در خوب و بد راديکاليسم
اسماعيل نوریعلا
اسماعيل نوریعلا
نظری به کارکرد صفات
قبل از ورود به وجه سياسی سخنم اما لازم می دانم، در ارتباط با صفت «راديکال»، به يک نکتهء دستور زبانی جالب اشاره کنم: اگرچه قرار است که صفات «چگونگی» و ماهيت «موصوف» ها را مشخص و بيان کنند اما موصوف های مختلف نيز می توانند معناهای رنگارنگی را به يک صفت معين داده و آن را از تک رنگی و تک معنائی بودن رها کنند.
مثلاً، بگيريم صفت «بنيادی» را. اين صفت می تواند در کنار هر «اسم – موصوفی» بنشيند و، در نتيجه، در عين داشتن معنائی واحد، در مجموعه های معنائی مختلفی به رنگارنگی برسد. مجموعه هائی همچون اعتقاد ِ بنيادی، تغيير ِ بنيادی، فساد ِ بنيادی، شک ِ بنيادی، نگرش ِ بنيادی، تخريب ِ بنيادی، و اصلاح ِ بنيادی، اگرچه همگی در امر «بنيادی بودن» شريک اند اما، بخاطر قرار دادن صفت مزبور در کنار موصوف هائی رنگارنگ، واجد حوزه های معنائی گوناگونی می شوند که گاه می توانند با يکديگر هماهنگ باشند و گاه در تخالف و تضاد. صفت «راديکال»، که از طريق وارد کردن آن به حوزهء عمل به مفهوم «راديکاليسم» می رسيم، نيز از اين قاعده مستثنی نيست.
البته در فارسی، مثل اغلب مفاهيم فرنگی، هنگام ترجمهء اين واژه همواره به «کاربردهای موضعی» آن عنايت شده و به امکانات رنگارنگ معنائی آن در «متن های عمومی» کمتر توجه شده است. در نتيجه، وقتی فرهنگ لغت را باز کنيم می خوانيم که: راديکال يعنی ريشه ای، اصلی، اساسی، افراطی، بنيادی، تندروانه، تفريطی و...
اما آيا اين ترجمه ها همه درست اند؟ و آيا می توان فقط يکی از آنها را برگزيد و همواره واژهء «رايکال» را برابر آن قرار داد؟ و اساساً چگونه است که واژهء راديکال گاهی «اصلی و اساسی» معنی می دهد و گاهی «افراطی و تفريطی»؟ و چگونه می توان به برابر نهاده ای رسيد که جامع جميع اين معانی باشد؟
در اين مورد تکليف ما در زبان فرنگی روشن است: کاربرد صفت راديکال، با معنائی که امروزه دارد، از قرن هجدهم و پيدايش جرياناتی اجتماعی در انگلستان آغاز شده است که برای نشان دادن ماهيت خواست های خود اين وازه را برگزيدند. در آن زمان «راديکال» از واژهء لاتينی radix گرفته شد به معنای «ريشه» و، لذا، صفتی ساخته شد که عموماً می توان آن را به «ريشه ای» ترجمه کرد. اولين کاربرد آن را هم می توان در جريان «جنبش راديکال» (radical movement) يافت که يک جريان «رفرميستی» بود ودر ابتدا برای اصلاح «ريشه ای» قانون انتخابات پارلمانی و گستراندن حق رأی به جمعيتی وسيع تر بوجود آمد و شرکت کنندگان در آن خود را به صفت «راديکال» متصف کردند. بخشی از راديکال های عضو اين نهضت پا را فراتر نهاده و خواستار برقراری جمهوری و حذف القاب اشرافی و توزيع مجدد دارائی ها و تضمين آزادی مطبوعات شدند. به عبارتی ديگر، راديکال های قرن هجدهمی در انگلستان می خواستند تا ساختار جامعه را از ريشه تغيير داده و اصلاح کنند. بزودی هم کاربرد اين صفت اطلاق خود را در انواع جريانات و جنبش های سياسی مختلفی يافت که در سراسر اروپای آن زمان فعال بودند و هر يک به سليقهء خود می خواستند تا جامعه را از ريشه بازسازی کنند.
مبانی مخالفت با راديکاليسم
وقتی منافع قشری از جامعه، از جانب قشر يا اقشاری ديگر، بصورتی «ريشه ای» مورد تهديد قرار گيرد، قشر تهديد شده، خودبخود، عقايد اقشاری که خود نام راديکال را برای خويشتن برگزيده اند را مضموم و خطرناک می بيند و از آن بعنوان «عقايد افراطی» نام می برد و لذا، در ادبيات اين قشر صاحب منافع از وضع موجود، واژهء راديکال از معنای «ريشه ای» به سوی معنای «افراطی» حرکت می کند و در مقابل صفاتی می نشيند که مورد علاقهء قشر مورد تهديد است؛ صفاتی همچون اعتدالی، ملايم، ميانه رو و غيره...
برخی از مخالفان جريانات ريشه ای نيز، با خلط مبحث و خوانش معوج، صفت «ريشه ای» را به معنی «بازگشت کننده به ريشه ها» دانسته و در نتيجه مدعی می شوند که راديکاليسم جريانی «ارتجاعی» يا «بازگشت کننده» است و، بجای داشتن مفهومی سازنده و پيش رونده، از جريانی عقبگرد کننده حکايت می کند.
اما اگر به همان معنای «ريشه ای» اکتفا کنيم، و حتی اگر از آن به صفت «بنيادی» (fundamental) برسيم، براحتی در می يابيم که هيچ بد و خوبی در اين صفت وجود ندارد و خواستاری هر تغيير خوب يا بدی می تواند «ريشه ای» هم باشد. و تنها لازم است که دقت کنيم تا صفت «ريشه» ای به معنای «بازگشت کننده به ريشه ها» گرفته نشود و نظر بر خواست وقوع «تغيير»اتی داشته باشد که می خواهند امر مورد نظر را از بنياد تغيير داده و بازسازی کنند.
در مورد معنای «افراطی» که به صفت «ريشه ای» نسبت داده می شود به اين واقعيت نيز بايد توجه داشت که، بخصوص در حوزهء نظر، تحقق يک انديشهء ريشه ای (خواستار تغيير بنيادی) می تواند به سال های آينده موکول شود و انتهای راهی باشد که شخص راديکال و رزمنده عليه وضع موجود خواستار رسيدن به آن است. در اين مورد واژهء «فرط» (که افراط و تفريط از آن می آيند) به معنای «مرز نهائی» و «حد نهائی» است و شخص راديکال بدان خاطر نيز می تواند «افراطی» محسوب شود که به آن «حد نهائی» می انديشد، حتی اگر تا رسيدن به آن «مقصد» راه درازی در پيش باشد.
در همين گسترهء بخصوص است که «افراط» و «آرمان خواهی» هر دو به يک معنا اشاره دارند و، لذا، هر فرد آرمان خواه را نيز می توان راديکال دانست.
همين جا بگويم که، بر اساس تحول تاريخی اين کلمه که در بالا ذکر آن رفت، رفورميست های واقعی نيز «راديکال» محسوب می شوند اما اين واقعيت ربطی به جريان موسوم به «اصلاح طلبی اسلامی» ندارد که بازيکنان اش سعی وافر دارند تا اصلاح طلبی ِ خود را معادل «رفورميسم» بگيرند حال آنکه کارشان چيزی جز تعمير و بزک کردن رژيم ايدئولوژيک، و در نتيجه حفظ ريشه های آن، نيست.
راديکاليسم و انحلال طلبی
حال وقت آن است که نگاهی به وضعيت کشورمان و موقعيت راديکاليسم در سپهر سياسی آن بياندازيم. از نظر من، اگر در حال حاضر، برای رنگين کمان نظريه های سياسی ايرانی حداقل دو «سرحد» يا «مرز» قائل شويم، راديکال های سياسی ما نيز در همين دو منطقه قابل مشاهده اند: آنها که می خواهند ريشه های وضع موجود را حفظ کنند ( ودر واقع بايد آنها را «آنتی راديکال»، به معنی مخالف تغييرات ريشه ای خواند) و آنها که می خواهند وضع موجود را از ريشه دگرگون سازند.
معمولاً، در زبان سياسی، از اين دو گروه با عنوان «راديکال های راست» و «راديکال های چپ» ياد می کنند. در حکومت اسلامی مسلط بر ايران مهمترين حافظان ساختار حکومت مذهبی را «اصول گرا» و «بنيادگرا» می خوانند. اينها راديکال هائی هستند که به ريشه ها (اصول و بنيادها) چسبيده اند و به سختی از آنها حراست می کنند و، چنانکه گفتم، اصلاح طلبان اسلامی هم از اين لحاظ تفاوتی با آنها ندارند.
در سوی ديگر اين رنگين کمان، راديکال هائی حضور دارند که خواستار تغيير ريشه ای وضع موجودند و، در زبان رايج، آنها را می توان به دو دستهء «راديکال های انقلابی» و «راديکال های انحلال طلب» تقسيم کرد. تفاوت ماهوی اين دو گروه ـ که نام گزاری هاشان بيانگر آن نيستند ـ به اين نکته بر می گردد که «راديکال های انقلابی» اغلب چپ (از کمونيست ها گرفته تا سوسياليست های افراطی extremist) هستند و بيشترين «راديکال های انحلال طلب» سکولار دموکرات اند و در رنگين کمانی از سوسيال دموکراسی تا ليبرال دموکراسی حضور دارند.
بدون شک «انحلال طلبی»ی اردوگاه سکولار دموکراسی نيز امری «راديکال» است چرا که از يکسو می خواهد وضع موجود را کلاً تغيير دهد و، از سوی ديگر، آرمانی به نام «استقرار سکولار دموکراسی در ايران» را پی می گيرد که اگرچه «ريشه ای» است اما امکان تحقق آن در آينده قرار دارد.
بدينسان «راديکاليسم انحلال طلبانه» ناگزير است که حملات اقشاری را که منافع شان به خطر افتاده تحمل کند و صفت «افراطی» را نيز، در معنای ايستاده در منتهی عليه و سرحد، بپذيرد. حکومتيان، از بنيادگريان و اصول گرايان شان گرفته تا اصلاح طلبان و اعتدال گرايان، همگی انحلال طلبان را افراطی می بينند و، با مخدوش کردن معنای اين صفت، از تبديل «ايستادگی بر آرمان تغيير ريشه ای» به «ماجراجوئی و هرج و مرج طلبی»، می کوشند تا مردمان را از اين راديکاليسم نجات بخش بترسانند و برمانند.
ويژگی های انحلال طلبی راديکال
انحلال طلبی يک جريان راديکال است چرا که:
- مشکل ايران را در ريشه ها می بيند و نه در ظواهر روبنائی ساختارهای سياسی آن.
- خواستار تغيير بنيادی ساختار سياسی حکومت و لغو قانون اساسی شريعت بنياد آن است.
- آرمان خواه است و آن را در استقرار قانونی اساسی و حکومتی سکولار دموکرات می بيند.
- شعارها و خواست هايش را بر مبنای انحلال طلبی تنظيم می کنند و می کوشد تا شعارهای ظاهراً انحلال طلبانه را از شعارهای واقعی تميز دهد. مثلاً، اگرچه خواستاری «لغو اعدام» یا «آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی» امری لازم و حقوق بشری است اما اين شعارها لزوماً انحلال طلبانه نيستند مگر اينکه شعار دهنده بتواند ثابت کند که آزادی زندانيان سياسی و يا لغو اعدام به انحلال حکومت اسلامی می انجامد و لذا شعارهای مربوط به آنها خواست هائی راديکال هستند. اين در حالی است که براحتی می توان ديد که حکومت می تواند از اينگونه «امتيازات» بعنوان مهرهء شطرنج خود استفاده کرده و هرگاه که لازم شود به هر دوی اين تقاضاها تن در دهد، بی آنکه صدمه ای بنيادين ببيند. همچنين است اعتلا دادن تاکتيک ها به سطح هدف و استراتژی (مثلاً، ايجاد نهادهای سياسی صرفاً در راستای متحقق کردن «انتخابات» آزاد، بعنوان هدف اصلی آن نهادها) که به هيچ روی عملی انحلال طلبانه نيست و می تواند بقای حکومت را تا انجام تخيلی «انتخابات آزاد» تضمين کند و، در عين حال، با اغتشاشی که می آفريند موجب می شود تا ستون های اصلی راديکاليسم انحلال طلب دچار متزلزل شود.
- به امکان وقوع تغييرات روبنائی و تدريجی در حکومت های ايدئولوژیک اعتقاد ندارد و چارهء کار را صرفاً در نا- بودی آنها می بيند؛ هر چند که، در عين حال، از هرگونه مطالبه و مبارزه ای عليه حکومت اسلامی استقبال می کند.
- از آنجا که رو به آينده دارد و مرزهای سکولار دموکراسی را برای آينده پاسداری می کند، نه اهل سازش و معامله است و نه جويای قدرت بهر قيمتی.
- و بالاخره اينکه در يک حزب سياسی نمی گنجد و ماهيت برنامه ای هم ندارد چرا که ايده ای است فراگير، فراحزبی، فرامسلکی و فرا ايدئولوژيک که، در ظل خواستاری حکومتی سکولار دموکرات، راه را برای رقابت آزاد احزاب سياسی و برنامه های ادارهء کشور می گشايد.
راديکاليسم و گفتمان های سياسی
حال اگر کمی در احوال «گفتمان های سياسی» رايج در سپهر سياسی خودمان نظر افکنيم می بينيم که همهء آنها (اگر واقعاً از سطح يک ايده و فکر فردی و گروهکی به سطوح گستردهء روشنفکری اجتماعی و سياسی فرا روئيده باشند) ماهيتی راديکال دارند، چرا که گفتمان ها اساساً برای تغييرات ريشه ای آفريده می شوند و ريشهء اشکال و ساختارهای آينده ای را، که بر اساس ايده های مندرج در آنها بوجود خواهند آمد، آبياری می کنند.
باری، راديکاليسم، به خودی خود، نه خوب است و نه بد؛ و طبيعت اش در مفاهيم مرکبی همچون «تغييرات ريشه ای و بنيادی» شکل می گيرد. حال اين تغييرات ممکن است به سوی پيشرفت و توسعه و آزادی باشند و يا راه به سوی بازگشت های خردگريز و تقيدهای دست و پاگير ايدئولوژيک ببرند. همانگونه که «بنيادگرائی مذهبی و ايدئولوژيک» ارتجاعی و عقب رونده است و «سکولار دموکراسی راديکال» گفتمانی برای گذر از انقيادهای ايدئولوژيک و رسيدن به آن کرامت انسانی است که اعلاميهء حقوق بشر از آن ياد می کند.
و نکتهء آخر هم اينکه، در اين تعبير، خود «اعلاميهء حقوق بشر» نيز پديده ای راديکال است چرا که همچون يک چراغ دريائی در بندر مقصود ايستاده است و کشتی های کوچک و بزرگ را، از دل طوفان، به سوی سواحل امن خود می خواند. و از ياد نبريم که «بندر» هميشه «آلترناتيو ريشه ای» دريا است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر