اعدامهای ۶۷؛ گزارش آیت الله منتظری از قتل عام بدون محاکمه
خاطرات آیت الله منتظری و نامههای ایشان به مسئولان در رابطه با اعدامهای تابستان ۶۷، روشنگر بخشی از تاریخ معاصر است. همزمان با سی و سومین سالگرد اعدامها که مقارن مرداد ماه سال ۶۷ در زندانهای جمهوری اسلامی انجام شد، بمنظور آشنایی با بخشی از تاریخ معاصر کشورمان، با همکاری دفتر آیت الله منتظری بخشهایی از کتاب خاطرات آن مرجع فقید برای اطلاع خوانندگان منتشر می شود.
س : حضرتعالي گو يا نامه اي به امام خميني (رضوان الله عليه) در ارتباط با اعدام منافقين در زندانها پس از حمله منافقين به جمهوري اسلامي ايران در عمليات مرصاد - فروغ جاويدان - نوشتيد، در اين ارتباط بفرماييد كه قضايا چگونه بود و چه ضرورتي ايجاب ميكرد كه اين نامه را بنويسيد؟
ج : بله همان گونه كه فرموديد پس از اينكه مجاهدين خلق با پشتيباني عراق به كشور جمهوري اسلامي ايران حمله كردند عمليات مرصاد انجام گرفت و تعدادي از آنها در درگيري كشته شدند، تعدادي هم اسير شدند كه لابد محاكمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نيست، اما آنچه باعث شد من آن نامه را بنويسم اين بود كه در همان زمان بعضي تصميم گرفتند كه يك باره كلك مجاهدين را بكنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همين خاطر نامه اي از امام گرفتند كه افرادي از منافقين كه از سابق در زندانها هستند طبق تشخيص دادستان و قاضي و نماينده اطلاعات هر منطقه، با راي اكثريت آنان اگر تشخيص دادند كه آنها سرموضع هستند اعدام شوند،يعني اين سه نفر اگر دونفر از آنها نظرشان اين بود كه فلان فرد سرموضع است ولو اينكه به يك سال يا دو سال يا پنج سال يا بيشتر محكوم شده بايد اعدام ميشد، اين نامه منسوب به امام تاريخ ندارد;اما اين نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط يكي از قضات به دست من رسيد و آن قاضي بسيار ناراحت بود، من نامه را مطالعه كردم خيلي نامه تندي بود كه در عكس العمل عمليات مجاهدين خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنيده شد كه به خط حاج احمد آقاست، البته چون اين نامه براي همه قضات فرستاده شده بود اشكال ندارد كه براي شما هم بخوانم تا واقعيت قضايا آن گونه كه اتفاق افتاده روشن شود، متن اين نامه به اين شكل است :
پيوست شماره 152:
متن نامه منسوب به حضرت امام در ارتباط با اعدام منافقين سرموضع در زندانها
بسم الله الرحمن الرحيم
از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روي حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهاي كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهاني و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداي تشكيل نظام جمهوري اسلامي تاكنون، كساني كه در زندانهاي سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاري كرده و ميكنند محارب و محكوم به اعدام ميباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راي اكثريت آقايان حجه الاسلام نيري دامت افاضاته ( قاضي شرع) و جناب آقاي اشراقي ( دادستان تهران) و نماينده اي از وزارت اطلاعات ميباشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاي مراكز استان كشور راي اكثريت آقايان قاضي شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع ميباشد، رحم بر محاربين ساده انديشي است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ناپذير نظام اسلامي است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابي خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقاياني كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعي كنند "اشداء علي الكفار" باشند. ترديد در مسائل قضائي اسلام انقلابي ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا ميباشد. والسلام
روح الله الموسوي الخميني
اين نامه تاريخ هم ندارد اما در پشت آن آقاي حاج احمد آقا نوشته است :
پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي
پس از عرض سلام، آيت الله موسوي اردبيلي در مورد حكم اخير حضرتعالي درباره منافقين ابهاماتي داشته اند كه تلفني در سه سئوال مطرح كردند:
1 - آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولي تغيير موضع نداده اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمه هم نشده اند محكوم به اعدامند؟
2 - آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده اند ولي بر سرموضع نفاق ميباشند محكوم به اعدام ميباشند؟
3 - در مورد رسيدگي به وضع منافقين آيا پرونده هاي منافقيني كه در شهرستانهائي كه خود استقلال قضائي دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود ميتوانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد
زير اين نامه نوشته شده :
بسمه تعالي
در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگي به وضع پرونده ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است .
روح الله الموسوي الخميني
-------------------- --------------------
بعد من به آيت الله موسوي اردبيلي كه آن زمان رئيس شوراي عالي قضايي بودند پيغام دادم : "مگر قاضيهاي شما اينها را به پنج يا ده سال زندان محكوم نكرده اند! مگر شما مسئول نبودي ! آن وقت تلفني به احمد آقا ميگويي كه اينها را مثلا در كاشان اعدام كنند يا در اصفهان ؟! شما خودت ميرفتي با امام صحبت ميكردي كه كسي كه مثلا مدتي در زندان است و به پنج سال زندان محكوم شده و روحش هم از عمليات منافقين خبردار نبوده چطور ما او را اعدام كنيم ؟! مگر اينكه جرم تازه اي مرتكب شده باشد كه بر اساس آن جرم او را محاكمه كنيم ".
بالاخره مدتي ملاقاتهاي زندانيان را تعطيل كردند و بر حسب گفته متصديان با استناد به اين نامه حدود دو هزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر زنداني -ترديد از من است - از زن و مرد را در كشور اعدام كردند، حتي افرادي كه نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، طرف را ميآوردند به او ميگفتند بگو غلط كردم، او هم به شخصيتش برمي خورد نمي گفت، ميگفتند پس تو سرموضع هستي و او را اعدام ميكردند! در همين قم يكي از مسئولين قضايي آمد پيش من و از مسئول اطلاعات قم گله ميكرد كه ميگويد تندتند اينها را بكشيم از شرشان راحت شويم، من ميگويم آخر پرونده هاي اينها را بررسي كنيم يك تجديد نظري در حكم اينها بكنيم، ميگويد حكم اينها را امام صادر كرده ما فقط بايد تشخيص موضوع بدهيم، به بعضي افراد ميگويند تو سر موضعي ؟! او هم نمي داند كه قضيه از چه قرار است ميگويد بله، فوري او را ميبرند اعدام ميكنند.
بالاخره من احساس كردم كه اين شيوه درستي نيست تصميم گرفتم يك نامه به امام بنويسم، اتفاقا آقاي آسيد هادي هاشمي و آقاي قاضي خرم آبادي اينجا بودند با آنها مشورت كردم، گفتند اين كار را نكنيد چون امام از دست منافقين پس از جريان مرصاد عصباني هستند و اگر شما يك چيزي بنويسيد ايشان ناراحت ميشوند، آنها بلند شدند رفتند ولي من همين طور ناراحت بودم، نماز ظهر و عصر را خواندم، فكر ميكردم كه بالاخره به من ميگويند قائم مقام رهبري، من در اين انقلاب سهيم بوده ام، اگر يك نفر بي گناه در اين جمهوري اسلامي كشته شود من هم مسئولم، بالاخره با قرآن مجيد استخاره كردم اين آيه شريفه آمد: "و هدوا الي الطيب من القول و هدوا الي صراط الحميد"(1): "به گفتار نيكو هدايت شدند و هدايت شدند به راه پسنديده "، پس از اين بود كه نشستم اين نامه را نوشتم :
پيوست شماره 153:
نامه به حضرت امام در اعتراض به اعدام محكومين در زندانها
مورخه 67/5/9
بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارك آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي
پس از عرض سلام و تحيت، به عرض ميرساند راجع به دستور اخير حضرتعالي مبني بر اعدام منافقين موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخير را ملت و جامعه پذيرا است و ظاهرا اثر سوئي ندارد ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها
اولا در شرايط فعلي حمل بر كينه توزي و انتقام جوئي ميشود
و ثانيا خانواده هاي بسياري را كه نوعا متدين و انقلابي ميباشند ناراحت و داغدار ميكند و آنان جدا زده ميشوند.
و ثالثا بسياري از آنان سرموضع نيستند ولي بعضي از مسئولين تند با آنان معامله سرموضع ميكنند.
و رابعا در شرايط فعلي كه با فشارها و حملات اخير صدام و منافقين، ما در دنيا چهره مظلوم به خود گرفته ايم و بسياري از رسانه ها و شخصيتها از ما دفاع ميكنند، صلاح نظام و حضرتعالي نيست كه يكدفعه تبليغات عليه ما شروع شود.
و خامسا افرادي كه به وسيله دادگاهها با موازيني در سابق محكوم به كمتر از اعدام شده اند اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازه اي بي اعتنائي به همه موازين قضايي و احكام قضات است و عكس العمل خوب ندارد.
و سادسا مسئولين قضائي و دادستاني و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبيلي نيستند و اشتباهات و تاثر از جو بسيار و فراوان است و با حكم اخير حضرتعالي بسا
[1] سوره حج (22)، آيه 24
بي گناهاني و يا كم گناهاني هم اعدام ميشوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است .
و سابعا ما تا حال از كشتنها و خشونتها نتيجه اي نگرفته ايم جز اينكه تبليغات را عليه خود زياد كرده ايم و جاذبه منافقين و ضد انقلاب را بيشتر نموده ايم، بجاست مدتي با رحمت و عطوفت برخورد شود كه قطعا براي بسياري جاذبه خواهد داشت .
و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار داريد اقلا دستور دهيد ملاك اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار; و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عكس العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود و بعضي از قضات متدين بسيار ناراحت بودند، و بجاست اين حديث شريف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): "ادرئوا الحدود عن المسلمين ما استطعتم فان كان له مخرج فخلوا سبيله فان الامام ان يخطي في العفو خير من ان يخطي في العقو به ". والسلام عليكم و ادام الله ظلكم
16 ذي الحجه 1408 - 67/5/9
حسينعلي منتظري
و منظور من از زنان بچه دار زنان آبستن نبود -كه احمد آقا در رنجنامه اش سوژه و معركه عليه من گرفته - بلكه منظور زناني بود كه داراي چند بچه بودند و با كشتن آنها بچه هاي آنها بي سرپرست ميشدند، و بالاخره اين نامه را نوشتم و دو نسخه از آن فتوكپي گرفتم، نسخه اصل را فرستادم براي امام و يك نسخه را هم براي شوراي عالي قضايي، چون شوراي عالي قضايي مسئوليت اين قضيه را به عهده داشت و ميبايست ميرفتند با امام صحبت ميكردند; بعد كه نامه ها را فرستادم به آقاي سيد هادي تلفن زدم و گفتم : "من نامه اي نوشتم و خدمت امام فرستادم، شما به آقاي محمدعلي انصاري در دفتر امام تلفن بزنيد كه آن نامه را بگيرند بدهند خدمت امام "، ايشان گفت : "مگر بنا نشد شما چيزي ننويسيد؟" گفتم : "بالاخره من نوشتم و فرستادم ". حالا اينكه ميگويند بيت ايشان بخصوص آقاي سيد هادي در اين قضيه نقش داشته حرف بي اساسي است چون بيت من با نامه نوشتن من مخالف هم بودند.
چند روز بعد هم يكي از قضات خوزستان به نام حجه الاسلام آقاي محمد حسين احمدي پسر آيت الله آقاي آشيخ علي اصغر احمدي شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود ميگفت : "در آنجا تندتند دارند اعدام ميكنند، به يك شكلي نظر اكثريت درست ميكنند، خوب تشخيص نمي دهند، اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانيان "، من عين مطالب ايشان را نيز در نامه اي بدين شكل براي امام منعكس كردم :
پيوست شماره 154:
نامه مجدد به امام خميني در اين مورد
مورخه 67/5/13
بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارك آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي
پس از سلام و تحيت، پيرو نامه مورخه 67/5/9 براي رفع مسئوليت شرعي از خود به عرض ميرسانم سه روز قبل قاضي شرع يكي از استانهاي كشور كه مرد مورد اعتمادي ميباشد با ناراحتي از نحوه اجراي فرمان حضرتعالي به قم آمده بود و ميگفت : مسئول اطلاعات يا دادستان - ترديد از من است - از يكي از زندانيان براي تشخيص اينكه سرموضع است يا نه پرسيد: تو حاضري سازمان منافقين را محكوم كني ؟ گفت آري، پرسيد حاضري مصاحبه كني ؟ گفت آري، پرسيد حاضري براي جنگ عراق به جبهه بروي ؟ گفت آري، پرسيد حاضري روي مين بروي ؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند! وانگهي از من تازه مسلمان نبايد تا اين حد انتظار داشت، گفت معلوم ميشود تو هنوز سر موضعي و با او معامله سرموضع انجام داد و اين قاضي شرع ميگفت من هر چه اصرار كردم پس ملاك اتفاق آراء باشد نه اكثريت، پذيرفته نشد و نقش اساسي را همه جا مسئول اطلاعات دارد و ديگران عملا تحت تاثير ميباشند. حضرتعالي ملاحظه فرماييد كه چه كساني با چه ديدي مسئول اجراي فرمان مهم حضرتعالي كه به دماء هزاران نفر مربوط است ميباشند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
67/5/13 - حسينعلي منتظري
اين نامه دوم من راجع به اين موضوع بود; بعد من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه ميدهند، اول محرم شد من آقاي نيري كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نماينده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه داريد، آقاي نيري گفت : "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده ايم، دويست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر چه بفرماييد و...!" من بسيار ناراحت شدم و رئوس مطالبي را كه يادداشت كرده بودم در اين جلسه با آنها صحبت كردم و بعد يك نسخه از آن را به آنها دادم كه براي شما ميخوانم، و اين همان چيزهايي است كه حاج احمد آقا در رنجنامه روي قسمتهايي از آن معركه گرفته است، در صورتي كه اين نامه نيست بلكه يادداشت است :
پيوست شماره 155:
يادداشت خطاب به آقايان نيري قاضي شرع، اشراقي دادستان رئيسي معاون دادستان پورمحمدي نماينده اطلاعات در اوين براي اجراي حكم امام
مورخه 67/5/24
بسمه تعالي
1 - من بيش از همه شما از منافقين ضربه خورده ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جويي باشد من بيشتر بايد دنبال كنم ; ولي من مصلحت انقلاب و اسلام و كشور و حيثيت ولايت فقيه و حكومت اسلام را در نظر ميگيرم، من قضاوت آيندگان و تاريخ را در نظر ميگيرم .
2 - اين گونه قتل عام بدون محاكمه، آن هم نسبت به زنداني و اسير قطعا در درازمدت به نفع آنهاست و دنيا ما را محكوم ميكند و آنان را بيشتر به مبارزه مسلحانه تشويق ميكند، مبارزه با فكر و ايده از طريق كشتن غلط است .
3 - روش پيغمبر (ص) را با دشمنان خود در فتح مكه و جنگ هوازن ببينيد به چه نحو بوده است ; پيامبر با عفو و گذشت برخورد كرد و از خدا لقب "رحمه للعالمين " گرفت .
روش اميرالمومنين (ع) با اهل جمل را پس از شكست آنان ملاحظه كنيد.
4 - بسياري از افراد سرموضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سرموضع كشانده و الاقابل انعطاف بودند.
5 - مجرد اينكه اگر آنان را آزاد كنيم به منافقين ملحق ميشوند موجب صدق عنوان محارب و باغي بر آنان نمي شود، اميرالمومنين (ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنايت انجام نداد با اينكه خودش فرمود او قاتل من است .
6 - مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغي نمي كند، و ارتداد سران فرضا موجب حكم به ارتداد سمپاتها نمي شود.
7 - قضاوت و حكم بايد در جو سالم و خالي از احساسات باشد "لايقضي القاضي و هو غضبان " الان با شعارها و تحريكات جو اجتماعي ما ناسالم است، ما از جنايت منافقين در غرب ناراحتيم به جان اسرا و زندانيان سابق افتاده ايم، وانگهي اعدام آنان بدون فعاليت جديد زير سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهاي سابق است، كسي را كه به كمتر از اعدام محكوم كرده ايد به چه ملاك اعدام ميكنيد؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع كرده ايد فردا در جواب خانواده ها چه خواهيد گفت ؟
8 - من بيش از همه به فكر حيثيت حضرت امام و چهره ولايت فقيه ميباشم و نمي دانم موضوع را به چه نحوي به ايشان رسانده اند، اين همه ما در فقه بحث احتياط در دماء و اموال كرده ايم همه غلط بود؟
9 - من چندين نفر از قضات عاقل و متدين را ديدم كه ناراحت بودند و از نحوه اجرا شكايت داشتند و ميگفتند تندروي ميشود، و نمونه هاي زيادي را ذكر ميكردند كه بي جهت حكم اعدام اجرا شده است .
10 - در خاتمه مجاهدين خلق اشخاص نيستند يك سنخ فكر و برداشت است يك نحو منطق است، و منطق غلط را بايد با منطق صحيح جواب داد، با كشتن حل نمي شود بلكه ترويج ميشود، ان شاء الله موفق باشيد.
ح -م
حاج احمد آقا در رنجنامه روي بند دهم خيلي معركه گرفته كه چرا گفته اي كار منافقين يك نحو منطق است، در صورتي كه كساني كه فريب شعارهاي منافقين را خورده اند و فرضا چند اعلاميه پخش كرده اند با كساني كه در عمليات مرصاد شركت داشتند فرق دارند، و اصل آن هم يادداشت است نه نامه رسمي .
بالاخره اين مطالب را من برايشان خواندم بعد يك نسخه از آن را هم به آنها دادم و شفاهي به آنها گفتم : "الان دهه محرم است، يك مقدار دست نگه داريد"، بعد به آنها گفتم : "اگر امام هم اصرار دارند شما يك عده از آنها را كه در زندان شيطنت ميكنند و تبليغ و فعاليت دارند مجددا با روش صحيح بازجويي كنيد و آنها را درست محاكمه كنيد و پس از محاكمه اگر محكوم به اعدام شدند اعدامشان كنيد، در اين صورت لااقل كسي نمي گويد كسي را كه به پنج سال زندان محكوم شده است جمهوري اسلامي اعدام كرده است "; و طبيعي بود كه اين مسائل به آقاي ري شهري و احمد آقا منتقل ميشد و آنها از اين برخوردها و بازخواستهاي من ناراحت بودند. بالاخره در آن جريان طبق گزارشهايي كه به من دادند حدود دو هزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام كردند.
يادم هست آقاي اسلامي كه دادستان انقلاب فارس بود يك پرونده اي را آورده بود پيش من مربوط به دختري كه ميخواسته اند او را اعدام كنند، ميگفت من با اعدام او مخالف بودم اما با اكثريت آراء او را اعدام كردند، در اين پرونده دختر قبل از اعدامش وصيت كرده بود و خطاب به پدر و مادرش گفته بود: طوري نيست اين پيش آمدها هست شما نسبت به انقلاب بدبين نباشيد قرآن و نهج البلاغه را بخوانيد و...، كه خود آقاي اسلامي از اعدام شدن او خيلي متاثر بود. حجه الاسلام آقاي حسينعلي انصاري كه نماينده من در زندانها بود ميگفت شش يا هفت برادر بودند كه اينها نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، خيلي هم متعبد بودند،مي گفتند ما با منافقين هم مخالف شده ايم، اما به اينها ميگويند بايد مصاحبه كنيد،اينها ميگويند ما حاضر نيستيم مصاحبه كنيم ما حاضريم چيزي بنويسيم ولي مصاحبه تلويزيوني نمي كنيم اين براي ما شكست است، و اينها را به اين بهانه گفتند كه سرموضع هستند و پنج يا شش نفر آنان را اعدام كردند و فقط يك نفر از آنان را كه فلج شده بود باقي گذاشتند; به اين شكل كار ميشد.
بالاخره اين جريان گذشت بعد از مدتي يك نامه ديگري از امام گرفتند براي افراد غيرمذهبي كه در زندان بودند، در آن زمان حدود پانصد نفر غيرمذهبي و كمونيست در زندان بودند، هدف آنها اين بود كه با اين نامه كلك آنها را هم بكنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند، اتفاقا اين نامه به دست آقاي خامنه اي رسيده بود، آن زمان ايشان رئيس جمهور بود، به دنبال مراجعه خانواده هاي آنان ايشان با متصديان صحبت كرده بود كه اين چه كاري است كه ميخواهيد بكنيد دست نگه داريد، بعد ايشان آمد قم پيش من با عصبا نيت گفت : "از امام يك چنين نامه اي گرفته اند و ميخواهند اينها را تندتند اعدام كنند"، گفتم : "چطور شما الان براي كمونيستها به اين فكر افتاده ايد؟ چرا راجع به نامه ايشان در رابطه با اعدام منافقين چيزي نگفتيد؟" گفتند: "مگر امام براي مذهبيها هم چيزي نوشته ؟!" گفتم : "پس شما كجاي قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن آن نامه به دست من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما كه رئيس جمهور اين مملكت هستيد چطور خبر نداريد؟!" حالا من نمي دانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبتها را ميكرد.
س : پس در واقع هدف شما از اين برخوردها و نوشتن اين نامه ها يك اقدام انساني و نوعي مصلحت بيني براي نظام و انقلاب و بيان يك حكم شرعي بوده است .
ج : بله، دقيقا همين طور است، هدف من دفاع از مجاهدين خلق نبود، هدف من پايداري بر ارزشهايي بود كه خودمان آنها را قبول داشتيم و نبايد حب و بغض ها باعث خدشه دارشدن آنها ميشد، هدف من محفوظ ماندن شخصيت امام و چهره ولايت فقيه بود كه نبايد به نام آن بعضي كارها انجام ميشد، مجرد هواداري از مجاهدين شرعا مجوز اعدام نيست و در جمهوري اسلامي حقوق همه طبقات بايد حفظ شود.
نكته ديگري را كه من همين جا ميخواهم عرض كنم اين است كه چه كسي باعث شد كه اين نامه من (نامه مورخه 67/5/9) به دست راديو بي بي سي برسد و حدودا پس از هشت ماه از گذشتن قضيه، در ايام عيد نوروز يعني شب پنجم عيد يك روز قبل از نامه 68/1/6، از بي بي سي پخش شود بدون اينكه هيچ توضيحي راجع به كل
جريانات داده شود و جو احساسات را به عنوان دفاع فلاني از منافقين بالا ببرد و زمينه نوشتن نامه 68/1/6 منسوب به امام را فراهم نمايد; با اينكه من آن نامه را فقط براي امام و شوراي عالي قضايي فرستاده بودم و در اين مدت آن را به احدي نداده بودم، البته بعضي آن نامه را در همان زمانها در دانشگاه تهران در دست آقاي سيد حميد روحاني ديده بودند! من حدس ميزنم دستهايي در كار بوده كه زمينه را براي نتيجه گيري نهايي آماده ميكرده است .
پيوست شماره 156:
نامه آقاي سيد احمد خميني در پاسخ به نامه آيت الله منتظري به نامه مورخه 67/5/13 آيت الله العظمي منتظري
بسمه تعالي
حضرت آيت الله العظمي آقاي منتظري دامت بركاته
پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:
نامه دوم جنابعالي موجب تعجب شد، شما فرد مذكور را بگوئيد بيايد تهران تا مسائلش را بگويد و مطمئن باشيد و باشد كه مساله محرمانه ميماند. شما كه ميدانيد من نمي خواهم سرسوزني به بي گناهي ظلم شود ولي ديد شما در مورد ضد انقلاب و بخصوص منافقين را قبول ندارم . مسئوليت شرعي حكم مورد بحث با من است جنابعالي نگران نباشيد. خداوند شر منافقين را از سر همه كوتاه فرمايد.
67/5/15 ارادتمند، احمد خميني
بالاخره آقاي شيخ محمد حسين احمدي به جماران رفت ولي موفق به زيارت امام نشد و لذا مطالب خود را به صورت نامه اي به امام نوشت و به احمد آقا سپرد كه به اطلاع امام برساند و البته حسب قرائن چه بسا مانند خيلي ديگر از نامه ها به امام نرسيده باشد. بعد از چندي كه قضاياي بركناري پيش آمد و رنجنامه احمد آقا منتشر شد مانند بقيه موارد مندرج در آن مطلبي سراپا كذب هم در مورد ملاقات آقاي احمدي آورده بود كه ايشان عليرغم شرايط بد آن موقع تكذيبيه اي خطاب به احمد آقا نوشت و بالصراحه حرفهاي او را رد كرد.
(پيوستهاي شماره 157 و 158)
س : اصولا چرا حضرتعالي به مرحوم امام نامه مينوشتيد و چه انگيزه اي از اين كار داشتيد؟
ج : افراد زيادي از من اين سئوال را كرده اند، بالاخره در ايران ما انقلابي به نام اسلام و به منظور پياده شدن عدالت و جلوگيري از ظلم و تعديات رخ داده بود، و هر چند ايشان رهبر انقلاب بودند ولي انقلاب همگاني بود و من هم به سهم خود در آن نقش داشتم و نسبت به هر كار خلافي كه انجام ميشد تا اندازه اي خود را مسئول ميدانستم، و بخصوص مردم مرا از طرفداران نزديك به معظم له ميدانستند و انتظار داشتند در مقابل كارهاي خلاف يا اشتباه ساكت نباشم، به علاوه امر به معروف و نهي از منكر و جلوگيري از كارهاي خلاف بر همه واجب است ; مرحوم امام هم كه علم غيب نداشتند و چه بسا در ارگانها و ادارات و بخصوص در زندانها و بازجوييها كارهاي خلاف و تندرويها انجام ميشد، و همه اينها به حساب اسلام و نظام گذاشته ميشد، تماس تلفني هم با مرحوم امام ميسر نبود و رفتن خدمت ايشان هم با بعد و فاصله مكاني مشكل بود، لذا ناچار بودم براي انجام وظيفه شرعي به وسيله نامه نظرم را به ايشان منتقل كنم و گاه پس از گذشت چند ماه حضورا نيز مطالبي را يادآور ميشدم ; و اما مخالفت عده اي نسبت به اين تذكرات يا براي اين بوده كه خودشان يا دوستانشان زير سئوال ميرفتند، و يا ميگفتند مرحوم امام ناراحت ميشوند، و يا خيال ميكردند تذكر به ايشان اعتراض به ايشان و زير سئوال بردن ايشان تلقي ميشود.
س : در همين ارتباط نظر عده اي اين است كه در آن زمان كه رهبري انقلاب و كشور به دست مرحوم امام (قدس سره) بود چه ضرورتي داشت كه شما با سخنراني يا نوشتن نامه هاي انتقاد آميز و گاهي تند زمينه هايي را براي بدخواهان و فتنه انگيزان فراهم كنيد، آيا بهتر نبود كه حضرتعالي سكوت ميكرديد و هر وقت كه مسئوليت انقلاب و كشور به دوش شما قرار ميگرفت شما ديدگاهها و نظرات خود را ابراز و اجرا ميفرموديد تا از اين حوادثي كه پيش آمد و ضربه آن به كل نيروهاي انقلاب و مردم خورد جلوگيري ميشد؟
ج : همان گونه كه عرض كردم در يك كشور تنها يك نفر مسئول نيست و همه كارها را هم يك نفر انجام نمي دهد و نمي تواند هم انجام بدهد، تمام وزارتخانه ها و نمايندگان مجلس و استانداران و فرمانداران و ديگر نيروهاي موثر هستند كه يك كشور را اداره ميكنند. مرحوم امام هم در اين اواخر بشدت بيمار بودند و كمتر با بيرون ارتباط داشتند،در اين اواخر آن قدر كه به من مراجعه ميشد و مشكلات و نارسايي ها مطرح ميشد شايد يك دهم آن هم خدمت امام مطرح نمي شد. ايشان هم كه خبر نداشتند كه در كشور چه ميگذرد، بالاخره يك كسي بايد ايشان را در جريان ميگذاشت، احمد آقا و ديگران هم از باب اينكه مراعات حال ايشان را ميكردند و نمي خواستند كه ايشان ناراحت بشوند خيلي از مسائل را به ايشان نمي گفتند. من هم از باب اينكه افراد مختلف به من مراجعه ميكردند و بسا من ميتوانستم از خيلي از نارسايي ها جلوگيري كنم خودم را موظف به اقدام ميديدم، من گاهي فكر ميكنم كه نكند وظيفه ام بيشتر از اينها هم بوده است و من عمل نكرده ام . در حكومت اسلامي افرادي كه از مسائل آگاهي دارند وظيفه دارند كه نظرات خود را به حاكم اسلامي منعكس كنند، نارسايي ها را به او بگويند در عين حال دست و بازوي او هم باشند.
از همين آقاي آشتياني كه امام جمعه آشتيان است نقل شد كه گفته اند يك وقت من از بس مشكلات را ديدم بلند شدم رفتم دفتر امام كه اين مسائل و مشكلات را براي ايشان مطرح كنم، بعد هنگامي كه به دفتر امام رفتم يكي از آقايان دفتر امام به من گفتند شما خدمت امام ميرويد ملاحظه حال امام را بكنيد و يك چيزهايي بگوييد كه ايشان خوشحال شوند مبادا يك چيزهايي بگويي كه ايشان ناراحت بشوند، اگر هم امام از شما چيزي پرسيد، بگوييد الحمدلله اوضاع خيلي خوب است و مردم دعاگو هستند و راضي اند و مشكلي وجود ندارد و...، ايشان گفته بود من اصلا بلند شده ام اينجا آمده ام كه مشكلات را بگويم، بعد بدون اينكه چيزي بگويد برگشته بود، اوضاع به اين شكل بود. شايد تنها كسي كه جرات ميكرد بعضي از مشكلات و نارسايي ها را به امام بگويد من بودم، من از همان اول هم اگر چيزي به نظرم ميآمد به طور صريح مطرح ميكردم، برخورد من با آيت الله بروجردي هم به اين شكل بود، من با آيت الله بروجردي هم به طور صريح صحبت ميكردم، مردم با پيغمبراكرم (ص) و با اميرالمومنين (ع) هم صريح حرفشان را ميزدند، چرا ما بايد يك جوي ايجاد كنيم كه اگر كسي اشكال و ايرادي به نظرش رسيد نتواند حرفهايش را بزند؟! من اين را وظيفه خود ميدانستم ; به نظر من آنها كه در برابر نابساماني ها و بي عدالتي ها سكوت ميكنند گناهكار ند نه آنها كه از راههاي صحيح و براي خيرخواهي حرفشان را ميزنند.
س : البته الان كه قضيه گذشته است، ولي اگر همان وقت حضرتعالي به جاي نامه نوشتن با امام (ره) حضوري ملاقات ميكرديد يا با تماس با مسئولين قضيه را پيگيري ميكرديد بهتر نبود؟
ج : البته همان وقت من به آقاي موسوي اردبيلي پيغام دادم كه جريان آن را پيش از اين گفتم، بعضي مسئولين جرات نمي كردند با امام حرفي بزنند ميآمدند به من متوسل ميشدند; صحبت حضوري هم در آن وقت ميسر نبود و فايده اي هم نداشت چون بعد از عمليات مرصاد جو خيلي داغ و تند بود، البته الان ديگر اگر و مگرها بي فايده است .
س : سئوال ديگري كه در بسياري از اذهان وجود دارد اين است كه اين نامه منسوب به حضرت امام در ارتباط با اعدامها آيا واقعا از سوي ايشان صادر شده است و به خط خود ايشان ميباشد يا اينكه اين نامه هم همچون برخي ديگر از نامه هايي است كه در اواخر عمر امام به نام ايشان منتشر شده و در صحت انتساب آن به معظم له ترديد شده است ؟ و بر فرض اينكه اين نامه از سوي ايشان صادر شده باشد به نظر جنابعالي چه گزارشها و زمينه هايي باعث صدور اين نامه گرديد؟
ج : واقع امر اين است كه با توجه به شناختي كه من از مرحوم امام دارم و سالهاي زياد با ايشان معاشر بوده ام به هيچ وجه نمي توانم قاطعانه بگويم كه اين نامه از ايشان است، من سالها با ايشان محشور بوده ام و ايشان فردي با تقوا و عارف بودند و در اين گونه مسائل احتياط ميكردند و حاضر نبودند به كسي ظلم شود; بعد از پيروزي انقلاب هم ايشان در سخنراني هاي خود نسبت به رعايت حقوق زندانيان تاكيد داشتند و حتي پس از حادثه هفتم تير كه طبعا اوضاع خيلي داغ بود ايشان در سخنراني خود نسبت به حقوق زندانيان تاكيد ميكردند كه مبادا مسئولان به فكر انتقام از آنها باشند; اما اينكه چه شد اين اواخر اين نامه ازايشان منتشر شد يا اينكه اصلا نامه به خط خود ايشان است يا نه، من قضاوت نمي كنم و اين مساله براي من هم تعجب و مبهم است.
البته بايد توجه كنيم كه مرحوم امام هم يك انسان جايز الخطا بودند و اين اواخر با آن كهولت سن و بيماريهاي مختلف به طور كلي از مردم منزوي شده بودند و بعضيها هم هر طور كه ميخواستند به ايشان گزارش ميدادند. اساسا اين سيستم اداره كشور كه همه قدرت در يك نفر خلاصه شود -هر چند آن فرد با تقواترين افراد باشد- روش صحيحي نيست و منجر به اشتباهات بزرگ ميشود. من فكر ميكنم اگر بر فرض اين نامه را امام شخصا نوشته باشند يقينا گزارشهاي غلط و خلاف واقع از ناحيه افراد خاص در صدور آن موثر بوده است .
اجبار به گزارش غلط به امام
س : حضرتعالي در صحبتهاي اخيرتان در بيست و يكم بهمن هفتاد و يك به داستاني از قول يكي از علماي تهران اشاره فرموديد مبني بر اينكه چند نفر از اعضاي اطلاعات به ايشان اظهار داشته بودند در جريان سالهاي 67 و 68 آنان را مجبور كرده بودند گزارشهايي مربوط به نفوذ منافقين در بيت حضرتعالي و مشورت شما با آنان تنظيم و به مرحوم امام ارائه دهند، اگر صلاح ميدانيد توضيحاتي در ارتباط با اين جريان و نام آن عالمي كه اين جريان را نقل كرده بفرماييد.
ج : اصل جريان به اين شكل بود كه آقاي حاج شيخ غلامحسين ايزدي يك شب در تهران در جلسه مهماني خانوادگي بوده اند، آقاي ايزدي نقل كردند كه در آن جلسه آقاي محمدي گيلاني -كه در آن جلسه حضور داشته - به ايشان ميگويد ما دلمان خيلي براي فلاني تنگ شده است ما مدتي شاگرد ايشان بوده ايم، بعد ميگويد: "چند نفر از افراد اطلاعات كه از رده هاي بالاي آنها بودند به من گفتند در آن جريانات ما را مجبور كردند كه به دروغ شهادت بدهيم كه خانه فلاني در اختيار منافقين است و منافقين به فلاني خط ميدهند و ما الان از اين گزارشها خيلي ناراحت هستيم !" اين مطلب را آقاي حاج شيخ غلامحسين ايزدي از قول آقاي محمدي گيلاني براي من نقل كرد; همچنين از قول آقاي محفوظي هم نقل شد كه آقاي محمدي گيلاني اين مطلب را در جاي ديگر هم گفته است . بعد ما از كانال ديگر هم شنيديم كه آن چند نفر را -كه ظاهرا سه نفر بوده اند- در اطلاعات از كار بركنار كرده اند و ميخواسته اند يك پرونده سنگيني برايشان درست كنند و آنان را مورد توبيخ قرار داده اند كه چرا اين مطلب را گفته اند، حتي قصد بازداشت و زنداني كردن آنها را داشته اند كه بعضي از رفقايشان در همان اطلاعات مانع اين كار شده اند، ولي آنان را از كارشان بركنار كرده اند; بالاخره بر حسب آنچه نقل شد يك چنين قضيه اي بوده است . البته شايد آقاي محمدي گيلاني خيلي خوشش نمي آمد كه نام ايشان در اين جريان ذكر ميشد و لذا من هم در آن صحبت به طور كلي از قول يكي از علماي تهران اين قضيه را نقل كردم .
(پيوست شماره 159)
امام خميني : شما برج بلند اسلام هستيد س : گو يا حضرتعالي در ديدار مهمي كه در حضور سران سه قوه و نخست وزير با مرحوم امام داشتيد ايشان از شما تجليل زيادي فرموده بودند، لطفا جزئيات اين ملاقات را توضيح بفرماييد.
ج : در يكي از ملاقاتها كه شخص من با ايشان بودم فرمودند: "من شنيده ام وقتي رئيس جمهور آمريكا ميخواهد صحبت كند ششصد نفر صحبت او را چك ميكنند وقتي ما يك كلمه حرف ميزنيم در دنيا منعكس ميشود"، ميخواستند بفرمايند در سخنرانيها دقت بيشتري بشود، من گفتم : "شما صحيح ميفرماييد ولي خود حضرتعالي اين كار را انجام ميدهيد؟" گفتند: "نه، من هم اشتباه ميكنم ". در يكي ديگر از ملاقاتها كه مسئولين هم بودند من راجع به كارهاي آقاي ري شهري و مصاحبه اي كه انجام داده بود صحبت كردم و به ايشان گفتم : "ايشان مدارس ما را كه همه طلبه هاي درسخوان و جبهه رفته و مقلدين شما هستند كانونهاي فساد معرفي كرده است و..."، خلاصه من ناراحت بودم و اعتراض كردم كه چرا اين كارها به اين شكل صورت گرفته، ايشان شروع كردند به عذرخواهي كردن كه : "شما برج بلند اسلام هستيد، شما مرا ببخشيد، اشتباه شده است و"...، بعد از همين ملاقات بود كه احمد آقا گفت : "امام تا به حال از هيچكس عذرخواهي نكرده "، من گفتم : "چه فايده اي دارد؟! آقاي ري شهري در تلويزيون و مطبوعات كار خودش را كرده، مدرسه هاي ما را كوبيده، حيثيت افراد را از بين برده، افراد زيادي از دوستان و شاگردان مرا تحت عنوان ارتباط با سيد مهدي بازداشت و زندان كرده و الان امام در
اينجا ميفرمايند ببخشيد اشتباه شده، اين چه فايده اي دارد؟".
باز در يكي از اين ملاقاتها بود كه به امام گفتم : "اجازه دهيد من مشغول طلبگي و درس و بحثم شوم، هدف آقايان من هستم سيد مهدي بهانه است "، به ايشان گفتم : "لايكلف الله نفسا الاوسعها، من نمي توانم در كارها باشم و توجيه كننده كارهاي آقاي ري شهري و ديگران باشم و هيچ چيز نگويم و ساكت باشم "، ايشان فرمودند: "نه، شما در كارها باشيد و كنار نرويد".
گو يا بناي عده اي بر اين بود كه خودم محترمانه كنار نروم بلكه بعد با توطئه ديگران مرا با آبروريزي كنار بگذارند; نقل ميكنند كه آقاي جوادي آملي گفته بود يك وقت ما ميخواستيم از شوراي عالي قضايي استعفا بدهيم نگذاشتند بعد از چند روز خودشان ما را كنار گذاشتند، هر چه ميگوييم كه ميخواهيم برويم ميگويند نه،بمانيد تا ماشما را بيرون كنيم . گو يا در جمهوري اسلامي كسي حق ندارد خودش كنار برود بايد با آبروريزي او را كنار بگذارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر