زوال پایه اجتماعی حزب بعث
شورش توده ای بزرگ و دائماً گسترش یابنده ای که در نُه ماه گذشته علیه رژیم بشار اسد برخاسته ، جای تردیدی باقی نمی گذارد که اکثریت مردم سوریه با این رژیم مخالفند. همچنین تردیدی نمی توان داشت که شورشی با این دوام و گستردگی فقط با نفرت مردم از دیکتاتوری یا تأثیر پذیری آنها از انقلاب های تونس و مصر قابل توضیح نیست. دیکتاتوری ها ضرورتاً همیشه و همه جا رژیم های منفوری نیستند. مثلاً رژیم جمال عبدالناصر مسلماً یک دیکتاتوری بود ، ولی وقتی ناصر ( در سپتامبر ۱۹۷۰ ) مُرد ، بیش از شش میلیون مصری از سراسر کشور به قاهره ریختند و او را مانند یک قهرمان تا آرامگاه اش بدرقه کردند و هنوز هم خیلی از آنها او را یکی از قهرمانان بزرگ تاریخ کشورشان می دانند. پس سؤال این است که چرا مردم سوریه بعد از چهار دهه تن دادن به دیکتاتوری خاندان اسد ، اکنون علیه آن برخاسته اند؟ حقیقت این است که حکومتِ ( تقریباً ) نیم قرنی حزب بعث بر سوریه ، گرچه همیشه یک حکومت دیکتاتوری بوده ، اما در چشم مردم عادی سوریه هیچ وقت چنین بی اعتبار و غیر قابل تحمل نبوده است. هرچند هیچ انقلابی بدون فعالان سیاسی ِ خواهان براندازی رژیم حاکم شروع نمی شود و (حتی اگر شروع بشود) به فرجامی نمی رسد ؛ ولی برخلاف تصور عامیانه ، انقلاب کار انقلابی ها نیست ، بلکه کار توده های وسیع مردم است و هنگامی اتفاق می افتد که آنها به صورت گسترده و پی گیر به رویارویی آشکار با رژیم حاکم بر می خیزند و "اقدامات مستقل تاریخی و توده ای" را امکان پذیر می سازند. و مردم عادی هنگامی به چنین اقداماتی کشیده می شوند که "دیگر نخواهند به شیوه پیشین زندگی کنند" و "مصیبت و فلاکت طبقه ستم دیده از حد معمول فراتر برود". شکل گیری چنین شرایطی در سوریه نشان می دهد که تکیه گاه های اجتماعی حکومت حزب بعث در حال فرو ریزی است.
هنگامی که بعثی ها از طریق یک کودتای نظامی در ۸ مارس ۱۹۶۳ به قدرت رسیدند ، سوریه یک کشور اساساً دهقانی بود و ثمرۀ کار اکثریت عظیم دهقانان به وسیله زمین دارانی که غالباً سنی بودند و در شهرها می زیستند ، چاپیده می شد. یکی از علل اصلی گسترش نفوذ حزب بعث از همان آغاز این بود که به دفاع از منافع دهقانان در مقابل زمین داران برخاست. و حتی یکی از علل اصلی دشمنی اخوان المسلمین سوریه با حزب بعث ، بی تردید مسأله دهقانی بود. زیرا اخوان المسلمین سوریه ( برخلاف اخوان المسلمین مصر که به وسیله معلمان سرخورده از نخبگان طبقات بالا پایه گذاری شده بود ) به وسیله روحانیت سنی ِ مرتبط با نخبگان و زمین داران مقتدر شهرهای حما و حلب شکل گرفت[1] و از ۱۹۵۵ به بعد ، در مبارزه با حزب بعث عملاً سیاست مقابله با خطر شورش دهقانی را پیش می برد[2]. یکی از مهم ترین اقدامات بعثی ها پس از دست یابی به قدرت ، شروع اصلاحات ارضی بود. این برنامه به ویژه پس از کودتای فوریه ۱۹۶۶ که جناح چپ حزب بعث به رهبری صلاح جدید را در رأس قدرت نشاند ، خصلتی رادیکال پیدا کرد. تیم صلاح جدید (که در آغاز ، حافظ اسد هم جزو آن محسوب می شد ) از طریق عمق دادن به اصلاحات ارضی و ملی کردن های وسیع اقتصادی ، زوال طبقات بالای سنتی را تشدید و تکمیل کرد و اقتدار نخبگان سیاسی برخاسته از ائتلافِ جوانان تحصیل کرده روستایی و طبقه متوسطِ پائین شهری را محکم تر ساخت. آنها تلاش کردند برنامه ریزی اقتصادی منظمی را سازمان بدهند ؛ طرح های زیر ساختی و صنعتی بزرگی مانند ساختن جاده ها و شبکه های راه آهن و سد بزرگ فرات را آغاز کنند و میدان های نفتی تازه کشف شده در شمال شرقی کشور را به بهره برداری برسانند. و برای انجام این کارها از همان هفته های نخستین روی کار آمدن ، همکاری اقتصادی فشرده ای را با اتحاد شوروی آغاز کردند. این همکاری ها در حدی بود که دولت های غربی با نگرانی از احتمال افتادن سوریه به دامن شوروی و قدرت گیری کمونیست ها سر و صدا راه انداختند و صلاح جدید و بعضی از همکاران نزدیک اش مانند یوسف زُعیّن و نورالدین آتاسی ، صحبت از اهمیت "سوسیالیسم علمی" را پیش کشیدند ، البته بی آن که سوء ظن بعثی خود را نسبت به "خطر" نفوذ کمونیست ها مخفی کنند. مجموعه این سیاست ها بود که جناح عمل گرا یا "واقع بین" حزب بعث را به وحشت انداخت. کودتای نوامبر ۱۹۷۰ حافظ اسد بازتاب این وحشت بود. او ضمن این که می کوشید نفوذ اجتماعی حزب را در میان طبقات پائین شهر و روستا حفظ کند ، از سیاست های رادیکال جناح صلاح جدید در مسائل داخلی و بین المللی فاصله گرفت تا دکان داران ، بازرگانان ، پیشه وران شهری ونیز بسیاری از خانواده های مهم سنی و سابقاً ثروتمند را که از "خطر" سوسیالیسم از سوریه گریخته بودند ، به طرف رژیم بکشاند. جهت گیری او که خود آن را "جنبش تصحیحی" ("الحرکه التصحیحیه" می نامید ، بی تردید چرخش به راست و ائتلاف با طبقات میانی بود.
در دوره سی ساله حکومت حافظ اسد ، اقتصاد سوریه در مجموع ، در چهار چوب سرمایه داری دولتی پیش رفت. در این دوره از یک سو با اجرای چند برنامه پنج ساله ، نظام اقتصادی نسبتاً مدرنی شکل گرفت و شرایط زندگی مردم و از جمله طبقات پائین جامعه آشکارا بهبود یافت ، و از سوی دیگر ، با تقویت بورژوازی جدید شهری درکنار بخش عمومی اقتصاد و در پیوند با آن ، فساد گسترش یابنده و به تدریج فلج کننده ای نهادی شد. نقش این بورژوازی جدید در آغاز این بود که در همدستی با مراکز قدرت و کسانی که بنگاه های انحصاری دولتی را در دست داشتند ، وسائل و قطعات یدکی مورد نیاز شرکت های دولتی را فراهم می کرد و اجناس اضافی را در بازار سیاه آب می نمود. اما بعد از تحکیم موقعیت اش به تدریج حمله به بخش عمومی و دفاع از ضرورت بازار آزاد را آغاز کرد. در دوره حافظ اسد بخش خصوصی در سه چرخش مهم در سال های ۱۹۷۰ ، ۱۹۸۳ و ۱۹۹۱ تقویت شد و هر سه چرخش با مقاومت و اعتراضات کارگران و زحمتکشان و حتی مقاومت هایی در درون خودِ حزب بعث روبروگردید. در این میان چرخش سال ۱۹۹۱ که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی صورت گرفت ، در ضربه زدن به شرایط زندگی طبقات پائین و در فراهم آوردن زمینه ادغام اقتصاد سوریه با بازار جهانی سرمایه داری نقش تعیین کننده ای داشت[3].
اگر حکومت حافظ اسد ، علیرغم همه چرخش های به راست ، تا آخر در محدوده اقتصاد دولتی باقی ماند ، حکومت بشار اسد از همان آغاز با وعده لیبرالیزه کردن اقتصاد و کنار گذاشتن اقتصاد برنامه ای شروع شد. در سال ۲۰۰۵ کنگره حزب بعث اعلام کرد که سوریه به سوی "اقتصاد اجتماعی بازار" حرکت می کند. به عبارت دیگر ، سوریه نیز مانند بسیاری از دیکتاتوری های جهان سومی ، به تقلید ناشیانه از مدل چینی روی آورد و دفاع از تقدم لیبرالیزه کردن اقتصاد بر لیبرالیزه کردن سیاست را به دستاویزی برای ادامه دیکتاتوری و سرکوب تبدیل کرد.
در نتیجه چرخش های اقتصادی یاد شده ، اولاً نفوذ حزب بعث در تصمیم گیری های اقتصادی روزمره ، در دوره حکومت بشار اسد آشکارا تضعیف شده و این حزب دیگر نمی تواند نوسان های اقتصادی را که به وسیله بخش خصوصی و نیروهای بازار شکل می گیرند ، کاملاً تحت کنترل در بیاورد. ثانیاً با کاهش نفوذ دهقانان و کارگران در صفوف حزب بعث ، نفوذ بورژواهای جدید در آن آشکارا تقویت شده و شبکه های ارتباطی حزب در میان مردم کارآیی خود را تا حدود زیادی از دست داده اند. ثالثاً با افزایش نابرابری های طبقاتی و گسترش بی امان فساد در همه حوزهای اقتصاد ، نارضایی توده ای ، به ویژه در میان طبقات پائین ، به نحو بی سابقه ای افزایش یافته است. و بالاخره ، در حالی که درآمدهای طبقات پائین دائماً در حال کاهش است ، بیکاری ، به ویژه در میان جوانان ، به نحو خطرناکی افزایش می یابد و سالانه ۳۰۰ هزار جوان جویای کار وارد بازار می شوند ، بی آن که رژیم بتواند اقدامات مؤثری برای ایجاد اشتغال انجام بدهد.
و فراموش نباید کرد که همه این دگرگونی ها در شرایطی گسترش می یابند که درآمد نفتی سوریه که در رونق اقتصادی آن از دهه ۱۹۸۰ به بعد نقش بسیار مهمی داشته است ، دارد کاملاً ته می کشد و بنا به ارزیابی صندوق بین المللی پول ، یکی – دو سال دیگر احتمالاً تمام خواهد شد.
اما علل زوال پایه اجتماعی حزب بعث فقط به حوزه اقتصادی محدود نمی شود و عوامل دیگری نیز در این زمینه نقش مهمی دارند که باید به آنها توجه کرد:
یک – سکولاریسم حزب بعث بی تردید در حمایت از حقوق اقلیت های مذهبی سوریه که غالباً هم روستائیان تهیدست و زیر فشار بودند ، نقش بسیار مهمی داشت ؛ اما در دوران دیکتاتوری خاندان اسد نوعی تبعیض مذهبی شکل گرفته و نیرومند شده که هرچند برای مدتی تکیه گاه حکومت بعث محسوب می شد ، اما اکنون به نقطه ضعف آن تبدیل شده است: علویان سوریه از برکت رژیم اسد به امتیازات ویژه ای دست یافته اند که نمی تواند دشمنی دیگران و مخصوصاً اکثریت سنی این کشور را برنیانگیزاند. مخصوصاً فراموش نباید کرد که دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی وحشتناک رژیم اسد ، عمدتاً از علویان عضوگیری می کرده اند و به وسیله اینها اداره می شوند. به عبارت دیگر ، دیکتاتوری حتی نقطه قوت حکومت بعث را به نقطه ضعف آن تبدیل کرده و سکولاریسم را هم بی معنا ساخته و عملاً به صورت پوششی برای نابرابری شهروندان کشور درآورده است. غالب علویان امروز دیگر نه به دهقانان تهیدست دیروزی ، بلکه اقشار تحصیل کرده و مرفهی تعلق دارند که از امتیازات ویژه ناشی از یک دیکتاتوری خون ریز برخوردارند.
دو – پان عربیسم بعث نیز که یکی از تکیه گاه های اصلی حزب بعث سوریه محسوب می شده ، اکنون به علت سیاست های منطقه ای رژیم اسد تا حدود زیادی بی اعتبار شده است. فراموش نباید کرد که رژیم اسد در جریان جنگ ایران و عراق در کنار جمهوری اسلامی ایستاد و فرصتی به دست دستگاه های تبلیغاتی دولت های ارتجاعی عرب داد که پان عربیسم آن را زیر سؤال ببرند. و بدتر از آن در جریان جنگ ۹۱ – ۱۹۹۰ علیه رژیم صدام حسین ، در ائتلافی به رهبری امپریالیسم امریکا و در کنار دولت های ارتجاعی عرب شرکت کرد که هر نوع ادعای پان عربی و ضد امپریالیستی را رسوا می کرد. حتی اگر کسانی جنایات رژیم اسد علیه جنبش آزادی بخش فلسطین در لبنان را فرموش کرده بودند، با ائتلاف های ضد عربی آن در یافتند که برای این رژیم هر اصل دیگری جز حفظ مودیت خودش بی معناست.
سه – اشغال بیست و پنج ساله لبنان گرچه در آغاز فرصت های مهمی برای تحکیم نفوذ سوریه در لبنان فراهم آورد ، اما تسلط دستگاه های امنیتی خفه کننده این رژیم بر زندگی لبنانی ها و جنایات متعددی که در کشتارهای پیدا و پنهان جریان های چپ و فلسطینی در آن کشور به راه انداختند ، چنان سوریه را در چشم بخش بزرگی از لبنانی ها بی اعتبار کرد و چنان هزینه های سنگین و کمر شکنی را بر اقتصاد سوریه تحمیل کرد که آرمان "سوریه بزرگ" یا دست کم ، اتحاد سوریه و لبنان را در افق های مشهود کنونی کاملاً از بین برد. به این ترتیب ، دیکتاتوری نه آرمان وحدت عربی ، بلکه حتی آرمان "سوریه بزرگ" را به مضحکه ای بی مقدار تبدیل کرد.
بنابراین ، به جرأت می توان گفت که انقلاب مردم سوریه هنگامی شروع شد که حزب بعث تا حدود زیادی تکیه گاه های سنتی خود را از دست داده بود.
محمد رضا شالگونی – ۲ دی ۱۳۹۰ ( ۲۳ دسامبر ۲۰۱۱ )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر