که اساساً در بازی شرکت نکردند سهمی جز بدهی نصيب نمی‌برند. ديگران بايد از کسانی که گفتند تعدادی را سر نبريد تشکر کنند. و از اين‌جا کسانی قهرمان تاريخ می‌شويد.
آقای گنجی! شما قادر نيستيد و اساساً تمايل نداريد تماميت زخم را به رسميت بشناسيد، چرا که در هنگامه‌ی زخم، در سپاه زخم‌زن‌ها بوديد.
آقای گنجی! به اعتبارِ نوشته‌ی اخيرتان در کلامِ شما و شمايان، نوعی طلب‌کاری تاريخی مشاهده می‌شود که آن‌را مزدِ بريدن و پرت شدن از دايره‌ی قدرت خود می‌پنداريد. در گفتمانی که از جانب شما و برخی هم‌فکران‌‌ ساخته شده کسانی که از چرخه‌ی قدرت کنار رفته و يا به بيرون پرت شده مشروعيت و جايگاه پيدا می‌کنند و بايد بدانان ناز‌شصت داد. سويه‌ی ديگر چنين باوری آن است که کسانی که از ابتدا در بازی قدرت قرار نگرفتند بی‌جايگاه می‌شوند و نامشروع! بن‌مايه‌ی چنين نگاهی بی‌قدر کردن زخم ديگری است. نيت آن است با خار‌داشت و کوچک کردن دردِ ديگری، ابعادِ کوچکِ قربانی بودن خود را بزرگ جلوه دهيد.
مفهوم خارج کشور برای شما مفهومی است تا بنِ دندان ابزاری. خارج کشور بايد گاهی بياييد پرچمی حمل کند و يا با انداختن امضاء پای بيانيه‌ای که فکرِ شما در آن جلوه دارد تکليف انجام داده و بار زمين بگذارد. (۳-۲)
همان توقعی که به هنگامی که هنوز از ايران مهاجرت پيشه نکرده بوديد می‌زديد. حرفِ شما و هم‌فکران‌تان از جمله پدر معنوی تئوری اصلاحات سعيد حجاريان که شما بسيار به وی ارادت داريد آن بود که خارج کشور بايد زائده و پشت‌جبهه اصلاح‌طلبی در داخل باشد: «تغيير نظام در خارج از کشور هيچ هزينه‌ای ندارد.» شما هم‌چنان به شکلی غم‌گنانه پژواکِ صدای اصلاح‌طلبان داخل باقی مانده‌ايد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نگاه کنيد به اکبر گنجی "همراهی با اسرائيل" گويا نيوز
۲-قاعده‌ی تاکنونی و نگاه تام‌گرای اکبر گنجی آن بوده است که در عمده‌ی موارد و تا آن‌جا که زور ايشان رخصت می‌داده ديگران بايد به ايشان بپيوندند. ايشان ابتدا متنی را می‌نويسند يا منشاً حرکتی می‌شوند بعد کسانی بايد آن را امضاء کنند يا بدان بپيوندند. به عنوان نمونه در "بيانيه گروهی از روشنفکران ايرانی مخالف سرکوبگری نظام" با امضای صد‌و‌بيست روشنفکر، که جاپای نگاه و قلم و فکر سياسی ايشان مشهود است، ايشان برای محکم‌کاری و دو قبضه کردن در گفت‌و‌گو با بی بی سی فارسی و برای آن که گفته باشند "کار من بوده" با عنوان يکی "از نويسندگان اين بيانيه" به جای يکی از امضاء‌کننده‌گان بيانيه سخن می‌گويند. حال آن‌که وقتی متنی از جانب تعدای بی‌شمار امضاء می‌شود اين‌که چه کسی متن را انشاء کرده از اهميتی چندان برخوردار نمی‌باشد، چرا که متن را بر اساس محتوايش امضاء می‌کنند. چنين عنوانی به خود دادن تنها می‌تواند با مفهومِ يارکشی سياسی تعريف شود.
۳- گونه‌ای ديگر از ادبيات مورد علاقه‌ی آقای گنجی را می‌توان در ارتباط با انتشار متنی اعتراضی به سازمان ملل در مطلبی تحت عنوان با اين رژيم چه بايد کرد؟ مشاهده کرد: «برای رسيدن به اين هدف طی چند روز آينده نامه‌ای خطاب به شورای امنيت سازمان ملل انتشار خواهد يافت که همه‌ی ايرانيان مجاز به امضای آن‌اند» نگاه کنيد به تارنمای اکبر گنجی

در همين زمينه:
[همراهی با اسرائیل؟! اکبر گنجی]

هیچ نظری موجود نیست: