یونس پارسابناب:احیای خواسته های عهد باندونگ و " جنبش کشورهای غیرمتعهد " در اوضاع کنونی (3)
درآمد
- در بخش اول این نوشته ویژگی ها و اهمیت کنفرانس باندونگ در سال 1955 و در دوره " جنبش کشورهای غیر متعهد " ( از 1963 تا 1980 ) مورد بررسی قرار گرفتند . در بخش دوم به چگونگی و چرائی احیای باندونگ در اوضاع کنونی و مولفه های اساسی آن ، پرداختیم و در بخش سوم و پایانی این نوشتار به پیشبرد امر ایجاد بدیل حاکمیت دموکراتیک مستقل از نظام در کشورهای سه قاره و چگونگی بازگشت به مسئله ارضی ( افزایش نابرابری منبعث از فقدان حق دسترسی دهقانان به زمین ) را توضیح و سپس مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم .
حاکمیت توده ای مستقل
از نظام جهانی سرمایه
- در پیشبرد امر ایجاد بدیل حاکمیت توده ای بهتر است نظری به دستآوردها و نکات مثبت تجارب تاریخی عهد باندونگ و جنبش کشورهای غیر متعهد ( 1980 – 1955 )بیانداریم . در آن عهد بودند کشورهائی در آسیا و آفریقا که با گسست از محور نظام جهانی و استقرار حاکمیت توده ای ، موفق به ایجاد اقتصادهای خودمحور و نسبتاَ متکی به خود گردند . اندونزی عهد سوکارنو ، کامبوج عهد سیهانوک و... در آسیا ، غنا عهد نکرومه ، مالی عهد کیتا و... در آفریقا و کوبا در آمریکای لاتین نمونه هائی از این کشورها که تعدادشان در آن عهد در- نیمه دوم دهه 1960 - به 70 کشور می رسید ، بودند . کوتاهی و محدودیت اصلی و مشترک این جنبش های رهائیبخش ملی ( و هم چنین در درون جنبش های رهائیبخش سوسیالیستی ) آن دوره عدم توجه و حتی عدم اعتقاد ، به اهمیت بنیادی تنظیم و تامین راه های نوین در جهت حرکت به سوی ایجاد شکل های عالی تر و مترقی تر دموکراسی ، بود: حرکتی که می توانست با امتزاج و ایجاد تلازم بین اصل آزادی و رهائی و اصل برابری موفق به ساختمان یک مدیریت موثر و مناسب در گستره های مشترک اقتصادی و سیاسی گردد . این کوتاهی و اشتباه کلیدی در جوامع پیرامونی کشورهای آفریقا و آسیا شرایطی به بار آورد که در آن ها پروسه سیاست زدائی همراه با پاسیویسم و توهم ، در بین توده های مردم رشد و نمو کرد . این عامل فلاکت بار داخلی همراه با عامل بزرگتر خارجی ( تهاجم مجدد نظام جهانی سرمایه این دفعه در شکل و شمایل " بازار آزاد " نئو لیبرالی در آغاز دهه 1980 ) شرایط برای افول و اضمحلال جنبش های رهائیبخش ملی و دولت های منبعث از آن ها را ، آماده ساخت . به نظر این نگارنده ، امروز در پرتو اوضاع متلاطم رو به رشد در جهان ( گسترش و تعمیق بحران ساختاری نظام از یک سو و عروج امواج خروشان بیداری و رهائی در سراسر جهان بویژه در " مناطق توفانی " سه قاره از سوی دیگر ) ، شرایط برای گسست از محور نظام در مسیر استقرار حاکمیت مستقل از نظام جهانی دوباره در اکناف کشورهای سه قاره آماده تر از هر زمانی در 25 سال گذشته است .
- روشن است که چگونگی گسست از نظام در جهت استقرار حاکمیت باید و ضروری است که مورد بحث و تفحص جدی قرار گیرد . با در نظر گرفتن عمق و گسترش دخول و نفوذ سرمایه گذاری " انحصارات پنجگانه " تقریبا در تمامی بخش های درون جوامع سه قاره ، کسی نمی تواند خود را از این سئوال مهم بر حذر دارد که امر استقرار حاکمیت مورد بحث چرا و چگونه باید پیاده گردد ؟ امروز تلاقی بر سر دسترسی به منابع طبیعی یکی از اصلی ترین عوامل تعیین کننده در دینامیک های سرمایه داری معاصر محسوب می شود . افزایش وابستگی کشورهای مسلط مرکز شمال به منابع متعدد طبیعی کشورهای دربند پیرامونی جنوب از یک سو و ازدیاد روز افزون تقاضاهای چین و دیگر کشورهای نوظهور اقتصادی در حال عروج ( هندوستان ، برزیل و.... ) از سوی دیگر به این منابع بزرگترین چالش است که ملت – دولت ها و جنبش های مردمی در کشورهای سه قاره ، با آن روبرو هستند ( بویژه کشورهائی که از موهبت وجود .....منابع طبیعی برخوردارند )
- در پرتو این امر که تاریخ معاصر این کشورهای حاصلخیز تاریخ یک رشته تجاورزات از سوی نیروهای مسلط مرکز برای تاراج و غارت این منابع بوده است آیا دولت ها ، ملت ها و جنبش های رهائیبخش درون این کشورها می توانند با تعبیه و تنظیم سیاست های ملی – کشوری و منطقه ای موفق به آغاز یک پروسه می باشند که بالاخره آن کشورها را در مسیر گسست و استقرار حاکمیت مستقل از نظام قرار دهد ؟ آیا در مسیر این روند دولت – ملت ها و جنبش های توده ای – ملی رهائیبخش در کشورهای سه قاره می توانند با اتخاذ و گسترش یک رشته ابتکارات و سیاست های نوین و با استفاده از تلاقی ها و تضادهای موجود بین کشورهای جی 7 ( هسته اصلی کشورهای مسلط مرکز = شمال ) و کشورهای در حال عروج ( بویژه چین و دیگر اعضای " بریکس "( موفق به صنعتی ساختن کشورهای سه قاره گردند ؟ به نظر این نگارنده ایجاد پیوند بین اصل دسترسی چین به منابع طبیعی و اصل لازمه صنعتی سازی ( که هیچوقت در تاریخ روابط سیاسی از سوی کشورهای مسلط مرکز مورد پذیرش قرار نگرفت ) می تواند در پرتو سیاست های نوین به وقوع پیوسته و منجر به گسست از نظام و استقرار حاکمیت در آن کشورها گردد .
- سیاست های نوین مستقل از نظام در نبود یک حمایت واقعی و بیدریغ از سوی توده های وسیع ، در درازمدت شکننده و آسیب پذیر خواهند بود . این حمایت زمانی میسر می گردد که این سیاست های نوین بر اساس برنامه های اقتصادی همراه با برنامه های سیاسی مکمل و متلازم بنا شده باشند : برنامه هائی که طبقات توده ای در سایه عملکرد آنها خود را برندگان اصلی توسعه و رفاه منبعث از صنعتی سازی ، بدانند .ایجاد این ثبات اجتماعی در واقع لازمه اصلی استقرار حاکمیت مستقل از نظام جهانی سرمایه ( که پیوسته خواهان رشد عدم ثبات اجتماعی و پیشبرد " تخریب خلاق " و بالاخره آشوب در کشورهای دربند پیرامونی سه قاره است ) می باشد . در نتیجه ما باید ماهیت روابط موجود بین پروژه های بالفعل یا بالقوه حاکمیت جوی موجود و پایگاه های اجتماعی قدرت آنها را مورد بررسی قرار دهیم : به کلامی دیگر آیا این پروژه ها در جهت استقرار یک حاکمیت دموکراتیک و توده ای مستقل از محور نظام حرکت می کنند ?و یا در جهت استقرار یک پروژه توهم آمیز " سرمایه داری ملی " بر اساس اصل " کچ آپ " از طریق سبقت " ?
- در پرتو ادامه بحث و فحص در مورد احتمال بروز و رشد پروژه های حاکمیت های مستقل از نظام و ایجاد بدیل اقتصادهای درون محور و " متکی به خود " در بعضی از کشورهای عضو " بریکس " ( چین ، برزیل و هندوستان ) که از نظر وسعت خاک ، وفور جمعیت ، منابع طبیعی و نیروی کار عمدتا نیمه قاره ای و یا شبه قاره ای هستند ، آیا کشورهای بالقوه در حال عروج ( اندونزی ، ایران ، ترکیه ، مصر که نیمه قاره ای و شبه قاره ای نیستند ) می توانند پروژه های دموکراتیک و توده ای خود را بنا سازند ؟ محدودیت ها و کمبودهای آنها کدامین هستند ؟ چه شکل هائی از همکاری ها و همبستگی های منطقه ای می توانند پیشبرد امر استقرار حاکمیت مستقل از نظام را در آن کشورها ، میسر سازند ؟
- تاریخ جوامع به ما می آموزد که تدارکات و تنظیمات برای آینده و حتی آینده دور ، از همین امروز آغاز می شوند . ما چه نوع و چه مدل جامعه ای می خواهیم ؟ و آنها بر اساس چه اصول ، مقررات و آداب باید بنا گردند ؟ بر اساس رقابت مخرب و ویرانساز بین افراد و گروهها یا بر اساس همکاری ها و همبستگی های ملی ، منطقه ای و حتی جهانی ؟ براساس آزادی که به نابرابری مشروعیت می دهد ؟ یا آزادی که باید به مکمل برابری تبدیل گردد ؟ تاراج و غارت ( استثمار ) منابع کره خاکی بدون توجه به آینده یا توجه به امر باز تولید شرایط بهزیستی در روی کره خاکی ؟ خلاصه امر و در تحلیل نهائی ، آیا هدف کچ آپ با کشورهای مسلط امپریالیستی مثل " کچ – آپ " چین با آمریکا یا هدف کچ آپ بعضی از کشورهای سه قاره با کشورهای ثروتمند کوچک اروپا می توانند اهداف قابل کسب و مورد خواست طبقات توده ای باشند ؟
پروسه این کچ آپ ها و رسیدن به آنها از طریق سبقت چه ارمغانی به کشورهای سه قاره به غیر از توسعه لومپنی ، دموکراسی دُم بریده ، تعمیق بی سابقه شکاف عظیم بین فقر و ثروت و گسترش بی خانمانی و ازدیاد کودکان فراری و خیابانی و بدتر از همه عروج و بسط اندیشه ها و جنبش های ارتجاعی بنیادکرائی های دینی – مذهبی حتی در شکل و شمایل فاشیستی ، نصیب اکثر کشورهای سه قاره ( از پایان دوره جنگ سرد در 1991 تاکنون ) ساخته است ؟ امروز نتیجه اساسی این پروسه های کچ آپ ( ازدیاد روزانه نابرابری ) تخریب فابریک اجتماعی کشورهای سه قاره بیش از هر زمانی در گذشته تاریخ معاصر است . این امر به عنوان یک مشکل اساسی اکثر کشورهای سه قاره را به یک چالش جدی می طلبد. در بخش های اول و دوم این نوشتار بطور اجمالی به بررسی دو مشکل و مسئله دیگر ( چگونگی استقرار همبستگی سیاسی بین ملت – دولت ها ، خلق ها و طبقات توده ای از یک سو و پیشبرد استقرار پروژه های حاکمیت توده ای و دموکراتیک از سوی دیگر ) در کشورهای سه قاره پرداختیم . در مابقی این بخش سوم و پایانی راه حل رهائی از مشکل و مسئله سوم ( افزایش نابرابری ویرانساز ) را در چهارچوب برخورد به حل مسئله ارضی ( فقدان دسترسی به زمین ) ، مورد ارزیابی قرار می دهیم .
بازگشت به مسئله ارضی: افزایش نابرابری
منبعث از فقدان دسترسی به زمین
- علیرغم تغییرات قابل توجهی که در طول پنجاه سال گذشته ( به خاطر صنعتی سازی های دُم بریده و بی ربط و بسط توسعه های لومپنی توسط رژیم های کمپرادور و فرمانبر ) در ترکیب بندی های دموکراتیک ( جمعیتی ) کشورهای دربند پیرامونی سه قاره بوجود آمده است ، هنوز هم متجاوز از 60 تا 65 در صد نیروی کار و زحمت را دهقانان ( زارعین و کشاورزان ) در این کشورها ، تشکیل می دهند . بدین جهت و به خاطر دیگر ملاحظات اجتماعی – اقتصادی به مسئله ارضی) که مضمون اساسی اش چرائی و چگونگی حق دسترسی به زمین است ) ضروری است که مورد توجه ویژه چالشگران ضد نظام ورهروان راه رهائی از محور نظام و استقرار حاکمیت دموکراتیک و متکی به خود ، قرار گیرد . علت این ضرورت در حال حاضر این است که جهانی گرائی نئولیبرالی سرمایه ( صاحبان و حامیان انحصارات پنجگانه ) تهاجم عظیمی را علیه دهقانان در سه قاره بویژه در آفریقا و آمریکای لاتین به پیش می برند که به نام پروسه " ربایش زمین " ( کندن دهقانان از روستاها – دهقان زدائی – و پرتا آنان به شهرها – پرولتریزه سازی لومپنی ) معروف گشته و امروزه در کشورهای نیمه پیرامونی اروپای شرقی و حتی اوکرائین نیز در حال گسترش است . فرمانبری از ادامه این روند اصلی فاز فعلی جهانی گرائی ، کشورهای سه قاره را به هیچ راهی به غیر از فقر و فلاکت صدها میلیون نفر از مردم آن کشورها ، نمی برد. این فقرزائی وحشتناک فراگیر در سه قاره جهان که تحقییقا 82 تا 85 در صد جمعیت جهان را در بر می گیرند جلو هر نوع تلاش بشریت زحمتکش جهان در جهت استقرار جامعه جهانی ملت – دولت ها را مسدود خواهد ساخت . لاجرم تعبیه و تنظیم هر نوع آلترناتیو مناسب توسعه در این جوامع باید بر اساس اصل و راه هائی باشد که در تقابل با مقررات جهانی گرائی سرمایه داری حاکم باشد . هسته اصلی این بدیل همانا حق دسترسی به زمین از سوی دهقانان سه قاره ( به اضافه اقیانوسیه و کشورهای نیمه پیرامونی ) ، است . بدون تردید کسب حق دسترسی دهقانان به زمین زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که کلیه مولفه های توسعه ( و یا بخشی اعظمی از آنها ) در کشورهای مورد بحث در خدمت پیشبرد ایجاد تلازم و تلفیق روندهای گسترش صنایع با از آن گسترش مواد کشاورزی و غذا باشد . تاکنون استراتژی های توسعه در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای دربند پیرامونی جهان ( جنوب گلوبال ) در جهت گسترش صنایع و صنعتی سازی در آن کشورها به نفع صرفا انحصارات پنجگانه حاکم بر بازار آزاد سرمایه داری جهانی ، بوده اند . به کلامی دیگر روندهای صنعتی سازی و گسترش صنایع در این کشورها به برکت توسعه لومپنی توسط رژیم های کمپرادور ، پیوسته در تضاد و تلاقی یا حق دسترسی ( حتی متعادل ) دهقانان به زمین بوده و نتیجه اش دهقان زدائی های فلاکت بار و افزایش سرسام آور زاغه نشینی و بی خانمانی بی سابقه در شهرهای بزرگ و کوچک آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین ، بوده است .
- کشاورزی مدرن سرمایه داری معاصر که در کنترل انحصاری اولیگوپولی های کشاورزی – غذائی کشورهای مسلط مرکز = کشورهای جی 7 بویژه راس نظام است ، هدفش در اوضاع رو به رشد کنونی اضمحلال فابریک جوامع دهقانی از طریق دهقان زدائی ( کندن دهقانان از روستاها و پرتاب آنها به شهرها ) است . این اولیگوپولی های کشاورزی – تجاری که مقرشان عمدتا در کشورهای مسلط مرکز است با استخدام فقط چند میلیون نفر کشاورز ماهر که در صد بازدهی تولیدیشان بطور روزانه سرسام آور است ، توانسته اند 85 در صد مواد غذائی جهان را در انحصار خود داشته باشند . ولی سیستم های زراعتی سنتی توسط دهقانان هنوز شغل نزدیک به نصف جمعیت کل جهان ( یعنی 3 میلیارد نفر ) را در بر می گیرند . محرومیت دهقانان از حق دسترسی به زمین که ناشی از کنترل انحصارات اولیگوپولی های کشاورزی – تجاری بر کلیه منابع و محصولات کشاورزی و مواد غذائی است ، امروز عامل اصلی مرگ و میر صدها میلیون انسان بویژه کودکان از قحطی ، گرسنگی و سوء هاضمه در کشورهای سه قاره و دیگر کشورهای جهان است
نتیجه اینکه
- امروز به برکت اوضاع رو به رشد در جهان ( گسترش و تشدید بحران عمیق ساختاری نظام جهانی سرمایه همراه با انحطاط و نزول راس نظام آمریکا به عنوان تنها ابر قدرت هژمونیکی در جهان از یک سو و فراز خروشان امواج بیداری و رهائی در سراسر جهان بویژه در " مناطق توفانی " سه قاره از سوی دیگر ) شرایط عینی و ذهنی برای گسست از محور نظام فرتوت و بی ربط و استقرار حاکمیت های دموکراتیک مستقل از نظام امپراتوری آشوب را بیش از هر زمانی در 45 سال گذشته از آغاز افول عهد باندونگ و فرود جنبش های رهائیبخش ملی و سوسیالیستی ، تاکنون آماده و مهیا ساخته است .
- جای نیکبختی و سروری است که توده های مردمی بویژه نیروهای کار و زحمت همراه با جوانان کشورهای اروپا و آمریکا که خواهان جهانی بهتر و دیگر ( جهانی دموکراتیک تر ، کم هیرارشی تر ، و برابرتر با چشم اندازهای سوسیالیستی ) هستند همراه با چالشگران ضد نظام برخلاف گذشته ها به این درک و آگاهی تاریخساز رسیده اند که بدون توجه جدی هم در حرف و هم در عمل به خواسته ها و نیازهای خلق های سه قاره که مجموعاَ 80 در صد جمعیت 7.5 میلیارد نفری کره خاکی را در بر می گیرند ، نمی توانند به ایجاد جهانی بهتر و دیگر ، فایق آیند . به نظر این نگارنده حمایت بی آلایش و بیدریغ و همه جانبه توده های مردمی در کشورهای اروپا ، آمریکا ، استرالیا و... از مبارزات و مقاومت مردم کوبانی در سوریه علیه فاشیزم داعش ( مقاومتی که دانشجوی تاریخ معاصر را به یاد مقاومت ها و مبارزات مردم شهرهای گرنیکا و سال های بعد نبرد استالینگراد علیه فاشیزم اروپا می اندازد ) ، نمونه ای بارز و شفاف از گسترش و تعمیق این آگاهی تاریخساز است .
منابع و مآخذ
1 - ریچارد رایت ، " پرده رنگین " : درباره اهمیت " کنفرانس باندونگ " در 1955 ، دانشگاه میسی سی پی ، 1956 .
2 – یایان مولیانا ، " کنفرانس باندونگ " و اهمیت کنونی آن” در سایت “جاکارتا پست “، 29 آوریل 2011 .
3 – کیوکو امپیاح ، " اهمیت سیاسی و اخلاقی کنفرانس باندونگ در سال 1955 : عکس العمل آمریکا ، انگلستان و ژاپن به آن " ، لندن 2007
4 – سمیرامین ، " از باندونگ تاکنون : چالش های قدیم و جدید برای آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین " ، در سایت” سرویس مطبوعاتی الجزایر” ، 25 ماه می 2014 .
5 – گزارشات نشریات “مادر جونس” ، “نیشن “و “واشنگتن پست” در باره حمایت مردم جهان بویژه در آمریکا ، اروپا ، استرالیا و... از مقاومت دلاورانه زنان و مردان کوبانی در مقابله با تهاجمات فاشیزم داعش از نیمه دوم اکتبر تا نیمه اول ماه نوامبر 2014 .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر