امروز سوم شهریور، سالگشت اشغال ایران بدست قوای متفقین و سرنگونی و تبعید پهلوی نخست است.73 سال پیش در چنین روزی، شوربختانه ایران دستخوش تازش اهریمنان انیرانی گجستک باختر زمین و دژخیمان پلید سرخ نمای شوروی قرار گرفت و سالهایی سیاه برای ملت ایران رقم خورد. قحطی، از دست رفتن استقلال و تمامیت ارضی ایران و از دست رفتن امنیت کشور از پیامدهای پلید این رویداد غم انگیز و جانکاه بود. آنچه که موجب شد در سالگشت چنین روز سیاهی این یادداشت را بنگارم بی گمان نه نبش قبر و نه عقده گشایی بلکه یادآوری چنین روزی و گفتگو بر سر آنچه که بر ملت ایران رفت و درس آموزی و نکته سنجی برای روشن نگاه داشتن چراغی برای آینده ملت ایران، هر چند در گنجایش توان اندکم باشد. بسیاری این رویداد و پیامدهای آنرا فراموش کرده یا نمی خواهند یادآوری شود و اگر لب به سخن گشایند حاضر به درون کاوی آن نیستند؛ چرا که برای اسطوره های آنان بی گمان سنگین است و بهشت شیشه ای و خیالی آنان را با تند بادی سهمگین متلاشی و نابود می کند و از اسطوره هایشان جز کاریکاتوری مسخره و بلاهت آمیز چیزی بر جای نمی ماند؛ از سوی دیگر هم به نظر می رسد شبکه من و تو که برای پهلوی ها اشک تمساح می ریزد قصد ساخت مستند برای واکاوی دلایل و پیامدهای این رویداد تاریخی ندارد تا عوام سیاسی سلطنت طلب دنباله رو این شبکه از چند و چون این رویداد آگاهی پیدا کنند! آنچه که در سوم شهریور 1320 بر سر ملت ایران رفت بی گمان جای تامل و تحقیق فراوان دارد و نباید بی حافظگی تاریخی ملت ایران و به ویژه اپوزوسیون و روشنفکران اجازه دهد این رویداد به فراموشی سپرده شود. به نظر می رسد فشار افسارگسیخته و روزافزون 35 سال گذشته از هر جهت در پوک کردن و اختگی فکری چنان تاثیر گزار بوده که حتی کنشگران فرهیخته را به شدت تحت تاثیر خود قرار می دهد چرا که گویی خود نیز دچار فراموشی شده و یا -از بیم واکنش به ظاهر آوانگارد!!! عوام سیاسی سلطنت طلب که در طول فاصله چهار ساله میان دوره های انتخاباتی دعا به جان پهلوی ها می کنند و در نوستالوژی پهلوی ها غوطه می خورند و غصه گوش فراندادن به پندها و پیش بینی های پیغمبرگون!!! شاپور بختیار می خورند!!! و در نهایت دست از پا درازتر سر بزنگاه انتخابات پشت سر قائدان عظیم شان!!! اصلاح طلب و اعتدال گرا رای می دهند!!! با همراهی شانتاژ و شارلاتانیسم شعبان بی مخ های اینترنتی، ملکه اعتضادی های فیس بوکی، شوربختانه توان و شهامت به میدان آمدن ندارند.ترکیب فشارهای افسارگسیخته 35 ساله پس از انقلاب، بی حافظگی و بی دانشی تاریخی چنان طنز مسخره و شوخی بی مزه ای در اتمسفر فکری پدیدآوره که هر کسی شهامت روانه شدن به بزنگاه روشنگری و کوبیدن مشت بر میز پهلوی طلبان ندارد. در این میان برخی چنین کارهایی را حاشیه گرایی دانسته و فکر می کنند خود در متن غوطه می خورند!!! این حضرات که بی گمان بسیاری اندر توهم اسطوره رضا شاه هستند بی گمان اگر برای رضا شاه کف و هورا کشیده شود آنرا کاری جدی و متن گرایی قلمداد می کنند!!! این طنز احمقانه را اگر کنار ادعاهای این حضرات در دارایی بی چون و چرای حافظه تاریخی در حافظه پوسیده و مغز های اخته شده شان بگذاریم بروندادش بی گمان پررویی بی شرمانه است. در این سرزمین گویا همیشه نان نخورده خواب نانوایی می بیند!!! کسانی که کوچکترین بهره ای از اخلاق نبرده اند نه تنها اخلاق گرا که آموزگار اخلاق به سان قدیسان و آموزگاران اخلاق جای می گیرند!!! کسانی که در این سرزمین الفبای اخلاق نمی دانند چنان دم از اخلاق می زنند که گویی رساله اخلاق نیکوماخوس از دُرفشانی های این حضرات برگرفته شده است!!! به همین سان داستان هزار قصه و پر غصه حافظه تاریخی را اگر مرور کنیم به برون دادی همسان اخلاق گرایی می رسیم. در این سرزمین بیشینه کسانی که دم از حافظه تاریخی می زنند خود بی بهره ترین و بی دانش ترین افراد در دانش تاریخی هستند و از اینان بی حافظه تر گویی خودشان هستند.داعیه داران حافظه تاریخی سرزمین ما چنان حافظه نداشته تاریخی خود را به رخ می کشند که گویی هردوت در برابر اینان شاگردی کودن و تنبل بوده است!!! دلایل خودداری از پرداختن به رویداد سوم شهریور 1320 به نظر می رسد بی تاثیر از این تضادهای فکری نیست. رویداد سوم شهریور 1320 بی گمان از درون رویدادهای پس از انقلاب مشروطیت و سرکوب آرمانهای والای این انقلاب به دست رضاخان پهلوی سرچشمه می گیرد. در این میان همیشه هوادران پهلوی ها با انگشت گذاشتن بر خدمات پهلوی ها به ویژه پهلوی نخست جملگی تلاششان برای از میدان به در بردن رقیبان و توجیه گناهان و جنایت های پهلوی ها است. حال بدون آنکه بخواهیم یک طرفه به داوری برویم می توانیم به همراه در دیده نگاه داشتن خدمات پهلوی نخست، به ویژه ایجاد امنیت و سرکوب ایلات شورشگر و نابود کننده امنیت - چرا که به گفته ماکس وبر خشونت قانونی فقط و فقط حق حکومت مستقر است -،ساخت دانشگاه و توسعه مدارس،اعزام دانشجو به خارج،ساخت راه آهن و جاده های بین شهری و ایجاد برخی صنایع جدید و فراتر از آن پایه ریزی نخستین دولت نوین در ایران بایستی آنرا در کنار بسیاری از دژ کارکردهای غیر قابل چشم پوشی پهلوی نخست به تماشا بنشینیم. برای نقد هر حکومت خودکامه ای به نظر می رسد در نظر گرفتن قاعده نظری "تمرکز قدرت سیاسی فساد اقتصادی می آورد." بسیار ضروری است. پس از آنکه رضا شاه بر خلاف قواعد دموکراتیک و آرمانهای انقلاب مشروطیت و نه از مبارزه مسالمت آمیز سیاسی و پارلمانی بلکه با کودتای سوم اسپند 1299 بر مسند صدارت تکیه زد و به سرکوب تمامی مخالفین اعم از شورشگران ایلیاتی تا آزادیخواهان و روشنفکران پرداخت ؛ دگرگونی های بسیاری پس از به قدرت رسیدن رضا خان رخ داد که در سرنگونی رضا شاه بی تاثیر نبود. فراموش نباید کرد وقتی سردار سپه در فروردین1304 به سلطنت رسید زنده یاد مصدق که از هواداران نخست وزیری ایشان بود به مخالفت به حق با سلطنت ناحق ایشان پرداخت. از سوی دیگر خاستگاه سیاسی رضا خان نیز از دید مسخ شدگان در ولایت مطلقه پهلوی کاملن نادیده گرفته شده است. رضا خان پهلوی معروف به رضا شصت تیری از منصوبان عین الدوله بود که برای سرکوب مشروطه خواهان گزینش شده بود.(ر.ک تاریخ مشروطه احمد کسروی،جلد دوم) بنابراین برخلاف ادعاهای لشگر کف و هورا کشان جان نثار پهلویسم رضا خان، مشروطه خواه و میراث دار آرمانهای والای انقلاب مشروطیت نبود.ایشان فرزند ناخوانده انقلاب مشروطه بود که با "طویله نامیدن مجلس شورای ملی"،سرکوب آزادیخواهان و غصب تمام عیار زمین های مرغوب به ویژه در شمال ایران به سان لودر انقلاب مشروطیت ایران را به نابودی کشاند. او حتی به نزدیکان و کسانی که در به قدرت رسیدنش نقش بسزایی بازی کردند هم رحم نکرد.کشته شدن تیمورتاش با آمپول هوای پزشک احمدی،انزوا و خودکشی غم انگیز شادروان علی اکبرخان داور پایه گذار دادگستری نوین ایران،خانه نشینی زنده یاد محمد علی فروغی به دلیل رخداد مسجد گوهرشاد و مورد خشم قرار گرفتن محمد ولی خان اسدی از نزدیکان فروغی نمونه های آشکار حذف های درون حکومتی در دوران رضا شاه است. از حذف های درون حکومتی سخن گفتیم تا شاید نیاز چندانی به بازگویی داستان کشته شدن اندوهناک روانشاد دکتر تقی ارانی در زندان،سرنوشت غم انگیز زنده یاد فرخی یزدی،شهادت سرو آزاده روشنگری و ایستادگی شادروان میرزاده عشقی نباشد. در اینجا بدنیست یادی هم از 5600 رَقَبَه زمین که به گفته زنده نام دکتر محمد مصدق، رضا شاه بالا کشید بکنیم و همچنین از 58 میلیون تومان پولی که برای فرزندش محمد رضا پهلوی،پادشاه جوان به ارث گذاشت؛بگذریم. (ر.ک مصدق در محکمه نظامی،جلد یکم،رویه 38) حال ممکن است برخی کوته بینانه بگویند رضا شاه کوچکترین دست درازی به اموال ملت ایران نکرد!!! و همگی از حقوق سلطنت برای او رسیده بود.در پاسخ به چنین دُرفشانی های ابلهانه ای بد نیست از زبان زنده نام دکتر کریم بختیار سنجابی پاسخ چنین لاطائاتی داده شود:"آنچه [رضا شاه] به صورت نقد در بانک ملی ایران داشت و علنی گردید هفتاد و دو میلیون تومان بود.اگر شما قدرت خرید این مبلغ را نسبت به زمانهای اخیر صد برابر بکنید خیلی بیش از صد برابر است ارزش آن به هفت میلیارد تومان میرسد.او این ثروت را از کجا آورده بود؟با ماهانه سی،چهل هزار تومان و حتی صد هزار تومان حقوق سلطنت که نمیتوان چنین مبلغی را پس انداز کرد.متاسفانه ایشان هم از بودجه ی وزارت جنگ و هم از شهرداری تهران هم از امور بازرگانی و هم از وجوهی که از اشخاص میگرفت بصورتهای مختلف بر ثروت خویش اضافه میکرد،کارخانه دار درجه اول ایران و مهمان خانه دار درجه اول ایران شد و مستغلات زیادی در تهران و مازندران داشت."(امیدها و نا امیدی ها،رویه 46) به نظر می رسد نمونه های بالا آشکارا نشان می دهد که تمرکز قدرت سیاسی چگونه فساد اقتصادی غیر قابل چشم پوشی فراهم می آورد و برونداد چنین نظامهایی بی گمان جز سرنگونی نیست. هوادران پادشاهی پهلوی فقط آئین خاکسپاری رضا خان را به یاد می آورند که جمعیت زیادی در آن شرکت جست اما از یاد می برند آن روز که از ایران رفت همین مردم پایکوبی به پا کردند و دلیل شرکت گسترده جمعیت در آئین خاسپاری رضا شاه را شوربختانه به حساب خود رضا شاه می گذارند!!!؛رضا شاه دلیل اصلی حضور چشمگیر ملت ایران در آئین خاکسپاری اش نبود،بلکه بلایایی همچون قحطی و کمبود های اقتصادی،عدم امنیت که از پیامدهای اشغال ایران بدست قوای متفقین بود؛مردم را در روز خاکسپاری پیکر رضا شاه به خیابان ها کشاند.همان انیرانی که میراث خوارگان سلطنت پهلوی، امروز هم با همپیمانی با آنها می خواهند دوباره بر تخت قدرت تکیه کنند. اینان بد نیست نگاهی به بسیاری از مناطق عراق بکنند، و با دیده دقت بنگرند که چگونه بسیاری از مردم ستمدیده این کشور شوربختانه پس از سرنگونی رژیم بعث صدام حسین تکریتی نوستالوژی صدام گرفتند؛ آن وقت پی خواهند برد خیل جمعیت مشایعت کننده پیکر رضا شاه نه از حب رضا خان که از بغض قحطی و ناامنی پس از اشغال ایران به میدان آمده بودند. برونداد سخن را می توانیم اینگونه عنوان کنیم که فرجام همه خودکامگان بهتر از رضا شاه نیست؛ با هر ایدئولوژی و مرامی که بخواهند باشند و اگر باز هم کسانی بخواهند با سوء نیت و با تکیه بر این دوران 35 ساله سخت از رضا شاه "پدری مهربان و توسعه گرا" برای ستیز و نابودی دموکراسی بسازند؛ همچنان بیت زیبا و جاودانه روشنگر آزاده، شهید میرزاده عشقی پاسخی دندان شکن برایشان است : "گر پدر این مملکت این بی پدر است….
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر