فرزانه مرادی، قربانی قانون قصاص و جامعه مردسالار
بهروز ستوده
بهروز ستوده
تراژدی زندگی و مرگ فرزانه مرادی ،
دختری که در ۱۵ سالگی مجبور به ازدواج ميگردد ، در ۱۶ سالگی مادر ميشود و
در ۱۷ سالگی به اغوای مردی ديگر و برای رهائی او از زندان ، قتل شوهر خويش
را به گردن ميگيرد ، لکه ننگ ديگری است بر دامان رژيم زن ستيز و آدمکشی که
قوانين وحشيانه و عصر حجری آن بر بنياد مردسالاری و جور وستم و تحقير و
توهين بر زنان ايران و جهان نهاده و تجاوز به جسم و جان زنان ايرانی را
مشروع و قانونی کرده است . تراژدی زندگی و مرگ فرزانه مرادی داغی است
برپيشانی جامعه ای منفعل و بی تفاوت که گروهی از شهروندان اش برای تماشای
مراسم اعدام از يکديگر سبقت ميگيرند ! تراژدی زندگی و مرگ فرزانه مرادی
همچنين سند ديگری است در اثبات حرافی و بی عملی اپوزيسيون جمهوری اسلامی که
پس از سه دهه و اندی ، بخاطر تفرقه و خرده کاری و خود مرکزبينی هنوز
نتوانسته است افکار عمومی جهانيان را عليه جانيان حاکم برايران بشوراند و
توجه آنان را نه به مسئله هسته ای بلکه به آدمکشی روزانه حکومت اسلامی جلب
نمايد.
فرزانه مرادی چندی پيش در مصاحبه با خبرنگار يکی پايگاههای خبری
جمهوری اسلامی داستان زندگی درد آلود و کوتاه خود و اتهام قتلی که با توطئه
گری يک مرد به گردن اش افتاده است را چنين تعريف کرده بود :
« من چيز زيادی از زندگی نمیدانستم و بدون اين که خودم نقشی در
ازدواجم داشته باشم، زندگی مشترکم شروع شد ، من و شوهرم همان سال اول
بچهدار شديم اما تولد دخترم هم نتوانست زندگی ما را گرم کند . اين زندگی
سرد ادامه داشت تا اين که من با سعيد آشنا شدم . او مرد خوبی بود و من
دلبستهاش شدم. چند مرتبه سعيد را ديدم و او گفت اگر شوهرت را بکشيم ،
میتوانيم با يکديگر ازدواج کنيم . اول با اين پيشنهاد مخالفت کردم اما در
ادامه ، سعيد وادارم کرد به اين کار تن بدهم ، شب حادثه در حالی که شوهرم
خواب بود ، سعيد وارد خانه شد ، هنوز چند دقيقه نگذشته بود که او با يک
چاقو چند ضربه به احمد زد و او را کشت. سعيد فريبم داد و گفت چون من فرزند
دارم ، پدر و مادر شوهرم من را قصاص نمیکنند. او چاقوی خونآلود را پاک
کرد و آن را به دست من داد. من هم وقتی دستگير شدم ، قتل را گردن گرفتم اما
بعد هرچه به ماموران گفتم فريب حرفهای سعيد را خوردهام ، فايدهای نداشت
و نتوانستم بیگناهی خودم را ثابت کنم.»
اينکه فرزانه مرادی واقعاً قاتل شوهرش بوده است و يا آنچنان که بارها
در مراحل بازجوئی گفته ، قاتل واقعی سعيد است و او برای فرار از مجازات ،
فرزانه را فريب داده است تا قتل شوهر را به گردن گيرد ، اصل داستان که
قربانی آن يک زن ستمديده و درمانده است را نميتواند تغيير دهد و مسئولان و
مسببان اصلی جنايت را که همانا قوانين ضدبشری جمهوری اسلامی ، جامعه
وخانواده مرد سالار و ناکارآمدی فعاليت فعالان سياسی و حقوق بشری ايران است
را تبرئه نمايد ، که همگی در وقوع جناياتی از اين دست مقصر اند . در
پرونده قتلی که ديروز با اعدام فرزانه مرادی بسته شد ، از پدری که دختر
۱۵ ساله اش را مجبور به ازدواج با مردی کرده است سخنی به ميان نيامده است
، و از قاضی فاسد دادگاه اسلامی و قانون ضدبشری وعهدحجری قصاص هم که
شهروندان يک جامعه را در خون خواهی و خون ريزی شريک دستگاه قضاوت ضد
انسانی ولايت فقيه ميکند حرفی در ميان نيست ، گوئی که همه ی عوامل از پدر
زورگو و دختر فروش و جامعه سنتی مرد سالار و قانون ضدبشری قصاص که جمهوری
اسلامی برای مردم ايران به ارمغان آورده گرفته تا دستگاههای تبليغاتی
حکومت "الهی" خامنه ای و صدها منبر و محراب آخوندهای جيره خوارعليه متهم
بکار گرفته ميشود تا توجيه گر کشتن يک زن جوان گردد ، بی آنکه کسی بدنبال
يافتن چرائی قتل و چرائی قانون ضد بشری قصاص باشد ، قانونی که مروج درنده
خوئی و آدمکشی و توجيه خشونت در ميان ايرانيان است .
آقای عبدالصمد خرمشاهی وکيل مدافع فرزانه مرادی به خبرنگار خبرگزاری
ايسنا ميگويد: «برای اجرای اين حکم به من که وکيلمدافع فرزانه مرادی بودم
اطلاعی داده نشده بود و اين در حالی است که مطابق آئيننامه نحوه اجرای
احکام اعدام، وکيل محکومُعليه يکی از افرادی است که بايد از زمان اجرای
حکم مطلع و در مراسم حاضر باشد. علیرغم اين موضوع من از زمان اجرای حکم
بیخبر بودم و از طريق افراد ديگر از اجرای حکم اعدام موکلم مطلع شدم . و
متاسفانه علیرغم وساطت تعداد زيادی از خيرين، مادران صلح و افراد ديگر ،
اوليای دم موکل رضايت نداد و با توجه به درخواست ما موضوع رضايت محقق نشد و
حکم موکلم فرزانه مرادی صبح امروز (سه شنبه) که در آستانه ۲۵ سالگی بود،
در اصفهان اجرا شد. »
تراژدی زندگی و مرگ غم انگيز فرزانه مرادی ، گوئی که وجدان های مسخ
شده را در جامعه ای که حاکمان آدمکش و جانور صفت اش تمام ايرانيان را هم
شکل و هم خوی خود ميخواهد ، نميتواند آزار دهد ! اگر جز اين بود ميبايستی
که فرياد وجدانهای بيدار در حمايت از اين زن جوان نگون بخت در سرتاسر
ايران بلند ميشد .
راستی نسل های آينده در سرزمين ايران، در مورد اين روزهای تباه و تسليم ما به تباهی چگونه قضاوت خواهند کرد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر