۱۳۹۱ اسفند ۱۲, شنبه

آغاز انتشار کتاب تورج حیدری بیگوند
مشی مسلحانه
جانفشانی بی حاصل
یک نسل انقلابیون ایران
ع. الهی

تورج حیدری بیگوند، از جمله جداشدگان از جمع دانشجویان دهه 1350 و پیوند خوردگان با خانه های تیمی سازمان چریک های فدائی خلق بود. در دوران زندگی در خانه های تیمی ترور، به خود فرصت داد که بجای تکرار چند باره آثاری که امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده در تدوین "مشی مسلحانه" نوشته و در دست نسل جدید متمایل به مارکسیسم و مبارزه اجتماعی می گشت، به آثار پایه ای مارکسیسم مراجعه کرده و آنها را بازخوانی کند. مشی مسلحانه که از امریکای لاتین به ایران رسیده بود و در سالهائی که ساواک و دربار شاهنشاهی تمام روزنه ها را به روی فضای باز سیاسی بسته بودند، کارپایه و در حقیقت دستمایه عصیان نسل جوانی شد که بر سر آن جان گذاشتند. همین مشی را مذهبیون جوان نیز برگزیدند و در این جبهه نیز تلفاتی به بار آمد که ایکاش در هر دو جبهه چنین نشده بود.
دهها ترور بزرگ و کوچک در تهران و برخی شهرهای بزرگ کشور به نتیجه رسید، حتی از میان مستشاران ژنرال امریکائی و یا ژنرال های ارتش شاهنشاهی، درکنار چند تنی از شکنجه گران. در مقابل، چندین و چند برابر از بهترین و جان باز ترین جوانان کشور یا در خیابان و خانه های تیمی با گلوله تیم های باصطلاح ضد خرابکاری ساواک کشته شدند، یا سیانوری که زیر زبان داشتند جویدند تا سر از شکنجه گاه در نیآورند و با باز کردن دهان جان رفقای خویش را به خطر نیاندازند و رازی را فاش نکنند. یا در میدان های اعدام به رگبار گلوله بسته شدند و یا زیر شکنجه کشته شدند. احمد زاده و پویان، رضائی، صادق، صفائی فراهانی، زیبرم .... و سرانجام "حمید اشرف" که برخی از آنها نظریه پرداز نیز بودند، در کنار دهها طرفدار مشی و تئوری های خود پرداخته از قربانیان این دوره شدند. بیژن جزنی در زندان شاه و 8 تن دیگر از نزدیکان فکری همین مشی نیز که همگی زندانی شاه بودند، در یک صحنه سازی امنیتی، توسط ساواک در تپه های اوین به رگبار بسته شدند.
شرح خونی که در اواخر دهه 1340 و دهه 1350 تا سال انقلاب 57 از بدن جنبش نوین مارکسیستی ایران رفت، خود درسنامه ایست برای طرفداران انقلاب و تحولات انقلابی در ایران.
تورج حیدری بیگوند از فرزندان این دوران و این مشی بود، که در خانه تیمی سر از اطاعت برداشته و پس از یک دوره نسبتا کامل مطالعه پایه ای، زمزمه های انتقادی نسبت به مشی چریکی و مسلحانه را آغاز کرد. او در نگاه کسانی که با او در یک خانه تیمی زندگی می کردند "مسئله دار" شده بود. انتشار آثارش را در سازمان ممنوع اعلام کردند و خودش را به خانه ای دیگر تبعید کردند. اما این شورشی، آسان از عقاید و یافته های نوینش دست نکشید و در همان خانه ای که برای انزوا به آن منتقل شده بود، با هم خانه و رابط سازمانی اش طرح بحث بر سر همین نظرات و یافته های نوین را ریخت. منطق و استدلال او که در همین کتاب حاضر می خوانید، آنچنان قوی بود که نگهبان خانه و دو رابط سازمانی این دوران او را نیز تحت تاثیر قرار داد. آنها، هر سه به این نتیجه رسیدند که اکنون و با یافته های جدیدی که بسیار نزدیک به مشی حزب توده ایران است، باید از سازمان چریک های فدائی جدا شده و به حزب بپیوندند. بویژه آنکه جان بیگوند در امان نبود و باید شتاب می شد. در گیر و دار همین بحث و در یک اشتباه محاسبه سازمانی بیگوند جان خویش را از دست داد. او برای دیدن یکی از همفکران و همراهان خویش در سازمان چریک های فدائی بر سرقراری رفت که "لو" رفته بود. ساواک آن همراه و همفکر را قبلا دستگیر کرده و از این قرار ملاقات در زیر شکنجه اطلاع یافته بود. ماهی درشتی به چنگ ساواک آمده بود و باید صید می شد تا تخم ریزی نکند. محل قرار را محاصره کردند و بیگوند در حلقه افتاد. تلاش برای گریز از دام بی نتیجه بود. به رگبار بسته شد و تمام. خبر کوتاه امنیتی در روزنامه های وقت انتشار یافت:"یک خرابکار در زدوخورد مسلحانه کشته شد!"
ارتباط با سازمان "نوید" بعنوان نماد حزب توده ایران در آن سالها، در داخل کشور، از سوی هم خانه و رابط بیگوند با سازمان چریک ها سرانجام برقرار شد، گرچه دیر هنگام و پس از کشته شدن بیگوند. آنها ابتدا کتاب بیگوند را که ما انتشار آن را از در راه توده آغاز کرده ایم در اختیار "نوید" گذاشتند و سپس شرح آن خون جگری را که در بالا نوشتیم. آنکه واسطه این رابطه شده بود، با توصیه نوید و پذیرش آن از سوی رهبری وقت حزب توده ایران، به آلمان دمکراتیک منتقل شد تا حلقه آشنائی و ارتباط کور شود و خطر به هسته مرکزی نوید نزدیک نشود. هم خانه بیگوند که نقش نگهبان او در خانه محل تبعید او را داشت، "معزز" با نام مستعار "علی" به سازمان نوید منتقل شد و در محل چاپخانه نوید تا انقلاب 57 هم زندگی کرد و هم در چاپ نوید کمک کرد. کتاب بیگوند نیز برای انتشار یک نسخه به مرکزیت حزب فرستاده شد و نسخه ای هم در ایران از سوی سازمان نوید منتشر شد.
انتشار این کتاب، یاری دهنده شمار قابل توجه بخش دیگری از اعضای سازمان چریک های فدائی خلق در خانه های تیمی شد. بحث ها آغاز شد، مطالعه آثار پایه ای نیز. این همان راهی بود که بیگوند طی کرده بود و متاسفانه فرصت نیافت تا آن را به آخر برساند. گروه منشعب از چریک های فدائی خلق از دل این بحث ها و دیدارهائی که بصورت نوبتی با رحمان هاتفی رهبر سازمان نوید ترتیب می یافت بیرون آمد و پس از انقلاب 57 در حزب توده ایران جای گرفته و برخی از اعضای آن به کادرهای ورزیده حزب توده ایران تبدیل شدند و شماری نیز به کمیته مرکزی حزب راه یافتند و...
انتشار کتاب زنده یاد بیگوند را به چند دلیل ضروری میدانیم. نخست به آن دلیل که درجنبش جدیدی که با عشق و علاقه به مارکسیسم در میان نسل جدید آغاز شده، بیم آن می رود اشتباهات گذشتگان تکرار شود. این نسل باید بداند، در گذشته چه حوادثی روی داده و نیازی به تکرار تجربه های دیگران نیست. تنها کافی است از تجربه دیگران آموخته شود. دوم آنکه نباید اجازه داد گذشت زمان گرد فراموشی بر نام ها و چهره ها بنشاند. بیگوند از نام ها و چهره هائی بود که در زمان خود نقش بزرگی در جنبش چپ و انقلابی ایران ایفاء کرد و در واقع جان خویش را بر سر آن نقش نهاد. سوم، در کنار تبلیغی که در دوران اخیر پیرامون آثار پرویز پویان و احمدزاده بعنوان دو تئوری پرداز جنگ مسلحانه و ترور در ایران می شود، از نظر ما باید ریشه های این تبلیغ را یافت و آن را خشک کرد. چرا نباید دانست، شناخت و خواندن آثاری را که از همان نسل پویان و احمد زاده ها در رد آن تئوری ها نوشته شده است؟ چهارم، ضرورت نگاهی دوباره به مشی توده ای در ایران که سرانجام، بار دیگر خود را به جنبش اصیل مترقی و مارکسیستی در جامعه ایران، بعنوان یک حقیقت گریز ناپذیر تحمیل کرده و نیروها را به دور خویش جمع خواهد کرد.

با این مقدمه، انتشار کتاب تحقیقی تورج حیدری بیگوند را آغاز می کنیم:
 
        
 
      

هیچ نظری موجود نیست: