بسم الحق
نامه به سردمداران نظام ولایی اینجانب محمد ملکی استاد بازنشسته دانشگاه تهران بارها مخالفت خود را با والیان نظام ولایی و ولایت مطلقه فقیه بدلیل عدم کفایت و صلاحیت در اداره امور کشور در یادداشت ها و مصاحبه هایم اعلام کرده ام و ابایی از ابراز صریح نظراتم نداشته و ندارم. در این روزها که در آستانه هشتاد و دو سالگی و پایان عمر با چند بیماری لاعلاج دست و پنجه نرم میکنم، میخواهم با فرزندانم و بویژه پسرم که هفت سال است از دیدارش محروم هستم دیدار کنم. پس از حدود ۶ ماه تلاش و شنیدن حرفهای دروغ و ضد و نقیض از سوی مقامات مسئول، دادستانی انقلاب تهران در تاریخ ۹۳/۸/۱۷ اعلام کرد که در تاریخ ۹۲/۱۰/۳ رفع ممنوع الخروجی بنده توسط دادستانی صادر شده اما من از طرف اداره حقوقی سپاه پاسداران ممنوع الخروج شده ام! آیا نظام ولایی تا این اندازه به حکومت نظامیان تبدیل شده که یک استاد دانشگاه از طرف سپاه ممنوع الخروج بشود؟ من از مقامات نظام ولایی و بویژه شخص رییس جمهور که ادعای مخالفت با دخالت نظامیان در امور سیاسی را دارد سوال میکنم که ممانعت از ابتدایی ترین حق انسانی یک دگراندیش به سپاه پاسداران چه ارتباطی دارد؟
در شش ماه گذشته همه راههای قانونی را طی کرده ام و چون در این مدت تنها من را از اداره ای به اداره دیگر پاس دادند و هیچ جواب درست و قانونی دریافت نکردم، نهایتا در نامه ای به آقای دکتر احمد شهید، نماینده ویژه سازمان ملل در امور مربوط به حقوق بشر در ایران، شکایت کردم و از او دادخواهی کردم تا شاید او بتواند در مجامع بین المللی حقوق بشر پیگیر این نقض آشکار و زندان ساختن از مرزهای کشور توسط نظام ولایی شود.
از این پس چاره ای ندارم جز اینکه برای رسیدن به این حق قانونی و شهروندی ام به هر روش ممکن متوسل شوم. مردم ایران بدانند که نظام ولایی مسئول هر پیشامدی در این باره خواهد بود. حاکمیت در برابر اعتراض من دو راه می تواند در پیش بگیرد؛ یا من را دستگیر کند و مثل گذشته شکنجه کند تا موجب مرگ و رهایی من شود، یا اینکه دستور صدور گذرنامه و اجازه خروج من را برای وداع آخرین با فرزندانم صادر کند. من برای رسیدن به این حق قانونی خود و مبارزه با این بدعت ظالمانه که موجب محرومیت بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی شده است تا توان دارم به اعتراض خود ادامه می دهم.
در شش ماه گذشته همه راههای قانونی را طی کرده ام و چون در این مدت تنها من را از اداره ای به اداره دیگر پاس دادند و هیچ جواب درست و قانونی دریافت نکردم، نهایتا در نامه ای به آقای دکتر احمد شهید، نماینده ویژه سازمان ملل در امور مربوط به حقوق بشر در ایران، شکایت کردم و از او دادخواهی کردم تا شاید او بتواند در مجامع بین المللی حقوق بشر پیگیر این نقض آشکار و زندان ساختن از مرزهای کشور توسط نظام ولایی شود.
از این پس چاره ای ندارم جز اینکه برای رسیدن به این حق قانونی و شهروندی ام به هر روش ممکن متوسل شوم. مردم ایران بدانند که نظام ولایی مسئول هر پیشامدی در این باره خواهد بود. حاکمیت در برابر اعتراض من دو راه می تواند در پیش بگیرد؛ یا من را دستگیر کند و مثل گذشته شکنجه کند تا موجب مرگ و رهایی من شود، یا اینکه دستور صدور گذرنامه و اجازه خروج من را برای وداع آخرین با فرزندانم صادر کند. من برای رسیدن به این حق قانونی خود و مبارزه با این بدعت ظالمانه که موجب محرومیت بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی شده است تا توان دارم به اعتراض خود ادامه می دهم.
سلام بر آزادی
سلام بر زندانیان سیاسی
سلام بر شهدای راه آزادی
و سلام بر هفتاد میلیون ایرانی اسیر نظام ولایی
دکتر محمد ملکی 29 خرداد ۱۳۹۴
********
در رابطه با جایگاه پرواز پیش از و قوع طوفان توسط این گونه مرغان جان برکفی که با پیش پرواز خود خبر از وقوع آن می دهند، نگاه کنید به مطلبی تحت عنوان «این پیرمرد به کجا رهسپاراست»*. در سطورپایانی آن چنین می خوانیم:
در اصل خمیره اجتماعی زایا و گشاینده تتها از ترکیب و پیوندناگسستنی آزادی و عدالت اجتماعی بدست آمدنی است و چنین راهبردی البته فقط شعارنیست. نه فقط برآیندتجربه سترگ و ناکام قرن بیستم برای رهائی است، بلکه مبنائی برای امکان پذیرساختن پیوندهزاران جویبار(اعتراضی) درحال حرکت هستند و فصل مشترک زمزمه های آن ها.
در اینجاست که به توصیف عطار «سی مرغ» و «سیمرغ» بهم می رسند. داستان مرغانی که به امیدیافتن سیمرغ (مرادشان) به سفری دور می روند و سرآخر متوجه می شوند که از جمع شدن هر سی تای آن هاست که سیمرغ پدید می آید:
«سی مرغ» زشوق، بال و پر بگشودند
در جستن سیمرغ، هواپیمودند.
کردند شمارِخویش چون آخرکار
دیدند که «سیمرغ» هم این ها بودند
این پیرمرد به کجا رهسپاراست؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر